ماهان شبکه ایرانیان

اوضاع اقتصادی شیعیان عراق در عصر صادقین (ع)

مقدمهوضع اقتصادی شیعیان عراق در عصر صادقین (ع)، همچون سایر ابعاد زندگی آنان به درستی معلوم نیست. بنابراین، ناچار باید به اخبار جسته وگریخته ای که در سایر ابواب همچون فقه و رجال مطرح شده، اتکا کرد و همراه با قراین و شواهد دیگر تحلیل نمود

مقدمه
وضع اقتصادی شیعیان عراق در عصر صادقین (ع)، همچون سایر ابعاد زندگی آنان به درستی معلوم نیست. بنابراین، ناچار باید به اخبار جسته وگریخته ای که در سایر ابواب همچون فقه و رجال مطرح شده، اتکا کرد و همراه با قراین و شواهد دیگر تحلیل نمود. از آنجا که شیعیان، اقلیت مغضوب حکومت های وقت بودند، به ویژه که ائمه (علیهم السّلام) نیز آنان را از هرگونه همکاری و اشتغال به کارهایی که به گونه ای همکاری با حکومت شمرده می شد، منع کرده بودند یا از آن اظهار نارضایتی می کردند. با این حال، چون عراق سرزمینی حاصلخیز و ثروتمند بود، طبیعی است که شیعیان نیز از آن مواهب کم و بیش بهره مند می شدند. شیعیان عراق، به خصوص از فرصت های شغلی آزاد، که کمتر به حکومت مربوط می شد، همچون تجارت، صرافی و کارهای خدماتی، استفاده می کردند و در زمینه زراعت، که زمین ها بیشتر در اختیار دولت یا دست مقاطعه کاران و افراد متمول بود، کمتر اشتغال داشته و در نتیجه از عایدات آن نیز سهم کمتری داشتند.
وضع اقتصادی عراق در دو قرن نخست هجری
عراق به برکت دو رود دجله و فرات و زمین های هموار مستعد کشاورزی، کانون عظیم ثروت در طول تاریخ بود است به گونه ای که چشم ها را به خود خیره و توجه کشورگشایان را به سوی خود جلب می کرد. به سبب ثروت عظیم بین النهرین بود که امپراتوری های ایران، اشکانی و ساسانی، به رغم آنکه پایتخت شان چندین بار از سوی دشمن رومی شان اشغال شده بود، پایتخت خود را از عراق به مرکز ایران انتقال نمی دادند، تا بر این کانون ثروت از نزدیک اشراف داشته و از مواهب آن بهره ببرند.
1- کشاورزی
اقتصاد عراق در دو قرن نخستین اسلامی، به طور عمده بر سه عنصر کشاورزی و تجارت و صنعت مبتنی بود. وقتی مسلمانان، عراق را فتح کردند، چون این سرزمین عمدتا با نیروی نظامی فتح شده بود، زمین های آن متعلق به مسلمانان بود. زمین های مزروعی عراق بعد از فتح، سه نوع بود:
الف- قسمتی از زمین ها، که با صلح فتح شده بود، همچون حیره و بانقیا (زمینی در حومه کوفه)، ملکیتشان در برابر مقداری معین از خراج که می پرداختند، در دست صاحبانشان باقی ماند.
ب- برخی از زمین ها از املاک دولت ساسانی یا خاندان سلطنتی و درباریان و امرا بود و یا زمین های وقف شده، به ضمیمه املاکی که صاحبانشان در جنگ کشته شده یا فرار کرده و بی صاحب شده بود و نیز بطایح و زمین هایی که جزء انفال به حساب می آمد و به آنها «صوافی» گفته می شد، به دولت اسلامی متعلق بود که طبق نظر خلیفه وقت، اداره یا به افرادی واگذار می شد.
ج- بخشی دیگر از زمین ها از آن رعایای دولت ساسانی بود که مالکان قبلی آن هنوز روی آن زمین ها بودند. دربارۀ وضعیت این زمین ها در مدینه بحث و تبادل نظر شد. یک دیدگاه آن بود که میان مسلمانان تقسیم شود و نظر دیگر آن بود که زمین ها در قالب سرمایه مسلمانان (مادة للمسلمین) باقی بماند تا مسلمانان بعدی نیز از منافع آن بهره ببرند. پیشنهاد دهنده این نظر حضرت علی (ع) بود. عمر نظر دوم را پسندید و آن زمین ها را در دست صاحبان قبلی آن باقی گذاشت، اما از آنان خراج دریافت می کرد.
از زمین هایی که صوافی نام داشت و اختیارش در دست خلیفه وقت بود، در زمان عمر، هفت میلیون درهم به بیت المال مسلمین واریز شد. در زمان عثمان بخشی از این زمین ها به برخی اصحاب، همچون زبیر، اسامة بن زید، سعد بن مسعود، عبد اللّه بن مسعود و خباب بن ارتّ، اقطاع داده شد.
وقتی معاویه به حکومت رسید، بیشتر زمین هایی را که در زمان ساسانی ها از املاک خاندان سلطنتی بود، به خود اختصاص داد و مقداری از آن را به افراد دیگر، همچون زیاد بن ابیه اقطاع داد. یزید بن معاویه نیز در منطقه حلوان، زمینی را به عنوان اقطاع به عبید اللّه بن زیاد واگذار کرد. همچنین خلفای دیگر اموی به افرادی که خدمات بزرگی برای آنان می کردند، قطعه هایی از زمین عراق را به آنان می بخشیدند.
وقتی عباسیان سر کار آمدند، همه اراضی متعلق به امویان و برخی از امرایشان، که به عنوان اقطاع به آنان واگذار شده بود، به خلفای عباسی تعلق گرفت و آنان نیز بخشی از این زمین ها را به خویشاوندان و کسانی که به آنان خدماتی می کردند، می بخشیدند.
2- تجارت
منبع دوم اقتصاد عراق، تجارت بود. دو شهر بصره و کوفه، مرکز تجاری مهم بود. حیره، پیش از اسلام یکی از مراکز تجاری بود که کاروان های تجاری کالاهای خود را به وسیله شتر به آنجا می آوردند و کالاهای دیگر با خود حمل کرده، به مناطق دیگر می بردند. پس از اسلام، وقتی کوفه از حالت پادگان شهری خارج و چهرۀ شهر به خود گرفت، مرکزیت تجاری به آن منتقل شد و از حجاز، شام و بصره به آن کالا حمل می شد. بصره به سبب نزدیکی به دریا و مجاورت ایران، به مرکز مهم تجاری تبدیل شد. در این شهر، از هند و یمن و خراسان و مناطق مختلف ایران کالاهای تجاری وارد می شد.
در کوفه محله «کناسه» ، که در جانب مدخل غربی کوفه قرار داشت و در ابتدا محل زباله های بنی اسد بود، مرکز تجاری بود و کاروان های تجاری در آن فرود می آمدند و انواع و اقسام کالا، از قبیل برده، حیوانات، انواع پارچه، عطریات و امثال آن خرید و فروش می شد، و در بصره محله «مربد» جایی بود که بصری ها در آن به تجارت و خرید و فروش می پرداختند و کاروان های تجاری فرود آمده، کالاهای خود را فروخته، کالاهایی از آنجا به مقصد شهرهای دیگر با خود حمل می کردند. مربد در بصره نیز مانند کناسه کوفه، در جانب غربی بصره قرار گرفته بود و وقتی کاروان های تجاری می خواستند از جانب صحرا وارد بصره شوند، از آن عبور می کردند.
3- صنعت
صنعت، سومین منبع اقتصادی عراق بود. در کوفه لباس های حریر تولید می شد که در سراسر جهان اسلام مشهور بود. همچنین در این شهر، از گل ها انواع عطریات گرفته می شد و آنها نیز شهرت به سزایی داشتند.
وضع اقتصادی عراق به برکت زمین حاصلخیزش تا زمان حجاج بن یوسف (57-59 ق) رو به بهبودی و پیشرفت بود. گفته شده در ابتدای حکومت حجاج وضع مردم کوفه از نظر اقتصادی چنان خوب بود که هر مردی از اهل این شهر با ده تا بیست تن از غلامانشان خارج می شد. اما وقتی حجاج از دنیا رفت، بر اثر ظلم و فشار بر مردم، وضع اقتصادی عراق آن چنان خراب شده بود که وقتی سلیمان بن عبد الملک (ح 69-99 ق)، به یزید بن مهلب ولایت بر عراق را پیشنهاد کرد، وی ابتدا از قبول آن خودداری ورزید و گفت:
«حجاج عراق را خراب کرده است. من امروز امید اهل عراقم و اگر به آنجا بروم و مردم را به خاطر گرفتن خراج عذاب کنم، مانند حجاج خواهم شد» . بر اثر ستم های حجاج و زندان کردن افراد بی شمار، قیام هایی که علیه او صورت گرفت، وضع اقتصادی عراق هر روز وخیم تر می شد، در نتیجه، خراجی که باید به حکومت می پرداختند نیز هرروز کم و کمتر می شد و این موجب می شد خزانه دولت اموی با کسری بودجه رو به رو می شود. خراج عراق در زمان عمر بن خطاب، صد ملیون درهم بود، اما در زمان حجاج به چهل ملیون درهم کاهش یافت. عمر بن عبد العزیز (ح 99-101 ق) برای سامان دادن به اوضاع عراق، طی نامه ای به والی عراق، او را به مدارا با مردم و اتخاذ تصمیماتی برای بهبود وضع اقتصادی آنها مکلف می کند و می نویسد: بر اثر ظلم حکام، مردم کوفه گرفتاری ها و مصیبت هایی را متحمل شده اند.
در اواخر ایام حکومت اموی تجارت در عراق، به ویژه شهر کوفه رونق بیش از پیش یافت، به گونه ای که به دستور خالد بن عبد اللّه قسری، حاکم کوفه، بازارهای جدیدی ساخته شد و هر صنف از تجار، صاحب سرای ویژه خود شدند. درآمد این بازارها به حدی بوده که کرایه آنها هزینه ده هزار مرد جنگی را تأمین می کرد. از اینجا می توان تصور کرد که در زمان عباسیان، که پایتخت از دمشق به عراق، انتقال یافت، تجارت در کوفه و بصره بیش از پیش رونق یافته باشد.
طبقات اجتماعی عراق
تا زمان عثمان، خرید و فروش اراضی عراق، جایز نبود، اما عثمان خرید و فروش آن را آزاد اعلام کرد و ثروتمندان از این مسئله، استقبال کردند، چه آنهایی که پیش از آن ثروت و مکنت داشتند و چه افرادی که به برکت غنایم و تقسیم طبقاتی بیت المال بر اساس ملاک های تبعیض آمیز از زمان حکومت خلیفه دوم، ثروت هنگفتی به دست آورده بودند و پولشان راکد مانده بود. این افراد چه از مردم مدینه، چه از اهالی کوفه و چه از اهالی بصره، به خرید املاک و اراضی در کوفه و سواد عراق اقدام کردند. این افراد و همچنین کسانی که به واسطه نزدیکی به دستگاه حکومتی و والیان وقت به مواهب بزرگ از جانب خلیفه و حاکمان دست می یافتند، طبقه اشرافی صاحب ملک و ثروت را به وجود آوردند.
برخی اصحاب، همچون طلحه، زبیر، عبد الرحمن بن عوف و نزدیکان عثمان به جمع آوری و خرید املاک و ساختن قصر و خانه های بزرگ روی آورده بودند. مسعودی از خانه زبیر در بصره یاد می کند که در سال 233 ق خانه معروفی بوده و به کاروان سرا تبدیل شده بوده و تجار و صاحبان کالا در آنجا وارد می شده و اقامت می کردند. همچنین وی قصری در کوفه، مصر و بالطبع در مدینه داشت. بی جهت نیست که فرزندان بیشتر صحابه معروف، همچون فرزندان طلحه، سعد بن ابی وقاص و برخی از فرزندان زبیر و... در عراق اقامت داشتند.
با توجه به تجارت پررونق و خرید املاک پرمحصول، می توان گفت که بیشتر سرمایه داران در قرن دوم در طبقه ثروتمندان قرار داشتند. در این میان، تنها سرمایه داران از طبقه اشراف اموی، که بخشی از زمین های عراق را به خود اختصاص داده بودند، جای خود را به عباسیان و رجال دولتی نزدیک به آنها دادند. توزیع نابرابر عایدات زمین های خراجی در میان ساکنان نیز در پیدایش این طبقات نقش اساسی داشت. کسانی که در فتوحات شرکت داشتند و خدمات مؤثّر در این راه کرده بودند، همچون قراء و اهل ایام (غازیان)، در مقایسه با کسانی که بعدها ملحق شده بودند، سهم بیشتری از زمین های خراجی می بردند و آنهایی که بعد از آن آمده بودند، سهمی کمتر، و کسانی که در فتوحات شرکت نداشتند، هیچ سهمی نمی بردند یا سهم ناچیزی از آن دریافت می کردند.
بدین ترتیب، در عراق مانند بسیاری از مناطق دیگر، سه طبقه به وجود آمدند:
الف- طبقه سرمایه داران و ثروتمندان بزرگ، که املاک و باغ ها و قصرهای وسیع و بزرگی داشتند. این طبقه را خلفا، وزرا، رجال پرنفوذ دولتی و تجار و ملاکان بزرگ تشکیل می دادند؛
ب- طبقه متوسط که وضعشان از سرمایه داران پایین تر و از فقرا بهتر بود؛
ج- فقرا.
در کنار این سه طبقه، که عمدتا عرب بودند، طبقه دیگری وجود داشت به نام «موالی» ، که جمعیت بزرگی را در عراق تشکیل می دادند. موالی عراق را به طور کلی می توان به سه دسته تقسیم کرد:
الف- گروهی از آنها جنگجویان دیلمی بودند که به«حمراء دیلم» معروف بودند. آنها که تعدادشان چهار هزار نفر بود، در آغاز نبرد مسلمانان با دولت ساسانی، به مسلمانان تسلیم شده و در کنار آنها با ساسانیان جنگیدند و همچون جنگجویان عرب از غنایم و مواجب مجاهدان سهم می بردند.
ب- افرادی که در املاک کشاورزی به زراعت مشغول بودند و در ازای پرداخت جزیه و خراج، بر سر املاک سابقشان باقی مانده بودند یا کسانی که در زمین های متعلق به بیت المال، که صوافی نامیده می شد، کار می کردند، اما به تدریج با اختیار اسلام جزء مسلمانان قرار می گرفتند.
ج- اسیرانی که از مناطق جنگی آورده و به تدریج به سبب کفاره گناهان یا احسان، از سوی صاحبان خود آزاد شده بودند.
با اینکه اسلام به همه مسلمانان از عرب و عجم و از هر ملیت و نژادی که باشند، منزلت و سهم مساوی بخشیده، اما در جامعه عرب آن روز، به ویژه در زمان بنی امیه، به موالی به چشم نژادی پست که جز اندکی از بردگان، تفاوت نداشتند، نگاه می کردند. از این رو، با آنان در یک صف راه نمی رفتند و اگر در جایی غذا می خوردند، موقع غذا خوردن موالی بالای سر آنها سر پا می ایستادند یا اگر به علت کثرت سن یا فضل و دانش، فردی از موالی به او غذا می دادند، او را در یک سو سفره به صورت مجزا می نشاندند تا معلوم باشد از موالی است. از همه بدتر آنکه، اگر کسی می خواست با دختر یکی از موالی ازدواج کند، به جای پدرش باید از رئیس قبیله ای که آن مولا به آن منسوب بود، خواستگاری می کرد وگرنه نکاح باطل و فسخ می شد.
موالی جز در کارهای پست یا سخت و طاقت فرسا، که عرب ها به آن رغبت نداشتند و یا طاقت و مهارت آن را نداشتند، حق اشتغال نداشتند. روزی معاویه از احنف بن قیس و سمرة بن جندب پرسید: نظر شما چیست که گروهی از موالی را بکشم و گروهی را برای تمیز کردن بازار و راه سازی واگذارم؟ احنف بن قیس او را از این کار منع کرد، اما سمره برای اجرای آن اعلام موافقت کرد. با این حال، حکام اموی نیز در برخی مواقع و به سبب نیاز خود به موالی، ناچار سمت ها و موقعیت هایی را به آنان واگذار می کردند. سمت های مهمی که موالی به آنها اشتغال می یافتند، دیوان داری و رتق و فتق امور خراج و در برخی مواقع، آن هم در مناطق دور دست همچون افریقا و اندلس، فرماندهی لشکر و استانداری بود.
گفتنی است که رفتارهای نژادپرستانه عرب و حاکمان عرب موجب شده بود موالی از نظر اقتصادی در وضعی فروتر از عرب ها قرار بگیرند و از درآمد کافی برای امرار معاش بهره مند نباشند. این وضعیت در شعر ابو حرّه، که از موالی بنی خزاعه بود، منعکس شده است:
ابلغ امیة ان عرضت لها
و ابن الزبیر و ابلغ ذلک العربا

ان الموالی اضحت و هی عاتبة
علی الخلیفة تشکو الجوع و الحربا
«اگر بنی امیه و زبیر را دیدی به آن عرب ها بگو که موالی در حالی روزگار می گذرانند که بر خلیفه خشمگین اند و از گرسنگی و چپاول اموال خود شکایت دارند» .
هرچند این شعر وضع موالی را در دهه شصت و هفتاد قرن نخست هجری ترسیم می کند، اما با توجه به تداوم سیاست های بنی امیه، وضع موالی تا خلافت عباسیان بهتر نشده بود و حتی می توان گفت به سبب پیوستن موالی به قیام ها، بدتر شده بود. رفتارهای نژادپرستانه و ستم های بسیار بنی امیه بر موالی سبب شد که آنها از هرقیامی که علیه بنی امیه صورت می گرفت، چه شیعی باشد یا خارجی و یا همچون قیام محمد بن اشعث، استقبال کرده و به آن می پیوستند.
همچنان که پیامد سیاست نژادپرستانه بنی امیه، موجب پیوستن موالی و شورشیان بود، پیامد رفتارهای تحقیرآمیز و نژادپرستانه اعراب با آنان نیز موجب شد که موالی برای بالا بردن منزلت اجتماعی خود، به دانش روی آورند. از این رو، از اوخر قرن نخست به بعد، بیشتر دانشمندان اسلامی، در شیعه و غیر شیعه، در هر رشته و فنی، از موالی بودند. شاید داستان زیر بهترین دلیل برای درجه علمی موالی در این عصر باشد:
عیسی بن موسی پسر برادر منصور عباسی، از ابن ابی لیلی می پرسد: فقیه بصره کیست؟ وی حسن بن ابی حسن و محمد بن سیرین را معرفی کرد و عطاء بن ابی ریاح، مجاهد بن جبر، سعید بن جبیر و سلیمان بن یسار را فقهای مکه. همچنین اعلم فقهای قبا را ربیعة الرأی، ابن ابی زناد دانست. همین طور فقیه یمن را طاووس و پسرش همام و همام این منبع، فقیه خراسان را عطاء بن عبد اللّه خراسانی و فقیه شام را مکحول معرفی کرد. عیسی بن موسی، پس از معرفی فقیه هر شهر از سوی ابن ابی لیلی، از ملیت او می پرسد و او در جواب وی را«مولی» معرفی می کرد. هر بار که عیسی بن موسی کلمه «مولی» را می شنید، خشمگین و خشمگین تر می شد تا جایی که به گفته ابن ابی لیلی، صورتش از خشم سیاه شده بود. در آخر، از فقیه کوفه می پرسد که او ابراهیم و شعبی را معرفی کرد و در جواب موسی که از ملیت آن دو پرسید، آنها را عرب معرفی کرد و عیسی بن موسی با شنیدن اینکه آنها عرب هستند نفس راحتی می کشد. ابن ابی لیلی اضافه کرده است که اگر از او نمی ترسیدم، حکم بن عیینه و عمار بن ابی سلیمان را نیز معرفی می کردم، اما چون شرّ را در چهره اش مشاهده کردم، آن دو را که عرب بودند معرفی نمودم.
اما وقتی بنی عباس روی کار آمدند، چون ایرانی ها و موالی در پیروزی آنها نقش اصلی داشتند، اوضاع به نفع موالی شد و آنها به دستگاه خلافت نزدیک شده و سمت ها و مسئولیت های مهم، همچون امارت ارتش و وزارت را به دست آوردند.
سهم شیعیان از اقتصاد عراق
چنان که گذشت اقتصاد عراق در این دو قرن، مبتنی بر سه عنصر زراعت و تجارت بود. در اینجا به سهم شیعیان از هریک از این سه رکن اقتصادی عراق اشاره می کنیم:
الف. سهم شیعیان از عایدات زمین
سهم شیعیان از عایدات زمین های عراق و درآمدهای جنبی آن، همچون درخت را می توان بسیار ناچیز دانست؛ چرا که زمین های مزروعی عراق اغلب در اختیار حکومت یا در دست ملاّکان بزرگ بود و شیعیان که همواره با حکومت ها در تعارض و تضاد بودند، نمی توانستند از زمین های حکومتی سهمی داشته باشند و گزارش نشده است که به کسی از شیعیان اقطاعی داده شده باشد یا ملک بزرگی در عراق خریده باشد. تنها برخی از شیعیان قطعه هایی کوچک، در حومه کوفه خریده و در آن کشاورزی می کردند که موارد آن بسیار نادر بوده است. جویس ان. ویلی، بیشتر کشاورزان زمین های عراق را شیعیان دانسته که برای افزایش درآمد زمین، در زمانی که آن زمین در اختیارشان بود، از سوی صاحبان اقطاع تحت فشار بوده اند. اگر اکثریت کشاورزان شیعه هم بوده باشد، سهم آنها از آن زمین ها به حدی اندک بوده که به سبب فشارهای مضاعف حکومت و صاحبان اقطاع، ترجیح می دادند زمین را رها کرده به شهر بیایند و به شغل های دیگر بپردازند.
برخی از شیعیان مزرعه ای کوچک یا باغی داشتند که از طریق آن مقداری درآمد کسب می کردند. برید عجلی مزرعه یا باغ داشت، عبد الرحمن بن حجاج نیز در قادسیه صاحب مزرعه یا باغ بود. بعقوب احمر بصری تاکستان داشته و یکی از شیعیان کوفه در حیره، نخلستانی داشت. به نظر می رسد، بیشتر شیعیان مداین، کشاورز بودند. این شهر حتی در قرن هفتم که به شهرکی تبدیل شده و بیشتر مردم آن امامی مذهب بودند، همه به کار کشاورزی اشتغال داشتند.
ب. سهم شیعیان از تجارت
اما نقش شیعیان در تجارت، در مقایسه با زراعت، بیشتر بود. برخی از شیعیان، تاجر بوده و از شهرها و بلاد دیگر کالا وارد عراق می کردند یا از عراق به آن شهرها کالا می بردند. برخی از شیعیان به سبب تجارت در بعضی شهرها، همچون حلب، سند و سیستان، به سندی، حلبی، سجستانی، شهرت یافته بودند. یحیی بن عمران بن حلبی، ابراهیم سندی، خلاد سندی، و سحیم سندی و حریز بن عبد اللّه سجستانی از جمله این افراد بودند. علاوه بر آنها، دیگر شیعیان نیز، همچون هشام بن حکم و ضریس بن عبد الملک در داخل عراق تجارت می کردند. حزیر بن عبد اللّه سجستانی در کار تجارت روغن بود و سلیمان بن عبد اللّه دیلمی که در کار خرید و فروش برده بود و بردگان دیلمی را از خراسان خریده، به کوفه می آورد. وی به سبب کثرت تجارت با این بردگان، به دیلمی معروف شد. ابو جمیله مفضل بن صالح کوفی و منخل بن جمیل اسدی کوفی نیز از تاجران برده بودند. سماعة بن مهران (م 541 ق)، در کار تجارت البسه بود و نوعی لباس ابریشمی به نام «قز» از کوفه به جرّان شام می برد. عبید اللّه بن علی بن ابی شعبه حلبی و پدر و برادرش روابط تجاری با حلب داشتند. از این رو، به حلبی معروف شدند. فضیل بن یسار بصری نیز تاجر بود که از آن دست برداشت. از این رو با سرزنش امام صادق (ع) روبه رو شد.
برخی از شیعیان شتربان بودند که شتران زیادی نگهداری و آنها را به تجار، کرایه می دادند. صفوان بن مهران و بردارش حسان جمال، فائد جمّال، نضر بن قراوش جمال، محمد بن فرد جمال و داوود بن کثیر جمال از جمله این افراد بودند. کثرت شغل جمالی از رونق تجارت در آن عصر حکایت می کند.
یکی از لوازم تجارت، صرافی است. در آن زمان که معامله بر اساس دینار و درهم انجام می شد، چند نوع سکه در هم در جهان اسلام رایج بود که از نظر اوزان، بازمانده عصر ساسانی بوده و آنها از نظر وزن با هم مختلف بودند و به نام های بلغی، طبری، یمنی، مغربی عرضه می شدند. حجاج بن یوسف ثقفی سکه ای بغلی با وزنی کمتر از سکه های ساسانی که هشت دانق بودند، ضرب کرد و وزن آن را شش دانق قرار داد. از این رو، ایرانی ها معامله با آن را دوست نمی داشتند و فقها نیز به سبب حک شدن آیات قرآن روی آنها، معامله با آن را مکروه می دانستند. به همین دلیل، این درهم ها به«مکروهه» شهرت یافت. با این توضیحات روشن می شود که صرافان، این درهم ها را به هم یا با دینار با بالعکس تبدیل می کردند.
در میان شیعیان، چندین نفر به شغل صرافی اشتغال داشتند. یکی از آنها مؤمن الطاق بود که به سبب تخصص اش در شناخت سکه های تقلبی، «شیطان الطاق» معرف شد. اسحاق بن عمار بن حیان صیرفی، بسام بن عبد اللّه صیرفی، ابو خلاد حکم بن حکیم صیرفی، ابو الفضل حنان بن سدیر، خالد بن سدیر، عبد اللّه بن سلیمان صیرفی، ابو احمد عمرو بن حریث اسدی، محمد بن عذافر مدائنی، هارون بن حمزه غنوی و هارون بن خارجه، ابو المغرا حمید بن مثنی، سدیر بن حکیم و مفضل بن عمر جعفی از جمله شیعیانی بودند که به کار صرافی اشتغال داشتند. گفته شده است که برخی از این صرافان زیر پوشش صرافی، اموالی را که مردم برای ائمه (علیهم السّلام) می پرداختند، تحویل گرفته و برای آن حضرت می فرستادند.
یکی از شغل هایی که با رونق تجارت به وجود می آید یا پررونق می شود، دکان داری و خرده فروشی است که متاع های تاجران را خریده به مشتریان عرضه می کنند و تاجران نیز از آنها کالاهای محلی را خریده با خود به شهرهای دیگر می برند. بسیاری از شیعیان به دکان داری اشتغال داشته و انواعی از کالاها، همچون پارچه، گندم، پوست و امثال آن را می فروختند. در اینجا برخی از عنوان هایی که به دکان داران یا تاجران جزء داده شده و شیعیان در آن اشتغال داشتند معرفی می شود:
ابریشم فروش یا فروشنده لباس ابریشمی (قزاز)، مانند ایوب بن شعیب قزاز کوفی.
ابریشم فروش یا ریسنده آن (نقاض)، مانند ذکریا بن عبد اللّه النقاض.
ابزارفروش (الابزاری)، مانند عمر بن ابی زیاد ابزاری، داوود ابزاری، رزین الابزاری و حجاج ابزاری. الاغ فروشی یا کرایه دهنده آن (حمّار)، مانند داوود بن سلیمان حمار کوفی و داوود بن ابی یزید الحمار.
بادام فروش (الجوّاز)، مانند سلمه جواز و ولید جواز.
فروشنده بردگان زن (بیان الجواری)، مانند منخل بن جمیل؛
برده فروشی، مانند سلیمان بن عبد اللّه دیلمی (تاجر برده های دیلمی)؛ بزاز، مانند خلاد سدی بزاز و اسماعیل بن زیاد بزاز و ابو عمر بزاز و... ؛
پوست فروشی (فراء)، مانند سلیم فراء، اسحاق بن ابی جعفر فراء و عبد الحمید بن جعفر فراء؛
پیه فروش (الشحام)، مانند ابو اسامه زید بن یونس الشحام؛
جوال فروش (الجوالیقی)، مانند هشام بن سالم جوالیقی، حماد بن شعیب و عثمان جوالیقی؛
جواهرفروش (بیّاع الحلل )مانند یحیی بیاع الحلل؛
چوب فروشی (خشّاب)مانند حجاج بن رفاعه خشاب؛
خرمافروش (تمّار)مانند سیف بن سلیمان تمار و موسی تمّار و کامل تمّار؛
برده و دام فروشی (الخنّاس)، مانند آدم بن حسین، جارود بن منذر، رفاعة بن موسی نخاس و... ؛
روغن فروشی (السمّان)، مانند سعید سمان، عبد اللّه بن ولید سمان و مسکین سمان؛
روغن فروشی یا روغن سازی (الدُّهنی)، مانند عمار بن خباب و محمد بن یعقوب بن قیس دهنی؛
روغن فروشی (الدهّان)مانند بشیر دهان و حفص دهان؛
سبزی فروش (البقال)، مانند ناصح بقال؛
سرمه فروش یا سرمه ساز (السمال)، مانند غالب بن عثمان المنقری السمال،
سویق فرشی (القلاّء آشپز)، مانند سوید بن مسلم قلاء علاء بن رزین قلاء و عمر بن ریاح قلاء؛
عطاری (العطار)، مانن اسحاق بن ابراهیم ازدی، اسحاق طویل، بشیر عطار و... .
علف فروش (القتات )، مانند حکم قتات و زید قتات؛
فرش فروشی (الطنافسی)مانند صباح طنافسی؛
فروشنده اشیای رشته شده، مانند ابریشم، پشم، کتان و پنبه (بیّاع الغزل)، مانند ضریس بیاع الغزل؛
فروشنده پارچه های هراتی (بیاع الهروی)، مانند صامت، ادیم، ابراهیم بن میمون و... ؛
فروشنده غذا (بیاع الطعام)، مانند ابراهیم اسدی، بشیر ازرق جعفی و یعقوب بن شعیب؛
فروشنده کفن (بیاع الاکفان)، مانند سعید و ظریف بن ناصح؛
فروشنده لباس کتانی (بیاع القصب)، مانند عیینة یا عتیبة بن میمون، عتبیة بن عبد الرحمن و محمد بن سالم؛
فروشنده لباس هاس شاپوری (بیاع السابری)، مانند حذیفة بن منصور، صفوان بن یحیی و عبد الرحمن بن حجاج بجلی و عمر بن محمد بن یزید؛
فروشنده لباس هایی که از هند آورده می شد و منسوب به کوهی به نام«زط» بود و در هند به«جات» یا«جت» معروف بود. به احتمال زیاد، «الزط» معرب جت هست (بیّاع الزطی)، مانند: اسباط بن سالم، عبد اللّه بن ایوب بن راشد، محمد بن میسر نخعی و بشیر بیاع الزطی و... ؛ فروشنده لباس (بیاع الأکسیه)، مانند علی بن عقبه و معاذبن کثیر؛
فروشنده لباس هایی به نام وشی (بیاع الوشی)، مانند عبد اللّه بن سعید؛
فروشنده کرباس (الکرابیسی)، مانند عمرو کرابیسی و دبیس بن یونس بزار کرابیسی؛
فروشنده یا کشت کننده زعفران (زعفرانی)، مانند: عمران بن اسحاق و محمد زعفرانی؛
کتاب فروشی (صحاف، بیّاع المصاحف)، مانند: ابراهیم بن نعیم و حسین بن اسد صحاف؛
کتاب فروشی (بیاع المصاحف)، مانند سالم اشل؛
کلاه دوزی یا کلاه فروشی (القلانسی)، مانند حسین بن مختار، خلاّد بن ماد، خالد بن زیاد و خالد بن مازن قلانسی؛
گندم فروش (حنّاط )، مانند: حسین بن موسی سالم، حسن بن عطیه و حفص بن سالم ابوولاد الحناط و...
گوشت فروشی (اللّحّام)، مانند یحیی، عبد اللّه و حماد بن بشر لحام؛
لؤلؤفروشی (بیاع اللؤلؤ)، مانند آدم بیاع اللؤلؤ و بسطاع بیا اللؤلؤ؛
مس فروش (النحّاس)مانند بکر نحاس، جارود بن منذر و سلام بن مسلم نحاس و... ؛
ج. سهم شیعیان از صنعت
با آنکه اقوام عرب از دیرباز، از اشتغال به صنایع و حرفه هایی که نیاز به تخصص و مهارت داشت، یا به سبب عدم آشنایی با آن و یا به علت کوچک شمردن آن و تحقیر صاحبان آن، کراهت داشتند و این امور به طور عمده در اختیار موالی بود، اما در این عصر، اعراب نیز بسیاری از این حرفه ها اشتغال داشتند یا کارگاه های آن را اداره می کردند.
صنایعی که در آن زمان در عراق، به ویژه کوفه رایج بود، عبارت بود از: صنایع نساجی، آهنگری، نجاری، سفالگری، تولید روغن و عطریات، رنگرزی و صابون. صنعت زرگری نیز از قدیم در حیره وجود داشت و وقتی کوفه رونق یافت، به آنجا منتقل شد و بازاری مخصوص نزدیک مسجد جامع و در سمت قبله آن بود که به بازار زرگرها شهرت داشت. همچنین در عراق صنعت گلاب گیری و عطرسازی فعّال بود و کوفه و بصره از مشهورترین مناطق در صنعت عطریات بودند.
برخی از شیعیان در صنعت نیز دست داشتند. در میان یاران صادقین (علیهما السّلام)، عناوینی یافت می شود که بر شغل آن افراد دلالت می کند. البته برخی از این عنوان ها به روشنی معلوم نیست که صاحب آن، سازنده آن کالا بوده یا فروشنده، اما احتمال می رود که برای مثال شخصی که به«نبّال» (تیرساز) معروف بوده، هم سازنده و هم فروشنده آن بوده باشد.
برخی از شغل های صنعتی، که شیعیان در آن اشتغال داشتند، عبارت اند از:
آهنگری (حدّاد)، مانند شعیب بن اعین، عمرو بن ابی المقدام و محمد حداد کوفی و... .
ابریشم سازی یا ابریشم فروشی و یا فروشنده نوعی از لباس ابریشمی (الخزّاز)مانند إبراهیم بن سلیمان بن عبید اللّه، عبد الکریم بن هلال جعفی، محمد بن معروف الخزاز هلالی و... .
نیزه سازی (الرمّاح )مانند اسماعیل بن عبد اللّه رماح.
تیرسازی (النبّال)، مانند ایوب نبال و بشیر بن میمون نبال.
بافندگی (الغزّال)، مانند محمد بن زیاد غزال و سلمان بن متوکل ابو ساره غزال.
پرورش یا فروش مرغ های خانگی (الدُّجاجی )، مانند: داوود بن ابی داوود دجاجی.
دبّاغی، مانند عبد العزیز بن مختار دباغ بصری و ابو عبد اللّه مبارک دباغ کوفی.
زره سازی (الزرّاد )مانند زید زراد.
زرگری (صائغ )، مانند ثابت بن شریح انباری، علی بن میمون و فضل بن عثمان مرادی انباری، زید صائغ، عمر بن مسلم صائغ و... .
زین سازی (سرّاج )، مانند حماد سراج، خالد بن عبد اللّه سراج، زید السراج و مخلد سراج.
ساخت نوعی از لباس یا فروشنده آن (الزندجی)، مانند حسین بن ابی علاء عامری ابو علی زندجی.
طناب بافی یا طناب فروشی (الرسّان )مانند فضیل بن زبیر و ابو الحسن رسان.
ظرف سازی (صفّار)، مانند خلا صفار.
قنداق سازی (قمّاط)، مانند خالد بن سعید، ابو خالد، ابو سعید قماط و... .
کاغذسازی یا کاغذفروشی (قراطیسی)، مانند اسماعیل بن قاسم قراطیسی.
کمان سازی یا کمان فروشی (القوّاس)، مانند ناجیة بن ابی عماره و نجبة بن حارث قواس.
کفاشی (الحذّاء)، مانند ایوب بن عطیه، زیاد بن عیسی و صباح بن صبیح الحذاء و...
کفاشی (الخفّاف)، مانند حسین بن ابی العلاء، خالد بن طهمان و خالد بن بکار.
کفاشی (الإسکاف)، مانند برد اسکاف، سعد اسکاف، سلیمان اسکاف و محفوظ اسکاف.
نمطسازی (الانماطی)، مانند ابو حسان انماطی، فیض بن مطر انماطی و رزین انماطی.
نجّاری، مانند: زیاد بن اسود، کامل نجار، عبد اللّه بن مسلم و ابو داوود نجار.
وضعیت مالی شیعیان عراق
هرچند در زمان بنی امیه، شیعیان از جانب حکومت در فشار بوده و از بسیاری از فرصت های ثروت زا محروم بودند و چه بسا از حقوق بیت المال نیز محروم می شدند، یا به سبب شرکت در قیام ها، دارایی های خود را از دست می دادند، با این حال، همه شیعیان در یک وضع قرار نداشتند و همچون گروه های دیگر به دو گروه ثروتمند و فقیر تقسیم می شدند. البته ثروتمندان شیعه از طبقه اول اغنیا، که در عنوان قبل مطرح کردیم و به اصطلاح امروز جزء طبقه «سرمایه دار» محسوب می شوند، نبودند، بلکه در میان آنها افرادی نیز بود به طبقه متوسط تعلق داشتند. اما با توجه به عواملی که گفته شد، می توان گفت که بیشتر شیعیان عراق، در خط فقر قرار داشته اند.
یک بار امام صادق (ع) به یاران کوفی اش، همچون مفضل بن عمر، زراره، محمد بن مسلم، ابو بصیر و دیگران نامه ای نوشت و به آنها خرید برخی از اقلام را سفارش کرد. وقتی اصحاب حضرت نامه را خواندند، خود را از تأمین آن ناتوان دیدند. در این میان، تنها مفضل بن عمر بود که به کمک یارانش اقلام مورد نیاز حضرت را تأمین کرد. وی از یارانش خواست تا هرکس هر مقدار توان دارد، کمک کند. یاران مفضل نیز هرکدام هزار درهم و کمتر و بیشتر نزد او آوردند تا دو هزار دینار و ده هزار درهم فراهم شد. از روایت این گونه پیداست که حضرت امام صادق (ع) می خواست مفضل بن عمر را به یاران دیگرش، که از او به سبب ارتباط با افراد لاابالی، بدگویی می کردند، نشان دهد.
الف. فقر شیعیان
فقر در میان شیعیان عمومیت داشت. از این رو، ائمه (علیهم السّلام) برای تسکین آلام شیعیان، از اجر معنوی و آثار نیک فقر سخن می گفتند. امام صادق (ع) از حسین بن کثیر خزاز پرسید: «آیا وارد بازار می شوی و به میوه ها و اشیای دیگر که اشتهاآور هستند، نگاه می کنی؟» وقتی حسین جواب مثبت داد، حضرت به او فرمود: «بدان که خداوند در ازای هرچیزی که می بینی و قدرت خرید آن را نداری، برایت یک حسنه می نویسد» . همچنین امام صادق (ع) به مفضل بن عمر فرمود: «اگر اصرار شیعیان در دعاهایشان نزد خدا نبود، خداوند آنان را به فقری بیش از آنچه دارند، مبتلا می کرد» .
یکی از عوامل فقر شیعیان، حاکمان جور بودند. به همین دلیل امام صادق (ع) به یکی از شیعیانش فرمود: «در دولت باطل نصیب شیعیان ما بیش از «قوت» (حداقل مواد غذایی ) نیست و چه به شرق بروید یا به غرب بیش از آن سهم نمی یابید» . حسن علوی از محققان عرب، فقر ائمه شیعه را از عوامل رشد تشیع دانسته و می گوید: تصادفی نیست اصحابی که بر جانشینی و خلافت امام علی (ع) اصرار می ورزیدند، متعلق به اکثریت فقیر بودند یا از کسانی بودند که چون مال و مکنت بر آنها عرضه شد، آن را نپذیرفتند. اساسا نیروهایی را که تحت لوای تشیع مبارزه کرده اند، یک رشته به هم مرتبط می سازد و آن عامل، فقر اقتصادی و فقدان مال و ثروت است و همان گونه که جرج کرک می گوید: «تشیع در میان فقرای عرب، آنهایی که از غنایم پیروزی بی بهره می ماندند، گسترش یافت» .
کمیت شاعر در شعری بنی امیه را به سبب فقر و گرسنگی شیعیان، این گونه مخاطب قرار می دهد:
فیا ساسة هاتوا لنا مِن حدیثکم
ففیکم لَعَمری ذو أفانین مقول

أ أهل کتاب نحن فیه و أنتم
علی الحق نقضی بالکتاب و نعدل

فیکف و مِن أنّی و إذ نحن خلفه
فریقان شتی تسمنون و نهزل
«ای سیاستمدارنی که حکومت را به چنگ آورده و سخنوران توانایید، به این سئوال من جواب گویید: ما و شما اهل کتاب (قرآن) هستیم، پس بر اساس قرآن بیایید به حق و عدالت قضاوت کنیم. چگونه و از کجا میان ما و شما این قدر فاصله هست که شما چاق می شوید و ما لاغر؟»
کمیت در شعری دیگر به سبب سیاست های اقتصادی بنی امیه، آنها را نفرین می کند.
فقل لبنی أمیة حیث حلوا
و إن خفت المهند و القطیعا
ألا أفّ لِدهرٍ کنتُ فیه
هدانا طائعا لکم مطیعا
أجاع اللّه من أشبعتموه
و أشبع من بجورکم أجیعا
«بنی امیه هرکجا که باشند به آنان این پیام مرا برسان، هرچند که از شمشیر هندی و آبدیدۀ آنها بترسی: اف بر روزگاری که من در آن زندگی می کنم و هرجا که باشند، مرا مطیع شما کرده است، خداوند گرسنه بدارد کسانی را که شما سیر کردید و سیر کند کسانی را که با ستم شما به گرسنگی گرفتار شدند» .
برخی از شیعیان نزد ائمه (علیهم السّلام) می آمدند و ضمن شکایت از فقر خود، از آنان درخواست دعا برای خود می کردند. مردی به نام بکر ارقط نزد امام باقر (ع) وارد شد و از فقر و اینکه به افراد فامیل خود مراجعه کرده و آنها به او کمک نکرده اند، شکایت کرد. وی آنگاه از حضرت خواست تا دعا کند او را محتاج مردم نکند، حضرت به او فرمود: «خداوند روزی برخی از بندگانش را در دستان بندگان دیگر گذاشته، اما از خدا بخواه تا خداوند تو را به فقری که محتاج افراد پست کند، مبتلا نکند» .
محمد بن مسلم نزد امام باقر (ع) به سبب تنگدستی به گریه می افتد. حضرت امام باقر (ع) آن را از ویژگی های شیعیان و دوستان اهل بیت (ع) ذکر می کند. قیس بن رمانه نزد امام باقر (ع) از فقر و بدهکاری شکایت می کند، حضرت به او کمک می کند.
ب. شیعیان ثروتمند
برخی از شیعیان نیز ثروتمند بوده اند. افرادی که زکات می پرداختند یا افرادی که تصریح شده وضعشان خوب بوده، جز این دسته اند. عثمان بن عمران به امام صادق (ع) می گوید: من مردی ثروتمند هستم، ولی برخی افراد پیش از اینکه موعد پرداخت زکاتم برسد، از من درخواست کمک می کنند. حضرت امام صادق (ع) ضمن دعا و درخواست برکت برای او، می فرماید: «اگر آن چنان که خود می گویی مردی توانگر هستی، چه اشکالی دارد که وقتی آنها نزد تو آمدند، به آنان قرض دهی و موقعی که زمان پرداخت زکات رسید، آن را به عنوان زکات حساب کنی» . آنگاه حضرت او را به پرداخت قرض تشویق کرد و از ردّ درخواست مؤمن برحذر داشت.
یکی از شیعیان به نام اسحاق بن عمار، که مردی ثروتمند بود، دربانی برای خود گذاشته بود که از ورود فقرا نزد وی جلوگیری می کرد. اسحاق بن عمار گفته است، یک سال که به حج مشرف شدم، نزد امام صادق (ع) رفتم و سلام کردم، آن حضرت با حالت خشم جواب سلامم را داد. آن حضرت در جوابم، راندن و راه ندادن فقرای مؤمن را سبب خشم خود دانست. اسحاق بن عمار مانند بسیاری از افراد خطاکار، به توجیه کارش پرداخته و ترس از شهرت را علت راندن فقرا و راه ندادن آنان نزد خود بیان می کند. حضرت از این عذر، قانع نمی شود و اسحاق را به معاشرت با شیعیان تشویق می کند. وی در آخرین ملاقاتش با امام صادق (ع)، عرض می کند که ما اموالی داریم که با آن با مردم معامله می کنیم، می ترسیم حادثه ای رخ دهد و ما آنها را از دست دهیم، حضرت به او سفارش می کند که در هرسال در ماه ربیع اموالش را جمع کند.
عمار ساباطی نیز از افراد ثروتمند در میان شیعیان عراق بود. امام صادق (ع) از او پرسید آیا زکاتش را می دهد و با اموالش صله رحم را به جای آورده و به برادران دینی اش کمک می کند؟ وقتی با جواب مثبت عمار رو به رو شد، حضرت برای تشویق بیشتر او به این امور، اهمیت این اعمال را برایش بازگو کرد.
محمد بن مسلم که یک بار نزد امام باقر (ع) از تنگدستی شکایت کرده بود، خداوند به او توانایی بخشید. امام باقر (ع) به او توصیه کرد با وجود توانگراش، برای تواضع هم که شده کار کند. وی ظرفی از خرما به دست می گرفت و جلوی مسجد می ایستاد و می فروخت. اقوامش از این کار او ناخشنود بودند و به او می گفتند که تو موجب رسوایی و ننگ ما شده ای. محمد بن مسلم در جواب می گفت: من از جانب مولایم دستور دارم که کار کنم. بنابراین اقوامش برای او آسیابی تدارک دیدند و او به آرد کردن گندم و غلات اشتغال یافت. در مورد ابو بصیر و ابن مسکان نیز گفته شده که توانگر بوده اند. در مورد جمیل بن دراج نقل شده است که وقتی از دنیا رفت، صد هزار درهم میراث بر جای گذاشت.
در روایتی آمده است که هشام بن سالم، پنجاه هزار درهم را شکست و آن را از حالت سکه بودن خارج کرد و به صورت نقره خام درآورد. افرادی که بر اموالشان زکات واجب می شد، از زمره شیعیان ثروتمند بودند. یکی از شیعیان مدائن از امام باقر (ع) در مورد مستحقان زکات پرسید، آن حضرت به او فرمود که آن را میان فقرای ولایت خود مصرف کند. امام (ع) در جواب مرد مدائنی که اظهار داشت در ولایت ما از دوستان شما که مستحق باشد، وجود ندارد. فرمود: «به شهری که مستحقانش هستند بفرست تا به آنها داده شود» .
شهاب بن عبد ربه، به واسطه یکی از شیعیان به نام ولید بن صبیح به امام صادق (ع) خبر می دهد که وی شب ها کابوس می بیند. امام (ع) به ولید می فرماید که شهاب باید زکات اموالش را بپردازد. وقتی شهاب پاسخ امام را می شنود، می گوید که حتی کودکان نیز می دانند، من زکاتم را پرداخت می کنم. حضرت در پاسخ می فرماید: «به شهاب بگو تو زکاتت را می پردازی، اما به مستحقانش نمی پردازی» .
روابط مالی شیعیان عراق با صادقین (علیهما السّلام)
شیعیان عراق برای امام باقر (ع) و امام صادق (ع) اموالی به عنوان هدیه، صله، خمس و امثال آن می آوردند. ائمه (علیهم السّلام) نیز به شیعیان عراق برای خرج سفر، رفع نیازهای مالی یا رفع اختلاف میان آنها کمک می کردند.
الف. کمک های مالی صادقین (علیهما السّلام)
امام باقر و امام صادق (علیهما السّلام) گاهی اوقات که شیعیان نزد آنها از تنگدستی شکایت می کردند. به آنان کمک مالی می کردند، چنان که وقتی قیس بن رمانه نزد امام باقر (ع) از دین و تنگدستی خود شکایت کرد، حضرت مبلغ سیصد دینار به وی اعطا کرد. مفضل بن قیس فرزند رمانه نیز می گوید که از تنگدستی به خدمت امام صادق (ع) شکایت کردم و امام (ع) چهار صد دیناری که منصور دوانیقی به حضرت داده بود، به من بخشید.
گاهی ائمه (علیهم السّلام) به شیعیان عراق که به مدینه می آمدند، خرجی سفر می دادند. عمرو بن دینار و عبد اللّه بن عمیر گفته اند که ما هرگاه امام باقر (ع) را ملاقات می کردیم، آن حضرت برای ما خرجی و پول و پوشاک می آورد و می فرمود که ما اینها را پیش از ملاقات، برای شما آماده کرده بودیم. سلیمان بن قرم کوفی، که از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده، گفته است که امام باقر (ع) از پانصد درهم، ششصد درهم تا هزار درهم به ما صله و هدیه می داد و هیچ گاه از دادن صله به برادران و کسانی که تمنای بذل و بخشش از او داشتند، خسته نمی شد.
زید شحام گفته است که امام صادق (ع) مرا در حال نماز مشاهده کرد. آن حضرت شخصی را فرستاد و مرا نزد خود فراخواند و از من سؤال هایی کرد. در آخر از خرج سفرم پرسید و من گفتم که دویست درهم دارم. حضرت به من فرمود که آنها را نشان دهم، وقتی درهم ها را به امام صادق (ع) دادم. آن حضرت دو دینار و سی درهم به آن افزود و به من برگرداند. آنگاه به من فرمود که شب را به خانه حضرت بمانم، اجابت کردم. اما شب بعد نرفتم و آن حضرت دوباره قاصدش را به دنبال من فرستاد و به من فرمود تا زمانی که در مدینه هستم، مهمان حضرت باشم.
امام صادق (ع) به مفضل بن عمر اموالی داده بود که هرگاه میان شیعیان اختلافی پیدا شد، با آن اموال اختلاف آنها را دفع کند. مفضل بن عمر از وکلای امام (ع) در عراق بوده و به احتمال زیاد رفع مخاصمه تنها وظیفه مفضل نبوده، بلکه کمک به نیازمندان و امثال آن را نیز شامل می شده است. همچنین امام صادق (ع) به شیعیانی که به واسطه شرکت در قیام زید، آسیب دیده بودند، کمک کرد. عبد الرحمان بن سیابه گفته است که آن حضرت به من دینارهایی داد که من میان مصیبت دیدگان و آسیب دیدگان این حادثه تقسیم کردم.
ب. پرداخت های مالی شیعیان به ائمه (علیهم السّلام)
اخبار زیادی حکایت از این دارد که شیعیان عراق برای امام صادق (علیه السّلام)، اموالی می فرستادند. یونس بن عمار از همسایه قریشی خود نزد امام صادق (ع) شکایت کرد که وی هرجا می روم جار می زند که این رافضی اموالش را برای جعفر بن محمد (ع) می فرستد. خبر فرستادن اموال از سوی شیعیان عراق، به منصور خلیفه عباسی نیز رسیده بود که موجب شد امام صادق (ع) از سوی منصور تهدید شود.
فضل بن ابی قره گفته است که یک بار امام صادق (ع) ردایش را پر از کیسه های دینار کرد و به خادمش داد و فرمود: این دینارها را برای فلان و فلان و... که از خاندانش بود، ببرد و به آنها بگوید که اینها را از عراق برای شما فرستاده اند.
امام صادق (ع) اموالی را که شیعیانش به حضرت می دادند، برخی مواقع اگر زکات بود، برمی گرداند و اگر صله بود، می پذیرفت. شعیب عقرقوفی یک کیسه دینار به حضرت داد. امام (علیه السلام) از شعیب، پرسید که هدیه است یا زکات؟ شعیب جواب داد که هم زکات است و هم صله. امام صادق (ع) آن مقداری را که صله بود، گرفت و باقی را به او برگرداند. بعید نیست این کار به این دلیل بوده است که شیعیان اموال زکات را به مستحقان محل خودشان بپردازند یا آنکه امام می خواست با استفاده از اختیارات خودش، برای فرد زکات دهنده تخفیف یا تسهیلی قائل شود. شعیب عقرقوفی در روایت دیگری گفته است: شخصی هزار درهم به دست من داد تا به امام صادق (ع) برسانم. من برای نشان دادن علم غیب امام (ع) به دوستم، پنج درهم از آن برداشتم و در آستینم پنهان کردم و به جایش پنج درهم از خودم میان درهم ها نهاده، نزد حضرت گذاشتم. آن حضرت پنج درهم مرا جدا کرد و به من برگرداند و آن پنج درهمی را که پنهان کرده بودم از من مطالبه کرد و من آن را از آستینم بیرون آورده، به حضرت دادم.
شیعیان عراق، خمس را حق ائمه (علیهم السّلام) می دانستند و برای امام (ع) می آوردند. امام صادق (ع) به طور معمول خمس را به شیعیان خود می بخشید. مردی به نام مسمع، که از طریق غواصی در دریای بحرین مبلغ چهار صد هزار درهم به دستش رسیده بود، خمس آن را که هشتاد هزار درهم می شد، برای امام صادق (ع) آورد. امام (ع) آن را به خودش برگرداند. شخصی به نام حارث بن مغیره به امام صادق (ع) می گوید که ما اموالی، همچون غلات و کالاهای تجاری داریم که شما بر آن حق دارید. حضرت می فرماید: ما حقوق خود را بر شما شیعیان و تمام کسانی که ما را دوست دارند، حلال کردیم.
اینکه امام صادق (ع) زکات و خمس را نمی گرفت، به سبب ترس و تقیه از منصور عباسی بود که در این مورد حساس بود و منصور به دلیل آنکه اخبار تحویل اموال از سوی عراقی ها و غیر آن به امام صادق (ع)، به وی رسیده بود، آن حضرت را زیر فشار گذاشته و تهدید به تبعید و حتی قتل کرد.
امام صادق (ع) فرموده است که پس از کشته شدن ابراهیم در بصره، تمامی مردان بالغ علوی یا طالبی را به دستور منصور به کوفه بردند. وقتی ما به کوفه رسیدیم تا یک ماه ما را معطل نگه داشتند که در این مدت، هرروز انتظار کشته شدن خود را می کشیدیم. پس از یک ماه، منصور دو نفر از ما را به حضور طلبید که من و حسن بن زید نزدش می رفتیم. منصور با دیدن من شروع کرد به پرخاشگری که آیا تویی که علم غیب می دانی و مردم عراق خراج خود را برای تو می فرستند؟ منصور پس از انکار این امور از سوی امام (ع)، به امام می گوید که تصمیم دارم شما را به شراة تبعید کنم تا هیچ یک از مردم عراق و حجاز به تو دسترسی نداشته باشند. در روایت دیگر آمده که منصور خطاب به امام می گوید که عراقی ها تو را امام خود قرار داده و زکات خودشان را برای تو می آورند. خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم.
امام صادق (ع) برخی مواقع از گرفتن اموالی که افراد مستقیما خود نزد حضرت می آوردند، خودداری می کرد. اما اموالی را که نمایندگان حضرت می فرستادند، می گرفت؛ زیرا سندی در دست نیست که نشان دهد آن حضرت اموالی را که از سوی وکلای حضرت فرستاده شده، مسترد کرده باشد.
ج. نمایندگان امام صادق (ع) در عراق
شبکه وکالت در عصر امام باقر (ع) تشکیل شده بود. امام صادق (ع) اقدام به تأسیس این شبکه کرده بود. آن حضرت در عراق وکیلانی داشت که یکی از وظایف آنها امور مالی بود. ممکن است این موارد شامل گرفتن خمس و فرستادن آن به مدینه، گرفتن زکات و مصرف آن به مصارفی که امام (ع) تعیین می کرده و گرفتن هدیه های مردم به امام (ع) و ارسال آن برای حضرت بوده باشد. می توان تصور کرد که این وکلا، به مثابه چشم و گوش ائمه (علیهم السّلام) عمل می کرده و اخبار شیعیان و حوادث روز را برای حضرت گزارش نموده و سؤال های مردم را که یاران و شاگردان حضرت در شهر جوابگو نبودند، به واسطه نامه از امام می پرسیدند. همچنان که ممکن است نامه های مردم را تحویل گرفته به امام (ع) می رساندند.
وکلای امام صادق (ع) در عراق عبارت بودند از:
1-مفضل بن عمر:
مفضل بن عمر جُعفی، که کنیه اش ابو عبد اللّه یا ابو محمد است. یکی از شیعیان سرشناس امام صادق (ع) بود که امام صادق (ع)، کتاب توحید را به او املا کرد که به توحید مفضل معروف شده است. وی در زمان امام کاظم (ع) نیز وکیل آن حضرت بود؛ چرا که روایت شده از سوی وی برای امام (ع) اموالی فرستاده شد. اما امام کاظم (ع) به آورنده دستور داد آن را برای مفضل برگرداند. شیخ طوسی او را از ممدوحان شمرده است.
2- حمران بن اعین کوفی:
وی برادر زرارة بن اعین از یاران خاص امام صادق (ع) بود و از جانب آن حضرت به او مژده بهشت داده شد. شیخ طوسی در الغیبة او را از سفرای ممدوح شمرده است.
3- عبد الرحمن بن حجاج:
ابو علی، عبد الرحمان بن حجاج از موالی بُجَیله در کوفه و از یاران امام صادق (ع) بود. امام صادق (ع) به او می فرمود که با مردم مدینه سخن بگو که من دوست دارم در میان رجال شیعه شخصی مانند تو دیده شود. شیخ طوسی، او را وکیل امام صادق (ع) دانسته و اضافه کرده که در زمان امام رضا (ع) با ایمان به ولایت او از دنیا رفته است.
4- نصر بن قابوس لخمی:
وی اهل کوفه و از یاران امام صادق (ع)، امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) بود و نزد آن بزرگوار، جایگاهی رفیع داشت. گفته شده است که وی بیست سال وکیل امام صادق (ع) بوده، اما هیچ کس از وکالت او اطلاعی نداشت.
5- معلی بن خنیس:
معلی بن خنیس که از شیعیان پرشور و مخلص امام صادق (ع) بود، در مدینه، نزد امام صادق (ع) بود و برای آن حضرت خدمت می کرد. معلی مسئول امور مالی حضرت در مدینه و وکیل امام صادق (ع) برای رسیدگی به امور خانه و خانواده حضرت بود
نتیجه گیری
عراق سرزمینی حاصل خیز و غنی بود و اقتصاد آن به طور عمده بر دو عنصر زراعت و تجارت مبتنی بود و صنعت نیز در درجه سوم، در تولید ثروت و اقتصاد مردم آن نقش ایفا می کرد. اقتصاد مردم عراق تا عصر حجاج رو به شکوفایی بود. اما در عصر او به سبب ستم ها و شورش هایی که معلوم ظلم های او بود و همچنین فشار بر موالی که نقش مهم و تأثیرگذاری در تولید ثروت، به ویژه در بخش زراعت و صنعت داشتند، وضع اقتصادی عراق رو به وخامت رفت.
شیعیان عراق به صورت طبیعی از ثروت عراق، بهره مند می شدند. اما به سبب محرومیت از امکانات و منابع دولتی و عقوبت هایی که در پی قیام ها متوجه آنها می شد، در مقایسه با عامه در وضعیت پایین تری قرار داشتند. برخی از شیعیان این عصر، زمین، باغ یا نخلستان های کوچک داشتند، اما چون اکثر قاطع زمین های عراق در زمان عثمان، از سوی سرمایه داران بزرگ خریداری شده یا قبل و بعد از آن به صورت اقطاع به دیگران بخشیده و یا در دست دولت بود، زمین های شیعیان در مقایسه با همه زمین های عراق، بسیار ناچیز بود.
شیعیان از تجارت، سهم بیشتری در مقایسه با زراعت، داشتند. برخی از شیعیان تاجر بودند یا از فواید دیگر آن، همچون صرافی، دکان داری، خرده فروشی یا شتربانی استفاده می کردند. در صنعت نیز شیعیان به کارهایی، همچون، آهنگری، زرگری، ساخت ادوات جنگی، کفاشی، کاغذسازی و امثال آن اشتغال داشتند.
شیعیان با ائمه (علیهم السّلام) روابط مالی داشتند و برخی از آنها که ثروتمند بودند، وجوهات شرعی، همچون خمس و زکات یا هدیه هایی را برای ائمه (علیهم السّلام) می آوردند ائمه (علیهم السّلام) نیز به شیعیان عراق کمک مالی می کردند یا به آنها وقتی به حجاز می رفتند، خرجی می دادند. حضرت امام صادق (ع) نمایندگانی در عراق داشت که یکی از وظایف آنها امور مالی، همچون فرستادن مخفیانه اموال برای امام صادق (ع) یا صرف آن اموال در عراق بود.
منابع
ابن اثیر، عز الدین علی بن ابی الکرم (036)، الکامل فی التاریخ، تصحیح عمر عبد السلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 2241 ق.
ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق، احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، 5141 ق5991/ م.
ابن داوود حلی، حسن بن علی بن داود (قرن هشتم )، رجال ابن داود، تهران، 3831 ق.
ابن منظور، ابو العز محمد بن مکرم (م 036)، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه و النشر، دار صادر، 4141 ق.
ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (م 823 ق)، العقد الفرید، بیروت، دار احیاۀ التراث العربی، 9041 ق9891/ م.
-، العقد الفرید، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 9041 ق9891/ م.
ابو الخشب، ابراهیم علی، الادب الاموی، مصر، الهیئه المصریه العامه للکتاب، بی تا.
ابن قتبیه، ابی محمد عبد اللّه بن مسلم، المعارف، بیروت، دار الکتب العلمیه، 4241 ه ق3002/ م، دوم
ابو الفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، قم، منشورات الرضی، زاهدی، 5041 ه. ق، دوم
ابو الفرج اصفهانی، علی بن حسین، کتاب الاغانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 7891/7041 م.
ابی عبید، الاموال، تصحیح، محمد خلیل، بیروت، دار الکفر، 8041 ه. ق.
ان. ویلی، جویس، نهضت اسلامی شیعیان عراق، ترجمه، مهوش غلامی، تهران، اطلاعات، 3731 ش.
باقر، طه و فاضل عبد الواحد علی، عامر سلیمان، تاریخ العراق القدیم، وزاره، التعلیم العالی فی العراق، جامعه بغداد، 7891 م.
برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیة، 1731 ه. ق.
برقی، احمد بن محمد بن خالد، رجال البرقی، تهران، دانشگاه تهران، 3831، ق.
بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، 8891 م.
بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (م 972)، انساب الاشراف، تحقیق، سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، 7141 ق6991/ م
جباری، محمد رضا، سازمان وکالت و نقش آن در عص رائمه علیهم السّلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 2831-
جعیط، هشام، کوفه پیدایش شهر اسلامی، ترجمه، ابو الحسن سرو قد مقدم، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 2731 ش.
حموی، شهاب الدین ابو عبد اللّه یاقوت بن عبد اللّه (م 626)، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، 5991 م، دوم.
خطیب البغدادی، ابی بکر احمد بن علی بن ثابت، تاریخ مدینه السلام، تحقیق: بشار عواد معروف، بی جا، 2241 ه1002/ م. ، اول.
خلیف، یوسف، حیاء الشعر فی الکوفه الی نهایه القرن الثانی للهجره، بی جا، المجلس الا علی للثقافه، المکتبه العربیه، بی تا.
خویی، ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، قم، مرکز نشر آثار شیعه، 0141 ه. ق9631/ ه. ش.
دمیری، کمال الدین، حیوه الحیوان الکبری و بهامشه کتاب عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات من مؤلفه زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، بی جا، بی نا، بی تا.
دینوری، ابو حنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ترجمه، محمود مهدوی دامغانی، چ چهارم تهران، نی، 1731-
رحتمی، محمد رضا، «ساختار اجتماعی اقتصادی عراق در دهه های آغازین اسلامی» . کیهان اندیشه، سال 6731 هجری شمسی، شماره 57، موسسه کیهان.
زرین کوب، عبد الحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، 8631-
زیدان، جرجی، تاریخ التمدن الاسلامی، بیروت، دار مکتبه الحیاه، بی تا.
سبط ابن جوزی، یوسف بن فرغلی بن عبد اللّه بغدادی، تذکره الخواص، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا.
صالح احمد، علی، التنظیمات الاجتماعیه و الاقتصادیه فی البصره فی القرن الاول الهجری، بیروت، دار الطلیعه، 9691 م.
صالح احمد، علی، الخراج فی العهود الاسلامیه الاولی، بغداد، المجمع العلمی العراقی، 0141 ق.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه (م 183)، من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسه النشر الإسلامی، 3141 ق.
صفار، محمد بن الحسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، مکتبۀ آیۀ اللّه المرعشی، 4041 ه. ق.
طبرسی، امین الاسلام ابی علی فضل بن حسن، إعلام الوری باعلام الهدی، طهران، دار الکتب الإسلامیة، بی تا.
طوسی، محمد بن حسن، رجال الشیخ الطوسی، نجف، حیدریه، 1831 ه. ق
طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، مشهد، دانشگاه مشهد، 8431 ق.
طوسی، محمد بن حسن (583، 064)، الغیبة، قم، مؤسسۀ المعارف الإسلامیة، 1141 ه. ق.
عبد الفتاح ملحس، ثریا، حزب الشیعه فی ادب العصر الاموی، بیروت، الشرکه العالمیه للکتاب ش م ل، 0991 م.
علم الدین، مصطفی، الزمن العباسی، بیروت، دار النهضه العربیه، 3991 م.
علوی، حسن، شیعه و حکومت در عراق، ترجمه، محمد نبی ابراهیمی تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 6731-
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 5631 ه. ش.
کمیت بن زید اسدی و ابن حدید معتزلی، الروضه المختاره، شرح القصائد الهاشمیات القصائد العلویات، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.
مبرد، ابو العباس محمد بن یزید (م 582)، الکامل فی اللغه و الادب، تحقیق، محمد ابو الفضل ابراهیم، چ سوم، قاهره، دار الفکر العربی، 7991/7141 م.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبرایی، الأمالی، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، 3141 ه. ق.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبرایی (م 314)، الارشاد الی حجج اللّه علی العباد، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، 3141 ق.
المقداد، محمود، الموالی و نظام الولاء من الجاهلیه الی اواخر العصر الاموی، دمشق دار الفکر، 8041 ه. ق8891/ م.
یعقوبی، احمد بن اسحاق، البلدان، ترجمه، محمد ابراهیم آیتی، چ چهارم تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1831-
-، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا.
پی نوشت ها

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی