هفته نامه صدا - زینب مرتضایی فر: ارکستر سمفونیک تهران از سال 1312 تا اسفند 1396 که حالا باشد، فر از و نشیب های زیادی را پشت سر گذاشته است. گاهی در اوج بوده و گاهی در فرودها سر خورده است. از این بدتر چند سالی هم تعطیل شده است و گویی با همه اهمیتی که دارد، بود و نبودش برای مسئولان چندان مهم نیست. هر قدر که زمان جلوتر آمده سرعت تغییرات بیشتر شده و البته همیشه فضایی برای کشمکش درباره اش وجود داشته است. کشمکش هایی که البته همه برعکس ذات خودش هیچ ربطی به هنر و موسیقی نداشته اند اما عمیقا بر آن تاثیر گذاشته اند.
حتما می دانید از چه حرف می زنیم، از ارکستر سمفونیک تهران، ارکستری که یک و نیم دهه دیگر اگر سرپا بماند، صد ساله خواهد شد و حالا باید بیش از هر زمانی جدی گرفته شود و برای آینده اش، بهتر شدن و قوی تر شدنش برنامه ریزی شود. هر چه باشد، این عمر برای یک ارکستر عمر کمی نیست.
ارکستر سمفونیک تهران نخستین بار در 13 آذر 1312 به رهبری غلامحسین امین باشیان و با نام ارکستر سمفونی بلدیه یا همان شهرداری فعالیت خود را آغاز کرد. این ارکستر که 40 نوازنده داشت، نخستین کنسرت خود را در مهرماه 1313 در سالن سینما هما به مناسبت جشن هزاره فردوسی برگزار کرد. با اضافه شدن 10 نوازنده اهل چکسلواک، ارکستر به اجرای برنامه ادامه داد. این وضعیت تا سال 1320 ادامه داشت، در آن سال به دلیل تبعات جنگ جهانی دوم، امین باشیان برکنار شد و نوازنده های خارجی نیز به کشورشان بازگشتند.
این ارکستر در 1324 به وسیله پرویز محمود تجدید سازمان یافت و به شکل کنونی اش در آمد. پرویز محمود در آن زمان رئیس هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتور تهران) بود و چند تن از همکاران و دوستانش مانند غلامحسین غریب گرگانی (نوازنده کلارینت) و روییک گریگوریان (نوازنده ویران و رهبر آواز گروهی) در این کار با او همکاری داشتند.
در سال 1329 پرویز محمود به آمریکا مهاجرت کرد و در نتیجه گریگوریان به عنوان سرپرست هنرستان انتخاب شد اما این سرپرستی بیش از یک سال به طول نینجامید و وی نیز برای همیشه به آمریکا مهاجرت کرد و ارکستر سمفونیک تهران ثبات خود را از دست داد.
افرادی چون روبن صفاریان، مرتضی حنانه و سرژ خوتسیف هر یک به شکل کوتاه مدت رهبری ارکستر را تقبل کردند که در این میان طولانی ترین آنها رهبری حنانه است که به زحمت به یک سال رسید. این ارکستر تا اوایل دهه 50 از کمک های دولتی به صورت محدود برخوردار بود و از این زمان دارای بودجه مستقل و قابل توجه شد.
پس از انقلاب سنجری دوباره رهبری ارکستر را به عهده گرفت و ده سال در این سمت به کارش ادامه داد. اگرچه ارکستر به دلایلی چون شرایط جامعه پس از انقلاب و درگیر بودن با جنگ، در طول این سال ها فعالیت و برنامه چندانی نداشت اما سنجری در حفظ و تداوم کار آن کوشید. علیرغم آن که شمار زیادی از نوازندگان ارکستر پس از انقلاب به خارج از کشور مهاجرت کرده بودند، ارکستر را حفظ کرد و برنامه هایی با نوازندگان باقیمانده و چند نوازنده جایگزین ادامه داد. وی سرانجام در پاییز 1368 پس از اجرای کنسرتی به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرتضی حنانه با ارکستر سمفونیک تهران برای همیشه خداحافظی کرد.
بعد از او در سال 1369 زنده یاد فریدون ناصری رهبر ارکستر شد. پس از کناره گیری و سپس درگذشت وی، ثبات رهبری در ارکستر سمفونیک کاهش قابل ملاحظه ای نشان داد چنان که پس از او نادر مشایخی، ایرج صهبایی و علی رهبری هر یک به مدت حدود یک سال رهبری ارکستر را در دست داشتند و اکنون رهبری اش بر عهده شهرداد روحانی است.
ارکستر سمفونیک در دولت دهم تعطیل شد، هر چند بارها از سوی حمید شاه آبادی معاون هنری وقت اعلام شد که تعطیلی در کار نبوده و هدف سر و سامان دادن به ارکستر است اما آنچه در عمل اتفاق افتاد تعطیلی چند ساله ارکستر بود. تعطیلی که در دولت یازدهم به پایان رسید و ارکستر سمفونیک تهران اسفند ماه سال 1393 با حضور علی رهبری کار خود را دوباره آغاز کرد. رهبری به عنوان رهبر ارکستر سمفونیک تهران و مدیر هنری آن منصوب شد و ارکستر سمفونیک تهران با رهبر جدید در روز 24 اسفند ماه در تالار وحدت با سمفونی شماره 9 بتهوون، آغاز به کار کرد.
علی رهبری در اولین گام برنامه اجرای هفتگی ارکستر سمفونیک تهران را مطرح و عملی ساخت. در خرداد و تیر 1394 به ترتیب ماریان لاپشانسکی و دالیور کاروای هر دو از کشور اسلواکی همراه با ارکستر سمفونیک تهران به اجرای برنامه پرداختند. در مرداد 1394 ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر فیلارمونیک چین کنسرتی مشترک برگزار کردند. در این برنامه ارکستر فیلارمونیک چین قطعه پرنس ایگور از الکساندر برودین و قطعه پروانه های عاشق اثر ژن هاوو و چن گانگ را اجرا کرد. در بخش دوم ارکستر فیلارمونیک چین به رهبری علی رهبری سمفونی شماره 5 چایکوفسکی را اجرا کرد. در قطعه آخر این کنسرت اثری از «میخائیل گلیکا» آهنگساز روسی به صورت مشترک توسط نوازندگان ایرانی و چینی اجرا شد.
برای اولین بار ضبط استودیوی حرفه ای ارکستر سمفونیک تهران با سمفونی 9 دورژاک در تالار رودکی توسط رامین مظاهری شروع شد. ارکستر سمفونیک تهران به مدت سه روز سمفونی شماره 9 دورژاک را ضبط و به شرکت «تاکسوس» (یک شرکت پخش موسیقی در آلمان) ارسال کرد. در ادامه نیز آثاری چون سرناد برای ارکستر زهی اثر چایکوفسکی و سمفونی نهم بتهوون برای اولین بار ضبط شد.
ارکستر سمفونیک تهران در طی یک سال با رهبری و مدیریت هنری علی رهبری توانست دارای برنامه منظم سالانه شود و رهبران و سولیست های مطرح جهانی را به ارکستر دعوت کند. علی رهبری در اردیبهشت 1395 پس از حدود یک سال و نیم، استعفا کرد و دلیل کناره گیری اش از این ارکستر را رفتار بنیاد رودکی با نوازندگان آن اعلام کرد و گفت که بنیاد رودکی که ارکستر سمفونیک تهران زیر نظر آن اداره می شود به دلیل عدم آشنایی با مقوله ارکستر، رفتارش با نوازندگان این ارکستر مانند «کارگران روزمرد» بوده است.
ارکستر حالا هم می نوازند و هر چند گاه تند و گاه خسته حرکت کرده اما جای امیدواری است، چون هنوز می نوازد و به سال های سیاه تعطیلی بازنگشته است. پس می توان به آینده اش و به آمدن روزهای بهتر امیدوار بود.
علی رهبری موسیقی دان و رهبر ارکستر:
کلاهبرداری نکردم
علی رهبری، موسیقی دان و رهبر ارکستر ایرانی است. او که در اتریش با نام الکساندر مشهور است، با رهبری بیش از 120 ارکستر مطرح دنیا و ضبط حدود 250 آلبوم اثر موسیقی کلاسیک جهانی با مهم ترین ارکسترها و اپراهای دنیا یکی از مطرح ترین چهره های موسیقی ایران است.
او اسفند سال 1393 با حکم علی مرادخانی معاون امور هنری وزیر ارشاد وقت به عنوان مدیر هنری ارکستر سمفونیک تهران منصوب شد و پس از تعطیلی سه ساله ارکستر دوباره فعالیت خود را آغاز کرد. این اتفاق البته مانند تجربه قبلی حضورش در ایران در سال 2005 به دلایل زیادی طولانی نشد و کمی بیش از یک سال بعد دوباره ایران را ترک کرد. با او درباره تجربه راه اندازی دوباره ارکستر و حاشیه هایش در آستانه تاریخ بازگشایی ارکستر بعد تعطیلی سه ساله به رهبری او گفتگو کردیم.
شما قبلا هم در سال 2005 حضور در ایران و اجرا با ارکستر سمفونیک تهران را تجربه کرده بودید. آن زمان هم به این نتیجه رسیده بودید که به موسیقی در ایران توجه نمی شود. چه شد که باز هم به ایران آمدید؟
- قبل از هر چیز باید خدمت تان عرض کنم که اکثرموزیسین هایی که پس از تجربه کار موسیقی در کشورهای خارجی به ایران بازگشته اند، بدون استثنا افرادی هستند که موقعیت بخصوصی نداشته و ناچار وارد آب گل آلود موسیقی در ایران شده اند. بعد هم برای حفظ منافع خود و دوستان هم سطح خودشان و همچنین با سوء استفاده از سادگی و اعتماد خبرنگاران جوان و طبیعتا کم تجربه و تسلط بر مسئولان بی سواد، حق صدها جوان بسیار با استعداد مملکت را پایمال کرده اند. البته فعلا این افراد موضوع بحث ما نیستند و به زودی درباره آنها در یک نامه مفصل خواهم نوشت و از خیانت ها و کارهای نادرست شان در داخل و خارج از کشور توضیحاتی ارائه خواهم کرد. افرادی که به واقع می توان گفت طی 20 سال گذشته به تمام دولت های ایران لطمه زده اند.
اما برگردم به پاسخ سوال شما؛ در سال 2005 که من برای کار در عرصه موسیقی به ایران آمدم، با عشق فراوان پا به وطنم گذاشتم و 80 درصد فعالیت های بین المللی ام را رها کردم تا بمانم و ارکستر را درست کنم. کارم حرفه ای بود و نتیجه ای حرفه ای هم داشت اما شرایط نوازندگان و برخورد با آنها در مسائل مالی بسیار بد بود. فکر می کردم من را به عنوان یک رهبر ارکستر بین المللی که 30 سال تجربه کاری دارم قبول دارند و استعفایم باعث می شود به خودشان بیایند، هم من را بازگردانند و هم شرایط را بهتر کنند.
جالب این است که در زمان آمدنم به ایران عده ای حقه باز می گفتند علی رهبری چون خارج از ایران کاری ندارد به ایران آمده و البته بعد از خروجم از ایران مانند قبل، ارکسترهای زیادی از من برای کار دعوت کردند و هنوز هم که هنوز است مشغول کار و رهبری ارکسترهای مختلف هستم.
خلاصه آن که تا قبل از ورود دوباره ام به ایران 10 سال هیچ خبری از ارکستر در ایران نشد و من هم در همین مدت حدود 300 کنسرت را رهبری کردم تا این که با روی کار آمدن آقای روحانی از من دعوت کردند برای رهبری ارکستر به ایران بیایم. این بار هم، همه کارهایم را رها کردم و آمدم و 12 ماه تمام با ارکستر مانند یک ارکستر حرفه ای کار کردم و اجراهای هفتگی گذاشتم. اجراهایی که هر بار با رهبران و سولیست های مختلف عرضه شد اما این بار هم تجربه خوبی نشد.
تعطیلی سه ساله ارکستر و طبیعتا پراکنده شدن نوازندگان از موضوعات مهمی بود که زمان مطرح شدن پیشنهاد رهبری ارکستر با آن مواجه بودید. این موضوعات آن زمان موجب نگرانی شما نشد؟
- من به هیچ وجه نگران نوازنده ها نبودم و می دانستم که با یک هفته کار حتی می توانیم سمفونی نهم بتهوون را اجرا کنیم که این کار را هم انجام دادیم. از نظر اداری هم معاون هنری وقت چندین بار خودشان به من قول داده بودند که همه مشکلات اداری درست خواهد شد. مسئولان دیگر هم به خاطر بی تجربگی و نادانی ناچار به بلوف زدن بودند و به همین دلیل هم به ما و جوانان ضرر بزرگی زدند.
اهالی فن حتی اگر اختلاف نظری هم با شما داشتند، معتقد بودند در دوران حضورتان ارکستر جانی دوباره گرفته و صدادهی بهتری دارد. آیا این موارد با شما هم مطرح می شد یا بیشتر درگیر حاشیه هایی بودید که برای تان ایجاد شده بود؟
- نمی دانم اهالی فن چه کسانی بودند. افرادی مانند لوریس چکناواریان، شاهین فرهت و پنج، شش نفر دیگری که سال ها می گفتند ارکستر باید تشکیل شود و با این شغل آشنایی داشتند حتی به یک کنسرت ارکستر هم نیامدند. ما در سطح بسیار بالاتر از این حرف ها و این افراد کار می کردیم. ارکستر هر روز تمرین داشت و یک بار برنامه 6 ماهه و بعد برنامه یکساله داشت. کار یک ماه آن زمان با شش تا هشت ماه کار امروز ارکستر سمفونیک برابر است.
شیوه کار شما با ارکستر چگونه بود؟
- شیوه کار من همان شیوه ای بود که با تمام ارکسترهای دیگر دنیا کار می کردم. بچه های ما هیچ کمبودی ندارند. ارکستر و تیم فوتبال در تمام دنیا فقط یک فرم کار دارند. فقط به سرمربی حرفه ای نیاز دارند نه افرادی که اصلا رپرتوار موسیقی سمفونیک ندارند.
اگر از شما دعوت شود، باز هم حاضرید در ارکستر مسئولیتی بپذیرید و در ایران کار کنید؟
- من کشورم را همیشه دوست داشته ام و شاید روزی وزیری پیدا شود و اگر او این شغل را درک کند و بفهمد و بداند هر کسی که مردم را سرگرم کند، رهبر ارکستر نیست، کسی که درک کند لزوم وجود ارکستر چیست و اصلا این شغل یعنی چه، بفهمد چرا یک ایرانی را مدیر هنری ارکسترهای بلژیک، چک، کرواسی و اسپانیا کرده اند و همینطور بیش از 40 سال رهبری کردن در ارکستر کشورهای مختلف یعنی چه، باز می گردم ولی در حالت و شرایط امروز ارکستر که کاملا نیمه حرفه ای است، خیر.
با توجه به حساسیتی که روی امنیت شغلی نوازنده ها دارید، می خواستم بدانم آیا در کشور دیگری مشابه شرایطی که در ایران با آن مواجه بودید روبرو شده اید؟
- من ایران را برای دومین بار ترک کردم چون نمی خواستم قرارداد غیرحرفه ای و در حقیقت کلاه گذاشتن سر موزیسین ها را قبول کنم. متاسفانه دیگران آن شرایط بسیار بد را به دلیل نداشتن شغل قبول کردند و ضرر بزرگی به بچه ها زدند. برنامه های امروز ارکستر سمفونیک تهران را با هیچ ارکستری، بخصوص ارکسترهای ترکیه که من رهبری می کنم نمی شود مقایسه کرد. یک ارکستر قطعاتی می زند که رهبرش بشناسد. ایشان رپرتوار ارکستر سمفونیک در ایران را از کجا جمع کرده اند؟
وزیر فرهنگ و ارشاد باید اجبارا دخالت کند و از خودش سوال کند که وجود دو ارکستری که به صورت نیمه وقت کار می کنند و نوازندگان شان هم تقریبا همه سمفونیک هستند، چه معنی دارد. کسی که از نظر فرهنگ موسیقی بیسواد است، چگونه می تواند برنامه ریزی های حتی بین المللی را انجام بدهد. هفته گذشته در شهر ازمیر بودم و الان مشغول رهبری ارکستر سمفونیک دولتی آنتالیا هستم. راستش را بخواهید هر بار به برنامه های ارکستر سمفونیک تهران نگاه می کنم دلم می سوزد که چرا ما باید آنقدر از همه کشورها عقب مانده تر باشیم.
سی سال تمام من هم مانند هزارها ایرانی خارج از کشور، فکر می کردم که جمهوری اسلامی این عقب ماندگی را ایجاد کرده است. با تجربه ای که در زمان اقامتم در ایران پیدا کردم متوجه حقیقت بسیار تلخی شدم که خیلی آزارم می دهد... من فهمیدم در 20 سال گذشته یک عده موزیسین حقه باز برای حفظ منافع خودشان جلوی پیشرفت هزاران ایرانی با استعداد دیگر را گرفته اند و مسئولان و رسانه های ساده لوح را هم گول زده اند.
گفتگو با نادر مشایخی رهبر ارکستری که تجربه رهبری در ارکستر سمفونیک تهران را دارد
مگر ارکستر سمفونیک تهران والت دیزنی است؟
نادر مشایخی، آهنگساز و رهبر ارکستر، تحصیلات خود را در دانشگاه موسیقی وین در اتریش و در رشته آهنگسازی، رهبری و موسیقی الکترونیک ادامه داد و با درجه ممتاز فارغ التحصیل شد. در سال 2001 «آنسامبل وین 2001» را تشکیل داد و از همان سال ها رهبری گروه هایی چون وین 2001 و کاپلا کوندور و همکاری با هنرمندانی چون هانا شیگولار را آغاز کرد. مشایخی در سال 1386 عهده دار رهبری ارکستر سمفونیک تهران شد و به شکل دهی ارکستر مجلسی و فیلارمونیک تهران پرداخت. او همچنین سال 1393 به عنوان رهبر ارکستر شهر تهران برگزیده شد و به اجرای کنسرت های متعدد پرداخت. وی از سال 92 تا به حال به تدریس رهبری ارکستر و آهنگسازی و تاریخ موسیقی مشغول است. مشایخی همچنین از سال 1395 خورشیدی رهبری اینتر - ارکستر تهران را بر عهده دارد. با او درباره اهمیت رهبری ارکستر و تجربه اش در این عرصه گفتگو کردیم.
در کارنامه فعالیت های شما به عنوان رهبر ارکستر، تجربه دو سال رهبری ارکستر سمفونیک تهران به چشم می خورد. تجربه رهبری در این ارکستر برای شما چگونه بود؟
- زمانی که من رهبر ارکستر بودم شرایط با امروز خیلی فرق داشت و قابل مقایسه نبود. با شرایطی روبرو بودم که نمی خواستند تجربه نویی انجام شود و با زحمات زیاد کار را شروع کردیم. در آلمان اجرا گذاشتیم و بعد آن را به تور تبدیل کردیم و 5 جای مختلف اجرا کردیم. ماحصل تمام این موفقیت ها این شد که بعد از برگشت، نامه ای دادند به دستم که 9 نفر از اعضا حق ندارند در ارکستر باشند. گفتم چرا؟ گفتند بهتر است ندانید. موضوع حراستی است! گفتم من مسئول این ارکستر هستم، چه چیزی هست که من نباید بدانم و به نوازنده ها بدون هیچ دلیلی بگویم دیگر نیایید و عذرشان را بخواهم. خلاصه در پایان مسئله، چیزهایی به آدم ها بستند که فلانی در فلان عکس بوده و ... گفتم این کارها چیست. الان دادگاه هم به راحتی عکس را سند محسوب نمی کنند. یا من هم با این نوازنده ها می روم، یا هم من و هم این افراد می مانیم. پذیرفتند که همه بمانیم اما این اتفاق طوری افتاد که این افراد را بسیار تحقیر کردند. یکی از آنها هم گفت اصلا ترجیح می دهم نباشم و رفت.
از این دست مسائل زیاد بود و مدام جنگ و دعوا داشتیم، نه به خاطر مسائل هنری و بالا بردن کیفیت، بلکه به خاطر موضوعاتی که هیچ ربطی به اصل کار نداشت. مثلا می گفتند فلانی در ماه رمضان بوی سیگار می داده است، شما برخورد کن. می رفتم روی صحنه قبل تمرین می گفتم در این یک ماه سیگار نکشید و به کارم می پرداختم، ناراحت می شدند و می گفتند ما خواسته بودیم برخورد قاطع بکنید! این بود برخورد قاطعتان! پاسخ می دادم آمده ام رهبر باشم، من که جاسوس و خبرچین نیستم. بعد هم قرار است کاری کنم که اینها با عشق بیایند و بنوازند، نیامده ام دستور بدهم در بقیه زمینه ها چه کنند. برایم صدادهی خوب مهم بود.
شاید کسی باور نکند که من خواب راحت نداشتم و مدام به این فکر می کردم که چگونه می شود کیفیت کار را بالاتر برد و صدادهی بهتری داشت. اگر رهبر بتواند عشق به کار را به نوازنده ها منتقل کند، ارکستر دینامیک دیگری پیدا می کند. بعد از مدتی اجرای همین ارکستر سمفونیک در آلمان را برای نوازنده ها گذاشتم، شنیدند و کلی تعریف کردند. بعد گفتم کار خودشان است، باورشان نمی شد که به این خوبی کار را اجرا کرده اند. ما نوازنده های خیلی خوبی داریم که فقط آرامش و فضای خوب برای کار می خواهند.
گفتید تلاش می کردید کار نویی انجام دهید. کمی در این باره توضیح دهید.
- من همیشه دنبال این هستم که به مخاطب چیزی عرضه کنم که در پایان آن به دوستش نگوید برویم پیتزا بخوریم. چیزی دستش بدهیم که نه فقط زیبایی بلکه الهام بخشی را هم در خود داشته باشد. مردم خودشان زیبایی را بهتر از من می شناسند و نیازی ندارند من آن را بهشان بدهم. ابزار کار من موسیقی است و ابزار انتقال مفاهیمی است که با هیچ رسانه دیگری امکانپذیر نیست.
الان ارکستر سمفونیک هی «شهرزاد» را اجرا می کند. خود کورساکف مدام فکر نمی کرد این کار اینقدر در ایران اجرا شود. اصلا اینقدر تکرار، توهین به موسیقی ما است.
در ایران دسته های مختلف در موسیقی داریم. دسته اول شارلاتان ها هستند که تکلیف شان روشن است. دسته دوم شارلاتان هایی هستند که هم سن شان بالا رفته هم به خودشان دروغ می گویند و هم به دیگران. شده اند مثل دن کیشوت و رئالیته زندگی نمی کنند. دسته سوم هم افرادی هستند که حاضرند هر کاری بکنند اما اسم شان وسط باشد. نمونه اش این همه خواننده که الکی می خوانند، این همه رهبر الکی که رهبری می کنند و ...
به علی رهبری می گفتم شانس ما این است که در رشته ای فعالیت داریم که خالی بندی زیاد است. در نوازندگی ویولن نمی شود خالی بندی کرد اما در رهبری می شود. می روی روی صحنه دستت را تکان می دهی، همه فکر می کنند یک رهبر واقعی هستی. کسی نمی داند رهبر واقعی را نه روی صحنه بلکه در تمرین ها می شود دید و شناخت. در تمرین است که می توانی ببینی کار بدیعی کرده یا نه.
پس نسبت به عملکرد کنونی ارکستر سمفونیک انتقاد دارید. اگر اینطور است کمی شفاف تر نقدهای تان را بگویید.
- چه بگویم... حوصله آدم سر می رود. چقدر بگوییم و بی فایده باشد... این چه اجراهایی است داریم؟ مگر ارکستر سمفونیک تهران والت دیزنی است؟ اجرا کردن فی نفسه کار فرهنگی است اما حرف و سلیقه و دقت و بینش و کنجکاوی و صداقت می خواهد. شهرداد روحانی عزیز تو قوی هستی! این چه کارهایی است که اجرا می شود. برو چیزهایی را اجرا کن که کار تو باشد. براتر و شومان کار تو نیست. اینها را اجرا نکن.
گفته می شود نوع اجراها به سمت و سویی رفته که مردم عادی به اجرا نیایند. شما اکنون هم مشغول کار و فعالیت هستید. چه راهکاری وجود دارد برای این که هم مردم به اجراها بیایند و هم سطح کارها و انتخاب ها پایین نباشد؟ اصلا به آینده کار ارکسترال در ایران امیدی دارید؟
- فکر و ذکرم آینده است. دلم می خواهد برویم سمت چند رسانه ای برای جلب بیشتر مخاطب ایرانی. این کار خیلی جا دارد و من در حال انجامش هستم و به زودی نمونه هایش را می بینیم. ما قسم نخوردیم که فرم کنسرت همیشه همین طور بماند. جور دیگرش می کنم. مردم ما فرهنگ شان با غرب فرق دارد. اینجا می روند کنسرت که با خواننده بخوانند. بالاخره رفته ای بخوانی یا بشنوی؟ پس فرهنگ ما فرق دارد. می خواهم مردم یاد بگیرند کف نزنند. نوع عادت شنیداری ما ایرانی ها این است و باید آن را در کارهای مان لحاظ کنیم.