بهمن نامور مطلق- معاون صنایع دستی کشور که به نمایندگی از علی اصغر مونسان رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به مناطق زلزله زده سفر کرده است، بعد مشاهده و بازدیدش از هر منطقه زلزلهزده،متنهای کوتاهی را به صورت اختصاصی در اختیار ایسنا گذاشته است.
این اسطوره شناس در یکی از متنهای کوتاهاش آورده است: «جوانانی را دیدم که سرمایه کار سخت و اندوخته برای جشن تولدشان را میان خرابهها توزیع میکردند. آنهایی که همچون قاصدکها پیام آور فصل بهار انسانیت در پاییز طبیعت بودند. گیریم یکی هم کمکش به مقصد نرسید اما من دیدم که هزاران کمک به دست نیازمندان واقعی رسید، گیریم یکی هم از کم طاقتی فریاد برآورد اما من دیدم صدها نفر که صبورانه به زلزله نیشخند میزدند. پس تصاویر را گل آلود نکنیم، شاید در روستایی کودکی مادر مرده منتظر شیر خشکی باشد یا پیر زنی سردش شده و پتویی لازم است تا روی شانههایش انداخته شود. تصاویر را گل آلود نکنیم زیرا باران در راه است و چادرهایی باید، زیرا مجروحان زمین را دیگر یاری مقابله با آسمان نیست.»
او در متن دیگری نوشته است: «من به چشم خودم دیدم که زلزله کم آورد. هر چه طبیعت زیرزمینی بر انسانها روی زمین سخت گرفت و ویران کرد و کشت، تا نا امیدی بکارد و پوچی به بار آرد، در مقابل، این ملت چنان انسانیت را زنده کردند که زلزله لرزید.
جوانانی که فکر میشد فقط جوانی میکنند و از درد دیگران بی خبرند در میان خرابه با دست خالی به دنبال انسانها میگشتند، آب و نان، خیر و امید، روحیه و مهر تقسیم میکردند. هیچگاه تا این حد تصویر زیبای محبت و همنوع دوستی را لمس نکرده بودم. فقط آنهایی که در میان آوار زانوی غم به بغل گرفته بودند ارزش این حضور را از گوشه، گوشه کشور درک میکنند. سیلی از ایرانی با لهجههای گوناگون، پلاکهای مختلف و کالاهای متفاوت در کرمانشاه همبستگی و شکوه نه ملی بلکه انسانی را به بهترین شکل به نمایش گذارده است.»
معاون صنایع دستی و هنرهای سنتی کشور در بخش دیگری از مشاهداتش آورده است:« این مردم قدر محبت را میدانند. در سختترین وضعیت روحی هر تازه واردی را که در روستاهای خود میبینند به چای و چادر دعوت میکنند. با لهجه شیرین کُردی از آنها پذیرایی میکنند. آن چیزی را که زمین لرزه فراموش کرده از آنها بگیرد سخاوتمندانه با میهمانشان تقسیم میکنند. وقتی در حال چای خوردن سر صحبت را باز میکنی متوجه می شوی برادری یا خواهری یا کسی را در این زلزله از دست دادهاند. صادقانه سخن میگویند و از اینکه به دیدارشان رفتهای تشکر میکنند و میگویند وجدان تسکین بخش است. وقتی دقت میکنی چشمشان هنوز به سوی قبرهای تازه دوخته شده و باور ندارند که زمین که دوستش داشتند، چنین بی رحمانه عزیزانشان را به تاراج ببرد و در خود ببلعد.»