کربلا
کربلا، در غرب رودخانه فرات، بر کناره صحرا و در میان منطقه ای آبرفتی است که به «ارض السواد» نامور است. شهر انبار در شمال باختری، شهر باستانی بابل در شرق، صحرای غربی در سمت باختر و شهر بحیره پایتخت بنیمنذر در جنوب غربی آن قرار دارد.
راویان در تعیین دقیق سرزمینی که نام «کربلا» بر آن نهاده شده است، اختلاف نظر دارند. برخی گفتهاند: این سرزمین در غرب فرات قدیم به موازات مقر بنی هبیره و کوفه واقع است.
برخی دیگر هم گفتهاند: سرزمین اصلی کربلا در استانهای قرطه و کمالیه در ناحیه شمال باختری کربلای کنونی بوده است. البته ما این دیدگاه را دور از واقع می دانیم، چه، در میان آن سرزمین و مضجع پاک حسینی، حدود چهارده کیلومتر فاصله است. منطقهای دیگر هم وجود دارد که هنوز به نامی همانند کربلا خوانده می شود; منطقه «کربَلَه» که در جنوب خاوری کربلای کنونی واقع است.
در این میان، آنچه سخنان حسین بن علی(علیهما السلام) نیز آن را تأیید می کند، این است که سرزمینی که مضجع پاک آن امام را میزبان شده «کربلا» است؛ آنگاه که امام(علیه السلام) بدین سرزمین رسید درباره نام آن پرسید و چون پاسخ شنید که اینجا کربلا است، فرمود: «این همان است. به خداوند سوگند همینجاست که در آن بار می گشاییم و شترانمان زانو بر زمین می زنند و خون ما نیز در همین جا ریخته می شود.» سپس فرمود تا کسان و همراهانش آنجا بار گشایند و آنان نیز فرود آمدند و در آن سرزمین اردو زدند.
نام کربلا پیش از آن هم که حسین بن علی(علیهما السلام) بدین سرزمین گام نهد، در متون تاریخ دیده می شود; آن هنگام که خالد بن عرفطه بدانجا آمد و عبدالله بن وشیمه بصری به نزد او از ذبان شکایت کرد. مردی از خاندان اشجع در این باره چنین سروده است: لقد حبست من کربلاء مطیتی وفی العین حتّی عاد غثا سمینها إذا رحلت من منزل رجعت له لعمری وأیهاً إنّنی لأهینها ویمنعها من ماء کلّ شریعة رفاق من الذبان زرق عیونها شاید شعر معن بن اوس مزنی، یکی از کهنترین اشعاری باشد که در آن نامی از کربلا آمده است، آنجا که می گوید: إذا هی حلتْ کربلاء فلعْلعا فجوز العذیب دونها فالنوائحا فبانت نواها من نواک فطاوَعَتْ مع الشانئین الشانئات الکواشحا به هر روی، کربلا شهری است مقدّس و سرزمینی است پاک که برگهای روشنی از تاریخ کهن و هم، تاریخ دورههای پسین را به خود گزین کرده است.
دیرینه این شهر به دوران بابل و آشور و پس از آن دوره تنوخیان ولخمیان; حکمرانان بنیمنذر و ساکنان حیره باز می گردد و از همان دوران با مزرعههای سرسبز، چشمههای فراوان و برخورداری از آب رودخانه فرات، مناطقِ مجاور و همچنین کاروانهای رهگذر را از محصولات خرما و غلات خود بهرهمند می ساخته است.
کربلا بر کرانه صحرا قرار دارد از همین روی تا زمانی نه چندان دیر، عرب های سرزمین حجاز و شام برای ساز و توشه برگرفتن، آهنگِ این شهر می کردهاند. این شهر، همچنین در نزدیکی «العین» واقع است و آن خود آبادیی است سرسبز و خرّم، با آبهای فراوان و درختان بسیار. این آبادی از شهرهای مهم منطقه صحرایی بوده و مورّخ نامی، ابن اسحاق از این شهر برخاسته است.
کربلا در روزگار حاضر از شهرهای مقدّس اسلامی و از مراکز تاریخی جهان است و خداوند چنین خواسته که جایگاهی والا یابد و کعبه آرزوی میلیون ها مسلمانی شود که گروه گروه، آهنگ آن می کنند یا آرزوی زیارت آن در دل می پرورانند.
خداوند این شهر را از نعمتی ماندگار برخوردار ساخته و در پرتو این نعمت است که هر چه روزگار بگذرد و تاریخ ورق بخورد، نام این شهر در خاطره تاریخ و در گذر همـه عصرها و بر زبان مؤمنـانِ همه نسـل ها ماندگار می ماند تا در سرتاسر گیتی به هر زبان نام آن را یاد کنند و یاد آن را گرامـی بدارند و از دور و نزدیـک دل به دیـدار آن سپـارند.
خداوند بزرگ این شهر را از جایگاهی والا برخوردار ساخته و آن را میزبان مضجعی گرامی کرده است; مضجع سبط رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، امام حسین بن علی(علیهما السلام). این شهر، شهر سرور شهیدان، پیشوای آزادگان و پرچمدار شوریدگان است که به مرتبه بلند وجایگاه والای خود بر بسیاری از شهرها برتری یافته و سزامند ستایش و تقدیر همه انسانهای آزادیخواهی شده است که دلداده عظمت و عزّت و سربلندیاند.
خاک این سرزمین به خون مطهّر شهید عاشورا در آمیخته و بدین خون پاک که خود جزوی از خون پیامبر بزرگ اسلام، محمّد(صلی الله علیه وآله) است طهارتی دیگر یافته است.
حسین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود. جانش جان او بود و وجودش در وجود او ریشه داشت و بدین گونه خون مطهّرش چراغی فرا راه آزادی و آزادگی شد تا آزادیخواهان تاریخ در پرتو این نور ره پویند و شوریدگان بر ستم و نادرستی در سرتاسر گیتی و در هماره هستی گام بر جای گام او نهند، که او خود برترین الگوی حقیقت و حقیقت خواهی و پاسداری از عدالت است و با نام او کربلا بدان جایگاه بلند و نام آشنا دست یافته وتاریخ آن بخشی مهم از تاریخ اسلام و بلکه تاریخ بشر را به خود گزین کرده است.
تاریخ کربلا از دیرینهای همزاد اقوام کهن و نسلهای پیشین برخوردار است; شهری است شناخته شده که در میان آبادیهای بینالنهرین از آن به نام آوری یاد کردهاند. این شهر که مرکز بسیاری از آبادیهای میان دو رود دجله و فرات بوده، در روزگار کلدانی شکوفایی یافته و اقوامی از مسیحیان و دهقانان در آن سکونت داشته اند. در آن روزگار «کور بابل» نامیده شده که به معنای «پرستشگاه خداوند» است.
همچنین در این سرزمین معبدی بزرگ برای برپا داشتن نماز و در اطراف آن پرستشگاه های دیگری نیز وجود داشته است. در آبادی های مجاور به جسدهای مردگانی در ظروف بزرگ سفالین دست یافتهاند که قدمت آنها به پیش از میلاد مسیح باز می گردد.
دوران بنی منذر دوره شکوفایی کربلاست. در آن روزگار شهر حیره مرکز حکومت بنی منذر بود و شهر «عین التمر» نیز یکی از شهرهای آبادی بود که انواع خرما در آن تولید می شد. کاروان ها و مسافران فراوانی آهنگ این شهر می کردند و در این میان کربلا هم که در نزدیکی این شهر قرار داشته، به ناگزیر سهم درخور توجّهی از داد و ستد با آن را به خود اختصاص داده و از آنجا که در دوره پیش از اسلام و هم در دوره اسلامی بر سر راه حیره، انبار، شام و حجاز قرار داشته در داد و ستد اهمیتی بسزا یافته است.
طبیعت، فراوانی آب و حاصلخیزی زمین را به این آبادی تاریخی ارزانی داشته واین آبادی دارای مزرعه های فراوان و محصولات گوناگون و میوههای رنگارنگی شده و اینها همه، در کنار سیراب شدن شهر از شاخه فرات که در جنوب شهر «هیت» از فرات اصلی جد می شود، فراوانی جمعیت و سکونت مردمان در این آبادی و همچنین عمران و شکوفایی روز افزون آن را سبب گشته است.
در دوره فتوحات اسلامی، خالدبن عرفطه به فرمان سعد بن ابی وقاص پس از فتح شهر مدائن، آهنگ کربلا کرد و این شهر را گشود. آنگاه به فتح حیره پرداخت و پس از استیلا بر این شهر، در سال 14ه.ق. دیگر بار به کربلا بازگشت و برای مدتی این شهر را پایگاه لشکر خود کرد، گرچه پس از چندی که کوفه ساخته شد و مرکز سپاهیان گردید، به علت مناسب نبودن آب و هوا و بالا بودن میزان رطوبت در کربلا، پایگاه خود را از این شهر به کوفه انتقال داد.
ناگفته نماند در سال 36ه. ق. نیز امام علی(علیه السلام) هنگامی که روانه صفّین بود، از سرزمین کربلا گذر کرد و چون از نام آنجا پرسید، گفتند: اینجا کربلاست. روایتهایی چند درباره آنچه امام(علیه السلام) در مورد کربلا فرموده است وجود دارد که نمونه هایی را در زیر می آوریم:
1 ـ چون امام علی(علیه السلام) در کربلا فرود آمد، وضو ساخت و نمازگزارد. آنگاه مشتی از خاک این سرزمین برداشت، بویید و گفت: این زمین را رخدادی گران در پیش است. همین سرزمین است که در آن اردو می زنند و همین جاست که خونشان برزمین ریخته می شود.
2 ـ هم فرمود: اینجا جای بارافکندن و جای اردو زدن آنان است.
3 ـ چون امام(علیه السلام) به این سرزمین درآمد، راست و چپ را نگریست و دیدگانش گریان شد. آنگاه گفت: به خداوند سوگند همین سرزمین است که در آن اردو می زنند ودر آن کشته می شوند! پرسیدند: مگر اینجا کجاست؟ فرمود: این کربلاست. در آن مردانی کشته می شوند که ]در روز رستاخیز[ بی هیچ حسابی به بهشت در می آیند.
