ماهان شبکه ایرانیان

طبیعت‌دوستی خاله خرسه

محیط زیست واقعاً برای ما مهم است؟

بهار برای اغلب ما ایرانی‌ها از اول فروردین آغاز می‌شود، اما تقریباً از یک ماه قبلش می‌توان صدای پای آن را شنید و حضورش را با صد رنگ و جلوه با چشم و جان دید و حس کرد؛ به‌ویژه آنکه این شروع با عید نوروز و تدارک برگزاری آن توأم می‌شود و رنگ و بوی دیگری پیدا می‌کند.

محیط زیست واقعاً برای ما مهم است؟

بهار برای اغلب ما ایرانی‌ها از اول فروردین آغاز می‌شود، اما تقریباً از یک ماه قبلش می‌توان صدای پای آن را شنید و حضورش را با صد رنگ و جلوه با چشم و جان دید و حس کرد؛ به‌ویژه آنکه این شروع با عید نوروز و تدارک برگزاری آن توأم می‌شود و رنگ و بوی دیگری پیدا می‌کند.

در باور و فرهنگ ما، بهار فصل پیوند مجدد ما با طبیعت است و کوشش می‌کنیم با رفتارها و نمادهایی آن را گرامی بداریم. توجه ما به روز درختکاری، هفته منابع طبیعی، سیزده‌به‌در یا روز آشتی با طبیعت، سبزه سفره هفت‌سین، شاخه‌های بیدمشک و سنبل و شب‌بو و بنفشه‌های باغچه‌ها همگی از ارادت ما به طبیعت حکایت می‌کند. ما هم اغلب بر این باوریم که به استناد این شواهد و نشانه‌ها مردمی طبیعت‌دوست هستیم و مواظبیم که به آن صدمه نزنیم و به این طبیعت‌دوستی‌مان هم می‌بالیم؛ اما سؤال این است که ما واقعاً تا چه حد به این حرف‌ها پایبندیم و در عمل چگونه با محیط زیست خود رفتار می‌کنیم؟ اگر خوب دقت کنیم، می‌بینیم که بخشی از این حرف‌ها نه از سر واقعیت، بلکه از روی تعارف و خودستایی است.

از تعارف که بگذریم، واقعیت آن است که ما از یک سو، به لحاظ فرهنگی و از سوی دیگر، به سبب سطح دانش و آگاهی جامعه از مسائل زیست‌محیطی و همچنین، از نظر آشنایی مردم با مبانی زیست‌بومی، شناخت نظام طبیعی و درک ارزش‌های موجود در آن در سطح پایین و حتی بسیارپایینی قرار داریم، در عین حال، فکر می‌کنیم یا احساس می‌کنیم در این زمینه زیاد می‌دانیم. تصور ما بر این است که هر کاری که با طبیعت می‌کنیم درست است و برای هر رفتاری دلیل و بهانه‌ای می‌تراشیم و به خود می‌قبولانیم که از عهده تحلیل قضایا به خوبی برمی‌آییم؛ اما مشکل بزرگ ما این است که معمولاً اثر کارهای ما در طبیعت در بلندمدت خودش را نشان می‌دهد و نتیجه دخالت ما در منابع طبیعی دیر ظاهر می‌شود. گاهی حتی بیشتر از عمر یک نسل. همین ما را از ارزیابی کارهای غلط بازمی‌دارد.

جالب‌تر آنکه اگر بخواهیم از هر وسیله یا دستگاهی استفاده کنیم، اول راهنمای آن را می‌خوانیم یا نحوه کارکرد آن را می‌پرسیم و تا جایی که بتوانیم از آن محافظت می‌کنیم؛ اما در مورد طبیعت که پر از رمز و راز و ابهام است، طور دیگری برخورد و فکر می‌کنیم یا انتظار داریم طبق میل ما عمل کند، نه آن طور که قوانین پیچیده طبیعت حکم کرده‌اند. بسیاری از ما آرزو داریم قطعه زمینی ولو کوچک در شمال داشته باشیم تا اوقات فراغت خود را در دامان طبیعت سپری کنیم و برای تحقق این خواسته به هر آب و آتشی می‌زنیم؛ اما اگر در همان زمانی که در جست‌وجوی بهشت خیالی خود هستیم عده‌ای با جد و جهد مشغول نابودی و تبدیل آن به جهنمی واقعی باشند، از خود هیچ حساسیتی نشان نمی‌دهیم. این درست مثل آن است که شیشه‌های اتوبوس ترمزبریده‌ای را پاک کنیم، اما برای سقوط به دره فکری نکنیم. این یکی از مشکلات فرهنگی ماست.

عصبیت، دلسوزی یا وجدان‌درد ما برای تکه جنگلی که نابود می‌شود، کم‌تر از تأسف و حسرت ما برای گلدانی سفالی با چند شاخه گل است که می‌افتد و می‌شکند. در زمینه حیات وحش هم همینطور است، به طوری که فکر می‌کنیم حیات وحش دو گونه حیوان دارد: آن‌هایی که بدند، مانند گرگ و مار که باید کشت و آن‌هایی که خوبند، مانند آهو و گوزن که باید خورد. ما کودکان خود را طوری تربیت می‌کنیم که از هر خزنده، جهنده، چرنده، پرنده‌ای بترسند و ادعا می‌کنیم که طبیعت را دوست داریم. متأسفانه، باور داریم که در همه سطوح، منابع طبیعی چیز بادآورده و مفتی است که به هر صورت ممکن و آن گونه که می‌خواهیم باید ثروت بیفزاید، تولید کند و ما را پولدار سازد. این فرهنگ ماست، فرهنگی که متأسفانه فراگیر است و ربطی به جامعه شهری یا روستایی ندارد.

امروزه منابع طبیعی برای بسیاری حکم شتر قربانی را دارد و همین باعث می‌شود که گاهی کسانی که باید حامی و حافظ این منابع باشند شتاب و تمایل بیشتری برای تخریب از خود نشان دهند. امروزه خیلی از مدیران و برنامه‌ریزان بر این باورند که اگر یک منطقه جنگلی با توده‌های نادر گیاهی را باغ مرکبات کنیم، آن را آباد کرده‌ایم.

بعضی‌ها هم فکر می‌کنند کسانی که با این طرح‌های ظاهراً سازنده مخالفت می‌کنند، انسان‌هایی ضدتوسعه و ضدپیشرفت هستند. در نتیجه، کسی که زاگرس را پاک‌تراشی می‌کند، جاده گلستان را تعریض می‌کند و لوله گاز می‌کشد، باور دارد که برای احداث جاده نابودی یک پارک ملی دارای ارزش جهانی اشکالی ندارد و این یعنی پیاده‌کردن برنامه‌های توسعه.

دوست‌داشتن طبیعت فقط نگهداری و مواظبت از چند گلدان در آپارتمان، آبیاری و رسیدگی به باغچه حیاط نیست. طبیعت خیلی گسترده‌تر از این حرف‌هاست و برای دوست‌داشتن آن باید سینه‌ای فراخ و عشقی فراگیر داشت. طبیعت را باید به اندازه خودِ طبیعت، دوست داشت، به همان عظمت و با همان گستردگی. از یاد نبریم که برای آنکه چیزی را حفظ کنیم باید آن را دوست داشته باشیم و برای دوست‌داشتنش اول باید بشناسیمش. راستی، ما برای شناخت طبیعت چه اقدامی کرده‌ایم؟

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی