«سفرنامه گیلان و مازندران» نوشته موسیو بهلر فرانسوی، سرتیپ دربار ناصرالدین شاه قاجار است. سفرنامه این فرانسوی در واقع شرح جستوجوهای نظامی او به شمار میآید که به واسطه مهارتاش در کارهای جغرافیایی، هندسی، نقشهکشی و اردوکشی، از معلمی دارالفنون به سرتیپی ارتش ایران رسید و به ماموریتی برای مطالعه درباره ساخت قلعههای دفاعی به این مناطق فرستاده شد. آگاهیهایی درباره احوال شخصی موسیو بهلر در دست نیست جز آن که میدانیم این فرانسوی از دیپلمههای مدرسه پلیتکنیک پاریس بود و در سال ١٢٦٩ خورشیدی به تهران آمد.
بهلر با نثری ساده و دور از تکلف، جغرافیای گیلان و مازندران را بررسی کرده، در کنار آن نیز توجه به مسایل اجتماعی و تا اندازهای مردمشناسی این دو ناحیه را از یاد نبرده است. او در مجموع اثری خواندنی و قابل استفاده نگاشته است که اوضاع جغرافیایی و اجتماعی این دو خطه را در اوایل دوره ناصرالدین شاه قاجار پیش روی خواننده میگذارد. مسیر حرکت بهلر، بر خلاف ارنست اورسل بوده است. او از تهران حرکت کرده، با گذر از کرج و چندین روستا، به منجیل رسیده، سپس به رشت وارد شده است.
او درباره منجیل مینویسد «قریهای است بسیار بزرگ و آیاد و مشتمل بر یکصد و بیست خانوار رعیتی، اکثرا محصول آنجا زیتون است، ولی اهالی آنجا نمیتوانند روغن آن را به طوری بگیرند که به مصرف خوردن برسد، بلکه روغن بسیار کثیفی از آن میگیرند که جز سوزاندن فایده دیگر بر آن مرتبت نیست و به قیمت نازلی به فروش میرسد. زیرا که به وسیله سختی راهها گران تمام میشود. در منجیل پلی واقع است موسوم به پل منجیل که حاجی ملا رفیع مجتهد، تازه آن را احداث کرده و الحق این پل با نهایت استحکام ساخته شده است که سفیدرود و قزل اوزن در آن به هم میپیوندند. سفیدرود تا دو فرسخ از منجیل گذشته در پیچوخم جبال گذر میکند». وی پس از آن که راه مرتبط به رشت را توضیح داده، از ازدحام بسیار زیاد جنگلهای این مسیر شکایت میکند. او همچنین تاکید میکند اهالی، آن راه را از بدی بسیار «جهنم دره» میخوانند.
بهلر سرانجام با ورود به شهر، درباره آنجا مینویسد «رشت شهری است بزرگ که دارالحکومه گیلان است. گیلان عموما مملکت پرمنفعتی است و از قبیل ماهی، برنج، زیتون و ابریشم در آن وفور دارد». جهانگرد فرانسوی با این حال مینویسد حاصل زراعت گیلان برای رعیت کم است و به همین دلیل ناچارند برنج را از مازندران به گیلان بیاورند. او سپس به عمارتها و خانههای اشاره رشت کرده، در اینباره مینویسد «خانههای رشت جمیعا از چوب و تخته است و سفلپوش میباشد. در آن شهر عمارتی است دولتی که اکنون مخروبه و به هیچوجه قابل تعمیر نیست و هرگاه بخواهند عمارت مذکور را تعمیر کنند، به طور یقین خرج آن بیشتر از نو ساختن آنجا خواهد شد.
در آن عمارت وسیع جای بسیار مختصری حاکم به جهت نشیمن خود قرار داده و اگر کسی بخواهد حاکم را ملاقات کند نهایت ترس و واهمه را از فروریختن آجر بر مغز و سرش دارد». بهلر سرانجام به بیماریهای این منطقه هم اشاره میکند «اما ناخوشیهای مدامی در آن ولایت دیده میشود که آن را نامطبوع کرده. ناخوشی نوبه و تب و لرز همیشه اوقات در این شهر فراوان است و این مرض موقوف و بسته به گرمی هوا است».