همچنین رسیده است که چون سلمان فارسی در سفر خود به عراق از این سرزمین گذر کرد و از نامش پرسید و نام کربلا را شنید، گفت: همین جاست که برادرانم کشته می شوند. اینجاست که در آن بار می گشایند و اردو می زنند و خونشان بر زمین ریخته می شود. برترین پیشینیان در آن کشته شد و برترین پسینیان نیز در آن کشته شود.
در این باره که چرا کربلا را «کربلا» نامیده اند و هم، در این باره که این نام چه معنایی دارد، اختلاف نظر است:
برخی می گویند: کربلا صورت تغییر یافته واژه بابلی «کوربابل» است که مجموعه ای از آبادیهای بابل را در برمیگرفته. استاد «آنتوان بارا» در تفسیر واژه «کوربابل» می گوید:این دو واژه به واژه کربلا تغییر یافته و بدینسان فشرده شده است. بابل، چونان که در پیشگوییهای اَشعیای نبی آمده، صحرای دریاست; جلگ های پر وسعت که فرات از آن می گذرد و برکه ها و آبگیرهای فراوانی دارد، بدان پایه که بیننده می پندارد این «بیابانی بر روی دریا» است.
منطقه کربلا منطقه بیابانی گرمی است و فرات از آن می گذرد و آبگیرهای فراوانی دارد. از همین روی، نامگذاری آن به «صحرای دریا»، همانند نامگذاری آن به «کوربابل» است.
آنتوان بارا، همچنین، «کوربابل» را مرکب از دو جزء «کور» و «بابل» می داند و کور را به ابزاری که آهنگر برای دمیدن در آهن، از آن بهره می جوید معنی می کند و بابل را نیز به معنای صحرای گرم می داند. برپایه این تفسیر، کوربابل به معنای شعله های حرارت صحراست، همانند شعله ای که از دمیدن دمه آهنگر برخیزد.
سرانجام، برخی هم مدعیاند کربلا واژهای آرامی و برگرفته از «کرب ایلو» است که خود نام معبدی بوده و از دو جزء «کرب» و «ایلو» تشکیل شده و این دو در زبان آرامی به ترتیب، به معنای پرستشگاه، حرم یا مصلی و خداوند. و بر این پایه، معنای این لفظ «حرم خداوند» یا «پرستشگاه معبود» است.
انستاس کرملی کشیش، کربلا را به واژه «کرب و لا» برمیگرداند.
در این میان یاقوت حموی واژه کربلا را به ریشه عربی بازمیگرداند و معانی ویژه این واژه در زبان عربی را بدان می دهد و این دیدگاه از نظر دکتر مصطفی جواد پذیرفته نیست.
به هر روی، اگر بخواهیم واژه کربلا را به قالب ساختارهای واژگانی زبان عربی ببریم، برای این ساختار و ساختارهای همانند، معانی فراوانی خواهیم یافت که مهم ترین آنها از این قرار است:
1 ـ «کربله» به معنای نرمی یا سستی است و از آن روی که زمین کربلا زمینی نرم وسست، و پر از چشمهها و آبگیرهاست «کربلا» نامیده شده است.
2 ـ «الکربل» نوعی گیاه است که در این سرزمین به فراوانی می روید و آن را به نام «حماض» هم خواندهاند.
3 ـ «کربل» به معنای غربل است، با عنایت به این نکته که در برخی لهجه ها «غین» را به «کاف» بدل کنند. و وجه نامگذاری از این ماده هم آن که سرزمین کربلا سرزمینی صاف و هموار و بدون سنگ و ریگ است، گویا که خاک آن را غربال کرده اند.
گفتنی است برخی دیگر هم واژه کربلا را به ریشه فارسی «کاربالا» یعنی کار بلند، والا و یا آسمانی بازمیگردانند.
چونان که پیشتر گذشت، کربلا مرکز آبادی هایی چند بوده و نام آن آبادی ها هم، به صورت مجازی بر کربلا نهاده شده است. برخی از این نامهای مجازی کربلا، نام آبادیهای بزرگتر یا منطقهه ای وسیعتر و برخی هم نام منطقه هایی محدود است. از جمله این نامهاست:
1 ـ طف یا طفوف: طف در لغت به معنای منطقه مجاور اراضی سرسبز عراق است واز آن رویبدین نام خوانده شده که نزدیک این سرزمینهاست؛ برگرفته از عبارت عربی «خُذ ما طَفا لَک وَ اسْتَطف»؛ یعنی آنچه را به تو نزدیک و در دسترس تو است بردار. منطقه طف پیش از فتح عراق، ملک بزرگان عجم بود. هنگامی که سعدبن ابی وقاص به سرزمین عراق در آمد، مالکان این اراضی از بیم استیلای سعد بر املاک خود، به کسری نامه نوشتند و او را به فرستادن سپاهیانی برای رویارویی با هجوم تازیان برانگیختند و همین نیز سبب شد ایرانیان فرمانده نامور خود، رستم فرخزاد را روانه پیکارکنند. امّا پس از دو نبردِ مدائن و قادسیه، سپاه ایرانیان درهم شکست و این سرزمین به دست مسلمانان افتاد. مسلمانان پس از تصرف این منطقه، آن را به خراج دهندگان واگذاشتند.
