اگر(مشرکان)پس از قرار داد پیمان های خود را شـکستند؛ و بر دین شما طعنه زدند،با(آنها که) پیشوایان کفرند نبرد کنید،شـاید(از رفتار خود)دست بـردارند.
و ان نکثوا أیمانهم من بعد عـهدهم و طـعنوا فـی دینکم فقاتلوا أئمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون :اگر(مشرکان)پس از قرار داد پیمانهای خود را شـکستند؛ و بر دین شما طعنه زدند،با(آنها که) پیشوایان کفرند نبرد کنید،شـاید(از رفتار خود)دست بـردارند.
1-ارتـباط آیات-2-این آیه درباره کدام دسته از مشرکان است؟-3-نظریه صاحب کشاف-4- مرتدین پس از مرگ رسول خدا مصداق این آیه نیستند 5-ایمان آوردن با پیمان بستن فرق دارد-6-این آیه تا روز جمل مصداق نداشته است 7-نظر ابن عـباس 8-دو نکته جالب.
ارتباط آیات
جای شک نیست که تا آنجا که امکان دارد؛ بایست ارتباط آیه را با قبل و بعد آن، در نظر گرفت و این قسمت به فهم آیات کمک بیشتری می نماید. اشتباه نشود، ما نمی خواهیم بـگوئیم که:آیات سورهها همواره باهم ارتباط دارند تا همیشه مانند برخی از مفسران کوشش کنیم که روابط آیه های یک سوره را از اول تا آخر حفظ کنیم؛زیرا این کاریست بی جا؛ و مراجعه ی مختصر در یـن قـسمت بخود قرآن مطلب را بخوبی روشن میسازد. و گواه این سخن اینست که غالبا آیات یک سوره در یک جا نازل نشده است، چه بسا بین آیات یک سوره سال ها فاصله واقع شده اسـت،عـلاوه بر این غالبا سورهها هدف واحدی را تعقیب نمی کنند گاهی یک سوره دارای هدف های گوناگون است،از این لحاظ نبایست انتظار داشت که آیات یک سوره از اول تا آخر،مانند حلقه های زنجیر به یکدیگر مـربوط بـاشند، بـلکه بایست آیات هر قسمت کـه از نـظر هـدف مشخص است؛ به همدیگر مربوط، و روابط آنها روشن باشد ناگفته پیدا است این موضوع کوچکترین لطمه به عظمت قرآن وارد نمی کند البته در آیـنده نـیز در ایـن قسمت با شما صحبت خواهیم نمود.
تاریخ گواهی می دهد که این آیه در زمان حیات آن حضرت مصداق پیدا نکرد، زیـرا حـکومت جوان اسلام پس از نزول این سوره آن چنان رعـب و تـرس در دل دشـمنان افـکنده بود، که احـدی را جـرئت مخالفت و پیمان شکنی نبود، تا آنکه، حضرتش چشم از این جهان پوشید ناگهان غوغای ارتداد عدهای از تازه مـسلمانان دور از مـرکز،بـه گوش مسلمانان رسید از آنجائی که روح تعالیم پیامبر هـنوز زنـده بـود؛ بـلافاصله؛ مـسلمانان بـا تدابیر صحیح به دفع آنان پرداختند، عده ی کمی از مرتدین کشته شدند؛ و باقیمانده دو مرتبه به اسلام گرویدند.
این آیـه دربـاره ی کدام دسته از مشرکان است؟
مشرکان معاصر با رسول خدا چند دسته بودند که بطور اجمال از نظر شما می گذرد:
اول:مشرکان پیمان شکن کـه پس از پیـمان شکنی، بـر شرک و بت پرستی خود اصرار می ورزیدند. حق اعلام بیزاری و نـهضت عمومی؛ آنان را از کردارشان باز نداشت تکلیف این گروه را آیه ی پنجم روشن ساخت.
دوم:مشرکانی که از اعلام بیزاری و مهلت چهار مـاه اسـتفاده کـرده، و رو به آئین اسلام آوردند؛ و بزرگترین مظاهر ایمان را که نماز و زکوة است به پا داشـتند ذیل آیه ی پنجم و یازدهم دستور داد که آنان را برادر دینی خود بدانیم.
سوم:کسانی که پیمان خود را بـا رسـول اکـرم(صلی الله و علیه وآله) تا روز نزول این آیات حفظ کرده بودند؛ وظیفه ی مسلمانان این بود کـه پیـمان آنـان را تا سرانجام مدت آن محترم بشمارند و آیه ی چهارم و هفتم درباره این گروه، حکم مـزبور را اعـلام داشـت.
چهارم:مشرکانی که پیمان خود را مسلمانان تا موقع نزول این آیات محترم شمرده بودند ولی بـیم آن مـی رفت که در آینده گستاخی ورزند؛ما تصور می کنیم که آیه ی مورد بحث درباره ی ایـن گـروه نـازل شده است؛ چنانکه می گوید: و ان نکثوا أیمانهم من بعد عهدهم و طنعوا فی دینکم فقاتلوا ائمـة الکـفر:
اگر(مشرکان) بعد از قرار داد؛ پیمان های خود را شکستند؛و بر دین شما طعنه زدند،بـا آنـان که پیـشوایان کفرند نبرد کنید.گواه ما اینست که هرگاه شما آیات قبلی را در نظر بگیرید، تصدیق می نمائید؛کـه آن آیـات وظیفه ی تمام مشرکان را بیان کرده است، و یگانه گروهی که حکم آنان گفته نـشده بـود؛هـمین گروه چهارم است که این آیه تکلیف مسلمانان را با آنها، روشن می سازد؛و ظاهر آیه آشـکارا مـی رساند، کـه منظور تکلیف دستهای است که هنگام نزول آیه، دارای عهد و پیمان بودند و در پیـمان خـود باقی مانده و قدمی برخلاف آن برنداشته بودند؛این گروه جز همان جز دسته ی چهارم،گروه دیـگری نـیستد.
نظریه ی صاحب کشاف
او(از این نظر که آیه 11 و 12 هردو با جمله شرطیه آغـاز شـده است،و به منظور حفظ رابطه آیه ی مورد گـفتگو بـا آیـه ی قبل؛) معتقد است که این آیه درباره ی کـسانی اسـت که آیه ی پیش درباره ی آنها است؛ و چون آیه ی قبلی درباره ی مشرکانی است که ایـمان آورده اند چنانکه فرمود: فان تابوا و اقـاموا الصـلوة....؛
ناچار هـمین آیـه هـم در حق آنهاست،و در نتیجه قرآن می گوید:هـرگاه مـشرکان ایمان آوردند، برادران شما هستند و اگر پیمان های خود را شکستند و بر دین شـما طـعنه زدند، پس شما پیشوایان کفر را بکشید.
ولی ایـن نظر بسیار دور از حقیقت اسـت،زیـرا این آیه صریحا می رساند کـه روی سـخن با پیمان دارانی است که احتمال می رود هردو بعدها؛ پیمان خود را بکشنند؛با ایـن وضـع چطور می توان گفت:درباره ی مـشرکانی اسـت کـه مؤمن شدهاند و ایـنکه بـرخی از قراء جمله ی و ان نکثوا ایـمانهم را ایـمانهم (با کسر همزه)خواندهاند؛شاید صحیح نباشد، زیرا«نکث» به معنای شکستن است، و چیزی که در نـظر مـردم قابل شکستن است؛ همان پیمان و عـهد اسـت نه ایـمان.
آیـا گـروه مرتد پس از رحلت پیامبر مـصداق این آیه بودند؟
تاریخ گواهی می دهد که این آیه در زمان حیات آن حضرت مصداق پیدا نکرد، زیـرا حـکومت جوان اسلام پس از نزول این سوره آن چنان رعـب و تـرس در دل دشـمنان افـکنده بود، که احـدی را جـرئت مخالفت و پیمان شکنی نبود، تا آنکه، حضرتش چشم از این جهان پوشید ناگهان غوغای ارتداد عدهای از تازه مـسلمانان دور از مـرکز،بـه گوش مسلمانان رسید از آنجائی که روح تعالیم پیامبر هـنوز زنـده بـود؛ بـلافاصله؛ مـسلمانان بـا تدابیر صحیح به دفع آنان پرداختند، عده ی کمی از مرتدین کشته شدند؛ و باقیمانده دو مرتبه به اسلام گرویدند.
شاید کسی تصور کند که اول مصداق این آیه؛ همان گروه مرتدین است؛ کـه پیمان ها و عهدهای خود را شکستند ولی بایست دقت کرد و دید که آیا آنها معاهد بودند؛ یا مسلمان؟ بطور مسلم باید گفت: مؤمن بودند؛ و در ردیف خود مسلمانان قرار داشتند، با این حال چطور صـحیح اسـت که بگوئیم آنها،از مصادیق آیه هستند، در صورتی که کوچکترین پیمان و عهدی با پیامبر نداشتند؛ و یگانه رابطه ی آنان همان رابطه ی معنوی-ایمان-بود.
ایمان آوردن مستلزم پیمان بستن نیست
گمان نشود کـه در صـدر اسلام هر کسی که به آئین اسلام ایمان می آورد؛ ناچار بود، که با پیامبر عهد و پیمانی نیز ببندد، بلکه قضیه آسان تر از این بود؛اسـاس قـبول ایمان، همان تصدیق لفظی بـود، و هـمین قدر کافی بود که شهادتین را بر زبان جاری کند؛ و اما موضوع پیمان و عهد و بیعت گرفتن از مسلمان یک مطلب دائمی و همیشگی نبوده است، بلکه گـاهی رسـول اکرم در کارهای مهم از گـروهی بـیعت می گرفت که از دو نیروی مهم «ایمان و پیمان» برای پیشرفت و حل مشکلات استفاده کند؛ چنان که در«حدیبیه» همین کار را انجام داد به طوری که از حضار؛ بیعت گرفت که تا آخرین نفس در برابر دشمن بجنگد؛ و بعدها ایـن بـیعت به نام «بیعة الرضوان» معروف گردید، و آیه زیر اشاره به همان است:لقد رضی الله عن المؤمنین اذیبا یعنونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم و اثابهم فتحا قریبا (فتح-18):خدا از مـؤمنان خشنود گردید هـنگامی که با تو زیر درخت بیعت می کردند، و خدا از آنچه در دل آنها بود آگاه شد، و به قلوب آنان آرامی بخشید؛ و بـا پیروزی نزدیکی؛ آنان را جزا داد.
کسانی که در واقعه ی «بیعة الرضوان» حضور داشتند،عـدهای بـودند کـه سابقه ی ممتدی در ایمان و اسلام داشتند،و این بیعت و پیمان؛به منظور تحکیم علل پیشرفت در جنگ صورت گرفت؛و گاهی پیـامبر از زنـان مؤمنه (پس از ایمان آوردن) بیعت می گرفت که از جاده ی توحید کنار نروند و خود را از آلودگی های مادی حـفظ کـنند،چـنانکه گوید: یا ایها النبی اذا جائک المؤمنات یبا یعنک علی ان لا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین...(مـمتحنه-16)ای پیامبر!هنگامی که زنان باایمان بیایند و با تو بیعت کنند؛که مشرک نـباشند و دزدی نکنند و اعمال منافی عـفت انـجام ندهند بیعت آنها را بپذیر.
نتیجه:
به طور محقق روی سخن در این با کسانی است که با پیامبر پیمان داشته اند و اعرابی که پس از مرگ رسول اکرم مرتد شدند، پیش از ارتداد مؤمن بودند، و عهد و پیمانی با پیغمبر اکـرم و مسلمانان نداشتند، و هرگز ایمان آوردن به رسول خدا، مستلزم بیعت کردن نبود؛ بلکه پای بیعت در مواقع فوق العاده به میان می آمد(از این نظر مرتدین را نمی توان مصداق این آیه شمرد).
اصحاب جمل اولین مصداق این آیـه بـودند
با اعتراف به اینکه شأن نزول آیه؛ مشرکانی هستند که پیمان و میثاق داشتند؛ ولی با در نظر گرفتن ملاک حکم می توان گفت هدف آیه ی اعم است، و منظور کلیه کسانی هستند که با رئیـس مـسلمین پیمانی ببندند؛ سپس آن را بشکنند، خواه مشرک باشند(مانند بت پرستان زمان رسول خدا)و خواه مسلمان و مؤمن باشند (درصورتی که با زمامدار مسلمانان بیعت داشته باشند) بنابراین این هـرگاه گـروهی از مسلمانان با ولی مسلمین بیعت کنند سپس آن را بشکنند بایست حکم آیه را درباه ی آنان اجراء نمود؛زیر املاک حکم پیمان شکنی است؛ از هر گروهی باشد.
کسانی که در واقعه ی «بیعة الرضوان» حضور داشتند،عـدهای بـودند کـه سابقه ی ممتدی در ایمان و اسلام داشتند،و این بیعت و پیمان؛به منظور تحکیم علل پیشرفت در جنگ صورت گرفت؛و گاهی پیـامبر از زنـان مؤمنه (پس از ایمان آوردن) بیعت می گرفت که از جاده ی توحید کنار نروند و خود را از آلودگی های مادی حـفظ کـنند،چـنانکه گوید: یا ایها النبی اذا جائک المؤمنات یبا یعنک علی ان لا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین...(مـمتحنه-16)ای پیامبر!هنگامی که زنان باایمان بیایند و با تو بیعت کنند؛که مشرک نـباشند و دزدی نکنند و اعمال منافی عـفت انـجام ندهند بیعت آنها را بپذیر.
خلافت و امامت اگرچه؛ تابع مـلکات و مـقاماتی اسـت که هرکس واجد آن باشد و خـدا بـخواهد بـاین مقام منصوب می گردد؛ ولی رسمیت پیدا کردن آن، در زمان رسول خدا و پس از او تشریفات مخصوصی داشت؛مثلا روزی که علی (علیه السلام) از جانب خدا در «غدیر خم» خـلیفه و امـام مـسلمانان معرفی شد، رسول اکرم پس از معرفی، دستور داد که مـردم یـکایک بیایند با او بیعت کنند؛ و غرض از بیعت، این بود که انتصاب مزبور کاملا رسمیت به خود بگیرد، و محکم و استوار گردد هـمین تـشرفیات نـیز درباره ی آن حضرت هنگامی که پس از خلیفه سوم مردم عموما اطراف وجود شـریفش جمع شدند، انجام گرفت، و در پیشاپیش مسلمانان، طلحه و زیبر با حضرت دست دادند، و بیعت کردند، و او را امیر و رئیس و پیشوای مـسلمین شـناختند.
روشـن و عدالت اجتماعی آن حضرت مورد تصویب مردان جاه طلبی مانند «طلحه» و «زیـبر» قـرار نگرفت،آنان اصرار داشتند که علی در تقسیم بیت المال و مناصب، تبعیض قائل شود؛ و این کار از مـردی مـانند عـلی ساخته نبود،از این نظر نقض بیعت کردند و مخفیانه از«مدینه» بیرون رفتند،و پس از تـبلیغات و بـذل و بـخشش های فراوان؛توانستند عدهای را دور خود جمع کنند،و در«بصره» پس از کشتن عدهای از شیعیان و دوستان علی(علیه السلام) تمرکز یـابند.
در ایـن موقع عـلی(علیه السلام) با لشکر انبوهی در بصره فرود آمد؛ هنگامی که دو سپاه با هم روبرو شدند، علی(علیه السلام) سپاه دشـمن را بـا جملات زیر مخاطب ساخت: «آیا بر شما ستم کرده ام و زرو زیور دنیا را به خود و فـرزندانم اخـتصاص داده ام؛و در اجراء حدود الهی تبعیض قائل شده ام؟!» همگی گفتند: نه؛ سپس فرمود: ما لبیعتی تنکث و بـیعة غـیری لا تنکث؟: چرا بیعتی را که با من کرده بودید، شکستید ولی بیعتی را که با دیـگران داشـتید، مـحترم شمردید؟!.
هنگامی که سخن به اینجا رسید رو به سپاه خود نمود و فرمود: ان الله یقول فی کتابه و ان نکثوا ایمانهم من بـعد عـهدهم و در آخر اضافه نمود:
انهم لاصحاب هذه الایة و ما قوتلوا منذ نزلت:
یـعنی ایـن گـروه مصداق این آیه هستند و این فرمان آسمانی تا حال اجراء نشده بود یعنی تا روز«جـمل» یـا پیـمان شکن در کار نبوده، و یا آنکه با آنان جنگ نشده بود.
با این بـیان؛سـستی و بی پایه بودن برخی از مطالب مؤلف تفسیر«المنار» نقل کرده است روشن می شود؛و با مراجعه ی به تاریخ اسـلام، حقیقت گفتارعلی: انهم لاصحاب هذه الایة و ما قوتلوا منذ نزلت.؛ بـیش از پیـش ثابت خواهد گردید(دقت کنید).
نظر ابـن عـباس در ایـن آیه
بسیاری از مفسران از«ابن عباس» نقل کـردهاند کـه شأن نزول آیه، رؤسای«قریش» بوده اند؛ ولی به طور یقین این نقل بی اساس اسـت، زیـرا سوره ی برائت در سال نهم هـجرت؛ نـازل گردیده؛ و رؤسـای «قـریش» در سـال هشتم هجری پس از فتح مکه همگی اسـلام اخـتیار کرده بودند و در ردیف مسلمانان درآمده بودند؛ و شأن نزول آیات مشرکان هستند نـه مـسلمانان؛ و علی(علیه السلام) آیات برائت را در روز«منی» برای هـمین گروه تلاوت نمود.
دو نـکته ی قـابل توجه:
آیه ی مورد بحث دستور مـی دهد کـه مسلمانان گروهی را دین اسلام را بباد مسخره می گرفتند بکشند،زیرا آئین مسلمانان از جان و مـال آنـان گرامی تر است،و آنان مامورند کـه بـا تـمام شئون زندگی خـود در راه پیـشرفت این دین، جانبازی کـنند.
ولی امـروز بدبختی ما مسلمانان را چنان فراگرفته که از قانون اساسی(قرآن)خود بی خبر شدهایم؛مگر قـانون اسـاسی ما مسلمانان نمی گوید:و طعنوا فی دیـنکم فـقاتلوا ائمة الکـفر....
مـگر قـانون مطبوعات کشور ایران آشـکارا مطبوعاتی را که برخلاف آئین مقدس اسلام باشد تحریم نکرده است؟،با این وضع؛اگر ما پیرو قـرآنیم،و مـعتقدیم که قانون مطبوعات از خواستههای ملت الهـام گـرفته اسـت، پس چـرا یـک مشت نویسنده مـزدور هـر روز با صحنه سازی ها؛و سخنان بی اساس، ضربات شکننده خود را بر پایه مقدسات ما وارد می نمایند؟!.
ما فرزندان قـرآن، هـوا داران کـتاب آسمانی، تربیت شدگان مکتب الهی؛ باید کـاری کـنیم کـه از مـجاری قـانونی صـریح این آیه قرآن را درباره ی این اشخاص ناپاک اجراء سازیم.
نکته ی دوم:
اگر ما درباره ی انقلاباتی که در میان اجتماعات پیدا شده؛ تحقیق کنیم،خواهیم دید که: ریشه ی این نهضتها در دل عـده ی انگشت شماری بوده و در حقیقت عامل اصلی همان سران و رؤسای آنها بودهاند؛و باقیمانده بر اثر تبلیغات و یا وعدو وعیدها عامل اجراء بوده و از خود ارادهای نداشته اند. البته از بین رفتن و اضمحلال این گـروه فـقط با از بین بردن هسته مرکزی، و سران آنها صورت می گرفته است اما گروه بی اراده خود به خود از بین میرفته اند با توجه به این نکته معنی آیه مورد بحث روشن می شود زیرا قرآن دسـتور مـی دهد که سران کفر را بکشید:
فقاتلوا ائمة الکفر: پیشوایان کفر و بت پرستی را بکشید، یعنی از بین بردن آنان با سقوط دستگاه شرک توأم و همراه اسـت.
منبع:
«درسهایی از مکتب اسلام » دی 1339، سال دوم - شماره 12
منبع : پایگاه تبیان