مقدمه
تحقیق درباره باورهای شیعیان عصر ائمّه و مقایسه اندیشه های پذیرفته شده شیعیان عصر ما با اندیشه های آنان، از مباحثی است که در سال های اخیر بیشتر در کانون توجه قرار گرفته است. در این میان، نقد و بررسی دیدگاه شیعیانِ نخستین درباره مباحث مرتبط با امامت، حساسیت و اهمیت ویژه ای دارد؛ زیرا امامت محوری ترین تمایز شیعه از سایر فرق اسلامی است. این گونه تحقیقات، علاوه بر آنکه با اصالت و اعتبار باورهای کنونی شیعه مرتبط است، نقد و بازخوانی مجدد باورهای شیعیان گذشته است که در تصحیح و تقویت باور صحیح مؤثر است.
به رغم برخی اختلافات، اصل اعتقاد به مهدویت از آموزه های مسلم اسلامی است. روایات بسیاری از رسول خدا و دیگر امامان معصوم در این باره نقل شده است. با این حال به ویژه در سال های اخیر، برخی کوشیده اند شبهاتی، خاصه با تکیه بر مباحث تاریخی، در این موضوع ایجاد و در اصالت این باور در تاریخ تشیع مناقشه کنند. آنچه در این نوشتار به دنبال بررسی آن هستیم، میزان آشنایی شیعیان و اصحاب ائمه با این آموزه در دوره حضور ائمه و سال های آغازین غیبت است؛ تا ضمن بررسی فراز و فرود این اندیشه در جامعه شیعیان نخستین، روشن شود که اعتقاد کنونی شیعیان به این باور، ریشه دار و اصیل یا بدعتی متأخر است.
نویسنده تاکنون به کتاب یا مقاله ای دست نیافته است که به بررسی بعد تاریخی این موضوع به صورت مستقل پرداخته باشد. عمده منابع این تحقیق منابع اصیل روایی و تاریخی است. رویکرد تاریخی، تأکید بر منابع اصیل، تأکید بر سخنان خود افراد در آشنایی با عقاید آنان، از مهم ترین نوآوری های این تحقیق است.
مهدویت در دوره امامت امیرمؤمنان
دوره امامت امیرالمؤمنین علی را می توان به دو مرحله تقسیم کرد: دوره بیست و پنج سال اول که آن حضرت از حضور در مدیریت فرهنگی و اجتماعی جامعه دور نگه داشته شد، و دوره کوتاه مدت حکومت ایشان. اندیشه مهدویت در دوره اول امامت، چندان مطرح نبوده است. برای اصحاب ایشان بیشتر مباحثی مانند اصل بحث امامت و شئون آن و چگونگی برخورد با خلفا مطرح بوده است. بحث مهدویت از فروع بحث امامت است. بنابراین، طبیعی است در زمانی که هنوز خود موضوع امامت کاملاً روشن نشده است، فروع آن پوشیدگی بیشتری داشته باشد. آشنایی شیعیان محدود می شد به آگاهی از احادیثی که از رسول خدا یا علی در این باره شنیده بودند و به طور طبیعی این مقدار از آگاهی نیز در اختیار عموم افراد نبود. البته باید توجه داشت که این مقدار آشنایی در آن دوره، نشانه اهمیت و توجه خاص اهل بیت برای معرفی این آموزه است.
جابر بن عبدالله انصاری از زمان رسول خدا با صحیفه ای که در آن نام و برخی از صفات یکایک امامان از جمله امام دوازدهم آمده بود، آشنا بود و نسخه ای از آن را نزد خود داشت. عمار هم از پیامبر اکرم شنیده بود که امامان دوازده نفرند و دوازدهمین آنان که نهمین فرزند از نسل امام حسین است، مهدی موعود است که دوره غیبت طولانی خواهد داشت و با ظهورش جهان را پر از عدل و داد می کند.
عده ای به هنگام وفات ابن عباس در طائف به عیادت او آمدند و گفتند: «مردم در موضوع حکومت اختلاف دارند. برخی علی را بر بقیه مقدم می دارند و برخی او را بعد از سه خلیفه دیگر قرار می دهند.» ابن عباس برای آنان از پیامبر نقل کرد که علی امام بعد از آن حضرت است و دیگران گمراهند و بعد از علی حسن و حسین و نه فرزند از اولاد حسین امامند که مهدی از آنان است.
دوره حکومت کوتاه امیرالمؤمنین را می توان دوره طلایی رشد و گسترش معارف شیعی از جمله در بحث مهدویت دانست. در این دوره آن حضرت به عنوان مرجع دینی شیعیان ابعاد مختلفی از علوم اهل بیت را برای شیعیان گشود. آن حضرت درباره مهدی موعود با کمیل بن زیاد نخعی، اصبغ بن نباته، عاصم بن ضمره و برخی دیگر از اصحاب خود سخن گفته اند. همچنین روایاتی از آن حضرت نقل شده که در آنها مستقیم یا به طور ضمنی، درباره مهدویت سخن گفته شده است. روایاتی نیز از سؤال برخی از اصحاب از امیرمؤمنان درباره مهدی موعود و ویژگی های آن حضرت خبر می دهند این روایات نشان می دهد که موضوع مهدویت در میان شیعیان و اصحاب ایشان بیگانه نبوده و در این دوره رشد خوبی در آشنایی آنان با این موضوع ایجاد شده است.
مهدویت در دوره امامت امام حسن و امام حسین
این آغاز نیکو در ترویج آموزه مهدویت بعد از دوره کوتاه مدت ولی بسیار پربرکت حکومت امیرمؤمنان رو به افول گذاشت. دلیل آن هم این بود که پس از شش ماه حکومت ظاهری امام حسن مجتبی، دوران تاریک و مسموم حکومت معاویه شروع شد که از سخت ترین دوره ها برای امام حسن و امام حسین و شیعیان آنان بود. از نقل های موجود می توان نتیجه گرفت که به دلیل فراهم نبودن زمینه برای مباحث علمی و اعتقادی شیعه، سخن از امام مهدی نیز در این دوره چندان مطرح نشده است.
البته برخی اشارات را می توان در کلام خود امام مجتبی به امامان دوازده گانه و مهدویت یافت. در نقلی آن حضرت، مهدی موعود را نهمین فرزند از نسل برادر بزرگوارشان، امام حسین معرفی کرده اند که دارای غیبت طولانی است. روایاتی نیز از امام حسین در این موضوع به دست ما رسیده است. البته برخی از اصحاب این دو امام بزرگوار مانند جابر بن عبدالله انصاری و عبدالله بن عباس که امیر مؤمنان یا رسول خدا را درک کرده بودند، روایاتی درباره مهدویت نقل کرده اند؛ اما از سایر اصحاب ایشان در این مورد سخنی یافت نشد.
توجه داریم که این رکود به معنای ناآشنایی جامعه شیعی با این آموزه نبود؛ بلکه بیشتر بدان معنا بود که ترویج و تقویت این آموزه در این دوره بسیار کند شد. بروز سیاسی این آموزه در دوره بعد، خود بهترین شاهد است که اصل این آموزه جایگاه خود را در ذهن و باور شیعیان حفظ کرده بود؛ هرچند ویژگی ها و جزئیات آن کاملاً روشن نبود. در همین دوره، در نقلی آمده است که یکی از اصحاب امام حسین (علیه السلام) از ایشان پرسیدند: «آیا شما صاحب این امر هستید؟» امام (علیه السلام) پاسخ منفی دادند و سپس نشانه هایی از امام منتظر را بیان کردند. تعبیر «صاحب الامر» از اوصاف مشهوری است که در روایات و کلمات ائمه (علیهم السلام) و اصحاب برای اشاره به مهدی موعود (عج) استفاده شده است. این نقل علاوه بر اینکه بیانگر آشنایی فی الجمله اصحاب با مهدویت و انتظار ظهور در آن دوره است، نشان می دهد که تطبیق آن برای برخی از شیعیان مانند راوی مبهم بوده است.
مهدویت در دوره امامت امام سجاد (علیه السلام)
صرف نظر از برخی جریان های انحرافی مرتبط با مهدویت مانند «سبأیه» که در دوره امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پدید آمد، این دوره را می توان آغاز جدی بحران های سیاسی و فرهنگی مرتبط با تطبیق عنوان مهدی موعود بر اشخاص دانست که در دوره های بعد ادامه یافت. فشار حکومت های جائر اموی و پس از آن عباسی بر شیعیان و ظهور تدریجی ضعف در این حکومت ها بخصوص در دوره جابه جایی قدرت بین آنان، از عوامل تقویت کننده این مسئله بود. شیعیان که از ظلم های بی شمار امویان به ستوه آمده بودند، با مشاهده ضعف هایی در این حکومت ها، به دنبال منجی خود بودند. تطبیق عنوان مهدی بر علویانی که قصد قیام بر ضد بنی امیه داشتند، از اموری بود که برای آنان آرامش بخش و دل نشین بود. به همین جهت، این تطبیق های نادرست در میان جریان شیعه به معنای عام آن شروع شد. این عنوان شامل فرقه هایی مانند کیسانیه و واقفیه نیز می شود.
در این دوره، ادعای مهدویت محمد حنفیه را برخی از مدعیان پیروی مختار بن ابی عبید طرح کردند که به مرور یک فرقه انحرافی به نام کیسانیه را شکل داد. برخی از کیسانیه معتقد بودند محمد بن حنفیه امام مهدی است. این افراد بعد از وفات محمد معتقد شدند که او نمرده است و نمی میرد، بلکه باز خواهد گشت و حکومت را به دست خواهد گرفت. با وجود این، در میان جریان اصیل تشیع یعنی اصحاب امام سجاد (علیه السلام) سخن چندانی درباره مهدویت یافت نمی شود که نشانه سلامت آنان از انحراف یاد شده است. در نقلی آمده است که ابوخالد کابلی از امام زین العابدین (علیه السلام) خواست که او را با امامانی که خداوند اطاعت و دوستی آنان را بعد از رسول خدا (ص) واجب کرده است، آشنا سازد. آن بزرگوار برای او نام یکایک ائمه را از امیرمؤمنان (علیه السلام) تا امام صادق (علیه السلام) بیان کرد و بعد به مناسبت پرسش ابوخالد از علت ملقب شدن ایشان به صادق، سخن از جعفر کذاب و دوران غیبت امام زمان (عج) پیش آمد و امام سجاد (علیه السلام) در مورد امام دوازدهم (عج) و غیب ایشان سخن گفتند. آن حضرت در روایت دیگر، امامت را تا قیامت در نسل امام حسین (علیه السلام) جاری معرفی کرده و از اینکه قائم (عج) دارای دو غیبت است، خبر داده. در روایاتی نیز سخنان امام زین العابدین (علیه السلام) با برخی اصحاب ایشان مانند سعید بن جبیر، عمرو بن ثابت و ثابت ثمالی درباره موعود منتظر (عج) حکایت شده است. بنابراین، به نظر می رسد در این دوره جریان شیعه امامی، با تدبیر و هدایت امام سجاد (علیه السلام) از فتنه کیسانیه در امان ماند، اما این تطبیق نادرست در میان جریان عام شیعه مایه پدید آمدن نخستین انشعاب سیاسی اعتقادی در میان شیعیان شد که محور آن بحث مهدویت بود.
مهدویت در دوره امامت امام محمد باقر (علیه السلام)
موضوع مهدویت در عصر امام باقر (علیه السلام) ، مورد توجه جدی جامعه شیعی قرار گرفت که این توجه در دوره ائمّه بعدی نیز ادامه یافت. جریان کیسانیه در دوره امامت آن حضرت نیز فعال بود. اوضاع سیاسی آن دوره، ضعف معرفتی برخی از شیعیان و تبلیغات منحرفان باعث می شد تطبیق مهدوی موعود بر افراد، از مباحث جدی این دوره باشد. در نقلی آمده است که حنان بن سدیر از امام باقر (علیه السلام) پرسید: آیا محمد بن حنفیه امام بود؟ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «خیر؛ اما مهدی بود». حنان بعدها به جریان انحرافی واقفیه پیوست. اگر نقل فوق درست باشد، به نظر می رسد با توجه به نفی امامت محمد، مهدی نامیدن او، به همان معنای لغوی آن یعنی هدایت شده باشد و مراد موعود منتظر نیست؛ در غیر این صورت، نباید امامت از او نفی می شد. ضعف حکومت بنی امیه از یک طرف و قیام های علویان از طرف دیگر، برخی شیعیان را به سوی این اندیشه سوق می داد که اوضاع مناسبی برای قیام ائمه (علیهم السلام) و بازگشت حکومت به خاندان پیامبر (ص) فراهم شده است. آشنا نبودن با اوصاف مهدی و شرایط قیام ایشان، گاهی باعث تطبیق نادرست این آموزه می شد. عبدالحمید واسطی به امام باقر (علیه السلام) عرض کرد: «ما بازارهای خود را برای انتظار فرج ترک کرده ایم. » حضرت ضمن امید دادن، او را به صبر دستور داد. این گونه نقل ها انتظار جدی شیعیان را برای ظهور مهدی موعود (عج) نشان می هد که ضمناً بیانگر آن است که شیعیان با اصل آموزه مهدویت آشنا بودند؛ اما با جزئیات آن آشنایی چندانی نداشتند. از سؤالات اصحاب ایشان درباره زمان ظهور نیز می توان دریافت که در آن زمان مردم و اصحاب در انتظار فرج بوده اند. امام (علیه السلام) آنان را به صبر و انتظار فراخواندند و وقتی برای آن معین نکردند و کسانی را که وقتی برای قیام امام قائم تعیین می کردند، دروغگو خواندند. عبدالغفار بن قاسم می گوید: به نزد امام باقر (علیه السلام) رفتم. جمعی از اصحاب ایشان در محضرش بودند. مطالبی پرسیدم و جواب گرفتم. سپس گفتم: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدایت! پیر شدم؛ ولی هنوز شما را تحت ظلم و بیداد می بینم. هر روز با خود می گویم امروز قائم شما قیام می کند یا فردا. [امام (علیه السلام) ] فرمود: «ای عبدالغفار، قائم ما هفتمین فرزند از نسل من است و اکنون زمان ظهور او نیست. » حضرت در ادامه روایتی از پیامبر (ص) نقل کردند که شمار ائمه را دوازده نفر به شمار نقبای بنی اسرائیل معرفی می کرد که نهمین فرزند از نسل امام حسین (علیه السلام) قائم آنان است و زمین را از عدل و داد پر می کند بعد از آنکه از ستم پر شده باشد. کمیت بن ابی مستهل اشعاری در مدح اهل بیت (علیهم السلام) نزد امام باقر (علیه السلام) خواند. در پایان آن اشعار آمده بود که چه زمان مهدی شما می آید؟ حضرت فرمود: «به زودی ان شاءالله. » سپس فرمود: «قائم ما نهمین فرزند از نسل حسین است؛ زیرا امامان بعد از رسول خدا (ص) دوازده نفرند. » کمیت از امام نام آنان را پرسید و امام باقر (علیه السلام) نام یکایک آنان را تا امام عسکری (علیه السلام) بیان کرده و فرمود: «او پدر قائم است که زمین را از عدل و داد پر می کند و قلب شیعیان ما را شفا می دهد. » کمیت پرسید: چه زمانی ظهور می کند؟ حضرت فرمود: «زمان ظهور او همانند قیامت ناگهان فرا می رسد.»این گونه نقل ها ضمن تأیید مباحث پیش گفته بیانگر نقش معرفت بخشی امام باقر (علیه السلام) در این موضوع است. تقاضای قیام از ائمه (علیهم السلام) یکی دیگر از امور بیانگر انتظار شیعیان برای ظهور منجی است و ضمناً نشان می دهد که این افراد تعریف دقیقی از مشخصات امام قائم (عج) نداشته اند. از پاسخ های ائمه (علیهم السلام) هم به خوبی پیداست که این قیام را فقط مختص مهدی موعود (عج) می دانستند و خود را آن امام منتظر نمی دانستند. عبدالله بن عطا می گوید به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: شیعیان شما در عراق بسیارند. به خدا در میان شما خاندان مانند شما وجود ندارد. چرا قیام نمی کنید؟ امام فرمود: «ای عبدالله، گویا به سخنان افراد احمق گوش می دهی. من آن شخص نیستم». عرض کردم: پس آن مولای ما کیست؟ فرمود: «بنگرید کسی که ولادتش از مردم پنهان است، مولای شماست.»این سخن عبدالله نشان می دهد که در فضای فرهنگی شیعیان آن دوره، موضوع مهدویت و قیام منجی موعود، بسیار داغ و پرنشاط بوده و او تحت تأثیر این فضا منتظر مهدی موعود بوده است. امام (علیه السلام) این اندیشه او را متأثر از تبلیغات انسان های نادان می داند. نکته دیگر در کلام امام باقر (علیه السلام) این است که ایشان درباره موعود منتظر (عج) نمی فرمایند زمان ظهور او دور و او دوازدهمین امام است. بلکه می فرماید: «مراقب باشید کسی که ولادتش از مردم پنهان است، موعود است. » از این گونه تعابیر و تعابیری که در آینده خواهد آمد، می توان به این نکته پی برد که ائمه (علیهم السلام) در زنده نگه داشتن انتظار فرج تعمد داشتند؛ هرچند در مواردی که صلاح می دانستند جزئیات را برای مخاطبان بیان می فرمودند. در روایتی دیگر آمده است که یکی دیگر از اصحاب امام باقر (علیه السلام) نیز سخنانی شبیه به سخنان عبدالله را به امام عرض کرد و گفت: «اصحاب شما بسیارند چرا قیام نمی کنید؟» حضرت فرمود: «آیا به این اندازه خودساخته هستند که هریک نیازی داشته باشد، از جیب برادرش نیازش را برطرف کند؟» او پاسخ داد: «خیر». حضرت فرمود: «آنان نسبت به خون خود بخیل ترند. زمانی که زمان حضور قائم برسد. انسان از جیب برادر خود نیاز خود را برمی دارد و او منع نمی کند.»در نقلی آمده است که امام باقر (علیه السلام) شیعیان را برای آماده شدن برای امتحان های سخت آماده کرده و فرموده اند: «آنچه در انتظار آن هستید، فرا نمی رسد مگر اینکه خالص و غربال شوید. آنچه در انتظار آن هستید، فرا نمی رسد مگر بعد از ناامیدی و بعد از آنکه انسان پلید، پلید گشته و انسان سعادتمند، سعادت یافته باشند.»
از دیگر شواهد زنده بودن بحث مهدویت در این دوره و آشنا نبودن کامل برخی از شیعیان با جزئیات آن، طرح مهدویت امام باقر (علیه السلام) است. برخی از اصحاب آن حضرت احتمال می دادند که ایشان همان قائم خاندان پیامبر (ص) باشد. حکم بن ابی نعیم از امام باقر (علیه السلام) پرسید: «آیا شما قائم آل محمد هستید؟ اگر شما همان قائم هستید، من ملازم شما باشم و اگر او نیستید، به دنبال تحصیل معاش خود باشم. » حضرت به او فرمودند: «همه ما ائمه قیام کننده به امر خداوند هستیم. » حکم پرسید: «آیا شما مهدی هستید؟» امام فرمودند: «همه ما به سوی خدا هدایت شده ایم. » پرسید: «آیا شما آن کسی هستید که صاحب شمشیر و وارث آن است و دشمنان خداوند را می کشد و دوستان او را عزت داده و دین خدا را آشکار می کند؟» حضرت برای او بیان کردند که ایشان موعود منتظر نیستند و از او خواستند به دنبال کسب معاش خود برود. حمران بن اعین نیز از امام باقر (علیه السلام) پرسید: «آیا شما موعود هستید؟» حضرت آن را نفی کرده، برخی اوصاف ظاهری حضرت حجت (عج) را بیان فرمودند.
آنچه جای تأمّل دارد این است که در برخی از نقل ها، امام باقر (علیه السلام) ، امام صادق (علیه السلام) را قائم معرفی کرده اند. در دوره های بعد در مورد برخی از ائمّه دیگر نیز این تعبیر را مشاهده می کنیم. جابر بن یزید جعفی از امام باقر (علیه السلام) پرسید؟ قائم بعد از شما کیست؟ حضرت به امام صادق (علیه السلام) اشاره کرد و فرمود: «به خدا قسم او قائم آل محمد است.»
مراد امام باقر (علیه السلام) در این نقل مهدویت امام صادق (علیه السلام) نیست؛ در روایت دیگر مقصود آن حضرت توضیح داده شده است. عنبسه بن مصعب این نقل جابر را نزد امام صادق (علیه السلام) بیان کرد. امام سخن جابر را تأیید کرد و در برابر تعجب عنبسه فرمود: «گویا شما نمی دانید که هر امام بعد از امام قبلی قیام می کند. » در نقل دیگر هم آمده است که از امام صادق (علیه السلام) درباره قائم (عج) سؤال شد. فرمودند: «همه ما یکی بعد از دیگری قیام کننده به امر خدا هستیم تا اینکه صاحب شمشیر بیاید. زمانی که او بیاید، وضعیت متفاوت می شود. » از این توضیح امام روشن می شود که مراد از قائم در برخی از روایات، قیام کننده به امر امامت است. اما چرا از این تعبیر استفاده می کنند؟ شاید یکی از حکمت های آن زنده نگه داشتن انتظار فرج بوده است. محمد بن مسلم می گوید: «به نزد امام باقر (علیه السلام) رفتم تا از ایشان درباره قائم آل محمد (عج) سؤال کنم. قبل از طرح سؤالم امام به من فرمود: ای محمد بن مسلم، قائم آل محمد به پنج پیامبر شبیه است. . . . » در پایان روایت آمده است که امام باقر حوادثی مانند خروج سفیانی از شام، خروج یمانی، صیحه آسمانی در ماه رمضان، و صدایی را که از آسمان نام امام عصر (عج) و نام پدر بزرگوارش را می برد، از علائم ظهور ایشان بیان کردند. این روایت نشان دهنده ورود امام و اصحاب ایشان به جزئیات بحث مهدویت است. در میان اصحاب امام باقر (علیه السلام) کسانی نیز بودند که با اندیشه مهدویت آشنایی بیشتری داشتند. ابوبصیر مدعی بود که چهل سال قبل از آن حضرت شنیده است که فرمود: «دوازده محدث از ما هستند که هفتمین محدث بعد از من فرزند قائم من است. » این نقل نشان می دهد که او برخلاف برخی از اصحاب ایشان، می دانست که امام باقر (علیه السلام) ، قائم آل محمد (عج) نیست و می دانست که مهدی موعود (عج) هفتمین فرزند ایشان است.
از جناب زید بن علی نیز سخنانی نقل شده است که نشانه آشنایی خوب او با موضوع مهدویت است. محمد بن بکیر نقل می کند: «به هنگام مسافرت زید به عراق به دیدار او رفتم. از او خواستم که برای من از سخنان پدرش نقل کند. او در ضمن سخنانش گفت: «مصطفی و مرتضی از ماست و مهدی که قائم این امت است از ماست. گفتم: ای فرزند رسول خدا، آیا خبری برای شما رسیده است که چه زمانی قائم شما قیام می کند؟ گفت: ای پسر بکیر، تو او را ملاقات نمی کنی. بعد از شش نفر از اوصیا بعد از این، زمان خروج قائم ما خواهد بود که زمین را پر از عدل و داد می کند. پرسیدم: ای پسر رسول خدا، آیا شما صاحب این امر نیستید؟ گفت: من از عترتم. سؤال خود را تکرار کردم و او همان پاسخ را داد.»در نقلی دیگر، محمد بن مسلم می گوید: «به نزد زید بن علی رفتم و به او گفتم گروهی می پندارند شما صاحب این امر هستید؟ گفت: ولی من از عترت هستم. گفتم: پس چه کسی این امر را بعد از شما به عهده دارد؟ گفت: شش خلیفه و مهدی از آنان است.» محمد بن مسلم می گوید: «به نزد امام باقر (علیه السلام) رفتم و سخنان زید را برایشان نقل کردم. فرمود: برادرم زید راست گفته است. بعد از من هفت نفر از اوصیا می آیند که مهدی از آنان است. در ادامه فرمود: گویا او را می بینم که در محله کناسه به دار آویخته شده است». امام (علیه السلام) در ادامه از جدش امام حسین (علیه السلام) روایتی را از رسول خدا (ص) نقل کردند که به ایشان فرموده است: «فرزندم، از نسل تو مردی به وجود می آید که نام او زید است و مظلومانه کشته می شود و زمانی که قیامت برپا شود، به بهشت می رود.»دو روایت پیش گفته، عدم ادعای امامت و عدم مخالفت جناب زید با امام باقر (علیه السلام) را می رساند. در نقل روایت دوم اندکی ابهام وجود دارد. در نقل زید سته ( شش) امام آمده است و در ادامه امام باقر (علیه السلام) ضمن تأیید کلام زید، شمار ائمه را بعد از خود، هفت امام معرفی می کند. به نظر می رسد، عدد هفت «سبعه» درست است و اشتباهاً «سته» نوشته شده است. روایات متعددی از امام باقر (علیه السلام) نیز نقل شده اشت که درباره مهدویت با اصحاب و شیعیان خود سخن گفته اند و در بالابردن آگاهی اصحاب در این موضوع مؤثر بوده است. بنابراین، شرایط سیاسی خاص این دوره، زنده نگاهداشتن انتظار در میان شیعیان از سوی ائمه (علیهم السلام)، قیام های علویان و تبلیغات آنان زمینه ساز ابهام و تطبیق های نادرست مهدی موعود بر برخی افراد بود. البته ناگفته نماند که تمام جریان تشیع گرفتار این التهابات سیاسی و تطبیق های نادرست نبودند. نقل های مذکور در مقابل سکوت و اطمینان بسیاری از شیعیان درباره این آموزه است که گرفتار شبهه نبودند.
مهدویت در دوره امامت امام صادق (علیه السلام)
اندیشه مهدویت در عصر امامت امام صادق (علیه السلام) نیز همانند دوره پدر بزرگوارشان، حضور پررنگی در جامعه شیعی داشت. در این دوره نیز عوامل یادشده سبب پدید آمدن التهاب هایی در جامعه شیعی بود.
اعتقاد برخی به مهدویت محمد بن حنفیه در دوره امام صادق (علیه السلام) نیز ادامه داشت. حیان سراج که از افراد این فرقه است، نزد امام صادق (علیه السلام) رفت وآمد داشت. چند نقل از ملاقات و گفت وگوی او با آن بزرگوار نقل شده است که امام (علیه السلام) در آنها بر وفات محمد بن حنفیه تأکید کردند. انحراف دیگر در اندیشه مهدویت در این دوره، مطرح شدن محمد بن عبدالله بن حسن به عنوان مهدی موعود است. که باز نشان دهنده این است که موضوع مهدویت و ویژگی های مهدی موعود (عج) در میان جامعه شیعه به معنای عام آن، که غیر امامیان را نیز شامل می شود، چندان روشن نبوده و مورد سوء استفاده قرار گرفته است. عبدالله بن حسن، فرزند خود، محمد را همان مهدی موعود معرفی کرد و عده ای از بنی هاشم و شیعیان با محمد به عنوان مهدی بیعت کردند. محمد در زمان منصور عباسی قیام کرد و کشته شد. در روایتی آمده است که زید بن علی معتقد بود که او قائم این امت است. در این نقل آمده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «دروغ گفته است. این مقام را ندارد. اگر قیام کند، کشته می شود. » این نقل با روایت دیگری سازگار است که در آن آمده است که زید بن علی معتقد بود چهار امام وجود دارد که دوران سه امام گذشته و چهارمین آنان، قائم ایشان است. البته سند هر دو حدیث ضعیف است و یکی از راویان حدیث اول، زیدی مسلک است. بعید نیست که این روایات برای توجیه عقاید فرقه زیدیه جعل شده باشد. زیدیه بعد از امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) به امامت زید بن علی معتقد شدند. ضعف و سپس سقوط حکومت اموی و گسترش قیام های مدعی بازگردان حکومت به اهل بیت (علیهم السلام)، باعث شده بود که برخی شیعیان نیز از این جریان ها متأثر شوند و در انتظار قیام موعود منتظر باشند. عبدالرحمن بن کثیر از امام صادق (علیه السلام) درباره زمان قیام سؤال کرد و گفت: زمان آن به درازا کشیده و دیگر صبر برای آنان دشوار شده است. امام (علیه السلام) او را به صبر سفارش کرد. پیرمردی از شیعیان امام صادق (علیه السلام) به ایشان عرض کرد: «الآن صد سال است که هر ماه و سال منتظر قیام قائم شما هستم.» حضرت به او شمار ائمه و اسامی آنان را بیان کرد و فرمود همه ائمه، معصوم و مطهّرند. در روایتی آمده است که یکی از شیعیان امام صادق (علیه السلام) به نام کرام به امام (علیه السلام) عرض کرد که یکی از شیعیان شما (مقصود او خودش بود) عهد کرده است که روزها روزه بدارد تا اینکه قائم آل محمد ظهور کند. امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: «پس ای کرام روزه بدار!» امام (علیه السلام) در ادامه روز هایی را که روزه گرفتن در آنها جایز نیست برای کرام بیان کردند و بعد به بیان این مطلب پرداختند که خداوند انتقام خون امام حسین (علیه السلام) را به دست حضرت مهدی (عج) خواهد گرفت که دوازدهمین امام است. این روایت ضمن آنکه نشان می دهد سؤال کننده، چقدر در انتظار ظهور بوده است، مؤیدی است بر این مطلب که ائمه (علیهم السلام) نیز سعی داشتند، روحیه انتظار فرج را در مردم زنده نگه دارند به همین جهت در این روایت آن حضرت با سؤال کننده، از دور بودن زمان قیام، سخن نمی گویند، بلکه به او چگونگی ادای عهدش را یاد می دهند. نا آگاهی برخی از شیعیان از جزئیات این آموزه باعث شده بود که توقع داشته باشند امام صادق (علیه السلام) همان مهدی موعود باشد. در نقلی آمده است که ابوبصیر سینه و کتف امام صادق (علیه السلام) را لمس و بررسی کرد؛ زیرا از امام باقر (علیه السلام) شنیده بود که قائم (عج) دارای سینه ای فراخ است و بین دو شانه اش پهن است. امام صادق (علیه السلام) به او فرمود: «ای محمد! پدرم زره رسول خدا را پوشید؛ ولی برای او بلند بود و بر زمین کشیده می شد. من نیز آن را پوشیدم و برای من نیز بلند بود. این جامه از آن قائم است. همان گونه که از رسول خدا (ص) بود و با آن راه می رود و او از جامه بلندتر است. » از این نقل به دست می آید که ابوبصیر نمی دانسته که آیا امام صادق (علیه السلام) مهدی موعود است یا خیر. این نقل با نقلی که در صفحات قبل آمد مخالف است. در آن روایت آمده بود که ابوبصیر به خوبی از شمار امامان و اینکه منجی منتظر چندمین نفر آنان است، آگاه بوده است. مقام علمی ابوبصیر نیز مقتضی این گونه آگاهی است. یکی دیگر از شیعیان امام صادق (علیه السلام) از ایشان پرسید: «آیا شما صاحب ما هستید؟» امام (علیه السلام) فرمودند: «صاحب شما جوان است و من پیر شده ام. » عبدالله بن عطا از امام صادق (علیه السلام) درباره قائم (عج) پرسید. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «به خدا قسم! من قائم نیستم و آن کس که شما گمان می کنید هم قائم نیست، بلکه قائم کسی است که ولادت او از نظرها مخفی است. . . . » گویا مراد از کسی که عبدالله انتظار قائم بودن او را داشته، محمد بن عبدالله بن حسن باشد که ادعای مهدویت داشت و در عهد منصور عباسی قیام کرد. مشابه این گفت وگو از او با امام باقر (علیه السلام) در صفحات گذشته نقل شد. به نظر می رسد این دو روایت، یا یک روایت بوده یا این گفت وگو دو بار، یک بار در زمان امام باقر (علیه السلام) و بار دیگر در زمان امام صادق (علیه السلام) رخ داده است. پرسش های برخی شیعیان از قائم اهل بیت (عج) نیز گویای ابهام جزئیات موضوع مهدویت نزد آنان است. در نقلی یکی از شیعیان از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «صاحب الامر کیست؟» امام با پیش گویی آینده، از جریان واقفه خبر دادند و فرمودند: «آنان بعد از مرگ من گرفتار فتنه می شوند و می گویند: او [امام کاظم] قائم است؛ در حالی که قائم سال ها پس از من می آید. »
ابوخدیجه (سالم بن مکرم) نیز درباره قائم خاندان پیامبر (ص) از امام صادق (علیه السلام) پرسید. امام (علیه السلام) به او فرمود: «همه ما یکی پس از دیگری قیام کننده به امر الهی هستیم تا اینکه صاحب شمشیر بیاید که روش او متفاوت خواهد بود.» روایات یادشده نشان می دهد صرف نظر از اصل مسئله مهدویت، بسیاری از جزئیات آن، برای اصحاب امام صادق (علیه السلام) امری مبهم بوده است. برخی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) مانند حارث بن مغیره از غیبت قائم آل محمد (ص) خبر داشتند و از امام (علیه السلام) تکلیف خود را در این دوره پرسیدند. یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) قیام سید یمانی را بر یکی از قیام کنندگان در آن دوره تطبیق کرد؛ اما امام (علیه السلام) فرمود: «او سید یمانی نیست. یمانی، علی (علیه السلام) را دوست دارد؛ ولی این مرد، از ایشان بیزاری می جوید. » چنین نقلی نشان دهنده این است که علائم ظهور (مثل قیام سید یمانی) تا اندازه ای برای برخی از اصحاب شناخته شده بوده است. گزارش های متعددی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که اصحاب خود را با معارف مهدویت آشنا کردند. بی تردید این سخنان حضرت باعث آشنایی عده کثیری از اصحاب ایشان با این امر شده است؛ اگرچه با توجه گستردگی و دشواری این موضوع، انتظار نمی رود که تمام اصحاب در این باره اطلاعات کاملی داشته باشند. در نقلی آمده است که عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق (علیه السلام) درباره امام مهدی (عج) پرسید. حضرت پاسخ داد: «پنجمین فرزند از نسل هفتمین امام، از میان شما غایب می شود و جایز نیست که نام او را بر زبان آورید.»در روایتی امام صادق (علیه السلام) به زراره درباره عصر ظهور توضیح داده و فرموده اند: «. . . زمانی که قائم ما قیام کند، قرآن و آموزه های دین را آنچنانکه خداوند بر محمد (ص) نازل کرده است، به شما خواهد آموخت. در این هنگام دانایان شما او را به شدت انکار می کنند و جز از بیم تیزی شمشیری که بالای سر آنان است، بر دین خدا استوار نمی مانند. مردم بعد از پیامبر (ص) دین خدا را تغییر دادند و آن را تحریف کردند. برخی امور را به آن افزودند و پاره ای چیزها را از آن کاستند. . . .»در روایت دیگر آمده است که امام صادق (علیه السلام) به مفضل بن عمر، امامِ بعد از خود را، امام موسی کاظم (علیه السلام) معرفی کردند و سپس نسب موعود منتظر (عج) تا امام کاظم (علیه السلام) را برای او بیان کردند. ابوبصیر نیز از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «قائم شما اهل بیت کیست؟» حضرت فرمود: «پنجمین فرزندم از نسل پسرم موسی، قائم است» سپس امام صادق (علیه السلام) به توضیح درباره دوره غیبت و ظهور امام منتظر (عج) پرداختند. سید حمیری نیز از امام صادق (علیه السلام) درباره مهدویت پرسید و حضرت برای او توضیح دادند که امامان دوازده نفرند و ششمین فرزند ایشان مهدی موعود است. چنان که از این نقل ها پیداست، در این دوره، در کنار مباحث دیگر، شیعه به مرور آگاهی های خود را در حوزه مباحث مهدویت کامل می کند. طبیعی است که روایت ها نسل به نسل منتقل می شد و ابهام های یکی پس از دیگری برطرف و تأثیر جریان های انحرافی در بدنه اصلی جریان تشیع کمتر می شد.
مهدویت در دوره امامت امام کاظم (علیه السلام)
سوء استفاده از جریان مهدویت، سکه ای رایج برای کسانی بود که می خواستند از اوضاع دشوار سیاسی آن دوره استفاده و عده ای را به دور خود جمع کنند. عده ای بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) این سخن را تبلیغ کردند که ایشان رحلت نکرده اند و ظهور خواهند کرد. آنان امام صادق (علیه السلام) را همان مهدی موعود معرفی کردند. این افراد احادیثی را هم درباره مهدویت امام صادق (علیه السلام) به ایشان نسبت می دادند. این فرقه ناووسیه نامیده شد. فرقه انحرافی دیگری که در این عصر پدید آمد و به موضوع مهدویت مرتبط است، اسماعیلیه است. برخی از شیعیان امام صادق (علیه السلام) بعد از شهادت ایشان به امامت اسماعیل فرزند آن حضرت معتقد شدند. اسماعیل در زمان حیات پدر وفات یافت؛ بنابراین، این گروه فوت اسماعیل را انکار کردند؛ زیرا معتقد بودند که امام صادق (علیه السلام) به امامت او اشاره کرده است و امام جز حق چیزی نمی گوید. این گروه مراسم تشییع جنازه و دفن اسماعیل را شگرد امام صادق (علیه السلام) برای حفظ جان او دانستند. آنان معتقد شدند که اسماعیل همان مهدی موعود است. غایب شده و ظهور خواهد کرد و حکومت زمین را به عهده خواهد گرفت. این گروه اسماعیله خالصه نامیده شدند. باید توجه داشت که علاوه بر ابهامی که در برخی از جزئیات موضوع مهدویت وجود داشت، نباید از نقش دنیاطلبی و عوامل دیگر در پیدایش جریان های انحرافی غافل شد. بنابراین، پیدایش این گونه جریان های انحرافی، همیشه نشان دهنده ابهام در موضوع نیست؛ بلکه یکی از عوامل انحراف، ابهام است. در چنین اوضاعی طبیعی است که ابهامات و سؤال هایی برای برخی از شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) نیز در این موضوع پدید آید. یونس بن عبدالرحمان می گوید: «از امام کاظم (علیه السلام) پرسیدم: آیا شما قیام کننده به حق هستید؟ فرمود: من قیام کننده به حق هستم؛ اما قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک می کند و زمین را از قسط و عدل پر می کند؛ چنان که از ظلم پر شده باشد، پنجمین فرزند من است. او غیبت طولانی خواهد داشت. . . . » به نظر می رسد، با این گونه روایات، امامان (علیهم السلام) علاوه بر آشنا کردن دقیق تر شیعیان با آموزه مهدویت، به تدریج آنان را برای عصر غیبت آماده می سازند. البته با توجه به بیانات امامان گذشته مانند امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) در این موضوع، مطمئناً بسیاری از شیعیان گرفتار این گونه ابهام ها نبودند. یادآور می شود که این گونه این ابهام ها و تطبیق های نادرست، بیشتر ناشی از اوضاع سیاسی ملتهب آن دوره بوده است. البته با توجه به اهمیت انتظار و نقش آن در رشد جامعه شیعی، ائمه (علیهم السلام) نیز گاهی به گونه ای ابهام آمیز سخن می گفتند تا شیعیان به سبب دوری عصر ظهور منجی موعود گرفتار یأس و رکود نشوند. حسن بن حسن می گوید: «به ابالحسن موسی [امام کاظم] عرض کردم که اباعبدالله [امام صادق (علیه السلام) ] شما را قائم به این امر معرفی کردند. فرمود: مگر من قیام کننده به این امر نبودم؟ سپس فرمود: ای حسن، هر امامی که در میان امتی قیام می کند، او قائم آنان است. زمانی که دوره آنان بگذرد، کسی می آید که او قائم و حجت است که از مردم غایب می شود. . . . چنان که گفته شد این گونه پاسخ ها که از طرفی قائم بودن هریک از ائمه را تأیید و از طرفی قائم موعود را فرد دیگری معرفی می کنند، روشی برای زنده نگه داشتن اندیشه مهدویت بوده است. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که امام کاظم (علیه السلام) را به یزید صائغ، قائم آل محمد معرفی کردند. یزید صائغ از دروغ پردازان مشهور معرفی شده است. اگر هم این نقل صحیح باشد، به نظر می رسد که مقصود قیام به امر امامت باشد که در روایات پیش گفته نیز به آن اشاره شد. برخی اخبار از امام صادق (علیه السلام) نقل یا جعل شده است که نشان می دهد که قیام قائم بسیار نزدیک است. ظهور برخی نیز بر مهدویت امام کاظم (علیه السلام) است. وجود چنین روایاتی از آشفتگی فرهنگی آن دوره در موضوع مهدویت حکایت دارد. در روایتی داود رقی می گوید: «به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم. حدیثی از ذریح از امام باقر (علیه السلام) شنیده ام که ذهنم را آزار می دهد. فرمود: آن حدیث کدام است؟ عرض کردم ذریح از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که فرموده است: «سابعنا قائمنا ان شاءالله». امام رضا (علیه السلام) فرمود: راست گفتی و ذریح راست گفته و ابوجعفر راست گفته است». داود می گوید شکّم بیشتر شد. امام (علیه السلام) فرمود: «اگر ابوجعفر ان شاءالله نمی گفت، همان گونه بود که گفته بود. » داود می گوید. سخن ایشان را پذیرفتم. محتوای این روایت آن است که هفتمین امام، قائم منتظر بوده است، اما خواست خداوند تغییر کرده و این امر از هفتمین امام به تأخیر افتاده است. چنین برداشتی از روایت با روایات بسیاری مانند روایاتی که شمار امامان را دوازده نفر و دوازدهمین امام را قائم (عج) معرفی می کنند، منافات دارد و قابل پذیرش نخواهد بود. شاید مقصود امام باقر (علیه السلام) این بوده است که هفتمین امام، بعد از ایشان قائم منتظر هستند؛ اما این برداشت با سخن منقول از امام رضا (علیه السلام) در ادامه روایت، سازگار نیست که فرمود: «اگر ان شاء الله نمی گفت، همان گونه می شد.» بنابراین، اگر برای این روایت توجیهی یافت نشود، پذیرفتنی نیست و بعید نیست واقفیه برای توجیه عقایدشان جعل کرده باشند. باید توجه داشت به طور کلی یکی از دلایل ابهام در باورهای شیعیان در موضوع مهدویت یا سایر مباحث، روایات مجعولی است که برخی از جریان های انحرافی جعل می کردند.
مهدویت در دوره امامت امام رضا (علیه السلام)
انتظار ظهور قائم آل محمد (عج) در دوره امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نیز ادامه یافت. در این دوره به دلیل دنیاطلبی برخی از شیعیان، یکی دیگر از انحرافات بزرگ در تاریخ تشیع پدید آمد. گروهی از اصحاب و شیعیان امام کاظم (علیه السلام) شهادت ایشان را انکار کردند و امام کاظم (علیه السلام) را زنده و قائم این امت دانستند که در غیبت به سر می برد. برخی از این گروه قائل به وفات یا شهادت ایشان شدند و گفتند امام (علیه السلام) دوباره زنده می شوند و قیام خواهد کرد. این اندیشه ها به پیدایش فرقه واقفه (واقفیه) منجر شد. برخی از پیروان این فرقه معتقد بودند امام رضا (علیه السلام) و ائمه بعدی امام نیستند؛ ولی خلفای او هستند تا زمان ظهور امام کاظم (علیه السلام) برسد. نقل شده که برخی دیگر از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) بعد از ایشان متحیر و در وفات یا حیات ایشان گرفتار شک شدند و در این مسئله توقف کردند. بسیاری از این افراد پس از مشاهده کرامت هایی از حضرت به امامت ایشان ایمان آوردند. محمدبن بشیر که از غلات دوره امام کاظم (علیه السلام) است، مدعی شد که امام کاظم (علیه السلام) همان قائم مهدی است که در غیبت به سر می برد. او خود را وصی و جانشین امام (علیه السلام) و صاحب علم ایشان معرفی کرد و امامت را در نسل خود جاری دانست. او بعد از خود به امامت فرزندش سمیع بن محمد بن بشیر وصیت کرد. از نقل های مختلف این دوره به دست می آید که موضوع غیبت مهدی موعود نیز مانند اصل آن در میان جامعه شیعی کاملاً روشن بوده است. البته برخی شبهات جدید هم در دوره امام رضا (علیه السلام) پیش آمد. امام صادق (علیه السلام) در جواب یکی از یارانش که درباره قیام محمد بن عبدالله بن حسن از ایشان پرسید، فرمود: «بنشین تا زمانی که آسمان و زمین آرام و ساکن است. » عبدالله بن بکیر از اصحاب امام رضا (علیه السلام) با شنیدن این روایت، نتیجه گرفت که چون آسمان و زمین همواره ساکن است، هیچ قیامی رخ نمی دهد و هیچ قائمی نخواهد آمد. امام رضا (علیه السلام) ضمن تأیید گفتار امام صادق (علیه السلام) ، برداشت عبدالله بن بکیر را نادرست شمرد و فرمود: «مراد این است که تا زمانی که صیحه آسمانی را نشنیده ای و زمین لشکری را در خود فرو نبرده است، زمان قیام نرسیده است.»پیروان مکتب واقفه برخی از روایات را نیز در میان مردم پخش کرده بودند که از مهدویت امام کاظم (علیه السلام) حکایت داشت. حسن (حسین) بن قیام صیرفی از امام رضا (علیه السلام) درباره امام کاظم (علیه السلام) پرسید؛ امام (علیه السلام) پاسخ داد: «هنچنان که پدرانش رحلت کردند، او نیز رحلت کرد». حسن پرسید: «پس با این روایت ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) چه کنم که فرمود: اگر کسی نزد شما آمد و گفت که این پسرم ( امام کاظم (علیه السلام) ) رحلت کرده و کفن شده و دفن شده است و دستان خود را از خاک قبر او پر کرده باشد، او را تصدیق نکنید. » امام رضا (علیه السلام) فرمود: «ابوبصیر دروغ گفته است. در آن روایت آمده است که اگر درباره صاحب این امر [موعود منتظر] چنین خبری بیاید. . . . »
حسن(حسین) بن قیام خود از واقفه است. در روایات معارض این روایت، آمده است که ابوبصیر از شمار ائمه، اسامی آنان و اینکه مهدی موعود چندمین امام است، آگاه بوده است. این روایت نشان از آن دارد که عده ای از واقفه برای توجیه اعتقاد خود روایاتی را جعل می کردند. مشابه این دست کاری در حدیث، از زرعه بن محمد نقل شده است که او نیز واقفی است. او ویژگی هایی را که امام صادق (علیه السلام) برای صاحب الامر (عج) بیان کرده بودند، به امام کاظم (علیه السلام) نسبت داده بود. نقل های متعدد در مورد واقفه و جریان وقف، بیانگر آن است که موضوع انتظار موعود در جامعه شیعه آن روز بسیار زنده بوده است. با وجود این، بسیاری از زمان ظهور قائم منتظر و اینکه ایشان چندمین امام آنان است، شناخت دقیقی نداشته اند. دعبل خزاعی در قصیده ای که در حضور امام رضا (علیه السلام) خواند، به قیام امامی از خاندان اهل بیت (علیهم السلام) اشاره کرد. امام (علیه السلام) از او پرسید: «آیا این امام را می شناسی و می دانی چه زمانی قیام می کند؟» دعبل پاسخ داد: «نه ای مولای من! فقط شنیده ام که امامی از شما قیام خواهد کرد که زمین را از فساد پاک و از عدالت پر می کند. » امام رضا (علیه السلام) سلسله امامان تا حجت قائم (عج) را برای او معرفی کردند و درباره قیام ایشان توضیح دادند. برخی از شیعیان امام رضا (علیه السلام) انتظار داشتند که ایشان همان موعود منتظر باشند. ایوب بن نوح به امام رضا (علیه السلام) عرض کرد: «امیدواریم شما صاحب این امر باشید. . . » امام (علیه السلام) این اندیشه را نفی و صاحب امر را کسی معرفی کردند که ولادت او مخفی است. ریان بن صلت از امام رضا (علیه السلام) پرسید: «آیا شما صاحب این امر هستید؟» حضرت فرمود: «من صاحب این امر هستم؛ ولی کسی که جهان را پر از عدالت می کند، چهارمین فرزند من است. » سپس برخی از ویژگی های امام منتظر (عج) را بیان کردند. گفته شد که بخشی از این ابهام ها به طبیعت موضوع مهدویت باز می گردد. ائمه (علیهم السلام) به لحاظ تقدیم اهم بر مهم، بنا نداشتند، همواره به تفصیل از جزئیات مهدویت سخن بگویند؛ زیرا ممکن بود بیان دور بودن زمان ظهور، باعث ناامیدی مردم زمان آنان شود. البته نقش عوامل دیگر مانند اوضاع دشوار سیاسی برای امامان اهل بیت (علیهم السلام) را نباید نادیده گرفت که مانع از بیان و تبلیغ آزادانه معارف شیعی می شد.
مهدویت در دوره امامت امام جواد (علیه السلام)
اندیشه مهدویت در عصر امام جواد (علیه السلام) نیز مطرح بود و شیعیان ظهور امام قائم (عج) را انتظار می کشیدند؛ هرچند این مباحث در این دوره کمتر به چشم می خورد. جناب عبدالعظیم حسنی به نزد امام جواد (علیه السلام) رفت تا از ایشان بپرسد که آیا قائم همان مهدی است یا کس دیگری است؟ امام (علیه السلام) پیش از پرسیدن او جواب دادند: «قائم ما همان مهدی است که باید در غیبتش منتظر او بود و پس از ظهورش از او اطاعت کرد. او سومین فرزند از نسل من است. . . .»
در نقل دیگر از جناب عبدالعظیم آمده است که به امام جواد عرض کرد: «دوست دارم شما قائم اهل بیت (علیهم السلام) پیامبر باشید. » حضرت فرمود: «ای ابالقاسم! هر امامی قیام کننده به امر خداوند و هدایتگر به دین اوست؛ ولی قائم ما که زمین را از کفر و انکار پاک و از قسط و عدل پر می کند، کسی است که ولادتش مخفی است و مردم او را نمی بینند. . . . » حصین ثعلبی از امام محمدتقی (علیه السلام) درباره زمان ظهور پرسید و آن حضرت برخی از اوصاف مهدی موعود (عج) را برای او بیان کرد. از این گونه نقل ها می توان دریافت که در زمان امام جواد هم هنوز ویژگی های قائم منتظر (عج) برای برخی شیعیان و حتی شماری از بزرگان مانند جناب عبدالعظیم حسنی روشن نبوده است. البته طبیعی است که این دوره را نمی توان با دوره امام باقر (علیه السلام) یا دوره امام صادق (علیه السلام) مقایسه کرد؛ زیرا تا این دوره امامان معارف بسیاری در این باره بیان کرده بودند. به همین جهت، به نظر می رسد این ابهامات یا به اوضاع سیاسی دشوار آن دوره مربوط است؛ یا سؤالات از مباحث جزئی است و یا ابهام هایی ناشی از شبهات مطرح شده در جامعه آن دوره است.
مهدویت در دوره امامت امام هادی و عسکری (علیهم السلام)
در دوره امامت امام هادی و امام عسکری (علیه السلام) ، سخنی که نشانه اختلافی در این موضوع باشد، یافت نشد. اما در روایات متعدد، این دو امام بزرگوار درباره غیبت و ویژگی های حضرت حجت بن الحسن (عج) سخن گفته اند. علاوه بر آن با سخت تر شدن ارتباط شیعیان با امام هادی و عسکری (علیهم السلام)، شیعه عملاً به تمرین برای آمادگی برای عصر غیبت پرداخت. از انحرافاتی که در این دوره در موضوع امامت و مهدویت رخ داد این بود که گروهی از شیعیان امام هادی (علیه السلام) بعد از شهادت ایشان به امامت محمد فرزند ایشان معتقد شدند. محمد در زمان پدرش در سامرا درگذشته بود؛ بدین جهت این افراد معتقد شدند که محمد نمرده است و و پدرش به امامت او اشاره کرده است. بنابراین، او مهدی منتظر است. صرف نظر از این اختلاف، بحث های جدی از این دوره درباره مهدویت گزارش نشده است؛ در مقابل تقریباً در میان همه شیعیان و حتی حکومت عباسی، این سخن پخش شده بود که امام زمان (عج) دوازدهمین امام و فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است. سیاست های سخت گیرانه حاکمان برضد امام عسکری (علیه السلام) و مراقبت ویژه از ایشان و اقدامات حکومت بعد از وفات آن حضرت با توجه به همین آگاهی است.
مهدویت در آغاز دوره امامت مهدی موعود (عج)
اوضاع سیاسی دوره آغاز امامت حجت بن الحسن (عج)، از دوره های گذشته سخت تر شده بود. با شهادت امام عسکری (علیه السلام) ، شیعیان به استثنای عده ای به سردرگمی و حیرت گرفتار شدند. دلیل آن هم این بود که فرزند امام عسکری (علیه السلام) برای بسیاری از مردم و شیعیان، شناخته شده نبود. حکومت مستبد عباسی به دنبال شناسایی امام بعد از حضرت عسکری (علیه السلام) و شهادت ایشان بود. منزل امام عسکری (علیه السلام) به شدت تحت مراقبت بود. حتی حکومت عباسی زنانی را معین کرده بود که در صورت ولادت فرزندی در خانه آن حضرت به حکومت خبر دهند. به همین جهت ولادت امام زمان (عج) در نهایت تقیه و اعجازگونه شبیه تولد حضرت موسی (علیه السلام) انجام شد و آن حضرت به مدت پنج سال در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) مخفیانه حفظ شدند. البته عده ای از شیعیان، در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) و بعد از وفات ایشان توانستند به دیدارش مشرف شوند. توجه داریم که این تحیر در میان شیعیان بیشتر ناشی از آن بود که ولادت امام زمان (عج) کاملاً مخفیانه بود و بسیاری از مردم از ولادت ایشان آگاه نبودند؛ به همین جهت نوعی حیرت برای آنان پیش آمده بود. آنان در انتظار مهدی موعود بودند؛ اما گزارش هایی که به آنان می رسید، از فرزند نداشتن امام عسکری (علیه السلام) خبر می داد. با توجه به این اوضاع بعد از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) برخی از ادعای زنده بودن ایشان را طرح کردند. این افراد معتقد شدند که امام عسکری (علیه السلام) نمرده و نخواهد مرد، زیرا زمین بدون حجت باقی نمی ماند و ایشان را حجت قائم (عج) معرفی کردند. برخی دیگر نیز معتقد شدند که امام عسکری (علیه السلام) رحلت کرده است؛ ولی دوباره زنده خواهد شد و او امام قائم است. فرقه دیگر امامت جعفر و امام عسکری (علیه السلام) را ردّ کردند و به امامت محمد فرزند امام هادی (علیه السلام) بعد از امام هادی (علیه السلام) معتقد شدند؛ زیرا معتقد بودند که اخلاق جعفر، ناپسند و خود او فاسق است و امام عسکری (علیه السلام) بدون فرزند فوت کرد. از طرفی آنان می دانستند که امام بدون وصی و فرزند نیست. بنابراین، معتقد شدند که این دو امام نیستند؛ اما محمد (فرزند امام هادی (علیه السلام) )، اهل تقوا و فضیلت و دارای فرزند است؛ پس او امام و همان مهدی موعود است. فرقه دیگر معتقد شدند که امامت در این دوره به امام عسکری (علیه السلام) پایان یافته است. تا اینکه زمانی دیگر خدا بخواهد و قائم آل محمد را مبعوث کند و این دوره، دوره فترت امامت خواهد بود. فرقه های پیش گفته، امام عسکری (علیه السلام) را بدون فرزند می دانستند. در مقابل آنان، گروه دیگر از اصحاب و شیعیان امام عسکری (علیه السلام) که به تدریج اکثریت جامعه شیعه را تشکیل دادند، معتقد بودند که ایشان فرزندی به نام محمد دارد که او وصی و امام بعد از ایشان و همان مهدی منتظر (عج) است. آنان برخی خود امام زمان (عج) را در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) یا بعد از شهادت ایشان دیده بودند یا از طریق شواهدی مانند اطلاع دادن از امور پنهان از وجود آن حضرت مطلع شده بودند.
چنان که از این نقل ها پیداست، اصل اعتقاد به منجی موعود در میان آنها مشترک است؛ هرچند در تطبیق آن گرفتار اختلاف شدند. جریان اصیل تشیع با هدایت های خاص امام زمان (عج) و تلاش اصحاب آن حضرت به مرور با حقیقت امر آشنا شدند و امام زمان خود را شناختند. امام عسکری (علیه السلام) به عده ای از افراد مورد اطمینان خود، فرزند بزرگوارش را نشان داده یا ایشان را امام بعد از خود معرفی کرده بودند. حتی برخی از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) از سال، ماه و روز تولد امام زمان (عج) آگاه بودند. حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام) به هنگام ولادت امام زمان (عج) حاضر و به امامت ایشان معتقد بود. او ماجرای ولادت امام زمان (عج) را به محمد بن عبدالله طهوی نقل کرد. در روایتی آمده است که امام حسن عسکری (علیه السلام) ، فرزند بزرگوارش، حضرت مهدی (عج) را به شماری از شیعیان که حدود چهل نفر بودند، نشان دادند و حجت بعد از خود معرفی کردند.
امام عسکری (علیه السلام) امام زمان (عج) را به احمد بن اسحاق نشان داد و فرمود: «اگر کرامت تو نزد ما نبود، او را به تو نشان نمی دادم. » احمد، برهان دیگری طلبید که قلب او با آن آرام گیرد. در این هنگام، امام زمان (عج) در حالی که کودکی سه ساله بودند، به عربی فصیح خود را بقیهالله و انتقام گیرنده از دشمنان خدا معرفی کردند. کامل بن ابراهیم مدنی، عمرو اهوازی یعقوب بن منقوش محمد علی بن بلال و. . . به خوبی با جانشین امام عسکری (علیه السلام) آشنا بودند. اینان غیر از نواب خاص آن حضرت اند که مکرر خدمت ایشان مشرف شده بودند.
به هر حال با توجه به اوضاع سخت تقیه آمیز دوره ولادت و امامت امام زمان (عج)، در آغاز این دوره، بحرانی جدید در جامعه شیعه پدید آورد. البته چنان که گفته شد، این بیش از آنکه ناشی از ابهام در اصل موضوع مهدویت یا تطبیق آن بر فرزند امام عسکری (علیه السلام) باشد؛ در ناآگاهی از ولادت آن حضرت ریشه داشت. این بحران، اگرچه در ابتدا، بزرگ می نمود؛ رفته رفته با خبرهای افرادی که به حضور آن حضرت مشرف شده بودند و دیگر شواهد، برطرف شد و به مرور اعتقاد به تولد و امامت حضرت حجت بن الحسن (عج) به باور مسلم شیعه امامی تبدیل شد و جریان های انحرافی دیگر به تدریج از بین رفتند. شیخ مفید در سال 373 هجری قمری یعنی حدود 120 سال بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام) گزارش می دهد که از میان فرق یادشده، فقط شیعه دوازده امامی که به امامت حضرت مهدی، فرزند امام عسکری (علیه السلام) معتقدند، وجود دارند و سایر فرق را کسی نمی شناسد و تنها در برخی از کتاب ها از آنها یادی به جا مانده است.
نتیجه گیری
از مباحث گذشته می توان به نتایج ذیل دست یافت: بحث مهدویت از دوره رسول خدا (ص) در سخنان ایشان مطرح بوده و در دوره ائمه (علیهم السلام) ادامه یافته است. در تمام دوره های عصر حضور، اصل باور به وجود مهدی و منجی موعود را در میان جامعه شیعه آشکارا می توان دید. بنابراین، در اصالت آموزه مهدویت و اعتقاد شیعیان عصر حضور به آن، به لحاظ تاریخی تردید نیست. تردید ها و ابهام های برخی شیعیان عصر حضور در برخی جزئیات آموزه مهدویت، به معنای ابهام در اصل آن و تعمیم این ابهام به کل جریان تشیع نیست؛ بلکه چنان که اشاره شد، اصل آموزه مهدویت، امری مسلم در جامعه اسلامی و شیعی بوده و برخی از اصحاب حتی از جزئیات آن نیز مطلع بودند. وجود ابهام ها و ناآگاهی هایی درباره برخی از جزئیات آموزه مهدویت در میان برخی از شیعیان مانند زمان ظهور و شناخت و تطبیق شخص مهدی موعود انکارناپذیر بوده که البته با توجه به اوضاع آن دوره و دیگر عوامل، طبیعی و توجیه پذیر به نظر می رسد. باید توجه داشت که نقل های تاریخی همواره بیانگر درصد فراگیری یک اندیشه نیست. بسیاری از نقل ها، بیانگر وجود فرد یا افرادی با یک اندیشه است؛ اما میزان معتقدان به آن را مشخص نمی کند. چه بسا که تعداد نقل ها درباره یک اندیشه فراگیر با یک اندیشه نادر و حاشیه ای یکسان یا حتی به دلایلی نقل جریان نادر بیشتر باشد. به همین جهت تعدد نقل هایی را که از ابهام ها یا انحرافات برخی افراد در جزئیات مهدویت حکایت دارد، با شیوع و گستردگی آن در جامعه شیعی مساوی نیست. مثلاً اوضاع دشوار سیاسی برای ائمه (علیهم السلام)، در بسیاری از دوره ها، مانند دوره امامت امام هادی و عسکری (علیهم السلام)، به گونه ای است که با اینکه اعتقادات جامعه شیعی به طور نسبی به ثبات رسیده است؛ اما امکان نقل و گزارش های متعدد از جزئیات اعتقادی شیعیان نبوده است و به جهت جذابیت یا دلایل سیاسی، تنها برخی انحرافات گزارش شده است. چنان که مثلاً انحرافات پدید آمده در جریان تشیع پس از شهادت امام عسکری (علیه السلام) ، به تفصیل نقل شده است، در حالی که معتقدان به این انحرافات بسیار اندک بوده و چنان که گفته شد پس از مدتی نیز کاملاً از بین رفته اند. بنابراین، باید توجه داشت که در بسیاری از موارد، گزارش های تاریخی، بیانگر درصد معتقدان به یک حادثه نیست، بلکه فقط از رخ دادن یک واقعه یا اندیشه گزارش می دهند.
اوضاع دشوار سیاسی و ظلم و نظارت های حاکمان عصر حضور، به ویژه حاکمان اموی و عباسی، عاملی مهم در جلوگیری از رشد و گسترش معارف شیعی بوده است. در اکثر این دوره ها، همت ائمه (علیهم السلام) حفظ جان شیعیان و معارف اساسی تشیع مانند حفظ اصل امامت، و اعتقاد به مهدویت بوده است. بنابراین، طبیعی است که نمی توان اوضاع آن دوره را با اوضاع عادی برای گسترش یک اندیشه مقایسه کرد. با توجه به همین شرایط پیچیده و خطرناک، ائمه (علیهم السلام) جز در برخی مقاطع کوتاه زمانی، نتوانستند آزادانه به تبیین و بسط علوم خود بپردازند و در نتیجه ابهام هایی در میان برخی از شیعیان و حتی برخی از اصحاب خاص ائمه (علیهم السلام) درباره برخی باورهای شیعی مشاهده می شود. نکته دیگر این است که تثبیت و فراگیری یک اندیشه مانند آموزه مهدویت و جزئیات آن در میان عموم یک جامعه، نیازمند زمانی طولانی است. به همین جهت تدریج در بیان مسائل، از شیوه های صحیح تعلیمی است. بر این اساس طبیعی است که آموزه مهدویت و جزئیات آن را امامان در یک بستر تاریخی در جامعه شیعی تبیین و تثبیت کرده اند و ابهام های برخی افراد، به معنای اصالت نداشتن این باور نیست؛ بلکه یکی از عوامل آن، طبیعت بیان تدریجی مسائل است. طبیعت موضوع مهدویت نیز به گونه ای است که ائمه (علیهم السلام) نمی خواستند، با بیان دور بودن زمان ظهور، انتظار را از جامعه شیعی بگیرند؛ زیرا آثار و فواید انتظار، بسی بیشتر از دانستن دور بودن زمان ظهور است. به همین جهت ائمه (علیهم السلام)، در عین اینکه سخن نادرست نمی گفتند، معمولاً به گونه ای سخن می گفتند که شیعیان همواره در انتظار فرج باشند. سطح علمی و ایمانی افراد یک جامعه نیز یکسان نیست. به همین جهت نمی توان وجود برخی برداشت های نادرست یا ابهام ها را در میان عوام یک جامعه، به ابهام در آموزه های آن دین یا مذهب گذاشت. چه بسا در دین کاملی مانند اسلام، عوام مسلمانان، برداشت های بسیار متفاوت و حتی نادرستی از برخی مسائل آن داشته باشند؛ اما این به معنای ابهام یا نقص در تعالیم این دین مقدس نیست. برخی از ابهام ها یا انحرافات جامعه شیعی در آموزه مهدویت نیز از این قبیل است. مثلاً بسیاری به جهت ناآگاهی در جریان فتنه واقفه، در امامت امام رضا (علیه السلام) گرفتار تردید شدند؛ هرچند عده کثیری نیز بودند که با آگاهی صحیح، بدون هرگونه تردید، به امامت آن حضرت معتقد بودند. بنابراین، نمی توان تمام سخنان و باورهای افراد را، ناشی از برداشت درست و دقیق آنان از معارف دینی دانست؛ چنان که جهل آنان همواره نشانه ابهام در معارف دینی نیست. وجود انسان های منحرف و دنیاطلب نیز در ایجاد و گسترش برخی جریان های انحرافی مانند جریان کیسانیه، واقفه، غلات و دیگر فرق یادشده، مؤثر بوده است. گذشته از این عوامل که هریک توجیه گر بخشی از ابهام های تاریخی این موضوع در جامعه شیعی است، ابهام یا انحراف برخی افراد، به هر دلیل که باشد، به معنای نادرست بودن یک اعتقاد نیست. آموزه مهدویت، باوری است که روایات معتبر و متعدد نبوی در میان منابع شیعه و اهل سنت و روایات بسیار امامان اهل بیت (علیهم السلام) آن را تثبیت می کند. بنابراین، وجود اختلافات تاریخی یادشده به معنای بطلان این باور نیست. در مجموع می توان گفت به رغم اجماع در باور به اصل موضوع مهدویت در میان شیعیان، بیشتر، شناسایی شخص مهدی موعود و زمان آمدن ایشان یا برخی مباحث فرعی مرتبط به این موضوع در کانون اختلاف بوده است که این امر با توجه به اوضاع سخت و تقیه آور عصر حضور ائمه (علیهم السلام)، تدریجی بودن بیان آموزه ها، تفاوت سطح فکری و علمی افراد، تلاش های جریان های منحرف و برخی اسرار خود بحث مهدویت مانند معین نبودن زمان ظهور و تأکید بر زنده نگه داشتن انتظار ظهور و. . . طبیعی است و اشکالی بر اصالت باور شیعیان به مسئله مهدویت به شمار نمی آید.
منابع
ابن بابویه القمی، علی بن حسین، الإمامه والتبصره من الحیره، قم، مدرسه إمام مهدی (علیه السلام) ، 1404ق.
برقی، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371ق.
تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، تحقیق سید محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1409ق.
حِمیَری قمی، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، تهران، کتابخانه نینوی، بی تا.
خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر، قم، بیدار، 1401ق.
خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چ سوم، قم، منشورات مدینه العلم، 1403ق.
صدوق، محمدبن علی، کمال الدین و تمام النعمه، قم، دار الکتب الإسلامیه، 1395ق.
صفار، محمدبن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404ق.
طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم، دارالثقافه، 1414ق.
،الغیبه، قم، مؤسسه معارف اسلامی، 1411ق.
علی بن جعفر (علیه السلام) ، مسائل علی بن جعفر (علیه السلام) ، قم، مؤسسه آل البیت (علیه السلام) ، 1409ق.
کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348-
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1365-
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الإختصاص، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.
،الإرشاد، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.
،الفصول المختاره من العیون و المحاسن، بی جا، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، 1413ق.
نعمانی، محمدبن ابراهیم، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، 1397ق.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، نجف، المطبعه الحیدریه، 1355ق.
.رک: محمدبن علی صدوق، کمال الدین و تمام النعمه؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبه؛ محمدبن ابراهیم نعمانی، الغیبه.
.از جمله این افراد، احمد الکاتب است که در کتاب خود تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه تلاش می کند، اصالت اعتقاد به مهدویت را در میان شیعیان نخستین انکار کند و آن را پدیده ای بداند که در نتیجه برخی عوامل اجتماعی در میان شیعه پدید آمده است.
.برای مطالعه بیشتر در مورد سخنان امیرمؤمنان (علیه السلام) در مورد حضرت مهدی (عج)، ر. ک: محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ج1، ص288؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص109 (باب ما ورد عن امیر مؤمنان صلوات الله علیه فی ذلک).
.محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص527-528.
.علی بن محمد خزاز قمی، کفایهالأثر، ص120.
.همان، ص20.
.محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ص289 291.
.علی بن الحسین. ابن بابویه القمی، الامامه والتبصره من الحیره، ص120.
.محمدبن حسن طوسی، الأمالی، ص382.
.برای مطالعه برخی از این روایات ر. ک: محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ج1، ص288 (باب ما اخبر به امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) . . . )
.محمدبن ابراهیم نعمانی، همان، ص212.
.علی بن محمد خزاز قمی، همان، ص160 و ص226.
.همان، ص226.
.ر. ک: محمد بن علی صدوق، کمال الدین، ج1، ص316 (باب ما اخبر به الحسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام). . . )
.محمد بن حسن طوسی، الأمالی، ص499 501.
.علی بن محمد خزاز قمی، همان، ص20.
.علی بن الحسین ابن بابویه القمی، همان، ص115.
.مراد از شیعه به معنای عام در این نوشتار تمام کسانی هستند که حکومت را شایسته خاندان پیامیر (ص) امامان اهل بیت (علیه السلام) یا سایر سادات می دانستند که شامل تمام فرقی می شود که معمولا شیعه خوانده می شوند مانند زیدیه، کیسانیه و واقفه و. . . .
.حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص27 29.
.محمدبن علی صدوق، کمال الدین، ج1، ص319.