ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

قصاص

بررسی‌های تخصصی نشان داد سارقان راننده، وانت نیسان اجاره کرده و سپس با قتل راننده، خودرو را به سرقت برده اند و بعد هم پلاک‌های آن را روی خودروی دیگری نصب کرده اند.
فریدون چاقو برداشت. او عصبانی شده بود و حرف‌های فرهاد او را عصبانی‌تر کرده بود. وقتی چاقو برداشت، یک ضربه به سینه فرهاد زد و او روی زمین افتاد. خون از بدن فرهاد فواره کرد و من هم که دیدم خیلی خون‌ریزی شدید است، منتظر آمبولانس نشدم.
چاقوی اول را به بازویش زدم که درگیری شروع شد پریدم و با لگد به شکم اش زدم که دور خودش چرخید و در این هنگام چند ضربه دیگر هم با چاقو به نقاط مختلف بدنش زدم. وقتی روی زمین افتاد، تیغه چاقو را به قفسه سینه اش فرو بردم.
آن‌ها به محل کار آن پدر و پسر رفتند و چندساعتی آنجا بودند. به جز عباس و وحید، هیچ‌کس درست نمی‌داند که در آن چندساعت در دفتر کار چه اتفاقی افتاد. اما آن پدر و پسر از سوی وحید و عباس به قتل رسیدند.
نیمه‌شب بود، با چاقو بالای سر همسرم رفتم و یک ضربه به او زدم و گفتم خسته‌ام کردی. از خواب پرید؛ با همه زورش به من حمله کرد و مرا دوباره کتک زد. دیگر نتوانستم تحمل کنم و ضربه بعدی را به گردنش زدم.
من به خانه ابراهیم مدام رفت‌و‌آمد داشتم تا اینکه شب حادثه خواهرم با من تماس گرفت و گفت: ابراهیم و شیما دعوا کرده‌اند و شیما کمک لازم دارد. من هم قبول کردم به کمک بروم.
وقتی به درون اتاق آمد، دیگر مهلت ندادم، او را روی تخت انداختم و متکا را روی صورتش فشار دادم. وقتی فهمیدم که دیگر جان ندارد، رهایش کردم و گردنبندش را به همراه پول‌ها برداشتم، ولی نتوانستم به گاوصندوق دستبرد بزنم چرا که کلید آن را پیدا نکردم!
«مهری» که در حال شستن تیغه یک چاقو برای بریدن هندوانه بود به طرف شوهر 36 ساله اش برگشت و با یکدیگر درگیر شدند در این میان ناگهان تیغه چاقو به قفسه سینه مرد جوان فرو رفت و او تلوتلوخوران روی موتورسیکلت افتاد که در انبار ضایعات پارک شده بود.
من هم سر همین موضوع با او با مشکل مواجه شدم. روز حادثه برای حل این مسئله با هم قرار داشتیم، اما کار به جروبحث کشید و من هم عصبانی شدم و یک‌باره او را با چاقو زدم که منجر به مرگش شد.
مقاومت کرد و باهم دعوایمان شد، خیلی از دست او عصبانی شدم و چاقویی که همراهم بود را بیرون آوردم تا به دستش بزنم شاید بترسد. اما در این گیر و دار چاقو به قفسه سینه‌اش خورد و آرمان روی زمین افتاد.
پیشخوان