افیشر اسدی در قصیده ای مشهور، بدین سرزمین و این نام اشاره دارد; آنجا که در مطلع قصیده می گوید:
«صدای کبوترانی که بر فراز تپهای در سرزمین «طف» آواز می خوانند، هند و کنیزش را به یادم می آورد.» در احادیث نبویهم، نیمسده پیش از رخداد عاشورا نام «طف» آمده است؛ از جمله در حدیثی که ابن سعد و طبرانی از عایشه نقل کردهاند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: جبرئیل مرا خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمین طف کشته می شود. جبرئیل این خاک را برایم آورده و خبر داده که مضجع او حسین(علیه السلام) در همین خاک خواهد بود.
چشمهها و نهرهای سرزمین طف همانند چشمه ها و نهرهای مدینه و آبادی های نجد بوده است.
ابو دهبل جمحی در رثای حسین بن علی(علیه السلام) و کسانی که در طف به همراه او شهید شدند، ابیاتی سروده که در آنها چنین آمده است: «بر خانه های خاندان محمّد گذر کردم و تا آن روز خانه هایی در چنان وضع ندیده بودم. خداوند خانه ها و ساکنانش را از رحمت خویش دور نکند، هرچند به گمان من خانه ها از کسان خالی شده است. هلا، که کشتگان طفوف که از خاندان هاشماند، مسلمانان را به تسلیم در برابر خویش بداشتند و همه در برابر آنان تسلیم شدند.»
2 ـ نینوا: منطقه نینوا در شرق کربلا واقع است و رشتهای از تپه های باستانی را در برمیگیرد که از جنوب سدّ هندیه تا مصب نهر علقمی، در هورهای عراق کشیده شده و به «تپّه های نینوا» نامور است.
روزگار امام صادق(علیه السلام) آبادیهایی دانشمندخیز در آنجا بوده و ابوالقاسم حمیدبن زیاد نینوا از عالمان برجسته این سامان است. درگذشته، نام کربلا بر این سرزمین و همچنین نام این سرزمین بر کربلا نهاده می شده است. برای نمونه، طبری و ابن اثیر درباره بار افکندن امام حسین(علیه السلام) و یارانش در کربلا چنین روایت کردهاند:
«چون صبح شد توقف کرد و نماز گزارد. آنگاه به شتاب آهنگ حرکت کرد و یاران را به سمت چپ طریق می برد تا بدینسان آنان را از هم بپراکند. امّا حرّبن یزید مانع این راه می شد. آنان نیز در برابر حرّ ایستادگی می کردند و چون او و همراهانش را به سوی کوفه می راندند، آنها نیز می ایستادند و راه کوفه را سد می کردند. پس همین گونه به سمت چپ راه خود را ادامه دادند تا به نینوا رسیدند; همان سرزمینی که حسین(علیه السلام) در آن بار گشود.» ناگفته نماند نام طف در شعر بسیاری از شاعران آمده که برای نمونه ترجمه دو شعر را از نظر می گذرانیم:
* «از آن زمان که در کربلا استقرار یافتند و نشانه های نیرنگ رخ نمود.
این خندید و آن لبخند شادی زد. امّا هرگز بر لب مرگ لبخند نمی نشیند.» ** «یاد سرزمین طفوف و روز عاشورا خواب را از دیدگانم ربود.
و به یاد آوردن مصیبتی که در نینوا بر حسین گذشت، اشک را از چشمانم سرازیر ساخته است.»
3 ـ نواویس ـ بر وزن نوامیس: واژهای است غیر عربی و مفرد آن نیز ناووس ـ بر وزن ناموس ـ است. این منطقه که در حال حاضر قبرستان است، در شرق کربلا، کنار دریاچه سلیمانیه، در جایی به نام «براز علی» واقع شده و نهر حسینیه نیز از مجاورت آن می گذرد.
در این منطقه آثاری همانند تپههایی وجود دارد که دیرینه وجود آبادیی در آن را تأیید می کند. گاه از زیر این تپّه ها تابوت های سفالین بیرون می آید، در قسمت های پایینی این تپّه ها آثاری، کوچه ها و گذرهای باریکی به چشم می خورد و در قسمتهای زیرین خاک زردی یابیده می شود که چون آن را روی آتش بریزند بویی زننده از آن برمی خیزد که از دور هم احساس می شود. این خود می تواند وجود آبادیی در این منطقه را در دوران امیر مؤمنان علی(علیه السلام) گواهی کند. و شاید هم بویی که از آن خاک زرد در هنگام ریخته شدن بر روی آتش برمیخیزد، از این خبر دهد که این خاک باقیمانده جسدهایی است که از زمان های بسیار دور در زیر این تپّه ها مدفون شده است. برخی گفته اند: آن نواویس که در سخن امام حسین(علیه السلام) آمده، منطقه ای مجاور قبر حرّبن یزید ریاحی است.
