ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

جنگ تحمیلی

نباید ناگفته گذاشت که بخشی از مشکلات و ناهماهنگی‌ها، مواردی بودند که در همه عملیات‌های دیگر نیز خواه‌ناخواه پیش می‌آمدند و چاره‌اندیشی برای آنان به تصمیم فوری اما سنجیده فرماندهان وابسته بود.
یک ساختمان مخروبه نزدیکمان بود، به او گفتم برای این که از آتش پشت آرپی جی در امان باشی، روی این ساختمان برو و لبۀ سقف بایست و عمودی شلیک کن تا آتش آرپی جی به پشت ساختمان روی زمین برود...
هر سال شب پانزدهم ماه مبارک رمضان شب ولادت امام حسن (ع)، محمد افطاری می‌داد. نگران محمد بودم که غصه افطاری ندادن امسال را می‌خورد؛ خودش ولی هیچ نمی‌گفت. افطاری مخصوص کسانی بود که بهزیستی خانه شان بود.
شخصیت اصلی رمان جوانی به نام الیاس است. این رمان با کشمکش‌های درونی و درگیری‌های الیاس با اطرافیانش شروع می‌شود. مخاطب را با خود همراه می‌کند و از کمال‌آباد تا خاکریز جبهه‌های جنوب می‌کشاند.
صفرزاده تهرانی می‌گوید: در ژاندارمری خسروآباد می‌رفتم؛ دو مشکل اساسی وجود داشت یکی فقدان شعبه عقیدتی سیاسی و دیگری عدم تعویض نیروها و این روحیه رزمندگان را بسیار خراب کرده بود.
یکی از روحانیون در دیدار با امام خمینی (ره) درباره ادامه تحصیل یا حضور در جبهه سؤال کرد، ایشان فرمودند: اگر جمهوری اسلامی شکست بخورد؛ نه از اسلام خبری می‌ماند نه از حوزه که بخواهید درس بخوانید.
از همان سیزده سالگی! وقتی سورنا هنوز سیزده سال بیشتر نداشت یک شب رفتیم خانه تیمسار عماد از دوستان قدیمی و هم‌دوره‌ای‌های دانشکده منصور. دختر او 9سال بیشتر نداشت...
احمد عبدی از راویان کتاب «معبد زیرزمینی» می‌گوید: وقتی شهید صیاد به داخل کانال آمد و گرمای هوا 50 درجه و گرد و خاک صورت ما را دید، روی صورت‌مان دست کشید و گفت «این تربت امام حسین (ع) است».
همسر شهید سرلشگر خلبان آذین با اشاره به اینکه 44 سال را با عشق همسر شهیدش سپری کرده است گفت: آنقدر خون همسرم برای من بزرگ و عزیز بود که حاضر نبودم از کسی کمکی بگیرم و مانند برخی نبودم که هرچه می‌خواستند از بنیاد شهید می‌گرفتند.
خودش می‌گفت: «مدتی که در ارتش نبودم سه ماه از سال رئیس اتوبوسرانی عراق بودم و سه ماه دیگه رو می‌رفتم اروپا عیاشی.» صدام همان اول به او قول‌هایی داده بود...
پیشخوان