پس از دوران تاریک پانصد ساله و سده های میانه پانصد ساله که روی هم هزارسال از تاریخ اروپا را با رسمی کردن دین مسیحیت تسخیر کردند, پیدایش رنسانس با نگاهی دوباره به دیدگاههای یونان و روم باستان به این دوران خفقان مذهبی و تسلط بی چون و چرای جهانبینی مذهبی بر امور جهان و انسان که اختیار همه چیز را به خدا و تقدیرهای آسمانی میداد و آدمی را بی اختیار و تسلیم اراده خدا معرفی میکرد و آزادی اراده را از او میگرفت, پایان داد و دوباره انسان مرکز توجه قرار گرفت.
"درطول رنسانس, بشر محور همه چیز قرار گرفت و رنسانس مظهر جدی ترین تلاش هنرمندان برای تفسیر علم براساس معیارهای بشری بود. اندیشمندان رنسانس بر این باور بودند که تمام خلقت حول محور انسان و آینه ی اوست و طبیعت میتواند تحت اختیار بشر قرار بگیرد. هنر ابزار حاکمیت انسان بود...".
رنسانس از نهضت فکری اومانیسم Humanism و جهانبینی مبتنی بر قوانین و قواعد و تناسبات طبیعت سرچشمه میگیرد. دنیای واقعی سه بعدی را رسم میکند. "ایده ی رنسانس درباره ی زیبایی مبتنی بر کندوکاو در طبیعت و قوانین آن بود. براساس تفکر اومانیستی, بشر محور عالم طبیعت و کاملترین مخلوق خداوند بود."