ماهان شبکه ایرانیان

باوفا باش

وقتى میان زن و مرد پیمان زناشویى بسته شد زندگى انفرادى آنان به یک زندگانى مشترک اجتماعى تبدیل مى شود

باوفا باش
وقتى میان زن و مرد پیمان زناشویى بسته شد زندگى انفرادى آنان به یک زندگانى مشترک اجتماعى تبدیل مى شود.آن پیمان مقدس بدان معنا است که زن و شوهر قول میدهند که تا آخر عمر با هم باشند.در اداره زندگى تشریک مساعى کنند.براى رفاه و آسایش همدیگر کوشش نمایند.
یار و مونس و غمخوار هم باشند.در جوانى و پیرى،در توانایى و ناتوانى،در موقع سلامت و بیمارى،در سختیها و خوشیها،در حال فقر و غنا،در همه حال با هم باشند.
انسانیت و شرافت اقتضا دارد که زن و شوهر تا آخر عمر بدین پیمان مقدس وفادار باشند.و در مشکلات زندگى و حوادث روزگار عهدخویش را فراموش نکنند.دخترى که در موقع جوانى و شادابى خواهان دارد دست رد به سینه همه مى زند و هستى خویش را تنها در اختیار شوهرقرار میدهد بدان امید که تا آخر عمر در پناه او زندگى کند.رسم مردانگى نباشد که در موقع پیرى و زوال شادابى همسرش را تنها بگذارد و به فکرتجدید فراش یا ولگردى برآید.
در موقع ندارى و تنگدستى با شوهرش مى سازد و در خانه اش زحمت مى کشد و بخور و نخور میکند بدان امید که زندگى آنان سر و صورتى پیدا کند و تا آخر عمر در رفاه و آسایش باشند، رسم وفانباشد که مرد وقتى وضع اقتصادى خویش را مرتب دید و ثروتى ذخیره کردبه فکر زن گرفتن بیفتد یا همسرش را در خانه گذاشته دنبال خوشگذرانى برود.
در موقع سلامت و توانایى بدون مزد و مواجب به اندازه چند کلفت در خانه شوهر زحمت مى کشد بدان امید که بهنگام ناتوانى و بیمارى ازکمکها و پرستاریها و دلجوییهاى او برخوردار گردد نه اینکه او را رها کندو به فکر خوشگذرانى خودش باشد.
بعضى مردها واقعا عاطفه و مردانگى ندارند.در موقعى که همسرشان جوان و شاداب و سالم است از او استفاده میکنند لیکن بعدا اورا رها کرده دنبال خوشگذرانى مى روند.یا به بهانه هاى بسیار پوچ او راطلاق میدهند.به نمونه هاى زیر توجه فرمایید:
مردى زنش را به بهانه شومى طلاق میدهد.زیرا بعد از عروسى پدرشوهر وفات میکند و دایى او به ورشکست مبتلا میگردد. (1)
مردى در بیان علت طلاق زنش میگوید:چه علتى بهتر از اینکه ترادوست ندارم.با اینکه قبلا به عنوان عشق با او ازدواج نموده بود (2) .
زنى به نام...علیه شوهرش شکایت کرد که مدتها با بود و نبودشوهرم ساختم و با نهایت تلاش به او خدمت کردم.اما حالا که بیمار شده ام مرا از خانه بیرون کرده میگوید:زن بیمار نمى خواهم (3) .
آقاى محترم،تو حیوان نیستى که جز خودخواهى و خوردن وشهوترانى چیزى سرش نمى شود.تو انسان هستى.انسان باید وجدان ورحم و عاطفه و از خودگذشتگى داشته باشد.
دختر معصومى بخاطر تو دست از پدر و مادر و تمام خویشان برداشت و جوانى و شادابى و سرمایه عفت خویش را در اختیار تو نهاد.
بهتر از کلفت در خانه ات زحمت کشید،با دار و ندار تو ساخت و هر گونه رنج و محرومیتى را تحمل کرد،آیا سزاوار است او را رها کنى و دنبال عیاشى بروى؟بدین عمل به او ستم میکنى و ستمکار در همین دنیا سزاى اعمالش را خواهد دید.اگر تجدید فراش کنى در مقابل چند دقیقه لذت،آسایش روحى و آسودگى خاطر را از دست میدهى.به صدها گرفتارى وفشارهاى روحى مبتلا خواهى شد.آبروى خویش را از دست میدهى و درنزد مردم مردى خودخواه و بى عاطفه معرفى خواهى شد.
فرزندانت از این کار رنجیده خاطر مى شوند و هر روز به یک جوراسباب مزاحمت و ناراحتى برایت فراهم خواهند ساخت.اگر همسرت بیمار است معالجه اش کن تا سالم شود و از فرزندانش پرستارى کند.اگرهم قابل علاج نیست مردانگى و فداکارى نشان بده و تا زنده است زن دیگر نگیر.وجدانت راضى نشود آن بیچاره را آزرده خاطر گردانى.اگرخودت جاى او بودى و به بیمارى سختى مبتلا مى شدى چه انتظارى از اوداشتى؟او هم همین انتظار را از تو دارد.
اگر موقع بیمارى تو همسرت بناى ناسازگارى را بگذارد و تقاضاى جدایى کند آیا کار خوبى میکند؟یا اینکه نزد تو و سایرین زن خودخواه وبى وفایى معرفى مى شود؟
اگر وفادارى و از خودگذشتگى خوب است تو هم وفادار باش.

پی‌نوشت‌ها:

1-اطلاعات 25 دیماه 1350
2-اطلاعات 26 شهریور 1348.
3-اطلاعات 18 اردیبهشت 1351.

منبع:امینی، ابراهیم؛ (1367؟)، آئین همسرداری یا اخلاق خانواده، تهران: اسلامی، چاپ پانزدهم.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان