در شماره گذشته (آذرماه 1392)، یک سلسله مباحث مربوط به صلح، از جمله نیرنگ در صلح، مشوّقات صلح و جنبه پیش گیری از جنگ را مطرح کردیم و اینک ادامه مطلب:
ب - عوامل درمان
درست است که امام علی (ع) چه در زمان حیات پربرکت پیامبرگرامی اسلام (ص) و چه پس از ممات آن اَبَرانسان روزگار در بسیاری از میادین، قهرمانانه جنگیده و بینی دشمنان خدا و بشریت را به خاک مالیده، ولی حضرتش تنها قهرمان جنگ نیست، بلکه قهرمان صلح نیز هست. از آن امام رستگاران تعجب نیست که هم قهرمان جنگ باشد و هم قهرمان صلح، یعنی مجمع صفات متضاد باشد[1]. هر اندازه روح انسان لطیف تر و متعالی تر گردد، به خدا نزدیک تر می شود و صفات خدائی بیشتر در او تجلی می یابد. مگر نه خدای متعال، هم اول و هم آخر و هم ظاهر و هم باطن است؟!. [2] مگر نه او هم رحمان و رحیم. [3] و هم شدید العقاب است؟!. [4]
روح بلند و لطیف امام علی (ع) پس از پیشوا و مرادش پیامبر خاتم (ص)، نزدیک ترین ارواح به خدای متعال بود، بنابراین؛ چه عجب، اگر او جامع اضداد و مؤلف اَشتات »[5]) یعنی تألیف کننده امور پراکنده باشد! اگر رجزهای جنگی او دل شیران را آب می کرد و بر اندام پهلوانان نامدار لرزه می انداخت و برق شمشیر مردافکن و شیراوژنش چشم ها را خیره می کرد، مواعظ صلح آمیزش نیز آتش خانمان سوز کینه ها را فرو می نشاند و تعصبات غلط و جاهلی را خنثی می کرد و غرور قومی و طایفه ای و ناسیونالیستی و نژادی را می شکست، و از تمام مشوّقاتی که بیماری صلح گریزی و آشتی جوئی را درمان می کرد، بهره می جست.
گفته شد که در زندگی بشر، اصالت با صلح است نه جنگ، و صلح؛ خیر است نه شر؛ بنابراین، باید دید آن ابر مردی که هم قهرمان جنگ و هم قهرمان صلح است، برای محقق ساختن آن چه خیر و صلاح بشریت است و فرهنگ ها و تمدن ها را به بار می نشاند و ضامن بقاء همه آثار خیر و مفیدی است که از پیشینیان به یادگار مانده، چه چاره ای اندیشیده، و چه رهنمودهائی از خود به یادگار گذاشته است. با استقراء ناقص در نهج البلاغه سید رضی می توانیم سه عامل را مطرح کنیم؛ هرچند مدعی حصر نیستیم، و صدالبته که استقراء بیشتر فرصتی افزون تر می طلبد.
1- نقد سازنده
امام علی (ع) راهگشای نقد سازنده و گفت وگوی آگاهی دهنده است. به راستی اگر رقباء به چنان نقدی روی آورند، و دست از عناد و لجاج بردارند و احتجاج را با شیوه ای عقلانی و راه و رسمی خدایگانی برگزینند، ممکن است جنگ و ستیز، مبدل به صلح و صفا و آشتی شود و محبت، جایگزین عداوت، و عدالت، به جای ظلم و قساوت نشیند. در صورتی که طرف مقابل به هیچ صراطی مستقیم نباشد، قطعاً بر آن که در صراط مستقیم گام نهاده، ملامتی و ایرادی نیست؛ چرا که ملامت برای کسانی است که تخلف کرده، و به بی راهه رفته اند، همان طوری که امام علی (ع) در سخنی بسیار حکیمانه، مردن به خاطر پاره شدن گوش یک زن بی پناه و بی گناه را در خور ملامت ندانست. اکنون ببینیم بعد از آن که حضرتش یاران را از سبّ و دشنام منع کرد، به جای آن چه توصیه ای به آن ها ارائه داد: «و لکنّکم لو وصفتُم أعمالَهم و ذکرتُم حالَهُم کان أصوبَ فی القولِ و أبلَغَ فی العُذر». [6]ولی اگر کردار دشمنان را وصف کنید، و حالاتشان را یادآوری کنید، به سخن صواب نزدیک تر، و در راه عذرخواهی و پوزش، رساتر است. اگر نقد گفتار و کردار و رفتار و احوال رقیب، عاری از غرض ورزی و به دور از کینه توزی و برکنار از انتقام جوئی باشد، قطعاً طرف مقابل را -اگر اهل فکر باشد- به تفکر وا می دارد، و اگر اهل فرافکنی نباشد، انتقاد را می پذیرد و چه بسا از این رهگذر، عقلانیت را بر نفسانیت و انسانیت بر سبعیت، ترجیح می دهد و اگر به لجبازی و یکدندگی روی آورد، اتمام حجت شده، و باید درباره اش گفت:
چندین چراغ دارد و بیراهه می رود
بگذار تا رود و ببیند سزای خویش
خدای متعال درباره افراد بی منطق و پندناپذیر و لجوج به پیامبرش می گوید: «ذَرْهُم یأْکلُوا و یتَمَتَّعُوا و یلْهِهمُ الأَملُ فسَوفَ یعلمُون». [7]: بگذارشان تا بخورند و متمتع شوند و به آرزوهای دور و دراز خود سرگرم باشند، زیرا به زودی خواهند دانست که چه بیراهه رفته اند!
فرهیختگان راه خدا می کوشند که غریقی را نجات دهند، یا گمراهی را به راه آورند، یا سرگردانی را نجات دهند، یا بیماری را درمان کنند، یا نادان ناپخته و ناآگاهی را پختگی و آگاهی بخشند. دوای درد غریق های گرداب بدبختی و گمراهی و سرگردانی، و شفای بیماران ناپختگی و ناآگاهی و جهالت خشونت و فحاشی نیست. اگر دوا و شفائی برای آن ها فرض شود، همانا نقادی های سازنده و تذکرات بیدارکننده و مواعظ شفادهنده است
جنگ، جراحی است برای قطع عضو فاسدی که اصلاح ناپذیر است. جراحی که عضوی را قطع می کند، خوشحال است که بیماری را نجات داده؛ ولی ناراحت است که عضوی را از پیکر بیمار بریده و به خاک سپرده است. بی جهت نیست هنگامی که امام علی (ع) طلحه و عبدالرحمان بن عتاب را در میان کشتگان جملی مشاهده کرد، فرمود: أما واللّهِ لقد کنتُ أکرَهُ أن تکونَ قُریشٌ قتلی تحتَ بُطُونِ الکواکب. [8]: آگاه باشید، به خدا دوست نمی داشتم که قریش را زیر سقف پرستاره آسمان کشته ببینم!
شاید دیگران از تماشای اجساد به خون غلتیده دشمنان شادی می کردند، ولی آن که در حقیقت مامای نفوس است، و به دنبال این است که از مادر ابدان، نفوسی پاک و طاهر و وارسته و خجسته متولد شوند، از دیدن اجساد دشمنان هلهله و شادی و غریو خنده مستانه سر نمی دهد، زیرا می بیند به هدفش نرسیده، و گوئی نوزادانش نارسیده و به کمال و تمام نرسیده سقط شده اند! بنابراین، چه جای خنده و شادی، و چه جای تبریک و تهنیت!
با سیری سریع، که در بوستان پرگل و سنبل نهج البلاغه داشتیم، و با نگاهی اجمالی که به این کتاب ماندگار و پایدار افکندیم، معلوم شد که امام علی (ع) اصالت را به صلح داده، نه جنگ.
2- پایمردی
هنگامی که امام علی (ع) صلح نامه ای میان قبیله ربیعه و مردم یمن تنظیم می کند و بعدها از طریق نوشته های هشام بن کلبی -که از شیعیان دانشمند و مورخ و مفسر و عالم به علم انسان بود[9]-، به دست ما می رسد، بیشترین تکیه اش بر پایمردی و پایداری در راه حفظ و مراعات مواد صلح است. ممکن است صلح، مخالف میل بعضی باشد، و منافع مادی آن بعض را تأمین نکند، چرا که برخی بر آنند که از آب گل آلود، ماهی بگیرند! این گونه افراد نه تنها خشنود نیستند و سکوت نمی کنند، بلکه از هیچ گونه توهین و جسارتی نسبت به کسانی که به صلح شرافتمندانه روی آورده اند، کوتاه نمی آیند.
امام علی (ع) برای تشویق و دل گرمی و تقویت روحی امضاءکنندگان پیمان صلح می فرماید: دَعَوتُهُم واحِدَةٌ لا ینقُضُونَ عهْدَهُم لِمَعْتَبَةِ عاتِبٍ و لا لِغَضَبِ غاضِبٍ و لا لاستِذلالِ قومٍ قوماً و لا لِمَسَبَّةِ قومٍ قوماً. [10]: دعوت آن ها یگانه و هماهنگ است. هرگز به خاطر یک سرزنش، یا یک خشم، یا یک تحقیر، یا یک دشنام، ننگ پیمان شکنی را بر خود هموار نمی کنند. این لحن سخن شوق انگیز است؛ چرا که به صورت اِخبار، بیان شده نه به صورت امر و نهی. در حقیقت، طرفین صلح را بر مسندی والا نشانده و آن ها را به اوصاف استقامت و پایمردی ستایش کرده، و به آن ها عزت و عظمت و شخصیت بخشیده و از این رهگذر، خواسته خود را بر آوردنی ساخته است.
قرآن این شیوه را درباره بندگان محبوب خدا به کار گرفته است؛ چرا که به آن ها نمی گوید: در راه خدا جهاد کنید، و از سرزنش کسی نهراسید؛ بلکه آن ها را با بیانی شیرین و کلماتی دل نشین می ستاید و درباره شان می گوید: «.. یجاهِدُون فی سبیلِ اللّه و لا یخافُون لومَةَ لائِمٍ... ». [11]: ... در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی ترسند... .
اهل ذوق ادبی و سخن شناسان ماهر و فرهیختگان عالم نظم و نثر، خوب می فهمند که چنین سخنانی تا چه اندازه شوق انگیز و روحیه آفرین است.
3- دعای خیر
اگر دشمن بداند که رقیبی خیراندیش و خیرخواه دارد و در دعاهایی که برای خود می کند، او را هم شریک می کند، چه روحیه ای پیدا می کند؟! اگر دشمن بشنود که رقیب، تشنه خونش نیست، بلکه همان علاقه ای که به حفظ خون خود دارد، به حفظ خون او نیز دارد و از خدا می خواهد که خون ها را حفظ کند، و در این دعای خیر، خودی و غیر خودی را یکسان می بیند، چه قدر برای صلح و صفا و سازش آمادگی پیدا می کند؟!
اگر دشمن بداند که رقیبش جنگ طلب و جنگ افروز نیست، و اگر تن به جنگ داده، از سرِ ناچاری و اضطرار است و امید دارد که هرچه زودتر، با رقیب خویش بر سر میز مذاکره نشیند، چه تحول روحی، و چه انقلاب درونی پیدا می کند؟!
اگر دشمن بداند که این رقیب، در پی شهرت، و به دنبال مال و مکنت، و در کمین فرصت برای انتقام، و طالب جاه و جلال نیست، بلکه آرمانی بلند و ایده ای مردم پسند دارد، و هدف نهائیش نجات انسان ها از ورطه ضلالت و سوق دادن آن ها به سوی قله هدایت و سعادت است، تا چه اندازه از غرور و حسّاسیتش کاسته می شود و بر سر عقل می آید و در نتیجه به رقیب خویش به عنوان فرشته رحمت و سروش وحدت و آیت هدایت می نگرد، نه به عنوان دشمنی بدسگال و غیر خودی؟!
اکنون به دعای پرمحتوایی که امام (ع) ارائه فرموده، بنگریم؛ چرا که «عطر آن است که خود ببوید، نه این که عطّار بگوید» او می فرماید: به جای این که به دشمن دشنام دهید، بگویید: اللّهمَّ احقِنْ دِمائَنا و دِمائَهُم و أَصلِحْ ذاتَ بیننا و بینَهُم واهْدِهِم مِن ضلالَتِهم حتّی یعرِفَ الحقَّ مَن جَهِلَهُ و یرعَوِی عنِ الغَی و العُدوانِ مَن لهِجَ به. [12]: خدایا، خون ما و آن ها را حفظ کن، و میان ما و ایشان آشتی بده و آن ها را از گمراهی و ضلالت هدایت فرما، تا آن ها که جاهل به حقیقت اند، عارف شوند و آنان که با حق می ستیزند، و به عناد و جهل و سبک مغزی و دشمنی روی آورده اند، باز گردند. مردم گمراه، نابینایانی هستند که در چاه فرو غلتیده اند، و اگر منجیان در راه نجاتشان نکوشند، گنه کارند.
اگر بینی که نابینا به چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است
نتیجه
با سیری سریع، که در بوستان پرگل و سنبل نهج البلاغه داشتیم، و با نگاهی اجمالی که به این کتاب ماندگار و پایدار افکندیم، معلوم شد که امام علی (ع) اصالت را به صلح داده، نه جنگ. از دیدگاه حضرتش، جنگ در حکم جراحی بیمار است. اگر تنی سالم باشد، نیازمند جراحی نیست. اگر جامعه بیمار نباشد، از جنگ می پرهیزد. اسلام؛ جنگ را برای خاموش کردن آتش خانمان سوز فتنه می خواهد. [13] اگر فتنه ای نباشد، جنگی نیست و اگر بشود، بدون جنگ آتش فتنه را خاموش کرد، نباید به جنگ روی آورد. گرهی که با دست باز می شود، نباید با دندان گشود. به همین جهت است که قرآن بعد از آن که فلسفه جنگ را دفع فتنه می شمارد، می گوید: «. . فَإنِ انْتَهَوا فلا عدْوانَ الاّ علی الظّالمینَ». [14]: ... اگر آتش افروزان فتنه به خود آیند، با آن ها عداوتی نیست؛ زیرا عداوت و دشمنی تنها بر ظالمان و ستمکاران است.
اگر امام علی (ع) با معاویه می جنگد، بدین لحاظ است که بنی امیه را از مخوف ترین فتنه های روزگار می شناسد، چنان که خود فرمود: ألا و إنّ أخوفَ الفِتَنِ عندی علیکم فِتنَةُ بنی امیة فإنّها فتنةٌ عمیاءُ مظلمةٌ. [15]
: بدانید که مخوف ترین فتنه ها نزد من، فتنه بنی امیه است که فتنه ای کور و ظلمانی است.
او بود که چشم فتنه را کند و جز او کسی جرأت این کار را نداشت. [16] جاهلان در روز فتنه گمراه می شوند. عالمان متعهد چه طور؟ جاهل به روز فتنه ره خانه گم کند، عالِم چراغ جامعه و چشم عالَم است. حضرتش میان خوارج و بنی امیه فرق می گذاشت؛ اگرچه هر دو را برای امت اسلامی فتنه می شمرد، ولی خوارج به دنبال حق بودند و حق را نیافتند، چرا که روش آن ها برای شناخت حق غلط بود. ولی بنی امیه در پی باطل بودند، و گم شده خود را یافتند. میان آن ها «تفاوت از زمین تا آسمان است»، به همین جهت است که فرمود: لا تقتُلوا الخوارِجَ بعدی، فلیسَ من طلبَ الحقَّ فأخطأهُ کمَن طلبَ الباطِلَ فأدرَکهُ. [17]: پس از من، خوارج را نکشید، زیرا کسی که در طلب حق بوده و به خطا رفته، مانند کسی که در طلب باطل بوده و به آن رسیده، نیست.
امام علی (ع) مشوّق صلح است؛ چرا که پیامبر خدا(ص) مشوّق صلح بود؛ چرا که قرآن کریم و فرقان عظیم، مشوّق صلح است. در نهج البلاغه هم فلسفه جنگ تبیین شده و هم فلسفه صلح. در این کتاب مقدس، آن جنگ و صلحی که با ضوابط مکتب هماهنگ باشد، قداست یافته و ارزش و اعتبار و ثواب پرچمداران آن ها بالا رفته، و جنگ ها و صلح هائی که خارج از ضوابط مکتب باشد، کورکورانه تلقی شده و اهل ایمان تشویق شده اند که از آن، کناره گیری کنند، یا مانع آن شوند. آری ننگ جنگ غیر مکتبی کمتر از ننگ صلح تحمیلی و بی ضابطه نیست.
اگر صلحی با ضوابط مکتب هماهنگ باشد، باید مشوقات آن را یافت، و آن ها را به کار بست تا آسایش و آرامش و امنیت به زندگی مردم باز گردد، و مال و جان و ناموس مردم از هرگونه خطری محفوظ و محروس بماند. اگر صلحی مورد رضای خدا و اولیاء او باشد، باید در راه رفع موانع آن کوشید، و صدالبته که رفع موانع، متفرّع بر شناخت موانع است، از این رو فرهیختگان امت باید آن ها را بشناسند و به تبیین آن ها بپردازند، تا آحاد مردم، دست به دست یکدیگر دهند و آگاهانه و هماهنگ با یکدیگر، موانع را از سر راه فرشته رحمت صلح بردارند و جامعه ای صالح و متصالح پدید آورند.
انسان با حیوان درنده فرق دارد. حیوانات درنده با چنگ و دندان با هم سخن می گویند. انسان ها دارای عقل و ادراکند، و باید با زبان منطق و تعقّل باهم سخن بگویند. اگر کسی برای برکرسی نشاندن خواسته های خود، به مردم چنگ و دندان نشان می دهد، چاره ای جز کشیدن دندان و قیچی کردن چنگالش نیست.
پی نوشت
[1] نهجالبلاغه فیضالاسلام، مـقدمه سـید رضى.
[2] حدید: 3.
[3] فاتحه: 3.
[4] حشر: 4.
[5] نهجالبلاغه فیض الاسلام، مقدمه سید رضى.
[6] نهجالبلاغه فیض الاسلام، خطبه 197.
[7] حجر: 3.
[8] نـهجالبلاغه صـبحى صـالح، خطبه 219.
[9] نهجالبلاغه دشتى، نامه 74ص 439.
[10] همان، نامه 74.
[11] مـائده: 54.
[12] نـهجالبلاغه فـیض الاسـلام، خـطبه 197.
[13] قـاتلوهُم حتّى لا تکونَ فتنة و یکونَ الدین للّه (بقره: 193).
[14] بقره: 193.
[15] نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه 93.
[16] أنا فقأتُ عینَ الفِتنةِ و لم یکُن لِیجترءَ علیها أحدٌ غیرى (همان).
[17] همان، خطبه 61.