0
کارگردان : Kenneth Branagh
نویسندگان : Michael Green, Agatha Christie
بازیگران : Kenneth Branagh, Penélope Cruz, Willem Dafoe
خلاصه داستان : در یک قطار سریعالسیر که به سوی اروپا در حال حرکت است و مسافران مهم و زیادی را نیز به همراه دارد، قتلی رخ میدهد که قاتل آن نامعلوم است. در بین راه قطار خراب میشود ولی یک کارآگاه که میداند قاتل ممکن است از این فرصت استفاده کند و از قطار فرار کند، تصمیم میگیرد مسافران را در قطار نگه دارد و از آنها بازجویی کند.
|
|
گزیده نظرات منتقدین
80- جیمی گراهام (توتال فیلم)
«کنت برانا» محرک جدیدی برای به راهانداختن دوباره چرخهای رمانهایی پیدا کردهاست، که مکررا تبدیل به فیلم شدهاند.
70- تاد مککارتی (هالیوود ریپورتر)
تحدید استفاده از متریال و وجود زوایای گوناگون در اثر، مانع روایت یک داستان رادیکال شده است. فیلم تلاش میکند که از معیارها و کلیشههای همیشگی باهوش بودن فاصله بگیرد و با اضافه کردن شخصیتهای رنگارنگ، داستان این کارآگاه بلژیکی را جذابتر جلوه دهد.
60- رابی کالین (تلگراف)
بازسازی این اثر میتوانست خیلی فراتر از اینها برود. «قطار سریعالسیر» دائما در حال هایوهوی است، من با این فکر از سینما خارج شدم که کاش قطار آنقدر شجاعت داشت از ریل خارج شود.
60- ویل لاورنس (امپایر)
سفری لذتبخش با چهرههایی نامآشنا که قبل از رسیدن به مقصد، از مسیرش منحرف میشود.
60- آنا اسمیت (تایم آوت لندن)
ازدیاد کارکتر کمی موجب آشفته شدن فضا شده، اما کارگردانی موزون «برانا» حتی کسانی که رمان را خواندهاند هم، جذب میکند.
55- تاد گیلکریست (رپ)
در یک کلام، نمیتوان با قاطعیت گفت که «قتل در قطار سریعالسیر شرق» افتضاح است، فقط بیروح است و آنقدر به ظاهر پرداخته شده است، که بطن معماگونه و باراحساسی فیلم، بخوبی منتقل نمیشود.
50- تام گریرسون (اسکرین اینترنشنال)
«برانا» هم در کارگردانی و هم در بازی افراط میکند و سعی دارد داستان را به طرزی تصنعی پیچیده کند. و همین موجب میشود که قتل یک طرح از پیش برنامهریزی شده بنظر بیاید تا یک اتفاق غیرمترقبه.
50- پیتر دبروج (ورایتی)
با اینکه او در ترسیم بیادماندنیترین اثر سینمایی در مورد «پوارو» موفق بوده است، اما فیلم در کل شکستخورده است. ازدیاد شخصیت و سرهمبندی بد، موجب میشود کسانی که بدون اطلاع قبلی از داستان، فیلم را ببینند و از سینما خارج شوند، پایان پیچیده و بد فیلم را متوجه نشوند.
50- دیوید ارلیچ (اندیوایر)
یک فیلم با ظاهر زیبا، که بیشتر روی تجملات تمرکز کرده است. بطن معماگونه فیلم، به محض اینکه قطار از ایستگاه خارج میشود، از بین میرود.
40- پیتر برادشاو (گاردین)
فیلم تا انتها مبهم است.
همانند بیشتر داستانهای «آگاتا کریستی»، «قطار سریعالسیر شرق» نیز در پی یافتن مقصر است. این معما یکبار حل شده است و دلیل زیادی برای مطرح کردن دوباره آن وجود ندارد. «کریستی» هیچوقت بفکر توسعه دادن شخصیتهایش نبود؛ «هرکول پوارو» یک شخصیت دو بعدی برگرفته از عقل و عرف قرن بیستم بود.( «کریستی» با گذشت زمان، واقعا از شخصیتهایی که ساخت متنفر شد. «پوارو»، «کند» و «غیرقابلتحمل» خطاب میشد، اما با این وجود او هرگز از نوشتن در مورد «پوارو» دست برنداشت.) بنابراین تفسیر متفاوت و ماهرانه «کنت برانا» از این قصه، موجب غافلگیری هرکسی که، چه پایان داستان را بداند و چه نداند، میشود. و این یک تفاوت بزرگ است.
