ترجمه بخشی از اوصاف مؤمنین که در سوره فرقان (آیات 63 تا 77) آمده: بندگان خاص خدای رحمان آن کسانند که سنگین و با تواضع بر زمین راه می روند و چون جهالت پیشگان، خطابشان کنند سخن ملایم گویند(63).و کسانی که شب را با سجده و نماز برای پروردگارشان به روز آرند(64). و کسانی که گویند: پروردگارا عذاب جهنم را از ما بگردان که عذاب آن دائم است(65). که جهنم قرارگاه و جای بدی است(66). و کسانی که چون خرج می کنند اسراف نکنند و بخل نورزند و میان این دو معتدل باشند(67). و کسانی که با خدای یکتا خدایی دیگر نخوانند و انسانی را که خدا محترم داشته جز به حق نکشند و زنا نکنند و هر که چنین کند به زودی سزا بیند(68). روز قیامت عذابش دو برابر شود و در آن به خواری جاویدان به سر برد(69). مگر آنکه توبه کند و مؤمن شود و عمل شایسته کند آنگاه خدا بدی های این گروه را به نیکی ها مبدل کند که خدا آمرزگار و رحیم است(70). و هر که توبه کند و عمل شایسته انجام دهد به سوی خدا بازگشتی پسندیده دارد(71). و کسانی که گواهی به ناحق ندهند و چون بر ناپسندی بگذرند با بزرگواری گذرند(72). و کسانی که چون به آیه های پروردگارشان اندرزشان دهند کر و کور بر آن ننگرند(73). و کسانی که گویند پروردگارا ما را از همسران و فرزندان مان، مایه روشنی چشم ما قرار ده و ما راپیشوای پرهیزکاران بنما(74). آنها به پاداش این صبری که کرده اند غرفه بهشت پاداش یابند و در آنجا درود و سلامی شنوند(75). جاودانه در آنند که نیکو قرارگاه و جایگاهی است(76). بگو اگر عبادتتان نباشد پروردگار من اعتنایی به شما ندارد شما که تکذیب کرده اید به زودی نتیجه اش را خواهید دید(77).
بیان آیات
این آیات، صفات برجسته و ستوده ای از مؤمنین را در مقابل صفات ناستوده ای که برای کفار شمرده برمی شمارد، که جامع آن صفات در مؤمنین این است که: مؤمنین پروردگار خود را می خوانند، و پیامبر او و کتابی که او بر آن پیامبر نازل کرده تصدیق می نمایند، و (آن صفات) در کفار این است که: کفار رسالت پیامبر خدای را تکذیب می کنند، و از دعوت او اعراض می نمایند و پیروی هوای نفس می شوند، و به همین مناسبت آیات مورد بحث با آیه: " قُلْ ما یعْبَؤُا بِکمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکمْ فَقَدْ کذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یکونُ لِزاماً[1]ختم می شود که ختم سوره نیز هست.
صفات مؤمنین
"وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً ".تواضع و فروتنی، و برخورد سالم در مقابل برخورد زشت و لغو جاهلان با ایشان بعد از آنکه در آیه قبلی استکبار و خودخواهی کفار بر خدای سبحان و اهانتشان نسبت به اسم کریم و رحمان را ذکر کرد، در این آیه در مقابل آن رفتار مؤمنین را ذکر می کندکه نه تنها به اسم رحمان اهانت نمی کند، بلکه خود را بنده رحمان می دانند همان رحمانی که کفار از لفظ آن گریزان بودند و نفرت داشتند.
در این آیه دو صفت از صفات ستوده مؤمنین را ذکر کرده، اول اینکه: الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً - مؤمنین کسانی هستند که روی زمین با وقار و فروتنی راه می روند و هون به طوری که راغب گفته به معنای تذلل و تواضع است[2] بنابر این، به نظر می رسد که مقصود از راه رفتن در زمین نیز کنایه از زندگی کردنشان در بین مردم و معاشرتشان با آنان باشد.
پس مؤمنین، هم نسبت به خدای تعالی تواضع و تذلل دارند و هم نسبت به مردم چنینند، چون تواضع آنان مصنوعی نیست، واقعا در اعماق دل، افتادگی و تواضع دارند و چون چنینند ناگزیر، نه نسبت به خدا استکبار می ورزند و نه در زندگی می خواهند که بر دیگران استعلاء کنند و بدون حق، دیگران را پائین تر از خود بدانند و هرگز برای به دست آوردن عزت موهومی که در دشمنان خدا می بینند در برابر آنان خضوع و اظهار ذلت نمی کنند.پس خضوع و تذللشان در برابر مؤمنین است نه کفار و دشمنان خدا، البته این در صورتی است که به گفته راغب کلمه هون به معنای تذلل باشد.و اما اگر آن را به معنای رفق و مدارا بدانیم معنای آیه این می شود که: مؤمنین در راه رفتنشان تکبر و تبختر ندارند.
صفت دومی که برای مؤمنین آورده این است که، چون از جاهلان حرکات زشتی مشاهده می کنند و یا سخنانی زشت و ناشی از جهل می شنوند، پاسخی سالم می دهند، و به سخنی سالم و خالی از لغو و گناه جواب می گویند، شاهد اینکه کلمه سلام به این معنا است آیه: " لا یسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً "[3] می باشد، پس حاصل و برگشت معنای این کلمه به این است که: بندگان رحمان، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمی کنند.و این صفت، صفت عباد رحمان در روز است که در میان مردمند و اما صفت آنان در شب همان است که آیه بعدی بیان نموده می فرماید: " وَ الَّذِینَ یبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً"
کلمه بیتوته به معنای ادراک شب است - چه بخوابد یا نخوابد - و کلمه لربهم متعلق است به کلمه سجدا و دو کلمه سجد و قیام جمع ساجد و قائم است و مراد ازاین بیتوته در شب در حال سجده و حال ایستاده این است که: شب را به عبادت خدا به آخرمی رسانند، که یکی از مصادیق عبادتشان همان نماز است که هم افتادن به خاک جزء آن است و هم به پا ایستادن. و معنای آیه این است که: بندگان رحمان کسانی هستند که شب را درک می کننددر حالی که برای پروردگار خود سجده کنندگان و یا به پا ایستادگانند - یعنی پشت سر هم سجده می کنند و برمی خیزند - ممکن هم هست که مراد تهجد به نوافل شب باشد.
" وَ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً " کلمه غرام به معنای شدت و مصیبتی است که دست از سر آدمی بر ندارد و همواره ملازم او باشد.بقیه الفاظ آیه روشن است. إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً " ضمیر در صدر آیه به کلمه جهنم بر می گردد و دو کلمه مستقر و مقام دواسم مکان از استقرار و اقامت هستند. و بقیه الفاظ آیه روشن است. وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَ لَمْ یقْتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلِک قَواماً " کلمه انفاق به معنای بذل مال و صرف آن در رفع حوایج خویشتن و یا دیگران است و کلمه اسراف به معنای بیرون شدن از حد است، اما بیرون شدن از حد اعتدال به طرف زیاده روی و در خصوص مساله انفاق، زیاده روی و تجاوز از حدی است که رعایت آن حد سزاوار و پسندیده است، در مقابل قتر - به فتح قاف و سکون تاء - که به معنای کمتر انفاق کردن است[4]، چنانچه راغب گفته، و کلمه قتر، اقتار و تقتیر هر سه به یک معنا است.
کلمه قوام - به فتح قاف - به معنای حد وسط و معتدل است و همین کلمه به کسره قاف به معنای مایه قوام هر چیز است و جمله بین ذلک متعلق است به قوام، و معنایش این است که: بندگان رحمان انفاق می کنند و انفاقشان همواره در حد وسط و میان اسراف و اقتار است، پس، اینکه فرمود: " وَ کانَ بَینَ ذلِک قَواماً "توضیح و تنصیص همان جمله قبلی است که فرمود: " إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَ لَمْ یقْتُرُوا "، پس صدر آیه، دو طرف افراط و تفریط در انفاق را نفی کرده و ذیل آن، حد وسط در آن را اثبات نموده است. وَ الَّذِینَ لا یدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ. .."این آیه شریفه، شرک در عبادت را از بندگان رحمان نفی می کند و شرک در عبادت این است که کسی هم خدای را عبادت کند و هم غیر خدای را و این، با اصول وثنیت وبت پرستی سازگار نیست، برای اینکه اصول وثنیت اجازه نمی دهد شخص بت پرست خدای را عبادت کند، نه به تنهایی و نه با عبادت غیر خدا، بلکه انسان را لایق پرستش خدا ندانسته، می گوید باید آلهه پایین تر از خدا را بپرستیم تا آنها ما را با شفاعت خود به خدا نزدیک کنند.
بنابر این تعبیر، در آیه مورد بحث(خواندن غیر خدا با خدا)، یا به منظور اشاره به این است که هر چند مشرکین تنها غیر خدا را می پرستند و لیکن پرستش شده واقعی آنان نیز به هرحال خداست، چون پرستش خدا مساله ای است فطری، چیزی که هست مشرکین راه را گم کرده اند، پس، توجه به سوی غیر خدا توجه به خدا و غیر خدا است، هر چند که نامی از خدا به میان نیاورند. و یا معنای تعبیر مذکور این است که: بندگان رحمان کسانی هستند که با وجودخدا، غیر خدا را نمی پرستند، یعنی مشرکین با وجود خدا غیر خدا را می پرستند.
و یا تعبیر مزبور، اشاره به این اعتقاد خرافی است که عوام مشرک عرب داشتند که: توجه و توسل به خدایان تنها در خشکی فایده دارد و اما در دریا سودی نمی بخشد، چون اموردریاها تنها به دست خداست و آلهه ای در آن با وی شریک نیستند.
در نتیجه مراد از خواندن خدا، توسل به خدا است در موردی، یعنی در شداید دریا، وتوسل به غیر او در موردی دیگر، یعنی در شداید خشکی. ولی از همه وجوه بهتر وجه وسطی است.
و اینکه فرمود:" وَ لا یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ" معنایش این است که: در هیچ حالی از احوال، نفس انسانی را که خدا کشتن او را حرام کرده نمی کشند، مگر دریک حال و آن حالی است که کشتن وی حق باشد، مثلا به عنوان قصاص و حد بوده باشد. و اینکه فرمود: و لا یزنون، معنایش این است که: عباد رحمان کسانی هستند که هیچ فرج حرامی را وطی نمی کنند چون مساله زنا در میان عرب جاهلیت امری متداول و شایع بود و اسلام از ابتدای ظهور دعوتش معروف بود به تحریم زنا و شراب خوری. و اینکه فرمود:" وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِک یلْقَ أَثاماً"با کلمه ذلک به مسائل قبل، یعنی شرک و قتل نفس محترمه به غیر حق و نیز زنا اشاره نموده و کلمه اثام به معنای اثم، یعنی وزر و وبال گناه است، که همان کیفر عذابی است که به زودی در روز یامت با آن برمی خورد، و آیه بعدی آن را بیان می کند.
توجیه مخلد بودن مرتکبین قتل، زنا و ربا در عذاب
" یضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ یخْلُدْ فِیهِ مُهاناً" این آیه بیان لقای اثام در آیه قبلی است و معنای جمله " وَ یخْلُدْ فِیهِ مُهاناً" این است که: در عذاب واقع می شود در حالی که اهانت بر او شده باشد.
مساله خلود در عذاب، برای کسی که شرک ورزیده مسلم است و هیچ حرفی در آن نیست و اما خلود در عذاب، برای کسی که قتل نفس محترمه کرده و یا مرتکب زنا شده باشدکه دو تا از گناهان کبیره است و همچنین برای کسی که مرتکب رباخواری شده باشد، که قرآن کریم نسبت به آنها تصریح به خلود کرده و ممکن است به یکی از وجوه زیر توجیه شود: اول اینکه: بگوییم خصوص این سه گناه طبعی دارند که اقتضای خلود در آتش رادارد، همچنان که چه بسا این احتمال از ظاهر آیه شریفه " إِنَّ اللَّهَ لا یغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ وَ یغْفِرُ ما دُونَ ذلِک لِمَنْ یشاءُ" نیز استفاده شود، چون فرموده شرک به هیچ وجه آمرزیده نمی شود و اماپایین تر از شرک را خدا از هر کس بخواهد می آمرزد، یعنی از بعضی اشخاص مانند مرتکب قتل و زناء و ربا نمی آمرزد.
دوم اینکه: بگوییم مراد از خلود در همه جا به معنای مکث طولانی است ولی چیزی که هست این است که در شرک این مکث طولانی، ابدی است و در غیر آن بالاخره پایان پذیر است.
سوم اینکه: بگوییم کلمه: ذلک در جمله " وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِک" اشاره به همه این سه گناه است، چون آیات مورد بحث که همه در تعریف مؤمنین است، مؤمنین را چنین معرفی می کند: اینان کسانی هستند که مرتکب شرک و قتل نفس و زنا نمی شوند، پس اگر کسی هر سه این گناهان را مرتکب شود مخلد در آتش است، مانند کفار که به همه آنها مبتلا بودند. در نتیجه اگر کسی به بعضی از این سه گناه آلوده باشد دیگر از آیه شریفه خلود وی در آتش بر نمی آید. إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِک یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً"این آیه شریفه استثنایی است از حکم کلی دیدار اثام و خلود در عذاب که در آیه قبلی گفته شده بود و در مستثنا سه چیز قید شده: اول توبه، دوم ایمان و سوم عمل صالح.
اما توبه: که معنایش بازگشت از گناه است و کمترین مرتبه اش ندامت است، ومعلوم است که اگر کسی از کرده های قبلی اش ندامت نداشته باشد از گناه دور نمی شود وهمچنان آلوده و گرفتار آن خواهد بود.
و اما عمل صالح: اعتبار آن نیز روشن است، برای اینکه وقتی کسی از گناه توبه کردقهرا اگر نخواهد توبه خود را بشکند عمل صالح انجام می دهد، یعنی عملش صالح می شود، پس توبه مستقر و نصوح آن توبه است که عمل را صالح کند. و اما ایمان به خدا: از اعتبار این قید فهمیده می شود که آیه شریفه مربوط به کسانی است که هم شرک ورزیده باشند و هم قتل نفس و زنا مرتکب شده باشند و یا حداقل مشرک بوده باشند، چون اگر روی سخن در آن، به مؤمنینی باشد که قتل و زنا کرده باشند، دیگر معناندارد قید ایمان را نیز در استثناء بگنجاند.
پس آیه شریفه درباره مشرکین است، حال چه اینکه آن دو گناه دیگر را هم مرتکب شده باشند و چه نشده باشند، و اما مؤمنینی که مرتکب آن دو گناه شده باشند عهده دار بیان توبه شان آیه بعدی است.
وجوهی که در معنای تبدیل سیئات به حسنات(فَأُوْلئِک یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ) گفته شده جمله " فَأُوْلئِک یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ "تفریع بر توبه و ایمان و عمل صالح است و آثار نیکی را که بر آنها مترتب می شود بیان می کند.و آن این است که: خدای تعالی گناهانشان را مبدل به حسنه می کند.
و اما اینکه تبدیل گناهان به حسنه چه معنا دارد؟مفسرین وجوهی ذکر کرده اند: بعضی[5] گفته اند: خداوند گناهان سابق ایشان را با توبه محو می کند و اطاعت های بعدی ایشان را می نویسد، در نتیجه به جای کفر و قتل به غیر حق و زنا، دارای ایمان و جهاد - یعنی قتل به حق - و عفت و احصان می شوند.
بعضی[6] دیگر گفته اند: مراد از سیئات و حسنات، ملکاتی است که از آن دو در نفس پدید می آید، نه خود آنها و خدا ملکه بد آنان را مبدل به ملکه خوب می سازد. بعضی[7] دیگر گفته اند: مراد از سیئات و حسنات، ثواب و عقاب آنها است، نه خودآنها و خدا از چنین کسانی عقاب قتل و زنا را مثلا برداشته ثواب قتل به حق و عفت می دهد.
حسنه یا سیئه بودن عمل منوط به آثار عمل است و تبدیل سیئات به حسنات نیز به معنای تبدیل آثار است لیکن خواننده عزیز خودش به خوبی می داند که این وجوه در یک اشکال مشترکند وآن این است که: کلام خدای را از ظاهرش برگردانده اند، آن هم بدون هیچ دلیلی که دردست داشته باشند.
زیرا ظاهر جمله:: " یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ"، مخصوصا با در نظر داشتن اینکه درذیلش فرموده: و خدا غفور و رحیم است، این است که: هر یک از گناهان ایشان خودش مبدل به حسنه می شود، نه عقابش و نه ملکه اش و نه اعمال آینده اش، بلکه یک یک گناهان گذشته اش مبدل به حسنه می شود، این ظاهر آیه است، پس باید با حفظ این ظاهر چاره ای اندیشید.
گناه چیست؟
و آنچه به نظر ما می رسد این است که باید ببینیم گناه چیست؟آیا نفس و متن عمل ناشایست گناه است و در مقابل نفس فعلی دیگر حسنه است و یا آنکه نفس فعل و حرکات و سکناتی که فعل از آن تشکیل شده در گناه و ثواب یکی است و اگریکی است - که همین طور هم هست - پس گناه شدن گناه از کجا و ثواب شدن عمل ثواب ازکجا است؟ مثلا عمل زنا و نکاح چه فرقی با هم دارند که یکی گناه شده و دیگری ثواب، بااینکه حرکات و سکناتی که عمل، از آن تشکیل یافته در هر دو یکی است؟و همچنین خوردن که در حلال و حرام یکی است؟ اگر دقتی کنیم خواهیم دید تفاوت این دو در موافقت ومخالفت خدا است، مخالفت و موافقتی که در انسان اثر گذاشته و در نامه اعمالش نوشته می شود، نه خود نفس فعل، چون نفس و حرکات و سکنات که یا آن را زنا می گوییم و یانکاح، به هر حال فانی شده از بین می رود و تا یک جزئش فانی نشود نوبت به جزء بعدی اش نمی رسد و پر واضح است که وقتی خود فعل از بین رفت عنوانی هم که ما به آن بدهیم چه خوب و چه بد فانی می شود.
و حال آنکه ما می گوییم: عمل انسان چون سایه دنبالش هست، پس مقصود آثارعمل است که یا مستتبع عقاب است و یا ثواب و همواره با آدمی هست تا در روز " تُبْلَی السَّرائِرُ" خود را نمایان کند.
این را نیز می دانیم که اگر ذات کسی شقی و یا آمیخته به شقاوت نباشد، هرگزمرتکب عمل زشت و گناه نمی شود، (همان حرکات و سکناتی را که در یک فرد شقی به صورت زنا در می آید، انجام می دهد، بدون اینکه زنا و کار زشت بوده باشد)پس اعمال زشت از آثار شقاوت و خباثت ذات آدمی است، چه آن ذاتی که به تمام معنا شقی است و یا ذاتی که آمیخته با شقاوت و خباثت است.
حال که چنین شد، اگر فرض کنیم چنین ذاتی از راه توبه و ایمان و عمل صالح مبدل به ذاتی طیب و طاهر و خالی از شقاوت و خباثت شد و آن ذات مبدل به ذاتی گشت که هیچ شائبه شقاوت در آن نبود، لازمه این تبدل این است که آثاری هم که در سابق داشت و ما نام گناه بر آن نهاده بودیم، با مغفرت و رحمت خدا مبدل به آثاری شود که با نفس سعید و طیب وطاهر مناسب باشد و آن این است که: عنوان گناه از آن برداشته شود و عنوان حسنه و ثواب به خود بگیرد. و چه بسا ذکر رحمت و مغفرت در ذیل آیه اشاره به همین معنا باشد. وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتاباً" کلمه متاب مصدر میمی از ماده توبه است.و سیاق آیه می رساند که در مقام رفع استبعاد از تبدیل سیات به حسنات است و خلاصه: می خواهد بفهماند که امر توبه آن قدرعظیم و اثرش آن چنان زیاد است که سیئات را مبدل به حسنات می کند و هیچ استبعادی ندارد، چون توبه عبارت است از رجوع خاص به سوی خدای سبحان و خدای تعالی هر چه بخواهد می کند.