برخی دیگر کربلا را مجاور قبر ابن حمزه، و بر کنار نهر مشهور به نهر حلّه دانسته اند که به وادی عتیق نزدیک است. این دیدگاه چندان پذیرفته نمی نماید; زیرا دلایل تاریخی و روایت های تأیید کنندهای برای آن وجود ندارد و تنها بر پایه حدس و گمانه زنی استوار است، نه آن که از باب استدلال و یقین باشد.
همچنین، آنگونه که در حواشی کفعمی آمده، نواویس منطقه قبرستان مسیحیان است. شنیدهایم این قبرستان در جایی قرار داشته که مزار حرّ بن یزید ریاحی، که خود از شهیدان عاشوراست، در آن واقع است و در ناحیه شمال غربی شهر قرار دارد.
این دیدگاه، دیدگاه برتر و گزیدهتر نزد مورّخان است; چه، گفتهاند نواویس محلّ قبرستان مسیحیانی است که در دوران پیش از فتح اسلامی در کربلا سکونت داشتهاند. این قبرستان، خود در منطقه شمال غرب کربلا و در اراضی کمالیه واقع است.
امام حسین(علیه السلام) در یکی از خطبههایی که در راه مدینه تا کوفه ایراد فرمود، از نواویس یاد کرد، آنجا که گفت: «گوی می بینمکه گرگان بیابانهای میان نواویس وکربلا، بند بند من از هم می گسلند.» گفتنی است بیابانهایی که در این سخن امام(علیه السلام) بدانها اشاره شده، از بابل تا کوفه و حیره و از آنجا تا سواحل خلیج فارس امتداد داشته و قبایلی عربی در این سرزمین می زیسته و برخی از آنها نیز بر آیین مسیحی و بر مذهب نسطوری بودهاند.
4 ـ عقر ـ بر وزن ظهر: یاقوت حموی می گوید: از همین ماده است «عقر بابل» و آن، میانِ کوفه و کربلا و نزدیک این اخیر است. روایت شده که چون حسینبن علی(علیهما السلام) به کربلا رسید و سپاه عبیدالله بن زیاد او را به محاصره درآورد، به آبادی عقر اشاره کرد وپرسید: آن آبادی کدام است؟ گفتند: نام این عقر است. امام(علیه السلام) فرمود: از کشته شدن به خداوند پناه می بریم. پس پرسید: نام این سرزمین، که اکنون در آن هستیم، چیست؟ گفتند: اینجا کربلاست. فرمود: سرزمین کرب و بلا، رنج و گرفتاری. امام خواست از این سرزمین بیرون رود، امّا باز داشته شد تا هنگامی که آن رخداد رخ داد!
در همین سرزمین و در سال 102ه. ق. یزید بن مهلب بن ابیصفره به قتل رسید. او از طاعت مروانیان سر برتافته، مردم را به همراهی خود خوانده بود و مردمان بصره، اهواز، فارس و واسط از او فرمان برده بودند. وی در همان زمان در رأس سپاهی به شمار صد و بیست هزار نفر قیام کرد. یزید بن عبدالملک برادر خود مسلمه را به سرکوب اوفرستاد. در عقر، که سرزمین بابل است، میان آن دو، جنگ در گرفت و این جنگ به کشته شدن یزید بن مهلب انجامید. ابن خلکان، سپس در شرح حال یزید بن مهلب چنین می نویسد:
«کلبی گفته است: در روزگاری که من می زیستم، مردم می گفتند: مروانیان در حادثه کربلا دین را سر بریدند و در حادثه عقر شرافت و بزرگواری را.»
5 ـ غاضریه: یاقوت حموی در معجم البلدان، از این نام یاد می کند و درباره آن چنین می نگارد:
«غاضریه منسوب است به غاضره; یکی از طایفههای بنیاسد و آن آبادیی است از نواحی کوفه و نزدیک به کربلا.» در کتاب مدینة الحسین در این باره آمده است:
«غاضریات منسوب است به غاضره، و غاضره نام زنی از بنی عامر است. این خاندان تیرهای از بنیاسد هستند که در این سرزمین می زیستند; سرزمینی که امروزه در شمال بیابانی است که در آن کورههای آجرپزی وجود دارد و در فاصله کمتر از نیم کیلومتری بغداد است.» غاضریه آبادی وسیعی و رونق یافتهای بوده که در کناره فرات در جایی که راه قدیم بغداد است، از شمال کربلا به سمت شمال شرق کشیده شده است. روایت است که امام حسین(علیه السلام) نواحیی را که قبر شریفش در آن قرار می گیرد، از ساکنان نینوا و غاضریه به مبلغ شصت هزار درهم خرید و به عنوان صدقه و وقف به خود آنان سپرد، بدین شرط که مردمان را به قبر او راه نمایند و زائران او را نیز سه روز میهمان کنند.
امام صادق(علیه السلام) فرموده است: حرم امام حسین(علیه السلام) که آن را خریده، چهار میل در چهار میل است و برای فرزندان و وابستگان او حلال و بر دیگر کسانی که با او مخالفندحرام است و این سرزمین را برکتی است. سید بزرگوار رضیالدین بن طاووس علّت حلال شدن این سرزمین بر امام وفرزندان و کسانش را این می داند که آن مردمان به شرطی که امام با ایشان گذارده بود عمل نکردند. سید می گوید: محمّد بن داود در باب «نوادر الزمان» روایت می کند که آن مردم به شرط خود وفا نکردند.
