ماهان شبکه ایرانیان

گفت و گو با کارگردان «بزم رزم»/ تاریخ‌نگاری موسیقی جنگ از نگاه‌های مختلف

مستندساز جوان، سیدوحید حسینی، با دغدغه‌مندی به تاریخ معاصر، پس از ساخت چندین مستند که در جشنواره‌های داخلی حضور داشتند، تاریخچه موسیقی جنگ ایران را در فاصله یک دهه (۶۷-۵۷) محور فیلم جدیدش قرار داده است.

گفت و گو با کارگردان «بزم رزم»/ تاریخ‌نگاری موسیقی جنگ از نگاه‌های مختلف

مستندساز جوان، سیدوحید حسینی، با دغدغه‌مندی به تاریخ معاصر، پس از ساخت چندین مستند که در جشنواره‌های داخلی حضور داشتند، تاریخچه موسیقی جنگ ایران را در فاصله یک دهه (67-57) محور فیلم جدیدش قرار داده است.

سینماسینما، سحر عصرآزاد: «بزم رزم» در کنار مستندهای دیگر او همچون «من اکبر اعتماد اتم می‌شکنم»، «منِ او»، «دست به مهره»، «صوفی»، «پهلوان رنج»، «پرواز آرزو»، «رژیستور عقب مخاطب می‌گردد»، «آن‌ها»، «شیخ حسین»، «راز تشنگی»، «پژواک»، «زائر» و… کارنامه فیلم‌سازی او را شکل می‌دهند. این روزها مستند «بزم رزم» که سیمرغ بلورین بهترین دستاورد فنی و هنری جشنواره فجر و هم‌چنین جایزه بهترین پژوهش و نشان شبکه مستند از دهمین جشنواره سینماحقیقت را در کارنامه دارد، به اکران گروه هنر و تجربه پیوسته و به این بهانه با حسینی هم‌کلام شدیم.

چطور شد که در مستند «بزم رزم» سراغ تاریخچه موسیقی جنگی ایران رفتید که به نظرم سوژه بکری است؟

درست است که تابه‌حال روی موضوع موسیقی جنگ به‌طور جدی کار نشده، اما متاسفانه خیلی دستمالی شده است. بعد از دهه 70 تلویزیون بارها به‌طور سطحی به این موضوع پرداخته و عمدتا با آقایان گلریز، سبزواری، میرزمانی و… مصاحبه شده، اما نگاه جامعی به موضوع نشده است. اتفاقا وقتی این فیلم رو به اتمام بود، دو فیلم دیگر به دستم رسید که از نظر موضوعی شبیه فیلم من بودند. یکی «قطار دهه شصت» خانم کتایون جهانگیری، که البته ساختار و اجرای متفاوتی دارد. فیلم دیگر هم سال‌ها پیش توسط خانم آزاده سلیمیان ساخته شده که آن هم فقط از نظر موضوع به فیلم من شباهت دارد.

 بهعنوان یک دهه پنجاهی به تکتک سرودها و… که در فیلم به آنها پرداختهاید، حس نوستالژیک دارم و جالب است که با وجود جذابیت تابهحال نگاه جامعی به تاریخچه و روند شکلگیری آنها نشده است. دو فیلمی هم که اشاره کردید، به نظرم مهجور واقع شدهاند، چون با وجود علاقهمندی به مستند و این سوژه خاص، آنها را ندیدهام. به همین دلیل فکر میکنم مستند شما همچنان تازگی و طراوت سوژه را با خود به همراه دارد و این ویژگی مهمی است.

از این بابت خوشحالم. به‌هرحال من سعی کردم چیزی از دستم درنرود و نگاه جامعی به موضوع داشته باشم. ضمن این‌که بسیاری از قطعه‌های جذابی را که می‌شد در فیلم باشند، به‌خاطر طولانی شدن زمان فیلم از دست دادیم. وقتی موسیقی جنگ را در سال‌های 57 تا 67 بررسی می‌کنیم، باید نگاهی دقیق به مدیریت فرهنگی آن دوره و قطعه‌های ساخته‌شده داشته باشیم، چون این فیلم نوعی تاریخ‌نگاری موسیقی از نگاه‌های مختلف است.

 

 اینکه در فیلم صرفا با نگاه مدیران دولتی یا موسیقیدانها روبهرو نیستیم، نکته مهمی است. درواقع ما موسیقی جنگ را بر بستر زمان و مناسبات سیاسی، فرهنگی و… دنبال میکنیم؛ اینکه چطور موسیقی بزمی ما تبدیل به موسیقی رزمی شد و بسیار هم جذاب است. با چه طراحی توانستید این روند را در زمان دو ساعت به گونهای به تصویر بکشید که خستهکننده نباشد و هر لحظه جذابیتی جدید برای مخاطب به همراه داشته باشد؟

من از ابتدا با توجه به علاقه‌مندی‌ام به گروه «چاووش»‌ که بسیار به آثار آن‌ها گوش می‌دهم، کار را جلو بردم. انگیزه دیگر من این بود که قطعاتی داشتم و می‌خواستم تاریخچه آن‌ها را بدانم، پس بر همین اساس کار را شروع کردم. درواقع سوژه برایم مشخص شد و می‌خواستم بدانم شعرهای آن قطعات را چه کسی گفته، چه کسی تنظیم کرده و چه اتفاق تاریخی باعث ساخته شدن آن‌ها شده است. هر کدام از این قطعه‌ها برای خودشان قصه‌ای دارند و در تدوین به این نتیجه رسیدم که از کدام‌یک از آن‌ها استفاده کنم. مثلا کمتر کسی می‌داند حسین علیزاده «سوگ» را در آن دوره و برای کیهان کلهر ساخته، چون بعدها این قطعه را در سریال «زیر تیغ» شنیده‌اند. ترجیح من این بود که قطعه‌هایی را در فیلمم بگذارم که مردم قصه‌اش را کمتر می‌دانند، یا اصلا نمی‌دانند. البته بعضی از ترانه‌ها هم خیلی مهم بودند؛ مثلا «خجسته باد این پیروزی» را نمی‌شود حذف کرد، حتی اگر داستانش را همه بدانند. من تحقیقاتم را در صداوسیما، فیلمخانه ملی، مرکز موسیقی، خانه موسیقی و مکتب‌خانه میرزا عبدالله انجام دادم تا بدانم مثلا محمدرضا لطفی چند آهنگ را تحت تاثیر جنگ ساخته است، محمدرضا شجریان چند آهنگ در این زمینه خوانده و… چون اصلا آماری در این زمینه‌ها وجود نداشت. تازه بعضی از این اطلاعات و آمار را من به صداوسیما می‌دادم! در دل این کار به تاریخچه بسیاری از قطعه‌ها رسیدم و با آدم‌هایی گفت‌وگو کردم که از بسیاری از آن‌ها نمی‌شد دو بار وقت گرفت، بنابراین باید در همان جلسه اول ضبط تمام می‌شد. البته بعضی‌ هم وقت ندادند و حسرت گفت‌وگو با آن‌ها همیشه برای من باقی می‌ماند. درواقع باید بگویم حدود 30 درصد از اتفاقاتی را که قرار بود در فیلم رخ بدهد، می‌دانستم و به بقیه هم در حین ساخت فیلم و روی میز تدوین رسیدم. جالب است بگویم در ابتدا آن‌قدر آشفتگی موضوعی داشتم که نمی‌دانستم باید چه ‌کار کنم و نهایتا سر میز تدوین، با مشاوره و هم‌فکری همسرم که تدوین‌گر فیلم است، به این فصل‌بندی رسیدیم.

 

 اما جالب است که فیلم انسجام خوبی هم دارد و این روند خطی و فصلبندی که بهعنوان ساختار نهایی به آن رسیدهاید، روند پیگیری موسیقی جنگ را در طول یک دهه برای مخاطب جذاب میکند. این فصلبندی به جز نظم دادن چه ارتباط محتوایی با آنچه میخواستید در هر فصل بیان کنید، دارد؟

اسم هر فصل که بر اساس دستگاه‌های موسیقی انتخاب شده، به آن‌چه در خلال آن مطرح می‌شود، مرتبط است. مثلا اسم فصل انقلاب «حصار» است، دوره‌ای که با موسیقی مخالفت می‌شود، «مخالف» نام دارد یا «دیدار»، فصل جنگ است. سعی کردیم این اتفاق در همه فصل‌ها بیفتد و این از اتفاق‌های مهمی بود که حین تدوین برای این فیلم افتاد و بسیار به ما کمک کرد.

 

 کار تحقیق و پژوهش میدانی در طول ساخت فیلم و به موازات آن ادامه داشت؟

بله، همان‌طور که اشاره کردم، حدود 30 درصد کار از قبل مشخص بود و بقیه در حین کار و تصویربرداری به دست می‌آمد که در راستای پژوهش هم بود. مثلا وقتی با بیژن کامکار مصاحبه می‌کردم، ‌گفت: «اولین سرود جنگ را من خواندم.» و من ‌گفتم: «اون رو به ما می‌دید؟» ‌گفت: «خودم ندارم!» باورتان نمی‌شود که من این سرود را خیلی اتفاقی در فیلمخانه ملی پیدا کردم. خانم لادن طاهری (مدیر فیلمخانه ملی) خیلی به ما لطف داشتند، ولی من نسخه اصل صوتی این قطعه را روی نسخه یک فیلم خارجی پیدا کردم و در فیلم قرار دادم.