اوصاف عباد الرحمن
در این آیه شریفه علاوه بر بیان مزبور، این نکته نیز آمده که توبه شامل تمامی گناهان می شود، چه گناهی که توام با شرک باشد و چه آنکه توام نباشد و آیه قبلی - همانطور که اشاره کردیم - این معنا را نمی رسانید.و دلالتش بر شمول توبه نسبت به گناهان غیر شرک، خفی بود. مراد از اینکه در باره مؤمنین فرمود:" لا یشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کراماً وَ الَّذِینَ لا یشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کراماً" صاحب مجمع البیان گفته: کلمه زور در اصل، به معنای جلوه دادن باطل به صورت حق است.و بنا به گفته وی این کلمه به وجهی شامل دروغ و هر لهو باطلی از قبیل: غنا و دریدگی و ناسزا نیز می شود.[8]
و نیز صاحب مجمع البیان در معنای کلمه کراما گفته است: معنای اینکه بگوییم فلانی از فلان عمل زشت تکرم دارد این است که: از چنین عملی منزه است، و نفس خویش را از آلودگی به امثال آن منزه می دارد.[9]
پس اینکه فرمود:" وَ الَّذِینَ لا یشْهَدُونَ الزُّورَ" اگر مراد از زور، دروغ باشد، کلمه مذکور قائم مقام مفعول مطلق می باشد و تقدیر کلام چنین می شود که: بندگان رحمان آنهایی هستند که شهادت به زور نمی دهند، و اگر مراد از زور لهو باطل از قبیل غناء و امثال آن باشد، کلمه زور مفعول به خواهد بود، و معنایش این است که: بندگان رحمان کسانی هستند که در مجالس باطل حاضر نمی شوند. از میان این دو احتمال، ذیل آیه با احتمال دومی مناسب تراست.
" وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کراماً " کلمه لغو به معنای هر عمل و گفتاری است که مورد اعتنا نباشد، و هیچ فایده ای که غرض عقلا بر آن تعلق گیرد نداشته باشد، و به طوری که گفته اند: شامل تمامی گناهان می شود.و مراد از مرور به لغو گذر کردن به اهل لغو است در حالی که سر گرم لغو باشند.
و معنای آیه این است که: بندگان رحمان چون به اهل لغو می گذرند و آنان را سرگرم لغو می بینند، از ایشان روی می گردانند، و خود را پاک تر و منزه تر از آن می دانند که در جمع ایشان در آیند، و با ایشان اختلاط و همنشینی کنند.
" وَ الَّذِینَ إِذا ذُکرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یخِرُّوا عَلَیها صُمًّا وَ عُمْیاناً "، خرور بر زمین به معنای سقوط بر زمین است و گویا در آیه شریفه کنایه است ازملازمت و گرفتن چیزی به این صورت که به روی آن بیفتد.
وصف دیگر عباد الرحمن: آیات خدا را کور کورانه و بدون معرفت و بصیرت نمی پذیرند. و معنای آیه شریفه این است که: بندگان رحمان چون متذکر آیات پروردگارشان می شوند و حکمت و موعظه ای از قرآن او و یا وحی او می شنوند، کورکورانه آن را نمی پذیرند وبدون اینکه تفکر و تعقل کنند بیهوده و بی جهت، دل به آن نمی بازند، بلکه آن را با بصیرت می پذیرند و به حکمت آن ایمان آورده به موعظه آن متعظ می شوند و در امر خود، بر بصیرت وبر بینه ای از پروردگار خویشند. وَ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً "، راغب در مفردات می گوید: وقتی می گویند فلان قرت عینه، معنایش این است که: فلانی خوشحال و مسرور شد، و به کسی که مایه مسرت آدمی است نور چشم و قرة عین گفته می شود، همچنان که در قرآن کریم فرموده: " قُرَّتُ عَینٍ لِی وَ لَک" و نیز فرموده:" هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ ".
بعضی از علما گفته اند: اصل این کلمه از قر به معنای خنکی و سردی گرفته شده و معنای قرت عینه این است که: دیدگانش خنک شد و از آن حرارتی که در اثر درد داشت، بهبودی یافت.
بعضی دیگر گفته اند: از باب بهبودی یافتن ازحرارت درد چشم نیست، بلکه از این بابت است که اشک شادی خنک، و اشک اندوه داغ است، و به همین جهت به کسی که به او نفرین می کند می گویند: خدا چشمش را داغ کند.
بعضی دیگر گفته اند: این کلمه از قرار گرفته شده و معنای جمله قرّت عینه این است که: خدا به او چیزی داد که چشمش آرامش و قرار یافت، و دیگر چشمش به دست این و آن نمی افتد.[10]
و مراد بندگان رحمان، از اینکه در دعای خود در خواست می کنند به اینکه همسران و ذریه هایشان قرّت عین ایشان باشد، این است که: موفق به طاعت خدا و اجتناب از معصیت او شوند و در نتیجه از عمل صالح آنان، چشم ایشان روشن گردد.و این دعا می رساند که بندگان رحمان غیر از این، دیگر حاجتی ندارند.و نیز می رساند که بندگان رحمان اهل حقند و پیروی هوای نفس نمی کنند، (زیرا هر همسر و هر ذریه ای را دوست نمی دارند، بلکه آن همسر و ذریه را دوست می دارند که بنده خدا باشند).
[معنای اینکه ایشان از خداوند می خواهند:" ما را برای متقین امام قرار بده"]" وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً"، یعنی ما را توفیق ده تا در راه انجام خیرات و به دست آوردن رحمتت از یکدیگر سبقت گیریم، در نتیجه دیگران که دوستدار تقوایند از ما بیاموزند و ما راپیروی کنند، همچنان که قرآن کریم درباره ایشان فرموده: "فاسْتَبِقُوا الْخَیراتِ"[11] و نیزفرموده: "سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکمْ وَ جَنَّةٍ" [12]و نیز فرموده:" وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ" [13]
و گویا مراد از دعای مورد بحث، این است که: بندگان رحمان همه در صف واحدی باشند، مقدم بر صف سایر متقین.و به همین جهت کلمه امام را مفرد آورد و نفرمود: و اجعلنا للمتقین ائمة. بعضی [14] از مفسرین گفته اند: مفرد آوردن کلمه مذکور از این جهت بوده که این کلمه هم در یک نفر و هم در جمع، مفرد می آید.بعضی[15] دیگر گفته اند: امام در اینجا جمع آم به معنای قاصد است، همچنان که کلمه صیام جمع صائم می آید و معنای آیه این است که: خدایا ما را قاصدین متقین قرار ده تا همواره ایشان را قصد کنیم، و به ایشان اقتدا نماییم،همچنان که اهل بیت(ع) آیه را "و اجعل لنا من المتقین اماما"، قرائت کرده اند. أُوْلئِک یجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یلَقَّوْنَ فِیها تَحِیةً وَ سَلاماً خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً"، کلمه غرفة به طوری که گفته اند به معنای بنایی است که بالای بنای دیگر واقع شده باشد و از کف خانه بلندتر باشد.و در آیه شریفه، کنایه است از درجه عالی تر بهشت، ومراد از صبر، صبر بر طاعت خدا و بر ترک معصیت او است و این دو قسم صبر همان است که در آیات سابق نیز ذکر شده بود و لیکن این دو صبر عادتا جدای از صبر قسم سوم، یعنی صبر در هنگام شدائد و مصائب نیست و قهرا کسی که بر طاعت خدا و بر ترک معصیت او صبرمی کند ممکن نیست در هنگام شدائد صبر نکند.
و معنای آیه این است: این نام بردگان که به اوصاف قبل وصف شدند درجه رفیع وقسمت بالای بهشت را پاداش گرفته و فرشتگان، ایشان را با تحیت و سلام دیدار می کنند، تحیت به معنای هر پیش کشی است که آدمی را خوشحال سازد.و مراد از سلام هر چیزی است که در آن ترس و پرهیز نباشد، و اگر این دو کلمه، یعنی تحیت و سلام را نکره آورد به منظور بزرگداشت آن دو بوده، بقیه الفاظ آیه روشن است. قُلْ ما یعْبَؤُا بِکمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکمْ فَقَدْ کذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یکونُ لِزاماً"،در مفردات گفته: وقتی گفته می شود: (ما عبات به) معنایش این است که: من به فلان چیز اعتنایی نکردم و باکم نشد، و اصل این کلمه از ماده عبا گرفته شده که به معنای ثقل است گویا فرموده: اینان نزد پروردگار من وزن و قدری ندارند و در آیه " قُلْ ما یعْبَؤُا بِکمْ رَبِّی"نیز بدین معنا است.بعضی دیگر گفته اند: از باب عبات الطیب - بوی خوش باقی ماند است، گویا گفته شده اگر دعای شما نباشد خدا باقیتان نمی گذارد.[16]
بعضی [17]از مفسرین گفته اند: جمله دعاؤکم از باب اضافه مصدر به مفعول خودش است و فاعل آن ضمیری است که به کلمه ربی بر می گردد و معنایش این است که: اگردعوت پروردگارم شما را نبوده باشد، بنابر این تفسیر، جمله "فقد کذبتم" از باب تفریع سبب بر مسبب - یعنی انکشاف سبب به وسیله مسبب - است و معنایش این است که: باید از همین تکذیب خود پی ببرید که دیگر خدا شما را به سوی خود نمی خواند و در نتیجه اعتنایی به شما ندارد و جمله " فَسَوْفَ یکونُ لِزاماً" معنایش این است که به زودی این تکذیب شما، طوق لعنتی به گردنتان خواهد شد که به هیچ وجه از شما جدا نشود تا با شقاوتی لازم و عذابی دائم کیفر شوید.
و معنای آیه چنین می شود که: ای رسول من!به ایشان بگو نزد پروردگار من قدر ومنزلتی ندارید و وجود و عدمتان نزد او یکسان است، برای اینکه شما او را تکذیب کردید، پس دیگر هیچ خیری در شما امید نمی رود و به زودی این تکذیب به شدیدترین وجه، ملازم شماخواهد شد و اگر باز هم خدا شما را می خواند تنها به منظور اتمام حجت بر شما است و یا برای این است که شاید شما از تکذیب دست بردارید.و این تفسیر، تفسیر خوبی است.
بعضی[18]دیگر گفته اند: جمل" دعاؤکم"، از باب اضافه مصدر به فاعل است.و مراد ازدعا هم عبادت خدای سبحان است و معنا این است که: بگو پروردگار من اعتنا و اهتمامی به کار شما ندارد و یا شما را باقی نمی گذارد اگر او را عبادت نکنید.
ولی این تفسیر با تفریع بعدی یعنی جمله" فقد کذبتم" نمی سازد و به وجه روشنی نتیجه جمله مورد بحث قرار نمی گیرد و اگر جمله مورد بحث از باب اضافه مصدر به فاعل خودش و مراد از دعاؤکم دعایتان بود، جا داشت دیگر تفریع نکند و بدون فا ی تفریع بفرماید: و قد کذبتم.
علاوه بر این، همیشه وقتی مصدری به فاعل خود اضافه می شود دلالت می کند براینکه عمل قبلا انجام شده و یا در حال انجام است و مشرکین مورد بحث آیه، نه قبلا خدا راعبادت کرده بودند و نه در آن حال، و به همین جهت حق کلام این بود که بفرماید: لو لا ان تدعوه ، اگر او را نخوانید، دقت فرمائید.
این آیه شریفه، خاتمه سوره فرقان است و در آن بازگشتی به غرض سوره شده و گفتارسوره در آن خلاصه گشته است، چون همه گفتگوی سوره پیرامون اعتراض مشرکین بر رسول خدا(ص)و بر قرآن نازل بروی و تکذیبشان به پیغمبر و قرآن بود.
بحث روایتی
(روایاتی در ذیل آیات گذشته مربوط به اوصاف مؤمنین، اسراف و اقتار، تبدیل سیئات به حسنات و...)در مجمع البیان در ذیل جمله " الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً" از امام صادق(ع)روایت آورده که فرمود: کسانی هستند که وقتی راه می روند همان طور که جبلی و طبیعی ایشان است قدم بر می دارند و در راه رفتن تصنع نمی کنند و به طور غیر طبیعی و باتکبر راه نمی روند. [19]و در الدر المنثور است که: عبد بن حمید از ابی سعید خدری از رسول خدا(ص)روایت کرده که در معنای غرام در جمله " إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً" فرموده: یعنی دائمی است.[20]و در تفسیر قمی در ضمن روایت ابی الجارود از ابی جعفر(ع) نقل کرده که در معنای کلمه مذکور فرمود: غرام به معنای لازم و لا ینفک است.و در معنای اسراف درجمله لم یسرفوا فرموده است: اسراف به معنای انفاق در معصیت و در غیر حق است.و درمعنای اقتار در جمله و لم یقتروا فرموده: یعنی در حق خدای عز و جل بخل روا نمی دارند.ودر معنای جمله " وَ کانَ بَینَ ذلِک قَواماً" فرموده: قوام به معنای عدل و میانه روی در انفاق است، و آن عبارت است از انفاق در هر جایی که خدا دستور داده باشد.[21]و در کافی از احمد بن محمد بن علی از محمد بن سنان از ابی الحسن(ع) روایت کرده که در ذیل جمله " وَ کانَ بَینَ ذلِک قَواماً" فرموده: قوام، عبارت است از انفاق دارندگان، بمقداری که لازم است و انفاق بیچارگان بمقداری که قدرت و توانایی دارند هست، آن هم هر یک را به قدر عیال و مخارجشان، مخارجی که زندگیشان را اصلاح کند و زندگی خودصاحب عیال را نیز اصلاح نماید، زیرا خدای تعالی هیچ کس را تکلیف نفرموده مگر به آن مقداری که قدرت به ایشان داده است.[22]و در مجمع البیان از معاذ روایت کرده که گفت: از رسول خدا(ص)از این آیه پرسیدم، فرمود: کسی که در غیر حق انفاق کند اسراف کرده و کسی که درمورد حق انفاق نکند اقتار کرده است. [23]
مؤلف: اخبار در معنای این آیه بسیار زیاد است. و در الدر المنثور است که فاریابی و احمد و عبد بن حمید و بخاری و مسلم و ترمذی وابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه و بیهقی(در شعب الایمان)، از ابن مسعودروایت کرده که گفت از رسول خدا(ص)پرسیدم: چه گناهی از همه گناهان بزرگتر است؟فرمود: اینکه برای خدا شریک بگیری، با اینکه او تو را خلق کرده.
پرسیدم دیگر چه؟ فرمود: اینکه فرزندت را از ترس اینکه روزی تو را بخورد به قتل برسانی.پرسیدم دیگر چه؟فرمود: اینکه با زن همسایه ات زنا کنی.بعد از این جریان خدای تعالی در تصدیق پاسخ های رسول خدا(ص)این آیه را فرستاد: " وَ الَّذِینَ لا یدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لا یزْنُونَ".[24]مؤلف: شاید مراد، تطبیق آیه بر این مورد باشد نه اینکه بخواهد بگوید شان نزول آیه در خصوص این مورد است.و در همان کتاب آمده که عبد بن حمید از علی بن الحسین روایت کرده که در ذیل آیه " یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئاتِهِمْ حَسَناتٍ" فرموده است: این تبدیل در آخرت است. ولی حسن گفته دردنیاست.[25] و نیز در همان کتاب است که احمد و هناد و مسلم و ترمذی و ابن جریر و بیهقی(دراسماء و صفات)از ابوذر روایت کرده اند که فرمود: رسول خدا(ص)فرمودند: روز قیامت انسان را می آورند و گفته می شود گناهان کوچکش را بر وی عرضه کنید، پس گناهان کوچکش نشان داده می شود و اما گناهان بزرگش را از او دور می سازند، آنگاه به او می گویند: تو در فلان روز این گناه را و در فلان روز این را و روز دیگر این را مرتکب نشدی؟!و آن شخص به همه اقرار می کند، در حالی که در دل ترس آن را دارد که گناهان بزرگش را بیاورند، پس درباره او دستور می رسد در برابر هر گناهی که کرده حسنه ای باو بدهید. [26]
مؤلف: این حدیث یکی از روایات بسیار زیاد و مستفیضی است که هم از طرق شیعه و هم سنی در مساله تبدیل سیات به حسنات از رسول خدا(ص)وامام باقر و امام صادق و امام رضا(ع)رسیده است.
و در روضة الواعظین از رسول خدا(ص)روایت کرده که فرمود: هیچ مردمی به یاد خدا نمی نشینند، مگر آنکه یک منادی از آسمان به ایشان ندا می دهد که برخیزید که خدای تعالی گناهانتان را به حسنات مبدل نموده و همه آنها را بیامرزید.[27]و در کافی به سند خود از ابی الصباح از ابی عبد الله(ع)روایت کرده که درذیل جمله " لا یشْهَدُونَ الزُّورَ" فرمود: مقصود از زور، غنا است. [28]مؤلف: و در مجمع گفته: این روایت از ابی جعفر و ابی عبد الله(ع) نقل شده[29] و قمی آن را، هم با سند و هم بدون سند روایت کرده است.[30]
و در عیون به سند خود از محمد بن ابی عباد - که معروف بوده به رقص و نوشیدن شراب مویز - روایت کرده که گفت: از حضرت رضا(ع)از رقصیدن پرسیدم، فرمود:اهل حجاز درباره آن فتوایی دارند.و لیکن رقصیدن، خود یکی از مصادیق باطل و لهو است که حکمش اگر شنیده باشی قرآن کریم بیان کرده و فرموده است: " وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کراماً" [31]و در روضه کافی به سند خود از ابی بصیر روایت کرده که گفت: از امام صادق(ع)از معنای آیه " وَ الَّذِینَ إِذا ذُکرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یخِرُّوا عَلَیها صُمًّا وَ عُمْیاناً" پرسیدم، فرمود: معنایش این است که: با بصیرت آن را می پذیرند، نه کورکورانه و با شک. [32]و در تفسیر جوامع الجامع از امام صادق(ع)روایت کرده که در ذیل جمله " وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً" فرمود: منظور آیه شریفه ماییم.[33]مؤلف: در این باره روایات بسیاری رسیده است و نیز روایات دیگری هست که آیه رابه صورت "و اجعل لنا من المتقین اماما" قرائت فرموده اند.
و در الدر المنثور است که ابن ابی حاتم و ابو نعیم در کتاب حلیه از ابی جعفر روایت کرده اند که فرمود مقصود از صبر در آیه " أُوْلئِک یجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا" صبر در برابر فقر در دنیاست. [34]
و در مجمع البیان از عیاشی و او به سند خود از یزید بن معاویه عجلی روایت آورده که گفت: از امام باقر(ع) پرسیدم بسیار قرآن خواندن خوب است یا بسیار دعا کردن؟ فرمود: بسیار دعا کردن بهتر است، آنگاه این آیه را قرائت کردند. [35]
مؤلف: لیکن به نظر ما انطباق آیه با مضمون روایت روشن نیست. و در تفسیر قمی در روایت ابی الجارود از امام ابی جعفر(ع) آمده که درمعنای جمله " قُلْ ما یعْبَؤُا بِکمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکمْ" [36] فرموده: یعنی پروردگار من با شما چه معامله کند؟با اینکه او را تکذیب کردید و به زودی گریبانگیرتان خواهد شد.[37]
پی نوشت ها
[1] الفرقان/77
[2] مفردات راغب، ماده هان .
[3] بهشتیان در بهشت هیچ سخنی لغو و گناه نمیشنوند، هر چه میشنوند سلام است و سلام. سوره واقعه، آیه 26.
[4] مفردات راغب، ماده قتر
[5] ابن کثیر، ج 5، ص 168.
[6] منهج الصادقین، ج 6، ص 421.
[7] الجامع، ج 13، ص 78.
[8] مجمع البیان، ج 7، ص 181.
[9] مجمع البیان، ج 7، ص 181.
[10] مفردات راغب، ماده قر .
[11] پس بشتابید به سوی خیرات.سوره بقره، آیه 148.
[12] به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتبشتابید.سوره حدید، آیه 21.
[13] و پیشیگیرندگان، همان پیشی گیرندگان، مقربین درگاهند.سوره واقعه، آیه 11.
[14] جامع لاحکام القرآن، ج 13، ص 83.
[15] جامع لاحکام القرآن، ج 13، ص 83.
[16] مفردات راغب، ماده عبا .
[17] مجمع البیان، ج 7، ص 182.
[18] روح البیان، ج 6، ص 256.
[19] مجمع البیان، ج 7، ص 179.
[20] الدر المنثور، ج 5، ص 77.
[21] تفسیر قمی، ج 2، ص 116 - 117.
[22] کافی، ج 4، ح 8، ص 56.
[23] مجمع البیان، ج 7، ص 179.
[24] الدر المنثور، ج 5، ص 77.
[25] الدر المنثور، ج 5، ص 79.
[26] الدر المنثور، ج 5، ص 79.
[27] روضة الواعظین، ص 391.
[28] کافی، ج 6، ص 431، ح 1.
[29] مجمع البیان، ج 7، ص 181.
[30] مجمع البیان، ج 7، ص 181.
[31] عیون اخبار، ج 2، ص 128، ح 5.
[32] روضه کافی، ج 8، ص 177.
[33] جوامع الجامع، ص 320.
[34] الدر المنثور، ج 5، ص 81.
[35] مجمع البیان، ج 7، ص 182.
[36] سوره فرقان , آیه 77.
[37] تفسیر قمی، ج 2، ص 117 و 118.