عبدالقاهر جرجانی در میان عالمان و محققان فرهنگ اسلامی، بیشتر و بیشتر از هر دانشی به بلاغت شهره است. بلندآوازگی وی دراین دانش، مرهون دو کتاب بسیار مهم اسرار البلاغه و دلائل الاعجاز اوست. بدون هیچ تردیدی، این دو کتاب در دانش بلاغت و تطور و گسترش آن پس از وی، نقش مهمی بازی کرده اند.
در مرحله بعدی، جرجانی عالم نحوی ادیب بسیار برجسته ای است که آثار فراوانی در ادبیات عرب و صرف و نحو رقم زده است. تفسیروی از شهرت شایان توجهی برخوردار نبوده است؛ با این حال عالمان، کتابشناسان و فهرست نگاران از دیرباز بدان اشاره کرده اند. داوودی در طبقات المفسرین(1)، ادنه وی در طبقات المفسرین(2) عادل نویض در معجم المفسرین،(3) اسماعیل پاشای بغدادی در هدیه العارفین،(4) حاجی خلیفه در کشف الظنون،(5) و سرانجام بروکلمان در تاریخ الادب العربی(6) به کتاب یادشده و انتساب آن به جرجانی اشاره کرده اند.
دیگر اینکه: مصحح و محقق کتاب براین باور است که چهار نسخه شناخته شده کتاب، بدون هیچ گونه اختلافی بر پیشانی خود نام جرجانی را دارند. (7) محقق کتاب ضمن برشماری قرائن شایسته دیگری برای اثبات کتاب به جرجانی، یادآوری می کند: برخی درج الدرر را به ابوعلی حسن بن یحیی جرجانی نسبت داده اند. وی، پس از این نکته تاکید می کند: تتبع من در این تفسیر و نقل های محققان و مفسران از تفسیر ابوعلی و سنجش آن با مواضع همگون در این تفسیر، یکسر این انتساب را نفی می کند؛ برای مثال ابن قیم در کتابهای الروح(8) و التبیان فی اقسام القرآن(9) و... .(10)
و کسان دیگر از ابوعلی جرجانی نقل کرده اند اما هیچ موردی از آنچه نقل کرده اند در تفسیر «درج الدرر» نیست. پس روشن است که آنچه ابوعلی داشته است نگاشته ای است جز این.
به هر حال، جای تردید نیست که درج الدرر از آن عبدالقاهر جرجانی است و محقق با تحقیق و تصحیح بسیار شایسته خود، اثر ارجمند و مغفولی را پیش دید ما نهاده است که سعی اش مشکور باد.
جرجانی تفسیرش را به اختصار رقم زده است؛ جز مواردی بسیار اندک، از جمله ذیل آیه «وما ننسخ...» جرجانی آیه را با نسخ احکام مرتبط می داند؛ او به آیه101سوره نمل: «واذا بدلنا آیه مکان آیه...» و نیز آیه 39سوره رعد: «یمحوالله التی ما یشاء ویثبت...» استناد می کند؛ اما شگفتا که چونان پیشینیان و همگنانش برطبل افترا می کوبد و می گوید: «امامیه» از شیعه، همانند یهود «نسخ» را روا نمی دانند و نسخ را مانند «بداء» تلقی می کنند و فرقی بین آن دو قائل نیستند(11) و تردیدی نیست که کذب محض است.(12)
جرجانی در این تفسیر، بیشتر از هرچیزی به جنبه های نحوی آیات قرآنی پرداخته است. در تفسیر آیات بویژه تبیین واژه ها، از آیات دیگر بهره می گیرد(تفسیر قرآن به قرآن)؛ برای مثال در تفسیر «رب» که آن را معنای «سید» گرفته است، به آیه های «اذکرنی عند ربک»(13)و«ارجع الی ربک»(14) استناد می کند و این بهره گیری، در تفسیر و تاویل آیات، حتی در برنمودن جهات ادبی آیات، بسی چشمگیر است.
در درج الدرر چنانکه گفتیم، جنبه های ادبی چیره است؛ بگونه ای، کار جرجانی را می توان به کار بیضاوی مانند کرد؛ یعنی او بیشتر می کوشد جنبه های ادبی آیات را برنمایاند. در این جهت او به معانی لغوی، جنبه های نحوی و تحلیل های ادبی روی می آورد. جرجانی ادیبی است چیره دست و موضع او در مسائل نحوی و ادبی تا حدودی برای دیگران «حجت». او گاه معانی و باریک بینی های معنایی را گزارش می کند، بدون اینکه استشهاد کند و دیگرگاه برای استوار سازی معانی به دست داده از واژه ها، به منابع لغوی، ادبی و نحوی استشهاد می کند؛ برای مثال در تفسیر «فانفروا» می گوید: «نفر» خروج و رویارویی با دشمن است.(15)
در تفسیر «نقیب» که آن را «ضامن و امین مردم و یا گروهی ویژه می داند»، به کالبد شکافی واژه می پردازد و با توجه به ریشه واژه، دیدگاه برگزیده خود را استوار می کند.(16)
جالب است بدانیم عبدالقاهر جرجانی در جایگاه ادیب و نحوی بزرگی- که در فرهنگ اسلامی از مکانت رفیعی برخوردار است- گاه تعلیل های نحویان را در تفسیر واژه می آورد و آنگاه آن همه را، یکسره واهی دانسته، می گوید: «علت ها واهی است و معنی واژه را تنها از طریق سماع می توان دریافت» (17) جرجانی گاه به مخالفت با مفسران پرداخته، راهی جسته و رفته است؛ گویا نارفته و یا کم رفته. او در تفسیر حروف مقطعه در آغاز سوره بقره بر این باور رفته است که: این حروف به اختصار نشانگر صفات الهی است، و به مثل در«الم» گفته است: که آن مختصر «انا اللطیف المجید» است و برای اثبات این نکته به اشعاری از شاعران عرب استناد کرده است که نشان دهنده مختصر آمدن کلمه یا جمله ای در ادب عربی و اشاره بدان با حروف عربی شایع بوده است.(18)
در تفسیر «مالک یوم الدین» «مالک» را به «قاضی» تفسیر کرده است. این تفسیر در میان مفسران شهره نیست و بگونه ای جرجانی در این تفسیر یگانه است؛ یعنی این واژه با قرائت های مختلف «مالک، مَلک، مِلک» در میان مفسران بمعنای «قاضی» نیست؛ گو اینکه خداوند متعال در قیامت قاضی است و درباره رفتار مومنان داوری خواهد کرد.
پیشتر آوردیم که جرجانی در بلاغت جایگاه بلندی دارد، اما شگفتا تفسیر وی از جنبه های بلاغی اگرچه خالی نیست، اما این نمود گستر نیست. محقق کتاب می گوید: ابعاد بلاغی کتاب از اشاراتی لطیف و نکته هایی مختصر فراتر نمی رود و به واقع این نکته شگفت می نماید؛(19) زیرا جرجانی هم به جایگاه والای بلاغی قرآن توجه دارد و هم در برنمودن جهاتی از وجوه منابع بلاغی و زیباشناختی قرآن، مبتکر و پیشتاز است.
جرجانی با همه اختصاری که پیش گرفته است، در جای جای تفسیر، به نکات تفسیری و علوم قرآنی شایان توجه پرداخته است که در ادامه به جنبه هایی از آن اشاره می کنیم.
قرائت هماره در میان دانشمندان و مفسران مکتب خلفا، از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است؛ چه آنچه را «متواتر» می نامند و چه قرائت هایی که بدان ها شاذ می گویند؛ از این رو افزون برگردآوری قرائت ها در کتابهای بسیاری، آثار فراوانی در چرایی این قرائت ها رقم زده اند. جرجانی به این نکته توجهی ویژه دارد و فراوان به چرایی قرائت ها می پردازد و متواتر و شاذ آنها را تحلیل و توجیه می کند، برای نمونه بنگرید:
ذیل آیه«فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما...» می نویسد:
شیطان آن دو را در لغزش افکند و بر لغزش واداشت.
آنگاه می گوید: «ازلهما» را «ازالهما» نیز قرائت کرده اند؛ بدین سان براساس قرائت مشهور، معنا چنین می شود: آنها را از وصیت الهی بازداشت و براساس قرائت شاذ، از بهشت الهی زدود و برون راند.(20)
ذیل آیه 165سوره بقره: «...لویری الذین ظلموا اذیرون العذاب ان القوه الله جمیعا...»(...واگر آن کسانی که ستم کردند، عذاب[روز قیامت] را بنگرند، دریابند که همه نیرو از آن خداست)، می نویسد: «در محل نصب است براساس قرائت تا (تری الذین) و در محل رفع است براساس قرائت «یا»(یری الذین...) که قرائت «تری» قرائت اهل مدینه و شاذ است. (21) و«یری» قرائت نافع و ابن عامر و یعقوب است از قاریان هفتگانه(22)
ذیل آیه «یاایها الذین آمنوا لاتقولوا راعنا»(23) قرائت شاذی را یاد می کند که با تنوین قرائت کرده است(...لاتقولوا راعنا)؛ آنگاه در توجیه اش نوشته است که: «آن که بدین سان قرائت کرده است، چنان پنداشته است که «راعنا» اسم است، پس نصب داده است و...»(24)
از جمله بحث های بسیار مهم در حوزه معارف حدیثی، چگونگی استشهاد به حدیث است. یکی از ابعاد مهم آن نیز استناد به حدیث در بازشناسی معانی واژگان و واکاوی واژگان به کاررفته در آیات الهی است. عالمان، از کهن ترین روزگاران بدین بحث پرداخته اند: برخی با توجه به اینکه احادیث غالبا نقل به معنا هستند، استشهاد را روا نمی دانند؛ برخی از آن رو که رسول الهی(ص)«افصح من نطق بالضاد» است، برآن تاکید دارند. عبدالقادر بغدادی در این مورد، به تفصیل روی آورده و می گوید: هرجا بدانیم کلمات از آن خود معصوم است، در استشهاد تردید نداریم، اما در غیراین صورت باید از استناد تن زد. پژوهشگران معاصر نیز بدین بحث به درستی روی آورده اند و بحث های شایان توجهی در این باره رقم زده اند.(25)
عبدالقاهر جرجانی در جای جای تفسیر نشان داده است: در تبیین واژگان آیات الهی از احادیث نبوی بهره می گیرد و بدان استناد می کند. او ذیل آیه25سوره بقره: «ولهم فیها ازواج مطهره...» می نویسد: «ستودن حواریان بهشت به «طهر» رساتر است از وصف به «حسن»؛ چون حسن از جهتی ممکن است «خبث» هم داشته باشد. اما «طهر» یکسرپاکیزگی است. رسول الله(ص) می فرماید: «ایاکم الخضراء الدمن[قالوا یا رسول الله(ص)... وماخضراء الدمن؟ قال المرئه الحسن فی نبت السوء]»(26)
جرجانی با آوردن ابتدای حدیث به تمام حدیث اشاره دارد. ادامه حدیث که تمامت آن را آوردیم، نشانگر چگونگی زنان نیکو، گاه در خانواده هایی ناهنجار یافت می شوند و با اینهمه، باید از ازدواج با آنان نهی کرد و تن زد.
ذیل آیه«فتلقی آدم من ربه کلمات...»(27) «تلقی» را بمعنای استقبال می داند و برای استواری این معنا به حدیث شریف نبوی: «نهی النبی عن تلقی الرکبان» استناد می کند.
یکی دیگر از معانی لطیف و شایسته توجهی که وی با توجه به حدیث نبوی به دست داده است، تفسیر واژه «اکل» در آیه «واذقلنا ادخلوا هذه القریه فلکوا منها...» است.(28) جرجانی می نویسد: «اکل» در استیلا هم استعمال می شود. پیامبر(ص) فرمود: «امرت بقریه تاکل القری» که مراد مدینه است و در اینجا «انفاق و توسعه» را مراد کرده است.(29)
بدین سان جرجانی آیه را فراتر از بهره وری از نعمت ها و خوردن خوراکی های آن سرزمین می داند و براین باور است که منظور، امر به استیلا و چیرگی برآن سرزمین و بهره وری از تمام آنچه شایسته است، خواهد بود. جرجانی در تبیین و تفسیر واژه ها به اشعار عرب به ویژه به اشعار دوره جاهلی و نیز امثال عرب و اقوال و مأثورات تازیان فراوان استناد می کند.(30)
باید این را نیز افزود که جرجانی برپایه تتبع و جستجوی محققان کتاب، در معرکه ادبی بین کوفیان و بصریان، غالبا سمت و سوی کوفیان را دارد؛ از یکسو آرا و اندیشه های ادبای کوفیان را به تفصیل گزارش می کند، به ویژه توجهی بلیغ به «فرا» و آرای او دارد و از سوی دیگر در تایید و استوارسازی آرای آنان می کوشد و در مقابل به آرای بصریان نمی پردازد و یا به سادگی از کنار آنها می گذرد. اصطلاحات به کار گرفته شده در کتاب نیز غالبا همسوی تعریف و تفسیری است که کوفیان دارند؛ مانند: کنایه، لغت، نسق و... .(31)
ترادف
از جمله بحثهای بسیار مهم ادبی در گسترده ادبیات و زبان شناسی که در مجموعه های «فقه اللغه» مجال طرح می یابد، بحث از «ترادف» در لغت است. (32) پیشینیان از این عنوان، گاه به «تکافو» یاد می کردند و گاه با عنوان «مااختلف الفاظه و اتقفت معانیه» سخن می گفتند. (33) و در تعریف آن بیان می داشتند: «دلالت دولفظ و یا بیشتر بریک معنا» یا می گفتند: «ترادف آن است که معنایش یکی باشد، اما نام هایش بسیار»(34)
عالمان در بحث های ادب عربی از امکان و یا عدم امکان وقوع یا عدم وقوع و نوع آن در ادب عربی بسیار بحث کرده اند، اما در حوزه تمدن اسلامی و در پژوهش های فرهنگ اسلامی، از جمله بحث های جدی آنها در بحث علوم قرآنی، این بوده است که در قرآن «ترادف» داریم یا نه؛ یعنی واژگان متعددی داشته باشیم که بریک معنی دلالت کنند.
بسیاری از عالمان و مفسران، از کهن ترین روزگاران براین باور بوده اند که در قرآن کریم «ترادف» وجود ندارد و تمام دو یا سه و یا الفاظ بیشتر به ظاهر نمایشگر یک معنا، دارای فرق های فارق بسیار ظریفی هستند و چنین بوده و هست که از بنان و بیان آنان آثاری طراویده است با عنوان «الفروق» (35)؛ اما کسانی نیز با توجه به «چه» و «چه» هایی به وجود ترادف در قرآن باور داشته و دارند. این موضوع به ویژه اگر از این زاویه نگریسته شود که قرآن به زبان عربی است- چنانکه خود قرآن بدان تصریح دارد- و پس از آن به «لهجه معیار»(چگونگی اثبات آن مجال دیگری می طلبد)، باور بدان پر بیراه نخواهد بود.(36) این همه را به اختصار آوردیم تا در پرتو آن بگوییم مولف ما به «ترادف» باور دارد؛ گو اینکه به واژه ترادف و یا مترادف را بسیار کم به کار می گیرد، اما فراوان واژه ای را با واژه های مختلف تفسیر و تبیین می کند:
او ذیل آیه60بقره و در تفسیر واژه «تعثوا»(...ولاتعثوا فی الارض مفسدین) می نویسد: «عثی یعنی، عاث یعیث هردو به معنای افسد است و برهم نهادن دو لفظ در یک معنی، نهایت بلیغ گویی است».(37)
«...پس عاث و افسد به یک معنی است و نیز رجس و وثن، سر و نجوی ...»(38)
ذیل بخشی از آیه124 (...لاینال عهدی الظالمین) می نویسد: «النیل: هوالادراک و الاصابه و العهد: هی الوصیه و الامانه»(39)
بدین سان در نگاه او «نیل، ادراک و اصابت» مترادف هستند و نیز«عهد، وصیت، امانت».
اشتراک
اشتراک لفظی که در ادبیات قرآنی از آن به «وجوه نظائر» یاد می کنند، معرکه آراتر است؛ چه در اصل لغت عربی و چه در آیات قرآنی؛ به دیگر سخن استعمال لفظ در بیش از یک معنی است. (40) عالمان اسلامی و مفسران قرآنی و نیز اصولیان این بحث را به ویژه درباره قرآن کریم، به استوری و دقت و گستردگی به بحث نهادند. (41)
جرجانی به استعمال یک لفظ در بیش از یک معنی در قرآن کریم باور دارد و جالب است که او همه جا در تفسیر، معانی مختلف بریک لفظ را با دقت و تامل و نگرشی ادیبانه به آیات قرآن مستند می کند. در تفسیر بخشی از آیه63سوره بقره: «...واذ اخذنا میثاقکم...» برای «اخذ» معانی گونه گونی آورده است و همه را به آیات مستند کرده است: گره زدن و استوار ساختن، اسیری، غصب، قبول کردن و تمسک جستن و...»؛(42)
همچنین واژه «طواف» که برای آن سه معنی گزارش شده است.(43) و نیز برای «الّ» در آیه «ولایرقبوا الا و لاذمه» که برای آن پنج معنی آورده است. (44)
واژه های دخیل
قرآن به زبان عربی است و خداوند بدان تصریح کرده است: «انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»،(45) «وکذلک انزلناه قرآناعربیا»(46)و...؛ پس آیا باور به واژه های غیرعربی در قرآن با این صراحت در تضاد است! از این رو عالمانی از کهن ترین روزگاران درباره وجود و عدم واژه های غیرعربی درقرآن به بحث پرداخته اند. ابوعبیده معمربن مثنی نوشته است: «من زعم ان فی القرآن لسانا سوی العربیه فقداعظم علی الله القول».(47)
اما کسانی با توجه به واقع صادق حضور واژه های غیرعربی در قرآن بدان اعتراف کرده، حضور واژگانی با پیشینه و تبار غیرعربی را منافات با آیات یادشده ندانسته اند؛ از جمله به این جهت که واژه چون در زبانی حضور می یابد و صاحبان آن زبان، آن را در بیان و بنان خود بکار می گیرند، عملا آن واژه جز خانواده زبان مقصد می شود و بیگانه نخواهد بود. همین جا تاکید می کنم که بیشترین کسانی که به این موضوع پرداخته اند و با حضور واژه بیگانه مخالفت کرده اند، به گونه ای این حضور را مخالف قداست قرآنی تلقی کرده اند، اما اگر براین باور باشیم که زبان زنده و پویا، از جمله ویژگی ها و برتری هایش این است که از واژگان وام بگیرد و در خود هضم کند و وام بدهد، چنین موضعی نخواهیم گرفت.(48)
جرجانی بدون اینکه بگونه نظری به این بحث بپردازد و درباره چگونگی آن سخن براند و در نفی و یا اثبات آن بحث کند و استدلال نماید، واژه هایی را تصریح می کند که کاربرد غیرعربی دارند؛ ازجمله ذیل آیه 40 بقره(...یا بنی اسرائیل...) می نویسد: «یعنی ای اولاد یعقوب...اسرائیل نامیده شده است؛ چون بنیاد اسباط است و «اسرا» به زبان عبرانی، یعنی بنیاد و اساس و «ایل» نام خداوند است؛ یعنی «اساس» آنان را بدین سان نامید برای تشریف و بزرگداری مانند بیت الهی، ناقه الهی و...»(49)
وی ذیل آیه3سوره آل عمران (...وانزل التوره و الانجیل) اقوال مختلفی درباره ریشه «تواره» می نویسد ازجمله آن که اصل آن عبری باشد و«توره» بمعنای «ادب و متادب» است.(50) ذیل «ومساکن طبقه فی جنات عدن»(51) می نویسد: عدن به عبری، به معنای تاکستان،انگور و انگورهاست.(52)
و در تفسیر«جبت» می نویسد: «جبت» هرآن چیزی است که عبادت می شود بجز خداوند، ونیز گفته اند«جبت» یعنی: ساحر، درلغت حبشی نیز یعنی: ساحر؛ واژه ای است با کاربردی مشترک در عربی و حبشی»(53)
بگذاریم و بگذریم...وتاکید می کنم همانطور که پیشتر آوردیم، جنبه های ادبی این تفسیر برجستگی ویژه ای دارد و از جهات مختلف شایان توجه است.
منابع جرجانی
اکنون سزامند است اندکی درباره منابع و سرچشمه های فکری-قلمی جرجانی نیز سخن بگوییم. پیشتر آوردیم که او از آیات قرآن در تفسیر آیات فراوان بهره می گیرد؛ حتی در تبیین معانی واژه ها و گاه برای داوری درباره دیدگاه ادیبان و لغویان از آیات الهی بهره می گیرد و چنین است سنت نبوی. مفسران غالبا آیه «لمسجد اسس علی التقوی من اول یوم»(54) را با مسجد قبا مرتبط دانسته اند.(55) اما جرجانی با تکیه بر روایاتی از جمله آنچه ابوسعید خدری نقل می کند که رسول الهی(ص) فرمود: «هو مسجد هذا» براین باور رفته است که مراد مسجد نبوی است، و بؤآن تاکید کرده است. (56)
در ضمن نقل ا قوال و آراء و اقوال صحابیان و تابعیان را می آورد. گاه صرفا نقل می کند و بدون هیچ اظهار نظری و دیگر گاه نقل می کند و با نقادی، یکی از اقوال را می پذیرد. (57)
جرجانی از میان مفسران کهن از عبدالله بن مسعود، ابوهریر، مجاهدبن جبر، حسن بصری، قتاده بن دعامه، سدوسی، عبدالرحمن بن زیداسلم عدوی نقل می کند و گاه درباره اقوال و لغویان بر آرای فرا بیشتر از دیگران تکیه می کند. آرای ابوعبیده معمربن مثنی، اخفش، ابن قتیبه، زجاج را نیز به گستردگی آورده است.
در میان تفاسیر عالمان کهن او بیشترین بهره اش را از جامع البیان عن تاویل آی القرآن، طبری و تفسیر بسیار مهم ابن ابی حاتم برده است.(58)
گفتیم رویکرد جرجانی بیشتر ادبی و نحوی است؛ از این رو، به کتابهای معانی القرآن توجهی بلیغ دارد؛ مانند معانی القرآن فراء(207ق)، کسائی(189ق)، اخفش(215ق)، مجاز القرآن ابوعبیده(210ق) که به واقع همان سبک و سیاق «معانی القرآن»ها را دارد و در منابعی بدان نامیده شده است.(59)
او در بعد تاریخی به تاریخ الامم و الملوک طبری بیشتر از منابع دیگر مراجعه کرده است، گو اینکه آثار مآثر دیگر و مورخان نیز در پیش دید او بوده است. در لغت پیشتار لغویان احمدبن خلیل فراهیدی بن احمدفراهیدی، مهم ترین منبع اوست به آثار سیبویه(180ق)،قطرب (206ق)، ابوحاتم سجستانی (248ق)، ازهری(370ق)، ابوعبیده هروی(401ق)و... نیز نگریسته است.
نکته مهم دیگری که محقق در مقدمه بدان پرداخته است، همانندی بسیار نزدیک تفسیر جرجانی با تفسیر ابوالمظفر سمعانی است. این دو تفسیر و ادیب بزرگ، تقریبا همزمان هستند. جرجانی متوفای 471و ابوالمظفر متوفای489هجری است. آیا می توان به قطع ادعا کرد که چون ابوالمظفر روزگاری پس از وی زیسته است، پس او از تفسیر جرجانی بهره برده است؟ یا آن روزگاران احتمالا کتاب ابوالمظفر نشر یافته بوده و جرجانی از آن سود جسته است؟ با جزم و قطع داوری دشوار است؛ البته این احتمال نیز وجود دارد که هر دو به سرچشمه واحدی دسترسی داشته، از آن بهره برده اند.
نگریستن به تفسیر جرجانی تردیدی باقی نمی گذارد که وی اشعری مسلک است؛ از جمله ذیل آیه«رویت» که با توجیهی سست کوشیده است آن را بر پایه باور اشعریان تفسیر کند و در جای جای تفسیر و مواردی که انگ و رنگ دیدگاه و مذهب به روشنی برنموده می شود، وی به راه اشعریان رفته است.
جرجانی و آیات ولایت
جرجانی از کنار آیه غدیر(آیه اکمال) به آسانی گذشته و هیچ گونه اشاره ای به حادثه را برنتابیده، فقط اشاره کرده است که در عرفات نازل شده است؛ و همین و چنین است شیوه او در تفسیر آیه ابلاغ (60)که بدون هیچگونه اشاره ای به محتوای ابلاغ و اینکه پیامبر مامور به تبلیغ چیست، با اشاره به اینکه آیه نشانگر آن است که رسول الهی در ابلاغ وحی از محتوای آن چیزی فروگذار نکرده است، از تفسیر آیه گذشته است(61)؛ اما در همین سوره ذیل آیه ولایت که فقط«وهم راکعون» را تفسیرکرده است، به روایت مرتبط با صدقه دادن علی(ع) در حال نماز اشاره کرده، نوشته است: «وهذا یدل علی ولایه علی...».(62) ذیل آیه تطهیر، نزول آیه را درباره اهل بیت(ع) مسلم دانسته است و روایت ام سلمه را که نشانگر این است که آیه مشتمل بر زنان پیامبر نیست و رسول الهی خطاب به ام سلمه تصریح کرده است که تو برمسیر خیرو نیکی هستی، ولی جزو این اهل بیت نیستی را آورده است و به روایت دیگری که احمد بن حنبل و دیگران نقل کرده اند، اشاره کرده، می گوید: روایت اول مشهورتر است(63)، اما هیچ توضیح و تفسیر از آیه، افزون برنقل روایت به دست نداده است.(64)
در تفسیر سوره انسان روایت های مرتبط با اهل بیت(ع) را آورده است؛ گو اینکه با تعبیر«قیل» که گویا عدم اعتماد به استواری نقل است.
به هر حال تفسیر جرجانی تفسیری است خواندنی و سودمند.
تحقیق کتاب
آقای ولید بن احمدبن صالح ابتدا تحقیق و تعلیق سوره فاتحه و بقره را به عنوان رساله کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عرب خود برمی گزیند و پس از آن کار پژوهش را با یکی از محققان ادامه می دهند و کتاب را در چهار جلد منتشر می کند.
محقق کتاب را بر پایه چهار نسخه مقابله، تصحیح و تحقیق کرده است و افزون بر مقابله وتصحیح، احادیث و نیز اقوال گزارش شده در کتاب را با دقت تخریج کرده، منابع و مصادر نقل ها را آورده است. شخصیت ها، عالمان و مفسرانی که جرجانی از آنها سخنی نقل کرده است، به اختصار معرفی کرده و منابع شایان توجهی برای مطالعه ارائه داده است.
وی اشعار منقول را ردیابی کرده، به صاحبان اشعار نسبت داده است. این کار محقق جدا شایان توجه است؛ با توجه به اینکه جرجانی غالبا نام شاعر را نمی برد.
محقق تعلیقات قابل توجهی ذیل صفحات در توضیح متن افزوده است. این تعلیقات گاه تاریخی و دیگرگاه فقهی است؛ در مواردی کلامی است و مواردی دیگر بلاغی؛ اما از آن رو که محقق برای دستیابی به مدرک «ادبیات» کتاب را تحقیق کرده است، جنبه های نحوی در این تعلیقات بخش بیشتری را به خود اختصاص داده است. او گاهی درباره اساتید روایات نیز سخن گفته است که غالبا در روایات مرتبط با فضایل است و نیز امامت و ولایت علی(ع) و فرزندانش(ع).
به مثل در ذیل آیه 55سوره مائده جرجانی «وهم راکعون» را برپایه نقلهای مشهور بل متواتر درباره صدقه دادن علی(ع) در نماز، مرتبط با علی(ع) می داند و چنانکه خواهیم آورد به صراحت می نویسد(وهذایه علی ولایه علی...) اما جناب محقق گویا اینهمه صراحت را برنمی تابد و با اینکه به منابع بسیاری ارجاع می دهد اما از ابن کثیر نقل می کند که از این اسانید و طرق بسیار «خشنود نیست!» و رجال آن ضعیف و یا جهات دارند و از ابن تیمیه هم نقل می کند که ارتباط آیه با ولایت علی(ع) را رد کرده است.(65)
محقق مقدمه ای دراز دامن اما سودمند و کارآمد نیز برکتاب نگاشته است. و در ضمن آن، از شرح حال جرجانی و جایگاه بلند او در ادب عربی سخن گفته، استادانش را یاد کرده و شاگردانش را برشمرده است و در پایان شرح حال جرجانی پژوهش های عالمان درباره جرجانی را به درستی معرفی کرده است.
او فهرستی دقیق از نگاشته های جرجانی را به دست داده و نشان داده است که چه عناوینی از آن مجموعه در اختیار است و چه تعدادی نه و آنچه موجود است، نشریافته است یا نه.
در ادامه بحث از اهمیت این تفسیر و چگونگی محتوای آن با دقت و استواری بحث کرده است و پس از آن از نسخه های معتمد و چگونگی تحقیق سخن گفته و پایان بخش کتاب، فهرست های فنی دقیق و سودمند و کارآمد است.
به محقق باید دست مریزاد گفت که با نشر اثری ارجمند، مغفول و ناشناخته، بر گسترده ابعاد میراث مکتوب ما افزوده است.
تکمله(چاپ و تحقیقی دیگر از کتاب)
تفسیر درج الدرر با تحقیق آقای ولید بن احمدصالح الحسین سال گذشته و به هنگام تشرف به مدینه منوره خریدم و در همان دیار به مطالعه گرفتم و پس از آن در ایران مطالبی بدان افزودم، اما اندک بازنگری آن نگاشته برای نشر به تاخیر افتاد و گویا مصلحت چنین بوده است(والامور مرهونه باوقاتها)؛ چرا که پس از مدتی دوست فرزانه و عزیز بنده حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای معراجی- که هماره از یاری و همدلی و همگامی آن بزرگوار برخوردار بوده و هستم- نسخه ای دیگر از ابن تفسیر را که به هنگام تشرف در «ایام تمتع» تهیه کرده و آورده بودند، کریمانه در اختیار بنده نهادند.
روشن است که نگاشته ما بدون افزودن اطلاعات این تحقیق و چاپ- که در انتساب کتاب سخنی به جز باور آقای ولید بن احمد را رقم زده است- ناقص می نمود؛ به هر حال اکنون این چاپ پیش روی من است با تحقیق طلعت صلاح الفرحان و محمدادیب شکور و با عنوان درج الدرر فی تفسیر القرآن العظیم المنسوب الی عبدالقاهر الجرجانی نشر یافته در اردن، به وسیله«دارالفکر ناشرون و مورخون».
پیشتر گفته بودم که آقای ولید، کتاب را برپایه چهار نسخه، مقابله، تصحیح و تحقیق کرده است. همان چهار نسخه دقیقا مستند تحقیق دوم نیز هست. محققان چاپ دوم براساس قرائنی در انتساب کتاب به جرجانی تردید کرده اند؛ از جمله اینکه شرح حال نگاران، وی را شافعی دانسته اند. (66)
اما در این تفسیر در مواردی وی آرای حنفی چاپ اول براین باور است که آرای شافعی در این کتاب گسترده تر است و روشن است مواردی که از مذهبی دیگر سخن گفته اند، انتساب را استوار نمی دارد. بیفزاییم که در این مورد، حق با آقای ولید است و موارد نقل آقای ولید و نیز تامل و مطالعه متن کتاب نشان می دهد که حق به دست آقای ولید است.
نکته مهمی که آقای ولید بدان استناد کرده است، اینکه: همه چهار نسخه بدون هیچ تردیدی در عنوان خود، کتاب را به جرجانی منسوب کرده اند و دیگر اینکه: آقای ولید با روش شناسی عرضه مباحث ادبی در کتابهای دیگر جرجانی، به این باور رفته است که روشها همگون است. باری، دلایل و قرائن آقای ولید در انتساب کتاب به جرجانی استوارتر است.
محققان چاپ دوم، افزون بر مقابله نسخ و ثبت و ضبط اختلاف نسخه ها، منابع و مصادر نقل های جرجانی را آورده اند و در تکثیر منابع کوشیده اند و گاهی واژه های دشوار یاب را معنا کرده اند. محقق چاپ اول افزون بر این، فراوان نکات ابهام متن را آورده و توضیح داده است و کتاب را سودمند کرده است.
سبک جرجانی در آوردن آیه گزینش واژه است و گاه پس از توضیح واژه بدون اینکه ادامه آیه را بیاورد، به دیدگاه خود استدلال می کند و این همه باعث میشود خواننده به درستی درنیابد که توضیحات وی در چه جهتی است و گاه خود با مراجعه به آیات، روایات و اقوال مفسران مطالب مولف را توضیح داده است که کار وی را بگونه ای می توان شرح مختصری بر متن تلقی کرد. با اینهمه توان گفت که چاپ چهارجلدی آقای ولید از جهاتی بر چاپ دو جلد دیگران برتری دارد.
پینوشتها:
1- ج1،ص133
2- ص133
3- ج1،ص295
4- ج1،ص606
5- ج2،ص570
6- ج5، ص206
7- ج1،ص51-52
8- ج1،ص164
9- التبیان فی ایمان القرآن، تحقیق عبدالله بن سالم البطاطی، صص17، 20، 119،216، 352و...ونیز ر.ک به: درج الدرر؛ج1،ص53
10- ر.ک به: مقدمه،ص29-30 وکتاب اخیر و مورد اشاره ابن قیم- که از آثار شایان توجه در موضوع سوگندهای قرانی است- به التبیان فی اقسام القرآن شهره است، اما محقق یاد شده کتاب که پژوهشی بسیار ارجمند و فرابنیادی درباره کتاب سامان داده است، براین باور است که عنوان درست آن التبیان فی ایمان القرآن است
11- ج1،ص58
12- ر.ک به: البیان فی تفسیر القرآن،ج1،ص293
13- یوسف، آیه50
14- بقره، آیه90
15- ج2،ص609
16- ج2،ص657
17- ج1،ص59
18- ج1،ص92
19- ج1،ص60
20- ج1،ص48
21- الجامع الاحکام القرآن، ج2،ص204
22- زادالمسیر، ج1،ص170
23- بقره، آیه 104
24- ج1،ص256
25- الحدیث النبوی الشریف و اثره فی الدراسات اللغویه و النحویه، ص381به بعد. تاریخ الاحتجاج النحوی بالحدیث الشریف؛ فخرالدین قباوه، خزانه الادب،ج1،ص9-15، الاصول فی النحو،ص40-50
26- مسندالشهاب؛ ص975
27- بقره، آیه37
28- بقره، آیه58
29- ج1،ص180
30- ج1،ص55-56 چاپ دارالفکر
31- ج1،ص57-59
32- المزهر، ج1،ص402، فقه اللغه؛ علی عبدالواحد وافی؛ص168، فقه اللغه؛ کاسد زیدی؛ص178
33- فقه اللغه؛ ص178
34- التعریفات جرجانی، ص203
35- الفروق اللغویه و اثرها فی تفسیر القرآن الکریم، محمدبن عبدالرحمن؛ المبحث الثانی، القائلون بالفروق و...
36- بنگرید به: الترادف فی الحقل القرآنی؛ عبدالعال سالم مکرم و نیز: الترادف فی القرآن الکریم بین النظریه و التطبیق؛ محمدنور الدین المنجد
37- ج1،ص185= چاپ دارالافکر ج1،ص165
38- همان
39- ج1،ص286
40- ر.ک به: المزهر؛ج1،ص402، دراسات فی فقه العربیه؛ صبحی صالح؛ص303، چند معنایی در قرآن کریم؛ اشتراک در لغت، ص89
41- (ر.ک به: چند معنایی در قرآن کریم، سیدمحمدطیب حسینی؛ که ابعاد بحث را کاویده است) و نیز الاشتراک اللفظی فی القرآن کریم بین النظریه و التطبیقه؛ محمدنورالدین المنجد، المشترک اللفظی فی ضوء غریب القرآن الکریم؛ عبدالعال سالم مکرم)
42- ج1،ص192و191
43- ج1،ص289
44- ج2،ص861
45- یوسف، 12
46- طه، آیه113
47- مجاز القرآن،ج1، ص17
48- ر.ک به: اقباس الرحمن فی ادله نفی العجمه عن القرآن؛ خالد رشید الجمیلی که به گستردگی آرا و زمینه ها را گزارش کرده است. نیز ر.ک به: المعرب فی القرآن الکریم، دراسه تاصیلیه دلالیه؛ حمد السید علی بلاسی
49- ج1،ص155
50- ج2/460
51- توبه، آیه 72
52- ج2،ص901
53- ج2،ص601
54- توبه، آیه108
55- التبیان؛ ج5، ص299، التحریر و التنویر؛ ج7،ص32و المنار؛ ج11،ص42
56- ج2،ص920-921
57- ج1، ص296به بعد
58- تفسیرالقرآن العظیم، مسندا عن رسول الله(ص) والصحابه والتابعین ابن ابی حاتم محمدبن ادریس رازی، از منابع و مصادر بسیار مهم تفسیر و نمونه عینی تفسیر نقلی است. او خود در شیوه گزارش نقل ها و تدوین کتاب می گوید: «اگر سخنی از رسول الله(ص) آورده ام، نمونه آن از صحابه نقل نکرده ام و موافقان را با حذف سند یاد کرده ام و اگر نقل ها مختلف باشد، نقل ها را با سند آورده ام و موافقان هرگروه را بدون سند گزارش کرده ام و اگر ذیل آیه نقلی از صحابه نیافته ام؛ از تابعین آورده ام؛ بهمان گونه که در صحابه یاد کرده ام. تفسیر ابن ابی حاتم در قرن های مختلف منبع و مصدر بسیاری از مفسران بوده است؛ بدان سان که سیوطی به صراحت می گوید: تفسیرابن ابی حاتم را در تفسیر الدرالمنثور تلخیص کرده، آورده ام(تفسیرالقرآن العظیم، ج1،ص11). ابن کثیر، بغوی، شوکانی و نیز ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، از این تفسیر فراوان نقل کرده اند. نسخه های یافت شده تمامت تفسیر ابن ابی حاتم تفسیر را ندارد.
محقق سختکوش آن، آقای اسعدمحمدطیب بخشهای مفقود را با توجه به تفسیر ابن کثیر، الدرالمنثور، فتح الباری، تغلیق التعلیق ابن حجر عسقلانی، فتح القدیر شوکانی سامان داده و تفسیر را کامل عرضه کرده است.
59- ر.ک به: سیرنگارشهای علوم قرآنی؛ص27-28
60- مائده،آیه67
61- ج1،ص61-82 وبیفزاییم که چونان پیشینیان و همگنان خویش باز برطبل افترا کوبیده است که این آیه نشانگر آن است که پیامبر(ص) از محتوای وحی هیچ فروگذاری نکرده است برخلاف سخن روافض! که آنان براین باور رفته اند که پیامبر از باب تقیه بخشی از وحی را ابلاغ نکرده بوده است(ج2،ص681)
روشن است که آنچه را جرجانی در این زمینه آورده است دروغی است درکنار دهها بل صدها دروغ که حضرت عالمان مکتب خلفا علیه مکتب راستین اسلام(تشیع) ساخته و پرداخته و نشرداده اند، عالمان شیعه از دیرباز در آوردگاه اندیشه به این همه یاوه سرایی با دقت و تامل پاسخ گفته اند، برای آگاهی از اندکی از کشش ها و کوشش های عالمان مکتب اهل بیت ر.ک به: آفاق تفسیر؛ص252، مقاله جلوه های امامت در گفتار قرآنی امام موسی بن جعفر(ع) و نیز «غبار راه طلب» «مقاله» نگاهی به کتاب خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت؛ ص261 به بعد
62- ج1،ص677
63- ولکن الروایه الولی اشهر...
64- ج2،ص1408
65- کبرت کلمه تخرج من افواهم ان یقولون الا کذبا شگفتا از محقق نمایی گندم نمایی و جوفروشی برای دیدن اندکی از بسیار در جواب آنچه آمد و دلالت آیه بر ولایت ر. ک به: نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار؛ج20، ص12-70
66- طبقات الشافعیه الکبری؛ ج5،ص148؛ طبقات الشافعیه؛ج2،ص252
منابع
1- درج الدررفی تفسیرالآی و السور؛ عبدالقاهربن عبدالرحمن الجرجانی؛ تحقیق ولید بن احمدبن صالح الحسین، ایاد عبداللطیف القبیس؛ از جلد دوم به بعد، بریطانیا،سلسله اصدارات دارالحکمه،1429ق
2- طبقات المفسرین؛ محمدبن علی الداوودی؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، بی تا
3- طبقات المفسرین؛ احمدبن محمدالادنه وی؛ تحقیق: سلیمان بن صالح الخزی؛ المدینه المنوره: مکتبه العلوم و الحکم، 1417ق
4- معجم المفسرین؛(من صدرالاسلام حتی العصرالحاضر)؛ عادل نویهض؛ الطبعه الثالثه، بیروت: موسسه نویهض الثقافیه،1409ق
5- هدیه العارفین فی اسما المصنفین؛ لاسماعیل بن حمدالبابانی البغدادی؛ استانبول،1960م
6- کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون؛ لمصطفی بن عبدالله المعروف بحاج خلیفه؛ استانبول 1941م
7- تاریخ الادب العربی؛ کارل برکلمان؛ نقله الی العربیه السید یعقوب بکر، رمضان عبدالتواب؛(افست) قم: موسسه دارالکتاب الاسلامی،1429ق
8- التبیان فی ایمان القرآن؛ ابوعبدالله محمدبن ابی بکربن ایوب ابن قیم الجوزیه؛ تحقیق عبدالله بن سالم البطاطی؛ دار عالم الفوائد للنشرو التوزیع،1429ق
9- التبیان فی تفسیر القرآن؛ شیخ الطائفه ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی؛ تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العاملی؛ قم مکتب الاعلام الاسلامی،1409ق
10- الجامع لاحکام القرآن؛ ابوعبدالله محمدبن احمدقرطبی؛ بیروت: داراحیا التراث العربی
11- زاد المسیر فی علم التفسیر؛ ابوالفرج جمال الدین عبدالرحمن بن علی بن محمد الجوزی؛ الطبعه الرابعه، بیروت: المکتب الاسلامی،1407ق
12- تاریخ الاحتجاج النحوی بالحدیث الشریف؛ فخرالدین قباوه؛ دمشق: دارالمتلقی،1420ق
13- الاصول فی النحو؛ ابوبکر بن السراج البغدادی؛ بیروت: موسسه الرساله،1405ق
14- خزانه الادب و لباب لسان العرب؛ عبدالقادر البغدادی؛ تحقیق عبدالسلام هارون؛ القاهره: مکتبه الخانجی،1989م
15- الحدیث النبوی الشریف و اشری فی الدراسات اللغویه والنحویه؛ محمدرضا حمادی؛ بغداد:1982م
16- فقه اللغه العربیه؛ کاسد یاسرالزیدی؛ عمان: دارالفرقان،2005ق
17- المشترک اللفظی فی ضوء غریب القران الکریم؛ عبدالعال سالم مکرم الکوکب؛1994م
18- چند معنایی در قرآن کریم؛ سیدمحمدطیب حسینی؛ قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،1388ق
19- التعریفات ابوالحسن علی بن محمدجرجانی؛ تونس: الدار التونسیه للنشر،1357ق
20- الفروق للغویه فی تفسیر القرآن الکریم؛ محمدبن عبدالرحمن بن صالح الشایع؛ الریاض: مکتبه العبیکان،1414ق
21- الاشتراک اللفظی فی القرآن الکریم بین النظریه و التطبیق؛ محمدنورالدین المنجد؛ دمشق: دارالفکر،1998م
22- الترادف فی الحقل القرآنی، عبدالعال سالم مکرم؛ بیروت: موسسه الرساله،1422م
23- الترادف فی القرآن الکریم بین النظریه و التطبیق؛ محمدنورالدین المنجد؛ دمشق: دارالفکر،1997م
24- المزهر فی علوم اللغه و انواعها؛ جلال الدین السیوطی؛ تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم و...؛ القاهره: داراحیا الکتب العربیه، 1378ق
25- دراسات فی فقه اللغه العربیه؛ صبحی صالح؛ الطبعه التاسعه، بیروت: دارالعلم للملایین، الطبعه التاسعه، بی تا
26- اقباس الرحمن فی ادله نفی العجمه عن القرآن؛ خالد رشید الجمیلی؛ بغداد: دارالشئون الثقافیه العامه،2002م
27- المعرب فی القرآن الکریم؛ دراسه تاصیلیه دلالیه؛ حمدالسید علی بلاشی؛ لیبی: جمعیه الدعوه الاسلامیه العالمیه،2001م
28- تفسیر القرآن العظیم؛ مسندا عن رسول الله و الصحابه و التابعین؛ عبدالرحمن بن محمدبن ادریس الرازی ابن ابی حاتم؛ تحقیق: اسعدمحمدالطیب؛ بیروت: المکتبه العصریه
29- غبار راه طلب،(جستارها، نقدها، گزارش ها و شرح حالها)؛ محمدعلی مهدوی راد، قم: نشرهستی نما، 1383ش
30- آفاق تفسیر(مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی)؛ محمدعلی مهدوی راد، قم: نشرهستی نما، 1382ش
31- نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار؛ السیدعلی الحسینی المیلانی؛ قم،1420ق
32- طبقات الشافعیه الکبری؛ تاج الدین عبدالوهاب السبکی؛ تحقیق عبدالفتاح محمدالحلو و محمود محمدالطاحی؛ القاهره: داراحیا الکتب العربیه
33- تفسیر القرآن الحکیم؛ تالیف محمدرشید رضا؛ بیروت: دارالمعرفه، بی تا
34- تفسیر التحریر و التنویر؛ سماحه الاسناذ الامام الشیخ محمد الطاهرابن عاشور؛ بی تا، بی نا
نشریه آینه پژوهش ش120