ماهان شبکه ایرانیان

آزمایش و امتحان‏ از دیدگاه استاد انصاریان

آزمایش و امتحان بر دو صورت است: ۱- آزمایش نسبت به کسى که وضع و حالش و درستى و نادرستى اش براى آزمایش کننده مجهول و نامعلوم است، و آزمایش کننده مى خواهد با آزمایش و امتحان وضع و حال او و درستى و نادرستى اش را روشن کند، سپس تصمیم لازم را براى او بگیرد، چنین آزمایش بر پروردگار عالم محال است، زیرا حضرت او آگاهى و عملش نسبت به همه موجودات و احوالاتشان، ...

 آزمایش و امتحان‏ از دیدگاه استاد انصاریان

 

آزمایش و امتحان بر دو صورت است: 1- آزمایش نسبت به کسى که وضع و حالش و درستى و نادرستى اش براى آزمایش کننده مجهول و نامعلوم است، و آزمایش کننده مى خواهد با آزمایش و امتحان وضع و حال او و درستى و نادرستى اش را روشن کند، سپس تصمیم لازم را براى او بگیرد، چنین آزمایش بر پروردگار عالم محال است، زیرا حضرت او آگاهى و عملش نسبت به همه موجودات و احوالاتشان، و ظاهر و باطنشان و آغاز و انجامشان، و حیات و مرگشان و عاقبت و پایان کارشان، و پاداش و کیفرشان ازلى و ابدى است و چیزى از حضرتش پنهان نیست.

2- آزمایش و امتحان به معناى ارائه تکالیف و مسئولیت ها، به فرد مورد آزمایش، و قرار دادن او در معرض او امر و نواهى براى تحقق رشد و کمال او، و ظهور استعدادها و لیاقتش و نیز آشکار شدن آنچه شایستگى در وجود اوست، تا مستحق الطاف و عنایات و فیوضات آزمایش کننده شود، و مردم به او به عنوان اسوه و سرمشق بنگرند، و به عقاید و اعمال و اخلاق او اقتدا نمایند، و چنین آزمایشى بر حضرت حق نسبت به بندگان رواست، و این بندگان هستند که یا به تکالیف و مسئولیت ها و اوامر و نواهى عمل مى کنند، و نسبت به حقایق ارائه شده وفادارى نشان مى دهند، و با انجام تکالیف و اداى مسئولیت ها و تحمل رنج و مشقت در این زمینه استعدادها و لیاقت هاى خود را ظهور مى دهند و به انسانى کامل و جامع و مقتداى مردم تبدیل مى شوند، و یا خود را در عرصه برخى از

آزمایشات قرار مى دهند، و تا حدى کشتى حیات خویش را به ساحل نجات مى رسانند، و یا از همه آزمایشات و ابتلائات روى مى گردانند و از پذیرش تکالیف و مسئولیت ها امتناع مى ورزند، و خلاصه نسبت به حق و شئون حضرت او تکبر مى نمایند، و سفینه زندگى را در فساد و معصیت و گناه و طغیان غرق مى کنند و از استحقاق رحمت و لطف و عنایت الهى خارج مى گردند، و براى ابد هیزم جهنم مى شوند.

وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ: «1»

و آنان را در زمین به صورت گروه گروه پراکنده کردیم، گروهى از آنان مردمى شایسته «که صلاحیت و شایستگى آنان با انجام تکالیف و صبر بر عبادت و اجتناب از معاصى ظهور کرد» و گروهى از آنان غیر صالح اند، ما آنان را با خوشى ها و سختى ها و رنج ها آزمودیم باشد که به صلاح و درستى بازگردند.

آرى خوشى ها که محصول سلامت بدن، عقل، و مال و ثروت است زمینه هاى تکالیف و مسئولیت ها هستند، و مصائب و دردها، و تنگدستى و مضیقه مالى نیز زمینه هاى نوعى دیگر از تکالیف، غیر صالحان هنگامى که تکالیف عقلى، بدنى، مالى، و تکالیف مربوط به سختى ها را مشتاقانه انجام دهند، و با رغبت به پایان برسانند و در یک کلمه در اتمام عبادت رب و خدمت به خلق صبر و بردبارى نشان دهند، یقیناً به صف صالحان مى پیوندند و از شایستگان مى شوند و مستحق الطاف و عنایات حضرت حق مى گردند.

إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا: «2»

مسلماَ ما آنچه را «از معادن، درخت، نبات، حیوان، دریا، باغات، مرغزارها و دیگر آثار» روى زمین است آرایش و زینت زمین قرار دادیم تا آنان را به این همه نعمت ها در معرض تکالیف و مسئولیت ها قرار دهیم که کدامشان نهایتاً از جهت عمل و اجراى تکالیف نیکوترین عمل کننده هستند.

لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ: «3»

یقیناً در اموال و جان هایتان «با ارائه تکالیف و مسئولیت هاى مربوط به آنها» آزمایش خواهید شد، و مسلماً از کسانى که پیش از شما کتاب آسمانى به آنان داده شده و نیز از کسانى که مشرک هستند سخنان رنج آور زیادى خواهید شنید و اگر در برابر آزار این دو طایفه شکیبائى ورزید و به اجراى تکالیف خود ادامه دهید و از تجاوز از حدود الهى بپرهیزید سزاوار شماست، این امورى است که ملازمت بر آن از واجبات است.

پرتوى از قرآن درباره امتحان و آزمایش ابراهیم مى نویسد:

با توجه به لغت ابتلاء، و در نظر آوردن سرزمین و محیطى که ابراهیم در آن چشم گشوده است، و اندیشه ها و گفتار و رفتار و احتجاج ها و مجاهدت هاى ابراهیم، شاید ابتلاء و حقیقت کلمات و اتمام آن را بتوان درک کرد.

معناى مطابقى ابتلاء گرفتارى است، چون گرفتارى آزمایشى دربردارد یا تکلیفى مى آورد به معناى اختبار و امتحان و تکلیف هم آمده، از این جهت بیشتر مفسرین ابتلاء ابراهیم را به معناى امتحان و تکلیف گرفته اند.

مبتلا کسى است که دچار و دست به گریبان با کشمکش هاى جواذب و عوامل مختلف باشد، مانند مبتلاى به بیمارى یا عشق که جواذب مزاجى یا نفسانى او را به یکسو مى کشد و جواذب دیگر یا محیط و موانع به سوى دیگر، پس اگر جاذبى از خیر و شر یا بیمارى و صحت یا وصل و انصراف، از جاذبه هاى دیگر رها یا منصرف سازد، از بلا و ابتلاء جسته و آسوده مطمئن گشته.

ابراهیم در محیطى چشم گشود که سراسر آفاق آن را اوهام بشرک و ستاره پرستى فرا گرفته بود.

بناهاى مجلل، هیاکل بتان و ستارگان از هر سو به آسمان کشیده بود، و دانشمندان اختر شناسان و غیب پرداز که با لباسهاى سپید و چهرههاى مهیب پاسدارى این معابد و هیاکل را داشتند، و همه قلوب را مسخر خود ساخته بودند:

مردم آن سرزمین گرفتار اوهامى بودند که با دانشهاى ویژه آن زمان در هم آمیخته و به توارث و تقلید و تعظیم، درنفوس ریشه دوانیده بود، همه طبقات در برابر بتهائى که صورت پیشوایان گذشته، و نقش ربوبیت و تدبیر ستارگان را مینمایانید سر تعظیم فرود میآوردند و پیشانى نیایش به خاک میسائیدند.

در چه خاطرى جز آنچه همه میاندیشیدند، اندیشهاى راه مییافت و چه چشم عقلى جز آنچه همه میدیدند میتوانست ببیند، و کدام نفس میتوانست از بند آن اوهام رهائى یابد و بطلان آنها را دریابد، چه زبانى جرأت آن را داشت که کلمه مخالفى گوید و چه اراده اى مى توانست در برابر آنها پا برجا بماند.

آیاتى از قرآن مجید از هر جهت ابراهیم و ابتلائات او را روشن مى نماید «و سرافراز بیرون آمدن او را از امتحانات نشان مى دهد، و او را در قله اداى تکلیف و مسئولیت آنهم به نحو کامل و شایسته مى نمایاند فَأَتَمَّهُنَ »

حاصل مضمون آیه 76 سوره انعام این است: پس از آن که کلمه حق در وجودش طلوع کرد با پدر خوانده اش آذر به احتجاج مى نشیند، اوهام و شرک را طرد و محکوم مى کند، قدرت ملکوت آسمان ها و زمین برایش نمودار مى گردد تا به مرحله یقین مى رسد، آنگاه از آن محیط شرک زا خود را بیرون مى کشد، در خلوتگاه خود به بررسى طلوع و غروب و تابش اختران مى اندیشد، پس از نمایان شدن ملکوت و ظهور قدرت ربوبى، توحید قدرت را درمى یابد.

آنچه روى مردم آن محیط و عموم مردم را از مبدأ آفرینش گردانیده بود، شرک در ربوبیت و اتخاذ ارباب بود نه شرک در مبدأ و صانع.

ابراهیم با بررسى طلوع و غروب اختران و مسخر بودن آنان، غبار اندیشه هاى مردم درباره روحانیت و تدبیر و ربوبیت اختران که از اوهام محیط برخاسته بود از برابر وجودش و چشم قلبش زایل مى شود، آنگاه تجلى این حقیقت و گردانیدن روى خود را به سوى آن اعلام نمود وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و خاطرش از اضطراب و ترس بیاسود و به امنیت گرائید، از پس آن دیگر از تهدید به خشم خدایان ساخته و اربابان بى اثر نهراسید.

این آیات مى نمایاند که چگونه کلمه ربوبیت اذ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ ابراهیم را از محیط شرک تا مقام رؤیت ملکوت و توجیه و آرامش خاطر پیش برد و آن حضرت با همه وجود این کلمه و به عبارت دیگر این آزمایش و مسئولیت اعتقادى را تکیمل نمود، و کلمه رحمت او را براى رهائى خلق از بندهائى که بر عقولشان بسته و به عرصه عبادت و بندگى غیر خدا در آورده بود، از آسایشگاه امن و آرامش برانگیخت تا با زبان دعوت واحتجاج بپا خاست و در میان آن گمراهان به راه افتاد.

سوره انبیاء از آیه 53- ابراهیم را با رشد ویژه اش مى نمایاند: در برابر پدر خوانده اش و دیگران بپا خواسته و آنان را به سرزنش گرفته: چرا و با کدام دلیل و برهان با زبونى و پستى در پاى بت ها معتکف شده اند؟ آنان به روش پدران گذشته خود استناد مى کنند، او گمراهى گذشتگان را اعلام مى نماید، آنان نمى خواهند باور کنند که ابراهیم با عقیده راسخ و تصمیم قاطع سخن مى گوید، او آنان را به ربوبیت پروردگار و پدید آوردنده آسمان ها و زمین دعوت مى نماید، و تصمیم خود را براى درهم شکستن بت ها بى پروا آشکار مى کند.

از مجموعه آیات و روایات، بت شکنى ابراهیم چنین تصویر مى شود:

گویا در شبى بوده که مردم به بتکده ها روى آورده بودند و گروه گروه پیرامون آنها نیایش و پایکوبى داشتند تا توجه خاطرشان را جلب کنند، هر طبقه اى نیاز خود را از رب النوع همان نیازمندى مى طلبیدند، همین که به خانه هاى خود بازگشتند، و آسوده خاطر چشم بربستند، ابراهیم با تبرى که با خود داشت از کمین بیرون جست وهمه را جز بت بزرگ را که براى اتمام حجت تبر را در برابر او گذارده بود درهم شکست.

