بررسی تطبیقی ظهور حضرت مهدی(عج) و حضرت عیسی(ع) در اسلام و مسیحیت

موضوع بررسی تطبیقی ظهورحضرت مهدی وحضرت عیسی(علیهما السلام) در«اسلام» و «مسیحیت» از جمله موضوعات مهمی است که نه تنها مورد مورد توجۀ اندیشمندان و مفسران شیعه و أهل تسنن قرار گرفته است بلکه مورد توجه دیگر ادیان آسمانی نظیر اسلام و مسیحیت، یهودیت

بررسی تطبیقی ظهور حضرت مهدی(عج) و حضرت عیسی(ع) در اسلام و مسیحیت

مقدمه

موضوع بررسی تطبیقی ظهورحضرت مهدی وحضرت عیسی(علیهما السلام) در«اسلام» و «مسیحیت» از جمله موضوعات مهمی است که نه تنها مورد مورد توجۀ اندیشمندان و مفسران شیعه و أهل تسنن قرار گرفته است بلکه مورد توجه دیگر ادیان آسمانی نظیر اسلام و مسیحیت، یهودیت. ...قرار گرفته است و همۀ ادیان آسمانی بر این دیدگاه متفقند که فردی خواهد آمد که ظلم و فساد را در جامعه از بین می برد. اهمیّت این موضوع به گونه است که خداوند سبحان در آیات خود، و در خطاب به هریک از معصومان(علیهم السلام) خود دستور داده است که همواره در مواجهه با مردم زمان خود خبر چنین موضوعی را بیان نمایند هرچندکه این دو آیین آسمانی بر ظهور این دو منجی معتقدند امّا تفاوت هایی میان دو آیین در این موضوع دیده می شود بدین جهت نوشتارحاضر به دنبال کشف وجوه اشتراک و افتراق بین این دو منجی در این دو آیین آسمانی است.تتبع در کتاب ها و مقاله های مرتبط نشان می دهد هرچند آثاری در این باره نگاشته شده است ولی تاکنون اثری با این نگرش و نگارش به طبع نرسیده است.

1- مفهوم شناسی واژگان

1-1-تطبیق:

واژه «تطبیق» غالباً به معنای مقارن که منظور از آن نقل در قواعد تفسیر، نقل هم زمانی آرای تفسیری دو گروه شیعه و سنی است. ( فاکر میبدی، 1385،ص4). منظور از آن مباحث تفسیری، آراء و افکار مفسران هست که الگوی تفسیری آن در چارچوب عقاید و افکار دو مذهب شیعه و اهل تسنّن قابل بررسی وتبیین است. «تفسیر تطبیقی»، به بررسی مسائل قرآنی تفسیر و تأویل آیاتی که درمصحف شریف آمده می پردازد و این بررسی هم میان آراء تفسیری، مفسران شیعه و أهل تسنّن و از سوی دیگر، میان مفسران مسلمان و شارحان عهدین به عنوان کتاب مقدس «یهودیان» و «مسیحیان» صورت می گیرد. (فرامرز قراملکی، 1385،ص 356). و منظور از تطبیق در این پژوهش دیدگاه های برخی از مفسران و شارحان این دو آیین آسمانی در مورد این دو منجی است.

2-1-ظهور:

«ظهور» اسم مصدر و ازریشه«ظَهَرَ»و از نظر ادیبان عرب در معانی مختلفی آمده است.از نظر راغب اصفهانی واژه«ظهور» به معنای آشکار شدن،و به هر چیزی که دیده و درک شود به کار می رود.(راغب اصفهانی،1414 ص541). ابن منظور«ظهور» را به معنای پشت و آن چه برخلاف «بطن» است می داند. وی در ادامۀ سخن خود تصریح می کند که واژه«ظهور» به «أظهر» نیز جمع بسته می شود.این لغت شناس همچنین معتقداست که در آیات قرآن کریم غالبا این واژه به معنای پشت آمده است.(ابن منظور،1388،ج 1،ص521). طریحی نیز بر این معنا متفق است. ودر ادامۀ گفتۀ خود معتقداست واژه «ظَهَرَ» علاوه بر «ظهور» و «أظهَرَ» با کلمۀ «ظُهران» نیز جمع بسته می شود. که این واژه در این صورت مصداقی برای حیوانات بارکش خواهد بود. (طریحی،1375، ج4،ص37). و در اصطلاح به معنای؛ ظاهرشدن حضرت مهدی(ع) پس از غیبت طولانی برای برپایی حکومت عدل جهانی است.( نوری،1422،ص34).این واژه در آیات قرآن کریم،اغلب به معنای آشکار شدن، غلبه و بالا رفتن آمده است: 1.«وَ لا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها»؛(نور/31)؛( و مقنعه های خود را تا گریبان فروگذارند و زینتهای خود را آشکار نکنند)؛2.«کیفَ وَ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکمْ لا یرْقُبُوا فِیکمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً»؛(توبه/8)؛(چگونه (پیمان مشرکان ارزش دارد)، در حالی که اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خویشاوندی با شما را می کنند، و نه پیمان را)؛«فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یظْهَرُوهُ »؛(کهف/ 97)؛(سرانجام چنان سدّ نیرومندی ساخت) که آنها [طایفه یأجوج و مأجوج ] قادر نبودند از آن بالا روند و نمی توانستند نقبی در آن ایجاد کنند)؛ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»؛(حدید/3)؛ (اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست و او به هر چیز داناست).

3-1-مهدی:

نام اصلی حضرت، محمّد است. و کنیه ایشان ابوالقاسم است. و نیز«ابوصالح»، «ابوعبدالله»،« ابوابراهیم»، «ابوجعفر» و «ابوالحسین» هم گفته شده است.(حائری یزدی،1422،ص35). مشهورترین لقب ایشان«مهدی» است که اسم مصدر از هدایت و به معنای کسی که به وسیلۀ خدا هدایت شده باشد. و در اصطلاح شرع؛ تنها به امام غایب منسوب است و اطلاق آن به سایر امامان (علیهم السّلام)نیز درست نمی باشد.(کورانی، 1395، ص 23). ابن منظور در این باره می نگارد: «مهدی یعنی کسی که خدا اورا به سوی حق هدایت کرده باشد. و مهدی که پیامبر به ظهور او بشارت داده است نیز به همین نام معروف است». (ابن منظور،1388، ج15، ص354). زبیدی، نیز بر این دیدگاه متفق است هرچندکه وی در ادامۀ سخن خود تصریح می کند که مهدی موعودی که بشارت ظهور اورا داده اند، در آخر الزمان می آید و خداوندما را ازجملۀ یارانش قرار دهد.(زبیدی،1307، ج5،ص254). در ادیان دیگر نیز نام ایشان با نام های مختلف ذکرشده است. در«انجیل» با عنوان مهمید آخرو در کتاب «عهد جدید» با عنوان «پسر انسان» نام برده شده است.(هاکس،1377،ص20). برای ایشان چندین کنیه؛ از جمله« ابو عبدالله»،«ابو جعفر» و« ابوصالح» را ذکر کرده اند. ولی بدون تردید کنیه اصلی ایشان همان کنیه جدش رسول خدا(ص) است. در روایات شیعه و أهل تسنّن برای ایشان چندین نام را ذکر کرده اند. که شامل، امام، امام دوازدهم، منتظر، امیر امیران، برگزیدۀ ابراهیم، برهان، بقیة الله، حجت، ذو الشامتین، خیر امّت محمّد، صاحب پرچم محمدی، صاحب الغیبة، قائم أهل بیت، مأمول، مهدی امّت، مهدی منتظرآمده است.(هاشمی شهیدی، 1380،ص34). ).مبانی و شواهد قرآنی و روایی بسیاری در مورد حضرت مهدی (ع) آمده است به عنوان نمونه: در ذیل آیات مذکور(انبیاء/105-106؛نور/55، توبه/33)؛ روایات هایی از معصومان(علیهم السلام) نقل شده است که مصادیق آیات مذکور را بیان کرده اند که به برخی از آنان اشاره می کنیم:1. روی ابوجعفر امام محمّد باقر(ع)«هم اصحاب المهدی فی آخر الزمان»؛(این ها همان یاران حضرت مهدی(ع) در آخر زمان خواهند بود.این روایت با همین مضمون امّا با عباراتی مختلف در ذیل آیه 106-105 از سوره انبیاء در کتاب های تفسیری و روایی مختلف شیعه(به عنوان نمونه نک:مکارم شیرازی، 1377، ج13،ص5019؛عروسی حویزی،بی تا،ج3،ص465،ملا فتح الله کاشانی، ج6،6، 116،طبرسی،1382، ج7،ص107). این روایت از امام محمّد باقر(ع) در ذیل این آیه شریفه گواه بر تحقق یک حکومت جهانی بر پایۀ عدالت و امنیت و آزادی در جهان است.2. «ابوبصیر» از امام ابوجعفرامام محمّد باقر(ع) در ذیل آیه«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ»؛( توبه/33)؛ (او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند)، پرسیدم؟ امام(ع) فرمودند: «به خدا قسم! هنوز موقع تأویل این آیه نرسیده است». پرسیدم: قربانت گردم! چه وقت موقع آن فرا می رسد؟ امام (ع) فرمودند:« هنگامی که حضرت قائم(ع) قیام می کند، موقع تأویل این آیه فرامی رسد،و چون حضرت قائم قیام کند هرکافر و مشرکی، ظهور او را ناخوش دارد، زیرا اگر کافر یا مشرک در دل سنگی پنهان شود آن سنگ صدا می زند.ای مؤمن! کافر یامشرکی در دل من پنهان شده است بیا و او را به قتل برسان! و خداوند او را بیرون می آورد و یاران حضرت قائم (ع) او را به قتل می رسانند».(به عنوان نمونه: نک: طبرسی، 1382، ج5، ص38؛فیض کاشانی،1402،ج5،ص38؛حائری تهرانی،1377،ج5،ص133؛ قمی مشهدی، 1366،ج5،ص446).3- روی امام سجاد(ع)قال: «هم و الله شیعتنا أهل البیت یفعل الله ذلک بهم علی یدی رجل منّا و هو مهدی هذه الأمّة»؛(این گروه همان پیروان ما هستند که خداوند به وسیلۀ مردی از خاندان ما این موضوع را تحقق می بخشد و او مهدی این امّت است». این روایت با همین مضمون امّا با عبارت های مختلف در ذیل آیه 55 از سوره نور در کتاب های تفسیری و روایی مختلف به (عنوان نمونه نک: طبرسی، 1382،ج9،ص337؛عروسی حویزی،بی تا،ج3،ص620؛ طباطبایی، ج15،ص155؛آلوسی،1420،ج9،ص397؛ سیوطی،1423، ج5،ص56). پس این آیه شریفه در ذیل این روایت مطلق است، و خلافت همۀ روی زمین را شامل می شود. و چون این وعدۀ الهی یعنی همان قیام حضرت مهدی(ع) هنوز تحقق نیافته باید منتظر ظهور ایشان بود. پس از این روایات گفته شده در ذیل این آیات این مطلب به دست می آید که همواره وجود مقدس ایشان برای تحقق یک حکومت جهانی تأکید شده است.

4-1- عیسی:

حضرت عیسی (ع) از پیامبران بنی اسرائیل است که دارای کتاب و شریعت و معجزات است. نام وی در قرآن کریم 25 بار ذکر شده و دارای دو نام است: 1- «مسیح»؛از نظر راغب «عیسی»واژه ای عربی و مشتق از «عَیس» به معنای سفید چرک و یا سفید تیره گون می گیرند که از آن واژۀ «عیسُ» سفیدی متمایل به سرخ آمده است یا آن را مشتق از«عَیس» به معنای شاش اسب می شمارند.(راغب اصفهانی، 1414، ص359). شرتونی در اقرب الموارد «عیسی»را لفظی عبرانی یا سریانی و مقلوب از «یسوع» آن نیز عبرانی است و شاید «عیسی» تحریف «عیسو» باشد. لفظ عیسی(ع) را مسلمانان به سید ما «یسوع مسیح» نام نهاده اند.( شرتونی،1426،ص76). برخی از لغویون این واژه را در زمره واژه های معرب می شمارند.( ابن منظور، 1388،ص308؛ طریحی،1375،ص345). علامه معتقد است که اصل «عیسی» یشوع و به معنای نجات دهنده است. (طباطبایی،1389،ج3،ص211). همچنین واژه«عیسی» معرّب «مشیحا»است که در کتب عهدین به معنای پادشاه یا مبارک آمده است. (موسوی بجنوردی، 1367،ج8،ص20). زمخشری نیز معتقد است که اصل« مسیح» در عبرانی «مشیحا» است به معنای مبارک آمده است.( زمخشری، 1418ق،ج1،ص362). هاکس در قاموس کتاب مقدس زیر لغت «یسوع» آن را به معنی نجات دهنده و مقصود از آن را «مسیح» می داند.وی معتقد است که در زبان عبرانی میان لفظ «یسوع» و «یوشع» فرقی نیست.(هاکس، 1377،ص89). وی همچنین معتقد است که «عیسی» به «مسیح ملقّب گشته؛ زیرا که برای خدمت و فدا معین و قرار داده شده است. وی در ادامه تصریح می کند که چون قرآن کریم این لقب را برای آن حضرت قبول کرده حتماً! معنی فدا در آن ملحوظ نیست.(هاکس، 1377،ص90). هرچندکه به نظر می رسد این معنای هاکس صحیح نیست.همچنین قریب به اتفاق مسیحیان، حضرت مسیح(ع) را خدای حقیقی و غیر مخلوق و قدیم می دانند، ولی تعبیر خداوند در کتاب عهد جدید، برای آن حضرت به معنای «مولا» آمده است. هرچندکه این نظر صحیح نمی باشد.(عبرانیان، ص23). در آیات قرآن کریم این معنا درآیات ذیل به این نام آمده است:« إِذْ قالَتِ الْمَلائِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُک بِکلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ...»؛(آل عمران/45)؛ (فرشتگان گفتند: ای مریم، خدا تو را به کلمه خود بشارت می دهد نام او مسیح، عیسی پسر مریم است)؛«وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوه...»؛(نساء/157)؛« و نیز بدان سبب که گفتند: ما مسیح پسر مریم پیامبر خدا را کشتیم)؛«لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ...»؛(مائده17)؛( آنان که گفتند که خدا همان مسیح پسر مریم است، کافر شدند)؛«مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ...»؛(مائده 75)؛ (مسیح پسر مریم جز پیامبری نبود، که پیامبرانی پیش از او بوده اند)؛« وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ...»؛(توبه/30)؛(و مسیحیان نیز گفتند: مسیح پسر خدا است»؛ «وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ...»؛(توبه/31)؛(ونیزمسیح فرزند مریم را به الوهیت پذیرفتند). همچنین در قرآن کریم از ایشان بانام «عیسی» یاد شده است.که مهمترین مستندات این دیدگاه مربوط به آیات ذیل است:« إِذْ قالَتِ الْمَلائِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُک بِکلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ...»؛( آل عمران/45)؛( هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای (وجود با عظمتی) از سوی خودش بشارت می دهد که نامش مسیح عیسی ع پسر مریم است). « فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسی مِنْهُمُ الْکفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّهِ...»؛( آل عمران/52)؛( چه کسانی یاور من به سوی خدا (برای تبلیغ آیین او) خواهند بود؟)؛«إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیک وَ رافِعُک إِلَی...»؛( آل عمران/55)؛( هنگامی را که خدا به عیسی گفت: من تو را بر می گیرم و به سوی خود بالا می برم)؛( إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کنْ فَیکونُ»؛(آل عمران/59)؛( مثل عیسی نزد خدا همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود: موجود باش او نیز بلافاصله موجود شد)دیگر موارد از این دست.

5-1- اسلام:

از نظر راغب اصفهانی «اسلام» از مادۀ «سَلَمَ»، و به معنای دور بودن از آفات ظاهری و باطنی می داند.و خود واژه«اسلام» را نیز به معنای داخل شدن در صلح و دوستی می داند. (راغب اصفهانی، 1414، ص424). ابن فارس نیز معتقداست که این واژه از« سین»، « لام»، « میم» و سه اصل دارد و هر سه اصل به معنای، معنای صحت و عافیت وکنار بودن از آفات ظاهری و باطنی است.(ابن فارس،1420، ج4، ص90).ابن منظور و طریحی نیز براین دیدگاه متفقند.(ابن منظور،1388،ج12،ص289؛ طریحی،1375،ج6،ص84). در آیات قرآن کریم این واژه در معانی مختلفی آمده است. 1- تسلیم ظاهری: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا...»؛ ( حجرات/ 14)؛(عرب های بادیه نشین گفتند: ایمان آورده ایم، بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگوئید اسلام آورده ایم)؛ «بَلْ هُمُ الْیوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ »؛( صافات/ 26)؛ ولی آنان در آن روز تسلیم قدرت خداوندند! )؛ «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَااخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ. ..»؛( آل عمران/ 19)؛(دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است. و کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده شد، اختلافی (در آن) ایجاد نکردند)؛ «وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِیناً. ..»؛(مائده/ 3)؛(و اسلام را دین شما برگزیدم).2-انقیاد و تسلیم شدن:«إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»؛ (بقره/ 131)؛( در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! (و در برابر حق، تسلیم باش! او فرمان پروردگاررا، از جان و دل پذیرفت و) گفت: «در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم».

6-1-مسیحیت:

واژه «مسیح» در لغت به معنی تدهین شده و نجات دهنده است. و در زبان یونانی به «chriistos » ترجمه شده است.(هورنبی،1989م:220). ودر «مسیحیت» به معنای عام؛ «پیروان مسیح» که بعد از به صلیب کشیدن حضرت عیسی (ع رایج شد و طبق کتاب اعمال رسولان مؤمنین اولیه در «انطاکیه» عنوان مسیحی را به خود دادند.«مسیحیت» در دامن جامعۀ یهودی «فلسطین» فرهنگ یونانی- رومی حاکم برآن سرزمین ظهور و گسترش یافت و به اعتقاد مسیحیان «عیسی» همان مسیحای «بنی اسرائیل» بود که برای نجات گوسفندگان گمشدۀ بنی اسرائیل و بشارت نزدیک شدن ملکوت آسمان مأموریت یافته است.( آریا، 1377،صص149-148).لفظ« مسیح» chriist به معنای روغن مالی شده که به حضرت عیسی اختصاص یافته است دانشمندان برای اشاره به موعود یهود از واژه مسیحاmessiah استفاده می کنند این واژه از روی کلمۀ عبری «ماشیح» با توجه به تلفظ لاتینی آن ساخته است. و نام «مسیح» به کسانی اطلاق می شود که بعد از صعود حضرت مسیح(ع) پدید آمد ه است.(زیبایی نژاد، 1376،ص23).

2-صفات مصلح جهانی:

یک رهبر جهانی برای تحقق اهداف خود باید از ویژگی هایی بر خوردارباشد به برخی از آنان اشاره می کنیم:

1-آگاهی فوق العاده وسیع و بینشی ژرف و عمیق نسبت به مسائل داشته باشد؛2- از پاکی و تقوا و درستکاری به اندازۀ هدف وسیعش بر خوردار باشد؛3- دورنگری بی مانندی به وسعت جهان انسانیت داشته باشد؛4-شهامت و بلند نظری و همّت فوق العاده داشته باشد؛5-نگریستن به تمام ابعاد زندگی و محصور نشدن در بعد مادی؛6- از روح بزرگی برخوردار باشد به طوری که دسته بندی های گروه های مختلف و تنگ نظریهای منافع خصوصی و مافوق عادات و رسوم و مکتبها و مسلکهای موجودباشد.(مکارم شیرازی، 1380،ص110). البته چنین رهبری زمانی می تواند به اهداف خود برای چنین حکومتی برسد که افراد تربیت شدۀ این انقلاب نیز وی را در تحقق چنین انقلابی کمک کنند.

3-علت غیبت:

علل و عواملی بسیاری در غیبت حضرت مهدی (ع)دخالت دارند به علّت اهمیّتی که این موضوع دارد در روایات

هریک از معصومان (علیهم السلام) به آن توجّه شده است. به عنوان نمونه: «حسن بن فضال» از ابوالحسن علی بن موسی امام رضا(ع) پرسیدم به چه علتی ایشان از نظرها غایب هستند؟امام (ع) فرمودند: «گویا شیعیانم را می بینم که هنگام مرگ سوّمین فرزندم(امام حسن عسکری)، در جستجوی امام خود همه جا را می گردند امّا او را نمی یابند. عرض کردم: به چه علت؟ امام(ع) فرمودند: «زیرا امتشان غایب است». عرض کردم: چرا غایب می شود امام (ع) فرمودند: «برای این که وقتی با شمشیر قیام نمود بیعت کسی در گردنش نباشد».(مجلسی،1403، ج51،ص115). به نظر می رسد امام رضا(ع) در این روایت خود یکی از دلایل غیبت حضرت مهدی(ع) را بیعت نکردن با ستمکاران دانسته است. در روایتی دیگری در این باره آمده است: «زارة بن أعین» از ابوعبدالله امام صادق(ع) پرسیدم به چه علّت امام(ع) از دیدگان غایب هستند؟ امام(ع) فرمودند: « قائم ما ناچار از این است که غیبت کندزیرا که اگز ظاهر می گشت جان ایشان در خطر می افتاد(.صدوق، بی تا،ص342).به نظر می رسد از نظر امام صادق(ع) یکی از دلایل غیبت حضرت مهدی(ع) ترس از گزند دشمنان می داند. باتوجّه به روایاتی که در سخنان برخی از معصومان(علیهم السلام) گفته شد امّا به نظر می رسد دوعامل در غیبت ایشان بیشتر از بقیه علل و عوامل دخیل هستند که عبارتند از: 1-غیبت صغری؛2-غیبت کبری.