این، چهارمین بازسازی برجسته از «قطار سریعالسیر شرق» است. اولین مورد، سال 1974 با بازی «آلبرت فینی» (Albert Finney) در نقش «پوارو» ساخته شد، که مورد توجه و تمجید زیادی قرار گرفت. در سال 2001 یک نسخه ضعیف از آن در تلویزیون CBS پخش شد، که «آلفرد مولینا» (Alfred Molina) در راس امور قرار داشت. ساخت سریال دور و دراز «پوارو» از «ITV» با بازی درخشان «دیوید ساچت» (David Suchet) سال 2010 دوباره از سرگرفته شد. جالب است بدانید که مشهورترین پواروی قبل از «ساچت»، «پیتر اوستینوف»(Peter Ustinov) بود که هرگز در هیچ نسخهای از «قتل در قطار سریعالسیر شرق» ظاهر نشده بود.( البته، در عوض با شش بار ایفای نقش بعنوان کارآگاه، این خلاء را جبران کرده بود.) «برانا»اینبار کفشهای ورنی بپا نمیکند و بازیگری وی هیچ شباهتی به «اوسینوف» و «ساچت» ندارد، اما بازی وی نیز مانند آنها ماندگار خواهد بود.
ستارههای زیادی در فیلم وجود دارند، اما هیچکس بجز «برانا» بیشتر از چند خط یا صحنه مجال عرض اندام نمییابد. فیلم هم، مانند کتاب تماما حول طرحها و نقشهها میچرخد، به همین دلیل تلاش زیادی برای توسعه دادن شخصیتها انجام نگرفته است. و بیشتر از آنکه بازیگرها شبیه شخصیتهایشان باشند، شبیه خودشان بودند. لیست مظنونین شامل: «جودی دنچ»، «درک ژاکوبی»، «میشل پیفر»، «دیزی رایدلی»، «اولیویا کولمن»، «ویلیام دفو»، «جاش گاد» و «پنه لوپه کروز» میباشد. البته چند بازیگر سرشناس دیگر هم وجود دارند تا جمع رندها تکمیل گردد. «جانی دپ» (Johnny Depp) بازی در نقش «ادوارد راتچت» بر عهده دارد، قربانی نگونبختی که در همان نیمساعت ابتدایی فیلم کشته میشود.
«هریس زامبرولوس» با نظرخواهی از «برانا»، برای فیلمبرداری از دوربین 65 میلیمتری استفاده کرده، که ثمره قابل توجهی داشته است.( او اولین بار این کار را در «هملت» انجام داد و پس از آن، این راه را ادامه داد.) این عمل موجب میشود که فیلم، اگرچه در یک تئاتر ساده با پروژکشن دیجیتالی هم مشاهده شود، حماسیتر بنظر بیاید. او معمولا از برداشتهای طولانی استفاده میکند. مخصوصا در اوایل فیلم، زمانی که میخواهد شخصیتها را معرفی و سازماندهی کند، برداشتهای طولانی میگیرد.( هم برای نمایش ایستگاه و هم برای نمایش فضای خارج از پنجره قطار نیز از این ترفند یاری میجوید.) جزئیات فیلم فوقالعاده است و لحظاتی وجود دارد که تصور میکنیم با یک قطار لوکس که از میان کوهستانهای سرد بین استانبول و پاریس راهش را باز میکند، همراه شدهایم. «پاتریک دایل» بهترین عملکردش را ارائه داده است، آهنگسازی او با کارگردانی «برانا» برابری میکند. او به ناگاه با موسیقی قاطعش وارد میشود و یک اثر درخشان میآفریند.
فیلم در «دیوار ندبه» در اورشلیم آغاز میشود، جایی که «پوارو» با حل یک جنایت بخصوص هنرش را به نمایش میگذارد. سپس درخواستی بدستش میرسد، مبنی بر اینکه برای حل مشکلی به حضور وی در لندن احتیاج است. «پوارو» مانند یک تعطیلاتِ کوچک، به زمان حضورش در قطار مینگرد. اما وقتی که یکی از مسافرین به قتل میرسد، او به تمامی افراد حاضر در قطار مظنون میشود و این سفر به یکی سختترین پروندههایش تبدیل میگردد. وقتی که قطار بخاطر بهمن متوقف میشود، او هم تحقیقات خود را آغاز مکیند.
تعبیر متفاوت «برانا» روی بسیاری از آثار اسبقش که به نمایش گذاشته، استوار شده است. همینطور شکوه ابتدایی کارکتر وی در ابتدای فیلم یک فضای نیمهطنز را فراهم کرده است. وبا فاش شدن جزئیات، فضا جدیتر میشود. نوشتن این داستان پس از «کودکربایی لیندبرگ» به فکر «کریستی» خطور کرد. نگارش داستانِ «قتل در قطار سریعالسیر شرق» یکسال پس از جنایت شنیع سال ،1932 اتفاقی نیست. پایان فیلم با اینکه به کتاب وفادار مانده است، اما از مطرح کردن آن معمای اخلاقیی که در سریال «پوارو» بوجود میاید، پرهیز میکند.
برای کسانی که از پایان فیلم اطلاعی ندارند: « قتل در قطار سریعالسیر شرق» یک روایت رازآلود کلاسیک را نمایش میدهد، بطوری که بیننده را هم با خودش همراه کند تا همرا «کارآگاه» حدس بزند که گناهکار چه کسی است. تحدید به وفور در فیلم وجود دارد؛ بعضی مواقع شاید بیش از اندازه است. همین موجب میشود که شخصیتها در داستان مبهم باشند؛ سرراست کردن داستان و تکمیل قطعههای پخش و پلای آن تلاش بیشتری میطلبد. با این وجود نیز جرقه بزرگ فیلم، تاثیرگذار است. کسانی که از هویت قاتل خبر دارند، کمتر درگیر فیلم میشوند. اما بازهم دیدن بازی «برانا»، طراحی صحنه، سحر دوربین و روایت سریع فیلم، خالی از لطف نیست.
ساخت این فیلم از سوی «برانا»، شاید عجیب بنظر بیاید. نثر ساده و سرراست «کریستی»، با شاعرانگی «برانا» در تضاد است. چند دهه از وقتی که «برانا»، «شکسپیر» را بر روی صحنه برد گذشته است. در این فاصله چندین سبک را امتحان کرده است؛ او پس ازفعالیت در «تور» و «جک رایان»، اخیرا در ساخت یک نسخه «اکشن-مهیج» از سیندرلا هم دخالت داشته است. «قتل در قطار سریعالسیر شرق» موجب شد که «برانا» و دوستانش، «جودی دنچ»، «درک ژاکوبی» و «جرارد هوران»، یکبار دیگر بهم برسند.
شاید میمونترین اتفاقی که این فیلم موجب رخ دادن آن شد، این بود:تخصیص یک بودجه کلان برای ساخت فیلمی در این ژانر از یاد رفته. یعنی ژانر فیلمهای جنایی و رمزآلودِ کلاسیک. فیلم آنقدر طولانی نیست که خستهکننده شود. چیزی که واقعا قابل تحسین است، جزئیات بی عیب و نقص، و حضور چهرههای آشنای زیاد در فیلم است. کسانی که اولین بار است با داستان آشنا میشوند، خیلی بیشتر با فیلم انس میگیرند، اما آنقدر محاسن در فیلم وجود دارد که کهنهکارها را هم مجذوب خود کند. اگرچه «برانا»، «ساچت» نیست، اما آنقدر خوب عمل میکند که برای دوساعت هم که شده او را بعنوان یکی از دو کارآگاه محبوب و تحسین شده «کریستی» بپذیریم.
اختصاصی نقدفارسی
مترجم: سروش سرحدی
//