قرآن کریم قبل از اینکه به ما دستورهای اثباتی بدهد که بفرماید چه صفتی داشته باشید ما را از تهی بودن ذاتی مان باخبر می کند؛ یعنی به ما می فهماند در درون ذات شما چیزی نیست ولی این قدرت را دارید که فضایل را تهیه کنید. این تعبیر ﴿یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ﴾[1]در کتاب های عقلی یک مقدار تحقیق روی آن شده، ولی آن لطایفی که در فنّ اخلاق مطرح است در کتاب های عقلی نیست. در کتاب های عقلی مثل حکمت و کلام ثابت می کنند که انسان ذاتاً فقیر است؛ یعنی وقتی که می گوییم «الانسان فقیرٌ»؛ نظیر اینکه بگوییم «زیدٌ قائمٌ» نیست، زیرا قیام و قعود یک وصف عارضی برای انسان است که گاهی هست گاهی نیست. اگر گفتیم «الماء حارٌّ»؛ آب گرم است، حرارت و برودت یک وصف عارضی برای آب است؛ گاهی هست گاهی نیست، فقر برای انسان یک عَرَض مفارق نیست، این اوّلاً و اگر گفتیم: ﴿یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ﴾ «الانسان فقیرٌ»، نظیر «الأربعة زوجٌ» نیست که فقر یک عرض لازمِ ذات باشد؛ زیرا درست است که فقر از انسان جدا نمی شود، ولی عرضِ لازم نیست، چون عرض در رتبه معروض نیست، لازم در رتبه ملزوم نیست. «أربعة» مثلاً در مقام ذات کمّ است و «زوجیت»، کیفِ مخصوص به کمّ است، آن یک مقوله دیگر است این یک مقوله دیگر است. اگر گفته شد «الأربعة زوج»، معنای آن این نیست که زوجیت در متن ذات اربعه است، بلکه معنایش این است که هر جا اربعه هست زوجیت هست، می شود عرض لازم و چون عرض در مرتبه معروض نیست «الانسان فقیرٌ» نظیر «الاربعة زوج» نیست تا این فقر در مقام ذات نباشد، این دو مرحله. اگر گفتیم «الانسان فقیرٌ»، نظیر «الانسان موجودٌ» باشد این هم نیست، زیرا هستی برای ذات انسان بالاصاله نیست این ماهیت، ذاتی او هستی نیست، این هستی برای او عاریت است. اگر گفتیم ماهیت انسان، موجود است؛ حتی گفتیم جنس و فصل انسان «موجودٌ»، ثبوت وجود برای ماهیت، بالاصاله نیست، ماهیت در سایه هستی، هست می شود نه خودش هستی داشته باشد؛ پس این هستی برای ماهیت نیست، این مرحله سوم. مرحله چهارم این است که اگر گفتیم «الوجود موجودٌ» این یعنی جز هستی چیزی دیگر در درون هستی انسان نیست؛ یعنی این ذاتی هویت است نه ذاتی ماهیت، این می شود مرحله چهارم. پس اگر گفته شد «الانسان فقیرٌ» یا ﴿یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ﴾ از سنخ «زیدٌ قائم» نیست از سنخ «الاربعة زوج» نیست از سنخ «ماهیة الانسان موجودةٌ» نیست، از سنخ «وجود الانسان موجود» است، این حداکثر تلاشی است که حکمت و کلام دارد. اما آن ظرافت و لطافتی که در فنّ اخلاق هست در حکمت و کلام نیست. در فنّ اخلاق این جمله را از آیات دیگر هم کمک می گیرند که ﴿یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ﴾ را از این جمله می گیرند «یا ایها الناس انتم الفقراء من الله، أنتم الفقراء الی الله» تمام بحث های اخلاقی در آن «فقیرِ مِن الله» است که از این بحث ها در حکمت و کلام خبری نیست. «فقیر من الله» را از آن دعای نورانی وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء) که دارد: «أَعُوذُ بِک مِنْک»؛[2]خدایا من از تو به تو پناه می برم! این می شود توحیدِ محض، چون هیچ حادثه ای در عالم به انسان نمی رسد مگر به اذن خدا و هیچ راه حلّی برای نجات از آن حادثه نیست مگر از خدا. پس هر حادثه ای بخواهد پیش بیاید از طرف خداست، ما باید به او پناه ببریم، از او پناه ببریم که مشکلی برای ما پیش نیاید، به او پناه ببریم که اگر مشکلی پیش آمد او حلّ کند. دفع مشکل یک؛ رفع مشکل دو؛ هر دو از اوست. کودک را وقتی می بینید مادرش دارد تنبیه می کند، این کودک دو ساله یا یک ساله را که هیچ پناهگاهی ندارد، این از مادر آسیب می بیند دارد سیلی می خورد، ولی باز به آغوش مادر پناه می برد، چون هیچ پناهگاهی غیر از مادر نمی شناسد. مادر دارد او را تنبیه می کند فریاد می زند، این فریاد را از مادر می شنود؛ ولی پناهگاهی غیر از مادر ندارد؛ لذا در عین حال که از او سیلی می خورد به دامن او پناه می برد؛ این یک تمثیل معقول به محسوس است، این«أَعُوذُ بِک مِنْک»؛ یعنی خدایا آنچه در عالم هست و تدبیر می شود به مدیریت شماست. اگر یک رخداد تلخی بخواهد به ما برسد به اذن شماست و اگر این رخداد تلخ بخواهد رخت بربندد به دستور شماست؛ پس از شما به شما پناه می بریم!
در مسئله فقر «مِن الله و الی الله»، یک نحوه ربوبیتی در درون همه ما هست آن خودخواهی است، حالا برخی ها زبان درازی می کنند؛ نظیر فرعون می گویند: ﴿أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی﴾،[3] ﴿ما عَلِمْتُ لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیری﴾[4] بعضی زبان کوتاهی می کنند، حرف های قارون را می زنند می گویند ما خودمان زحمت کشیدیم سی، چهل سال عالِم یا دانشمند شدیم. حرف قارون زبان کوتاهی آن زبان دراز است، هر دو داعی ربوبیت دارند. اینکه کسی می گوید من خودم زحمت کشیدم این مال را پیدا کردم یا این علم را پیدا کردم این «فقرِ مِن الربوبیة» ندارد، این زمینه ای از ربوبیت را دارد آن کمبود را می خواهد جبران کند؛ لذا فقرش فقر محض نیست. فرق قارون و فرعون در درکات این کار است. قارون در درکات میانی به سر می برد، فرعون در درکات نازل و فرودین به سر می برد. فرعون صریحاً می گوید: ﴿أَنَا رَبُّکمُ الْأَعْلی﴾، ﴿ما عَلِمْتُ لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیری﴾؛ قارون همین حرف را در آن درکات میانی می زند می گوید: ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾[5] من خودم زحمت کشیدم اقتصاددان بودم مال پیدا کردم، خودم زحمت کشیدم با استعداد بودم عالِم حوزوی یا دانشگاهی شدم. اینکه می بینید بعضی از ماها اسلامی حرف می زنیم و ـ معاذالله ـ قارونی فکر می کنیم؛ برای اینکه رعونتی از ربوبیت در ما هست. این غرور و خودخواهی تا به نحو سالبه کلیه محو نشد؛ یعنی ما «فقیرِ مِن الربوبیة» نشدیم، «فقیرِ الی الله» نخواهیم بود. اینکه در آیه نورانی دارد ﴿وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکونَ﴾،[6] برای همین نکته است. فرمود اکثر مؤمنین گرفتار این رعونت و این خودخواهی و این داعیه ربوبیتی در دنیا هستند، در صورت عصبانیت آنها معلوم می شود، در صورت تفاخرشان معلوم می شود، در صورت اظهار فرهیختگی و نخبگی شان معلوم می شود. اینکه گوشه ای از ربوبیت خواهی در درون خیلی ها هست از این کریمه استفاده می شود: ﴿وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکونَ﴾. وقتی از امام (سلام الله علیه) سؤال می کنند که چطور اکثر مؤمنین مشرک اند فرمود: همین که می گویند اگر فلان شیء نبود اگر فلان وسیله نبود؛ اوّل خدا دوم فلان شخص؛ گاهی خودشان را ضمیمه می کنند حرف قارون را می زنند، گاهی دیگری را ضمیمه می کنند می گویند اوّل خدا دوم فلان شخص؛ یا «لَوْ لَا فُلَانٌ لَهَلَکت».[7] در تفسیر این جمله نورانی قرآن کریم که ﴿وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکونَ﴾ این خطر هست، این مطلب اوّل که اگر آیه به ما فرمود: ﴿أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ﴾ این جمله را هم آیات دیگر به ما می فهماند، «أنتم الفقراء من الله، أنتم الفقراء إلی الله» شما از ربوبیت بالقول المطلق ممنوع و محروم هستید، شما به ربوبیتِ الله «بالقول المطلق» وابسته اید.
