روزنامه خراسان:-هفتمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «فرنگیس»، هشتم مهرماه، با حضور علیرضا مختارپور دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور، حجتالاسلام والمسلمین شیرازی، مرتضی سرهنگی و جمعی از نویسندگان دفاع مقدس برگزار شد. این کتاب روایت دلاوریهای فرنگیس حیدرپور در دوران دفاع مقدس به قلم مهناز فتاحی است. این تقریظ در هفتمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت منتشر شد.
مرتضی سرهنگی، مدیر سابق دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری با بیان این که نوشتن پس از جنگ سنت است، اظهار کرد: در دنیا هم این گونه است و همه از جنگ مینویسند تا به مردمشان نشان دهند مملکت چه روزهایی را گذرانده و چه رشادتها دیده است، چرا که اگر نوشته نشود، گویی جنگی وجود نداشته است.
سپس مهناز فتاحی در این مراسم به ایراد سخن پرداخت و تصریح کرد: قلم من یا تبر فرنگیس؟ آیا قلم همان تبر است؟ آیا او راوی است و من نویسنده یا برعکس؟ قلم من و تبر او، هر دو یکی است. اگر روزگاری فرنگیس ١٨ ساله موفق به کشتن عراقیها شد، امروز قلم من همان رسالت را دارد. وی به دوران گردآوری مصاحبهها اشاره کرد و افزود: خاطرم هست فرنگیس راضی به نوشتن خاطراتش نبود و مدام میگفت: مگر چه کار مهمی کردهام؟ تا این که از پدرم برایش گفتم؛ زیرا من هم فرزند جنگ هستم. بسیاری از افراد در کرمانشاه حتی پرونده جانبازی هم ندارند، اما نیازمند توجه هستند. فتاحی در بخش پایانی سخنانش با درخواست از تاسیس انجمنی از بانوان فعال در عرصه دفاع مقدس گفت: ما شاید دور از هم باشیم، اما قلبهای نزدیکی داریم. دوست دارم انجمن بانوان داشته باشیم تا دست در دست هم پرتوان قدم برداریم و تنهاییهای زنانه را احساس نکنیم. این کتاب را به همه سربازان تقدیم میکنم چرا که ما هم بخشی از سربازان وطن هستیم.
فرنگیس حیدرپور هم در این مراسم گفت: سال 59 زمانی که نیروهای بعثی عراق به شهر ما حمله کردند، در روستا هشت نفر از اقوام جمع شدند تا مقابل دشمن بایستند، اما نیروهای بعثی، هر هشت نفر را به شهادت رساندند و ما داغدار شدیم سپس، برخی از اهالی روستا برای بازگرداندن پیکرها رفتند. از یک سو بمباران را شاهد بودیم و از سوی دیگر برخی از مردان برای مقابله با دشمن آماده شدند. بمباران اجازه خاک سپاری نمیداد، ما بدون تجهیزات، شب را با وجود بمباران به صبح رساندیم، ولی نیروهای بعث عراق وارد روستا شدند. ما هم به تپهای در همان نزدیکی رفتیم و شب را با گریه به صبح رساندیم.
حیدرپور با اشاره به گرسنگی و تشنگی کودکان و کهن سالان گفت: با پدرم عزم رفتن به روستا کردیم تا برای کودکان و پیرترها آب و غذا بیاوریم. ارزاق را برداشتیم و وقتی قصد داشتیم از کنار رودخانه بگذریم، نیروهای عراقی آمدند. با تبر یکی از آنها را کشتم، اما با سنگ یکی را اسیر کردم و به سمت تپه آوردم تا به رزمندگان تحویل دهم. وی با ابراز خرسندی از تقریظ رهبر انقلاب گفت: از این موضوع بسیار خوشحالم و از نویسنده کتاب خانم فتاحی تشکر میکنم.