![رونمایی از ولیفقیه و ولایتمداریِ بهاری/ برای احساس خطر از ساختارشکنی و روند دفع حداکثری، کمی دیر نیست؟](/Upload/Public/Content/Images/1396/05/16/1839560023.jpg)
رجانیوز - گروه سیاسی: انتشار اظهارات مشایی در خصوص پایبندی به ساختار نظام و باور به نقد درونساختاری بیش از هر چیز نشان داد آشپز نیز کمکم دارد نگران شور شدن آشی میشود که "خود" در کمال "بیاعتنایی به نقد دلسوزان" و با "دستان خود" پخته. با این همه اما این اظهارات نه تنها نتوانست ابهامات و نقدهای وارد بر این جریان را پاسخ گوید بلکه پرسشهای فراوان دیگری را نیز فراروی قرار داد؛ پرسشهایی که خوب است فارغ از بگو مگوهای سیاسی و جناحی با نگاهی خردورزانه مورد نظر قرار گیرد.
به گزارش رجانیوز مشایی طی سخنانی تصریح کرد:«ما در ساختار نظام اسلامی هستیم. هر ایرادی هم که به این ساختار داریم، در چارچوب خودش داریم. ما معتقد به اصلاح درون ساختار هستیم... من معتقدم بزرگترین خیانت را آنها خواهند کرد که جلوی اصلاح را درون ساختار خواهند گرفت.»
او همچنین گفت:«من اینجا عرض میکنم هر کس در این مسیر یک گام از آقای احمدینژاد عقبتر باشد، گناهکار است؛ یک گام جلوتر باشد، کلّهم منتفی است موضوعیتش... اگر کسی ادعای حضور در جریانی را میکند که نمادش احمدینژاد است، حق ندارد از احمدینژاد جلو بزند و مدعی آزادی و سیاست و مبارزه و از این حرفها باشد.»
مشایی تأکید کرد:«اینکه ما همدیگر را دفع کنیم، این، آن را دفع کند و... کار درستی نیست. اما تفاوتها را هم باید جدی بگیریم. این نیست که هرکس خواست باشد بگوییم او هم باشد!»
مشایی گفت:«ما یک فرمانده واحد داریم. اینجا نشسته(اشاره به دکتر احمدینژاد)» او تصریح کرد:«احمدینژاد نماد ماست؛ راهمان است.» مشایی همچنین افزود:«من به عنوان قبله به او(احمدینژاد) نگاه میکنم، به عنوان مظهر ایمان به او نگاه میکنم.» او همچنین نکاتی را در خصوص بیگناهی بقایی مطرح کرد.
در خصوص این اظهارات با توجه با عملکرد این جریان و حامیانش نکات زیر درخور مداقّه جدی است:
![](/Upload/Public/Content/Images/1396/05/16/1839570093.jpg)
1- بیپرده باید گفت این جریان ولیفقیهی را کنار نهاده و ولیفقیهی دیگر جای او نشانده است. عملاً نیز از راه و رسم و چارچوب ولایتمداری نسبت ولیفقیه خود سخن میگوید! این همه در حالی است که بخشی از بدنهی آن مدتهاست ولایتمداری را به سخره میگیرد و گاه حتی ولایتمداری را ولایتبسندگی نام مینهد. اگر باید بالاخره یک جایی یک نفر حرف آخر را بزند و بالاخره باید یک جایی در مقابل ولایت تمکین کرد، چرا قبله را رهبر انقلاب قرار ندهیم و در مقابل او تمکین نکنیم؟ اگر قبله ساختن و تمکین کردن، بنیاداً و مبناءً غلط است و این جریان طرفدار آرمانخواهی بیمرز است، اینجا هم قبلهسازی غلط است. چرا باید یاران احمدینژاد مقابل او تمکین کنند و مراقب باشند تا مبادا از او جلوتر یا عقبتر بیافتند؟! اساساً چه چیز این حد و مرز را تعیین میکند و مشروعیت این "حد و مرز" و "تعیینکننده آن" از کجا میآید؟ چرا سلیقه احمدینژاد و برداشت او از آرمانها و مسیر راه ملاک باشد و مثلاً سلیقه و برداشت خود آقای مشایی یا یکی از حامیان ایشان ملاک نباشد؟! ممکن است حامیان این جریان مبتنی بر همان آرمانهای سردمدارانش برداشت دیگری از الزامات تندروی و کندروی داشته باشند. چه چیز برداشت سردمداران را به برداشت معیار تبدیل میکند؟ ضمن اینکه این دعوت به خویش و خویشمعیارسازی چیزی جز روند فرقهسازیها را در سالیان پیش به ذهن متبادر میکند؟
2- ممکن است برای فرار از پاسخ به تفاوت تلقیها از ولایتمداری پناه برده شود یا تفاوت در نوع دعوت به ولایتمداری دانسته شود. در این حالت باید گفت همان معنایی از ولایتمداری را ملاک قرار میدهیم که این جریان نسبت به احمدینژاد تئوریزه میکند و همان نحوه دعوتی را معیار میگذاریم که آنان در دستور کار قرار دادهاند. آیا این جریان پایبند به همین نوع ولایتمداری نسبت به رهبری هست؟ اگر هست چرا رهبری را قبله خود معرفی نمینماید؟ چرا ولایتمداری نسبت به او را تئوریزه نمیکند و بر آن اصرار ندارد؟ چرا مواضع رهبر انقلاب و مسیری که ایشان نشان میدهند را موضوع اصلی بحث در میان حامیان خود قرار نمیدهد و نمیکوشد تا خط مشیهای اصلی را از ایشان اخذ کند؟ مثلا چرا دیدگاه ایشان را در خصوص مدل عدالتخواهی به بحث نمیگذارد و در عمل مُتّبع نمیداند؟
3- هر کنشگری باید به مدلولات التزامی آنچه میگوید و در عمل پی میگیرد و نیز به نتایج تبعی آن در بدنه توجه داشته باشد. آیا سردمداران این جریان واقعاً نسبت به آنچه از سوی بخشی از بدنهی آن نسبت به ولیفقیه بیان میشود بیاطلاعند؟! آیا غیر از این است که این جریان طیفی از عدالتخواهان پاک را مدتهاست از ولیفقیهی جدا کرده و به ولایت فقیهی دیگر رسانده؟ آیا مدعیان این جریان فکر نمیکنند کمی دیر نگران ساختارشکنی و جلو افتادن از احمدینژاد شدهاند؟ فکر میکنند وقتی مبناها را شکستند، با مبناهای خودساخته یا توصیه اخلاقی میتوانند تبعات اقدامات خود را مهار کنند؟
4- آقای مشایی گفته است:«من معتقدم بزرگترین خیانت را آنها خواهند کرد که جلوی اصلاح را درون ساختار خواهند گرفت.» البته اگر کسانی بخواهند جلوی اصلاح را بگیرند، خیانت کردهاند اما آیا آنان که جریان عدالتخواهی را که اتفاقاً با تدابیر رهبری از سالها پیش کلید خورده، خودمحورانه از چارچوب خارج میکنند، به اصلاح و جریان اصلاحی خیانت نکردهاند؟ روزگاری در این کشور عدهای در نماز جمعه رسماً شعار میدادند:«دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر است.» و از قضا شخص آقای احمدینژاد نیز زمانی در انتخابات در ستاد هاشمی فعالیت میکرد. آنکه جریان عدالتخواهی را در کشور سامان داد و انقلابیون را از توجیه نقایص و خطاهای حکومت به مطالبه انقلابی فراخواند، شخص رهبرانقلاب بود. جریان انقلابی سالهای طولانی است که منتقد قوه قضائیه یا بسیاری از نقصانها در میان اصحاب حکومت است و در این مسیر گاه رنج برخوردهای قوه قضا و طعم زندان را نیز چشیده. آیا سردمداران این جریان فکر نمیکنند رادیکالیسم آنان به مثابه رادیکالیسم امثال پالیزدار یا حتی در اِشلی بالاتر مانند رادیکالیسم داعش به منزله انحراف در نهضت انقلابی است و تبعاتی کاملا معکوس در کشور و جریان انقلابی به همراه خواهد داشت؟ آیا این خیانت به روند اصلاحی نیست؟
5- گفته شده:«اینکه ما همدیگر را دفع کنیم، این، آن را دفع کند و... کار درستی نیست. اما تفاوتها را هم باید جدی بگیریم. این نیست که هرکس خواست باشد بگوییم او هم باشد!» بیان کننده این سخنان فکر نمیکند کمی دیر به فکر بد بودن دفعِ این و آن افتاده است؟ در روزگاری که هر روز فرد جدیدی راهش را از احمدینژاد جدا میکند و منش و روش انحصارگرایانهی سران آن را مورد انتقاد قرار میدهد، آیا این روند جداییها را طبیعی قلمداد میکنند و باز هم میگویند تفاوتها را باید جدی بگیریم؟! آیا غیر از این است که به اسم جاذبه، نوع دیگری از دافعه ساخته شده و به اسم فراخواندن عدهای، جمع بسیاری رانده شدهاند؟ به راستی امروز جز سه یار بهاری چه کسی در آن حلقه تنگ باقی مانده است؟ آیا مردمگرایی با نخبهستیزی و خواصستیزی اشتباه گرفته نشده؟ این جریان اینگونه میخواهد کشور را اداره کند؟! اساساً این راه درست خلوصسازی در کشور است؟! آیا این انحصارگرایی بیمرز با مشی پیامبرانه فاصلهای بیمرز ندارد؟!
6- در خصوص بیگناهی آقای بقایی سخن گفته شده. آقای هاشمی هم همین را در خصوص مهدی میگفت. آقای منتظری هم در ماجرای مهدی هاشمی او را بیگناه میدانست. آقای طالقانی هم قهر کرد و رفت. به خاطر داریم که امام فرمودند:«اگر احمد را بگیرند بکُشند هم من حرفى نمىزنم.» پرسش این است که چرا اجازه نمیدهند روند دادگاه منطقی برگزار شود؟ به راستی مشی و روش این جریان که روزگاری نیز کابینه را خط قرمز خود اعلام کرد و بعد با حکم دادگاه در خصوص رحیمی مشخص شد، آن حرف و حدیثها خیلی بیراه نبوده است، چه فرقی با آقای هاشمی دارد؟ زمانی آقای رحیمی میگفت در صورت اثبات اتهام من، حاضرم دستم را قطع کنم! و آن روز هم این جریان تمامقامت پشت او ایستاد. آن روز هم جریان انقلابی به واسطه انتقاد از رحیمی با وجود تمام حمایتهایش از احمدینژاد بَدِه و مورد انتقاد آقایان بود. با این اوصاف این جریان چرا انتظار دارد امروز ادعایش باورپذیر باشد؟ به فرض هم که حق در این مورد با آنان باشد، آیا همان فردی که با مداخلهاش موجب آزادی بقایی شد، در صورت غیرعادلانه بودن فرجام ماجرا، نمیتوانست محل رجوع قرار گیرد؟ انقلابیون هم در موارد مختلفی منتقد احکام صادره از سوی قوه قضا بودهاند و اتفاقاً آن روزها که عدالتخواهان شلاق میخوردند، سردمداران این جریان ساکت بودند. به این ترتیب روند کنونی، غیر از منازعهای شخصی را به ذهن متبادر میکند؟