مطلب دوم اینکه حالا که روشن شد انسان ذاتاً خالی است و ظرفیت آن را دارد که موحّد باشد می تواند مظهر خدا باشد. مستحضرید این اسامی نورانی که در دعای پربرکت «جوشن کبیر» است که بسیاری از شما ـ إن شاءالله ـ موفق هستید شب های جمعه قرائت و تلاوت می کنید، این هزار یا هزار و یک اسم بعضی ها عظیم اند بعضی ها اعظم اند. این رحمانیت ذات اقدس الهی جزء اسمای اعظم به شمار می رود؛ لذا شما می بینید در آیات و روایات «الرحمن» را صفت برای چیزی قرار نمی دهند؛ اما «الرحیم، العلیم، السمیع» اینها را جزء صفات خدایی که حکیم است علیم است؛ اما «الرحمن» را صفت برای چیزی قرار نمی دهند، بلکه آن را موصوف قرار می دهند؛ مثل اینکه «الله» را صفت برای چیزی قرار نمی دهند، بلکه او را موصوف قرار می دهند، ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی﴾.[8] گاهی انسان مظهرِ رحیم می شود نسبت به گروه خاصه رحمت دارد نسبت به دیگران بی مهر است و همچنین اسمای دیگر، گاهی هم مظهر «الرحمن» می شود این دین به ما دستور داده که مظهر «الرحمن» بشویم نسبت به همه چیز رحم و مهربانی را رعایت کنیم. می بینید بدتر از مار و عقرب گزنده که چیز دیگر نیست، اگر کسی برای رضای خدا به این مار یک مقدار آب بدهد این ثواب دارد. این سگِ بیابان اینکه «نجس العین» است حرام گوشت است، این «کلب هراش» الان در صدد حمله نیست برای این شما در تمام کتاب های فقهی مسئله «أطعمه و أشربه» را که می بینید، می بینید این روایت، این فتوا و این حکم ائمه هست که «لِکلِّ کبِدٍ حَرَّی أَجْرٌ»[9] این را دین ما و فقه ما گفته است؛ یعنی هر جگر تشنه ای را کسی سیراب کند اجر دارد. درست است سگ است، «نجس العین» و حرام گوشت است، ولی مخلوق خداست، چرا اجر دارد؟ برای اینکه انسان شده مظهر «الرحمن» که این «الرحمن» فرمود: ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کلَّ شَیء﴾.[10] «لِکلِّ کبِدٍ حَرَّی أَجْرٌ» این در روایات ماست، برابر این فتوای فقهی ما هم همین است، دیگر ندارد انسان، مسلمان یا حیوان باشد، بلکه فرمود هر کبدِ تشنه ای را شما سیراب کنید اجر دارد، این مظهر رحمتِ رحمانیه است. از حیوانات پایین تر، درخت را اگر کسی بخواهد سیراب کند آب بدهد «قربةً الی الله» عبادت است: «مَنْ سَقَی طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَکأَنَّمَا سَقَی مُؤْمِناً مِنْ ظَمَإ»[11] این در روایات «أطعمه و أشربه» ما هست، هر کسی درختی را که دارد از تشنگی رنج می برد کسی یک سطل آب به پای این درخت بریزد «قربةً الی الله» این فضیلت و ثواب و عبادت است؛ مثل اینکه شما یک لیوان آب به مؤمن دادید، «مَنْ سَقَی طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَکأَنَّمَا سَقَی مُؤْمِناً مِنْ ظَمَإ». از این پایین تر، هوا را کسی آلوده نکند، هوا را از آلودگی نجات بدهد...اینها همه اش کار حق است؛ اما راه دارد که ما هوا را آلوده نکنیم یک؛ و اگر هوا آلوده شد آن را تمیز کنیم، دو و عبادت است. از بیانات نورانی امام صادق شما نگاه کنید می فرماید: شما بخواهید شهر یا روستا زندگی کنید آن مربوط به اختیارات و امکانات اقتصادی شماست، ولی هر جا می خواهید زندگی کنید این اصول را باید رعایت کنید: «لَا تَطِیبُ السُّکنَی إِلَّا بِثَلَاثٍ الْهَوَاءِ الطَّیبِ وَ الْمَاءِ الْغَزِیرِ الْعَذْبِ وَ الْأَرْضِ الْخَوَّارَة»؛[12]جایی را انتخاب کنید که هوای سالم داشته باشد، آب فراوان داشته باشد، زمین حاصلخیز برای کشاورزی داشته باشد. تنها دستورات فقهی نماز و روزه نیست، اینها را هم همین ائمه گفتند. متأسفانه بحث های اطعمه و اشربه و سایر بحث های فقهی چون در حوزه ها درسی نیست، این حرف ها مأنوس به ذهن نمی رسد. کدام انسان به این فکر است که جامد و ذی روحِ نباتی، حیوانی و انسانی را مشمول رحمت خاصّ خود قرار بدهد، همان انسان مسلمان است.
اگر کسی فقیرِ محض شد، ظرفیت پیدا می کند که مظهر خدای «الرحمن» بشود، این «الرحمن» مقابل ندارد، آن «الرحیم» است که مقابل دارد؛ خدا منتقم است در قبالش رحیم، رحیم است در قبالش منتقم. این دعای نورانی امام سجاد بارها خوانده شد، وجود مبارک امام سجاد به ما فرمود: درست است رحمت خدا بیش از غضب خداست؛ اما محور اساسی تعلیم این نیست که رحمت خدا بیش از غضب خداست، در مقابل هم باشند یکی بیشتر، یکی کمتر. آنکه اساس کار است این است که رحمت خدا پیش از غضب اوست نه بیش از غضب او؛ بیش از غضب او باشد، یعنی اینها مقابل هم اند، آن کفه سنگینتر از بیشتر از این، آن بیشتر از این است، آن برای رحمت رحیمیه است. رحمت رحیمیه با ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ﴾[13] اینها مقابل هم اند؛ اما رحمت رحمانیه مقابل ندارد، چون صریحاً در سوره «انعام» فرمود: ﴿وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کلَّ شَیء﴾. یا در دعای نورانی «کمیل» می خوانیم: «بِرَحْمَتِک الَّتِی وَسِعَتْ کلَّ شَی ءٍ»[14] این موجبه کلیه است، اگر این رحمت «وَسِعَتْ کلَّ شَی ءٍ»، دیگر جا برای غضب نیست. بیان نورانی امام سجاد در دعاهایش این است که «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه»[15]رحمت رحمانیه، اِمام است و سایر اوصاف، امت اند، رحمت رحمانیه مقابل ندارد، «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه» یک؛ «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه»،[16] دو. رحمت خدا سابق بر غضب اوست نه بیشتر از غضب او. شما می توانید یک نماز جماعتی ترسیم کنیم که امامی دارد دو صف از جماعت یک صف بیشتر از صف دیگر است؛ اما نمی توانید بگویید اما بیشتر از مأموم است، باید بگویید بیش از مأموم است.
خدای سبحان اگر بخواهد برنامه انتقام را تنظیم کند، این برنامه انتقام زیر پوشش آن رحمت مطلقه است. آن رحمت دستور می دهد کجا تنبیه بشود کجا انتقام گرفته شود و کجا گذشت و عفو شود «أَنْتَ الَّذِی تَسْعَی رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِه» اگر رحمت دستور داد ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ﴾ تنظیم بشود می شود، اگر رحمت خدا دستور داد غفران و عفو و تخفیف صادر بشود می شود، آن رحمت مطلقه مقابل ندارد.
وقتی انسانِ کامل مظهر آن رحمت مطلقه شد، بعد از فتح مکه هم به همه دودمان ننگین اموی می فرماید: «إِذهَبُوا أَنتُمُ الطُلَقَاء»،[17]همه را آزاد میکند. مگر ابوسفیان یک مار و عقرب کمی بود؟ مگر دودمان اموی یک مار و عقرب کمی بودند؟ اگر زینب کبرا (سلام الله علیها) در شام فرمود: «أَ مِنَ الْعَدْلِ یا ابْنَ الطُّلَقَاء»[18]همان است. این رحمت رحمانیه است، این رحمت رحمانیه به مار و عقرب هم رحم می کند، روزی او را میدهد. آیه شش سوره مبارکه هود برای همین است. فرمود شما چه کار دارید که مار و عقرب حرام گوشتاند و نیش میزنند، اینها عائله مناند، من متعهدم که روزیِ اینها را تأمین بکنم، با «عَلی» تعبیر کرده، ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها﴾. آن وقت این انسان کامل مثل وجود پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) وقتی مظهر رحمت رحمانیه شد این چنین میشود، گر چه برای توده مردم مقدور نیست به این مقام برسند؛ اما گاهی این چنین شدن هم ممکن است، لااقل ما هم فضا، گیاهان و حیواناتمان را نرنجانیم، این مقدار که از دست ما بر میآید، حالا از دشمنانمان بگذریم یا نگذریم یک حساب دیگری است، در صورتی که رحمت اجازه بدهد، این هم مطلب دوم.
مطلب سوم آن است که به ما گفتند دستورهای دین را شما متّصلاً، متوالیاً و مرتباً حفظ کنید، این ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾[19] که آمده این رِباط و مرابطه را توسعه دادند، آن مرابطه های دقیق و عمیق را فقه به عهده دارد، همان طوری که اعتکاف را فقه به عهده دارد. اصلِ مسجد رفتن را یک باب جدایی باشد، مستقل باشد حکم خاصی داشته باشد، زمان خاص داشته باشد، این نیست، مسجد خانه خداست هر وقت انسان فرصت پیدا کرد مشرّف می شود و نماز می گزارد؛ اما اعتکاف یک شرایط خاصی دارد، هم زمانش مخصوص است هم مکانش مخصوص. همان طوری که اعتکاف، زمان و زمینش مخصوص است یک عبادت خاص فقهی است، مرابطه هم حکم فقهی خاصی دارد. اینکه فرمود: ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾؛ حالا کسی می خواهد برود جزء مدافعان حرم بشود، می خواهد مرزداری کند و در جبههها حافظ مرز باشد. این یک وقت است به طور عادی است؛ مثل اینکه می رود مسجد نماز می خواند و برمی گردد، این حکم خاص ندارد، فقط ثواب مخصوص به طور عام دارد، یک وقت می خواهد به این آیه عمل کند، به این آیه که عمل کند باید حساب خاص داشته باشد؛ مثل اعتکاف، اگر در اعتکاف سه روز و دو شب حتماً باید در مسجد باشد، این نیروی رزمی هم که رفته بالای کوه سنگر گرفته و مرزداری می کند به عنوان اینکه ﴿رابِطُوا﴾ را عمل کند الاّ ولابد باید سه روز و دو شب باشد؛ مثل اعتکاف تا بشود رابط. این دین برای همه مشخصات ما رابطه دارد و به ما گفته که آن «رابطوا» مثل اعتکاف حکم خاصّ خودش را دارد؛ اما گفتند اگر کسی ظهر نمازش را در مسجد خواند منتظر و علاقهمند بود که شب فرا برسد باز در مسجد شرکت کند نمازش را بخواند، مرتب در پیوند این است، این می شود «رابطوا». این روزه را گرفته منتظر است که روز دیگر بیاید روزه بگیرد این می شود «رابطوا»، اگر بین اعمال حسنه اش پیوندی برقرار کند منتظر باشد که آن نوبت برسد این عمل را انجام بدهد، مصداق «رابطوا» است. اخلاقیات، فقهیات، اعمال، و نیات این طوراست، ما می توانیم این چنین باشیم اگر «رابطوا» شدیم دیگر راحت هستیم، دیگر وسط ها فرصتی نیست به دیگری وقت بدهیم، چون ما منتظریم فرصت بعدی بیاید برویم مسجد، برای واجبات، مستحبات و درس و بحثمان «رابطوا»، «رابطوا»؛ ما برنامه ریزی کنیم، ما صبح این درس را داریم، بعد از ظهر آن درس را داریم، شب آن مطالعه را داریم، همه اش «لله» باشد، می شود «رابطوا». فرمودند برای خودتان برنامه ریزی کنید، اگر شما برای وقت خود برنامه ریزی نکردید بیگانه برای شما وقت تعیین می کند. این «نظم اُمورکم» همین است. پس یک وقت انسان هم از نظر عبادت میشود ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا﴾، هم از نظر درس و بحث حوزوی و دانشگاهی این طور میشود. یک دانشجو وقتی برنامه ریزی کرده که این درس را برای رضای خدا بخواند، عمل کند برای رضای خدا، مشکلات مردم را حلّ کند برای رضای خدا، می شود ﴿رابِطُوا﴾، گرچه مصداق کامل این﴿رابِطُوا﴾ در روایت آمده است: «وَ رَابِطُوا إِمَامَکمْ الْمُنْتَظَر»[20]اما این تفسیر مفهومی نیست، بلکه تطبیق مصداقی است. بسیاری از روایات تفسیری ما از سنخ تطبیق مصداقی هستند، مصداق کامل آن اهل بیت(علیهم السلام) هستند؛ اما مصادیق دیگر را هم در بر میگیرد، اگر ما خواستیم برنامه ریزی صحیح در عبادات، در علوم، در معارف داشته باشیم و به این کریمه ﴿رابِطُوا﴾ عمل کنیم، این است که وقتِ خالی باقی نگذاریم که دیگری برای ما برنامه ریزی کند...علماء هر کدام به نوبه خودشان مصداق این ﴿رابِطُوا﴾ بودند تا عمر بابرکتشان بود در مسئله علم و دین، حفظ نظام و رهبری تلاش و کوشش کردند، اجر همه اینها با ذات اقدس الهی و از ملّت بزرگ و بزرگوار از همه شما حق شناسی می شود که در این مراسم سوگ و ماتم نهایت احترام را گذاشتید!
پی نوشت ها
[1] سوره فاطر، آیه15
[2] الکافی(ط ـ الإسلامیة)،ج3، ص324.
[3] سوره نازعات، آیه24.
[4] سوره قصص، آیه38.
[5] سوره قصص، آیه38.
[6] سوره یوسف، آیه106.
[7] عدة الداعی و نجاح الساعی، ص99.
[8] سوره إسراء، آیه110؛ ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى﴾.
[9] جامع الأخبار(للشعیری)، ص139.
[10] سوره اعراف، آیه156.
[11] وسائل الشیعة، ج17، ص24.
[12] تحف العقول، النص، ص320.
[13] سوره سجده، آیه22.
[14] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص844.
[15] الصحیفة السجادیة، دعای16.
[16] البلد الأمین و الدرع الحصین، النص، ص 404.
[17] تهذیب الأحکام، ج4، ص119.
[18] الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج2، ص308.
[19] سوره آل عمران، آیه200.
[20] الغیبة للنعمانی، النص، ص199