 

 از آن دسته مستندسازها هستید که اگر نسبت به سوژه شناخت و تخصص داشته باشید، سراغش میروید، یا مثل فردی که موضوع برایش ناشناخته است، به دنبال یک کشف و تجربه جدید هستید؟

برای من علاقه‌مندی به موضوع و سوژه خیلی مهم است. شخصا به موسیقی علاقه‌مندی زیادی داشته و دارم و چون این سوژه دغدغه خودم بود، با جان و دل روی آن کار کردم. اما مثلا کار بعدی من درباره دکتر عبیدی است و هیچ شناخت و آشنایی با پزشکی، داروسازی و… ندارم و چون دغدغه‌ام تاریخ معاصر است، به این مقوله می‌پردازم. دکتر عبیدی اولین فردی است که داروسازی را در ایران از سال 1325 راه‌اندازی کرد. حتی در این راه ورشکست شد و کارش را دوباره ادامه داد و دهه 60 کارخانه‌اش مصادره شد و… این مثال را گفتم تا اشاره کنم که می‌شود موضوع فیلمم موسیقی باشد که به آن علاقه‌مندم، یا دکتر عبیدی باشد که ایشان را نمی‌شناختم و بعدا به او علاقه‌مند شدم. البته این را هم باید بگویم که آشنایی و تسلط مستندساز نسبت به سوژه باعث می‌شود فیلم بهتری از کار دربیاورد.

 

 اتفاقی که در مستند «بزم رزم» افتاده، این است که در خلال بررسی موسیقی جنگ، یک دهه را از ورای رویدادهای اجتماعی، تاریخی و سیاسی آن بررسی میکنیم. اینکه فیلم در یک لایه نمانده و به مخاطبش بینشی در لایههای مختلف آن مقطع میدهد، مهم و تاثیرگذار است. از قبل به چندلایگی فیلم فکر کرده بودید؟

بله، از ابتدا می‌دانستم. به‌هرحال هنوز هم موسیقی ما درهم‌تنیده با اجتماع است. من یک مستند هم درباره سیر فیلمفارسی ساخته‌ام به نام «رژیستور عقب مخاطب می‌گردد» که آن هم همین‌طور است و موضوع فیلم با اجتماع درهم‌تنیده شده است. تم «بزم رزم» متناسب با اولین موسیقی جنگ، برای من عبارت بود از جنگیدن افراد موسیقی برای حفظ آن. درواقع تلاش موزیسین‌ها برای حفظ موسیقی در آن دهه خودش یک جنگ بود. با همین دید هم از ابتدا سراغ افرادی مثل مهدی کلهر، حمید شاهنگیان و علی مرادخانی رفتم. می‌خواستم ببینم نگاه‌ها، ازجمله نگاه حاکمیت در آن دوره چگونه بوده است. گذشته از این‌که با آرتیست‌های موسیقی ایران صحبت می‌کردم و از آن‌ها در مورد اتفاق‌هایی که در آن دوران برایشان پیش آمده بود، پرس‌وجو می‌کردم. همگی از خاطراتشان در مورد حمل ساز، ساخت موسیقی، کنسرت‌ها و… روایت‌های جالبی داشتند که در فیلم می‌بینید. مدیران هم می‌گفتند که آن دوره در مورد موسیقی چه فکری می‌کردند، چه بخش‌نامه‌هایی می‌دادند و اصلا این تفکرات از کجا می‌آمد.

 این همان نکتهای است که باعث شده فیلم شما در لایه اول متوقف نشود و با وضعیت موسیقی در زمان حال هم نسبت مستقیم داشته باشد. چراکه اخیرا کنسرت آقای شهرام ناظری موقع اجرا به مشکل برخورد و کسی هم بهدرستی جوابگو نیست. کشف این لایه از فیلم برای کسی که دغدغه موسیقی، هنر و فرهنگ این سرزمین را دارد، جذاب است. نگران این مابه ازاسازیها نبودید؟

اتفاقا یکی از نگرانی‌هایم این بود که عده‌ای از این شباهت خوششان نیاید، که خدا را شکر این اتفاق نیفتاد. همه حرف اصلی فیلم را دریافت کردند که همه ما می‌خواهیم این موسیقی را حفظ کنیم. خیلی‌ها مثل شما بعد از دیدن فیلم می‌گفتند هنوز هم آن اتفاق‌ها می‌افتد، فقط شکلشان عوض شده است. متاسفانه مسئله موسیقی در ایران هم‌چنان حل نشده است؛ ازجمله این‌که هنوز تلویزیون ما نواختن ساز را نشان نمی‌دهد.

 

 مستند مصاحبهمحور یکی از اشکال ساده و اولیه مستندسازی است که به نظر میرسد امروز جذابیت خاصی جز برای شبکههای خبری و مستندهای تبلیغاتی نداشته باشد. اما با توجه به اینکه چه بسا این شیوه برای سوژه شما اجتنابناپذیر بوده، به نظرم به راهکار هوشمندانهای برای جذاب کردن آن رسیدهاید. درواقع با گسترده کردن طیف افرادی که سراغشان رفتید، نگاههایی را که در تضاد و تقابل با هم بودند و برخی هنوز هم هستند، به تصویر کشیده و مخاطب را در معرض آنها قرار دادهاید تا خودش به نتیجه برسد. شنیدن حرفهای امروز آقای کلهر، مرادخانی و شاهنگیان که آن زمان باید به موسیقی مجوز میدادند، در کنار حرفهای مغضوبین دیروز، خیلی جذاب است. بهخصوص در مورد آقای شاهنگیان که از اتفاقهای گذشته که به دست خودش انجام شده، دل خوشی ندارد و حتی با کلمه «تنگنظری» از یک تصمیم خود یاد میکند. چطور توانستید این فضا را برای ردوبدل شدن دیدگاهها فراهم کنید؟

باید بگویم از ابتدا ایده اولیه‌ای در این زمینه نداشتم. در دوره‌ای فیلم‌هایی را می‌دیدم و می‌پسندیدم که مصاحبه‌محور بودند. این‌که شما می‌گویید صحبت این دوستان در تقابل هم بود، برای خود من هم در اوایل مستندسازی‌ام جذاب بود، اما به‌تدریج این شیطنت دیگر برایم جذاب نبود. نمونه‌اش مستند «مرتضی و ما» کیومرث پوراحمد درباره شهید آوینی است که بعضی شخصیت‌ها با حرف‌هایشان همدیگر را له می‌کنند! این فکر از آن دهه در مستندهای ما باب شد. بیشتر مواقع این شیطنت در تدوین شکل می‌گیرد، اما گاهی این تقابل در واقعیت هم وجود دارد. من به همراه تدوین‌گر «بزم رزم» به این نتیجه رسیدیم که این بازی خیلی هم جذاب نیست، بنابراین بگذاریم حرف‌های هر کس به‌طور کامل و شسته‌رفته پخش شود و اگر تقابلی هم شکل گرفت، از کلیت حرف‌های دوستان باشد، نه ‌این‌که ما به شکل ضربه‌ای آن را به وجود بیاوریم. اصلا هدفمان این نبود که تدوین را به رخ بکشیم و به این برسیم که مخاطب بگوید: «اِ چه بامزه! این اینو گفت، اون اونو…!» به نظرم این روش آنی است و عمقی در آن وجود ندارد و در درازمدت هم جواب نمی‌دهد. این‌که می‌گویید چطور این آدم‌ها را راضی کردم، واقعیتش این است که با صداقت جلو رفتم. گول‌زدنی در کار نبود؛ سوال‌هایم را می‌پرسیدم و دوستان حرف می‌زدند. مثلا آقای شاهنگیان زیاد مصاحبه کرده‌اند، اما این حرف‌ها را هیچ‌جا نزده‌اند.

 

 دقیقا همین سوال را داشتم که قبل از فیلم، این حرفها را جایی گفتهاند؟

قبلش فکر نمی‌کنم، اما بعد از فیلم من یک جاهایی مصاحبه کرده و چیزهایی گفته‌اند. من آقای شاهنگیان را بسیار دوست دارم، چون خیلی‌ها صداقت ایشان را ندارند. وقتی امروز می‌گوید: «کار من تنگ‌نظری بود، اما شاید درست بود!» نشان از صداقت گفتارش دارد. ایشان به‌عنوان ملودی‌ساز و آهنگ‌ساز آدم بسیار لطیفی ا‌ست و کارهای خوبی هم کرده است. حالا مخاطب ممکن است نسبت به او گارد بگیرد، اما من این‌جوری فکر نمی‌کنم. چون به نظرم آدم باحالی ا‌ست که خودش را در معرض نقد قرار می‌دهد و واقعیت را می‌گوید.

 

 من هم ابتدا نسبت به ایشان گارد داشتم، اما وقتی در فیلم خودش را به شکلی ملایم نقد میکرد، نظرم نسبت به او تعدیل شد.

البته باید این را هم بگویم که یک نگاه دیگر هم وجود دارد که می‌گوید این‌ها برای حفظ موسیقی آن کارها را کرده‌اند. مثلا اگر آقای شاهنگیان می‌گفت من از تنبک خوشم نمی‌آید، بحث دیگری بود. ولی او گفته با توجه به حساسیتی که روی موسیقی است، دف را بیاورم و تنبک را کنار بگذارم تا کلیت موسیقی حفظ شود. تحلیل من این است که این تدبیر او بوده که به این شکل موسیقی را حفظ کند، هرچند شخصا روشی را که او در پیش گرفته بود، دوست ندارم و تایید نمی‌کنم. اما به‌هرحال برای این آدم موسیقی اهمیت داشته است. بعضی آدم‌ها هستند که هم‌چنان همان‌طور فکر می‌کنند و من طرفدار آن‌ها نیستم. چیزی که در اکران‌های «بزم رزم» مرا ناراحت کرده، همین گاردی ا‌ست که اغلب تماشاگران نسبت به آقای شاهنگیان داشته‌اند. اما باید بگویم که هدف من خراب کردن او نبوده، ولی متاسفانه او به نوعی بدمن «بزم رزم» شده است.

 

 شما او را در موضع ضعف یا منفی قرار ندادهاید، بلکه عملکرد خودش که از طرف خودش بیان میشود، باعث به وجود آمدن این حس میشود. به نظرم چون مسئولیت کاری را که انجام داده میپذیرد، بار خودش را سبک کرده و حتی میتواند شخصیت محبوب مردم در زمان حال باشد، چراکه امروز هیچکس مسئولیت کارهایش را به عهده نمیگیرد!

دقیقا. این یک اتفاق خوب برای من به‌عنوان مستندساز  بود که او چنین حرف‌هایی را در فیلمم گفت.

 

 قبل از رسیدن به این ساختار برای فصلبندی فیلم، زمانبندی کار چقدر بود و چقدر از روایتها را برای رسیدن به این قالب و ساختار از دست دادید؟

همان‌طور که اشاره کردم، در ابتدای کار زمان مشخصی مدنظرم نبود، اما وقتی مصاحبه‌هایم را گرفتم و به آرشیوهایم دست پیدا کردم، به کلیتی رسیدم و گستردگی موضوعات را در کنار هم گذاشتم. می‌دانستم به زمانی بیش از 90 دقیقه می‌رسیم، اما به دو ساعت اصلا فکر نمی‌کردم. این فصل‌بندی کمک کرد هر موضوعی را جدا کنم و زمان مشخصی برایش در نظر بگیرم. مثلا سال‌های 59 تا 67 که زمان جنگ بود و سال‌های بیشتری درگیر آن بودیم، برایم مهم‌تر از دو سال اول انقلاب بود. به همین دلیل «پیش‌درآمد» بخش اول فیلم و خیلی کوتاه است. بعد در بخش «حصار» چاووش را به‌عنوان موسیقی انقلاب بررسی می‌کنیم که این هم خیلی کوتاه است. این زمان‌بندی به من فرصت می‌داد تا فصل «بیداد» را که درباره جنگ است، طولانی‌تر برگزار کنم. ضمن این‌که موضوع‌های فرعی هم داشتیم که می‌خواستیم از نگاه‌های فرهنگی حاکمیت بگوییم که آن‌ها را در فصل «مخالف» گنجاندیم. جدای از این بخش‌بندی، ژانرهای مختلفی داشتیم؛ مثل نوحه‌ها و… این‌ها را باید کجا می‌گذاشتیم؟ نوحه‌ها از اول تا سال 67 ادامه داشت و چون نمی‌توانستم سیر تاریخی آن را حفظ کنم، آن‌ها را در فصل «مویه» گذاشتم. در این فصل هم قطعه‌های محلی را می‌شنویم هم نوحه‌ها را. این فصل‌بندی واقعا مرا نجات داد.

 

 درواقع شاید تنها راه ممکن برای پرداختن به همه مضامین مرتبط با سوژه محوری بود.

بله، بدون فصل‌بندی اصلا نمی‌توانستم این همه مصاحبه را به هم ربط بدهم. یک جا باید موضوعی تمام می‌شد و به موضوع بعدی می‌رسیدیم؛ مثلا انقلاب تمام می‌شود و وارد جنگ می‌شدیم. موسیقی چاوش تمام می‌شد و باید موسیقی صداوسیما را بررسی می‌کردیم. این تنوع باعث می‌شد لاجرم فصل‌های مختلفی داشته باشیم. فقط بعد به این نتیجه رسیدم برای هر فصل اسم‌هایی داشته باشیم و اسم‌های فصل‌ها را خانمم پیشنهاد داد که خودش نوازنده تنبک است. خوش‌بختانه با گرافیکی که مهدی دوایی برای کار انجام داد و اسم‌هایی که انتخاب کردیم، فصل‌بندی‌ها سطحی نشد و الان از اسم و حال‌وهوایشان راضی هستم.

 

 عکسها و فیلمهای آرشیوی هم بکر و کمتر دیدهشده هستند. به اینها هم در طول ساخت دسترسی پیدا کردید؟

بله، این‌ها را در طول کار پیدا کردم. در مقطعی حتی امیدی به دست یافتن به این آرشیو نداشتیم. من توسط یکی از دوستانم به نام اسماعیل جعفری که کار آرشیو می‌کرد، به برخی از این اسناد در صداوسیما دست پیدا کردم. بخشی را هم به صورت میدانی پیدا کردم. مثلا آقای مجید درخشانی خیلی کمکم کردند و آن عکس‌هایی که از چاووش دارم و در تیزر فیلمم هم هست، از آرشیو شخصی ایشان است. فیلمخانه ملی و خانم طاهری هم به من خیلی کمک کردند. خوش‌بختانه ایشان حافظه خیلی خوبی دارند و مثلا وقتی از مهرداد کاظمی اسم می‌بردم، می‌گفتند از او فیلم داریم. می‌دانید که آرشیو فیلمخانه 16 و 35 میلی‌متری است. پلان‌های ارکستر در جنگ هم متعلق به فیلمخانه ملی است و بخشی از آن از آرشیو صداوسیما و بخشی هم از آرشیو شخصی خودم بود که در طول این سال‌ها که مستند ساخته‌ام، جمع‌آوری کرده بودم. صوتی‌ها را هم غالبا از خود شخصیت‌های فیلم یا کسانی که آرشیوهای شخصی دارند، گرفته‌ام. به‌هرحال از همه‌جا و همه‌کس کمک گرفته‌ام. جالب است بگویم پلانی را که بچه‌ها در مدرسه شیشه آبلیمو در دست گرفته‌اند و سرود «آمریکا آمریکا» را می‌خوانند، خیلی اتفاقی پیدا کردم. این دقیقا از آن اتفاق‌هایی بود که شانس در آن دخیل بود و با فضای فیلم هم‌خوانی داشت.

 

 همین جزئیات باعث شده نگاه فیلم همهجانبه شود و بهخصوص برای همنسلان من نوعی حدیث نفس و خاطرهبازی منحصربهفرد باشد. به گروه مخاطبان فیلم هم فکر کرده بودید؟

من ابتدا فکر می‌کردم مخاطبان این مستند مثل شما، متولدین دهه 50 هستند. کسانی که از آن دوران خاطره دارند و حالا این فیلم برایشان جذاب است. چون یک دهه هفتادی چه خاطره‌ای از آن دوران می‌تواند داشته باشد؟ اما برایم خیلی جالب بود که بچه‌های زیادی از دهه 70 به دیدن «بزم رزم» آمدند و از تماشای آن لذت بردند. پیش از اکران، مخاطبان فیلم را دو دسته می‌دانستم؛ یک گروه کسانی که دست‌اندرکار موسیقی، شاغلان و دغدغه‌مندان این حرفه هستند و دیگری کسانی که نسبت به آن نوستالژی دارند. ولی چون فیلم تا حدی فراتر از این حرف‌ها رفته و جامع‌تر شده، خوش‌بختانه به مخاطبان بیشتر و متفاوت‌تری دست پیدا کرده است.

 

 یکی از قطعههایی که جای خالیاش در فیلم شما حس میشود، «بوی گل سوسن و یاسمن» مرحوم محمدعلی ابرآویز است.

همان‌طور که اشاره کردم، من مقطع انقلاب را به‌عنوان پیش‌درآمد و مزه کار در نظر گرفتم و خیلی نمی‌شد به آن پرداخت. حتی می‌شد از موسیقی‌های اسفندیار منفردزاده هم استفاده کرد، چون در گونه موسیقی حماسی قرار می‌گیرد. اما به‌هرحال از همه این‌ها صرف‌نظر کردم، چون باید زمان زیادی صرف پرداختن به همه قطعات می‌شد.

 

به نظرم چون فیلمتان جامع است، این حفرههای کوچک در آن بیشتر دیده میشود. مگر چند فیلم دیگر درباره تاریخچه موسیقی جنگ ایران ساخته خواهد شد که این حفرهها را پر کند؟

بعد از تماشای «بزم رزم» هر کسی هر قطعه‌ای را در ذهن دارد، حس می‌کند می‌توانسته در این فیلم قرار بگیرد. مثل قطعه «الله‌الله». به‌هرحال بیش از چهارهزار قطعه موسیقی در این 10 سال ساخته شده و طبیعتا تعدادی از آن‌ها از دستم در رفته است. برخی‌ها که مشهورتر بودند، یا بیشتر کار کرده بودند، در فیلم حضور پررنگ‌تری دارند. مثلا گروه سرود آباده هفت، هشت سرود خیلی خوب دارد که ما فقط «مادر مادر» را در فیلم گذاشتیم. اگر عمیق‌تر نگاه کنیم، مگر فقط گروه آباده را در بین دانش‌آموزان داشتیم؟ چند گروه خوب دیگر هم پیدا کردم، اما متاسفانه جایی برایشان نداشتیم. البته در بعضی از گروه‌ها اصلا آهنگ‌ساز و شاعر مشخص نبود و هیچ‌جا هم ثبت نشده است. مثلا آقای کامبیز روشن‌روان در فیلم هم اشاره کردند که شعرِ آلبوم معروفشان را یک جنگ‌زده‌ گفته‌ است. مشکل دیگر این بود که این کارها و گروه‌ها دسته‌بندی نشده بودند. در مورد گروه آباده، حداقل بعضی از اعضای گروه یا آهنگ‌سازشان را پیدا کردیم. به نظرم برای فیلمی مثل «بزم رزم» در همین حد معرفی این گروه‌ها کفایت می‌کرد. اما می‌شود محققی پیدا شود تا تاریخچه تک‌تک این آهنگ‌ها را دربیاورد و از آن یک سریال مستند ساخته شود. حتی می‌شود شعرها و منابع و شناسنامه‌شان را تبدیل به کتاب کرد.