3-1- غیبت صغری:

«غیبت صغری»؛ یا کوتاه مدت این دوره از غیبت که از شهادت امام حسن عسکری(ع) و با تولد فرزندشان حضرت مهدی (ع)در سال 260 آغاز شد و تا سال 329 ادامه یافت. شیعیان معتقدند که حضرت مهدی(ع) در آغازامامت، غایب شده است، و منظور از«غیبت» را به معنای پوشیده از دیدگان دیگر انسان ها، و نه نبودن و معدوم بودن، معنا می کنند وی در میان مردم می کند ولی دیگران وی را نمی بینند.( نعمانی،بی تا،ج1،ص20).رابطۀ حضرت مهدی(ع) در این دوره به وسیلۀ چهار نفر از نواب اربعه با نام های «عثمان بن سعیدعمری»؛ «علی بن محمّد سمری»؛«محمّد بن عثمان عمری»؛ «حسین بن روح نوبختی»؛ صورت گرفت. این چهار نفر؛ از نایبان خاص، که شیعیان می توانستند در این دوره از غیبت توسط آن ها با حضرت مهدی(ع) تماس بگیرند و مشکلات مردم را به محضر ایشان بر سانند. حضرت مهدی(ع) نیز پاسخ های لازم را از طریق «توقیع» به این دسته از نواب بیان می نمودند. (کلینی   1365،ج1،ص30). امّا قبل از فوت آخرین نایب ایشان به نام «حسین بن روح نوبختی»توقیعی از سوی حضرت مهدی(ع) به وی رسید که متن نامه حضرت خطاب به ایشان این گونه بود: «ای علی بن محمّد سمری!خداوند در سوگ فقدان تو، پاداش بزرگ به برادرانت عطاکند! توپس از شش روز،دیگر، ازدنیا خواهی رفت؛ کارهایت را مرتب کن و هیچ کس را به جانشینی مگذار! غیبت کامل فرارسیده است. من جز با اجازۀ خداوند، ظهور نخواهم کردو ظهور من، پس از مدتی طولانی که دل ها سخت شده و زمین، پر از ظلم و جور گشته، خواهد بود. افرادی ادعای مشاهده و ارتباط با من را می نماید؛ آگاه باشید! هرکس پیش از خروج سفیانی و صحیحۀ آسمانی، چنین ادعایی کند، دروغگو و افترازننده است وَلا حولَ وَ لا قوَّة إلّا باللهِ العَلِی العَظیم».(صدوق،بی تا،ص34).این غیبت که حدود هفتادو چهارسال طول کشید و مدتی که مردم می توانستند با این نواب اربعه در ارتباط داشته باشند تقریباً شصت و نه سال و شش ماه و پانزده روز بود. که در روز ششم آخرین نایب ایشان نیز فوت نمودند. که با مرگ وی، غیبت طولانی آغازشد. از مجموعه این مطالب گفته شده این مطلب استنباط می شود که این چهار نفر با وجود این که هریک در زمان های مختلف می زیستند ولی هدف آنان یکی بود و مشکلات مردم را به محضر حضرت مهدی(ع) می رساندند و درصدد معرفی ایشان به مردمان زمان خود بودند.

3-2- دوران غیبت کبری:

«غیبت کبری»؛ یا بلند مدت که در سال 329 آغاز شدو هنوز هم ادامه دارد. در این دوره از غیبت؛ راه های ارتباط و دسترسی و پیوند با حضرت قطع می شود.( حرعاملی، 1414،ج1،ص35). پنهان بودن ایشان در این نوع غیبت، به این معناست که ایشان به دور از چشم مردمان ولی زیر همین آسمان کبود به سر می برد. اگر حادثه ای هم برایش پیش آید اغلب ناشناخته می ماند و دیدارهایش با شیعیان تنها به خواست خداوند سبحان و توسط نواب عام امام(ع) یعنی؛ فقهای پارسا و خویشتن دار صورت می گیرد.وبر مردم است که از نایبان و جانشینان ایشان پیروی کنند..(هاشمی شهیدی، 1380،ص24). با وجود این که ایشان به وضوح در میان مردم حضور ندارند ولی بر مردم است که از کنند.( اهمیت این غیبت به گونه ای است که قرآن کریم در آیات متعددی به این موضوع توجّه بسیاری را داشته است آن طور که آمده است: «فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً إِمْراً»؛(کهف/71)؛( آن دو به راه افتادند تا آن که سوار کشتی شدند، (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!» وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَینِ یتِیمَینِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّک أَنْ یبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یسْتَخْرِجا کنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّک وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذلِک تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیهِ صَبْراً »؛(کهف/82)؛(و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود و پروردگار تو می خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند این رحمتی از پروردگارت بود و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها شکیبایی به خرج دهی!». به نظر می رسد مطالب گفته شده در این دو آیه گویای این مطلب است که فلسفۀ سوراخ شدن کشتی توسط حضرت«خضر» و کشتن آن بچه و تعمیر دیوار برای حضرت موسی(ع) ظاهر نگشت مگر موقعی که خواستند از هم جدا شوند.(مکارم شیرازی،1372، ج491،ص505).در سیرۀ هریک از معصومان(علیهم السلام) به این موضوع نیز توجّه شده است. از پیامبر اکرم(ص) در این باره روایت شده است: «إی وَالّذی بَعَثَنی بالنُبُوةَ إنّهم یَستضیئونَ بِنورهِ وَ یَنتفعونَ وَ إن جَلَلها السّحابُ»؛(آری سوگند به خدایی که مرا به نبوت بر گزیده، مردم از نور رهبری او در دوران غیبتش بهره می گیرند همان گونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن پشت ابرها.( مجلسی، 1403،ج52،ص93).این روایت پیامبر (ص) گویای این مطلب است که با وجود این که مردم به طور مستقیم با ایشان در ار تباط نیستند ولی اگر مشکلاتی در جامعه پیش بیاید اغلب به همان صورت ناشناخته درصدد رفع آن مشکلات برمی آیند. پس به نظر می رسد با توجّه به آیات گفته شده و برخی از روایات معصومان(علیهم السّلام) در غیبت حضرت مهدی(ع) علت ها و انگیزه های فراوانی وجودداشته است و علّت غیبت ایشان شاید به خاطر مصالحی بوده است که جز خداوند سبحان و دیگر معصومان(علیهم السّلام) کسی دیگر از علل و عوامل آن اطلاع کافی ندارد.

4-شرایط و علایم ظهور:

شرایط ظهور؛ علّت برای وقوع ظهور است و همان شرایطی است که تحقق آن روز موعود متوقف بر آن هاست و گسترش عدالت جهانی به آن ها بستگی دارد. شرایط و علایم بسیاری در ظهور حضرت مهدی(ع) وجوددارد، برخی از این شرایط مربوط به خدا و امام غایب است که از قدرت ما خارج است؛ برخی دیگررا مربوط به انسان ها می پندارند. به نظر می رسد شرط دیگر که ئدر این رابطه دیده می شود، وجود یاران همفکر و پایدار در رکاب آن رهبر تا با همکاری آنان بتوانند به صورتی طبیعی و عادی به گسترش عدل و داد بپردازند. شرط دیگر در این زمینه؛ وجود گروه هایی از مردم که در سطحی کافی از فرهنگ و شعور اجتماعی و روحیه فداکاری باشند تا در نخستین مرحله موعود گروه های اولیه پیروان حضرت مهدی(ع) را تشکیل دهند.(رجالی تهرانی، 1380، ص20). هرچندکه به نظر می رسد این شرایط گفته شده مربوط به پیاده کردن عدالت خالص در روز موعود است. ولی با این وجود میان «شرایط ظهور» و «علایم ظهور » تفاوت هایی دیده می شود.زیرا «علایم ظهور» عبارت است از چندین حادثه که گاهی نیز به ظهور پراکنده پدید آمده و تنها ارتباط واقعی در بین آن و ظهور تحقق همۀ آن ها پیش از ظهور می باشد. امّا شرایط ظهور به اعتبار برنامه ریزی طولانی الهی، باظهور رابطۀ واقعی داشته و سبب پیدایش آن می باشد؛ تفاوت دیگر در این است که علایم ظهور را می توان شناسایی کرد امّا به شرایط نمی توان کاملا و در یک زمان پیش از ظهور، دست یافت، و یاآن ها را حاصل کرد.(صدر،1382،ص489). در روایات معصومان( علیهم السّلام) نیز به آن توجّه شده است.از ابوجعفرامام محمّد باقر(ع) در این باره نقل شده است: «قائم خروج نمی کند،مگر این که نشانه هایی واقع شود و این نشانه ها مانند رشته های منظمی، به دنبال هم می آیند.(کورانی،1411،ج3،ص66).از این روایات این مطلب به دست می آید که قبل از ظهور حضرت مهدی(ع) وقایعی به وقوع می پیوندد. بدین جهت می توان شرایط و علایم ظهور حضرت مهدی(ع) را به دو دسته تقسیم کرد که عبارتند از:1- نشانه های حتمی؛2- نشانه های غیر حتمی؛

1-نشانه های حتمی:

یکی از علایم ظهور حضرت مهدی(ع) نشانه های حتمی است؛ که منظور ازآن علایمی است که هیچ گونه قید و شرطی مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود که می تواند شامل موارد ذیل باشد که عبارتند از:

4-1-1-فراگیر شدن ظلم و فساد در جامعه؛

اولین نشانه ای که به هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) به وجود می آید «فراگیر شدن ظلم و فساد در جامعه» است. از نظر «شیخ صدوق»؛ منظور از فراگیر شدن ظلم و فساد درجامعه این است که هریک از شقی و سعید و اعضای گروه حق و باطل به نهایت کار خود برسند با این حساب ستم کاران به نهایت درجۀ بدی برسند و لهیب آتش آنان همه را فرا گیرد و همۀ راه های چاره بسته شود؛ آن گاه مهدی ظهور می کند و دنیا را پر از عدل و داد می کند. (مطهری،1376،ص66). فراگیر شدن ظلم و فساد در جامعه غالبا با تعبیر: «یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَوراً »؛ (و جود؛ خداوند به وسیلۀ مهدی، زمین را پر از عدل و داد می سازد، پس از آن که ظلم و ستم پر شده باشد» آمده است.(مجلسی، 1403،ج51،ص320). اهمیّت این موضوع به گونه ای است که در کلام هریک از معصومان (علیهم السلام) به ویژه امام صادق(ع) به این موضوع توجّه شده است. ایشان در سخنان خود به یکصد نوع از این مفاسد که شامل؛گناهانی مانند رشوه خواری، قمار بازی زنا و لواط قطع رحم سنگ دل شدن مردم اهتمام به شکم و شهوت از بین رفتن، شرم ندادن خمس و زکات کم فروشی و بی اعتنایی به نماز زیاد شدن این گناهان و فسادها در میان مردم، فراگیر شدن ظلم و جور در روی زمین و... اشاره می کند. (مجلسی،1403،ج52ص346).به نظر می رسد امام صادق(ع) در این سخن خود ظلم و جور در جامعه را شامل مسائل اخلاقی، حقوقی و برخی مسائل مذهبی می داند.

4-1-2-سفیانی:

یکی دیگراز نشانه های ظهور حضرت مهدی(ع) را می توان به ظهور «سفیانی» دانست. که مشهورترین و در عین حال مشکل ترین نشانه است که برای ظهور حضرت مهدی (ع) اتفاق می افتد.«سفیانی» حرکت خود را از «شام» آغاز می کند و برمناطقی چون «سوریه»، «فلسطین» و «اردن» مسلط می شود و سپس به سمت«عراق» حمله ور می شود و در «عراق» با «سیّد یمانی» مواجه می شود سپس راهی «ایران» می شود و در «ایران» در حوالی «شیراز » تا «اهواز»با لشکر «سیّد خراسانی» بر خورد می کند. فرمانده نظام«سیّد خراسانی» به نام «شعیب بن صالح» بر «سفیانی» چیره می شود. پس از آن «سفیانی» که شکست کامل نمی خورد بخشی از نیروهایش را برای مقابله با حضرت مهدی(ع) رهسپار «مکه» که محلّ ظهور می سازد آنان سر راه «مدینه» را غارت می کنند و با حضرت مهدی(ع) رهسپار «مکه» محلّ ظهور می سازد آنان سر راه «مدینه» را غارت می کنند و با حضرت مهدی(ع) رهسپار «مکه» محّل ظهور می سازد آنان سر راه «مدینه» را غارت می کنند و بسیاری را می کشند. سپس رهسپار «مکه» می شوند در در بین راه صحرای بین «مکه» و «مدینه» معجزه آسا می شکافد و آن لشکریان را در خود می بلعد..«سفیانی» نیز سه ماه پس از ظهور به دست یاران حضرت مهدی(ع) از بین می رود. و هم زمان با خروج «سفیانی» «سیّد یمانی» از یمن قیام می کندو مردم را به حق فرا می خواند.( مجلسی، 1403ج52،ص38). اهمیّت این موضوع به گونه ای است که در سیرۀ هریک از معصومان(علیهم السّلام) به این مطلب اشاره شده است. از امام علی بن الحسین در این باره نقل شده است: « امر اسفیانی حتم من الله و لا یکون قائم إلا بسفیانی؛ (در برابر هر قیام کننده ای یک سفیانی وجوددارد».(مجلسی1403، ج52،ص182). به نظر می رسد این روایت نشان می دهد که در برابر یک اصلاح گر راستین گروه هایی به «سفیانی» ظهور خواهند کرد. از ابوعبدالله امام صادق(ع) نیز در این باره نقل شده است: «أنا و آل ابی سفیان تعادینا فی الله: قلنا صدق الله و قالوا کذب الله: قاتل ابو سفیان رسول الله(ص)وقاتل معاویة علی بن أبی طالب(ع) و یزیدبن معاویة الحسین بن علی(ع) و السّفیانی یقاتل القائم »؛ (ما و خاندان ابوسفیان دو خاندانیم که در مورد برنامه های الهی باهم مخالفت داریم ما گفته های پروردگار را تصدیق کرده ایم. و آن ها تکذیب کردند. «ابوسفیان» با رسول خدا مبارزه کرد و « معاویه» به علی بن أبی طالب و «یزید» با حسین بن علی و «سفیانی» با امام غایب مبارزه خواهند کرد».( مجلسی،1403،ج52،ص16). از مجموعه مطالب گفته شده این مطلب استنباط می شود که در هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) «سفیانی ها» نیز ظهور خواهند کرد. و هریک از معصومان (علیهم السّلام)در سخنان خود خطر این گروه را در سخنان خود خطر این گروه را متذکر شدند.

4-1-3-دجال:

از دیگر نشانه های حتمی در هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) «دجال» که به معنای دروغگویی آمده است این مصداق تنها در مورد یک نفر نیامده است بلکه در شأن افرادی آمده است که برای جذب کردن افراد از هر وسیله ای استفاده می کنند. زیرا که «دجال» ساحری شوم است، از جمله سحرهایش نشان دادن نشان دادن آب و نان به مردم است، و همواره از روش های نیز استفاده می کنند تا بتوانندمانع از تحقق حکومت جهانی حضرت مهدی(ع) شود.(مجلسی،1403،ص345). همچنین اهمیّت این موضوع به گونه ای است که فردی از حضرت مهدی(ع) سؤال کرد که آقا از خدا بخواهید این بلا پیش نیاید امام (ع) در جواب پاسخ دادند « حتمی است، و باید واقع شود). ( طبرسی نوری، 1363،ج3،ص400).اهمیّت این گروه به گونه ای است که پیامبر اکرم(ص) نیز در این باره فرمودند: «انه لم یکن نبی بعد نوح الا انذز و انی انذرکتموه»؛ (هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنۀ «دجال» بر حذر داشت، من نیز شما را بر حذر می دارم!».( نیشابوری بی تا،ص43). همچنین ایشان در حدیثی دیگر نیز در این باره فرمودند: «مامن نبی ألا قد انذر تمه و لکن ساقول فیه قول لم یقله نبی لقومه تسمغون انه اعور...»؛(هیچ پیامبری نبود مگر این که قوم خود را از فتنۀ دجال» بر حذر داشت، ولی من جمله ای دربارۀ او می گویم که هیچ پیامبری به قوم خود نگفته، من می گویم او یک چشمی است.(عسقلانی، 1402 ، ص36). به نظر می رسد این دو حدیث ازپیامبر(ص) گویای این مطلب است که تمام پیامبران همواره به فتنۀ «دجالی» آگاه هستند و همواره مردم را نیز از پیروی کردن از آنان بر حذر می دانند. اهمیت این موضوع به گونه ای است که در رسالۀ «یوحنا» در مورد خروج «دجال»آمده است:« ای بچه ها این ساعت آخر است و چنان که شنیده اید که دجال می آید الحال هم دجالان بسیار ظاهر شده اند.و از این می دانیم که ساعت آخراست... دروغگو کیست جزآن که «مسیح» بودن «عیسی» را انکار می کنند.آن «دجال» است که پدر و پسر را انکار می نماید».(گروسی همدانی،1380، باب2،ص18). از مجموعه مطالب گفته شده این مطلب استنباط می شود که همواره یکی از حوادث حتمی که در زمان ظهور حضرت مهدی(ع) اتفاق می افتد ظهور «دجال ها» است که همواره روایات گفته شده از حضرت مهدی (ع) و پیامبر (ص) و حتی برخی دیگر از روایات به وضوح خطر این گروه را متذکر شدند و این دو گروه یعنی؛ «سفیانی» و «دجال» همواره در هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) ظهور می کنند. امّا با این وجود به نظر می رسدکه میان این دو گروه تفاوت هایی در هنگام ظهور حضرت مهدی(ع دیده می شود زیرا؛هرکدام از آنان با مواضع مختلفی ظهور خواهند کرد. یعنی؛ «سفیانیها» تلاش می کنند تا با استفاده ازقدرت خود جلوی تحقق چنین حکومتی را بگیرند امّا«دجالی ها» از طریق فریبکاری و نیرنگ درصدد جلوگیری از تحقق چنین حکومتی هستند.

4-1-4-ندای آسمانی:

از دیگر نشانه های وحتمی در هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) ندای آسمانی است. که به نظر می رسد این حادثه در بیست و سوم ماه مبارک رمضان توسط«جبرئیل» فرشتۀ الهی سر داده می شود: « صبح نزدیک شد بدانید حق با مهدی و پیروان اوست».این ندا را همگان و با هر زبانی که با آن سخن می گویند می فهمند. ( مجلسی،1403،ج21، ص158).

4-1-5-قتل انسانی پاک درکنار خانۀ خدا:

از دیگر نشانه های وحتمی در هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) قتل انسانی پاک درکنار خانۀ خدا است.او نمایندۀ امام غایب است که پانزده روز بیش از ظهور حضرت (ع) برای تمام حجت با مردم «مکه» از سوی حضرت(ع) به آن جا فرستاده می شود).(مجلسی،1403، ج45،ص158).البته به غیر از موارد گفته شده حوادث دیگری نیز به وقوع می پیوندد.

4-2-نشانه های غیر حتمی:

یکی دیگر از علایم ظهور حضرت مهدی(ع) نشانه های غیر حتمی است که منظور از آن که حوادثی است که به طور حتم از نشانه های ظهور نیست؛ بلکه مشروط به شرطی است که اگر آن شرط تحقق یابد مشروط نیز متحقق می شود و اگر شرط مفقود شود مشروط نیز تحقق نمی یابد.(تقوی،1388،ص192).در مورد نشانه های غیرحتمی حضرت مهدی(ع) مواردبسیاری آمده است. از جمله حوادثی که در این باره به وقوع می پیوندد. ظهور ناامیدی در بین مردم،کم بارانی، مرگ ناگهانی، مرگ عبدالله بن حاکم «مکه» پس از او بر حکومت کسی دیگر اتفاق نمی کنند. تاظهور رخ می دهد،خراب شدن پل در «بغداد» و کشته شدن گروهی برآن خارج شدن دانش از «کوفه» و ورود آن به «قم» و انتشار آن به سراسر جهان پیش از ظهور، قیام سیّد خراسانی که خالی در دست راست دارد؛ خشکسالی و کم بارانی، زلزله، ورود «رومیان» به «فلسطین»، خروج «مغربی» و حمله به «مصر» و...دانست. (در این باره رجوع کنید: کورانی،1411؛ص37؛ ساده، 1383،ص200 ).

5- وجوه اشتراک و افتراق ظهور حضرت مهدی(ع) وحضرت عیسی(ع) در اسلام و مسحیت:

میان انقلاب این دو منجی وجوه اشتراک و افتراق بسیاری دیده شده است که به برخی از آنان اشاره می کنیم:

5- 1- وجوه اشتراک انقلاب دو منجی در اسلام و مسیحیت:

5- 1- 1-وجوه اشتراک دومنجی:

5- 1- 1-1- تولد هردو منجی:

یکی از وجوه اشتراکی که در مورد نحوۀ تولد این دو منجی وجود دارد نحوۀ معجره آسای تولد هردو منجی است.زیرا در مورد تولد حضرت مهدی(ع) باید گفت که در زمان زندگانی امام حسن عسگری (ع)به دلیل این که حکومت «عباسی» شنیده بودند که پیامبر اسلام(ص) فرموده است: «حضرت مهدی امام دوازدهم است، هنگامی که بیاید، دشمنان را نابود می کند و زمین را پراز عدل و داد می کند. برای همین جاسوسان و مراقبینی را به خانۀ امام حسن عسکری(ع) فرستاده بودند تا اگر فرزندی از او به دنیا آمد اورا در همان دوران کودکی از بین ببرند. ولی خواست خداوند سبحان برآن تعلق گرفته بود که حجت خودرا از گزند دشمنان حفظ کند.(ابن خلکان، بی تا،ج4، ص176).علّت این که حکومت«عباسی» از تولد چنین کودکی بیم داشته بودند این بود که شنیده بودند تولد چنین کودکی ممکن است در آینده حکومت آنان را از بین ببرد. امّا ایشان در نتیجه با وجود مخالفت های حکومتـ«عباسی» در سال 256 هجری قمری متولد گردیدند که به حساب ابجد تاریخ تولدش مطابق با کلمۀ نور می شود. البته به طریقی دیگر می توان تولد ایشان را شبیه به تولد حضرت ابراهیم(ع) دانست زیرا در زمان حکومت «نمرود» مُنجمین به وی خبر داده بودند که کودکی به دنیا خواهد آمد و سلطنت تو را از بین خواهد برد بدین جهت وی دستور داد هیچ مردی نزدیک همسرش نشود امّا در آن شب به «نمرود»خبر دادند بلأخره نطفۀ آن پسر منعقد گردیده است، لذا درصدد برآمد تافرزندان پسری که متولد می شوند کشته شوند. «نمرود» جاسوس هایی را معین کرد که اگر زنی پسر زایید او را بکشند و قابله ها هم مأموریت یافتند، متولدین پسر را گزارش دهند. (دستغیب،1395،ص107). امّا با این وجود چنین کودکی متولد می شود به طوری که بعدها توانست سلطنت «نمرود» را دنبال کند.بنابراین به طریقی می توان گفت که سنتی که در مخفی ماندن ولادت حضرت مهدی(ع) می باشد؛ چون خلیفۀ عباسی کاملاً در صددیافتن و از بین بردن آن بزرگوار بود جاسوس هایی نیز برای خبر گرفتن از آن حضرت معین نمود و علتش هم روایاتی است که به حد متواتر از پیامبر و معصومان(علیهم السلام) رسیده بود ظاهر می شود.در مورد نحوۀ تولد حضرت عیسی (ع) نیز تقریبا شبیه به تولد حضرت مهدی(ع) بود زیرا که تولد وی نیز معجزه آسا بود. زیرا حضرت«مریم» با مردی تماس نداشتند اما به دلیل پاکدامنی که مادر ایشان داشتند توانستند صاحب فرزندی شوند. حتی زمانی هم که با تمسخر قوم خود روبرو شد همان هنگام نوزاد به اذن خداوند سبحان به حمایت از مادر خود خود شروع به صحبت با «بنی اسرائیل» کرد.به جهت پاکدامنی مادر ایشان است که مسیحیان به حضرت مریم(ع) لقب مادر خدا را داده اند،زیرا که وی از هرگونه گناه مصون بوده است و توانسته است و به عنوان حامل وی شناخته شده واز طریق روح القدوس لقاح یافته است. که توانسته است شایستگی حمل حضرت عیسی(ع) رابه عنوان منجی بشریت داشته باشد.(نک:توماس میشل،1383، ص52؛ انجیل عیسی، 2002،ص30).. هرچندکه میان دین اسلام و مسیحیت در مورد نحوۀ تولد ایشان اختلاف نظر وجوددارد. زیرا مسیحیان معتقدند به دلیل این که حضرت مریم (س) با هیچ مردی تماس نگرفته است مسیحیان الوهیت را تقسیم شده در 1- خدای پدر.2- خدای روح القدوس دانسته اند. این در حالی است که قرآن کریم به صراحت در سورۀ آل عمران گفتگوی فرشتگان با مادر حضرت عیسی را مطرح می کند که فرشتگان به حضرت مریم(س) خطاب می کنند که تو صاحب فرزندی خواهی شد و حضرت مریم(س) در پاسخ می گوید من بدون همسر چگونه می توانم دارای فرزند باشم؟ این در حالی است که در ادامه سوره آل عمران صفات چهار گانه مسیح که شامل: 1- یادآوری کردن حضرت عیسی(ع).2- آبرومندی در دنیا و آخرت 3- از مقربان به درگاه الهی و در گهواره سخن گفتن.4 در شمار صالحان بودن را یاد آوری می کند. پس این دیدگاه «مسیحیان» در مورد نحوۀ تولد ایشان صحیح نمی باشد. همچنین باید تصریح کرد که از نظر دین مبین اسلام نحوۀ تولد ایشان معجزه آسا بوده است زیرا که ایشان حتی ب یک روز بعد از تولدزمانی که مادرش مورد آزار اطرافیان قرار می گیرد این کودک به اذن خداوند سبحان به اذن خداوند سبحان به حمایت از مادرش سخن می گوید.(سبحانی،1383،ج3،ص20).پس به نظر می رسد که در تولد هردو منجی نوعی معجزه اتفاق افتاده است آن طور که خلفای عباسی در صددیافتن و از بین بردن حضرت مهدی(ع) بودند تا نگذراند چنین کودکی که بعدها ممکن است سلطنت آنان را از بین ببرد متولد شود.و در مورد حضرت عیسی(ع) به دلیل این که مادر ایشان حضرت مریم(س)با هیچ مردی تماس نگرفته بود ولی توانست صاحب فرزندی شود که بعدها به عنوان منجی آیین «مسیحیت» محسوب شود.

5- 1- 1-2- طول عمر هردو منجی:

یکی از وجوه اشتراک میان این دومنجی طول عمر هردوی آنان است.که قرآن کریم طول عمر این دو منجی را به لحاظی شبیه به«اصحاب کهف» دانسته است. زیرا همان طور که در آیات قرآن کریم آمده است:«وَ لَبِثُوا فِی کهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً»؛( کهف/25)؛(آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نه سال (نیز) بر آن افزودند. این آیه اشاره بر این مطلب دارد که این افراد با همان لباسی که در خواب رفته اند بعد از بیدار شدن و برای مرتبه دوم خوابیدن تا زمان پیامبر اسلام که به امر رسول خدا بر بساطی نشست و در «که»ف مزبور رفت و برایشان جواب دادند و برای سومین مرتبه به خواب رفتند تا زمان ظهور حضرت مهدی(ع) و فرج اوحسب روایان در رکاب حضرت مهدی(ع) باشند.(دستغیب، 1380،ص45).البته شباهت این دو منجی به طریقی شبیه به طول عمر حضرت «آدم» و حضرت« نوح» (علیهماالسلام) دانست. که وی از پیر ترین انبیاء محسوب می شود که همان طور که در تفاسیر آمده اشاره به این مطلب شده است که وی پیامبری است که پس از جریان توفان 950 سال بوده است امّا مدّت عمرش دو هزار سال نیز نوشته اند که این دو آیین معتقدند که هردو منجی از طول عمر بسیاری برخوردارند. از دیگر شباهت هایی که میان این دو منجی در این مورد دیده شده این است که هرکدام ابتدا یک مقطع کوتاهی داشتند که به تبلیغ و ترویج دین خود می پرداختند. البته با این تفاوت که حضرت مهدی(ع) در دوران غیبت صغری خود برای پاسخ گویی به سؤالات و مشکلات مردم از طریق چهار نایب خود به بررسی مشکلات مردم و پاسخ گویی به آنان می پرداختند. که پس از این غیبت، غیبت کبری آغاز شد. این در حالی است که حضرت عیسی(ع) خود حضوراً به ترویج دین خود می پرداختند.(توقیفی،1385،ص50).پس به نظر می رسد که طول عمر هردو منجی نوعی معجزه است زیرا که خداوند سبحان خود این کار را انجام داده است. از سویی دیگر اگر خداوند سبحان از این دو منجی محافظت نمی کرد هیچ وقت نمی توانست از وقوع چنین انقلاب بزرگی که نتیجۀ آن بر انداری حکومت عدل الهی است سخن بگوید.«مسیحیان» نیز براین دیدگاه معتقدند که حضرت مسیح(ع) پس از قتل زنده شد و تاکنون زنده است.

5- 1- 1-3- محلّ ظهور هر دو منجی:

از دیگر وجوه اشتراق میان این دو آیین محلِّ ظهور هردو منجی است. زیرا در روایات بسیار آمده است که حضرت مهدی(ع) از کنار خانه «کعبه» یعنی؛مکه مکرمه» ظهور می کنند که محلِّ تولد پیامبر اکرم(ص) و مورد احترام عموم مردم است. این درحالی است که در«انجیل» آمده است که خداوند به حضرت عیسی(ع) می فرماید: «من تورا به سوی خود بالا می برم، سپس تورا در آخر الزمان فرو فرستم تا از امت این پیامبر شگفتی ها بینی، و آن ها در کشتن دجال یاری دهی تورا در وقت نماز می فرستم، تا با آن ها نماز بخوانی، که آن ها امّت مرحومه هستند).( محمدی ری شهری، 1362، صص325). همچنین می توان گفت که حضرت عیسی(ع) از آسمان نازل می شود و در بیت المقدس پشت سر حضرت مهدی(ع) نماز می گزارد و اورا تأیید می کند به طوری که در ردیف معاونان آن حضرت قرار می گیرد.( نزار، 1389،باب38،ص320). البته هرچند روایات فراوانی به طرق پیامبر(ص)و روایات دیگری از معصومان (علیهم السّلام) وجوددارد که براین مطلب دلالت دارد بر این که در هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) حضرت عیسی(ع) کنار خانۀ«کعبه » یعنی؛«مکه مکرمه» پشت سر ایشان نماز می گذارد.( نیشابوری، بی تا، ص30). البته این نکته ضروری است که در انجیل «متی»، انجیل «مرقس» و انجیل«لوقا» در مورد بشارت ظهور حضرت مهدی (ع) آمده است. در انجیل «متی» آمده است که «عیسی» ایشان را گفت: هر آینه به شما می گویم: شما که مرا متابعت نموده اید، در معاد وقتی که پسر انسان بر کرسی جلال خود بنشیند، شما نیز به دوازده کرسی نشسته، بر دوازده سبط اسرائیل داوری خواهید نمود، و هرکه به خاطر اسم من خانه ها یا برادران یا خواهر ان یا پدر یا مادر یا زن یا فرزندان یا زمین ها را ترک کرد، صد چندان خواهد یافت و وارث حیات جاودانی خواهد گشت.(محمدیان، 1381، باب 19، بند34). در انجیل لوقا آمده است که کمرهای خودرا بسته، چراغ های خودرا افروخته بدارید. و شما مانند کسانی باشید که در انتظا رآقای خودرا می کشند، که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هر وقت آید و در را بکوبد بی درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد... پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید.(هاکس، 1377، ص116) در انجیل یوحنا نیز در مورد حضرت مهدی(ع) آمده است که و بدوقدرت بخشیده است که داوری هم بکند زیرا که پسر انسان است. و از این تعجب مکنید زیرا ساعتی می آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می باشند آواز اورا خواهد شنید و بیرون خواهند آمد؛ هرکه اعمال نیکو کرد رای قیامت حیات، و هرکه اعمال بد کرد به جهت قیامت داوری. (گروسی همدانی،1380،ص20). همچنین در مورد محل ظهور حضرت «مسیح» آمده است که من در اناجیل خواندم که خداوند سبحان به عیسی(ع) فرمود: من تورا به سوی خود بالا می برم سپس تورا در آخر زمان فرو می فرستم تا از امت این پیامبر شگفتی ها بینی، و آن ها را در کشتن دجال یاری دهی تورا در وقت نماز می فرستم تا با آن ها نماز بخوانی که آن هاامت مرحومه است.(گروسی همدانی، 1380،ص320). همچنان «مسیحیان» معتقد که حضرت عیسی(ع) از آسمان نازل می شود و در بیت المقدس پشت سر حضرت مهدی(ع) نماز می گزارد و اورا تأیید می کند و در ردیف یکی از معاونان آن حضرت قرار می گیرد... پس به نظر می رسد که محلّ ظهور هردو منجی تفاوتی میان این دو آیین وجود ندارد.

5- 1- 1-4-منجی گری

از دیگر شباهتی که میان این دو مصلح گر وجوددارد «منجیگری»که به معنای نجات بخشی آمده است. اهمیّت این موضوع به گونه ای است که در برخی از آیات قران کریم به این موضوع به وضوح اشاره شده است که مهمترین مستندات این نظریه « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم...»؛( نساء59)؛( ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیای پیامبر] را!»؛«... إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»؛( احزاب/33)؛( خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد»؛«. ..أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ اََنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا اَنْ یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛(یونس/5)؛( آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟!». به نظر می رسد منجی گری در این آیات گفته شده به معنای کسی که معصوم و از هرگونه خطا و اشتباه مبرا است و می تواند در راه تحقق عدالت در تمام ابعاد تلاش کند.اهمیت این موضوع به گونه ای است که در دین مبین اسلام به این مسأله 

توجه شده است و آخرین نجات دهنده حضرت مهدی(ع) است ومنجی گری ایشان مشروط به ظهور ایشان است. و از سویی هرچندکه ایشان امروزه به وضوح حاضر نیستند اما کسی که مشکلات روزگار اورا وا می دارد و برای ظهور ایشان دعامی کند در واقع از راه ویژگی خاص منجیگری حضرت مهدی(ع) با ایشان مرتبط شده است هرچندکه منجیگری عدالت گری، برطرف کردن ستم های جامعه و... تمام این ها پس از ظهور حضرت مهدی(ع) و به دست ایشان محقق می شود.( (نک:پرهیزکار، 1373،ص72). درآیین «مسحیت» حضرت عیسی(ع) به عنوان منجی این آیین آمده. در انجیل «یوحنا» آمده است: «زیرا خود شنیده و دانسته ایم که او در حقیقت مسیح و نجات دهندۀ عالم است».(راشد محصل، 1369،ص260). در واقع اطلاق نام واژه «مسیح» در این آیین به معنای نجات دهنده آمده است.جیمز هاکس نویسندۀ کتاب «قاموس کتاب مقدس» زبان به شکایت می گشاید که دعوت عیسای مسیح را بعد از آن که همه اشتیاق و سرانجام نپذیرفتند و او را«مسیح » واقعی نپداشتند و او را مسیح موعودی که سلطان زمان خود خواهد بود و منجی واپسین و مژده اش را کتاب مقدسشان داده بود و سالها در انتظار ش در التهاب سوزان لحظه شماری می کردند، مطابق نیافتند. از این رو با بو دشمنی برخاستند حتی وی را جنایتکار و به ملت اسرائیل و تعالیمش را ضد آرمان اساسی کتاب مقدس عهد عتیق دانستند، ناچار به محاکمه اش فرا خواندند و به اعدام محکومش کردند، و همچنان با احساسی جان کاه مجددا در انتظار مسیح موعود و رهای بخش از رنج و ستم نشستند.( هاکس،1377،ص219).پس به نظر می رسد که منجی گری را می توان از جمله وجوه اشتراک در این دو آیین دانست.زیرا که هردو منجی با هدف تحقق ارزش های دینی و اسلامی برای آیین خود می کوشند.

5- 1- 1-5- قیام دو منجی:

قیام دو منجی، از دیگر وجوه اشتراق میان این دو آیین محسوب می شود. البته هرچندکه در موردقیام حضرت مهدی(ع) نظرات مختلفی دیده شده و بیان شده که ایشان با هدف انتقام خون شهیدان راه حق به ویژه امام حسین(ع) از جلادان و خونخواران گرفته می شود.( کلینی،1401، ج44،ص 218). و زمانی که ایشان قیام می کند با هدف بر پایی و عدالت و براندازی جور و ستم ظهور می کنند. ودست عنایت بر سر مردم می گذارد و با پرتوی از ولایت به آنان رشد عقلانی و کمال اخلاقی می بخشد.(صدوق، 1404،ج52،ص336). در مورد حضرت مسیح(ع)نیز مسیحیان معتقدند که زمانی که ایشان ظهور می کند خود انقلابی دیگری را برپا می کند این در حالی است که در روایات بسیاری داریم که زمانی که حضرت مهدی (ع) ظهور می کنند حضرت مسیح(ع) از آسمان ها ظهور می کنند و در رکاب حضرت مهدی (ع) حاضر می شوند و پشت سر آن حضرت نماز می گذارد و بسیاری از «نصارا» نیز پس از این ماجرا مسلمان می شوند؛ چون می بینند پیامبرشان با امام مسلمین نماز می گذارد.(حلی،1406، ص244). همچنین در روایات دیگر نیز آمده است که حضرت عیسی(ع) دست حضرت مهدی(ع) را می گیرد و با آن حضرت بیعت می کند شما به امامت سزاوارترید.(صافی گلپایگانی، 1380،ص34). هرچندکه در دین «مسیحیت» در مورد ظهور ایشان به گونه ای دیگر آمده است.در دین«مسیح» آمده است که حضرت عیسی(ع) سه روز بعد از مرگ خود و درروز یکشنبه زنده شد و خود را بر شاگردان ظاهر کرد. و فرمود: آن چه نوشته شده که مسیح باید عذاب مرگ را ببیند و در روز سوم دوباره زنده شد و به نام او توبه و آمرزش گناهان به همۀ ملت ها اعلام گردد. و به مدت چهل روز خودرا به او نشان می داد و از پادشاهی خدا با آن ها گفتگو می کرد و به وسیلۀ روح القدوس دستورات لازم را به رسولان بر گزید و به آن ها گفت: من هرروز تا آخر زمان با شما هستم.پس عیسی تا ابد زنده است و لازم نیست که کسی به جای ایشان بیاید بلکه فرمود: ( که خودش به وسیله قدرت روح القدس تا ابد همراه شاگردانش خواهد بود. بنابراین مسیح در همه جا حاضر است و افرادی را که به وی ایمان بیاوزد را تا ابد نجات می دهد و در نهایتبا کمال و جلال ظهورخواهد کرد. بنابراین تنها او لایق است که کاشف خدای حقیقی و منجی عالم است.( میلر، 1377،ص34). همچنین در «اناجیل» در موردظهور حضرت عیسی (ع) آمده است که تقریبا وی در سی سالگی رسالت خودرا آغاز می کند. همچنین زمانی که رهبران«یهود» وقتی با حضرت عیسی(ع) به مخالفت بر خاستند که مشاهده کردند وی آرزوهای آنان برای قیام در یک مسیح فاتح را بر نمی آورد و از سوی دیگر بر ضد نابهنجاری های اخلاقی و رفتارهای ناپسند آنان به ستیز برخاسته است. هرچندکه به نظر می رسد حضرت عیسی(ع)موفق نشد حکومت الهی مورد انتظار« بنی اسرائیل» را تأسیس کند و بر این اساس، یارانش گفتند که وی آمده بود تا قربانی گناهان بشر شود و دیگر به زودی واپسین داوری رجعت خواهد کرد و این دو مسأله زیر بنای «مسیحیت» شد. از سوی دیگر؛ «یهودیان» گفتند: که بر پا نشدن حکومت آرمانی «بنی اسرائیل» به دست حضرت عیسی(ع) و مصلوب شدن خود او اثبات می کند که وی نه مسیحای موعود بلکه یکی از مدعیان بی شمار مسیحایی در تاریخ یهوه بوده است. حضرت عیسی(ع) به تکرار حضرت یحیی(ع) را ستوده و در گفت و گو با مخالفان خود با استناد به سیرت پسندیدۀ آن پیامبر از نام نیک وی بهره برده است.( گروسی همدانی، 1380،باب21، 27-23). پس به نظر می رسد که هردو آیین بر این دیدگاه متفقند که در آخر زمان منجی و نجات دهنده ای می آیند و صالحان و نیکوکاران را به زندگی ابدی می رساند.

5- 1- 1-6- سود رسانی:

از دیگر وجوه مشترکی که میان این دو منجی وجود دارد این است که هریک با ظهور خود نعمتهای مادی و معنوی بسیاری را به همراه می آورند. حضرت مهدی(ع) با ظهورخود رفاه مردم گسترش می آید ایشان با دست عنایت خود را بر سر مردم می گذارد، و با پرتوی از ولایت، به آنان رشد عقلانی و کمال اخلاقی می بخشد. زمین به نور پروردگار جهان، پر فروغ و درخشان می شود.و هرجا ویرانه ای باشد به فرمان ایشان آباد می شود. امنیت برهمه جا سایه می افکند اموال عمومی مردم و ثروت های همگانی را میان مردم یکسان بخش و پخش می کند. تعلیم و تربیت در زمان آن حضرت گسترش می یابد سطح دانش مردم آن چنان بالا می رود که زنان در خانه یارای آن را دارند که بر پایه کتاب خدا و سنّت پیامبر اکرم(ص) قضاوت کنند.( دراین باره رجوع کنید به: موسوی اصفهانی،1373،ج1،ص101، ابن حنبل، 1421،ج3،ص27؛ مفید، 1422،ج1،ص67).در روایات هریک از معصومان(علیهم السلام) نیز به این مطلب اشاره شده است به طوری که از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «در زمان مهدی ساکنین زمین و آسمان از او راضی هستند. آسمان قطره ای از آب خود را نگه نمی دارد و زمین از رویاندن گیاه خود کوتاهی نمی کند تاآ جا که مردم می گویند: ای کاش! مردگان زنده بودند».( بغوی،1420،ج1،ص194). در کلامی دیگر ایشان حومت حضرت مهدی(ع)رااینگونه بیان می کند:«أبشرکم بالمهدی... یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الأرض، یقسم المال صحاحاً»؛ (شما را مژده می دهم به آمدن مهدی... ساکنان آسمان و زمین از او راضی می شوند و مهدی مال را به طور صحیح تقسیم می کند).(ابن حنبل، بی تا،ج 3، 37). از ابوجعفر امام محمّدباقر(ع) نیز این دراین زمینه آمده است« یسوی بین الناس حتی لاتری محتاجاً إلی الزکاة»؛ (:مهدی (عج) اموال را میان مردم چنان به تساوی قسمت می کند که دیگر نیازمندی یافت نمی شود تا به او زکات دهند).( مجلسی1403ق، 52، 390).این روایات،دربردارندۀ این مطلب است، که حکومت حضرت مهدی(ع)برگرفته از سیرۀنبوی پیامبر(ص) و سیرۀ دیگر معصومان(علیهم السلام) است..زمانی که ایشان ظهورمی کنند جامعۀ اسلامی براساس عدالت اداره خواهدشد و فقرو نداری ازجامعه ازبین می رود. پس حکومت باید در راستای تحقق رفاه همگانی، برنامه ریزی منطقی، مدوّن و درستی را پی گیرد و با تدابیر ویژه، مردم را از فقر دامنگیر برهاند، و چه نیکو استاد دلشاد تهرانی می نویسد: «امام علی (ع) در حیطۀ حکومت خود، حداقل نیاز معیشتی همگان را تأمین کرد و در راه فقرزدایی و تأمین معیشتی، گامهای جدی برداشت»(دلشاد تهرانی،1379ش: 101). در انجیل یوحنا آمده است: «و نهری از آب حیات به من نشان داد که درخشنده بود مانند بلور و از تخت خدا و برّه جاریمی شود و در وسط شارع عام آن و بر هر دو کنارۀ نهر درخت حیات را که دوازده میوه می آورد یعنی هرماه میوۀ خود را می دهد و برگ های آن درخت برای شفای امتها می باشد. و دیگر هیچ لعنت نخواهد بود و تخت خدا و برّه در آن خواهد بود...». باب 22، فقره 6). همچنین باز در کلامی دیگر در مورد حضرت مسیح (ع) آمده است:در وقت قیام مسیح نعمت های فراوانی به وجود می آید از کوه ها شیر و عسل جاری می گردد و از زمین خمیر مایه و لباس پشمی بیرون می آید! (زیبای نژاد،1375،ص20).پس به نظر می رسد ظهور این دو منجی برای مردمان زمان خود با منافع بسیاری همراه است.

2-2-وجوه افتراق انقلاب دو منجی:

با وجود اشتراکاتی که میان این دو منجی و برشمردیم ولی از سویی تفاوت هایی میان این دو وجوددارد که به برخی از آنان اشاره می کنیم که عبارتنداز:

 2-2-1- مادران هردو منجی:

یکی از وجوه اختلافی که بین این دو منجی در این دو آیین وجوددارد مادران آنان است. هرچندکه در مورد مادر حضرت مهدی(ع) اختلاف نظرهایی وجوددار.زیرا برخی نام مادر حضرت مهدی(ع) را «نرجس خاتون» دانسته اند. که وی دختر قیصر روم و از خاندان «شمعون»، وصی بلا فصل حضرت «مسیح» است. که از روم به «سامرا» آمد و به همسری امام حسن عسکری درآمد تا گوهر وجود مهدویت درآن رحم پاک پرورش یابد. (نوری طبرسی،1377،ص507). همچنین به نقل از «طوسی» آمده است، که مادر آن بزرگوار به نام ریحانه نام برده شده ولی بلافاصله افزوده شده که او را به نرجس صیقل و سوسن نیز داده ند.( جعفریان،1380،ص14).امّا نظر صحیح آن است که نام مادر حضرت مهدی(ع)« نرجس خاتون» واز نسل حواریون عیسی بن مریم بوده است. این در حالی است که مادر حضرت عیسی(ع) مریم(س) دختر عمران، است که خداوند سبحان در آیات متعددی از جمله آیه 12 از سوره تحریم پاکی وی شهادت داده است. وی در میان مسیحیان به دلیل داشتن عفت و پاکدامنی به «حوای دوم» معروف بود و بی آن که با مردی در ارتباط باشد آبستن و با اطاعت از پروردگار خویش باعث نجات نسلی از بشر شد. با تولد مسیح(ع) اتهام های ناروایی به حضرت مریم(س) زدند.(طبرسی، 1382ق،ج10،ص480 ). اما با وجود تفاوت هایی که در نام مادران هردو دیده می شود امّا به نظر می رسد که مادران هردو منجی چه در هنگام تولد فرزند و چه بعد از آن از پاکی و طهارت برخوردار بودند آن طور که قرآن کریم در آیه 12 از سوره تحریم و آیات سوره قدر که به دستور امام حسن عسکری(ع) توسط حکیمه خواهر امام حسن عسکری (ع) بر نرجس خوانده شد و ایشان نیز همراه با حکیمه این آیات را زمزمه می کردند تا این کودک نیز در شکم مادر این سوره را تلاوت می. پس به نظر می رسد مادران از و طهارت بر خوردار بودند که چنین فرزندانی را متولد شوند که بعدها هردوی آنان به عنوان یک مصلح گر برای آیین خود محسوب شوند.

2-2-1-2- یاران هردو منجی:

از دیگر عوامل افتراق میان این دو منجی را در این دو آیین می توان در تعداد یاران آنان دانست.با توجّه به آیات قرآن کریم و روایات بسیاری که در این باره آمده است گویای این مطلب است که تعداد یاران حضرت مهدی(ع)را 313 نفر دانسته اند.به عنوان نمونه: امام سجاد(ع) نیز در این باره آمده است که که ایشان فرمودند: مهدی از گردنۀ کوی طوی، با 313 نفر به عددرزمندگان جنگ بدر فرود می آید تا آن که وارد سجد الحرام می شود».( مجلسی، 1403، ج52،ص223 ). ازابوجعفر امام محمّد باقر(ع) روایت شده است که ایشان فرمودند: «گویا اصحاب قائم(ع) را می بینم که تمام شرق و غرب عالم را تحت سیطره خود در آورده اند. در تمام دنیا چیزی نیست جز این که از آن ها اطاعت می کند حتی درندگان زمین و پرندگان شکاری نیز تلاش می کنند که رضایت آنان را جلب کنند. چون یکی از آن ها بر منطقه ای بگذرد، آن قطعۀ زمین بر دیگر زمین ها مباهات کند و گوید: امروز یکی از یاران قائم (ع) بر روی من پای نهاد.( مجلسی، 1422،ج53، ص327). به نظر می رسد این دو روایت بر این مطلب دلالت دارد که تعداد یاران اولیه حضرت مهدی(ع) سیصد و سیزده نفر هستند که این تعداد شبیه تعداد یاران پیامبر اکرم(ص) در جنگ بدر است. که هرکدام از آنان فرماندهان این دولت مقتدر هستند که حرکت اصلاح گرانۀ خود را با لشکری مقتدر انجام می دهند. این درحالی است که در آیین «مسیحیت» در مورد تعداد یاران حضرت «مسیح» آمده است: «وی به هنگام قیام برای خود یارانی را بر گزید تا به نشر دعوت وی کمک کند. در «اناجیل» تعداد یاران حضرت عیسی(ع) را دوازده نفرآمده که سخنان مسیح(ع) را با جان و دل به کار می بستند، این 12 تن افراد حواریون نامیده می شوند که به معنی کسانی هستند که لباس خود را از پشم سفید تهیه می کنند و به تبلیغ اندیشه مسیح(ع) می پرداختند. (گروسی،1380، ج2،ص18). و همچنین در قاموس کتاب مقدس آمده است که چون حضرت عیسی(ع) به کنارۀ دریای جلیل می خرامید، دو برادر، یعنی شمعون مسمی پطرس و برادرش اندر یاس را دید که دامی در دریا می اندازد؛ زیرا صیاد بودند بدیشان گفت: از عقب من آیید تا شما را صیاد مردم گردانم. در ساعت دام ها را گذارده، از عقب او روانه شدند.(هاکس، 1377، ج1، صص18-16). پس به نظر می رسد که تعداد یاران حضرت مهدی(ع) وحضرت عیسی(ع) در این دو آیین اسلام و مسیحیت تفاوت هایی دیده شد.زیرا دین مبین اسلام تعداد یاران حضرت مهدی را 313 نفر می داند، در حالی که در آیین مسیحیت تعداد یاران ایشان را 12 نفر دانسته اند.

2- 1-3- سرنوشت دو منجی:

از دیگر عوامل افتراق میان این دو منجی را در این دو آیین می توان در سرنوشت این دو منجی اشاره کرد. در آیین اسلام برخی از روایات در مورد حضرت مهدی(ع) بر این نکته تصریح می کنند که اگر حضرت مهدی(ع) زنده بود تاکنون پوسیده شده و از بین رفته است و جمعی گفتند: در قدرت حق پایدار ماندنش شگفتی نیست.(صدوق،بی تا،ص36). ودر مورد حضرت عیسی(ع) مسیحیان معتقدند که وی به دارآویخته شده است..بعضی دیگر گفتند: نه چنین است بلکه شبیه اورا به دار زدند. هرچندکه این نظر نمی تواند صحیح باشد. زیرا آن طور که قرآن کریم در آیه 158 از سوره نساء به صراحت این نظر را مردود می کند و فرمود: خداوند اورا به آسمان برده است. لذا در روایات داریم که حضرت عیسی (ع) زنده و در آسمان است پس از ظهور حضرت مهدی(ع) از آسمان نازل شده و پشت سر حضرت مهدی(ع) نماز می خواند. (مطهری، ص99).در اناجیل اربعه، و اناجیل برنابا ماجرارا به گونه ای دیگر بیان نموده اند.در انجیل برنابا آمده است که قبل از دسترسی یهودا و دشمنان عیسی به وی فرشتگان عیسی را به آسمان بردند و یهودای اسخریوطی را در گفتار و رخسار به عیسی(ع) شباهت یافت به گونه ای که به اشتباه اورا به جای حضرت عیسی(ع) به دارآویختند.(هاکس،1377، ج2، باب216).این انجیل نشان می دهد که زمینۀ پیدایش نظریه الوهیت در زمان خود ایشان شکل گرفته ولشکریان رومی مقیم فلسطین که بت پرست بودند با مشاهدۀ معجزات خارق العادۀ آن حضرت معتقد به الوهیت و خدای اش شدند.(زیبایی نژاد، 1390،ص56).ولی اناجیل دیگر از جمله «مرقس»،« لوقا» و «یوحنا» معتقدند که حضرت عیسی (ع) اصلاً به صلیب کشیده نشده است. در انجیل «مرقس»؛ آمده است که یهودا یکی از آن دوازده حواری بودبه کاهنان دستور داد هنگام نزدیک شدن و بوسیدن حضرت عیسی(ع) اورا به کاهنان تحویل دهد زمانی که آن فرد حواری که از شاگردان وی بود به حضرت عیسی(ع) نزدیک شد و وی را بوسید ناگاه کاهنان به وی نزدیک شدن که کاهنان با دیدن این صحنه حضرت عیسی(ع) را دستگیر کردند. کاهنان هرچه سعی کردند از حضرت عیسی(ع) مدرکی بر علیه وی به دست آوردند ولی نتوانستند. تا این که کاهن اعظم پرسید آیا تو پسر خداهستی؟ حضرت عیسی(ع) گفت هستم. و تو پسر انسان را خواهی دید. که دراین میان پیلاطیس دستورداد که حضرت عیسی(ع) را تازیانه زده و سپس وی را به دار آویزند.که وی را به منطقه ای به نام «جل جتا» برده به او شراب دادند که آمیخته به دارویی مانند«»مر» بود. امّا به دلیل این که وی نپذیرفت که از این دارو بدین ترتیب کاهنان تصمیم گرفت که وی را به دارآویزند که در نتیجه وی در ساعت نه صبح وی را مصلوب کردند سپس یکی از کاهنان جدعیسی(ع) را به پیلاطس تحویل دادند وی را درمقبره ای از سنگ خاک کردند امّا زمانی که تصمیم گرفتن که بدن حضرت عیسی(ع) را تدهین کنند متوجه شدند سنگ بزرگ از جلوی قبر به عقب غطانده شده است سپس به داخل قبر رفته دیدند جوانی بالباسی سفید در سمت راست قبرنشته است. آن مرد گفت شما عیسای مصلوب مسیحی را مشاهده می کنید وی دیگر این جانیست. براساس انجیل «مرقس» حضرت عیسی(ع) به صلیب کشیده شد ولی پس از سه روز زنده شد و به آسمان رفت و نزد خدای جای گرفت.( گروسی همدانی،1380،ص20).پس به نظر می رسد که سرنوشت این دو منجی میان این دو آیین با تفاوت هایی همراه بوده است.

نتایج

 ازآن چه تاکنون گفته شد نتایج ذیل حاصل است:

1.شواهد قرآنی و روایی بسیاری از معصومان(علیهم السلام) در کتب تفسیری شیعه و أهل تسنّن درمورد ظهور این دو منجی اصلاح گر توجه شده است هرچندکه مفسران شیعه اعتقاد به ظهور یک مصلح جهانی را به عنوان موضوع اصلی می شمارند و در کتب های خود همواره به وقوع چنین حادثه ای بزرگی تأکید می کنند. مفسران أهل تسنن نیز چنین موضوعی را عقیده دارند هرچندکه برخی ازآنان در بسیاری از کتاب های تفسیری خود سعی می کنند چنین موضوعی را از اصول فرعی به حساب آورند و براین نکته تأکید کنند که چنین حکومت جهانی به وسیلۀ ایشان محقق نخواهدشد.

2.تمامی ادیان آسمانی از جمله آیین اسلام، مسیحیت و...بر اعتقاد به ظهور یک منجی و مصلح جهانی معنقدند که هنگامی که حضرت مهدی(ع) ظهور می کنند حکومتی را که ایجاد می کنند برگرفته از سیرۀنبوی پیامبر(ص) و سیرۀ دیگر معصومان(علیهم السلام) است. و جامعۀ اسلامی براساس عدالت اداره خواهدشد و فقرو نداری، ظلم و ستم و. .. ازجامعه ازبین می رود.

3.علل و عوامل بسیاری در غیبت حضرت مهدی(ع) دخیل هستند، ولی از میان عوامل گفته شده دو عامل از بقیه مهمتر هستند یکی غیبت صغری؛ که ارتباط با مردم از طریق نواب خاص ایشان صورت می گرفت و دیگری غیبت کبری که ارتباط مردم با حضرت از طریق نایبان امامان صورت می گیرد.

4.شواهد و علایم ظهور حضرت مهدی(ع) را می توان به نشانه های حتمی؛ که منظور ازآن علایمی است که هیچ گونه قید و شرطی مشروط نیست و قبل از ظهور باید واقع شود؛و نشانه های غیر حتمی؛یکی دیگر از علایم ظهور حضرت مهدی(ع) نشانه های غیر حتمی است که منظور از آن که حوادثی است که به طور حتم از نشانه های ظهور نیست؛ بلکه مشروط به شرطی است که اگر آن شرط تحقق یابد مشروط نیز متحقق می شود و اگر شرط مفقود شود مشروط نیز تحقق نمی یابد.

5.مهمترین وجوه اشتراک و افتراق دومنجی عبارتند از: نحوۀمعجره آسای تولد هردو منجی؛ طول عمر هردو منجی؛محلّ ظهور هردو منجی؛منجیگری؛قیام دو منجی؛سود رسانی؛ وجوه افتراق انقلاب دو منجی؛مادران هر دو منجی؛ یاران هردو منجی؛سرنوشت دو منجیو دیگر موارد از این دست.

منابع

الف)- منابع فارسی و عربی:

1.قرآن کریم، ترجمه ناصرمکارم شیرازی.

2.آریا، غلامعلی(1377)، آشنایی با تاریخ ادیان، تهران: انتشارات مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی پاپا،اول.

3.آلوسی بغدادی، ابوالفضل شهاب الدّین سیّدمحمود(1420)،روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم والسبع المثانی، تحقیق: شیخ محمّدأحمدالأمد و شیخ عمرعبدالسّلام السلامی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی،الطبعة الأولی.

4.ابن حنبل، احمد بن محمّد(1421)،مسند احمد، بیروت: دارصادر. اول

5.ابن خلکان، ابوالعباس شمس الدین أحمدبن أبی بکر(بی تا)،وفیات الأعیان و ابناء الزمان،بیروت:دارالثقاقة.

6.همان

7.ابن فارس،ابوالحسین أحمد(1420)، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: ابراهیم شمس الدین، بیروت: دارالکتب العلمیة، المطبعة الأولی.

8.ابن منظور،ابوالفضل جمال الدّین محمّد بن مکرم(1388)،لسان العرب،دارصادر-داربیروت، الطبعة الثانیة.

9.عیسی بن مریم، انجیل عیسی،(2002)،ترجمۀ هزارۀ نو، انتشارات ایلام، اول.

10.بحرانی، سیّدهاشم(1419) البرهان فی تفسیرالقرآن، تحقیق: لجنة من العلماء و المحققین الأخصّائیین، بیروت: مؤسسةالأعلمی للمطبوعات،الطبعة الأولی.

11.پرهیزکار، غلامرضا(1393)، انقلاب اسلامی و رشد مهدویت در ایران، قم: موسسه آموزشس پزوهشی امام خمینی(ره)دوم.

12.توقیفی،حسین(1385)، آشنایی با ادیان بزرگ، تهرن: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها، مؤسسه فرهنگی طه، اول.

13.تقوی،سید حسین(1388)، حضرت مهدی از ظهور تا پیروزی، قم: مشهور، چهارم.

14.جعفریان،رسول(1380)، تاریخ سیاسی اسلام، قم: الهادی، اول.

15.حائری تهرانی، علی (1377)، مقتنیات الدرر و مملتقطات الثمر، تهران: دار الکتب الإسلامیة، اوّل.

16.حائری یزدی، علی (1422)، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب،بیروت: مؤسسه الأعلمی، اول.

17.حرّ عاملی، محمد بن الحسن(1414)، وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعة، تصحیح و تحقیق و تزییل: عبدالرحیم الرّبانی الشیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، اوّل.

18.حلی، حسن بن یوسف بن مطهر( 1406)، المستجاد من الإرشاد، قم:مکتبة آیة الله العظمی مرعشی نجفی، اول.

19.دلشاد تهرانی، مصطفی،( 1379ش)، حکومت حکمت، تهران: دریا، اول.

20.دهخدا، علی اکبر(1377)، لغت نامۀ دهخدا، تحقیق: محمّد معین و سید جعفر شهیدی، تهران:مؤسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، دوّم.

21.دستغیب، سید عبدالحسین( 1395)، مهدی موعود(عج)، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سوم

22.(1381)،معاد، قم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سوم.

23.رجالی تهرانی، علیرضا(1380)، یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان(ع)، قم: انتشارات بلوغ،هشتم.

24.راشدمحصل، محمّد تقی (1369)، نجات بخشی در ادیان،تهران:مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، اوّل.

25.راغب اصفهانی،حسین بن محمّد (1412)، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی،بیروت: دارالعلم و الدار الشامیة.

26.رکنی، محمّد مهدی(1368)، نشانی از امام غایب (ع) بازنگری و تحلیل توفیقات، قم: بنیاد پژوهش های اسلامی،اوّل.

27.زیبایی نژاد،محمّدرضا(1390) مسیحیت شناسی مقایسه ای، تهران:انتشارات سروش

28.(1377)، در آمدی بر کلام و تاریخ مسیحیت، قم: انتشارات اشراق، اول.

29.زبیدی، محمّد مرتضی(1307)، تاج العروس من جواهرالقاموس، قاهره: المطبعة الخیریة،الطبعة الأولی.

30.زمخشری،ابوالقاسم محمودبن عمر(1418)؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل،تحقیق: شیخ عادل أحمد عبدالموجود و شیخ علی محمّد معوض،ریاض:مکتبة العبیکان، الطبعة الأولی.

31.سبحانی، شیخ جعفر( 1383)، منشورجاوید. قم: مؤسسه امام صاق (ع)، اوّل.

32.ساده، مجتبی(1383)، شش ماه پایانی، تقویم حوادث شش ماهۀ پیش از ظهور، ترجمه: محمود مطهری نیا تهران:، موعودعصر، اول.

33.سبحانی، شیخ جعفر(1383)، منشورجاوید، قم: مؤسسه امام صاق (ع)، اول

34.سجستانی، أبو داود. سنن أبی داود. بیروت: المکتبة العصریة. بی تا.

35.سیوطی،جلال الدین عبدالرحمان ابی بکر(1423)،الدّرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، تحقیق:شیخ نجدت نجیب،تقدیم:عبدالرزاق المهدی، بیروت:دارإحیاء التراث العربی. الطبعة الأولی.

36.ـــــــــــــــــ. شرق شناسی و مهدویت، دفتراول. قم: بنیادفرهنگی حضرت مهدی موعود(علیه السلام). اول: 1389.

37.شرتونی،سعید(1416)،أقرب الموارد فی فصح العربیّة والشوارد،تهران:دارالأسوة للطباعة والنشرالتابعة لمنظّمةالأوقاف و الشؤون الخیریّة،اوّل.

38.صافی گلپایگانی، لطف الله( 1380) منتخب الأثرفی امام الثانی العشر، تهران: منشورات مکتبة الصدر، سوم

39.صدر، سیّدمحمّد(1382)، تاریخ غیبت کبری، ترجمه: حسین افتخار زاده، تهران: نیک معارف، اول.

40.صدوق،ابوجعفرمحمّد بن علی بن حسین بن بابویه(1404)، عیون أخبارالرضا(ع)، تحقیق:شیخ حسین أعلمی،بیروت:مؤسسة الأعلمی للمطبوعات،الطبعة الأولی

41.(بی تا)، کمال الدین و تمام النعمة،بیروت: دارالکتب الإسلامیة، الطبعة الثانیة

42.طباطبایی،سیّدمحمّدحسین،(1389)،المیزان فی تفسیرالقرآن.تهران: دارالکتب الإسلامیة،الطبعة الثانیة.

43.طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن( 1382)، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن. تحقیق:شیخ ابوالحسن الشعرانی.تهران: کتابفروشی اسلامیة. الطبعة الثالثة.

44.طبرسی نوری، سیّداسماعیل(1362)، کفایة الموحدین، تهران: علمیه اسلامیة، اول.

45.طریحی، فخرالدین ( 1375)، مجمع البحرین، تحقیق: سیّدأحمدالحسینی، تهران: المکتبة المرتضویة لإحیاءالآثار الجعفریة، الطبعةالثالثة.

46.عسقلانی، احمدبن علی بن حجر(بی تا)،فتح الباری فی شرح صحیح البخاری،بیروت:دارالمعرفة للطباعة و النشر و التوزیع. الطبعة الثانیة.

47.فراء بغوی، ابومحمّدحسین بن مسعود(1420)،معالم التنزیل،تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت:دارإحیاءالتراث العرب،الطبعة الأولی.

48.فاکرمیبدی، محمّد(1385)، قواعد التفسیر لدی الشیعه و السنة، تهران: المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیة، اوّل.

49.فیض کاشانی، ملامحسن(1402)، تفسیرالصافی. تحقیق: علّامه شیخ حسین الأعلمی، بیروت: مؤسسۀ الأعلمی للمطبوعات. الطبعة الثانیة.

50.قمی مشهدی، محمّدبن محمّدرضا(1366)، کنزالدقائق و بحرالغرائب. تحقیق: حسین درگاهی. تهران: وزارة الثقافة و الإرشادالإسلامی، الطبعةالأولی.

51.کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید( 1380)، ترجمه فاضل خان گروسی همدانی، ویلیام گلن و هنری مرتن، تهران: اساطیر، اول.

52.کلینی رازی، ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق (بی تا)، الکافی، تحقیق:علی اکبرغفاری، بیروت:دارصعب و دارالتعارف.الطبعة الرابعة.

53.کورانی، علی(1395)، عصر الظهور، ترجمه مهدی حقی،مؤسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ و نشر بین الملل،اول.

54.(1411)، المعجم الموضوعی الأحادیث المهدی(ع)، قم: سازمان تبلیغات اسلامی،اول

55.موسوی اصفهانی، محمد تقی(1379)، مکیال المکارم فی فواعد الدعاء للقائم،تحقیق: مهدی حائری یزدی، تهران: دفتر تحقیقات انتسارات بدر، اوّل.

56.نوری حسین بن محمّد(1377)، نجم الثاقب، قم: انتشارات جعفری، اول

57.نعمانی، محمّد ابراهیم(بی تا)، الغیبة، مکتبة صدوق، اوّل.

58.نیشابوری، محمّدبن مسلم(بی تا)، الجامع الصحیح، تحقیق: محمّدفؤاد عبدالباقی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، اوّل.

59.مجلسی، شیخ محمّد باقربن محمّدتقی(1403)،بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار،تهران: انتشارات اسلامیة. اول.

60.(1387)، مهدی موعود، ترجمه: علی دوانی،تهران: انتشارات اسلامیة، اول.

61.محمّدی ری شهری، محمّد(1362)، میزان الحکمه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، اوّل.

62.محمّدیان، بهرام (1381)، دائره المعارف کتاب مقدس، تهران: سرخدار، اول

63.مطهری، مرتضی(1376)، قیام و انقلاب مهدی(ع) از ریدگاه فلسفه تاریخ، تهران: صدرا، اوّل.

64.مکارم شیرازی،ناصر(1377)، تفسیرنمونه. تهران:دارالکتب الإسلامیة. سی و پنجم:1377ش.

65.(1380)، حکومت جهانی مهدی(عج)، قم: انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه قم، اوّل.

66.مفید، ابوعبدالله محمّد بن نعمان(1422)،الإختصاص،تحقیق:علی اکبرغفاری،تحقیق:سیّدمحمود زرندی محرمی، قم: جامعه مدرسین حوزۀ علمیه قم،اوّل.

67.میشل، توماس(1383) کلام مسیحی،ترجمه حسین توفیقی،قم: مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، اوّل.

68.میلر، ویلیام(1374)،تاریخ کلیسای قدیم و امپراتوری روم و ایران، تحقیق:علی نخستین، تهران: اساطیر، اول.

69.موسوی بجنوردی،سیّد محمّدکاظم و همکاران(1367)،دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی،تهران: مرکز دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی، بی چا.

70.نزار، حسن(1389)،ترجمه: مصطفی بن ابراهیم کاظمی، بشارة الإسلام فی علامات المهدی(ع)،قم: مکتب الحیدریة،اول

71.هاکس، جیمز( 1377)، قاموس کتاب مقدس، تهران: اساطیر، اول

72.هاشمی شهیدی، سید اسدالله(1380)، ظهور حضرت مهدی (ع) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهانی، قم: مسجد مقدس جمکران، اول.

ب)- مقاله:

1.فرامرز قرا ملکی، احد. کار آیی و اثر بخشی درمطالعات تطبیقی ادیان.مجله پژوهش و حوزه. 34:26. 1385هـ.ش.

ب)-منابع انگلیسی

  1. hornby, A.S(1989), oxford advanced learner᾽s ictionary, fourth edithion, London: oxfor university pres

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان