وعده های سرخرمن مدرسه، عصبانی مان کرد
قدم به قدم جلوی مدرسه معاونان و بازرسان آموزش و پرورش ایستاده و به والدین بچه ها سپردهاند که با هیچ خبرنگاری صحبت نکنند. کارگران جلوی در دبیرستان مشغول کندن زمین و حفر چاه هستند و صدای گوشخراش بیل مکانیکی اجازه رسیدن صدا به صدا را نمی دهد. مدرسه دو در دارد؛ یکی دری که دانشآموزان از آن بیرون میآیند و دیگری در پشت مدرسه که معلمها و بعضی پدر و مادرها از آن وارد و خارج میشوند.
امتحان دانشآموزان کلاس اول متوسطه ساعت هشت صبح بوده و حالا بعد از نیم ساعت تعدادی از بچهها برگههایشان را تحویل داده و در حیاط مدرسه جمع شده اند. پدر و مادرهای نگران ساعت هشت صبح پسربچههایشان را برای دادن امتحانات آخر ترم به داخل مدرسه فرستاده و خودشان جلوی در ایستادهاند. یکی از این پا به آن پا می کند و دیگری از حیاط مدرسه به داخل سالن سرک می کشد.
مادری نگران از هر دانشآموزی که از در بیرون می آید، اسم پسرش را میپرسد و سراغش را می گیرد که امتحانش را داده یا نه. میپرسد پسرم در کدام سالن نشسته، صندلیاش چه جوری است. دانش آموزان داخل حیاط مدرسه، جوان کم سن و سالی را آقای ناظم صدا میزنند و این حرص یکی از والدین را درآورده است. می گوید:« ببین! این یکی از ناظم های بچه های ماست».زن و شوهر کنار هم ایستاده اند. مرد درشت هیکل تیشرت آبی به تن دارد و کنار همسرش که سرتاپا مشکی پوشیده و با تعجب به همه چیز نگاه می کند، ایستاده است.
مرد می گوید:«پسر من هم کلاس اول متوسطه است. امروز که بچهها امتحان داشتند دوباره اینجا جمع شدیم. با اینکه ماجرا رسانهای شده اما باز هم به ما جواب نمیدهند. ما باید با بچههایمان چه کار کنیم؟ مسئولان مدرسه می گویند صدایتان را ببرید و نمایندههایتان را جلوی کلانتری بفرستید تا به شما جواب بدهند». زن از اینکه شوهرش درباره ماجرای تجمع صبح مقابل مدرسه صحبت می کند، ناراحت است.
خیره به چشم های مرد نگاه می کند و بازویش را می گیرد. به زبان ترکی به او می گوید که بهتر است حرف نزند و راهشان را بکشند و بروند. مرد سرش را به سمت زن بازمی گرداند و به ترکی جوابش را میدهد. بعد با دست به داخل حیاط مدرسه اشاره میکند و میگوید:«ببین معاون های اینجا همگی اینقدر جوان هستند. شما بروید و ببینید معلمهایشان چقدر کم سن و سال هستند. امسال 11 میلیون شهریه دادیم که با غذا و سرویس بالای 15 هزارتومان می شود». مرد از اصرار خانواده ها برای پیگیری مسئولان مدرسه درباره ماجرای تعرض به فرزندانشان می گوید،از روزهایی که خبرهای آزارو اذیت بچه ها به گوش والدین رسیده بود و هر روز عده ای از آنها برای پیگیری ماجرا به مدرسه مراجعه میکردند.
اما هر بار با یک جواب مواجه میشدند:« چشم، ما بررسی می کنیم». مرد عصبانی چند بار این جمله را تکرار می کند و ادامه می دهد:«ما مدام به مسئولان مدرسه می گفتیم که پیگیری کنند اما هر بار به ما می گفتند که ما بررسی می کنیم اما بررسیها هیچ نتیجه ای نداشت. یا حداقل هیچ جواب روشنی به ما نمی دادند تا اینکه یکی از خانواده ها متوجه موضوع می شود و وقتی بچه اش را برای مشاوره می برد، متوجه اتفاقهای داخل مدرسه می شود». زن همین که پسرش را از دور می بیند، اسمش را فریاد می زند تا زودتر خودش را به او برساند. مادر نگران می پرسد:«امتحان خوب بود؟» پسرک در حالی که می خندد، می گوید:«آره». سه تایی با هم به سمت ماشین حرکت می کنند.
چند قدم پایین تر از مدرسه یک ناظم جوان دیگر دبیرستان در کنار بچهها ایستاده است. در نگاه اول برادر یکی از بچهها می آید اما خودش را از کادر مدرسه معرفی میکند و می گوید:«آقای... همکار ما بود و تا حدودی در جریان بودیم اما اثبات نشده و این چیزهایی که می گویند نبوده است. دورادور هم بپرسید باز هم بچه ها تکذیب می کنند. بزرگنمایی این قضیه درست نیست».
بچه ها را به بهانه های مختلف به اتاقش می کشید!
بچهها در خیابان فرعی منتهی به کوچه مدرسه در گروه های چند نفره دور هم ایستاده و صحبت میکنند. کسی از امتحان و نمره نمیگوید و حرف از اتفاقی است که سرزبان ها افتاده، عده ای روی پله خانه ای نشستهاند وعکس ها و خبرهای مربوط به ماجرای مدرسهشان را در اینستاگرام با صدای بلند میخوانند. یکی از پسرها که موهای دور سرش را تیغ زده، می گوید:« اینجا رو نگاه کن! نوشته به 70نفر تجاوز شده». بچه ها از اینکه اسم مدرسهشان بد درآمده ، ناراحت هستند. همه منتظرند تا هر چه زودتر امتحان هایشان تمام شود و از این مدرسه بروند.
یکی یکی آدرس پیج های خبر در اینستاگرام را به هم می دهند و عکسهایی راکه از مدرسه شان منتشر شده، تماشا می کنند. میانش می خندند و با هم شوخی هم میکنند. یکی از پسرها که موهای یک طرف سرش را تراشیده و پوست تیره و قدبلندی دارد، می گوید:« آقای «ح» به بهانه های مختلف بچه هایی که با آنها کار داشت را از وسط کلاس درس صدا می زد و به اتاق خودش میبرد.
به آنها سیگار و مشروب تعارف می کرد. بعضی وقتها هم در مدرسه به بچه ها سیگار می فروخت». ناگهان میان جمع یکی از پسرها می گوید:« چند بار من را هم از کلاس بیرون کشیده بود تا تنبیهم کند». دوستش این جمله را می شنود و خیره تماشایش می کند. ناگهان یکی از میان جمعیت می گوید:« اولش به بچه ها پیام می داد تا اعتمادشان را جلب کند و بعد کم کم برایشان فیلم های ناجور میفرستاد».
یکی دیگر از دانش آموزان از شایعه هایی که در شبکه های اجتماعی منتشر می شود، شکایت می کند و می گوید:« مردم هر چیزی را هر جایی می خوانند، نباید باور کنند. باید خودشان را جای ما بگذارند و ببینند که چه دردی می کشیم». یکی دیگر از بچه ها درباره دوربین های مداربسته داخل ساختمان مدرسه می گوید:« تمام این ماجراها در نمازخانه و اتاق معاون آموزشی اتفاق افتاد. نمازخانه ما دوربین دارد اما خراب است.
البته دفتر معاون آموزشی هم دوربین داشت اما آن را هم خراب کردند و انداختند پایین». یکی دیگر از دانشآموزان همانطور که کتاب درسی اش را در دستش مچاله می کند و خودش را به تنه درخت داخل باغچه کنار پیاده رو تکیه داده، میگوید:« ما پارسال تابستان هم یک میلیون تومان برای کلاس های تقویتی شهریه دادیم، حالا امسال که مدرسه مان را میبندند». یکی از مسئولان مدرسه از راه می رسد تا بچه ها را متفرق کند. در این روزها بچه ها نباید دور هم جمع شوند. مسئول میانسال است و بچه ها تا به حال او را ندیده اند. روبه بچهها می گوید که هر چه زودتر به خانههایشان بروند. بچهها در جواب می گویند که منتظر دوستشان هستند.
مسئول اسم دوستشان را می پرسد و با معاونهای داخل مدرسه تماس می گیرد تا بپرسد دوستشان آنجاست یا نه. پیگیری ها به نتیجه نمی رسد و مسئول می گوید که بچهها باید بروند. اما بچهها باز هم نمیروند ومیگویند که می خواهند همانجا روی پله بنشینند. آقای مسئول ناگهان موبایلش را روشن می کند و میگوید که بچهها یکی یکی اسمهایشان را بگویند. ناگهان یکی از دانشآموزان از با یک حرکت از روی پله پایین می پرد و می گوید:« اوه اوه! باشه آقا میریم». بقیه هم از روی پله بلند می شوند و در حالی که بلند بلند آواز می خوانند، دور می شوند و میروند.
مسئولان کم کم تمام تجمعهای چندنفره دانش آموزان را یکی یکی پراکنده می کنند و آنها را راهی می کنند تا به خانه بروند. کوچه خلوت شده است. جوانی که خودش را مشاور معرفی می کند، دسته ای از آگهی های تبلیغاتی مدرسه ای غیرانتفاعی در نزدیکی این مدرسه را میان والدین بچهها پخش میکند و از آنها میخواهد که سال آینده بچه هایشان را به مدرسه آنها بفرستند. تعداد بازاریاب های مدارس کم کم بیشتر می شود. مادر و پدرها آگهی های تبلیغاتی مدارس را می گیرند و آن را به گوشه ای پرتاب می کنند. یکی از پدرها عصبانی و با صدای بلند رو به مسئولانی که مانند کوه برای جلوگیری از درز کردن اطلاعات دانشآموزان در مقابل والدین ایستاده اند، میگوید:«این مدرسه باید از بیخ و بن کنده شه».
اعتراف متهم به پخش فیلمهای مستهجن!
در حالی که آمار دانش آموزان مورد تعرض قرار گرفته همچنان معلوم نیست و خانواده ها در حال معرفی فرزندانشان به مشاوره و روانشناس هستند، مدیر آموزش و پرورش منطقه دو شهر تهران در گفتوگو با ایسنا از عزل مدیر آموزشگاه و جانشین شدن یک سرپرست برای اداره مدرسه خبر میدهد. کوهستانی با بیان اینکه مشاورههای روانشناختی با دانشآموزان انجام شده است، می گوید:« مشاور در مدرسه حضور دارد و دانشآموزانی که مورد آزار قرار گرفته بودند، تحت نظر مشاور هستند.
اکنون جو آرامی حاکم است و امیدواریم فضای مجازی اجازه دهد آنها با آرامش امر آموزش را پشت سر بگذارند. او با توجه به تناقضات آماری مطرح شده از 8 تا 16 نفر و غیره، گفت: آنچه در پیگیری اولیه به آن رسیدیم، آزار سه تا چهار دانش آموز بوده که البته هنوز به صورت قطعی مشخص نیست و باید منتظر بررسی دقیق و اعلام نهایی از سوی مراجع قضایی باشیم. دادستان تهران نیز درباره پرونده متهم پرونده آزار جنسی دانش آموزان گفت: «متهم پرونده آزار جنسی به دانش آموزان به پخش فیلم های مستهجن به آنان اعتراف کرده اما منکر سایر اتهامات شده است».