راه میان غاضریه و کربلا چند متری بیشتر نبود; همان جا که اکنون حرم ابوالفضل العبّاس(علیه السلام) در آن قرار دارد; چه، آن حضرت در راه غاضریه و در کنار آببندی که در کرانه فرات با آجر ساخته بودند به شهادت رسید. این آببند از آببندهای بزرگی بود که امروزه ممکن است نمونه های آن در زیر زمین در کربلا و مناطق مجاور یابیده شود.
گفتنی است هم غاضریه و هم آبادی مجاور آن، نینوا با نخل های فراوان و درختهای سر به فلک کشیده، از همه جلوههای ثروت و نعمت و رفاه برخوردار بود و در این دو منطقه زمینداران و باغداران بزرگی می زیستند که اراضی وسیعی را تا مسافتهای دور در اطراف کربلا در اختیار داشتند.
روایت است چون امام حسین(علیه السلام) در اوایل دهه نخست محرّم، سال 61ه. ق. به کربلا در آمد و آنجا اردو زد، از ساکنان غاضریه و نینوا، اراضی اطراف را که مساحت آن به چهار میل در چهار میل می رسید، به شصت هزار خرید و دوباره به خود آنها صدقه داد، بدین شرط که به راهنمایی زائران قبر او بپردازند و آنان را سه روز میهمان کنند. امّا آن مردم بدین شرط وفا نکردند و در نتیجه این اراضی همان گونه که قبل از صدقه دادن به آنها از سوی امام به ملک آن حضرت در آمده بود، دیگر بار به ملکیت او بازگشت.
نام غاضریه در ادبیات کربلا به فراوانی آمده است. از جمله در دو بیت زیر:
«ای ستاره عرش که از پرتو آن کرسی و هفت آسمان نورانی است.
چگونه غاضریه را مضجع خویش ساختی، با آن که عرش دلداده آن بود که تو را مضجعشود.» همچنین بیتی دیگر که در آن می گوید: «بزرگ مردانی در سرزمین غاضریه اردو زدند و جای جای آن منزلگاه آنان را خوش منزل افتاد.»
6 ـ قصر مقاتل: این قصر در جنوب دژ «اخیضر» بوده است. یاقوت حموی می گوید: «قصر مقاتل کاخی بود میان عین التمر و شام.» سکونی می گوید: این قصر در نزدیکی قطقطانه، سـلام و سپس قریـات بوده است. این نام منسـوب است به مقاتـلبن حسان بن ثعبلة بن اوس بن ابراهیم بن ایوب بن مجروف بن عامربن غضبةبن امریءالقیس بن زید مناة بن تمیم.
ابن کلبی می گوید: من در میان اعراب جاهلیت جز این دو تن کس دیگر به نام ابراهیم بن ایوب ن می شناسم. این دو به دلیل مسیحی بودن، بدین نام نامیده شدهاند. قصر بنی مقاتل را عیسی بن علی بن عبدالله ویران کرد و بر جای آن از نو بنایی دیگر ساخت و از همین روی قصر کنونی از آن اوست.
یاقوت حموی می نویسد: «نسوخ... سکونی گفته: در جانب چپ و شرق قادسیه و در فاصله ده و اندی میل از آن قرار دارد. در آنجا چشمهای است که به فرزندان عیسیبن علیبن عبدالله بن عبّاس تعلّق دارد و آن را «نسوخ» نامند. پس از آن سرزمین هایی سنگی است.
تاریخ این آبادی که به قصر مقاتل نامبردار است، در کتابهای ادب و تاریخ آمده ودر شعر عرب نیز از آن یاد شده است. چونان که عبیدالله بن حرّ جعفی در شعری می گوید:
«در «قصر» مرا آزمودید و قد خم نکردم، نه باز ایستنده از پیکار بودم و نه درماندهای شکست خورده.
در «قصر مقاتل» رویاروی مردمانی بسیار ایستادم و با قهرمانانی پیکار کردم و با هر که به میدان آمد هماورد شدم.» در شعری دیگر، طخیم بن أبوطخماء اسدی، در ستایش گروهی از مردمان حیره، از طایفه بنی امرئالقیس بن زید مناة بن تمیم و همچنین عشیره عدی بن زید عبادی چنین می گوید:
«روزی گویا در مزرعه صالح و در قصر، نه سایهای ماندگار بود و نه دوستی وفادار.
من آهنگ بطحاء، آن سرزمین که آبش گوارا و به شرابی عتیق آمیخته است، نداشتم.
من مردمان آن سرزمین را هر چند مسیحیاند، دوست دارم و دل بدانان می دهم و دلتنگشان می شوم.»
7 ـ «حائـر» یا «حیـر»: حائر اسم فاعل از مادّه «حارَ، یحیرُ» و مصدر آن نیز «حیر» (بر وزن خیر) است. چون آب در جایی گرد آید، آن را «حائر» گویند.
مبرد در الکامل می گوید: «اصل این کاربرد واژگانی از این گفته عرب است که چون آب در جایی گرد آید، گویند: تحیر الماء.» در این تفسیر، حائر به معنای جایی است که آب در آن گرد آمده است.
همچنین، بر پایه قرینه های لغوی، حائر به معنای آستانه خانه است یا آنچه منطقه پیرامونی خانه را تشکیل می دهد. دلیل این کاربرد، سخن ابن منظور است که در لسان العرب می گوید: گفته اند: این خانه را «حائر» وسیعی است. عامّه به جای حائر، حیر می گویند و این نادرست است.
از این کاربرد هم روشن می شود که «حائر» به معنای چیزی است که برگرد و پیرامون چیز دیگر قرار دارد. بر این پایه دست کم در اینجا، «حائر» و «دائر» به یک معناست.
به هر روی، حائر ن می از نام های چندگانه کربلاست که از دیر باز آشنا بوده و چونان که از سخن مورّخان و اهل لغت پیداست، گاه بر شهر و گاه نیز بر قبر مطهّر امام حسین(علیه السلام)اطلاق شده است؛ برای نمونه، در تاریخ آمده است که در سال 236ه. ق. و در پی اقدام یکی از فرماندهان سپـاه متوکل به نام دیـزج برای از میـان بردن آثار قبر امام(علیه السلام) آب، اراضی گودِ اطراف مرقـد مطهّر را پر کرد و مرقد به دلیـل بلندتر بودن در میـان آب پدیـدار ماند.
نام حائر در متون دینی ن می مقدّس است، هم به نیکی و حرمت از آن یاد می شود. هم برای آن اعمال و مناسکی معین بیان شده و هم این مکان مقدّس جایگاه پذیرفته شدن دعای مؤمنان و تقرّب یافتن آنان به خداوند دانسته شده است. روایات فراوانی از امامان(علیهم السلام) رسیده که گواه این تقدّس و این جایگاه است. حائر در روایاتِ رسیده از ائمّه(علیهم السلام)، همچنین به معنای بنایی که قبر شریف امام را در بر گرفته، به کار رفته است. حسین، نوه دختری ابوحمزه ثمالی، در حدیثی که از امام صادق(علیه السلام) و در حدود سال 125ه. ق. روایت می کند، این نام را آورده و متن این حدیث به روایت «کامل الزیارات» چنین است:
«إذا أتیتَ أباعبدالله(علیه السلام) فاغتسل علی شاطئ الفرات ثمّ البس ثیابک الطّاهرة وامشِ حافیاً فإنّک فی حرم من حرم الله وحرم رسوله وعلیک بالتکبیر والتهلیل والتمجید والتعظیم للهِِ کثیراً والصلاة علی محمّد وأهل بیته حتّی یصیر إلی باب الحائر الحسینی».
در گذشته، منطقه حائر سرزمین گود و از سه سمت شمال، غرب و جنوب محصور به زنجیرهای از تپّه های کم ارتفاع بوده که نیم دایرهای را تشکیل می داده و تنها از سمت مشرق بین همان جا که آرامگاه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) در آن واقع می شود باز بوده است.
8 ـ نوائح: این نام برگرفته است از نوحهسرایی و گریه، که با مجلس مصیبت و یاد حسین(علیه السلام) آمیخته است. معن بن اوس مزنی در شعر خود نام نوائح را آورده است، آنجا که می گوید:
«چون به کربلا ولعلع و پس از آن به جوز العذیب و نوائح در آمد.»
9 ـ «شطّ فرات» یا «شاطئ الفرات»: کربلا گاهی به نام شطّ الفرات و گاهی به نام شاطئالفرات شناخته شده; چرا که این شهر از یک سوی در کرانه فرات واقع است و از سویی دیگر به کرانه بیابان می رسد.
در کتابهای حدیث و تاریخ، به فراوانی با این نام از کربلا یاد شده است; برای نمونه در روایتی که احمد بن حنبل نقل کرده و ابن ضحاک نیز آن را روایت آورده، آمده است که: امیر مؤمنان(علیه السلام) فرمود: روزی بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد شدم، در حالی که اشک از دیدگان فرو می ریخت. گفتم: ای پیامبر خدا، آیا کسی تو را آزرده است؟ چیست که اشک از چشمانت سرازیر شده است؟ فرمود: اندکی پیش جبرئیل نزد من بود. او گفت که حسین(علیه السلام) در شطّ فرات کشته می شود. «امیر مؤمنان» فرمود: آن حضرت آنگاه افزود: آی دوست داری اندکی از تربت او به توهم دهم تا ببویی؟ گفتم: آری. او دست خویش را دراز کرد، مشتی خاک برداشت و به من داد. همان دمبی اختیار اشکم سرازیر شد.
ابن سعد از شعبی، از امام علی(علیه السلام)، از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت کرده است که فرمود: جبرئیل مرا خبر داده حسین بر ساحل فرات در جایی که آن را کربلا نامند، کشته می شود.
نام «شطّ الفرات» در شعر عرب نیز آمده است؛ از آن جمله در قصیده تائیه مشهور دعبل خزاعی بدین مضمون می خوانیم: «ای فاطمه، اگر حسین را تصور می کردی که تشنه بر کرانه فرات بر زمین افتاده است.
از این غم، بر گونه خویش می نواختی و سرشک بر رخساره سرازیر می ساختی.
در میان آن دو نهر، در سرزمین کربلا جانهایی فدا شد که در آن سامان بر کرانه شطّ فرات اردو زده بودند.» در شعری دیگر رفاعة بن ابو صیفی می گوید:«آیا نمی بینی که او دیر زمانی است در ساحل فرات از دوستی لیلی دل به انتظار در آمیخته است!
در حالی که اگر از آن آب گوارا و آن شراب ناب جرعه ای می نوشید درد و تشنگیاش فرو می نشست.» گفتنی است کربلا نامهای فراوانی دارد که از این میان شانزده نام در کتابهای تاریخ وحدیث از شهرت بیشتری برخوردار است. آن شانزده نام عبارتند از: کربلا، نینوا، غاضریه، شاطئالفرات، طفّ، قبّة الاسلام، عموراء، ماریه، مکان قصی، البقعة المبارکه، صفوراء، شفیه، موضع الابتلاء، محلّ الوفاء، فیوضات ربّالعالمین و سرانجام حائرالحسین(علیه السلام). کربلا پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) نام های دیگری هم به خود گرفته که برجستهترین آنها «مشهدالحسین» است.
یکی از دیگر نام های کربلا نیز «سرزمین مابین النهرین» است، هم از آن روی که میان خندق نهر علق می واقع است و هم از آن روی که پیش از فتح مداین، در تقسیمات اداری جزوی از منطقه بین النهرین بوده است.
کوتاه سخن آنکه کربلا با نامهای گوناگون در کتابهای مورّخان و جغرافیدانان پیشین و پسین و معاصرین آمده است. یکی از شاعران، شیخ محمّد السماوی، در شعری عربی نامهای کربلا را ردیف کرده است; اینک متن شعر و ترجمه آن را فراروی دارید:
الطفّ ما أطلّ بالأشراف علی العراق وعلی الأریاف أو ما علا فراته من شطٍّ واختص فی مثنوی الحسین السبطِ وسمّی «الحائر» وهو الدائر إذا دار فیه الماء وهو حائر لدن رأی هارون ثمّ جعفرِ أن یحرث القبر کما سنذکرِ وذاک عشرون ذراعاً تضرب بمثلها فعم أقصی أقربِ و«نینوی» لقریة قدیمة جدّد فیها یونس أدیمة إذ قذفته النون عاری البشرة فأنبت الله علیه الشجرة وذاک فی روایة معروفة قیل بها و قیل بل بالکوفة لکنّما التسمیة المذکورة دلّت علی الطرفة والباکورة و«کربلاء» لأنّ فیها رخوا أو أنّها تنبت ورداً أحوی أو «کور بابل» کما یقال وخفف اللفظة الاستعمال و«الغاضریات» لأن غاضرة من أسد قد تخذته حاضرة وفیه نهرٌ لهم أو أنهر تعرف فی نسبتهم وتشهر و«مشهد الحسین» حیث استشهدا أو حیث ما یشهد من تشهدا و«شاطئالفرات» عمّ ثمّ خصّ لکن هذا نادر لمن فحص «طف سرزمینی است که بر عراق و بر همه روستاها و آبادی ها بلندی دارد.
یا فرات آن رودخانه ای والاست و این ویژگی را از آنِ خود ساخته که آرامگاه حسین(علیه السلام)نوه رسول خداست.
آنجا «حائر» نامیده شده و حائر به معنای «دائر» است، چه این که آب در این سرزمین گرد آمده است.
آن هنگام که هارون و پس از او جعفر متوکل ـ آن سان که خواهیم گفت ـ خواستند این زمین را شخم زنند.
آنجا چهار صد ذراع است و دورترین آبادی ها را نیز در بر گرفته است.
«نینوا» نام آبادیی کهن است که یونس اراضی آن را دیگر بار آباد کرد. آنگاه که ماهی او را تهیدست وبی چیز بدین سرزمین افکند و خداوند برای او درختان را سر سبز ساخت.
این در روایتی مشهور آمده و بنابر این روایت این رخداد در کربلا بوده، گرچه گفته اند: این رخداد در کوفه بوده است. امّا به هر روی این نامگذاری بر دست نخورده بودن و خرّمی این سرزمین دلالت دارد.
آنجا همچنین «کربلا» است، از آن روی که زمین سست دارد، یا از آن روی که در آن گُلی سرخ وجود دارد.
یا ـ چونان که گفته می شود ـ «کوربابل» است. و این واژه در گذر زمان و در استعمال مخفّف شده است.
و «غاضریات» است، از آن روی که غاضره، یکی از طایفه های بنیاسد، آنجا را مرکز و مسکن خود قرار داد.
این قوم را در آنجا نهر یا نهرهایی است که هر یک به نام یکی از آنها شناخته و نامور است.
هم «مشهد حسین» است، آنجا که او شهید شد، یا آنجا که شهیدان گواه و شاهدند.
سرانجام، «شاطئ فرات» است، که ن می عمو می بوده و سپس اختصاصاً بر این سرزمین دلالت کرده است، هر چند که برای اهل تحقیق «روشن شود که» این کاربرد نادرست است.»