 

 مستندی مثل «بزم رزم» ادای دین به خاطره جمعی یک نسل است که فراموش شده و بهنظرم پتانسیل قوی برای پرداخت دارد، اما انگار دغدغهمندی نسبت به چنین سوژههایی کم شده است. نظر شما در این خصوص چیست؟

گذشته از این‌که هیچ جایی نداریم که از ما حمایت شود، موضوع‌های اجتماعی در حال حاضر بین مستندسازان بیداد می‌کند و چندان به دنبال جمع‌آوری اسناد و یادآوری خاطره‌های مشترک و جمعی نیستند. مستندهای تاریخی و مستندهایی که تاریخ معاصر را بررسی کنند، چندان به چشم نمی‌آیند. شاید هم چون خوب ساخته نمی‌شوند، دیده نمی‌شوند.

 

 به نظر من مستندی از جنس «بزم رزم» در تاریخ بهعنوان سند باقی خواهد ماند و تاریخ این را به اثبات میرساند.

ممنونم از نظر شما. به‌هرحال در این گونه مستندها نمی‌توان شق‌القمر کرد و فرم را به رخ کشید. بعضی‌ها به من می‌گویند با دو عکس و چهار مصاحبه فیلم ساخته‌ای، کاری نکرده‌ای! شاید حق دارند؛ بعضی وقت‌ها هیچ کار خاصی نمی‌شود کرد. به‌نظرم رسیدن به این سادگی لذتی دارد که قابل وصف نیست. ضمن این‌که به قول شما این‌گونه فیلم‌ها ماندگار و ثبت می‌شوند. درست است که اثر برجسته سینمایی نیستند، اما به لحاظ این‌که بخشی از تاریخ معاصر ما را ثبت کرده‌اند، باقی می‌مانند. حتی چند سال دیگر دانشجویان می‌توانند به این آثار مراجعه کنند. ان‌شاءالله این استادهای موسیقی سال‌های سال زنده و سلامت باشند، اما مگر چند نفر هستند و چقدر حوصله دارند راجع به این موضوع‌ها حرف بزنند؟ اخیرا شنیدم آقای آرش رئیسیان کاری درباره «چاووش» می‌سازند و خیلی خوشحال شدم، چون خودم خیلی دوست داشتم راجع به آن‌ها یک فیلم بسازم. کاش مستندسازهای بیشتری به سراغ موسیقی بروند، چون قصه‌های مختلفی در این حیطه  وجود دارد. موسیقی جذابیت اولیه را دارد، پس هر کاری هم بکنید، درنهایت جذاب می‌شود.

 

 از ابتدا در نظر داشتید از نریشن استفاده کنید، یا بعدا به این نتیجه رسیدید که در برخی جاها از گفتار متن با صدای صابر ابر استفاده کنید؟

ما در حین تدوین به این نتیجه رسیدیم. دلیلش هم این بود که جای بعضی از حرف‌های خودم که می‌توانست رابط بین حرف‌های مصاحبه‌شونده‌ها باشد، در فیلم خالی بود. البته خیلی هم نگران بودم، چون در فیلمی که در دقیقه پنجم نریشن دارد، نمی‌شود 40 دقیقه بدون نریشن کار را ادامه داد. به‌هرحال با توجه به زمان دو ساعته فیلم، طبیعی بود که نظم و انضباط نریشن‌ها از دستم خارج شود. به همین خاطر ممکن است مخاطب به لحاظ ریتم دچار آشفتگی شود. من سعی خودم را کردم که نریشن‌ها بجا بیایند. مثلا در مورد مارش «شهریار» باید این اطلاعات را می‌دادم که چطور به آن رسیدم. درواقع لازم بود در یک جاهایی از نریشن استفاده کنیم. کمک دیگری که نریشن به ما می‌کرد، این بود که کمی از فضای موسیقی و سرود دور شویم و صدای یک نفر را هم در این میان بشنویم.

 با توجه به اینکه تهیهکننده فیلم روایت فتح بوده، در طول کار این تعامل چگونه شکل گرفت و پیش رفت؟

ایده اولیه‌ای که من به مدیرعامل وقت روایت فتح، آقای مهدی همایون‌فر، ارائه دادم، درباره موسیقی جنگ بود. درواقع دوران سربازی من به‌خاطر کار فیلم‌سازی که از قبل می‌کردم، در روایت فتح گذشت. آن‌جا تدوین می‌کردم و این کار برایم خسته‌کننده بود و به آن علاقه‌ای نداشتم. آقای همایون‌فر به من لطف داشتند و به همین خاطر به ایشان گفتم: «می‌شود من فیلم بسازم و کار روتین نکنم؟» گفت: «طرحی داری؟» من دو، سه طرح دادم و اصلا فکر نمی‌کردم این طرح را که در مورد موسیقی جنگ بود، بپذیرند. البته ایشان این آزادی را به من دادند که این فیلم را بیرون از روایت فتح بسازم.

 

 کی و چطور ماحصل کار شما را دیدند؟

در میانه‌های کار مدام سراغش را می‌گرفتند. درواقع پرس‌وجو می‌کردند، اما دخالتی در مورد فیلم نمی‌کردند. حدود شش، هفت ماه که از کار گذشت، یک تیزر از مصاحبه‌ها درست کردم و به آقای همایون‌فر نشان دادم. در آن حرف‌های تندوتیز هم گذاشته بودم، اما پسندیدند و گفتند ادامه بده. آقای همایون‌فر نگاهی باز داشتند و وقتی فیلم را ارائه کردم، هیچ سانسور و ممیزی بر آن اعمال نکردند. من فیلم را در اسفند 94 به ایشان ارائه دادم و خوش‌بختانه هیچ نظر تحمیلی نداشتند. البته پولی هم بابت ساخت این فیلم نگرفتم و به‌عنوان کار سربازی آن را ارائه دادم. معمولا ارگان‌ها نگاه‌های خاص و تحمیلی دارند و برای خیلی‌ها عجیب است که تهیه‌کننده این فیلم روایت فتح است. بعضی‌ها که نگاه منفی دارند، می‌گفتند تو حتما جزو سیستم هستی که چنین فیلمی را ساختی! واقعیتش این است که بیشتر مصاحبه‌ها در منزل خودم انجام شده و فقط برای بعضی از آن‌ها (مثل مصاحبه آقای بیژن کامکار و آقای حسین علیزاده) به دفتر آن‌ها رفتم. من با تیم کوچک و جمع‌وجوری این فیلم را ساختم و حتی دوربین 5D و نورها متعلق به خودم بود. بودجه‌ای نداشتم و کار دلی و دورهمی انجام دادیم. فقط در انتها پول صداگذاری و گرافیک را دادند و پول تدوین‌گر (خانمم) را هم ندادند و گفتند این هم جزو سربازی‌ات است! چون آرم روایت فتح در انتهای فیلم می‌خورد، همه فکر می‌کنند ارگانی پشت فیلم بوده است. اما به‌هرحال از نتیجه کار راضی‌ام، به‌خصوص به‌خاطر این‌که دوستان روایت فتح دخل و تصرفی در کار نداشتند.

 

 ارزیابی شما از اکران فیلمتان در گروه هنر و تجربه که به نظرم باید خانه اصلی فیلم کوتاه و مستند باشد، چیست؟

اتفاق خیلی هیجان‌انگیزی است و ما بچه‌های مستند تجربه‌اش نکرده‌ایم. حداکثر امکانی که در اختیار ما قرار می‌گرفت، اکران در دو، سه جشنواره بود و اگر خوش‌شانس بودیم، فیلممان از شبکه مستند پخش می‌شد، که به‌شخصه امیدی به نمایش فیلمم از این شبکه به‌خاطر زمان دو ساعته و محتوایش، نداشته و ندارم. البته در جشنواره سینماحقیقت نشان شبکه مستند به «بزم رزم» اهدا شد که همه، ازجمله خودم، تعجب کردیم. هنر و تجربه اتفاق خیلی خوبی برای ما مستندسازان است. چراکه چند اکران جشنواره‌ای و یک اکران دانشگاهی که – سقف اکران مستند تا قبل از این بود – شاید هزار نفر مخاطب هم نداشته باشد. بنابراین این‌که قرار است فیلم اکران عمومی شود و مردم زیادی آن را ببینند، اتفاق جذابی است. هنر و تجربه اتفاق خوبی است، اما آن‌چه شنیده‌ام، این است که نظم خوبی در برنامه‌ریزی ندارد. البته بعضی از این مشکل‌ها تقصیر متولیان این گروه نیست و باید تعداد سینماها زیادتر شود، یا سینمای ثابت داشته باشند که تبدیل به پاتوق شوند. افزایش تعداد سالن‌ها موجب می‌شود هر فیلم هر روز حداقل یک نمایش داشته باشد. اما در حال حاضر مثلا وقتی به جدول نگاه می‌کنیم، فیلم مورد علاقه‌مان شاید تا 10 روز آینده اکرانی نداشته باشد، که امیدوارم هنر و تجربه این مشکل را حل کند.

ماهنامه هنر و تجربه

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان