ماهان شبکه ایرانیان

مواجهه مناسب با فرد پرخاشگر

با فرد پرخاشگر چگونه برخورد کنیم؟ متداول ترین نحوه ی برخورد با افراد پرخاشگر تنبیه آن هاست. تنبیه شدید این افراد فقط آن ها را وادار به تبعیت می کند، ولی آن ها را متوجه زشتی عمل خود نمی کند

مواجهه مناسب با فرد پرخاشگر

با فرد پرخاشگر چگونه برخورد کنیم؟

متداول ترین نحوه ی برخورد با افراد پرخاشگر تنبیه آن هاست. تنبیه شدید این افراد فقط آن ها را وادار به تبعیت می کند، ولی آن ها را متوجه زشتی عمل خود نمی کند. علاوه بر آن، فرد پرخاشگر را خشمگین تر می کند و جز اثر منفی اثر دیگری ندارد. یعنی تنبیه ممکن است در کوتاه مدت رفتار پرخاشگرانه را کاهش دهد، ولی در درازمدت حتی آن را افزایش نیز می دهد. از آن جا که احتمال دارد تنبیه ملایم نگرش فرد را نسبت به رفتارش تغییر دهد، ممکن است تأثیر مثبتی داشته باشد. گاهی روشی به نام تنبیه جایگزین از هر دوی این روش ها مؤثرتر واقع می شود. تنبیه جایگزین به این معنی است که در حضور کودک، اشخاصی که رفتارهای مشابهی دارند، تنبیه شوند. فلسفه ی زیربنایی مجازات های اجتماعی از قبیل زندان، جریمه، اعدام، همین تنبیه جایگزین است.
گاهی روان شناسان توجیه می کنند که به جای تنبیه رفتار پرخاشگرانه، رفتار مغایر با آن تقویت شود. برای مثال، اگر وقتی فرد مبادرت به رفتار جرئتمندانه می کند، تشویق شود، رفته رفته این رفتار را جایگزین رفتار پرخاشگرانه می کند. یک راه دیگر برای مقابله با رفتار پرخاشگرانه، فرصت دادن به فرد پرخاشگر برای ابراز هیجانات پرخاشگرانه ی خود است. روان شناسان معتقدند، ابراز هیجان ناشی از خشم احتمال اعمال پرخاشگرانه ی بعدی را کاهش می دهد. گاهی حتی ایفای نقش یا بازی نمایشی ای که در آن به فرد فرصت داده شود تا احساس خشم خود را تخلیه کند مؤثر واقع می شود. البته مخالفان این رویکرد اظهار می کنند که این فرصت ها شاید حتی موجب بدآموزی شود، چرا که به فرد می آموزد که خشمش را بیرون بریزد.
یکی دیگر از راه هایی که روان شناسان به آن می پردازند تلاش برای تغییر نگرش و افکاری است که خشم برانگیزند. این روش متضمن آن است که به افراد بیاموزیم خشم نتیجه ی افکار منفی و محرک است و فرد با شناخت این افکار خودآیند( که معمولاً مغایر با واقعیت شان تعبیر شده اند) می تواند خشم خود را مهار کند.
گاهی این افکار خودآیند، ریشه در باورها، عقاید و اصول زیربنایی ای دارد که فرد در طول زندگی خود یاد گرفته، یا به او تحمیل شده است. برای مثال، در برخی از ایدئولوژی ها، اعتقاداتی مبنی بر این که افراد خاصی بد یا شیطانی هستند به افراد القا می شود. در بسیاری از موارد افراد براساس این جهت گیری های القایی حتی اقدام به کشت و کشتار قوم، طایفه، یا فردی می کنند که درباره ی آن ها چنین باوری دارند. برای این افراد روان درمانی های طولانی مفید خواهد بود. آن ها در فرایند روان درمانی به الگوهای فکری ای که موجب گزینش این جهت گیری ها شده، و به میزان اجبارشان به پیروی از این الگوها پی می برند و قادر خواهند شد تا رفتار سازگارانه ای را با چنین الگوهای فکری ای اتخاذ کنند. برای مثال، افرادی که الگوی فکری شان مبتنی بر خطرناک بودن دنیا، لزوم اجتناب از موقعیت ها و مردم ستیزی است، برای سازگاری با این الگوی ذهنی می توانند رفتاری را اتخاذ کنند که خطر واقعی و خیالی را برای شان متمایز کند تا بتوانند در هر دو موقعیت، رفتاری سالم و بهداشتی داشته باشد.
اما، بهترین و انسانی ترین راه این است که افراد نیازها، توانایی ها، خواسته ها، افکار و احساسات خود را بشناسند، بتوانند آن ها را بیان کنند و مدیریت نمایند. این ها همه فقط با جرئتمندی و رفتار جرئتمندانه قابل حصول است.

چه عواملی زمینه ساز پرخاشگری هستند؟

پیشتر به پیامدهای رفتاری تقویت کننده، یادگیری ها، و افکار منفیِ خود آیند به عنوان عوامل محرک خشم اشاره کردیم؛ حال شرایطی را معرفی می کنیم که می تواند زمینه ساز پرخاشگری باشد.
یکی از عوامل زمینه ساز پرخاشگری، خانواده است. اگرچه خانواده همواره به عنوان سرپناه و محیطی تلقی شده که اعضای آن برپایه ی عواطف دوجانبه از یکدیگر حمایت می کنند، اما همین خانه و خانواده مکان و جایی است که دامنه ی وسیعی از رفتارهای پرخاشگرانه در آن به وقوع می پیوندد.
پرخاشگری خانوادگی به شکل های مختلف پرخاشگری جسمی، جنسی و روانی از دیرباز در خانه رخ می داده است- از رفتار پرخاشگرانه ای که هابیل را قربانی قابیل کرد؛ تا نتایج مطالعات اخیر که داده های بسیاری برای این مدعا ارائه داده اند.
پرخاشگری خانوادگی به ویژه در جوامع مردم سالار دیده می شود که خود موجب پیدایش الگوهای پرخاشگرانه برای نسل های آتی می شود. در بسیاری از جوامع، پرخاشگری حتی نمایش غیرت و مردانگی تلقی شده و از آن حمایت می شود. ناگفته پیداست که در چنین خانواده هایی پسران پرچم دار چنین رفتارهایی می شوند و رفتارهای آن ها به لحاظ اجتماعی ارزشمند نیز تلقی می شود. برای مثال، در چنین جوامعی مردان به بهانه ی غیرت یا تعصب نسبت به خواهران، مادر یا همسر خود، بر آن ها حکم فرمایی می کنند.
دومین عامل، شرایط حاکم بر مدرسه و نهادهای دیگر اجتماعی است که از یک سو فشارهای مسئولین، هم کلاسی ها و هم سالان ایجاد خشم می کنند و از سوی دیگر فرد را وا می دارند تا به منظور مصون ماندن در برابر این فشارها، خود الگوهای رفتار پرخاشگرانه داشته باشد. قانون جنگل: « اگر نکشی کشته می شوی» . البته همیشه این طور نیست، کسانی هم هستند که نقش آزاردیده پیدا می کنند. یعنی همیشه هستند کسانی که آزار می دهند و فردی که آزار می بیند. این افراد همان منفعل ها هستند. افراد مضطربی که اعتماد به نفس شان کم است، خیلی مطیع هستند. آن ها به زور می آموزند که تن به کارهایی بدهند که برخلاف میل شان است تا از شر زورگویان آسوده باشند.
سومین عامل رسانه های گروهی به خصوص تلویزیون است. نمایش فیلم ها و صحنه های پرخاشگرانه یا افراد پرخاشگر در قالب قهرمان ملی و یا فرد برنده عملاً رفتارهای پرخاشگرایانه را از طریق یادگیریِ جانشینی انتقال می دهد. افراد به ویژه کودکان و نوجوانان مستعد همانند سازی با شخصیت هایی هستند که برای دیگران پرجاذبه و قابل احترام می نمایند.
پرورش فرزندان جرئتمند احتمال وقوع پرخاشگری یا رفتار منفعلانه را به راستی کاهش می دهد. رفتار پرخاشگرانه و منفعلانه از عناصر شخصیتی هستند که می توانند دنیا را خطرناک کنند. پرخاشگری ریشه ی تمامی اعمال خطرناک بشری است و متأسفانه بسیاری از آن ها افراد منفعل را به خدمت می گیرند تا خشم خود را به جامعه ی بشری فرافکنند.
منبع مقاله:
محمدخانی، پروانه، (1388) فرزندان خجالتی یا پرخاشگر، تهران: نشر قطره، چاپ اول.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی