ماهان شبکه ایرانیان

تقلید میت از نگاه فاضل نراقى (۱)

تقلید   تقلید از مباحثى است که از روز نخست، برضرورت آن تاکید شده و اصل موضوع همزاد با دیگر مسائل شرعى مثل: نماز و روزه در حوزه احکام شرعى مطرح بوده‏است; زیرا دست پیدا کردن به مسائل شرعى جز از راه اجتهاد صحیح یا احتیاط یا تقلید میسر نیست

تقلید میت از نگاه فاضل نراقى (1)

تقلید
 

تقلید از مباحثى است که از روز نخست، برضرورت آن تاکید شده و اصل موضوع همزاد با دیگر مسائل شرعى مثل: نماز و روزه در حوزه احکام شرعى مطرح بوده‏است; زیرا دست پیدا کردن به مسائل شرعى جز از راه اجتهاد صحیح یا احتیاط یا تقلید میسر نیست. از آن‏جا که بیش‏تر مردم در رسیدن به آن‏ها از طریق اجتهاد و احتیاط ناتوان‏اند چاره‏اى ندارند مگر این که احکام شرعى خود را از راه تقلید به‏دست آورند; بدین خاطر تقلید از عالم صاحب نظر ضرورت همیشگى جامعه دینى بوده و هست. به فتوا و نظر همه فقها، عملى که بر اساس فتواى مجتهد نباشد مجزى نیست. این جاى‏گاه ویژه در فقه باعث ‏شده در آغاز رساله‏هاى عملیه به عنوان نخستین مسائل لازم، قرار بگیرد. و به‏خاطر اهمیت موضوع، همواره بحث تقلید در میان فقها عرصه رویارویى علمى دیدگاه‏ها و آراى گوناگون بوده است. برخى، اصل تقلید را زیر سئوال برده‏اند. برخى آن را جایز شمرده و شمارى هم قائل به تفصیل میان تقلید ابتدایى از میت و بقاى بر تقلید میت‏ شده‏اند که این نظریه آخرى بیش‏تر از آن معاصران است. در این نوشتار، برآنیم تا بحث تقلید را از زاویه جواز یا عدم جواز تقلید میت پى بگیریم. نخست نگاهى داریم به تعریف تقلید، حوزه آن در فقه پیشینه و سیر تاریخى آن. سپس با بیان دیدگاه‏هاى دانش‏مندان فقه و اصول، بحث تقلید میت را براساس دیدگاه نراقى تعقیب مى‏کنیم.

ضرورت آگاهى از تاریخ علم
 

در روزگار ما تاریخ علم یکى از دانش‏هاى رایج و پرطرف‏دار، و مورد توجه محققان است. و دانش‏مندان بر ضرورت آن براى هر رشته و دانشى تاکید دارند; زیرا این امر در ژرفا بخشیدن به پژوهش، نوآورى و ابتکار سهم مهمى دارد. آگاهى یافتن از انگیزه و نیازى که باعث پیدایش یک رشته علمى شده و مسائل پیرامونى آن و چگونگى افزوده‏هاى علمى کنکاش در مسیر تطور آن‏ها، به پژوهش‏گر صاحب راى ، توان آن را مى‏بخشد تا افزون بر آشنایى با کم و کیف مسائل مطرح شده، در تکمیل دیدگاه‏هاى پیشینیان سهمى داشته باشد. و دیدگاه‏هاى نو و تکامل یافته‏ترى را به کاروان اندوخته‏هاى دانش بشرى بیفزاید و براى گسترش آن، بهتر مى‏توان آن را به دانش‏پژوهان و پژوهش‏گران منتقل کرد. و بدین وسیله باید سطح فهم و درک مسائل را افزود. و به‏خاطر ضرورت‏هاى یاد شده و جز آن‏ها، که در جاى خود باید بدان پرداخت، شایسته است در حوزه‏هاى دانش دین هم این رشته از دانش رواج و رونق بایسته گیرد. و فقیهان و در دوره‏هاى تخصصى، دست کم به هنگام طرح مسئله فقهى، نخست ‏خاستگاه علم، سیر و تطور تاریخى، و به افزوده‏هاى آن از آغاز پیدایش علم و انگیزه آن بپردازند. سپس مسئله را از دیدگاه علمى به نقد و بررسى نهند. ما در این بخش به خاطر این ضرورت ابتدا در حد توان، پیشینه مسئله تقلید، تقلید میت و سیر و تطور تاریخى مباحث آن را از آغاز - زمان حضور و غیبت - تاکنون پیش رو مى‏گذاریم. تا در عرصه تضارب آرا کمکى به پژوهش‏گران ژرف اندیش کرده باشیم.

پیشینه تقلید در نظرگاه و آثار فقیهان
 

الف) عصر حضور
 

در زمان حضور پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم دست‏یابى مؤمنان به احکام شرعى از راه شفاهى و مستقیم انجام مى‏گرفت. افرادى هم که به پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم دست رسى نداشتند. مسائل شرعى خود را از اصحاف وى فرا مى‏گرفتند. پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم امامان معصوم علیهم السلام احکام شرعى را به ‏طور مستقیم یا به واسطه عالمان، به مسلمانان منتقل مى‏کردند. و نیاز به اجتهاد به معناى مصطلح امروز و تقلید از فتواى علما و مجتهدان نبود.
البته از برخى شواهد تاریخى و روایات برمى‏آید که در عصر حضور نیز، ائمه علیهم السلام قواعد، اصول کلى و آموزه‏هاى لازم براى استنباط احکام شرعى مانند: استصحاب ، برائت، احتیاط و قاعده‏هاى فقهى مثل قاعده ید، طهارت، فراغ و... را به شاگردان خود آموخته و به آنان اجازه صدور فتوا داده بودند و مردم مسلمان را نیز در مواردى به آنان ارجاع داده‏اند. (1) به‏خصوص کسانى که براى بیان احکام به مناطق دور دست فرستاده مى‏شدند، از این اجازه بهره‏مند بودند. (2) ولى این شیوه همگانى براى دریافتن احکام شرعى نبوده; زیرا نوع احکام شرعى و پرسش‏هاى مردم از طریق ارتباط با امامان معصوم علیهم السلام و یارانشان و یا به‏وسیله نقل روایات و یا نوشتن نامه پاسخ داده مى‏شد. همه ساله امام همان عصر، در مراسم حج‏حضور مى‏یافت و به پرسش‏هاى شیعیان که از مناطق دور و نزدیک براى انجام اعمال حج مى‏آمدند، پاسخ مى‏داد; از این روى، کار اصلى فقیهان دوره حضور بیش‏تر جمع‏آورى، دسته‏بندى روایات و احادیث معصومان علیهم السلام بوده و مرجع اصلى که مردم مسلمان از آنان پیروى مى‏کردند، امامان معصوم علیهم السلام بودند. نگارش‏هایى که از آن دوره‏ها به‏جا مانده مثل: التکلیف: شلمفافى، نوادر، ابوجعفر احمد القمى، محاسن: احمد بن ابى عبدالله البرقى، الشرایع: على بن الحسین بن موسى بن بابویه القمى، المقنع، الهدایة: شیخ صدوق و... نمایان‏گر شیوه کار فقیهان آن عصر است. (3)
در این آثار از استدلال فقهى و مسائل اجتهادى و فرعى اثرى نیست. حتى رساله‏هاى فتوایى که براى عموم مسلمانان نوشته مى‏شده چیزى جز متن احادیث و روایات با حذف اسناد و اندک تغییرى در بعضى الفاظ، نبوده‏است. این روش رساله‏نویسى تا مدت‏ها ادامه داشت. شیخ طوسى «نهایه‏» را در زمینه فتوا به همان سبک قدیم یعنى بیان صرف فتوا برمبناى احادیث نگاشته است.
البته با کوتاه شدن دست‏ شیعیان از دامن امامان معصوم علیهم السلام نیاز به اجتهاد در مسائل فرعى پدید آمد. ابن ابى عقیل عمانى، ابن جنید، نخستین فقیهانى بودند که باب اجتهاد را در فقه شیعه گشودند، و اجتهاد را به صورت علمى و نظرى مطرح کردند. ولى اولین فقیهى که اجتهاد را به صورت عملى در مسائل شرعى وارد کرد، شیخ طوسى در تالیف کتابش «مبسوط‏» بود. از آن پس فقهاى شیعه باب اجتهاد را براى همیشه باز نگاه داشتند.
«ان عملیة الفتوى بالحکم الشرعى قد تطورت عنه الطائفة الجعفریه فقدکان اصحاب الائمة و رواة الحدیث عنهم یفتون الناس بنقل نص الحدیث لمن یستفتیهم مثل زرارة بن اعین، یونس بن عبدالرحمن... ثم جاء دور تطور الفتوى فاخذوایفتون بنص الروایة من دون ذکر السند ثم تطورت فاخذوایفتون بما اوى الیه اجتهادهم فى حکم الواقعة الشرعیة بتعابیرهم الخاصه..» . (4) .
کار اجتهاد و فتوا و بیان حکم شرعى در میان فقها با تطور و گونه‏گونى بسیار همراه بوده است. زمانى اصحاب ائمه علیهم السلام و راویان احادیث آنان مثل زرارة بن اعین و یونس بن عبدالرحمن و... با نقل نص حدیث، پاسخ کسانى را که از آنان استفتا مى‏کردند، مى‏دادند. پس از آن مردم فتوا را به نص روایت‏بدون ذکر سند دریافت مى‏کردند. از آن پس آن‏چه فقها در اجتهاد و استنباط حکم واقعه شرعى به آن دست مى‏یافتند، با عبارت‏هاى ویژه خود براى عمل مکلفان ارائه مى‏نمودند;
بنابراین، شیوه به‏دست آوردن احکام شرعى مؤمنان در زمان حضور و تا عصر اجتهاد، به گونه تقلید امروزه نبود; بلکه همان پیروى از ائمه معصوم و روایات آنان به گونه مستقیم یا غیر مستقیم، تقلید بوده‏است; و این گونه که مؤمنان از فقیه خاصى مسائل شرعى خود را دریافت دارند، نبوده است. سخن از حیات و مرگ مفتى جا نداشته است. هر کس خود را نسبت ‏به آن‏چه مى‏آموخته عالم به احکام مى‏دانسته، و استنباط احکام فرعى از سوى فقیهان امر شایعى نبوده است تا افرادى تنها از فقیه به خصوص تقلید کنند، و با مرگ وى بحث تقلید از مفتى زنده و یا مرده مطرح شود. نوعا احکام به صورت نص از معصومان بدون تغییر یا با تغییرات اندک، در الفاظ و عبارات، ارائه مى‏شده‏است.
«ان الافتاء لم یکن شایعا فى زمان الکلینى و ماقبله بل کان مدار هم على نقل الاخبار و کانت تصانیفهم مقصورة على جمعها و روایتها مقصودة الشیعة الامامیة و..» . (5) .
در زمان «کلینى‏» و پیش از آن، فتوا دادن امر شایعى نبوده بلکه بیان احکام براساس نقل روایات صورت مى‏گرفته است. آثار و نگارش‏هاى علماى آن زمان محدود به جمع و نقل روایات بوده است.
امام خمینى نیز در بحث اجتهاد و تقلید براین باور است که در زمان حضور و مدت‏ها پس از آن، نگاشتن کتاب‏هاى فتوایى اجتهادى، معمول نبوده‏است. آثارى که در آن‏ها احکام شرعى عرضه مى‏شد منحصر به کتاب‏هاى روایى بوده‏است. بعدها فقها برآن شدند روایات مربوط به احکام را با دسته‏بندى تدوین کنند، و با این تلاش آثارى، همانند الشرایع، هدایه، مقنع، و... به‏جا گذاشتند .
مردم احکام شرعى را از طریق بیان اخبار با حذف سند و تغییر اندک در الفاظ و تعبیرها دریافت مى‏کردند. و بعدها تدوین آثار اجتهادى و استدلالى در مسائل فرعى فقه از سوى فقها، صورت گرفت. در این روزگار و با چنین روى کردى، بحث از تقلید میت نه ممکن بود و نه متعارف. (6)

ب) قدما
 

از مطالعه دیدگاه‏ها و آثار فقیهان صدر اول بر مى‏آید که تنها بحثى که در آن دوره در باب تقلید به کتاب‏هاى اصولى راه یافته، شیخ طوسى. (9) در آثار اصولى خود بحث اجتهاد را مطرح کرده‏اند. و هدف آنان از طرح آن رد اجتهاد به معناى «راى‏» و «قیاس‏» بوده که در میان فقهاى اهل سنت رایج ‏بوده‏است. و بحث تقلید، جواز و عدم جواز آن نیز از سوى آنان مطرح شده. بیش‏تر فقهاى شیعه برآن‏اند که تقلید عامى از عالم و مفتى داراى شرایط، واجب و لازم است.
سید مرتضى در این باره مى‏نویسد:
و الذى یدل على حسن تقلید العامى للمفتى انه لاخلاف بین الامة قدیما و حدیثا فى وجوب رجوع العامى الى المفتى و انه یلزمه قبول قوله لانه غیر متمکن من العلم باحکام الحوادث و من خالف فى ذلک کان خارقا للاجماع‏» (10) .
تقلید عامى از مفتى نیکو و درست است و از گذشته و حال در مورد وجوب رجوع عامى به مفتى هیچ اختلافى نیست. براین اساس بر مکلف عامى لازم است که راى مفتى را قبول کند; چون راهى براى دست‏یافتن به احکام درباره حوادث ندارد. کسى که با این امر مخالفت ورزد اجماع فقها را شکسته است.
شیخ طوسى رحمه الله در این باره مى‏فرماید:
و الذى نذهب الیه: انه یجوز للعامى الذى لایقدر على البحث و التفتیش تقلید العالم‏» (11) .
شیخ طوسى رحمه الله براین باور است عامى که توانایى بحث و جست‏وجو از احکام شرعى را ندارد، جایز است از عالم تقلید کند.
بنابراین، آن‏چه از دیدگاه‏ها و آثار قدماى اصحاب استفاده مى‏شود، این است که مهم‏ترین مسئله‏اى که در آن روزگار مطرح مى‏گردید بحث تقلید عامى و جاهل از عالم بوده‏است. و بسیارى از فقیهان تا زمان «محقق حلى و علامه‏» بر این نظر بوده‏اند که تقلید جاهل از عالم واجب است. در برابر دیدگاه وجوب و جواز تقلید جاهل از عالم دیدگاه دیگرى نیز از روزگاران گذشته تا زمان محقق تقریبا وجود داشته‏است. و برخى از قدما و فقهاى حلب بر آن بوده‏اند که تقلید از عالم جایز نیست. بر هر مکلفى واجب ست‏حکم شرعى خود را از راه‏هاى یقینى و مورد اطمینان تحصیل نماید.
«و خالف فیه بعض قدمائهم و فقهاء الحلب‏» (12) .
طرف‏داران این دیدگاه برآن‏اند تقلید جاهل و عامى جایز نیست; چون فتواى مفتى متکى بر علم نیست، و عمل بدون علم جایز و روانیست. و رجوع نادان به مفتى که فتوایش ظنى است، و خطا در آن راه دارد، قبیح است. تنها براى این که از فتواى فقها راه به اجماع برحکم شرعى پیدا کنیم و از این طریق به یقین به حکم دست‏یابیم مى‏توان به مفتى رجوع کرد. (13)
براین اساس تا زمان علامه جز همین دو دیدگاه یاد شده که مورد بهره‏گیرى مردم از فقها به حساب مى‏آمد بحث دیگرى مطرح نبوده است. فتواى فقها از طریق آثار فقهى و کتاب‏هاى اجتهادى و فرعى و با بیان علما به مردم مى‏رسیده است.
به خاطر ناآگاهى و پایین بودن سطح سواد مردم، پاسخ نیازهاى شرعى آنان از طریق مراجعه به عالمان مناطق صورت مى‏پذیرفت و به دست مى‏آمد که بیان‏گر دیدگاه‏هاى فقهاى آن روزگار بوده‏است. اگر پرسش‏هایى داشتند که نو پیدا بود، و توسط عالم همان منطقه داده نمى‏شد و ممکن نبود، پرسش‏ها را گردآورى کرده و با مراجعه به علماى برجسته مراکز بزرگ‏تر علم شیعه هم‏چون: نجف، حله، حلب و... پاسخ مطلوب خویش را مطالبه مى‏کرده‏اند ثمره این گونه پرسش و پاسخ‏ها رساله‏ها متعددى است که از بزرگانى مثل: شیخ مفید، سیدمرتضى، شیخ طوسى و... دیگر به‏جا مانده است. و این روش، ابتدایى و معمولى بوده‏است. در طول این مدت که مردم احکام شرعى را بدین‏سان دریافت مى‏کردند، فتواى بزرگان جدا جدا و به نامشان مانند شیخ طوسى یا ابن زهره یا ابن ادریس و... شناخته مى‏شد. و جایى گفته نشده که مردم در پى فوت عالم زمانشان به عالم زنده‏ى دیگر عدول نموده یا دنبال تغییر تقلید باشند; از این رو، این بحث که مجتهد مرده راى و نظرش اعتبارى ندارد، مطرح نبوده‏است. «فاضل تونى‏» در این باره مى‏نویسد:
«... مثل هذه المسائل الاصولیه التى علم عدم الکلام عنها فى عصر المعصوم... فان هذه المسائل غیر مذکورة فى کتب قدمائنا بل غیر مذکورة الا فى کتب العلامة و من تاخر عنه..» . (14) .
از مثل این مسائل اصولى در عصر معصومان علیهم السلام سخنى به میان نیاورده... و نیز از این مسائل در کتاب‏هاى فقهاى قدیم بحثى نشده جز در کتاب‏هاى علامه و کسانى که پس از او آمده‏اند و بدان پرداخته‏اند.

ج) متاخرین
 

در زمان علامه بحث تقلید میت از سوى وى مطرح شده و علامه برآن است که قول مجتهد میت اعتبار ندارد. و بهره‏گیرى از فتواى مجتهد میت جایز نیست:
«اذا افتى غیر المجتهد بما یحکیه عن المجتهد فان کان یحکى عن میت لم یجز الاخذ بقوله اذ لاقول للمیت‏» (15) .
هرگاه غیر مجتهد براساس چیزى که از مجتهد حکایت مى‏کند فتوا دهد، اگر حکایتش راى و فتواى مجتهد میت است، پذیرش قول و نظرش جایز و روا نیست; چون میت قول و راى ندارد.
پس از علامه شمارى از فقیهان در مورد جواز و عدم جواز تقلید میت قائل به تفصیل شده و گفته‏اند: اگر مجتهد زنده‏اى نداشته باشیم تقلید میت جایز است و با وجود مجتهد زنده، تقلید از مجتهد مرده روانیست.
شیخ انصارى رحمه الله و برخى دیگر از فقها بر این پاى مى‏فشارند که این تفصیل در مسئله جا ندارد; زیرا بحث از جواز تقلید میت و یا عدم جواز آن در صورتى است که مجتهد زنده داشته باشیم. (16) به این ترتیب، از نظر سیر تطور بحث این تفصیل سال‏ها مورد بحث قرار داشته و دیدگاه فقیهان بعد از علامه بوده، و تا دوره سیدصدرالدین شارح «وافیه‏» فاضل تونى در بین فقها به عنوان نظر برتر ادامه داشته‏است.
«التفصیل بین وجود المجتهد الحى وعدمه ففى الثانى یجوز تقلید المیت نقله فخر المحققین عن والده و هو المحکى عن الاردبیلى و الشیخ سلیمان البحرانى و الشیخ على بن هلال..» . (17) .
فقها میان وجود مجتهد زنده و نبود آن تفصیل قائل شده‏اند. گفته‏اند: در صورت نبود مجتهد زنده، تقلید از مجتهد میت جایز است. این تفصیل را «فخر المحققین‏» از پدرش نقل کرده و از «اردبیلى، شیخ سلیمان بحرانى و شیخ على بن هلال‏» نیز حکایت‏شده است.
و فاضل توفى نیز تفصیل منحصر به فردى در قرن یازدهم هجرى درباره جواز و عدم جواز تقلید مجتهد میت ارائه داده است. وى پس از بیان نظر گاه‏هاى مختلف و دلیل‏هاى آن‏ها در این باره مى‏گوید: اگر مفتى از کسانى است که تنها براساس دلیل‏هاى شرعى (روایات) فتوا مى‏دهد مثل صدوق و امثال وى، تقلید از آن راى جایز است صاحب فتوا زنده باشد یا مرده تفاوتى نمى‏کند; ولى اگر از کسانى است که مسائل فرعى را از لوازم نا پیدا و غیر بین ادله حکم استخراج مى‏نماید تقلید از او جایز نیست، زنده باشد یا مرده فرقى نمى‏کند.
«من علم من حاله انه لایفتى فى المسائل الا بمنطوقات الادلة و مدلولاتها الصریحة کابنى بابویه و غیرهما من القدما، یجوز تقلیده حیا کان اومیتا و لاتتفاوت حیاته و موته فى فتاواه و اما من لایعلم من حاله ذلک کمن یعمل باللوازم غیر البینه... فیشکل تقلیده حیا کان اومیتا..» . (18) .
کسى که روشش در بیان احکام این گونه است که جز به منطوق دلیل و صریح روایات فتوا نمى‏دهد مثل صدوقین (پدر و پسر) و امثال ایشان از قدما; تقلید از این فقیهان زنده باشند یا مرده جایز است. حیات و مرگ در فتوایشان تاثیر ندارد; اما کسى که روش او چنین نیست مثل کسى که به لوازم غیر بین دلیل عمل مى‏کند مرده باشد یا زنده عمل به راى و نظر او مشکل است.
از آن‏جا که تفصیل فاضل تونى در اصل تقلید است، نه در مورد تقلید میت. ایشان را باید در شمار کسانى در آورد که قائل به نظر اخبارى‏ها هستند.
از حدود قرن دوازدهم در مسئله تقلید میت تفصیل دیگرى هویدا گشت که هنوز هم برحوزه‏هاى فقهى سیطره دارد. و آن تقلید ابتدایى از مجتهد میت و بقاى بر تقلید مرده است.
«نقل السید صدر الدین (م 70- 1160) فى محکم شرح الوافیه عن بعض معاصریه التفصیل بین البدوى و الاستمرارى فلم یقل بالاشتراط فى الثانى و قال به فى الاول..» . (19) .
سید صدرالدین در شرح وافیه فاضل تونى، از برخى معاصران خود تفصیل بین تقلید ابتدایى از میت و استمرار آن را نقل کرده و در استمرار تقلید، حیات مجتهد را شرط ندانسته و در ابتدایى آن را شرط دانسته است.
«سیدمحمد مجاهد» این تفصیل را در «مفاتیح الاصول‏» آورده و از آن استقبال کرده است و گفته اگر چه چنین تفصیلى سابقه‏اى در میان فقیهان پیشین ندارد، این، دلیل بر عدم اعتبار آن نمى‏شود. و برآن است که نظر مشهور فقها و حتى اجماعى که در مسئله عدم جواز تقلید میت ادعا شده به تقلید ابتدایى انصراف دارد و بقاى بر تقلید را در برنمى‏گیرد.
از آن پس، این تفصیل محور بحث اجتهاد و تقلید در میان فقها و اصولیان قرار مى‏گیرد و رساله‏هاى متعددى حول این محور نگاشته مى‏شود.
«اما الکلام فى المقام الثانى و هو البقاء على تقلید المیت فقد اصبحت المسالة عند متاخرى المتاخرین ذات اقوال و تفاصیل و لم‏نجد معنونة بهذا العنوان فى کلام من تقدمهم‏» (20) .
در بخش دوم سخن، بقاى بر تقلید مرده این مسئله در میان متاخر المتاخرین پیدا شده و درباره آن تفاصیل و دیدگاه‏هایى از سوى فقها اظهار شده که در مباحث گذشتگان مطرح نبوده است.
اشاره گذرا به پیشینه بحث تقلید میت روشن کرد که این موضوع آن گونه که امروزه در کتاب‏هاى فقهى و اصولى مطرح است و تفاصیل بسیارى پیدا کرده از جمله تقلید ابتدایى و استمرارى، بقاى بر تقلید در صورت اعلم بودن مجتهد میت، بقاء بر تقلید میت در مسائلى که از مجتهد میت عمل کرده و زمان زیادى از آن نمى‏گذرد.
ادامه دارد ...

پی نوشت ها :
 

1. دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 480 (بنیاد طاهر) .
2. مستدرک الوسائل محدث نورى، ج 17، ص 315. کتاب القضاء، ابواب صفات قاضى باب الحدیث، ال‏البیت.
3. دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 480.
4. علم الاصول تاریخا و تطورا على فاضل قائنى، ص 52 (دفتر تبلیغات اسلامى‏قم) .
5. همان، ص 97.
6. الاجتهاد و التقلید امام خمینى، ص 134 (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى).
7. اوائل المقالات شیخ مفید (مصنفات کنگره مفید) .
8. الذریعة الى اصول الشریعة سیدمرتضى، قسمت دوم، ص 796، تصحیح ابوالقاسم گرجى، چاپ دانشگاه.
9. عدة الاصول شیخ طوسى، (چاپ ستاره قم) .
10. الذریعة الى اصول الشریعة، ص 796.
11. عدة الاصول، ج 2، ص 730 (قم، چاپ ستاره) .
12. ذکرى شهید اول، مقدمه، ج 1، ص 40 (آل البیت) .
13. جوامع الفقهیه غنیه ابن زهره، ص 485 (مکتبة آیت‏الله نجفى مرعشى) .
14. وافیه فاضل تونى، ص 312 (مجمع الفکر الاسلامى) .
15. مبادى الوصول الى علم الاصول علامه حلى، ص 246 (دارالاضواء بیروت) .
16. مطارح الانظار تقریرات شیخ انصارى، از کلانتر، ص‏252 (آل‏البیت) .
17. همان، ص 256.
18. وافیه فاضل توفى، ص 308.
19. مطارح الانظار، ص 253.
20. رساله اجتهاد و تقلید آیت‏الله نورى همدانى، ص 166 (چاپ دفتر تبلیغات اسلامى قم) .
 

منبع:www.naraqi.com
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان