مناسبات و روابط امامان (ع)با قدرت های فاسد زمان (۱)

چکیده   دراین بخش از نوشتار، به نوع مناسبات و روابط امامان (ع) با قدرت های فاسدوحکومت های جور وغصب پرداخته شده است، به این گونه که امامان شیعه (ع)، هرگز در برابر نظام های سیاسی حاکم ،حالت انقیاد وتسلیم نداشته اند،بلکه همواره موضعی پر خاش گرانه بر گزیده اند

مناسبات و روابط امامان (ع)با قدرت های فاسد زمان (1)

چکیده
 

دراین بخش از نوشتار، به نوع مناسبات و روابط امامان (ع) با قدرت های فاسدوحکومت های جور وغصب پرداخته شده است، به این گونه که امامان شیعه (ع)، هرگز در برابر نظام های سیاسی حاکم ،حالت انقیاد وتسلیم نداشته اند،بلکه همواره موضعی پر خاش گرانه بر گزیده اند.علی (ع) در برابر جریان های موجود و حاکمیت معاویه، امام حسن مجتبی (ع) نیز در برابر معاویه، امام حسین (ع) وسازش نا پذیری اش در برابر یزید که منجر به حادثه ی عاشورا گردید، تلاش های نفس گیر وپر مخاطره ی امام سجاد (ع) ، که منجر به کادر سازی مبارزاتی گردید و موضع گیری های امام باقر(ع) وامام صادق (ع) ونیز موضع گیری های صریح وپرخاش گرانه ی امام موسی بن جعفر(ع) که اوج حرکت و مبارزاه ی سیاسی ائمه(ع)را نشان می دهد، همچنین موضع گیری های هشیارانه و سنجیده و پرخاش گرانه و رسوا گر امام رضا(ع) وپس از آن، در دوره ی نهایی حرکت های امامت، دوران امام جواد وامام هادی (ع) که اوج فشار واختناق دستگاه های سیاسی حاکم است، نوع مناسبات ائمه(ع) با قدرت ها ی فاسد زمان، ملموس وعینی گردیده است.

واژگان کلیدی:قدرت،غصب،انقیاد،اعتراض ،مخاطره.
 

از مباحث مهم در حوزه ی امامت، مناسبات ائمه اطهار(ع) با قدرت های فاسد زمان است.
«باید به گوشه‌ای ازتأویل ها و تحریف ها اشاره کنیم. روایات جعلی ودشمن ساخته‌ای وجود دارند که با تعقیب هدفی مشخص جعل شده بود و برای این که شیعه از مبارزه دست بردارد، وانمود کردند که رهبران شیعه دربرابرقدرت های زمان خاضع
وذلیل بوده اند.
روایات، به طور عمده می رسد به ربیع حاجب یعنی دربار منصور؛ او سر سپرده بود. اطمینان کامل داشت و نسبت به او خطرش جمع بود و این، برای ما خیلی از مسائل را روشن کرد.
اصلاً با شأن امام صادق (ع)، که اسلام شناس واقعی بوده و فرزند حسین و علی و زهرا(س)است رفتار خاضعانه نیست، بلکه رفتار پرخاش گرانه ی امام صادق (ع) است. لذا به خودمان زحمت نمی دهیم تردید کنیم که امام صادق(ع) در برابر منصور خضوع کند، حتی یک فرد شیعه این کار را نمی کند، چه رسد به رهبر شیعه، که معتقد است باید اسلام از دید او مطالعه شود.
من قانع هستم که ائمه (ع) و امام صادق (ع) موضع پرخاش گرانه داشته اند، چون آنها همه غاصب بوده اند. باید موضع گیری های ائمه(ع)مورد ارزیابی دقیق قرار گیرد. بررسی زندگی ائمه (ع) تبیین یک حق و جلوگیری از باطل است.
به نظر ما پس از صلح امام حسن (ع)، که در سال چهل هجری اتفاق افتاد، اهل بیت پیامبر (ص) قانع به این نشدند که در خانه نشسته و فقها احکام الهی را آن چنان که می فهمند بیان کنند، بلکه از آغاز صلح برنامه ی همه ی امامان (ع) این بود که مقدمات را فراهم کنند تا حکومت اسلامی را به شیوه‌ای که مورد نظر شان بوده برسرکار بیاورند و این را به روشنی در زندگی و سخنان امام مجتبی (ع) می بینیم.
پس از این که امام حسن (ع) با معاویه صلح کرد، نادان ها و ناآگاهان با زبان های مختلف حضرت (ع) را نکوهش می کردند. گاهی او را ذلیل کننده ی مؤمنین می دانستند و می گفتند: شما این مؤمنین پرشور و حماسه‌ای که در مقابل معاویه قرار داشتند را با صلح خود تان خوار کردید و تسلیم معاویه نمودید، گاهی تعبیرات محترمانه تر و خوب تری به کار می بردند، ولی مضمون یکی بود.
امام حسن (ع) در برابر این اعتراف ها و ملامت ها جمله‌ای را خطاب به آنان می گفتند که شاید در سخنان آن حضرت (ع) از همه ی جملات رساتر و بهتر باشد و آن جمله این است: «وان ادری لعله فتنه لکم ومتاع الی الحین» (انیاء، 111)؛ خود ندانم، شاید این برای شما امتحانی باشد و تمتعی در دنیا تا هنگام مرگ.
چه می دانم، شاید یک آزمونی برای شماست و شاید یک متاع و بهره‌ای است برای معاویه تا زمانی محدود. این، به روشنی نشان می دهد که حضرت (ع) در انتظار آینده‌ای است و آن آینده چیزی جز این نمی تواند باشد که حکومت غیر قابل قبول از نظر امام حسن (ع)، که بر حق نیست باید کنار برود و حکومت مورد نظر سر کار بیاید، لذا به این ها می گوید که شما از فلسفه ی کار اطلاع ندارید، چه می دانید شاید مصلحتی در این‌کار وجود دارد»(خامنه‌ای،1361،8).
«طه حسین، مدعی است که امام حسن مجتبی (ع)، سنگ زیر بنای اصلی مبارزات تشیع را بنا نهاد. کار امام حسن مجتبی (ع)، در ماجرای صلح و پس از آن، مجموعه ی مکالمات ایشان در دیدارها و موضع گیری های صریح نشان می دهد که بسیار کارهای بنیانی و عمیق و زیربنایی بوده. ده سال امام مجتبی (ع)با همین وضعیت زندگی کردند، در این مدت، افرادی را دور خود جمع کرده و پرورش دادند، عده‌ای در گوشه و کنار، با شهادت خودشان و با سخنان مخالفت آمیز خودشان، با دستگاه معاویه مخالفت کرده و در نتیجه آنها را تضعیف نمودند» (خامنه‌ای، 1361، 8).
«پس از آن، نوبت به امام حسین (ع) رسید و آن بزرگوار نیز همان شیوه را در مدینه و مکه و جاهای دیگر دنبال کردند، تا این که معاویه از دنیا رفت و حادثه ی کربلا پیش آمد. گرچه قیام کربلا بسیار مفید و بارور کننده برای آینده ی اسلام بود، اما به هر حال آن هدف را که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) دنبال می کردند به تأخیر انداخت، برای این که مردم را مرعوب کرد، یاران امام حسن و امام حسین (ع) به دم تیر برده و دشمن را مسلط نمود. این جریان به طور طبیعی پیش می آمد، اگر قیام امام حسین (ع)، به این شکل نبود، حدس بر این است که پس از او در آینده‌ای نزدیک امکان حرکتی که حکومت را به شیعه بسپارد وجود داشت. البته این سخن بدین معنانبود که قیام امام حسین (ع) باید انجام نمی گرفت، بلکه شرایطی بود ناگزیر باید قیام در آن هنگام انجام می گرفت، و در این هیچ شکلی نیست، لکن آن شرایط نبود و اگر امام حسین (ع)، در آن شرایط شهید نمی شد، احتمال زیادی بود که آینده مورد نظر امام حسن(ع)، به زودی انجام گیرد. در این معنا روایتی هست که در این جا می آوریم: در کافی، ابوحمزه ثمالی از امام باقر (ع) چنین روایت می کند: سمعت ابا جعفر (ع) یقول: یا ثابت ان الله تبارک و تعالی قدکان وقت هذا الامرفی السبعین؛ یعنی حکومت و ولایت اهل بیت(ع)، در همه ی روایاتی که کلمه ی «هذا الامر»آمده یا اگر در همه نگوییم در اغلب روایاتی که این کلمه هست، مقصود حکومت اهل بیت است، در پاره‌ای از موارد هم به معنای قیام آمده است.
به هرحال «هذالامر» یعنی این موضوع، موضوعی که در بیان تشیع و آرزویش را داشتند و برایش طرح ریزی می کردند.
امام باقر (ع)، در این روایت می فرماید: خدای متعال برای این کارکه مورد نظر است و همان حکومت اهل بیت (ع)است، تاریخی و وقتی تعیین کرده بود که آن وقت سال هفتاد است، یعنی ده سال پس از شهادت امام حسین (ع)، فلما ان الحسین صلوات الله علیه استد غضب الله تعالی علی اهل الارض فاخرهًْ الی اربعین و مأهًْ» (مقام معظم رهبری، 1365، 12).
« هنگامی که امام حسین (ع) به شهادت رسیدند، خشم خدا براهل زمین شدید شد و آن تاریخ و موعد را تا سال 140 به تأخیر انداخت و سال 140 هشت سال قبل از شهادت امام صادق (ع) است.
تصور من این است که آن ولی امر و قائمی که باید قیام می کرد و حق را می گرفت می بایست امام صادق (ع) باشد، ولی آن وقت، بنی عباس با حرکت عجولانه ی خود به خاطر دنیا و هوای نفس، از هرشیوه‌ای که می خواستند استفاده کرده و زمینه ی کار را از اهل بیت (ع) گرفتند که موعد مقرر از آن وقت هم به تأخیر افتاد»(مقام معظم رهبری، 1365، 12).
درادامه ی روایت می فرماید: فحدثنا کم فاضعتم الحدیث وکشفتم حجاب السر، و لم یجعل الله ل بعد ذلک وقتاً عندنا و یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب» (مقام معظم رهبری، 1365، 13)؛ما جریان را به شما گفتیم و آن را افشاکردید و پرده ی استتار را پس زدید و راز مگو را گفتید، لذا خدای متعال دیگر وقت معینی برای این امر قرار نداد، خداوند وقت ها را محو می کند. هر چه راه می خواهد نفی و هرچه را بخواهد اثبات می کند، این در عقاید اسلامی ما تردید بردار نیست که آن چه به صورت مسلم برای آینده فرض می شود، از نظر پروردگار و قدرت الهی، تغییر پذیر نیست. ابو حمزه می گوید: حدثت بذلک ابا عبدالله (ع) فقل: کان کذلک؛ این حدیث را خدمت امام صادق(ع) عرض کردم، فرمود: آری قضیه همین طور است.
امام سجاد (ع) با دعا ها و مبارزات عقیدتی خویش به کادر سازی شیعه در برابر جباران و ستم گران می پرداختند. مثلاً این جملات بسیار مهم هستند: کفاناالله و ایاکم کید الظالمین و بغی الحاسدین و بطش الجبارین لایفتنکم الطواغیت» (مقام معظم رهبری، 1365،26).
«این عده ی خاصی است و اساساً دعاهای صحیفه از لحن خاصی برخوردارند که ماهیت مبارزاتی مکتب شیعه را روشن می سازند» (مقام معظم رهبری، 1365، 27).
علاوه بر این که امام سجاد (ع) در مقابله با عبدالملک تندی های زیادی نشان دادند و سخن های درشتی گفتند، اما در مورد امام باقر (ع) وضع طور دیگری است، حرکت امام باقر(ع) آن چنان است که هشام بن عبدالملک احساس وحشت می کند و می بیند که باید آن حضرت (ع) رازیر نظر قرار دهد و می خواهد آن حضرت (ع) را به شام ببرد. من چند روایت دیدم در مذاکرات حضرت باقر(ع) با اصحابشان که نشانه ی دعوت به حکومت و خلافت و امامت و حتی نوید آینده در آنها مشاهده می شود.