مردم پس از شکسته شدن بت ها براى یافتن و دستگیر کردن ابراهیم از یکدیگر نام و نشان او را مى پرسیدند تا دستگیرش کردند و به محاکمه عمومى اش کشانیدند.

ابراهیم در بازپرسى گویا به بت بزرگ که نشانه و آلت جرم با او بود، یا دیگر بت هاى سر پا مانده اشاره مى کند: اگر اینان زبان و قدرت دفاع دارند از خودشان بپرسید؟

ابراهیم گویا خود چنین محاکمه عمومى را طالب بود، تا چنان که بت هاى منصوب در بتکده ها را درهم شکسته، لانه اوهام بت تراش را نیز درهم شکند و تکانى به خردها دهد.

این سئوال و جواب خواه ناخواه افکار خفته اى را بیدار مى نماید، و اشخاص مستعدى، به خود مى آیند، و سرهائى فرود مى آید و آثار بهت و شرم در قیافه هائى نمایان مى شود.

ابراهیم ضربه محکم و صریح دیگرى بر اندیشه هاى آنان مى زند: این چه اندیشه اى است؟ چیزهائى را مى پرستید که سود و زیانى نمى رسانند، از خود هم قدرت دفاع ندارند!

پاسداران و متولیان بتان از قدرت منطق و گفتار بت شکن ابراهیم هراسناک مى شوند، و براى حفظ این آئین که با همه گونه منافع نامشروعشان در ارتباط است، احساسات عمومى را براى خاموش نگاه داشتن افکار، به عنوان قیام براى یارى دادن به خدایان برمى انگیزند تا ابراهیم را به مرگ با آتش محکوم مى کنند و آتشى را به دست همه براى سوزانیدن ابراهیم برمى افروزند و دستور مى دهند تا او را به وسیله منجیق و در برابر انبوه تماشاگران و مدافعان بت ها در میان شعله هاى آتش بیندازند!!

اراده و خواست حضرت حق و روح حق پرستى ابراهیم آتش را براى او برد و سلام مى گرداند، و نقش آتش افروزى دشمنان به باد مى رود.

سروه مریم از آیه 42، ابراهیم را آنچنان به صدق و پیامبرى و تصدیق به حق مى ستاید که در برابر پدرخوانده اش که بسى براى ابراهیم زحمت کشیده بود مى ایستد: چرا مجسمه هاى نابینا و ناشنوا و بى اثر را مى پرستد؟! او را به پیروى از خود دعوت مى کند و عبادت بت ها را عبادت شیطان و وهم و خیال مى خواند و پدرخوانده اش را از عذاب خداوند بر حذر مى دارد، پدرخوانده هم او را با خشم از خود میراند، او با ادب خشم پدر را فرو مى نشاند، و خود از محیط اوهام دورى مى جوید.

در سوره ى شعرا از آیه 70، ابراهیم را مى نمایاند که با قوم خود به احتجاج برخاسته است، بت پرستى آنان را سرزنش مى کند، مى کوشد تا مگر چشم آن مردم را به تدبیر و تصرف خداوند یکتا باز کند، مى گوید: همان پروردگارى است که مرا آفریده و هدایت کرده، سیر و سیرابم مى کند، شفایم مى بخشد، حیاتم داده و مى میراند، چشم آمرزش به او دارم، آنگاه از حضرت حق مى خواهد که به وى حکمت و حکومت کامل ایمان و تشخیص حق و باطل عنایت فرماید و ملحق شدن به صالحان را از پیشگاه حضرت رب العزه مى طلبد، چشم به آینده دارد تا زبان صدق و حقش در میان آیندگان چون حجت باقى بماند و وارث فردوس برین گردد، آمرزش پدر خود نه پدرخوانده اش را که بر بت سازى و بت پرستى تا پایان عمرش اصرار ورزید از خدا مى خواهد، و سرفرازى روز رستاخیز را براى خود درخواست مى نماید.

سوره ى بقره آیه 258، ابراهیم بت شکن را در برابر پادشاه مستبد و مورد پرستش قوم نادان بابل نشان مى دهد که در مقابل آن متکبر جبار ایستاده با وى محاجه مى کند و با برهان حیات و تسخیر و تصرف، پروردگار را مى نمایاند تا باد غرور خدائى اش را مى خواباند و مبهوت و محکومش مى سازد.

در آیه 263، ابراهیم را با زبان الحاح و تضرع از پروردگار مى نمایاند که براى آرامش قلبش سر حیات و راز معاد را به وى نشان دهد، پروردگارش براى دیدن این حقیقت، به او مسئله چهار پرنده را پیشنهاد مى نماید.

سوره صافات از آیه 82، ابراهیم را با قلب سلیم و احتجاج با پدر و قومش، در نظر گرفتن اختران و سلب معبودیت از آنان، روى گرداندن از خلق، خطاب مسخره آمیزش با بت ها، دستگیرى اش، محکوم شدنش به آتش، رسیدن بشارت به او درباره ى فرزندى بردبار و صالح نشان مى دهد مى گوید: چون فرزند ابراهیم بالغ و نیرومند شد، چنان که مى توانست با پدرش همکار و کوشا باشد ابراهیم به او گفت: من در خواب همى مى بینم که تو را ذبح مى کنم بنگر چه مى بینى، فرزند گفت پدر جان مأموریت خود را انجام ده من را انشاءالله از صابران خواهى یافت، همین که هر دو تسلیم شدند و پیشانى فرزند را بر خاک نهاد ندا دادیم که اى ابراهیم خوابت را تحقق دادى این خود ابتلاء آشکارا بود.

در هر صورت با توجه به آیات قرآن مجید و روایات و نظر مفسران محقق و متخصص منظور از کلمات که ابراهیم به آنها آزمایش شده و به عبارت دیگر در عرصه تکالیف سخت و مشقت ها و مسئولیت هاى سنگین قرار گرفته و نسبت به آنها مورد امر و نهى بوده و از عهده همه آنها به خوبى و به طور کامل برآمده عبارت است از:

نماز با خشوع، اعراض از همه امور و کارهاى بیهوده، زکات، حفظ تمایلات از انحرافات، امانت دارى، وفاى به عهد، محافظت بر عبادت به ویژه نماز، حالت تسلیم، ایمان، فروتنى در برابر حق، صدق، صبر، خشوع قلبى، صدقات، روزه، پاکدامنى، ذکر، توبه و رجوع به حق، بندگى خالصانه، حمد الهى، رکوع، سجود، امر به معروف، نهى از منکر، پاس داشت حدود و مقررات الهى، برخورد با پرستش کنندگان ستاره و ماه و خورشید، ذبح اولاد، افتادن در آتش، هجرت و دورى از وطن، نبوت پیامبر و امامت امامان، یقین بردن هاجر و اسماعیل به بیابان بى آب و گیاه مکه و رها کردن آنان، معرفت به توحید، شجاعت، بت شکنى، حلم و بردبارى، مقاومت در برابر دشمنان، مهماندارى، عزلت از عشیره، دفع بدى به کارهاى پسندیده، توکّل، اینها کلماتى بود که ابراهیم پیش از نبوت و پس از نبوت چنان که از آیات و روایات استفاده مى شود به آنها امتحان شد و نسبت به آنها مورد تکلیف و مسئولیت قرار گرفت و از همه آنها سرفراز و قبول بیرون آمد، و همه را به طور کامل و جامع به انجام رسانید فَأَتَمَّهُنَ و پس از مقام نبوت «چنانچه از آیه شریفه که ابراهیم را مورد خطاب قرار داده: قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ و خطاب حق به او دلیل بر داشتن مقام نبوت در زمان خطاب است» به مقام با عظمت امامت و رهبرى و پیشوائى نسبت به همه انسان ها در جهت نفع آنان انتخاب شد و براى ابد در ایمان و عمل و اخلاق و امتحان و ابتلا و انجام تکالیف به صورت کامل و تمام اسوه و سرمشق جهانیان و حتى پیامبران پس از خودش شد.

قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ ..... «4»

قطعاً براى شما در همه امور ظاهرى و باطنى ابراهیم و کسانى که در ایمان و اخلاق و عمل با او هستند سرمشقى نیکوست.

اگر یهودیان و نصرانى ها که مدعى هستند ابراهیم از آنان است و برخى از آنان ادعا مى کنند که از فرزندان و نسل او هستند، ابراهیم را به حقیقت سرمشق خود قرار مى دادند و از او پیروى مى کردند به اسلام واقعى که در نبوت حضرت محمد و آیات قرآن مجید تجلى دارد مؤمن مى شدند و سبب ایمان آوردن دیگران هم مى شدند، و از این طریق به همه شرور و مفاسد خاتمه داده مى شد، و کره زمین و ساکنان روى آن در همه قاره ها از امنیت و سلامت نفس برخوردار مى شدند، و زندگى مردم رنگ و بوى بهشت الهى را مى گرفت، و خوشبختى و سعادت فرد فرد بشر براى ابد تامین مى شد.

اما دروغ گوئى و نفاق این دو طایفه که از زمان موسى و مسیح با وجودشان عجین شده، آنان را از آئین ابراهیمى که موسى و مسیح و پیامبر میان آن دو مبلغش بوند دور نگاه داشت و به دین و آئین دست ساخته خودشان که محصول زیان بارى از هواى نفس و شهوات انحرافى است گرویدند و هر دو طایفه پیش از بعثت پیامبر اسلام در گوشه و کنار آسیا و آفریقا و پس از بعثت رسول الهى در جوامعى که مى زیستند به ویژه در مدینه منشأ انواع مفاسد، معاصى، گناهان و شرور شده و خود و دیگران را در لجن زار ضلالت نگاه داشتند و در برابر پیشرفت اسلام سدى آهنین شدند.

و امروز هم این دو طایفه در آسیا به ویژه در خاورمیانه، و آفریقا و اروپا و آمریکا از ایجاد هیچ فسادى و اخلالى در زندگى مردم دنیا امتناع ندارند و مى کوشند که فرهنگ مثبت ملت ها و به ویژه مسلمانان را نابود کنند، یا مسخ نمایند و فرهنگ شیطانى خود را بر همه تحمیل نمایند، و زمین و زمینیان را از توحید و عبادت حق و گرایش به حق دور سازند.

روایات ابتلا و امتحان

انسان نسبت به همه نعمت ها، و حوادث و پیش آمدها در معرض امتحان و آزمایش و به عبارت دیگر یک سلسله تکالیف عبادى و اخلاقى قرار مى گیرد، که اگر به آن عبادات، یا حالات اخلاقى مانند صبر و استقامت و توکل قیام کند در حقیقت از عهده امتحان بر آمده و شایسته الطاف و فیوضات الهیه و مقامات معنوى، و پاداش دنیائى و اخروى خواهد شد، و اگر از انجام تکالیف عبادى، و تحقق حالات اخلاق امتناع ورزد، و اعراض نماید، و سستى و تنبلى و فرار از مسئولیت نشان دهد، از درک فیوضات محروم، و از رحمت الهیه مطرود، و در امور زندگى دچار شکست مى شود، و از دریافت پاداش هاى حضرت حق در قیامت بازمانده، و دسترسى به مقامات معنوى را از دست خواهد داد.

بر مؤمن و مدعى بندگى لازم است فرصت عظیم امتحانان الهیه را غنیمت شمارد، و از این کلاس مفید و پرفایده تا جائى که امکان دارد استفاده کند، و تلخى و سختى و رنج و مشقت آزمایشات را بخاطر نتایج شیرینش تحمل نماید، و با هزینه کردن توان و قدرت و تمکن خدادادى اش از محصولات پر قیمت دنیائى و آخرتى امتحان بهره مند گردد.

حضرت صادق (ع) از پدرانش از رسول خدا روایت مى کند که آن حضرت فرمود:

«ان الاسلام بدء غریبا و سیعود غریبا کما بدء فطوبى للغرباء فقیل: و من هم یا رسول الله قال: الذین یصلحون اذا فسد الناس، انه لا وحشة و لا غربة على مؤمن و مامن مؤمن یموت فى غربته الا بکت علیه الملائکة رحمة له حیث قلت بواکیه و فسح له فى قبره بنور تلألأ من حیث دفن الى مسقط رأسه:» «5»

بى تردید ظهور اسلام در فضاى غربت بود، و دوباره به فضاى غربت باز مى گردد، نهایتاً خوشا به حال غریبان، به حضرت گفته شد غریبان چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود:

آنان که پیوسته در همه امورشان به سوى صلاح و درستى حرکت مى کنند، زمانى که مردم به خاطر جاذبه هاى شیطانى در همه جهات زندگى خویش به جانب فساد و معصیت و گناه و لذت هاى نامشروع قدم برمیدارند.

براى مؤمن در هیچ زمانى و در میان هیچ جامعه اى وحشت و غربت نیست، مؤمنى در غربت نمى میرد مگر اینکه فرشتگان بخاطر مهر و محبت نسبت به او برایش گریه مى کنند آنجا که گریه کننده بر مومن اندک است، برزخش را به نورى وسعت و گشایش مى دهند که آن نور در سراسر محیط برزخش درخشش دارد.

حضرت باقر (ع) در ضمن توضیح مسئله امتحان و آزمایش فرمود:

«ان المؤمن یبتلى بکل بلیة و یموت بکل میتة الا انه لا یقتل نفسه:» «6»

مؤمن به هر امتحان، امتحان مى شود، و به هر نوع مرگى از دنیا مى رود، ولى مؤمن دست به خودکشى نمى زند.

امام صادق (ع) مى فرماید:

«ان عظیم الاجر لمع عظیم البلاء و ما احب الله قوماً الا ابتلاهم:» «7»

یقیناً پاداش عظیم در کنار امتحان شدید و سنگین است، نشانه محبت خدا به یک جمعیت و قوم، قراردادشان در معرض امتحان است.

و نیز از آن حضرت روایت شده که به سدیر فرمود:

«ان الله اذا احب عبداً غته بالبلاء غتا و انا و ایاکم یا سدیر لنصبح به و نمسى:» «8»

هر گاه خدا بنده اى را دوست داشته باشد او را در امتحان شدید و سخت فرو مى برد، و ما اهل بیت و شما شیعیانمان اى سدیر شب و روزمان غرق چنین امتحانات سخت و ابتلائات شدید است.

حضرت صادق (ع) از پیامبر اسلام روایت مى کند:

«ان عظیم البلاء یکافأ به عظیم الجزاء، فاذا احب الله عبداً ابتلاه الله بعظیم البلاء، فمن رضى فله عند الله الرضا و من سخط البلاء فله عند الله السخط:» «9»

بى تردید امتحان سنگین، با پاداش بزرگ تلافى مى شود، هر گاه خدا بنده اى را دوست داشته باشد او را به آزمایش سنگین و امتحان سخت امتحان مى کند، کسى که به امتحان الهى رضایت دهد خدا از او راضى خواهد بود، و هر کس نسبت به امتحان ناراضى باشد، خدا از او ناراضى خواهد بود.

امام صادق (ع) مى فرماید:

«انما یبتلى المؤمن فى الدنیا على قدر دینه او قال على حسب دینه:» «10»

مومن در دنیا به اندازه دینش به آزمایش سپرده مى شود.

امام ششم در روایتى مى فرماید:

«ان فى الجنة منزلة لا یبلغها عبد الا بالابتلاء فى جسده:» «11»

بى تردید در بهشت مقامى است که عبد جز به امتحان در بدنش به آن نمى رسد.

و در روایت دیگر مى فرماید:

«یا عبد الله لو یعلم المؤمن ماله من الجزاء فى المصائب لتمنى انه قرض بالمقاریض:» «12»

اى بنده خدا اگر مؤمن بداند که در پیش آمدهائى که براى او مى شود چه پاداشى قرار دارد، هر آینه آرزو مى کند که بدنش با قیچى ها قطعه قطعه شود!

رسول خدا از خداى عزوجل روایت مى کند:

«لو لا انى استحى من عبدى المؤمن ما ترکت علیه خرقة یتوارى بها، و اذ اکملت له الایمان ابتلیته بضعف فى قوته و قله فى رزقه، فان هو حرج اعدت الیه فان صبر باهیت به ملائکتى الا و قد جعلت علیا علما للناس فمن تبعه کان هادیا و من ترکه کان ضالا، لا یحبه الا مؤمن، و لا یبغضه الا منافق:» «13»

اگر از بنده مؤمنم شرم نداشتم، پوششى که خود را با آن بپوشاند برایش نمى گذاشتم، و زمانى که ایمانش را کامل کنم او را به کم کردن قدرتش، و اندک شدن رزقش امتحان مى کنم اگر بر آن صبر نکند و نسبت به امتحان من دلتنگ شود، گرفته از او را به او باز مى گردانم، و اگر استقامت ورزد به وجودش به فرشتگانم مباهات مى کنم.

بدانید که على (ع) را براى مردم پرچم هدایت قرار داده ام، کسى که از او پیروى کند اهل هدایت شده، و هر کس او را رها کند به گمراهى دچار گشته، على را جز مؤمن دوست ندارد، و کسى جز منافق با او دشمنى نمى ورزد.

امیرمؤمنان مى فرماید:

«ما من الشیعة عبد یقارف امراً نهیناه عنه فیموت حتى یبتلى ببلیة تمحص بها ذنوبه، اما فى مال و اما فى ولد و اما فى نفسه حتى یلقى الله عزوجل و ماله ذنب و انه لیبقى علیه الشیئ من ذنوبه فیشدد به علیه عند موته:» «14»

کسى از شیعیان ما نیست که مرتکب گناهى شود، که ما از آن نهى کرده ایم، مگر این که تا زمان مرگش مبتلاى به امتحاناتى شود که بوسیله آن از گناه پاک شود، یا امتحان در مال، یا در اولاد، یا در وجود خودش، و اگر گناهى بر او بماند، با سخت گرفتن در جان دادنش از گناه پاک مى گردد.

و نیز از آن حضرت روایت شده:

«ان البلاء للظالم ادب، و للمؤمن امتحان، و للانبیاء درجه، و للاولیاء کرامة:» «15»

بى تردید پیش آمدها براى ستمگر مایه ادب، و براى مؤمن امتحان، و براى پیامبران درجه و براى اولیاء کرامت است.

روایات باب امتحان و ابتلاء بسیار زیاد است، اگر بخواهید از همه آنها آگاه شوید به جلد دوم اصول کافى و جلد 67 بحار الانوار مرحوم علامه مجلسى مراجعه کنید.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- اعراف 168.

(2)- کهف 7.

(3)- آل عمران 186.

(4)- ممتحنه 4.

(5)- بحار ج 67 ص 200 ح 2.

(6)- کافى ج 2 ص 254.

(7)- کافى ج 2، ص 252- 253.

(8)- کافى ج 2، ص 252- 253.

(9)- کافى ج 2، ص 253.

(10)- کافى ج 2، ص 253.

(11)- کافى ج 2، ص 255.

(12)- کافى ج 2، ص 255.

(13)- بحار ج 67، ص 226، ج 35.

(14)- خصال ج 2، ص 169.

(15)- بحار ج 67، ص 235.



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی