مقدمه
انسان بدون کشف واقعیت ها، آرام نمی گیرد و به گونه ای فطری و طبیعی، در جست جوی یافتن الگوها و سمبل های درست زندگی است. لذا سرمشق طلبی، سمبل خواهی، و در جست جوی الگو بودن، جزو ذات و سرشت انسان هاست. حال که بشر برای خودسازی و تربیت فردی و اجتماعی، به انواع الگوها نیاز دارد، باید الگوهای کاملی برای رشد و تعالی فکری و فرهنگی معرفی شود. در همه جوامع، انسان هایی به عنوان شاخص و الگو پذیرفته شده اند که رفتار و کردار و منش های فردی و اجتماعی ایشان در نوع رفتارهای فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به صورت متفاوت اثر گذاشته است. این که این الگو چگونه و دارای چه شرایطی باید باشد، انسان را به تکاپو و چاره جویی واداشت تا بتواند به این نیاز خویش پاسخ دهد. در همین جهت، مکاتب مادی در پاسخ به این نیاز وامانده و در تعیین الگوی حقیقی بدون نقص، هم چنان بی بهره مانده اند. اما دین مبین اسلام به عنوان چارچوبی مناسب برای رشد و تعالی انسان، برنامه های الهی را به بشر تقدیم می کند. معرفی پیامبر (ص) و پس از ایشان اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان اسوه حسنه، در واقع بهترین و شاخص ترین الگوی فرهنگی و تربیتی تعریف شده برای جامعه است. بر همین اساس، نگرش جامعه مسلمان به ویژه شیعیان درباره ایشان، مستلزم بررسی دقیق و موشکافانه ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان خواهد بود. لذا برای تحقق الگوی مناسب در جهت توسعه فرهنگ دینی و تبیین راهکارها و برنامه های فرهنگی، به بررسی سیره فرهنگی امام کاظم (ع) خواهیم پرداخت تا این نوشتار، زمینه ساز مطالعات بیش تر و دقیق تر در جهت بهره گیری بیش تر از سیره و زندگی این بزرگوار در تحقق الگوی مناسب و هدفمند برای توسعه فرهنگ شیعی باشد.
چیستی و اهمیت فرهنگ، از مهم ترین مسائل در میان اندیشه وران علوم انسانی است. وجود تعاریف متعدد و متنوع درباره واژه فرهنگ، گویای این مطلب است. فرهنگ را به لحاظ اهمیت، در ابعاد مختلف می توان بررسی کرد: یکی جایگاهی است که فرهنگ در هویت و موجودیت جامعه دارد و دوم نقشی که فرهنگ در پیشرفت جوامع ایفا می کند. بعد اول در واقع همان اهمیت و جایگاه فرهنگ در موجودیت جامعه و بعد دوم، اهمیت و نقش فرهنگ درست در حرکت به سمت اعتلا جوامع است.
بی شک حوزه نفوذ فرهنگ به همه ابعاد زندگی بشر کشیده شده و همه ویژگی های غیر فیزیکی و متمایزکننده انسان ها از یکدیگر و نیز همه ویژگی های متفرقه جوامع، در فرهنگ آن ها نهفته است. فرهنگ بالاترین و والاترین عنصری است که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد. اساساً فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را شکل می دهد و به صورت کل، ویژگی های مشترک به وجود آورنده یک ملیت یا یک ملت را شکل می دهد و بدون وجود فرهنگ واحد، شهروندان یک کشور را نباید یک ملت نامید. راهبردها و راهکارهای توسعه و ترویج فرهنگ سالم که در واقع زمینه ساز بنیان های جامعه سالم و الهی است، امروزه جزء نیازهای جدی جوامع بشری به شمار می آید که باید با بررسی نوع رفتارهای الگوهای قابل دست رس و انسان های کامل و با بهره گیری از تجربیات تاریخی و شیوه رفتاری امامان معصوم (علیهم السلام) گسترش یابد. از آن جا که دگرگونی فرهنگی می تواند مسیر جوامع را هدایت کند، انتقال و ترویج فرهنگ درست برای جامعه امروز و آیندگان و نیز نوآوری فرهنگی با تکیه بر سیره امامان معصوم (علیهم السلام) به ویژه امام کاظم (ع) از مهم ترین اقداماتی است که می تواند الگوهای علمی و عینیت یافته و درعین حال مطابق با ضرورت های موجود و نیازهای جوامع بشری را ارائه نماید. لذا به تعریف کاربردی و مضاف از فرهنگ با عنوان فرهنگ دینی در این پژوهش توجه می شود. این نوع توجه، در واقع بر اساس بررسی نوع رفتار، عملکرد و تجربه تاریخی کسی است که در مقام رهبری دینی، در صدد الگوپذیری از کنش ها و واکنش های فردی و اجتماعی از ایشان هستیم. این مقاله می کوشد تا با استفاده از منابع تاریخی و حدیثی و با ارائه چارچوب معین، سیره فرهنگی امام هفتم را واکاود تا با تکیه بر این مستندات تاریخی و حدیثی، ضمن توصیف نوع رفتار و عملکرد فرهنگی آن بزرگوار در مواجهه با مخاطبان فرهنگی و با تحلیل و تبیین آن، به الگوی فرهنگی مناسبی برای جامعه امروز دست یابیم. این تحقیق مبتنی بر سؤالات اصلی و فرعی است؛ از جمله:
با واکاوی و بررسی سیره عملی و نظری امام کاظم (ع) چگونه به الگویی مناسب و کاربردی برای تبیین و ترویج فرهنگ دینی در جامعه امروز می توان دست یافت؟
امام برای توسعه فرهنگ دینی از چه روش و ابزاری بهره بردند و پیامدهای این روش و ابزار در جامعه چگونه منعکس شده است؟
با توجه به این پرسش ها، فرض بر آن است که سیره فرهنگی امام کاظم (ع) بر اساس اوضاع سیاسی- اجتماعی حاکم بر جامعه مسلمان و برای حفظ کیان اسلام در آن روز شکل گرفته و رفتار امام، راهکاری مناسب برای برون رفت جامعه از مشکلات موجود و زمینه ساز توسعه و ترویج فرهنگ دینی بوده است.
مفاهیم
1- سیره
سیره در لغت و اصطلاح، تعریف و تبیین شده است. این واژه از نظر واژه شناسان معانی متعددی دارد؛ مانند روش، طریقه، سنت،[1] سبک و نحوه انجام دادن کار، حرکت در روز، حرکت در شب و مطلق حرکت کردن و راه رفتن. سیره را مثل فطره بر وزن «فعله» گرفته اند که بر نوع و سبک رفتار دلالت می کند.[2] به گفته راغب اصفهانی، سیره به معنای حالتی است که انسان یا غیر او بر آن حالت زندگی می کند؛ چه آن حالت غریزی باشد و چه اکتسابی چنان که سیره در قرآن به همین معنا به کار رفته است [3]: (سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولی )؛[4] «ما آن (اژدها) را به حالت اولش (عصا) برمی گردانیم.» به نظر اهل لغت، یک نوع سیر و حرکت در قالب راه رفتن یا فعالیت های دیگر در مفهوم سیره نهفته است؛ همان گونه که مشتقات آن مانند «سار، سَیرَ، یسیرُ و سِیرُوا»، به نوعی متضمن معنای رفتار و حرکت هستند. هم چنین کاربرد مشتقات سیره در قرآن کریم، به شکل امر: (سِیرُوا فِی الْأَرْضِ)؛[5] و فعل مضارع: (أَ وَ لَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ)؛[6] ناظر به همین معناست.
سیره در اصطلاح، به معانی متفاوتی به کار رفته و تعریف واحدی که مورد اتفاق همه اندیشه وران باشد، تاکنون درباره آن وجود ندارد. برخی از سیره شناسان، آن را به معنای طریقه و حالت دانسته اند که برگرفته از مفهوم لغوی این واژه است.[7] بعضی دیگر، سیره را برابر با تاریخ و ثبت وقایع تاریخی قرار داده اند که دامنه وسیعی همانند تاریخ می یابد؛ چنان که عرف تاریخ نویسان، همین معنا را تأیید می کند و برداشت عمومی آن ها از سیره، ذکر حوادث و سرگذشت افراد است که سیره های تدوین یافته به وسیله آنان، بر این امر گواهی می دهد.[8]
شهید مطهری در بحث سیره نبوی، در مفهوم شناسی سیره، بحث دقیقی دارد. ایشان هم وزن بودن سیره با هیئت «فِعلَه» را دلیل بر این قرار داده که این هیئت معنای خاصی به آن می بخشد و آن معنا، عبارت از نوع و سبک خاص رفتار است. ایشان هر رفتاری را اصطلاحاً سیره نمی نامد؛ بلکه به نظر ایشان، رفتاری که دارای روش و سبک ویژه باشد، مصداق سیره خواهد بود؛[9] زیرا هیئت مذکور در لغت عرب، بر نوع و روش خاص دلالت دارد؛ چنان که اگر گفته شود جَلَست «جَلسه»، نوع مخصوص نشستن را می رساند؛ برعکس اگر بگوییم جِلست «جِلسه»، به مطلق نشستن دلالت دارد.[10] بر این اساس و با توجه به مقتضی بحث که درباره نوع رفتار و روش امام کاظم (ع) در فعالیت های فرهنگی است، تعریف شهید مطهری در مورد سیره، معیار و مبنای این تحقیق خواهد بود.
2- فرهنگ/ فرهنگ دینی
واژه فرهنگ نیز تعاریف متعددی دارد. به اعتقاد برخی اندیشه وران، حدود سیصد تعریف از این واژه ارائه شده،[11] اما آنچه در این پژوهش به آن توجه می گردد، تعریفی نسبتاً کلی است که در واقع می توان آن را وجه جمعی برای اغلب تعاریف ارائه شده دانست. طبق این تعریف، فرهنگ عبارت است از: مجموعه ای از عقاید، عادات، فرم ها و هنرهای متعلق به جمعی از انسان ها در زمان و مکان مشخص.[12]
فرهنگ بر اساس این تعریف، همان رفتارهای انسانی است که با عقیده خاص و به شیوه خاص ارائه می شود. نوع رفتار فردی و اجتماعی که بر اساس یک سری از ارزش های یک گروه خاص در زمان و مکان مشخص بروز می یابد نیز یکی دیگر از ابعاد این تعریف است. از آن جا که مقاله در صدد بررسی سیره علمی و نظری رهبری دینی امام کاظم (ع) است، به مقتضای حال و مقال باید در مورد فرهنگ دینی بحث به میان آورد. در این مقاله، از جامعه دینی بحث می شود که تحت تأثیر فرهنگ خاص است. این فرهنگ با عنوان فرهنگ دینی شناخته می شود. به عبارت دیگر، می توان گفت: فرهنگ دینی در یک جامعه، بیانگر وجود و حضور دین و شاخصه های دینی در آن جامعه بوده است. این نوع فرهنگ برآیند دین و منطبق بر دین است. فرهنگ دینی، فرهنگی به شمار می آید که جهان بینی دینی پشتوانه آن است. جهان بینی نگرشی است که تکلیف انسان را در برابر همه چیز در چارچوب آموزه ها و روش ومنش الهی تعیین می کند. فطری بودن، داشتن منشأ الهی، پویایی و غیرایستایی بودن و قدرت نفوذ حداکثری، از جمله ویژگی های این نوع از فرهنگ است.[13]
اکنون با مبنا قرار دادن این تعاریف به عنوان چارچوب بحث، وارد شواهد و گزارش های تاریخی شده، به رفتار و روش فرهنگی امام کاظم (ع) به عنوان یک الگوی راهبردی عملی برای جامعه امروز، بیش تر دقت و آن را بررسی می کنیم.
اوضاع سیاسی، فکری و فرهنگی عصر امام کاظم (ع)
پیش از ورود به بررسی سیره فرهنگی امام کاظم (ع) ضروری است به وضعیت سیاسی، فکری و فرهنگی عصر ایشان پرداخته شود تا ضمن تبیین جو سیاسی و فکری حاکم بر جامعه و میزان اثرگذاری آن بر تحولات جامعه، نقش رفتارهای سازنده امام کاظم (ع) در اصلاح فرهنگی جامعه اسلامی و به ویژه جامعه شیعه برجسته گردد.
امام کاظم (ع)، هفتمین امام شیعیان، در سال 128 قمری در منطقه ابواء- میان مکه و مدینه- از مادری به نام حمیده بربریه، به دنیا آمدند. پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال 148 قمری دوره امامت ایشان آغاز شد و عمر شریفشان در مدینه و بغداد گذشت. ویژگی های شخصیتی آن حضرت در منابع مختلف اشاره شده است. امام (ع) در طول حیات خویش، با چند تن از حاکمان عباسی هم عصر بودند: منصور دوانیقی (136- 158 ق) محمد معروف به مهدی (169 158 ق)، هادی (169- 170 ق)، هارون (170- 193 ق).
سال های نخستین تشکیل حکومت عباسی (132 ق) با دوران امامت آن حضرت مصادف شده بود و همین امر، موجبات فشار بیش تر بر آن امام را فراهم می کرد. این مسأله در کنار سایر مسائل موجود، بر جامعه شیعی تحمیل می شد. چالش های سیاسی، فکری و فرهنگی حاکم بر جامعه در دوره امام کاظم (ع) را می توان چنین بر شمرد:
1- نوزایی قدرت، تشکیل حکومت عباسی و تلاش برای حفظ قدرت؛
2- مشروعیت طلبی حکومت عباسی و مقابله با خاندان علوی؛
3- شهادت امام صادق (ع) و ایجاد تفرقه داخلی در جامعه شیعه؛
4- تلاش برای بازگرداندن وحدت جامعه شیعی و جلوگیری از ایجاد فرقه های جدید؛
5- حفظ جامعه شیعی و رسیدگی به اوضاع مالی شیعیان؛
6- ظهور قیام های شیعی و فشار بر امام کاظم (ع) به عنوان بزرگ خاندان علوی؛
7- پاسخ به مسایل دینی و علمی.
در دوران افول حکومت امویان، تاریخ به تدریج نوزایی حکومت تازه ای را شاهد بود که با فعالیت ها و دعوت های مخفی شکل می گرفت. ارسال داعی به مناطق مختلف جهان اسلام به ویژه خراسان، زمینه پیروزی این خاندان را فراهم ساخت تا این که در سال 132 قمری، اولین حاکم عباسی، ابوالعباس سفاح، بر مسند حکومت نشست. از اولین حرکت های سفاح، گرفتن انتقام خون هاشمیان و واقعه کربلا از امویان بود.[14] در نتیجه سپاهی به فرماندهی عموی خود عبدالله بن علی برای جنگ با مروان حمار گسیل داشت. عباسیان شکست سنگینی را بر امویان تحمیل کردند. اشاره به این واقعه تاریخی، در واقع بدین علت است که عباسیان در ابتدا برای جلب نظر مسلمانان و به ویژه علویان که جایگاه ویژه ای نزد جامعه مسلمانان داشتند، برای مشروعیت بخشی به حکومت نوپای خود استفاده کردند. همین امر، جامعه شیعی را می توانست دچار چالش جدی هویتی و سیاسی کند. لذا ائمه معصوم (ع) هم عصر عباسیان، به ویژه امام کاظم (ع) درگیرودار محافظت از جامعه، دچار مشکلات فراوان شدند. عباسیان پس از استقرار نسبی، به تدریج در صدد حذف شخصیت های سرشناس علوی برآمدند. آنان ابتدا امام صادق (ع) را به شهادت رساندند. دوران امامت امام کاظم (ع) نیز با چالش های سیاسی عصر امام صادق (ع) مواجه بود، در حالی که بحران تعیین امام پس از امام صادق (ع)، به طور فزاینده در جامعه و حتی در میان خواص در حال گسترش بود. این امر بنا به دلایل سیاسی، از جمله ترس از آزار و اذیت امام بعدی، امام صادق (ع) را واداشت تا در وصیت خویش نام چند نفر از جمله منصور را به عنوان جانشین تعیین فرمایند تا از این راه جان امام بعدی در امان بماند. لذا در دوره امام صادق (ع)، امام بعدی برای عموم و گاه برای برخی خواص نیز ناشناخته ماند و همین امر، سردرگمی در مسأله تعیین امام بعدی در میان جامعه شیعه را سبب شد.
امام در آن اوضاع خاص سیاسی، کوشید تا چالش افتراق جامعه بیش تر نشود. سردرگمی جامعه شیعه که موجب حیرت در امر امامت شده بود، برای اصحاب امام هم پوشیده ماند تا حدی که فردی از اصحاب از خود حضرت در مورد امام بعدی پرسید.[15] قطب الدین راوندی می نویسد:
هشام بن سالم گوید: «همراه مؤمن الطاق در مدینه بودیم که دیدیم شماری بر در خانه عبدالله بن جعفربن محمد گرد آمده اند. ما مسائلی از عبدالله درباره زکات پرسیدیم ولی او جواب درستی به ما نداد. آن گاه بیرون آمدیم و نمی دانستیم از فرقه های مرجئه، معتزله، زیدیه و خوارج، کدام یک را قبول کنیم. در این حال شیخی را دیدیم که او را نمی شناختیم. گمان کردیم جاسوسی از جاسوسان منصور است ولی برخلاف این احتمال، او ما را به خانه ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) برد. در آن جا بودیم که فضیل و ابوبصیر وارد شده سؤالاتی نمودند و بر امامت ایشان یقین کردند. آن گاه مردم از هر سو دسته دسته می آمدند جز گروه عمار ساباطی و شماری که عبدالله بن جعفر را قبول داشتند.»[16]
سردرگمی موجود در جامعه شیعه و حتی در میان بزرگان اصحاب در این روایات مشخص است. نوبختی، سردرگمی جامعه شیعه پس از امام صادق (ع) را عمیق تر به تصویر می کشد.[17] به گفته وی جامعه شیعه پس از امام صادق (ع) به شش گروه تقسیم شدند:
1- معتقدان بر مهدویت امام صادق (ع)؛
2- معتقدان به زنده بودن اسماعیل پسر امام صادق (ع)؛
3- معتقدان به امامت محمد پسر اسماعیل؛
4- معتقدان به امامت محمد دیباج پسر امام صادق (ع)؛
5- معتقدان به امامت عبدالله افطح؛
6- معتقدان به امامت موسی بن جعفر (علیهما السلام).
حضور دیگر فرزندان امام صادق (ع) به عنوان رهبران و داعیه داران امامت، ویژگی خاص جبهه بندی های فکری در این دوره بود. همین امر زمینه های آشفتگی فکری جامعه را رقم می زد. در این وضعیت، مدیریت این اوضاع نابه سامان جامعه شیعه که در ابعاد کلامی خویش شکل می گرفت، بر امام کاظم (ع) ضروری بود؛ اما فشار حکومت عباسی بر جریان شیعی امامی و به ویژه امام کاظم (ع) به گواهی تاریخ، سخت ترین دوران جامعه شیعه را رقم می زد؛ به گونه ای که در دوره مهدی عباسی با تضمینی که حضرت بر عدم قیام بر ضد حکومت به وی دادند از فشارها موقتاً رها شدند.
نوع رفتار و چگونگی تعامل امام کاظم (ع) با اوضاع سیاسی، فکری، فرهنگی و ابزاری که امام برای کنترل جامعه شیعه بهره گرفتند، عبارتند از:
1) گفتمان قرآنی و تولید فرهنگ
1- 1- قرآن و تربیت جامعه
نقش سازنده قرآن کریم به عنوان کتاب آسمانی، بر همگان مبرهن است. قرآن به عنوان بزرگ ترین معجزه پیامبر (ص)، توانست جامعه عرب را متحول سازد. این تحول عمیق که در بعد فرهنگی بیش تر نمود یافت، در واقع نوعی حیات بخشی را برای جامعه آن روز به دنبال داشت؛ به گونه ای که بهره گیری مناسب از این ابزار فرهنگی در همه دوران ها می تواند راهبرد عملی مناسب در جهت ایجاد بسترهای فرهنگ ساز جامعه باشد. این ابزار سازنده در مواقع اختلاف و افتراق، بهترین ابزار ایجاد وحدت در میان گروه های مختلف است که می توان آن را وجه مشترک آنان دانست. در فضای فکری و فرهنگی پس از شهادت امام صادق (ع) و ایجاد فرقه های مختلف، اهمیت کانونی و نقش آفرین آموزه های قرآن کریم به عنوان وجه مشترک اعتقادی، سیاسی و فرهنگی، میان جامعه مسلمان به خوبی می درخشید. امام کاظم (ع) با درایت ویژه، به این امر توجه خاص داشتند و در سایه سار تحقق فرهنگ قرآنی، بر جامعه شیعه مدیریت و رهبری نمودند. تلاش آن حضرت در تأکید بر قرآن به عنوان نمونه مهم گفتمان رایج و مورد پذیرش همه گروه ها، می توانست زمینه را برای هدایت و جلوگیری از هرگونه توسعه انحراف عقیدتی و کلامی فراهم سازد. منابع حدیثی تاریخی برجای مانده در این زمینه، به موارد متعددی از اهتمام جامعه به قرآن از سوی امام کاظم (ع) و عامل بودن خود حضرت، اشاره کرده اند. مرحوم شیخ مفید می گوید:
مردم از امام موسی بن جعفر (ع) فراوان روایت کرده اند. او فقیه ترین مردم عصر و حافظترین مردم نسبت به قرآن و زیباآوازترین مردم نسبت به قرائت قرآن بود. او با حزن و اندوه قرآن تلاوت می کرد و شنوندگان از آوای قرآن او به گریه می افتادند. مردم مدینه او را «زین المتهجدین» می نامیدند.[18]
در روایتی دیگر آمده است:
«و کانت قراته حزنا»
؛ قرائت آن حضرت حزن آور بود.[19]
یکی از اصحاب حضرت به نام حفص گوید:
در عمرم کسی را ندیدم که بیش تر از امام کاظم (ع) خداترس و به رحمت حق امیدوار باشد و قرآن خواندنش همراه با حزن بود و گویا هنگام قرائت به شخصی خطاب می کرد.[20]
آن حضرت در حدیثی، از جد بزرگوارشان نقل می کنند:
خدای تعالی بخشنده است و جود و بخشش و کارهای عالی را دوست می دارد و از کارهای پست ناخرسند است. بزرگداشت سه گروه از احترام به جلال الهی است: ریش سفید مسلمان، امام عادل و آن کسی که حامل و تسلیم قرآن کریم است، به گونه ای که نه اهل غُلو است و نه از بار تکالیفش شانه خالی می کند.[21]
توجه امام کاظم (ع) فقط به بعد فردی و اهمیت جایگاه قرآن محدود نبود. ایشان همگام با این نوع توصیه ها، به تبیین و تفسیر آیات پرداختند و به گونه های مختلف، در جنبه های تفسیری آیات در جهت آگاهی دهی و توسعه فهم جامعه مسلمانان از آیات قرآن و ایجاد فضای مناسب برای تربیت فردی و اجتماعی افراد در جهت فرهنگ سازی و ترویج مفهوم حدیث ثقلین، در همتایی اهل بیت (علیهم السلام) و قرآن کوشیدند. ایشان چارچوب رفتاری مناسب را که از ارکان تولید فرهنگ جامعه است، در سایه ارتباط با قرآن و درک و فهم عمیق آن میسر می دانستند. امام در ذیل توصیه به یکی از اصحاب خاص خویش به نام هشام بن حکم، درباره اهمیت عقل و به کارگیری این ابزار مهم در جهت دست رسی به فرهنگ درست دینی برای همه افراد جامعه، نکات بسیار سودمندی را از قرآن کریم یادآور شدند. هشام بن حکم می گوید:
ابوالحسن موسی بن جعفر (علیهما السلام) به من فرمودند: یا هشام انّ اللهَ تبارک و تعالی بشَّر أهلَ العَقلِ و الفهم فی کتابه فقال (فَبَشِّرْ عِبادِ* الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِک الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِک هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ). یا هشام ان الله تبارک و تعالی أکمل للناس الحجج بالعقول و نصر النبیین بالبیان و دلّهم علی رُبوبیتهِ بالأدِله...»؛
ای هشام، به راستی خدای تعالی اهل عقل و فهم را در کتاب خود مژده داده و فرموده: «مژده ده به آن بنده هایم که به سخن گوش نمایند و بهترِ آن را پیروی کنند؛ آنان کسانی هستند که هم خدایشان رهبری کرده و هم صاحب دلانند.» ای هشام، به راستی خداوند حجت ها را به واسطه عقول بر مردم تمام کرده و پیغمبران را به وسیله بیان یاری نموده و با دلیل به ربوبیت خود ره نموده.. ..[22]
پیام حضرت خطاب به هشام، برای همه بشر به عنوان یک راهبرد عملی درست برای جامعه آن روز با آن وضعیت و امروز با این موقعیت است. امام در واقع دنبال ترسیم شیوه ای مناسب برای برون رفت جامعه از معضل هجوم افکار، اندیشه ها و عقاید جدید و در صدد تذکر به جامعه شیعه و تأکید بر به کارگیری ابزار عقل به عنوان پیامبر باطنی برای مواجهه با شبهات مختلف موجود در جامعه بودند.
ابزار عقل در این نکته، وصف غربال گری سخنانی است که در جامعه به طور فزاینده در حوزه های مختلف فقهی، کلامی، سیاسی، اجتماعی و.. .. مطرح بود. توصیه امام برای مقابله، طرح جدا کردن سخن حق از غیر حق، سخن ضعیف از قوی و سخن منطقی از غیرمنطقی است تا بر اساس و محور عقل تصمیم گرفته شود.
خلاصه آن که امام به ابعاد ویژه آیات قرآن کریم توجه دادند. آن را به عنوان چارچوبی مناسب برای مقابله با هر گونه هجوم فکری فرهنگی، برای جامعه و به ویژه اصحاب توصیه کردند تا با تمسک دو ثقل شریف یعنی نقش راهبردی قرآن به عنوان برنامه مسنجم زندگی بشر، و رهنمودها و برنامه های مفسران قرآن یعنی اهل بیت (علیهم السلام) جامعه از هرگونه خطر فکری، فرهنگی، سیاسی و.. . در امان ماند و در راه توسعه و رشد عقلی موفق تر ادامه حیات دهد.
1- 2- تبیین و تفسیر قرآن
الف) تبیین نکات تربیتی در فرهنگ پذیری
پیامبر (ص) در حدیث ثقلین فرمودند:
... انا تارک فیکم ثقلین، اولهما کتاب الله فیه الهدی و النور، فخدوا بکتاب الله و استمسکوا به فحثّ علی کتاب الله و رغب فیه، ثم قال و اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی، اذکرکم الله فی اهل بیتی.. ..[23]
دو استوانه ماندگاری دین در این حدیث ترسیم شده و قرآن و عترت همتا معرفی گردیده اند. همتایی اهل بیت با قرآن در واقع به معنای مبین و مفسیر آیات و شکافنده علوم الهی است. امام کاظم (ع) نیز علاوه بر توصیه ها و تأکیدهای ویژه و عمومی برای جامعه مسلمانان در چگونگی بهره مندی از آیات قرآن برای روشن گری و هدایت این جامعه در فضای غبارآلود زمانه، به تفسیر و تبیین آیات قرآن برای اهل علم، برای جهت دهی فکری و فرهنگی جریان های موجود، به مسیر حقیقی و مقابله با شبهات موجود پرداختند. ایشان بخش های مهمی از آیات قرآن را تبیین کردند که در مورد مباحث اخلاق دینی مانند غیبت، توکل، ایمان و.. . بود و بدین وسیله بسترهای فرهنگی و تربیتی جامعه را فراهم ساختند. برای مثال، از امام در مورد آیه (وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ)[24] سؤال شد. حضرت دراین باره فرمودند:
توکل بر خدا درجاتی دارد. یکی آن که در همه کار خود بر او توکل کنی؛ هرچه با تو کند، راضی باشی و بدانی در خیرخواهی تو کوتاهی نکند و بدانی که اختیار با اوست. پس بر خدا به واگذاری همه این ها توکل کن و در آن و جز آن به او اعتماد داشته باش.[25]
ب) تبیین جایگاه امامت و فرهنگ سازی
امام غیر از تفسیر و تبیین آیات شرعی و اخلاقی، بعضی از آیات را تشریح کردند که گویای جایگاه ویژه و حساس امام و اهل بیت (علیهم السلام) بود. گاه امام در میان این پرسش ها، معانی برخی آیات را به گونه ای تأویل برده، در معنای اصلی آن استعمال می کردند که این آیه در واقع در صدد تبیین جایگاه امامت و نقش راهبردی حضرت در مسیر هدایت جامعه بود. برای نمونه، علی بن جعفر از برادرش امام کاظم (ع) در مورد تأویل آیه (قُلْ أَ رَأَیتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتِیکمْ بِماءٍ مَعِینٍ)[26] پرسید و امام در جواب فرمودند:
هنگامی که امام خود را از دست دادید، چه کسی برای شما امام تازه خواهد آورد؟[27]
همان گونه که از ظاهر آیه مشخص است؛ آیه به آب جاری اشاره می کند که مایه حیات موجودات است و امام، باطن آیه را مربوط به وجود امام و علم و عدالت جهان گستر او می دانند که مایه حیات جامعه انسانی است.[28]
در گزارش دیگری، امام کاظم (ع) درباره اهمیت وجود و نقش فرهنگی و تربیتی امام در جامعه ذیل آیه 19 سوره روم (یحْی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها) می فرمایند:
زنده شدن زمین با باران نیست، اما خداوند مردانی را بر می انگیزد که عدل را زنده می کنند و زمین به سبب احیای عدل زنده می شود و برپایی حدود خداوند در زمین، از باران چهل صباح سودمندتر است.[29]
امام در این روایت، حیات معنوی زمین را به مؤلفه هایی مثل عدالت می دانند و اهمیت عدالت در جامعه را بیش تر و سودمندتر از حیات خاکی زمین می شمارند. توجه به این آیات و تبیین و تأویل معنا و بازگو کردن آن برای اصحاب در جهت معرفی جایگاه امامت، در واقع نوعی حرکت فرهنگی بود که بر اساس آن، علاوه بر تعریف جایگاه امام در جامعه، به نقش الهی امامت در اجرای حدود الهی تأکید می کنند و آن را تنها راه نجات بشر از هر گونه کج روی ها معرفی می فرمایند.
فضای فکری پس از شهادت امام صادق (ع) که در واقع بر سر تعیین امام پس از ایشان ایجاد شد، با تفسیر آیات قرآن به عنوان وجه مشترک همه فرق موجود، قابل رفع و اصلاح بود. تأکید امام بر توجه اصحاب و توسعه دانش قرآنی، در مقابله با تفرقه و رشد شبهات کلامی می توانست مؤثر باشد. لذا گزارش های موجود و روایت های برجای مانده از رویکردهای تفسیری و قرآنی امام کاظم (ع) حاکی از این مطلب است که امام، بنای توسعه این آموزه ها از دل آیات قرآن را داشتند. در برخی از آیات که منحصراً قابل تطبیق بر مصداقی خاص است، این نوع رویکرد حضرت در تبیین آن بسیار مشهود است. امام کاظم (ع) در مورد آیه 59 سوره نساء (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ) می فرمایند:
منظور از اولی الامر علی ابن ابی طالب و اوصیای پس از ایشان هستند.[30]
در این آیه، اطاعت از اولی الامر در کنار اطاعت رسول خدا (ص) آمده و این اطاعت، به طور مطلق واجب شده است. اطاعت مطلق از افراد، در صورتی واجب است که آنان معصوم باشند، پس اولی الامر نیز مثل پیامبر (ص) باید معصوم باشند. تنها علی بن ابی طالب و اوصیای بعد از ایشان معصوم بودند و آیه قابل انطباق بر دیگر مصادیق نیست. توجه امام به این نکته در موقعیتی مطرح شد که حتی یاران امام نیز در حیرت به سر می بردند و همین نکات، می توانست علاوه بر تبیین جایگاه علمی امام کاظم (ع)، راهبردی عملی برای حفظ کیان تشیع از خطرهای فکری باشد.
ج) قرآن و پاسخ به شبهات کلامی
فضای ترسیم شده در مطالب گذشته از عصر امامت امام کاظم (ع) نشان دهنده حساسیت فعالیت های فرهنگی ایشان است. فشارهای سیاسی حکومت عباسی از یک سو و هم نوایی و هم سویی با برخی فرق کلامی مانند عقل گرایی معتزله و حضور باقی مانده عقاید فرقه هایی چون زنادقه که در صدد تخریب چهره اسلام بودند، عواملی است که بر حضور امام و اهمیت کارکرد علمی و فرهنگی امام تأکید دارد. با حضور و رونق مشرب های فکری و کلامی، انعکاس رفتارهای علمی امام نیز تغییر یافت. امام کوشیدند تا با ایجاد سپر اعتقادی، با تکیه بر آیات قرآن به این نیاز جامعه پاسخ دهند. این امر در تبیین مفاهیم و تفسیر آیات مختلف که ذکر شد، گذشت. اما توجه امام به برخی از این آیات، دربردارنده هدفی خاص است. پاسداری امام از مرزهای فکری شیعه در زمینه های مختلف به ویژه عقیدتی، از لوازم جامعه آن روز بود که امام با استفاده از برخی آیات قرآن و استناد به آن، برای مدعی خویش دلیل می آوردند.
از امام کاظم (ع) در مورد رایج ترین بحث آن روز یعنی رؤیت خداوند پرسیده شد. امام در پاسخ این که آیا پیامبر (ص) خداوند را دید؟ فرمودند:
بله با قلبش او را دید. آیا نشنیده ای که خداوند عزوجل می فرماید: (ما کذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی)[31] پیامبر (ص) خدا را با چشم ندید اما او را با قلب دید.[32]
د) مقابله با مشروعیت طلبی عباسیان
عصر امام کاظم (ع) با دهه های نخستین حکومت بنی عباس مصادف بود. امام به گونه ای خاص، سعی می کردند با مشروعیت طلبی خاندان عباسی از طریق ادعای ارث بری از پیامبر (ص) مقابله کنند. آنان با این ادعا که عباس عموی پیامبر (ص) در ارث بری اولی از دیگران بود، ادعاهایی را برای ایجاد مقبولیت عمومی و پس از آن مشروعیت مطرح می ساختند که امام با استناد به قرآن کریم، با آن مقابله می کردند. خلفای عباسی که خود را پسر عموی پیامبر (ص) می دانستند، همواره خود را در مواجهه با رقیبی جدی یعنی ائمه می دیدند. تلاش فراوانی برای تخریب شخصیت آنان انجام دادند. آنان ادعا می کردند، ائمه که از فرزندان دختری پیامبر (ص) هستند، نمی توانند ذریه ایشان محسوب شوند. آنان هم چنین فضایل عباس عموی پیامبر (ص) را بیش تر از علی بن ابی طالب (ع) می دانستند و بر آن دامن می زدند. آنان با عوام فریبی، دنبال مقاصد خود بودند لذا امام کاظم (ع) با تمسک به آیات قرآن به مقابله با آنان پرداختند.
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا در گزارشی مفصل، به موضوع بحث امام کاظم (ع) و هارون اشاره می کند که نمونه بارز فعالیت های فرهنگی حضرت در تبیین جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) و حقانیت و اولویت آنان به امر خلافت است.
هارون به امام کاظم (ع) عرض کرد: «چگونه و به چه دلیل می گویید ما نسل و ذریه پیامبر هستیم حال آن که پیامبر از خود نسلی بر جای نگذاشته و نسل انسانی، از اولاد ذکور است و نه اولاد اناث و شما فرزندان دختر او هستید درحالی که دختر نسل ندارد؟» امام کاظم (ع) فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم.. (وَ مِنْ ذُرِّیتِهِ داوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ أَیوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ)[33] سپس فرمودند: «پدر عیسی کیست؟» گفت:
«عیسی پدر ندارد.» فرمود: «پس ما از طریق مریم به سایر فرزندان انبیا ملحق کردیم وبه همین ترتیب، ما از طریق مادرمان فاطمه (علیها السلام) به نسل رسول الله (ص) ملحق می شویم.»[34]
استناد و استدلال امام به قرآن و بهره گیری از فهم درست آیات در وضعیت خاص سیاسی- فرهنگی آن دوره، الگویی ویژه و راهبردی برای پیروان ایشان ارائه می دهد. تمسک به قرآن با جایگاه ویژه ترسیم شده و فهم و درک آیات آن، بهترین شیوه برای برون رفت جامعه از مشکلات و آسیب های سیاسی، فکری و فرهنگی است.
2) تولید ابزار فرهنگ ساز (توسعه علوم)
لازمه حرکت های فرهنگی، وجود ابزارهای مناسب و بهره مندی از آن است. بی شک این ابزارها، هم باید به صورت سخت افزاری و هم نرم افزاری در حرکت های فرهنگی اثرگذار باشد. به اعتبار اوضاع فکری- فرهنگی، دوران زندگی امام کاظم (ع) را می توان دوره بدعت نامید. در آن دوران، با توجه به گسترش جغرافیایی فتوحات، هر روز عقاید تازه ای در لباس فرهنگ و مذهب وارد جامعه می شد و مورد پذیرش و حمایت و تأیید حکومت عباسی قرار می گرفت. امام کاظم (ع) برای مقابله با این جریان های فکری، ضمن توسعه مدرسه فکری فرهنگی شیعه که امام باقر (ع) و امام صادق (ع) تأسیس کرده بودند، تلاش های زیادی انجام دادند و در نتیجه، شیعیان زیادی از دور و نزدیک برای کسب فیض علم و فرهنگ به محضر ایشان رسیدند و در مدینه و مخصوصاً در ایام حج که امام عازم مکه بودند، از آن حضرت استفاده می کردند. تربیت شاگردان عالم و کارآمد، می توانست راهکار عملی مناسبی برای توسعه جایگاه امامت و علوم اهل بیت (علیهم السلام) باشد. عناصر کارآمد، مؤمن و معتقد به امامت حضرت و امامان قبل و بعد از ایشان در نقاط مختلف، پس از کسب فیوضات علمی و اخلاقی از امام کاظم (ع) به ترویج عقاید درست شیعی می پرداختند. حضور مؤثر این افراد، تدوین مجموعه های بسیاری از احکام اسلامی در موضوع فقه و حدیث و کلام را موجب شد. علاقه به علم و یادگیری، موجب می گردید فرمایش ها و فتاوای شرعی امام کاظم (ع) ثبت و ضبط شود. گزارش سیدبن طاووس بر این امر دلالت می کند:
یاران و نزدیکان امام کاظم (ع) در مجلس درس آن بزرگوار حاضر می شدند و لوحه های آبنوس در آستین ها داشتند؛ هرگاه ایشان سخنی می فرمود یا در موردی نظری ارائه می داد، به ضبط آن مبادرت می ورزیدند.[35]
جایگاه علمی امام کاظم (ع) که بارها پدر بزرگوارشان توسط آن را تأیید کرده بودند، سیل مشتاقان به علوم اهل بیت (علیهم السلام) را به سوی ایشان روانه می ساخت. هر چند این چشمه جوشان اندیشه با وجود جو اختناق حاکمان عباسی، زیر فشارها، محدودیت ها و محرومیت های زیادی قرار داشتند، هیچ گاه تشنگان فرهنگ دینی اهل بیت (علیهم السلام) را از رسیدن به این مهم ناامید نساختند. بزرگان علمی و فرهنگی عصر امام کاظم (ع) را که همواره از خزانه علوم وحیانی ایشان سیراب می شدند افرادی چون: یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، محمدبن ابی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب السراد و احمد بن ابی نصر بزنطی بودند که از اصحاب اجماع و از خواص اصحاب امام (ع) به شمار می آمدند.[36] اما افراد دیگری نیز تربیت یافته مکتب علمی امام کاظم (ع) بودند و در راه توسعه و ترویج فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) و تربیت فرهنگی جامعه نقش داشتند: از جمله محمدبن خلاد، عبدالرحمان بجلی، علی بن جعفر، اسحاق بن عمار صیرفی، اسماعیل بن موسی بن جعفر، حسین بن علی بن فضال، داوود رقی، عبدالسلام بن صالح حصروی، موسی بن بکیر و اسماعیل بن مهران.[37]
مدرسه علمی امامین صادقین (ع) به عنوان امانتی سنگین و مهم در اختیار امام کاظم (ع) قرار گرفت. ایشان با هدف توسعه علوم دین و شریعت، گروهی از علما، راویان و محدثان را تعلیم و تربیت نمودند. با وجود شدت اختناق اوضاع سیاسی حاکم در آن زمان و فشار حاکمان بر امام،، حضرت هرگز مسئولیت علمی خویش را رها نکردند از همین رو، موفق شدند تا تهاجم فرهنگی و علمی ملحدان و کافران زندیق را کنترل کنند. کتاب های رجال و تراجم، به بیش از سیصد راوی اشاره کرده اند که از امام کاظم (ع) حدیث نقل می کردند.
امام کاظم (ع) با توجه به اوضاع سیاسی، نوع مقابله و مبارزه با طاغوت را مبتنی بر رویکرد فرهنگی قرار دادند و به جای هرگونه اقدام سیاسی حاد، به جریان فرهنگ ساز مدرسه علمی با اولویت قرار دادن رهبری و ارشاد علمی و فکری دانشگاه جعفری، پایه های فرهنگ گسترده اسلامی را با آرا و نظریات خود محکم تر ساختند. پیگیری نهضت فرهنگی در آن دوران نسبت به دیگر اقدام ها، از چند جهت اولویت و فوریت داشت:
یکی آن که میراث عظیم و عمیق فرهنگی که امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) شروع کرده و امام صادق (ع) در حوزه گسترده تری مطرح کرده بودند، رها کردن این حرکت از سوی امام کاظم (ع) و امامان پس از آن حضرت در واقع موجب هدر رفتن تلاش های امامان پیشین می شد.
دوم آن که در آن موقعیت، خطر نفوذ اعتقادات فرقه های نوظهور و هم چنین فرهنگ های بیگانه در قلمرو فرهنگ اسلام ناب، خطری جدی و ویرانگر برای مبانی اعتقادی امت مسلمان بود. امام کاظم (ع) برای جلوگیری از نفوذ افکار الحادی در حوزه فرهنگی اسلام و پاسخ گویی به نیازهای فکری و اعتقادی پیروان خود، محور فعالیت های خویش را بر کارهای فرهنگی متمرکز کردند. ایشان با احاطه گسترده به مبانی مکتب و آگاهی از نیازمندی های جامعه، مجموعه ارزشمندی از احکام و معارف اسلامی در زمینه های مختلف را از طریق اصحاب و شاگردان خاص خود به یادگار گذاشتند که امروزه برنامه ای مدون و راهبردی عملی برای پیروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) به شمار می آید.
3) توسعه فرهنگی با شبکه سازمان یافته وکالت
دوره حکومت و امامت امام علی (ع) فرصت مناسبی برای حیات سیاسی- اجتماعی شیعیان به شمار می رفت. اما پس از شهادت حضرت و بعد از صلح تحمیلی بر امام حسن (ع) و قدرت یافتن امویان، فشارها بر جامعه شیعه افزایش یافت، به گونه ای که بزرگان از اصحاب ائمه از دم تیغ امویان می گذشتند. با زوال حاکمیت بنی امیه، با شعار «الرضا من آل محمد»، زمان احیای مجدد جامعه شیعه را نشان می داد، اما داعیه داران این شعار نیز همچون حکومت امویان، از هیچ فشاری بر امامان و جامعه شیعه دریغ نکردند و با تلاش های ضد شیعی خود، صفحه جدیدی در تاریخ تشیع رقم زدند. امامان شیعه در این دوران، تحت کنترل و فشار بیش تری قرار گرفتند و همین امر، زمینه های بروز مشکلات و معضلات متعددی را برای جامعه شیعه فراهم کرد. همان طور که گذشت، توسعه سرزمینی و جغرافیایی مرزهای اسلامی که در پی فتوحات رو به افزایش بود، زمینه مناسبی برای حضور عقاید، اندیشه و افکار ملل دیگر به درون جامعه اسلامی بوده است. وجود آسیب این چنینی، ائمه را بر آن داشت تا رویکرد مبارزاتی خود را رویکرد علمی- فرهنگی قرار دهند. لذا از دوره امامت امام سجاد (ع) به بعد، این فرایند مبارزاتی آغاز شد و در دوره های بعد به تدریج بسته به اوضاع زمانی، ادامه و توسعه یافت. بنابراین به طور طبیعی، به حلقه های ارتباطی بین امامان می توان پی برد و در واقع تحلیلی فرایندی از فعالیت های فرهنگی امامان شیعه می توان ارائه کرد. رویکرد اجتماعی و سازمانی در فعالیت امامان از دوره امام کاظم (ع)، پس از رویکرد تربیتی و تعلیمی امامان قبلی، شاهد بر این مدعاست که مکمل فعالیت های گذشته با رویکرد حفظ جامعه شیعه است و در ادامه با تلاش های امام رضا (ع) و امامان پس از ایشان به طور وسیع تر ادامه یافت.
دوران امام کاظم (ع) که به گواهی تاریخ از سخت ترین دوران حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه بود، با درایت و مدیریت بجا و خردمندانه آن امام بزرگوار، توانست به روند طبیعی خود ادامه دهد. امام کاظم (ع) با ایجاد شبکه منظم وکالت، وکلای خود را که از شاگردان تربیت شده مکتب ایشان بودند و به سلاح علم و ادب و فرهنگ علوی مسلح بودند، برای هدایت و مدیریت جامعه شیعه به مناطق مختلف فرستادند. وسعت سرزمینی و جغرافیایی جهان اسلام در پی فتوحات ادوار نخستین اسلامی، رو به افزایش بود. به همین منوال، جغرافیای انسانی تشیع نیز پراکندگی چشم گیری داشت. شیعیان در برخی نقاط جهان اسلام حضور داشتند و همین حضور جامعه شیعی، لوازمی را در پی داشت. اطلاع از مسائل شرعی و آموزه های مذهب تشیع، پاسخ به شبهات اعتقادی موجود، رد دیون شرعی به امام، اداره موقوفات و کمک به نیازمندان شیعه، از مسائل مهمی بود که بر اساس آن برقراری ارتباط با امام را ضروری می نمود. اما محور فعالیت های این وکلا، توسعه فرهنگی دینی و به معنای دیگر پاسخ به شبهات و حفظ کیان جامعه شیعه از انحراف و توسعه مفهوم امامت و معرفی اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان الگوی راستین هدایت بود.
جو اختناق، امکان برقراری این ارتباط را فراهم نمی ساخت. لذا امام، یاران و شاگردان مورد اعتماد خویش را به نمایندگی از خود به سوی شیعیان مناطق مختلف راهی می کردند تا از این طریق، علاوه بر رفع نیازمندی های شرعی، واسطه مناسبی برای توسعه، ترویج و تعمیق آموزه های شیعی و راهبردی علمی برای تقویت مبانی فرهنگی شیعه امامی باشند. برخی از این وکلا عبارتند از:
1- مفضل بن عمر جعفی در کوفه؛
2- عبدالرحمان بن حجاج در بغداد؛
3- عبدالله بن جندب در اهواز؛
4- علی بن یقطین در کوفه؛
5- اسامة بن حفص؛
6- ابراهیم بن سلام نیشابوری در نیشابور؛
7- یونس بن یعقوب در کوفه؛
8- علی بن حمزه بطائنی؛
9- زیاد بن مروان قندی (در قندهار)؛
10- احمد بن بشر سرّاج؛
11- عثمان بن عیسی رواسی در مصر؛
12- منصور بن یونس بزرج؛
13- حیان سرّاج.[38]
در کنار فرستادن وکیل، از دیگر راه هایی که امام با مناطق شیعه نشین برای ارتقاء فرهنگ دینی ارتباط برقرار می کردند، آمدن گروه های مختلف مردم و نمایندگان از مناطق دور بود. بعد از شهادت امام صادق (ع) شیعیان مناطق مختلف، برای شناخت امام بعدی و جانشین امام صادق (ع) نمایندگان خود را به مدینه فرستادند. این نمایندگان بعد از شناخت امام و ایمان به امامت و ولایت حضرت موسی بن جعفر (ع) و بیان دوستی و اطاعت، به سوی سرزمین های خود می رفتند؛[39] مانند محمدبن علی نیشابوری که از طرف شیعیان نیشابور برای دیدار با امام به مدینه آمد. وی از ثقات شیعه به شمار می آید و از امام روایاتی هم نقل کرده است.[40]
بنابراین به طور خلاصه می توان گفت که برنامه های راهبردی امام در شبکه وکالت، فعالیت های مخفی، استفاده از نیروهای توانمند علمی و اخلاقی و متعهد برای تحقق اهداف بسیار مهم در جهت زمینه سازی و آماده سازی جامعه برای عصر غیبت صغرا بوده است.
نتیجه
فرهنگ یکی از مهم ترین مؤلفه های اثرگذار بر تحولات جامعه است که در همه جوامع به گونه های مختلف نمود دارد. برای توسعه این مؤلفه در جامعه دینی در جهت رواج و تقویت باورهای دینی و اصلاح سبک و رفتار دینی در زندگی، معرفی الگوی مناسب نیاز است. پیامبر (ص) و فرزندان ایشان، با استناد به آیه قرآن و حدیث ثقلین، بهترین الگو برای جوامع بشری هستند. نوع رفتار امام کاظم (ع) در فعالیت های فرهنگی، می تواند الگوی مناسبی برای توسعه فرهنگ دینی در جامعه و راهبردی عملی برای برون رفت جامعه بشری از چالش های فرهنگی باشد. امام در مواجهه با این چالش ها، رفتارهای متناسب و درخوری را به کار گرفتند و ضمن پاسخ به نیازهای فرهنگی، به تقویت مبانی فرهنگ دینی پرداختند. بنابراین می توان رفتارهای امام را به عنوان راهبردی عملی در سیره فرهنگی ایشان این گونه دانست:
1- مقابله با چالش های زمینه ساز انحراف فرهنگی با ترویج و توسعه مبانی اعتقادی دینی مانند تبیین جایگاه امامت؛
2- ترویج قرائت قرآن به عنوان یکی از بهترین ابزارهای هدایت دینی؛
3- توسعه فرهنگ قرآنی با تفسیر آیات و تبیین مباحث عقیدتی؛
4- توسعه علم با تداوم حیات فرهنگی مدارس علمی؛
5- تربیت شاگردان عالم و وارسته و ارسال به نقاط دوردست جهان اسلام برای مبارزات فکری و فرهنگی؛
6- تأکید بر فعالیت های مخفی برای حفظ جامعه شیعی از انحراف با تأسیس و تقویت شبکه سازمان یافته وکالت.
منابع
1- ابن بابویه، محمدبن علی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، تهران: نشر جهان، چاپ اول، 1378 ق.
2- ابن منظور، لسان العرب، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1419 ق. 1999 م.
3- ابن نعمان، محمد (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، بی جا، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ دوم، بی تا.
4- ابن شهرآشوب، السروی المازندرانی ابی جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقیق البقاعی یوسف، قم: نشر ذوالقربی، 1384 ش.
5- جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (علیهم السلام)، قم: انتشارات مؤسسه امام خمینی (قدس سره)، چاپ دوم، 1382 ش.
6- دکتر میرسپاسی، «اقتصاد و مدیریت»، مجله مدیریت تطبیقی و تطبیق مدیریتی، ش 8 و 9، بهار و تابستان 1370 ش.
7- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، قم: طلیعه نور، چاپ دوم، 1384 ش.
8- رضوی، سیدعبدالهادی، مقاله «بررسی و شناخت وجه تمایز فرهنگ دینی با سایر فرهنگ ها»، پژوهشنامه علوم اجتماعی، ش 81، تابستان 1390 ش.
9- طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1385 ش.
10- عروسی حویزی، عبدالعلی بن جمعه، نور الثقلین، قم: نشر اسماعیلیان، 1415 ق.
11- عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) اسطوره مبارزه و قهرمان مقاومت و پایداری، قم: انتشارات نوید اسلام، بی تا.
12- عطاردی، عزیزالله، مسندالامام الکاظم (ع)، مشهد: کنگره جهانی امام رضا (ع)، 1409 ق.
13- عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران: علمیه، 1380 ش.
14- فیومی، احمد بن محمد (770 ق)، مصباح المنیر [فی غریب الشرح الکبیر للرافعی ]، قم: دارالهجره، 1372 ش/ 1414 ق.
15- قطب الدین راوندی، سعیدبن هبة الله، الخرائج و الجرائح، تحقیق مدرسه الامام المهدی (ع)، قم: 1409 ق.
16- قشیری النیشابوری، ابی الحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، بیروت: دارالفکر، 1408 ه-/ 1988 م.
17- قرشی، باقر شریف، حیاة الامام موسی بن جعفر، نجف، مطبعة آداب، چاپ دوم، 1389 ش.
18- قمی، شیخ عباس، الانوار البهیه فی تواریخ حجج الالهیه، قم: جامعه مدرسین، 1417 ق.
19- کلینی محمد بن یعقوب بن اسحاق، کافی، تهران، دارالکتب السلامیه، 1388 ق.
20- مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش.
21- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403 ق.
22- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار کتاب سیری در سیره نبوی، قم: صدرا، چاپ هفتم، 1385 ش.
23- نعمانی، محمدبن ابراهیم، الغیبه، تهران: نشر صدوق، چاپ اول، 1379 ق.
24- نوبختی، ابومحمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، تصحیح سیدمحمد صادق آل بحرالعلوم، نجف: المکتبه المرتضویه، 1355 ق.
25- یعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن واضح یعقوبی)، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا.
پی نوشت ها
[1] . فیومى، مصباح المنیر، ج 1، ص 361.
[2] . ابن منظور، لسان العرب، ج 6، ص 454.
[3] . راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، واژه سار، ص 433.
[4] . طه، آیه 21.
[5] . انعام، آیه 11.
[6] . روم، آیه 9.
[7] . علامه طباطبایى، تفسیرالمیزان، ترجمه محمدباقر موسوى همدانى، ج 14، ص 199.
[8] . سیرههاى نوشته شده به وسیله تاریخنگاران مانند سیره ابن هشام، ابن اسحاق، حلبى، ابن عساکر و امثال آن و نوع نگاه نویسندگان به سیره، گویاى این مطلب است که سیره در معناى حقیقى خود تنظیم نشده و صرفاً به صورت مجموعهاى از اطلاعات ریز و درشت از زندگى حضرت جمع آورى شده است.
[9] . شهید مطهرى، سیرى در سیره نبوى، ص 45.
[10] . همان، ص 46.
[11] . میرسپاسى،« مقاله اقتصاد و مدیریت»، مجله مدیریت تطبیقى و تطبیق مدیریتى، ش 8 و 9، بهار و تابستان 1370.
[12] . همان.
[13] . سیدعبدالهادى رضوى، مقاله« بررسى و شناخت وجه تمایز فرهنگ دینى با سایر فرهنگها»، پژوهشنامه علوم اجتماعى، ش 81، تابستان 1390.
[14] . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 349.
[15] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31.
[16] . نک: کلینى، کافى، ج 1، ص 351- 352؛ قطبالدین راوندى، الخرائج و الجرائح، ص 297.
[17] . نوبختى، فرق الشیعه، تصحیح سیدمحمد صادق آل بحرالعلوم، ص 78- 77.
[18] . شیخ مفید، ارشاد، ترجمه سیدهاشم رسولى محلاتى، ص 235.
[19] . مجلسى، بحار الانوار، ج 48، ص 104.
[20] . عطاردى، مسندالامام الکاظم( ع)، مشهد، ج 2، ص 606.
[21] . علامه مجلسى، همان، ج 92، ص 184.
[22] . کلینى، همان، کتاب عقل و جهل، حدیث 12.
[23] . ابى الحسین مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج 2، حدیث 2408.
[24] . طلاق، آیه 3.
[25] . کلینى، همان، ج 2، ص 65، 1375.
[26] . ملک، آیه 30.
[27] . غیبت نعمانى، ص 176.
[28] . تفسیر نمونه، ج 24، ص 360.
[29] . کلینى، همان، ج 7، ص 174.
[30] . تفسیر عیاشى، ج 1، ص 253.
[31] . نجم، آیه 11.
[32] . عروسى حویزى، نورالثقلین، ص 153.
[33] . سوره انعام، آیه 84- 85.
[34] . شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 84- 85.
[35] . شیخ عباس قمى، الانوار البهیه، ص 95.
[36] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 350.
[37] . عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، امام موسى بن جعفر( ع) اسطوره مبارزه و قهرمان مقاومت و پایدارى، ص 122.
[38] . محمدرضا جبارى، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، ص 423- 599.
[39] . باقر شریف قرشى، حیاه الامام موسى بن جعفر( ع)، ج 1، ص 418.
[40] . همان. ج 2، ص 219.