انقلاب اسلامی ایران یکی از مردمیترین و بزرگترین انقلابهای نیمه دوم قرن بیستم میلادی است که تحقق آن حاصل گفتوگوی ملی بود. نظام پهلوی علی رغم داشتن منابع بسیار، پشتوانههای خارجی فراوان و سرزمینی پهناور به فرصتهای طلایی خود توجه نکرد و بجای استفاده از عقل جمعی، ظرفیتها و استعدادهای بیشماری که در جوانان ایرانی بود؛ مسیر را به سمت تکصدایی برد. درست در شرایطی که جامعه ما با جهان پیرامون خود آشنا شده بود آن را به تک حزبی کاملا فانتزی فراخواند و با تحقیر گفت یا به حزب رستاخیز بپیوندید و یا پاسپورت خود را گرفته و از جایی که هزاران سال اجدادتان میزیستند، بیرون روید!
حتی در حالیکه استعدادهای زیادی در جامعه ما بود، بخش مهمی از امورات امنیتی و ارتش و بخش زیادی از صنایع ما در اختیار مهندسان و مستشاران غربی قرار داشت. شاه این روح بلند را درک نکرد و با جامعه به گفتگو ننشست و تکیهگاه خود را در داخل کشور بر مجموعه محدودی از نخبگان سیاسی قرار داد.
شاه صدای مردم ایران را زمانی شنید که دیگر کار از کار گذشته بود و مردم در آن دیوانسالاری نظام پهلوی؛ آرزویی تحقق یافتنی نداشتند. در یک چنین فرآیندی حاصل نشنیدن صدای ملت ایران این شد که امام با مردم گفتگو و آنها را به تعامل با هم دعوت کند. این صدا توسط مردم شنیده شد. احساس تحقیری که در جامعه ما ایجاد شده بود با صدای امام به احساس عزت و در عین حال همگرایی در جامعه تبدیل شد و نهایتا به دلیل اینکه امام یک چهره مبارز و متکی بر دین نبوی بود مورد استقبال اکثریت جامعه ایران قرار گرفت. گفتوگوی امام با ملت به رسمیت شناخته شد و مردم ما در یک فضای همدلی عمومی و همصدایی در یک بازه زمانی نه چندان طولانی در کنار هم قرار گرفتند.
انقلاب اسلامی با پیام هایی که در آن زمان نیاز عمیق جامعه ایرانی بود، رخ داد. نیاز به آزادی و آزادگی، استقلال و روی پای خود ایستادن، کاهش فاصله طبقاتی، نیاز به دیده شدن، نیاز به اینکه در سرنوشت خود سهیم بودن و در تصمیم سازیها و تصمیمگیریها نقش ایفا کردن، نیاز به اینکه با دست خودشان و البته با بهرهگیری از تجارب بشری جامعه خود را ساختن؛ همه و همه با عنایت ویژه الهی دست به دست هم دادند تا انقلاب اسلامی به پیروزی برسد.
در این 40 سال شاهد بودیم که مردم در دفاع مقدس و بعد از آن در صحنههای مختلف بخصوص تحقق مردمسالاری دینی چه هزینههای بزرگی را دادند تا آن خواست تاریخی به ثمر بنشیند.
طبیعتا به ثمر رساندن عوامل ایجاد انقلاب، علت تداوم این انقلاب هم خواهد بود. ما اگر از دلایل ایجاد انقلاب فاصله بگیریم با مشکلات و تگناهای جدی روبه رو خواهیم شد. ما در نقطه کانونی تحقق انقلاب اسلامی نوعی از خودگذشتگی جامعه و نخبگان را دیدیم. همه از خود گذشتند تا یک امر بالاتر و برتر تحقق پیدا کند. حال اگر این نظام و انقلاب بخواهد به راه خود ادامه دهد این روحیه باید در جامعه ما تقویت شود، خصوصا میان تاثیرگذاران، نخبگان و دولتمردان تا این انقلاب بتواند پاینده بماند. به میزانی که این فداکاری به فردیت و خودخواهیها بازگردد، در نوع خود میتواند استبداد و خودکامگی را بازتولید کند. چه در عرصه سیاسی و چه در عرصههای فرهنگی و اجتماعی هرچقدر آن روح جمعی تبدیل به خواستههای فردی، رانت، تبعیض، ژن برتر، فاصله طبقاتی، فساد اقتصادی شود قطعا در این صورت باید نگران آینده انقلاب باشیم. هرچقدر باب گفتگوی ملی کاهش یابد و افراد به جای تفاهم به تنازع بپردازند، بجای درک همدیگر به سوتفاهمها تن بدهند، بجای مدارا، باب نفرت و خشونت را گسترش دهند، بجای از خودگذشتگی، منفعتگرایی و فردگرایی را تقویت کنند، حاضر نشوند صداهای منطقی جامعه و نیازهای واقعی مردم را بشنوند، بجای اتکای به تصمیم سازی و تصمیم گیری مردم به سمت تمرکز قدرت بروند، بجای احترام و کرامت نوعی تحقیر در دیوانسالاری و نظام مناسبات فرهنگی و اجتماعی را نشان دهند حتما به بن بست خواهند رسید.
پس باید در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب همه دولتمردان، نخبگان و جوانان را متوجه ارزشهای بنیادین سازیم. آنها باید بدانند که اگر بخواهیم انقلاب بماند راهی جز حرمت گذاشتن به آزادی و آزادگی، توزیع عادلانه ثروت، قدرت، کرامت و تقویت امید و اعتماد عمومی و گفتگوی جدی ملی برای حل چالش ها و مشکلات کشور و مقابله با مشکلات و موانع چه در داخل و چه در نظام بینالملل وجود ندارد.
*فعال سیاسی اصلاحطلب
27215