منزل حضرت ابی جعفر (ع) پرازجمعیت بود، پیرمردی آمد تکیه داده بود به عصایی و سلام کرد واظهارمحبت کرد و نشست درکنار حضرت (ع) و گفت: فوالله انی لاحبکم احب من یحبکم فوالله ما احبکم و احب من یحبکم فی الدنیا و اننی لا بغض عدوکم و ابرء منه فوالله ما ابغضه وابدء منه لوتر کانت بینی وبینه و الله انی لاحل حلالکم و احرم حرامکم و انتظر امرکم فهل ترجوالی جعلنی الله فداک؛ یعنی آیا امید داری که می بینم روزگار پیروزی را چون منتظرامر شما، یعنی منتظر فرارسیدن دوران حکومت شما هستم. تعبیرامر و هذا الامر، امرکم، به معنای حکومت است، در تعبیرات این دوره، چه تعبیراتی بین ائمه (ع) و اصحابشان و چه مخالفین آنها... حال سؤالش این است که آیا امید دارید که من به آن دوران برسم؟ فقال ابوجعفر: الیّ حتی اقعده، الی جنبه، او را نزدیک خود آوردند و نشاندند کنار خودشان، ثم قال: ایها الشیخ، ان علی بن الحسین اتاه رجل فسئله الذی سئلتنی عنه؛ یعنی این سؤال از علی بن الحسین (ع) هم شده است. آن چیزی را که امام سجاد (ع) بیان فرموده، این جا امام باقر (ع) علناً می گویند و آن این است:
ان تمت ترد علی رسول و علیّ و الحسن و الحسین و علی بن الحسین یثلج قلبک و یبرد فؤادک و تقر عینک و تستقبل الروح و الریحان مع الرام الکاتبین و اند تعیش تری ما یقرالله به و تکون معنا فی السنام الاعلی»؛ پس تأییدش نمی کنند، می گویند اگر بمیری که با پیغمبر و اولیا خواهی بود و اگر هم بمانی با ما خواهی بود.
در دوران امام صادق (ع) هم ماجرا همین است. وقتی که امام صادق (ع) به امامت رسیدند در دنیای اسلام، در آفریقا،درخراسان ، در فارس، در ماوراء النهر، در جاهای مختلف دنیای اسلام، درگیری ها و جنگ های زیادی بود و مشکلات بزرگی برای بنی امیه پیش آمده بود و امام صادق (ع) از فرصت استفاده کردند برای تبیین و تبلیغ همان نقطه‌ای که در زندگی امام سجاد (ع) اشاره شد؛ یعنی معارف اسلامی، مسأله ی امامت و به خصوص تکیه روی امامت اهل بیت (ع)، و این سومی در دوران زندگی امام صادق (ع) اول آن به وضوح مشاهده می شود.
یک نمونه این است که عمرو بن ابی القدام روایت می کند:
«رأیت ابا عبدالله یوم عرفه بالموقف و هو ینادی با علی صوته ایها الناس ان رسول الله (ص) کان هوالامام، ثم کان علی بن ابی طالب، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین ثم محمدبن علی، ثم هاه. ثم ینادی تلاث مرات لمن بین یدیه ولمن خلفه و عن یمینه و عن یساره اثنا عشر صوتاً؛ حضرت در روز عرفه در اجتماع مردم و در وسط مردم ایستاده بود و با بلند ترین فریاد، یک جمله‌ای را می گفت به یک طرف رو می کرد، سپس به طرف دیگر، در هر مرتبه سه مرتبه جملاتی را تکرار می کرد، که ای مردم همانا امام،رسول خدا بود و پس از او علی بن ابی طالب و پس از او حسن و پس از او حسین و سپس علی بن الحسین و سپس محمدبن علی و سپس هاه... مجموعاً دوازده مرتبه این جملات را تکرارکرد. راوی می گوید: پرسیدم که هاه، یعنی چه؟ گفتند، در لغب بنی فلان، یعنی من. کنایه از خود آن حضرت (ع)، یعنی بعد از محمد بن علی، من امامم» (خامنه‌ای، 1365، 34). فراوانند، نشانه ی این است که حضرت (ع) در مواقف حساس و سرنوشت آفرین تلاش می ورزیدند که مردم را به حکومت و ولایت و رهبری خودشان فرخوانند و این یعنی موضع گیری صریح و بدون پیرایه و بدون هیچ گونه تأملی، در برابرحکومت غاصب وقت.
منبع: دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع ،دو ماهنامه اندیشه حوزه(81/82) ،1389
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر