مشرق نوشت: کتاب «زنان عاشق شهادت»! کتابی است که به بررسی پدیده عضویت زنان در گروه های تروریستی از القاعده گرفته تا داعش پرداخته و به صورت مفصل و ریشهای این پدیده را مورد بررسی قرار داده است. این کتاب به قلم محمد ابو رمان و حسن ابو هنیه نوشته شده و در بخشهای مختلف به تحولات تاریخی و تشکلهای ایدئولوژیک تاسیس شده توسط زنان در گروههای تروریستی مختلف بویژه داعش پرداخته و مبانی فکری و ایدئولوژیک رایج در این گروه ها را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داده است.
همچنین بررسی زنان حاضر در گروه تروریستی داخل به ویژه گردان الخنساء به عنوان جریان فعال زنان داعشی از دیگر مواردی است که در این کتاب به دقت به بحث و بررسی گذاشته شده است.
نویسندگان این کتاب اطلاعات با ارزشی از تعدادی از تروریستهای زن فعال در گروه های مختلف و زندگی گذشته آنها منتشر کرده اند. بررسی نحوه پیوستن زنان خارجی و اروپایی به عناصر داعش و نشان دادن نمونههایی از این موارد از دیگر بخش هایی است که مورد اشاره این کتاب است.
آنچه در این نوشتار به آن توجه میشود، بخشهایی از این کتاب شامل زندگی نامه و روند تغییرات زندگی "فتیحه المجاطی" از تروریست های بین قاره ای داعش است. او یکی از اسطورههای گروه های تروریستی و همسر عبدالله عزام است. اسطوره بودن فتیحه به علت نقش برجسته وی در داخل این گروه تروریستی و فعالیت های ویژه وی نیست، بلکه به علت شرایط استثنائی زندگی وی و مراحل مختلف آن است.
وی از فرهنگ غربی به سمت رویکردهای سلفی و تروریستی روی آورد و اولین مراحل حضور وی در افغانستان بود. او تجربه زندگی در سایه حاکمیت طالبان را داشت و بعد از آن در شرایط سخت زندان قرار گرفت. او در مراکش نیز فعالیت میکرد و در این اواخر نیز به همراه پسر خود وارد سرزمین های تحت حاکمیت داعش شده است.
فتیحه محمد طاهر الحسنی زن مراکشی متولد سال 1961 است که در دار البیضا رشد کرد. او در مواضع و رفتار و نحوه لباس پوشیدنش فرهنگی غربی داشت. فتیحه در سال 1986 در رشته حقوق به زبان فرانسوی از دانشگاه حسن دوم فارغ التحصیل شد و پایان نامه فارغ التحصیلی وی رویکردی انتقادی نسبت به تعدد زوجات در اسلام بود و آن را منافی حقوق زنان معرفی میکرد.
اولین نقطه تحول وی در جریان جنگ دوم خلیج فارس در سال 1991 رقم خورد. هنگامی که ارتش عراق شکست خورد. در آن زمان بود که رویکردی برای جستجوی "هویت" و "خود" در فتیحه ایجاد شد. او گرایشی دینی پیدا کرد و به علت پوشیدن حجاب از محل کارش اخراج شد.
یکی از دانشجویان آکادمی که وی در آن کار می کرد، عبدالکریم المجاطی بود. او دانشجویی چاق و از خانواده ای بورژوازی و مرفه بود. پدرش تاجر بود و مادر فرانسوی اش در زمینه لوازم آرایشی فعالیت داشت. او خانواده ای کاملاً با فرهنگ غربی داشت. کریم درگیری های به وجود آمده بین فتیحه و آکادمی را دنبال می کرد و وقتی از او در رابطه با علت این موضوع سوال کرد، فتیحه با او از قرآن و احکام دینی سخن گفت و عبدالکریم المجاطی نیز متحول شد. کسی که بعدها با وجود اینکه 7 سال از فتیحه کوچکتر بود، همسر وی شد.
بعد از ازدواج شرایط زندگی به آنها سخت میگذرد، آنها در سال 1992 به فرانسه سفر کردند و عبدالکریم سعی کرد در آنجا کار پیدا کند. حضور آنها در فرانسه همزمان با برپایی کنفرانسی اسلامی در این شهر بود. آنها در بخش هایی از این کنفرانس حضور پیدا کردند و با شرکتکنندگان دیگر آشنا شده و روابط دوستانهای با هم برقرار کردند. این روابط دوستانه در نتیجه سردی روابط خانوادگی آنها با نزدیکانشان در مراکش و احساس بحران مالی که با آن مواجه بودند تقویت پیدا کرد.
یکی از نتایج حضور آنها در کنفرانس اسلامی، اطلاع از نتایج جنگ بوسنی میان مسلمانان و صرب ها بود. آنها به شدت تحت تاثیر مصیبتهای مسلمانان در بوسنی بودند و فیلمها و عکسهای آنها را می دیدند. این موضوع تاثیر عمیقی در عبدالکریم و همسرش داشت و مدتی بعد عبدالکریم تصمیم گرفت برای جنگ به این منطقه برود. فتیحه نقش زیادی در تشویق همسرش داشت.
عبدالکریم به بوسنی رفت و به علت عدم آشنایی با علوم نظامی، در آنجا مسئول تاسیس مدرسه برای حفظ قرآن کریم شد. این اولین برخورد وی با محافل جهادگرای عرب بود. او مدتی بعد توسط کروات ها اسیر شد، اما با مداخله سفارت فرانسه آزاد شد.
فتیحه، الیاس فرزند خود را به دنیا آورده بود و برای تامین مخارج زندگی به دنبال کارهای مختلف بود. عبدالکریم نیز مدتی بعد تصمیم گرفت برای آموزش عملیات مسلحانه به افغانستان سفر کند. او در حالی که مالاریا گرفته بود، در سال 1994 به مراکش بازگشت. فتیحه مدتی بعد مبتلا به سرطان و سل و پوکی استخوان شد. اما از سرطان نجات پیدا کرد. این بیماریها تاثیراتی بر سلامت روانی وی نیز ایجاد کرده بود.
در شرایطی که فرزند دوم فتیحه به دنیا آمد، آنها همچنان اوضاع مالی خوبی نداشتند؛ این در حالی بود که عبدالکریم همچنان ثبات فکری نداشته و میان تجربه بوسنی و افغانستان در تردد بود. او در سال 1997 به نیوجرسی رفت و تلاش کرد در آنجا به همراه پدرش سرمایه گذاری کند، اما بار دیگر از تصمیمش عدول کرد و به افغانستان برگشت. او دوباره به مراکش رفت و فتیحه را نیز به افغانستان برد، اما فتیحه تا قبل از جنگ افغانستان در پایان سال 2001 از پیوستن به القاعده امتناع می کرد.
وی با وجودی که مشکلات زیادی داشت تحت تاثیر همسرش و تجربههای او در مبارزات مسلحانه بود و دیدگاههای او را تایید میکرد. او بعدها به هر زحمتی بود موفق شد به مناطق تحت سلطه طالبان در افغانستان برود. فتیحه با شور و اشتیاق فراوان از رسیدن خود به اراضی طالبان سخن میگفت. این اتفاق چند ماه قبل از حوادث 11 سپتامبر انجام شد. او از حضور در این جامعه خوشحال بود و به مدت یک ماه در منزلی فاخر اقامت داشت.
اما فردای حادثه 11 سپتامبر آنها به قندهار منتقل شدند و در یک خانه ابتدایی و گلی که برق و حتی سرویس های بهداشتی نداشت، زیر موشک باران آمریکا اقامت گزیدند. آنها دائماً در طول این مدت در حال نقل مکان بودند. عبدالکریم نیز در کنار القاعده در فرودگاه قندهار در حال مبارزه بود.
مدتی پس از آغاز جنگ، القاعده تصمیم گرفت خانوادههای عربی را به پاکستان منتقل کند. او به شدت از این تصمیم ناراحت بود، چرا که باعث میشد از همسرش جدا شود. او از تجربه زندگی تحت پرچم طالبان خوشحال بود و این رویکرد در روحیات وی تاثیر زیادی ایجاد کرده بود. به نظر میرسید که فتیحه هویت و اهداف خود را در این نگاه حاکمیت پیدا کرده بود.
به هر حال فتیحه به همراه دو فرزند خود در شرایطی سخت از طریق مرز به پاکستان منتقل شد. آنها در روستاهای دوردست در نواحی مرزی پاکستان و افغانستان مستقر شدند. ولی مدتی بعد به شهر کویته و بعدها به کراچی منتقل شدند.
بعد از جنگ و شکست و متفرق شدن القاعده، عبدالکریم در کراچی سراغ خانواده اش رفت. آنها مدتی بعد در بنگلادش اقامت کردند و 9 ماه بعد به عربستان رفتند. عناصر القاعده در فرودگاه عربستان از آنها استقبال کرده و آپارتمانی برای آنها در ریاض تامین کردند.
مدتی بعد از اقامت در این آپارتمان فتیحه به همراه پسر بزرگش که حالا 13 ساله بود، بازداشت شدند. او مدتی را در زندان و بازجویی گذراند. مقامات سعودی در خلال بازجوییها متوجه شدند که همسرش عبدالکریم در عربستان است. او علت نقشی که در القاعده داشت، و وجهه امنیتی خطرناکی که در پی دست داشتن در انفجار مادرید در سال 2004 و مراکش در سال 2003 برای او ایجاد شده بود، در عربستان و اسپانیا و مراکش تحت تعقیب بود. او حتی به علت ارتباط با القاعده از سوی آمریکایی ها نیز تحت تعقیب بود. نام عبدالکریم را اسامه بن لادنمراکش گذاشته بودند. او از خطرناکترین تروریستها بود و طبعا همسرش نیز به همین علت خیلی معروف و مهم بود.
مدتی بعد شرایط زندان برای آنها مناسب شد. اما بعد مقامات سعودی تصمیم گرفتند او را به نیروهای امنیتی مراکش تحویل دهند. نحوه رفتار با وی در مراکش شدیدتر و سختتر بود. او در زندان دچار بیماریهای متعددی از جمله مشکلات پوستی و فشارهای روانی شد.
اما بزرگترین مشکل، اوضاع جسمی الیاس پسر بزرگ فتیحه بود. او در زندان دچار اختلالات هورمونی ناشی از فشارهای روانی و فقدان کمترین حقوق انسانی شده بود. این موضوع عقبماندگی ذهنی و مشکلات جسمی بزرگی برای الیاس ایجاد کرد. این فشارها باعث شد فتیحه حتی یک بار دست به خودکشی بزند. او در نهایت مسئولان زندان را قانع کرد که فرزندش را زندان خارج کنند و او را به نزد فامیل های پدرش بفرستد، اما آنها او را نپذیرفتند و او را به زندان بازگرداندند. این مشکلات هشت سال ادامه پیدا کرد.
فتیحه در این زمینه میگوید: وقتی از زندان خارج شدم، پسرم 21 ساله بود و اختلالات ذهنی و هرمونی داشت. در آوریل سال 2005 عبدالکریم همسر وی به همراه پسر دومش آدم همراه با یک گروهک تروریستی در شهر الرس عربستان کشته شد. بعد از این تاریخ بود که او در رسانه های مراکشی و عربی معروف شد.
فعالیت های وی در سال 2011 در محافل تروریستی سلفی آغاز شد. او مدتی بعد با مولای عمر عمرانی که به 14 سال زندان محکوم شده بود، ازدواج کرد. او همچنین عضو ریاست کمیته دفاع از بازداشتشدگان تروریست بود و فعالیتهای رسانهای خود را نیز در این زمینه آغاز کرد.
در ابتدای سال 2014 الیاس به سوریه رفت تا در کنار گروه تروریستی داعش مبارزه کند. فتیحه در وداع با او گفت: امیدوارم که باز نگردد و او را نبینم مگر در بهشت! اما یک ماه بعد فتیحه هم به سوریه رفت. او در جولای 2014 به اراضی تحت حاکمیت داعش رسید و تصاویر وی بلافاصله پس از رسیدن به سوریه منتشر شد. سایتهای نزدیک به داعش به علت مشهور بودن وی از شنیدن این خبر خوشحال شدند. او در میان محافل تروریستی به ام آدم معروف بود.
ام آدم در سوریه فعالیتهای رسانهای خود را در توییتر دنبال میکرد. گزارشهای رسانهای متعددی از ازدواج وی با ابوعلی الانباری (قبل از کشته شدن ابو علی) نفر دوم داعش منتشر شد. فتیحه نقش و مواضع تاثیرگذار و مجادله آمیزی در محافل رسانهای مراکش و محافل سلفی و تروریستی داشت. او مادر معنوی تروریستی های جهادی مراکش به شمارمی رود.
فتیحه نمونه ای از زنانی بود که تحول تدریجی در زندگی و به وجود آمد و از یک زن غیر متدین در ابتدای دهه نود به زنی از حامیان گروه های تروریستی تبدیل شد.
نویسنده کتاب در ادامه به بررسی چند نکته در رابطه با زنان وابسته به گروههای تروریستی می پردازد:
نکته اول در محدودیت منابع اطلاعات و اخبار مستقل از این پدیده است که اغلب در نتیجه اطلاعاتی است که رسانههای عربی از محافل امنیتی مطرح میکنند.
نکته دوم در خصوص نقش متقابل مناسبات مستقیم اجتماعی و دنیای مجازی به عنوان عوامل تاثیرگذار بر جذب زنان و دختران در میان القاعده و داعش است.
البته در بیشتر موارد شرایط اجتماعی نقش بیشتری را در روند تاثیرگذاری و موضعگیریها میکند. در مورد دختران نوجوان سودانی شبکههای اجتماعی، دوستها نقش مهمی داشتند و در زمینه فتیحه، همسرش بیشترین نقش را ایفا می کرد.
نکته سوم در رابطه با تاثیر پذیریهای افراد مختلف در نتیجه تعامل و برخورد با افکار و ایدئولوژی داعش است که باعث تغییر تفکرات و میل به تعصب دینی و تلاش برای یافتن محیط اجتماعی متناسب با این رویکرد جدید است. در همین راستا موضوع مهاجرت به سرزمین دولت اسلامی به عنوان تنها منطقه جغرافیایی که شریعت اسلامی در آن اجرا میشود، مطرح شده است. این موضوع را در رابطه با فتیحه و بیشتر زنانی که به این گروه پیوسته اند. ، مشاهده میکنیم.
نکته چهارم در خصوص عملیات شستوشوی مغزی است که از دیدگاه ما با درجه بالایی از دانش و هوشمندی در محافل علمی انجام میشود. در بسیاری از موارد کسانی که گرفتار این عملیات شده اند، تحصیلات بالایی داشته اند، نظیر فتیحه که دانشجوی حقوق بود، یا ایمان کنجو که دانشجوی دکترا بود.
بی شک بحران هویت یکی از مهمترین بسترهای ریشه ای این پدیده است که در مورد فتیحه نیز این تفسیر کاملاً ملموس است. تاثیراتی که در نتیجه تحولات مربوط به جنگ خلیج فارس برای او ایجاد شد، او را در این عرصه وارد کرد.
نکته پنجم در خصوص شرایط اقتصادی و اجتماعی قربانیان این رویکردها است.
در بسیاری از موارد قربانیان این گروه ها با وجود خطراتی که برای رفتن به الرقه داشته اند، در نتیجه وعده پیدا کردن فرصتهای شغلی و زندگی جدید این کار را انجام داده اند. آنها پیش از این گرایش ها دچار خستگی و بیکاری و عدم وجود فرصتهای شغلی مناسب بودند.
در مورد فتیحه نیز بحران مالی موجود در ابتدای زندگی زناشویی آنها و عدم کمک مناسب از سوی خانوادهها و انزوایی که با آن دست و پنجه نرم میکردند، نقش مهمی در این تحولات داشته است.
نکته ششم در بسیاری از شرایط خانوادهها متوجه خطرات تحولاتی که دخترانشان با آن دست و پنجه نرم میکنند، شده اند. آنها تلاش داشتند که روند تاثیرپذیری دخترانشان از افکار داعش را متوقف کنند و جلوی مهاجرت آنها را بگیرند، اما تلاشهای آنها با شکست مواجه شده است.
نکته هفتم در رابطه با توسعه توانمندیهای ارتباطی و عضوگیری داعش است. در بسیاری از این موارد تلاشهای قابل توجهی از سوی افراد وابسته به داعش برای قانع کردن آنها به مهاجرت و برنامهریزی برای خروج آنها صورت گرفته است. حتی اشخاصی از سوی داعش ماموریت تسهیل در روند انتقال این افراد فریب خورده را بر عهده داشته اند. علاوه بر این که عملیات سازماندهی شده برای فرار این افراد و فریب دادن خانواده های آنها به بهترین نحو دنبال شده است.
در مورد یکی از دختران اردنی شرایط به گونهای بود که کسانی که برای قانع کردن این دختر از طریق شبکه مجازی تلاش میکردند، حدود یک و نیم سال به تلاشهای خود ادامه دادند و وقتی توانستند او را قانع کنند، مسیر انتقال او را مهیا کرده و هزینههای آن را نیز پرداخت کردند و شرایط برای پذیرش او در ترکیه را نیز مهیا کردند.
نکته هشتم اینکه در بیشتر موارد غیر از موضوع فتیحه که فعالیتهای خود را از القاعده آغاز کرد، دختران جوان به صورت مستقیم فریب داعش را می خورند و وابسته به نسل جدیدی هستند که به اراضی داعش منتقل میشوند. این موضوع در درجه اول به علت تحول عمیقی است که در دیدگاه این گروه به زن و نقش آن در مبارزات به وجود آمده است.
القاعدهایها در مهاجرت زنان ملاحظاتی داشتند و نقش آنها را به صورت نقش ثانویه میپذیرفتند و در بسیاری از موارد اجازه مشارکت مستقیم آنها در عملیات تروریستی و حتی نظامی را نمیدادند. اما در رابطه با داعش این موضوع کاملاً معکوس است.
موضوع دوم در این باب پروژه متفاوتی است که داعش در رابطه با سرزمین خلافت و سرزمین رویاها در ذهن بسیاری از زنان عرب ایجاد کرده است. این پروژه در فضای مجازی به ایدهآلترین شرایط ترویج میشود. این در حالی است که دخترانی که معمولاً به داعش می پیوندند، با فضایی متفاوت از آنچه که به آن وعده داده شده بودند، مواجه میشوند.