1- مقدمه
در رهگذر تاریخ می توان دریافت که در جامعۀ صدر اسلام، به غیر از گفتمان نبوی (ص) که شالوده و اساس بنیان هویتی و فکری جامعه بوده است، گفتمان های دیگری گاه هم سو و گاه غیر همسو با گفتمان نبوی رخ نمودند. حضرت زهرا (س) در عصر رسول اکرم (ص) همسو با خط اسلامی حاکم، بیانات و ارشادات زیادی در قالب های مختلف، همچون احکام و احادیث داشته اند و بعد از رحلت رسول اکرم (ص) و با تحولات اجتماعی مخالف با مشی نبوی و انقلاب بسترهای فکری حاکم، گفتمان های روشن گرانه ای مطرح کرده اند که خطبۀ مشهور فدکیه و قصیدۀ بائیه پس از این خطبه، مهم ترین گفتمان آن حضرت (س) محسوب می شود.
گفتمان فاطمی در خطبۀ فدک که به اسناد تاریخی زیادی مستند است،[1]در کلامی روشن و مستدل به آیات و روایات، نه تنها از حق ارث خود از سرزمین فدک صحبت میکند، بلکه با بهره بردن از ساخت واژهای زبانی ایدئولوژیک، بسترهای فکری و اندیشگانی را به چالش می کشد. حضرت (س) پس از اتمام خطبۀ فدک، در ادامۀ انتقاد و ابطال گفتمان ها و ساختارهای مسلط بر جامعه که الگوها و خطوط فکری مغایر با خط فکری نبوی را ترسیم می کردند، در تغییر سبک کلامی از خطبۀ منثور به کلام منظوم، رو به قبر رسول اکرم (ص) نمودند و درحالی که به شدت می نگریستند، قصیدۀ بائیه ای سرودند.[2]
شایان ذکر است که حضرت فاطمه (س) در تاریخ به عنوان شاعر مطرح نبودند، اما به روایت اسناد تاریخی، برای روشن ساختن حقایق و بیان مفاهیم مورد نظر خویش از کلیۀ ابزارهای کلامی بهره برده و از شعر به عنوان کلامی منظوم و اثرگذار و محرّک عواطف و احساسات در کنار کلام منثور و تفصیلی استفاده کرده اند. اشعار رسیده از آن حضرت (س) مضامین متفاوتی در بردارند که می توان آن ها را به اشعاری در رثای پیامبر (ص)، اشعاری در خطاب به فرزندان خود و اشعاری در خطاب به همسرشان حضرت علی (ع) دسته بندی کرد؛ که البته دستۀ نخست یعنی اشعاری در رثای رسول اکرم (ص)، بخش بیش تری از اشعار را به خود اختصاص داده است. از بین این اشعار، مرثیه ای از ایشان مورد اهتمام این مقاله است که در ادامۀ خطبه فدک سروده اند و در آن با کنش های زبانی و غیر زبانی، جامعۀ آن روز و گفتمان های مسلط بر تفکرات آن عصر را به باد انتقاد می گیرد.
2- بیان مسئله
در بررسی و تحلیل متون ادبی، نظریه های گوناگونی مطرح است و رویکردهای نقدی متنوعی دنبال می شود. برخی از تحلیل گران تنها به بررسی صورت های زبانی و ساخت واژه های صرفی و نحوی می پردازند و یا جلوه های بیانی را از منظر زیبایی شناسی بررسی می کنند، و برخی نیز محتوای آثار را وجهۀ همت خود قرار می دهند؛ اما از آن جا که متون ادبی و آثار هنری، با بازتاب نظام های رفتاری و اجتماعی، سند تاریخی به شمار می آیند، فرایندهای فرهنگی سرشار از ایدئولوژی هستند؛ پس می توان با روش تحلیل گفتمان انتقادی[3]از حقایق آن ها پرده برداشت.
گفتمان و تحلیل گفتمان از جمله مباحث مهم نقد نوین می باشد. «تحلیل گفتمان انتقادی چگونگی تبلور و شکل گیری پیام واحدهای زبانی را در ارتباط با عوامل درون زبان (زمینه متن) و کل نظام زبانی و عوامل برون زبانی (زمینۀ اجتماعی، فرهنگی و موقعیتی) بررسی می کند» [4]و این امکان را فراهم می آورد که قضایای حاکم بر متن، اهداف و نقش هایی که صورت ها به دنبال داشته اند، در فراسوی صورت زبانی کشف گردد.
واژه ها عنصر اساسی زبان و شالودۀ اصلی شعرند و افکار و احساسات درون آن ها پنهان اند؛ اما ماندن در سطح ساختار و قالب زبانی و بیان معانی واژگان، جمله ها و ترجمۀ معنا در سطح نخست دلالت واژگان، یعنی آنچه تا به حال در مورد اشعار حضرت فاطمه زهرا (س) انجام شده است، هرگز نمی تواند محتوای کلامی و اندیشگانی آن حضرت را تبیین کند و لذا باید با تبیین ساخت واژه های زبانی و ایدئولوژیک، و فهم عوامل غیر زبانی و بافت موقعیتی، به درک کنش های زبانی و منظور شناختی گفتمان فاطمی نائل شد.
در این پژوهش کوشش می شود نخست در الگوی نقد تاریخی، متن صحیح ابیات سروده شده توسط حضرت زهرا (س) در اسناد مختلف مورد بررسی و آنگاه اختلاف واژگان در ابیات و نیز اختلاف ترتیب و توالی ابیات مورد نظر قرار گیرد، تا متن دقیق گفتمان منتسب به آن حضرت (س) استخراج شود؛ و در گام دوم، با استفاده از روش تحقیق توصیفی-تحلیلی، ساخت های زبان شناختی، اعم از ساخت واژی، معنایی، نحوی و کاربردشناسی را، در قالب رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی و در چارچوب نظری «نورمن فرکلاف» مورد تحلیل قرار دهد.
این مقاله تلاش دارد در بررسی قصیدۀ بائیه فدک به پرسش هایی زیر پاسخ دهد:
متن صحیح گفتمان منظوم حضرت فاطمه (س) به روایت اسناد کدام است و این قصیده به چه صورت روایت شده است؟
با تحلیل ساخت زبانی و غیر زبانی گفتمان قصیده، جهان بینی حضرت زهرا (س) در خصوص موقعیت های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی چیست؟
چگونه گفتمان موفق شده است در نقد بستر فکری حاکم بر جامعه و افکار مخاطبان به ارائه عقیده و تفکر مطلوب دست زند؟
ساخت های زبانی ایدئولوژیک چگونه بازنمایی شده اند؟
این ساخت ها در تولید معنا و القای آن بر مخاطب به چه شکل عمل می کنند؟
3- پیشینۀ تحقیق
در معرفی گفتمان فاطمی اقدام های مطلوبی صورت گرفته و گام های مهمّی برداشته شده است. خطبۀ فدکیه، مشهورترین خطبۀ حضرت زهرا (س)، بارها مورد پژوهش های سندشناختی، معناشناختی و زیبایی شناختی قرار گرفته است. در زمینۀ تحلیل گفتمان این خطبه، می توان به مقاله «تحلیل گفتمان انتقادی خطبۀ فدک حضرت زهرا (س)» اشاره کرد.[5]
اشعار آن حضرت (س) را می توان در لابه لای کتاب های مختلف یافت؛ که برخی تنها به ذکر معانی الفاظ و صورت ظاهری کلام اشاره کرده اند و برخی نیز کوشیده اند تا کلام آن حضرت (س) را به صورت کلی و در مجموع ارائه دهند؛ همچون کتاب «فرهنگ سخنان حضرت فاطمۀ زهرا (س)» ، اثر محمد دشتی، که نثر و نظم کلام ایشان را گِردآورده است؛ و دیوان «السّیّدة فاطمة الزهراء» که کلام منظوم ایشان را به همّت حیدر کامل و محمد شراد گردآوری نموده است. در بین مقالات پژوهشی نوشته شده، دو مقاله در حوزۀ کلام منظوم آن حضرت (س) را می توان نام برد: «جلوه هایی از اشعار حضرت فاطمة الزهرا» ،[6] که تنها به آوردن بخش هایی از کلام منظوم آن حضرت در الگودهی به کودکان، در مدح علی (ع)، در بخش مبارزۀ سیاسی اشاره کرده و مؤلف بیش تر اهتمام خود را صرف ترجمۀ ظاهری و لفظی و معنای اولیه و ظاهری کلام مقفّای آن حضرت، در کنار ذکر مختصری از اسناد، نموده است؛ و مقاله «بازشناسی رویدادهای غمبار در شعاع شعر حضرت فاطمۀ زهرا (س)» . نویسندۀ این مقاله کوشیده است به بخشی از اشعار که تنها ذکر درد دل ها و غم های جانکاه حضرت اشاره دارد، بپردازد و با ذکر اسناد ارجاعی، ترجمۀ مضمون اولیۀ اشعار را در اختیار خوانندگان قرار دهد.
با این پیشینه، مشاهده می شود که در باب تحلیل اشعار آن حضرت (س) گام پژوهشی محکمی برداشته نشده و از منظر تحلیل انتقادی هرگز مورد توجه قرار نگرفته است. تحلیل قصیدۀ بائیه در چارچوب تحلیل گفتمان انتقادی، نه تنها صورت های زبانی این قصیده را مورد نظر قرار می دهد، بلکه رابطۀ گفتمان آن حضرت (س) و نوع بینش و کنش ایشان در تعامل با جامعه و نظام های قدرت و سلطه و گفتمان های رقیب را نیز روشن می کند.
4- روش پژوهش تحلیل گفتمان انتقادی
الف. تعریف مفاهیم
کنش های گفتار
در هر موقعیتی با بیان یک گفته و یا نوشته، سه کنش مرتبط به هم به طور همزمان انجام می پذیرد: کنش بیانی به معنای تولید عبارتی معنادار متشکل از واژگان و ساختار صرفی و نحوی و آوایی است؛ کنش منظور شناختی و یا کاربرد شناختی، که به معنای هدف و منظور و قصد خاص گوینده و کنش گر بیانی است؛ و کنش تأثیری، که تولیدکنندۀ متن با راهبردهای بلاغی، دستوری و یا روان شناختی و غیره، به دنبال تأثیرگذاری بر مخاطب است.[7]
پیش فرض یا پیش انگاشت
دانش پیش زمینه، یا همان ساختار معرفتی قبلی، همان الگوهای آشنا از تجارب پیشین است که گوینده فرض می کند پیش از ادای پاره گفتار حقیقت دارد.[8]
انگاره ها یا طرح واره های ذهنی
دانش پیش زمینه با مفاهیمی همچون پیوستگی معنایی و انگاره ها یا طرح واره های ذهنی ارتباطی تنگاتنگ دارد. سخن گویان یک زبان معمولا در ذهن خود، وجود پیوستگی معنایی را پیش فرض می گیرند و بر اساس آن، نوشته ها و گفته ها در چارچوب تجربۀ عادی افراد فهم پذیر می شود. انگاره های ذهنی(scheme) یا انگاره های ذهنی schemata))، به صورت ثابت یا پویا در ذهن، نوعی انگارۀ معرفتی هستند که از پیش در ذهن موجود بوده اند.[9]
ساخت زبانی ایدئولوژیک
ایدئولوژی ها، نظام های عقاید، باورها، باید و نبایدهایی هستند که منعکس کنندۀ اشتراکات گروه های اجتماعی-شناختی اند. ساخت های زبانی ایدئولوژیک، علاوه بر معنای کنش بیانی در گفتمان خاص، معنای کنش منظور شناختی و کنش تأثیری نیز دارند.[10]
بینامتنیت
«هر سخن به عمد یا غیر عمد، آگاه یا ناآگاه با سخن های پیشین که موضوع مشترکی با هم دارند و با سخن های آینده، که به یک معنا پیشگویی و واکنش به پیدایش آنها است گفتگو می کند. مناسبات بینامتنی در حکم حلقه های رابط اجزای سخن است. مجموعه دانشی است که به متن امکان می دهد تا معنا داشته باشد» .[11]
ب. تحلیل گفتمان انتقادی
تاریخ، ساختارهای اجتماعی و معرفتی در نقد زبان شناختی، از منابع اصلی دانش به شمار میروند.[12]بنابر تحلیل گفتمان انتقادی، مسائل قدرت و سلطه منجر به بروز گفتمان های متفاوت وبا هدف های خاص می گردند. هر متنی در شرایط ویژه و با درجات متفاوت از آزادی و در نسبتی از قدرت تولید می شود و با همین درجات متفاوت نیز در دسترس خواننده قرار می گیرد.[13]منابع قدرت این توان را دارند که افکار عمومی را از طریق ساخت های زبانی آغشته به ایدئولوژی خاص اداره کنند[14]و این ایدئولوژی به گونه ای طبیعی در ساخت زبانی گفتمان جلوه می کند و به شکلی نامحسوس جهت دهنده و تأثیرگذار می گردد. ساخت های ایدئولوژیک از طریق حذف و اظهار، ترادف و هم آوایی، تضاد، استعاره و مجاز به دنبال این هستند که دانش پیش زمینه ای خاص را در ذهن فعال نمایند و به کمک استعاره های ذهنی، طرح واره ها و قالب های ذهنی، معنای خاصی را تداعی و یا ایجاد نمایند.[15]رابطۀ بین شکل و محتوا در گفتمان، رابطه ای دل بخواهی یا قراردادی نیست؛[16]از این رو، گفتمان بر مبنای بافت متن و بافت موقعیت تحلیل می شود، تا در بافت متن، نحوۀ کاربرد زبان، و در بافت موقعیت، شناخت و تعامل در بافت های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی نمایان گردد.[17]
ت. چارچوب نظری پژوهش، رویکرد نورمن فرکلاف
در تحلیل انتقادی فرکلاف که مبنای کار این پژوهش است، متن دارای کلیتی است متشکل از مجموعه عناصر درون زبانی و عوامل برون زبانی؛ این عوامل نه تنها سازندۀ متن هستند، بلکه در فرایند تفسیر متن نیز مؤثر می باشند. فرکلاف معتقد است کاربرد زبان معمولا در عین حال که سازندۀ هویت های اجتماعی، روابط اجتماعی و نظام های دانش و باورها است، توسط آن ها نیز ساخته می شود[18]و مخاطبان گفتمان نیز می توانند آگاهانه و یا ناآگاهانه روابط قدرت خاصی را مشروعیت بخشند.[19]
فرکلاف در تحلیل گفتمان انتقادی سطوح مختلفی را مطرح می کند: سطح اول، گفتمان به مثابۀ متن می ماند و در آن مقوله های زبان شناسی، فارغ از نقش زمینه، از نظر انتخاب نوع واژگان، روابط هم نشینی واژگان و کاربرد اسامی خاص تحلیل می شوند. در سطح دوم، یعنی سطح تفسیر، جنبۀ بینامتنی و تاریخی مورد نظر است و دانش زمینۀ تولید متن و رابطۀ گفتمان در تعامل با ساختارهای اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد. سطح سوم، مرحلۀ تبیین، در آن به بررسی رابطۀ تعامل و ساختار اجتماعی، و نیز به بررسی نگاه ایدئولوژیک در تقابل و یا تأثیر گفتمان موجود در جامعه و قدرت پرداخته می شود.[20]
این پژوهش برمبنای الگوی سه سطحی نورمن فرکلاف در تحلیل گفتمان انتقادی، تلاش دارد ساخت های ایدئولوژیک و راهبردهای گفتمانی و کاربردشناختی، ساخت واژه های صرفی و نحوی را در مرحلۀ توصیف؛ و ارتباط بینامتنی گفتمان قصیده با سایر متون و طرح واره های ذهنی را در مرحلۀ تفسیر، روشن کند و نهایتا در مرحلۀ تبیین، رابطۀ گفتمان و ایدئولوژی های حاکم و بسترهای فکری و اجتماعی را مورد بررسی قرار دهد.
5- قصیدۀ بائیه به روایت اسناد
اشعار منسوب به حضرت فاطمه زهرا (س) در همۀ اسناد به یک شکل نقل نشده؛ و احیانا در نوع واژگان، تقدم و تأخر ابیات و حتی در تعداد ابیات اختلافاتی مشاهده می شود و هر سند، بخشی از اشعار را ذکر کرده است. اما آن شعری که در اغلب کتاب های حوزۀ مطالعاتی آن حضرت بیش از پیش، متقن و محکم به اسناد است، قصیدۀ بائیه آن حضرت است که در پایان خطبۀ فدکیه نقل شده. ازاین رو، تحلیل محتوای آن با اطمینان بیش تری میسر خواهدبود.
در ابتدا متن قصیدۀ بائیه بر مبنای نظر روایی مورد استناد کتاب اللّمعَة البَیضاء[21]برگزیده شده، که بدین شرح است:
قَد کَانَ بَعدَکَ أنباءٌ وَ هَنبَثَةٌ لَو کُنتَ شاهِدَها لَم تَکثُرِ الخُطَبُ
بعد از تو خبرهای شگفت و نظرهای گوناگون و سنگین در جامعه پدید آمده؛ اگر تو درجامعه حضور داشتی، کار به این جا نمی کشید و این گونه حوادث درنمی گرفت؛
إنّا فَقَدناکَ فَقدَ الأرضِ وَابَلَهَا وَ اختَلَّ قَومُکَ فَاشهَدهُم وَ لَا تَغِبُ
ما تو را از دست دادیم، همچون زمین که باران پرباری را از دست دهد؛ و قومت از هم پاشید، پس شاهد آنان باش، تو غایب مشو.
وَ کُلُّ أهلِ لَهُ قُربَی وَ مَنزِلَةٌ عِندَ الإلَهِ عَلَی الأدْنَینِ مُقتَرِبُ
هر خاندانی دارای نزدیکانی است و جایگاهی دارد؛ جایگاه تو در قرب و منزلت از همه نزدیک تراست.
أبدَت رِجالٌ لَنا نَجوَی صُدُورِهِم لَمّا مَضَیتَ وَ حَالَت دُونَکَ الکُثَبُ
مردانی نیت ها و زمزمه های قلبی شان را، به محض این که تو رفتی و خشت های خاک تو را از ما جدا کرد، بر ما آشکار ساختند.
تَجَهّمتَنَا رِجالٌ وَ استُخِفّ بِنَا لَمَّا فُقِدتَ وَ کُلُّ الأرضِ مُغتَصَبُ
مردانی با چهره هایی خشمناک بر ما وارد شدند و از منزلت ما کاستند؛ آن هم به محض این که تو از دست رفتی، و سرتاسر زمین سراسر تنگ و تاریک شد.
وَ کُنتَ بَدراً وَ نُوراً یُستَضَاءُ بِهِ عَلَیکَ تُنزَلُ مِن ذِی العِزّةِ الکُتُبُ
تو ماه و نوری بودی که از تو روشنایی گرفته می شد؛ از صاحب عزت و بزرگی، نوشته ها (قرآن ) بر تو نازل می گشت.
قَد کَانَ جِبریلُ بِالآیاتِ یُؤنِسُنَا فَقَد فُقِدتَ وَ کُلُ الخَیرِ مُحتَجَبُ
جبرئیل با آوردن آیات وحی با ما انس و الفت داشت؛ تو یقینا از دست رفتی و تمامی خوبی ها با رفتنت در حجاب فرورفت.
ضَاقَت عَلَیّ بِلادِی بَعدَ مَا رَحُبَت وَ سِیمَ سِبطَاکَ خَسفاً فِیه لِی نَصَبُ
سرزمینم، بعد از آن همه فراخی بر من تنگ گردید؛ و دو فرزندت (دو سبطت ) مورد بی توجهی قرار گرفتند، که من از آن آزرده ام و در امان نیستم.
فَلَیتَ قَبلَکَ کَانَ المَوتَ صادَفَنَا لمّا قَضَیتَ وَ حَالَت دُونَکَ الکُثُبُ
کاش قبل از تو، مرگ بر ما وارد می شد؛ آنگاه که وفات یافتی و خشت های خاک مانع از دیدنت گردید.
إنّا رُزِینَا بِمَا لَم یَرزَ ذو شَجَنٍ مِنَ البَلِیّةِ لا عُربٌ وَ لا عَجَمُ
ما دچار مصیبتی شدیم که هیچ صاحب اندوهی تاکنون بدان دچار نگشته، مصیبتی که هیچ عجمی و هیچ عربی به خود ندیده است.
وَ قَد رُزینا به مَحضاً خَلِیقَتُهُ صافِی الضَّرائبِ وَ الأعراقِ وَ النُصُبُ
ما داغ کسی را دیدیم که طبیعت و طینتی خالص داشت؛ و نیکوسرشت، نیکوخلق و نیکواصل بود.
فَأنتَ خَیرُ عِبادِ اللهِ کُلُّهُم وَ أَصدَقُ النّاسِ حَیثُ الصِّدقِ وَ الکَذِبُ
تو در میان تمام بندگان خداوند بهترینی؛ و آن جا که صداقت و دروغ آزاد است، تو راست گوترین مردم هستی
فَسَوفَ نَبکِیکَ مَا عِشنَا وَ مَا بَقِیتُ لَنا العُیُونُ بِتَهمالِ[22] لَه سکبُ
مادامی که زندگی کنیم و مادامی که چشم هایمان سو داشته باشد به شدت بر تو خواهیم گریست.
سَیَعلَمُ المُتِوَلّی ظُلمَ حامَتِنا یَومَ القِیامَةِ أنّی سَوفَ یَنقَلِبُ
بانیان و سرکرده های ظلم به نزدیکان تو و اهل بیت ما در روز قیامت خواهند فهمید که به چه فرجامی می رسد.
با توجه به سایر اسنادی که این قصیده را به نحوی نقل کرده اند و با توجه به نظر اکثر مصادر و نیز سیاق گفتمان، برخلاف نظر کتاب اللمعة البیضاء، که واژۀ «الإرث» را در بیت پنجم ذکر کرده، واژه «الأرض» ترجیح یافته است.
بازبینی بائیۀ مذکور در بین اسناد از اختلافات روایی به این ترتیب حکایت دارد:
1- الأمالی[23]: ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است: 11، 14، 5، 6، 7، 2، 1، 13-
اختلاف واژگان در این سند بدین قرار است: بیت دوم، مصرع دوم: « «فقد نکبوا» /بیت هفتم، مصرع دوم: «فغبت عنا» /بیت ششم: «فکنت» در مصرع اول و «ینزل» درمصرع دوم/بیت پنجم، مصرع دوم: «بعد النبی و کل الخیر محتجب» /بیت یازدهم، مصرع اول: «فقد لقینا الذی لم یلقه أحد» .[24]
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل[25]: ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است: 1، 9، 2-
اختلاف واژگان در این سند بدین قرار است: بیت دوم، مصرع دوم: «و غاب مذ غبت عنا الوحی و الکتب» /بیت نهم، مصرع دوم: «لما نعیت و حالت دونک الکتب» .
3- الإحتجاج:[26] ابیات 1 تا 8 به ترتیب ذکر شده در بالا آمده است.
اختلاف واژگان در این سند بدین قرار است: بیت چهارم، مصرع دوم: «و حالت دونک الترب» /بیت پنجم، مصرع دوم: «الأرض» به جای «الإرث» .
4- کشف الغمة فی معرفة الأئمة:[27] ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است 1، 2، 4، 8، 9-
در این سند اختلاف واژگان بیت 5 مصرع دوم: «قد غبت عنا فنحن الیوم مغتصب» .
5 مناقب آل ابی طالب:[28] ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است: 13، 12، 8، 9، 7، 6، 11-
اختلاف واژگان در این سند بدین قرار است: بیت هفتم: «کان جبریل روح القدسزائرنا فغاب عنا و کل الخیر محتجب» /بیت نهم، مصرع دوم: «حالت دونک الحجب» .
6- بلاغات النساء:[29] تنها دو بیت اول نقل شده است.
7- فرهنگ سخنان حضرت فاطمه:[30] ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است: 8، 12، 11، 13، 17، 10، 9، 7، 1-
اختلاف واژگان در این سند بدین قرار است: بیت دوم، مصرع دوم: «فاشهدهم فقدنکبوا» /بیت نهم، مصرع دوم: «و حالت دونک الحجب» /قبل از بیت پایانی: «و کان جبریل روح القدس زائرنا فغاب عنا و کل الخیر محتجب» .
8- دیوان فاطمة الزهرا:[31] ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است: 3، 4، 14، 5، 9، 2، 1-
اختلاف واژگان در این سند بدین قرار است: بیت سوم: «عند اله للأدنین مقترب»
بیت چهار: «فحوی صدورهم» /بیت پنجم: «الأرض» به جای «الإرث» /بیت چهاردهم، مصرع دوم: «أنّی کیف انقلب»
در بخش دیگر این دیوان، تحت عنوان «الروح المحتجبة» ، ص 45: ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است: 13، 12، 8، 10، 9، 7، 6، 11-
اختلاف واژگان در این سند بدین قرار است: بیت هفتم: «و کان جبریل روح القدس زائرنا فغاب عنا و کل الخیر محتجب» /بیت نهم: «حالت دونک الحجب» .
9- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی:[32]ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است: 9، 12، 8، 10، 9، 7، 6، 11، 2، 1-
اختلاف واژگان در این سند بدین قرار است: بیت هفتم: «و کان جبریل روح القدس زائرنا فغاب عنا و کل الخیر محتجب» /بیت نهم: «حالت دونک الحجب» .
10- فاطمة الزهرا و الفاطمیون:[33]ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است: 9، 2، 1-
اختلاف واژگان در ای نسند بدین قرار است: بیت دوم مصرع دوم: «و غاب مذ غبت عنا الوحی و الکتب» /بیت نهم، مصرع دوم: «لما نعیت و حالت دونک الکثب» .
11- بندگی راز آفرینش:[34]ابیات به ترتیب این شمارگان ذکر شده است: 1-9، 7-
اختلاف واژگان در این سند بدین قرار است: بیت اول مصرع دوم: «لم یکبر الخطب» /بیت دوم، مصرع دوم: «فأشهدهم فقد نکبوا» /بیت پنجم: «الأرض» .
6- تحلیل سه سطحی گفتمان انتقادی قصیدۀ بائیۀ حضرت فاطمه زهرا (س)
6- 1- سطح توصیف
گفتمان انتقادی قصیدۀ بائیۀ حضرت فاطمه زهرا (س) در بحر بسیط و در وزن عروضی متناسب با رثا، با قاطعیت، مدخل بحث را گشوده، و با «قد کان» آغاز شده و با آوردن تأکیدات إنّ، قد، جملات اسمیه و امثال آن ها، گفتمان را پیش برده است. ضمیر خطاب مفرد مذکر در ارجاع به حضرت رسول (ص) محور اصلی ضمایر و تشکیل دهندۀ حجم غالب ضمایر است تا گفتمان بر کانون محوری رحلت پیامبر (ص) قرار گیرد. همچنین، ضمیر جمع مذکر نیز برای اشاره به جامعه و سازندگان خطوط فکری آن، و ضمیر متکلم مع الغیر برای تعبیر از اهل بیت رسول اکرم (ص) به کار رفته است؛ ازاین رو، واژگان و ضمایر از سه سطح معنایی درحوزۀ رسول اکرم (ص)، جامعه و اهل بیت (ع) حکایت دارند:
6- 1- 1- تو، بهترین بنده، صادق ترین، نیکو خصلت، نیکو اصل، پیام آور عزّت، نور
گفتمان فاطمی در سخن از پیامبر اکرم (ص) از ضمیر مخاطب استفاده کرده و تمام تصاویر و حقایق جاری در گفتمان در نقطۀ عطف تحولات «ضمیر مخاطب: ک» ، یعنی رسول اکرم (ص)، در ظرف زمانی گذشته و با صیغۀ ماضی مطرح شده است، تا گفتمان بر نقطۀ کانونی وجود تأثیرگذار حضرت (ص) پیش برود و ساخت های زبانی، بار ایدئولوژیک به خود بگیرند. مضامین گفتمان انتقادی شعر در ساخت واژه های معرفه ارائه می گشته است. ساخت های بی نشان و معرفه در مورد نبی اکرم (ص)، پیش انگاشت کلامی را واقعیت و حقیقت ادراک شده مفروض می دارد، تا کنش بیانی و ارتباطی و کاربرد شناختی شکل گیرد.
گفتمان فاطمی، شخصیت پیامبر (ص) را این طور معرفی می کند: «فأنت خیر عبد اللّه کلهم» ، و در روایتی دیگر «فأنت و اللّه خیر الخلق کلهم» . آوردن اشاره گر به شکل ضمیر منفصل «أنت» و خطاب به «تو» آن گونه که از جنبۀ کاربردشناسی برای آن معنایی بیش از ظاهر کلام متصور می شوند،[35]می تواند از یک سو دلیل نزدیکی حضرت فاطمه زهرا (س) به وجود پیامبر اکرم (ص) از لحاظ نسبی و عاطفی باشد، و از سوی دیگر به هدف هوشیار ساختن مخاطبان و اقرار گرفتن از آن ها در مورد نبی اکرم (ص) بوده است، تا جنبه های مجازی و استعاری به خود بگیرد.
همچنین، عبارت «فأنت و اللّه خیر الخلق کلهم» با به کارگیری جملۀ اسمیه با تضمن پیش انگاشت ثبوت و استمرار، ارجاع ضمیر، استفاده از «کل» در تأکید شمولیت «خلق» و یا آوردن سوگند به اسم جلالۀ خداوند، می تواند دلالت های ایدئولوژیک مختلفی داشته باشد؛ از جمله این که پیامبر اکرم (ص) در مقایسه با تمامی مخلوقات، تمامی انسان ها و بندگان خدا، بهترین هستند و هیچ کس نمی تواند ادعا کند در رتبۀ وجودی پیامبر و هم ردیف و هم اندازۀ ایشان است. دیگر آن که محور برتری و افضلیت، عباد اللهی است. تواضع در برابر قانون الهی، احکام، مشیت و ارادۀ خداوند باید ویژگی برتر حاکم و والی جامعه باشد، چونان که نبی اکرم (ص) بوده اند.
در گفتمان فاطمی، افضلیت و برترین بودن حضرت رسول (ص) در رابطه با خداوند، در محور بندگی، و در تعامل با مردم در محور صداقت (أصدق النّاس حیث الصّدقِ و الکذبِ) متجلی است. کنش بیانی غیر مستقیم این پاره گفتار نشان می دهد که در میان جامعۀ انسانی که تعامل ها بر پایۀ دوگانه (صدق و کذب) بنا شده، رویکرد نبی اکرم (ص)، به عنوان حاکم اصلی و والی جامعه، تنها صدق بوده است. پیامبر اکرم در رویکردی صادقانه، و برخلاف رویکردهای نوظهور رقیب گفتمان فاطمی، در اعلا درجۀ صداقت قرار داشتند.
بنا به پاره گفتار «قد رزینا به محضا خلیقته صافی الضّرائب و الاعراق و النّصب» ، پیامبر اکرم از جنبۀ وجودی و شخصیتی به دور از هر کاستی، ناخالصی «محضا خلیقته» معرفی می شوند: انسانی که سرشت پاک و نیک (صافی الضرائب) داشتند و از شالوده ای کریم بهره برده و از اصلی نیکو (و الاعراق و النّصب) برخوردار بودند. عدول از ضمیر مخاطب «ک» به ضمیر مفرد مذکر غائب «ه» در «خلیقته» ، در تأیید علو منزلت ایشان و از حیث روانی مؤید عظمت وجود پیامبر اکرم (ص) و مرتبۀ بالادست نایافتنی ایشان است. در فراسوی واقعیت های ذکر شده در خصوص شخصیت پیامبر اکرم (ص)، آنچه از اوصاف شخصیت پیامبر بیان می شود و آن بهترین بودن در بندگی، صداقت، عزّت، خلوص طینت و نیکو سرشتی و اصلی که مدلول مؤکد حضرت فاطمه زهرا (س) عنوان می گردد، خصائص زمامدار حکومت اسلامی است که لاجرم باید متصف به آن ها باشد.
پیامبر اکرم (ص) دریافت کنندۀ بهترین کلام (علیک تنزل من ذی العزّة الکتب) از خالق-پروردگار صاحب اصلی عزت-بودند. تقدیم متعلّق «علیک» بر متعلّق «تنزل» ، مفید معنای حصر و اختصاص است و این مطلب را نشان می دهد که غیر از وجود پیامبر اکرم، هیچ کس قابلیت دریافت این پیام هدایت گر و عزت ساز را نداشته است و نخواهد داشت.
در پاره گفتار «علیک تنزل من ذی العزّة الکتب» ، «منظور از «الکتب» آیه های قرآن یا سوره های قرآن است که خود کتابی نوشته شده است؛ همچنین، می تواند به معنای این باشد که کتاب قرآن از جنس همان کتاب های آسمانی پیشین و در بردارنده معنا و مفهوم آن ها است» .[36]ارتباط کلامی و هم نشینی واژگانی «الکتب» و «العزّة» از دیدگاه ایدئولوژیک حضرت حکایت دارد؛ بدین معنا که کتاب قرآن با مضامین عالی و دلالت های روشن، هدایت کننده و اتصال دهنده به منبع لایزال عزت، و سعادت بخش و نجات دهنده خواهد بود. قرآن با سرچشمه گرفتن از عزت لایزال الهی پیام آور رشد و هدایت است و جامعه را در مسیر عزت مداری قرار می دهد. توجه به قرآن و عمل به دستورات آن، هدایت بخش و عزت آفرین خواهد بود.
حضرت فاطمه زهرا (س) در بیت ششم اشاره می کند: «و کنت بدرا و نورا یستضاء به» . پیامبر اکرم (ص) در زمان حیات خویش به عنوان رکن روشن گر جامعه مطرح بودند. تشبیه شخصیت پیامبر در میان جامعۀ مسلمانان به نور و ماه، بیان گر این است که ایشان همچون نوری در میان تاریکی و گم راهی بوده که راه را روشن می ساخته اند. جامعه در پرتو نور وجود ایشان که بندۀ مخلص خداوند بوده، راه درست را تشخیص می داده است؛ و این ساخت واژه ایدئولوژیک بر این دلالت دارد که هدایت در گفتمان و در مسیر و خط نبوی است و گفتمان های معارض با گفتمان نبوی در تضاد با حقیقت و روشنی هدایت قرار دارند.
6- 1- 2- قوم تو، مردانی، بدا، تکثر آراء و خطوط، تشتت و اختلال
در جامعۀ اسلامی که برمبنای آیات و دستورات الهی به دست پیامبر اکرم (ص) بنا و بر چارچوب معینی استوار گردید، در زمان حیات ولّی گرانقدر جامعه در راه درست و شناخته شده و تعریف گشتۀ گفتمان نبوی قرار داشت. مردم در هر نقطۀ مبهمی با توسّل به وجود پیامبر اکرم (ص) نقاط تاریک ذهن خود را روشن می کردند. از همین رو، در بیت دوم واژه «قوم» در اضافه به لفظ «ک» معرفه می شود؛ بدین معنا که مردم در انتساب و ارتباط به پیامبر (ص) «قومک» بودند و از صیاغ نکرده به صیاغ معرفه وارد شدند و ماهیت قابل تشخیص ودرستی یافتند.
نکتۀ شایان توجه این است که حضرت، از قوم پیامبر (ص) که بالتّبع قوم خویش هستند، نه تنها «قومنا»، یعنی «قوم ما» تعبیر نمی کنند، بلکه از آن ها با ساخت واژ زبانی نکرده «رجال، به معنای مردانی» سخن می گویند. حضرت صدیقه زهر ا (س) از قوم خویش و مخاطبان خود که در واقع چهره های برجسته و نامی جامعه بودند، به عنوان مسببان تحولات مغایر با خط نبوی، با عدول از صیغۀ معرفه به صیغۀ نکره، با واژه «رجال» تعبیر می کند: «أبدت رجال لنا نجوی صدورهم - لمّا مضیت و حالت دونک الکثب» و «تجهمّتنا رجال و استخفّ بنا» . ساخت واژ تنکیر در «رجال» بر این دلالت دارد که چهرۀ نوظهور آنان، نامألوف و شایستۀ بی توجهی است؛ کما این که این صورت زبانی می تواند بر تحقیر و تقبیح آنان نیز دلالت کند.
از سویی، واژۀ «أبدت» می تواند دارای بار ایدئولوژیک و کنش منظوری باشد. «بدأ بالشّیء» به معنای شروع به چیزی کردن است و «ابتداء» به معنای اول یک چیز و شروع یک چیزاست؛ بدین معنا که این افراد با فرصت طلبی شروع به بدعتی تازه نمودند. عمل کرد این افراد باصیغۀ مؤنث «أبدت رجال-تجهّمتنا رجال» تعبیر می شود که آوردن صیغۀ مفرد مؤنث برای جمع مذکر عاقل، می تواند دلالت بر تحقیر آنان داشته باشد. در شخصیت شناسی این افراد و تبیین عملکردشان، مهم این است که آنان به دنبال پیروی از خط مشی نبوی نبودند و همواره در نهان خود اموری می پروراندند. نجوای سینه ها (نجوی صدورهم ) و به روایتی دیگر، نیت های قلبی آن ها (فحوی قلوبهم) بر خلاف ظاهرشان و در تعارض با گفتمان نبوی (ص) بوده است.
با پیش انگاشت واقعیت گفتمان های نوظهور، می توان دریافت، باطن و نیات درونی که در زمان حضور و حیات رسول اکرم (ص) امکان بروز نداشته اند، قطعا برخلاف رضایت حضرت پیامبر (ص) بوده است. «أبدت رجال لنا... لمّا مضیت و حالت دونک الکثب» ، یعنی وقتی حضرت رسول اکرم (ص) چشم از جهان فروبستند، این نیت ها و این باطن ها آشکار شد و خود نشان این است گفتمانی که این افراد بعد از رحلت نبی (ص) براساس همان باطن های پنهان داشته اند، خود بیان می کردند که ناصواب بوده است.
حضرت فاطمه زهرا (س) در انتقاد از گفتمان های نوظهور و اثرگذار بر خطوط فکری و ایدئولوژیک جامعه، از آن ها به عنوان «أنباء» و «هنبثة» (قد کان بعدک أنباء و هنبثة لو کنت شاهدها لم تکثر الخطب) تعبیر می کند. «أنباء» از «نبأ» به معنای اقوال و اخبار شگفت؛ بنا به دلالت آوایی (الف ممدوده)، به آوای طویل و عریض گفتمان هایی که در گوش جامعه نواخته شد؛ و در کنش بیانی غیر مستقیم، به مباحث مطرح شده در باب غصب فدک و غصب خلافت اشاره دارد. «هنبثة» به معنای «امر شدید و در هم آمیختن اقوال»[37]است که بنا به دلالت واژگانی و آوایی، به معنای گفتمان هایی است که بر پیکر جامعه گران و سنگین آمده است و به عبارتی، «اقوال متفاوت و آراء گوناگونی که بر پیکره جامعه شدیدا تحمیل گشته است».[38]تعبیر از این آراء و اقوال در صورت زبانی نکره، کنش منظوری ساخت واژه را در راستای زشت و نامألوف دانستن، ناصواب و ناهمگون خواندن این گفتمان ها از نظر اهل بیت (ع) و متضاد خواندن آن ها با روح جامعۀ نبوی و خط فکری جامعۀ اسلامی قرار می دهد.
«لو» إمتناع با معنای شرط و تعلیق، حدوث این آراء و اقوال را در گرو عدم حضور نبی اکرم (ص) قرار می دهد؛ بدین معنا که اگر پیامبر اکرم (ص) حاضر و حاکم و شاهد بود (لو کنت شاهدها)، به طور قطع و یقین (لم تکثر الخطب)، چنین تکثری و چنین گفتمان های متعارضی حادث نمی گشت. با توجه به این که شکل خاصی که نظام دستوری هر زبان به خود می گیرد، رابطۀ تنگاتنگی با نیازهای اجتماعی و فردی ای دارد که زبان باید انجام دهد،[39]این صورت زبانی باهم نشینی واژگانی، وجه ایدئولوژیک گفتمان را باز می نماید. ساخت واژهای زبانی همچون لو، لم، نکره آوردن أنباء و هنبئة به منظور تقبیح و ناروا شمردن باورهایی که در میان جامعه طبیعی شده است، این گفتمان های غالب و این آراء و اقوال تأثیرگذار از سوی افرادی که خود را به جای پیامبر (ص) حاکم می دانند، متعارض با خط نبوی قلمداد شده و گفتمان اهل بیت همسو با گفتمان نبوی معرفی می گردد.
واژه ی «اختلال» از واژگانی به کار رفته در صورت های زبانی گفتمان است: «و اختلّ قومک فاشهدهم و لا تغب» . «اختلال» به معنای از هم پاشیدگی نظام ساختار یک چیزاست؛[40]و «خلل» به معنای فاصله و شکاف بین دو چیز است و در واقع شکافی است که میان دو چیز حاصل می شود و آن ها را از هم می پاشاند.[41]این واژه در کمال حسن دلالت و با تمام ساختار دلالتی (آوا، حروف و معنا) شدت تأثیر گفتمان ها و چند صدایی های حاصل گشته پس از رحلت پیامبر را در تفرقه افکنی در جامعه تبیین می کند. در نگاه تیزبین حضرت فاطمه زهرا (س)، این تحول و انقلاب جامعه به سبب خلأ حاصل گشته در فقدان پیامبر اکرم (ص) است. صورت های زبانی بافت گفتمان، همچون «لم» در «لمّا قضیت/لما فقدت /لما مضیت» ، تمنی «لو» در «لو کنت شاهدها لم تکثر» و دوگانه های کلامی (فاشهدهم و لا تغب /حالت دونک )، با پیش انگاشت واقعیت پذیر، بار ایدئولوژیک و معنایی فراتر از صورت زبانی دارند. حضور و تجلی این گفتمان های تفرقه انگیز در جامعه، در تضاد با حضور پیامبر (ص) و گفتمان نبوی و اهل بیت (ع) بیان می شود؛ یعنی اگر رسول اکرم (ص) در قید حیات بود، هرگز این گفتمان ها حاصل نمی گشت؛ پس تجلی آن ها برخلاف رضایت پیامبر اکرم (ص) بوده است.
6- 1- 3- اهل بیت، قرابت و منزلت، خیر فراوان، زمین غصب شده (ارث)، انس به آیات وحی
حضرت فاطمه زهرا (س) در طول گفتمان منظوم قصیدۀ بائیه (بجز یک بیت) اغلب از خانوادۀ خویش-خاندان اهل بیت (ع) -با ضمیر متکلم مع الغیر تعبیر می کند. آوردن ضمیر «ما» بدین معناست که آنچه حضرت فاطمه زهرا (س) در گفتمان خویش مطرح می کند، جنبه شخصی ندارد، بلکه تمام موضوع ها در خصوص کل خانوادۀ ایشان، یعنی اهل بیت پیامبر اکرم (ص) است. استفاده از واژۀ «اهل» در بیت سوم در بیان منزلت، (کل أهل له قربی و منزلة -عند إله حتّی الأدنین مقترب)، می تواند این دلالت را تأئید کند. رابطۀ اهل بیت (ع) و پیامبراکرم (ص) در عین رابطۀ نزدیک نسبی، رابطه ای بسیاری نزدیک و سراسر عاطفه و خیر و لطف تعبیر شده است. ضمیر مفرد مخاطب در صحبت از پیامبر اکرم (ص) در طول شعر در خطاب کسی که رحلت کرده و در عدم قرابت مکانی می تواند به معنای رابطۀ بسیار نزدیک و قرابت روحی و قلبی در عین رابطۀ نزدیک نسبی باشد.
وجود پیامبر (ص) در طول دوران حیاتشان برای خاندان اهل بیت (ع) «کلّ الخیر» یعنی سراسر خیر و برکت بودند (فقد فقدت و کل الخیر محتجب) . (ال و کل) در (کل الخیر) دلالت بر شمولیت و همه جانبه بودن خیر دارند. خیر فراوان وجود پیامبر اکرم (ص) در طول حیاتشان برای خاندان اهل بیت (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) در بیت سوم در تعبیری استعاری و تشبیهی ضمنی، به رابطۀ زمین و باران فراوان و پرخیر و برکت (إنّا فقدناک فقد الأرض وابلها) شبیه می گردد. «وابل» به شدیدترین باران گفته می شود، بارانی که موجب سرسبزی، خرمی و طراوت زمین و تکثیر فوائد آن می گردد؛[42]لذا، این ساخت واژگان درهم آوایی و هم نشینی کلامی می تواند همه جانبه بودن خیر پیامبر اکرم (ص) را نشان دهد. خیر با تمامی شمول، هم خیر مادی و هم خیر معنوی را دربرمی گیرد. به کار بردن واژگان در یک حوزۀ دلالتی (زمین)، از جمله «فقد الارض» «کل الإرث/الأرض مغتصب» «ضاقت علی بلادی» «الترب» «الکثب» ، می توانددر ذکر خیر مادی، و معنای ضمنی تشبیه فوق الذکر اشاره به تنها ارثیۀ خاندان اهل بیت ( ع) از پیامبر اکرم (ص) داشته باشد، یعنی همان حقی که از سوی جامعه و سران حاکم بر نظام فکری و سیاسی جامعۀ پس از رحلت ایشان، غصب شد.
اما خیر معنوی وجود پیامبر برای اهل بیت، در بیت هفتم این گونه معرفی می شود: «قد کان جبرئیل بالآیات یؤنسنا» . خیر معنوی در واقع انس با آیات وحی و مفاهیم بلند قرآنی است که در زمان حیات بر پیامبر نازل می گشت. هم نشینی واژگان و ترتیب الفاظ «جبرئیل-آیات-نا» دلالت بر رابطه ای دارد که بین جبرئیل و اهل بیت در اثر آیات نازل شدۀ قرآن برقرار گردید. خانۀ اهل بیت (ع) کرامت و عصمت در دوران حیات پیامبر (ص) محل نزول وحی و قلب های آنان محل حفظ آیات بوده است. جبرئیل با آوردن پیام وحی و نزول آن بر پیامبر (ص) با این خاندان در ارتباط بود.
6- 1- 4- مصیبت، اندوه، تعرض، اهمال، تحقیر، تگنا، غصب، آزردگی، ظلم
گفتمان فاطمی، در ساخت بافت متن خویش، از واژگان و تعابیری بهره می برد که شرایط و بافت موقعیتی بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) را بازنمایاند. در این راستا، از یک سو شدت مصیبت وارده بر قلب اهل بیت را بیان می کند، و از سوی دیگر برخورد نامناسب جامعۀ دستخوش تغییر را با آنان روشن می سازد.
بیت یازدهم و دوازدهم با ساخت واژه های تأکیدی، همچون «إنّ، قد، دلالت فعل ماضی» ، مخاطبان گفتمان را جاهل به خبر فرض می کند و به آنان از مصیبتی خبرمی دهد که خود واقف به آن هستند. با عبارت «إنّا/قد رزینا» با تأکید از مصیبت صحبت می کند، گویاحضرت فاطمه زهرا (س) مخاطبان را نسبت به نوع، شکل، شدت و حدّت این مصیبت بی خبردانسته اند. این مصیبت بسیار سنگین را چنان بی سابقه می دانند، (بما لم یرز ذو شجن من البلیّة لا عرب و لا عجم)، که هیچ کس از عرب و عجم بدان دچار نگشته است. سنگینی و تفاوت عظمت این داغ به دو علّت است. بنا به آنچه در گفتمان شعر مورد انتقاد است، از یک سو، دربارۀ سبب غم نخست، به شخصیت بی نظیر پیامبر اکرم (ص) در بیت یازدهم و دوازدهم (فقد رزیناه... ) اشاره شده، و از سوی دیگر، از رابطۀ پیامبر (ص) با اهل بیت (ع) سخن به میان آمده است: (فقد فقدت و کل خیر محتجب) . خیری که ایشان برای اهل بیت (ع) به همراه داشتند و آرامشی که برای آنان به ارمغان می آوردند و منزلت و جایگاهی که برای آنان قائل بودند، با مرگ آن حضرت (ص) در جامعۀ پس از رحلت، از بین رفت. اندوه قلبی حضرت فاطمه زهرا (س) به حدی بوده است که (در بیت نهم) آرزو می کنند: «فلیت قبلک کان الموت صادفنا» ، یعنی، ای کاش قبل از مرگ پیامبر، خود و اطرافیانشان می مردند. آن حضرت (س) در تعبیر از غم خویش در بیت دوازدهم می فرمایند: «فسوف نبکیک ما عشنا و ما بقیت - لنا العیون بتهمال له سکب» . «سکب و همل» به معنای جاری شدن اشک است.[43]«تهمال» در ساخت صرفی دروزن «تفعال» بر تکثیر و مبالغه دلالت دارد. بدین معنا که کاسۀ چشم در غم فقدان پیامبراکرم (ص) لبریز از اشک حسرت گشته و عنان اشک رها شده است و جریان خواهد یافت. این واژگان در ساخت عاطفی، انگاره های ذهنی مبتنی بر پیوند عاطفی نزدیک پیامبر (ص) و حضرتفاطمه زهرا (س) و اهل بیت (ع) را یادآور می شود که با کنش منظورشناختی و کاربردشناختی در برانگیختن عواطف مخاطبان به دنبال کنش تأثیری است.
حضرت فاطمه زهرا (س) در طول گفتمان خویش، در تعبیر از جامعه و سران حاکم و نیزدر نقد عقاید و بسترهای ایدئولوژیک و رویکردهای تحول یافتۀ اجتماع، از صورت های زبانی مجهول و نکره، همچون «سیم، محتجب، مغتصب، استخفّ، رجال، أنباء، هنبثة» استفاده می کنند. این افراد (رجال) که مستحق تنکیر و تقبیح اند، با چهره ای کریه بر اهل بیت شوریدند. در واقع، آن کراهت باطنی آنان (فحوی صدورهم) که در طول حیات رسول کتمان می کردند، اینک (لمّا فقدت/لما مضیت/حالت دونک الترب) در فراغ ایشان، در چهره های خویش (تجهّمتنا) نمایان ساختند و سعی کردند اهل بیت (ع) را در موضع بی مبالاتی (استخفّ بنا) قراردهند و از منزلت آنان بکاهند. استخفاف در بیت پنجم به معنای از ارزش کاستن و طلب حقارت کردن است. این صورت زبانی در باب استفعال و به صورت مجهول (استخفّ بنا) میتواند بدین امر دلالت داشته باشد که این افراد سعی داشتند از منزلت «نا» ، یعنی اهل بیت (ع)، بکاهند و مطالبۀ درونی آنان چنین هدفی بود؛ درحالی که خود استحقاق این تحقیر و تنزل را داشتند.[44]نکره و مجهول آوردن ساخت واژه ها، در عین حال که می تواند به معنای دور بودن این شئون از ساحت مقدس اهل بیت (ع) باشد، عدم اشارۀ مستقیم به فاعلان نیز می تواند به معنای زشت شمردن عمل کردشان دلالت کند.
تنها جایی که حضرت فاطمه زهرا (س) در طول قصیدۀ بائیه، به تفکیک خود از اهل بیت (ع) مبادرت می ورزند، بیت هشتم است: «ضاقت علیّ بلادی بعد ما رحبت و سیم سبطاک خسفا فیه لی نصب» . «الحسن و الحسین سبطا هذه الأمة».[45]حضرت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام ) دو سبط نبی اکرم (ص) هستند. دو سبط امت اسلامی نائب فاعل (سیم) مورد بی توجهی و اهمال قرار گرفتند. امر ناپسندی که در صیاغ مجهول، از ساحت آن دو بزرگوار دور است؛ ازاین رو از ذکر نام فاعلان این فعل قبیح، به سبب آلوده نکردن زبان، احتراز شده است.
از آن جا که «سطح همنشینی و پیوستگی کلامی با یک رابطه نزدیک اتحاد می یابند، ائتلاف رابطه خطی نظام زبان را می سازد. در رابطه جانشینی نیز مفاهیم رقم می خورد»؛[46] ازاین رو لازم است برای درک فحوای کلام، کل ساختار و بنای ساختمان کلام نیز مورد نظر قرار گیرد. «نصب الشیءُ أو الأمرُ فلاناً» یعنی او را آزرد و رنجیده خاطر ساخت. «نصب الشیء»، یعنی او را بالا برد و «رفیع المنصب» یعنی دارای جایگاه کریم و مقامی بلند؛[47] کما اینکه النّصاب -جمع، نصب: اصل، نژاد، آغاز هر چیزی را گویند. این دو تعبیر در ساختمان کلام می تواند نشان دهندۀ ارتباط مدلول این دو صورت کلامی باشد و این مفهوم را برساند که مقامو جایگاه حضرت فاطمه زهرا (س) که به مقام پیامبر اکرم (ص) منتسب است، نباید مورد بی مهری قرار گیرد. «نصب» به معنای آزار متوجه «نصب» مقام والای حضرت گشته، درحالی که بی عدالتی و آزار، از شأن سفارش شدۀ آن حضرت (س) و خاندان مطهرش به دور است.
بخشی از ظلم روا شده به خاندان اهل بیت (ع)، تصاحب اموال موروثی ایشان است؛ ازاین رو، مسئلۀ غصب حقوق حقۀ اهل بیت در جای جای ساختار گفتمان، مستقیم و غیر مستقیم، بیان می شود: «لما فقدت فکلّ الارض مغتصب» و در روایتی (فکلّ الإرث مغتصب)، اشاره به این دارد که بعد از رحلت پیامبر (ص)، جامعه در برابر اهل بیت موضع گرفت و حقوق آنان را به تصاحب درآورد. تکرار واژه «فقد» ، به معنای از دست دادن چیزی که مالک آن بوده ای، در طول گفتمان، در ابیات 2، 5، 7، به طور غیر مستقیم می تواند برگرفتن ناحق ملک موروثی اهل بیت (ع) دلالت کند. همچنین، در بیت دوم، «فقدناک فقدَ الأرض» و در تشبیه فقدان پیامبر (ص) برای اهل بیت به فقدان باران برای زمین، کنش بیانی غیر مستقیم کلامی نیز می تواند مورد نظر باشد؛ این که به تبع از دست دادن پیامبر (ص)، زمینی که متعلق به اهل بیت (ع) و شخص حضرت-فاطمه زهرا (س) بود، از دست رفت. بیت هشتم (ضاقت علیّ بلادی بعدما رحبت)، نه تنها می تواند به این مفهوم باشد که با مرگ تو (پیامبر) دنیا برایم تنگ و غیر قابل تحمل شد، بلکه معنای مستقیم واژگان نیز می تواند هدف به شمار آید، و به معنای کاسته شدن از وسعت مادّی زمین با غصب بخشی از زمین ارث این خاندان تلقی شود. «ضاقت علیّ بلادی» هم اشاره به غصب زمین موروث، ملک حضرت فاطمه زهرا (س) دارد، و هم در معنای کنایی از به تنگ آمدن ایشان از اوضاع جامعۀ اسلامی حکایت نماید.
ساخت واژ مشهود در گفتمان، غصب و فقدان است. گفتمان فاطمی معتقد است، بلافاصله بعد از رحلت پیامبر، جامعه در برابر حقوق اهل بیت موضع گرفت که از آن به «لما فقدت فکل الارض مغتصب» و در روایتی به «فکل الارث محتجب) قرار داده، به گونه ای که الگوی غصب و ظلم حاکم گشته است. در عین حال، صورت زبانی مجهول در تعبیر از غصب (در واژۀ مغتصب) و عدم اشارۀ مستقیم به فاعلان، می تواند بر ظلم و غصب و بر بی عدالتی ناهمگون با گفتمان نبوی دلالت نماید.
اواخر گفتمان، بیت چهاردهم (سیعلم المتولّی ظلمَ حامتنا یوم القیامة أنّی سوف ینقلب)، برخلاف سیاق گفتمان، در به کارگیری صورت زبانی مجهول و نکره در تعبیر از ظلم و ظالمان، به صورت زبانی معرفه و معلوم تغییر جهت می دهد. پس از روشن گری در سخن، ازچهرۀ واقعی ظالمان و بعد از بیان رویکردهای ظالمانه و انحرافی در جامعه، نقاب از صورت این افراد و اعمالشان کنار زده می شود. اسم فاعل، یعنی متولیان و فاعلان ظلم، در ساخت معرفه به کار می رود. بدین معنا که این افراد با اعمال خود، در سرپرستی ظلم به «حامتنا» یعنی ظلم و آزرده ساختن اهل بیت (ع)، در تعریف و شناخت قرار می گیرند. فاعلان و متولیان این ظلم آشکار به اهل بیت (المتولّی ظلم حامتنا)، خود پرده از ماهیت مجهول و پنهان قلب هایشان برمی دارند، و در اضافۀ لفظی به ظلم، معرفه و قابل تشخیص می شوند؛ و بدین گونه اعمال قیامتی که دور می انگارند، به زودی نتیجۀ اعمال خود را خواهند دید.
6- 2- سطح تفسیر
ساخت واژه های زبانی پس از کنش بیانی و انتقال معنای مستقیم الفاظ، بنا به بافت موقعیتی گفتمان به دنبال کنش های منظور شناختی خاصی هستند؛ ازاین رو، گفتمان فاطمی درمقابل گفتمان های رقیب، در رابطۀ بینامتنی که با سازواره های ذهنی مخاطبان خود برقرار می کند، می کوشد اندیشۀ مورد نظر خویش را در ذهن ها جای دهد.
6- 2- 1- بافت موقعیتی گفتمان
گفتمان فدکیه، در مسئلۀ اعتراض به غصب إرث فدک به فرمان خلیفۀ وقت، که از سوی حضرت فاطمه زهرا (س)، در بافت مکانی و زمانی و تاریخی خاص پس از رحلت نبی اکرم (ص) بیان شده، گفتمانی با اهداف ویژه، متناسب با باورهای گروهی خاص در جامعه و در تقابل با گفتمان رقیب مطرح گردیده است.
بافت موقعیتی این قصیده، تاریخ پس از رحلت نبی اکرم (ص) است. گفتمان برپایۀ نقطه عطف زمان رحلت پیامبر (ص)، یعنی نقطۀ تحولات جامعۀ نبوی، بنا می شود (و آختلّ قومک فاشهدهم و لا تغب) . بازۀ زمانی گذشته (ماضی )، برای تعبیر از کل رویدادها، ساختارها و الگوهای اجتماعی، فرهنگی، نظام سلطه و قدرت در طول جامعۀ اسلامی آن عصر و کل احداث و رخدادها از ماضی دور، یعنی دوران حیات رسول اکرم (ص) و دوران ولایت نبوی ایشان، تا زمان رحلت پیامبر (ص) و زمان جاری شدن گفتمان فدک، استفاده شده است و میان وضعیت قبلی و فعلی جامعه که منجر به پدید آمدن گفتمان فاطمی گشته است، به قیاس می پردازد. موقعیت محیطی و جامعه شناختی گفتمان، وقایع اجتماعی و سیاسی جامعۀ اسلامی پس از رحلت رسول است. هرچند که چهرۀ حضرت فاطمه زهرا (س) رو به مزار پیامبر و در ظاهر خطاب به پیامبر اکرم (ص) است، اما مخاطبان گفتمان، مردم و نیز داعیان و الگودهندگان خطوط فکری جامعه، مخاطبان خطبۀ فدک هستند.
گفتمان در مقطعی از تاریخ تحولات اجتماعی سدۀ هفتم هجری قمری صورت می گیرد که گفتمان های رقیب، گفتمان غاصبان و مردم فریب خورده (تجهّمتنا رجال و استخفّ بنا)، سعی داشتند در پوسته ای به ظاهر اسلامی، با تفسیر آیات قرآن به نفع خود، غصب ارث فدک و یا تصاحب خلافت را مشروع جلوه دهند.[48]
پیش فرض گفتمان رقیب، بر این مبنا انجام می گیرد که قدرت و مشروعیت از آن خود او است و گفتمان فاطمی حجیت ندارد؛ اما گفتمان فاطمی در تقابل با آن و بر پایۀ حقانیت و مشروعیت و پشتوانۀ وحیانی شکل می گیرد. گفتمان فاطمی به منبعی از قدرت، یعنی انتساب به پیامبر (سیم سبطاک) و ارتباط به وحی (قد کان جبریل بالآیات یؤنسنا) متصل می گردد، تا هم مورد قبول عقل سلیم قرار گیرد و هم مورد تأیید باور متعارف جامعه و مردم باشد؛ بدین سان، با انگشت گذاشتن بر این نوع قدرت، طرح واره های ذهنی و دانش زمینه ای مخاطبان برانگیخته شود و با توسل به نقش بینامتنیت تاریخ، مذهب و فرهنگ، مخاطبان گفتمان متأثر گردند.
6- 2- 2- رابطۀ بینامتنی گفتمان با پیش زمینه ها و سازواره های اندیشگانی، معرفتی و شناختی
«از آنجا که مشارکان هر گفتمان بر پایه پیش فرض هایی که مجموعه گفتمان های پیشین را به گفتمان کنونی پیوند داده است عمل می کنند همین پیش فرض ها هستند که تجربه های مشترک، اشارات و تلویحات را در گفتمان تعیین می کنند» . [49]ازاین رو می بینیم حضرت فاطمه زهرا (س) گفتمان منظوم (قصیدۀ بائیه ) را به گفتمان منثور (خطبۀ فدک ) در پیوند بینامتنی نزدیک قرار می دهند، تا استدلال هایی که حضرت در طول خطبه به شکل مفصل ارائه دادند، یادآوری کنند، و جامعه را از عمل کرد و رویکرد خود هوشیار سازند. آنچه از گفتمان در بخش توصیف گفته شد، در ارتباط کاربردشناسی با مخاطبان و ارتباط بینامتنی با سازواره های ذهنی آنان، می کوشد مخاطبان را میان فرایندهای کنونی، و رخدادها و واقعیت های گذشته نگه دارد، تا در میان آنچه رخ داده و آنچه شایسته بوده است رخ دهد، به تحلیل درست نائل گردند.
حضرت فاطمه زهرا (س) در باب سخن از پیامبر (ع)، وجود ایشان را هدایت گر توصیف می کنند و از خصایصی که شایستۀ رهبری جامعۀ اسلامی است، سخن می گویند، تا الگوهایی تکوین یافته در دوران حیات نبی دوباره احیا شود و در خصوص رهبر شایستۀ جامعه اسلامی سره از ناسره تفکیک گردد. آن حضرت (س) خصایصی از پیامبر (ع) را ذکر می کنند که نه تنها تجلی دهندۀ حیات ایشان در گذشته است، بلکه با متن آیات قرآن نیز پیوند دارد. آن جاکه وجود پیامبر (ص) را به نور هدایت گر تشبیه می کنند، در رابطه ای جانشینی در تضاد با ظلم و ظلمت حاکم در جامعۀ آن زمان، در رابطه ای بینامتنیّتی، آیه «و داعیا إلی اللّه بإذنه و سراجا منیرا»[50](و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی روشنی بخش قراردادیم) را در ذهن تداعی می کنند، تا روشن نماید جامعۀ مسلمانان با نور هدایت گر وجود پیامبر اکرم (ص) نشأت گرفته از حق، توان دست یابی به مقصد مشخص جامعۀ اسلامی، یعنی رسیدن به کمال، را خواهد داشت. به عبارت دیگر، تمام دست آوردهای جامعۀ اسلامی از منبع وجود پیامبر اکرم (ص) حاصل شده است، لذا، هر زمان جامعه به آن تمسک جوید، هدایت خواهد شد. این بخش از قصیده در تعامل بینامتنیّتی کامل با خطبۀ فدک، به جامعه، در خصوص خطر بازگشت به دوران تاریک گذشتۀ خویش، هشدار می دهد.[51]حضرت فاطمه زهرا (س) در گفتمان خویش سعی می کنند به نحوی تبیین نمایند که رحلت پیامبر (ص) تنها رحلت از دیدۀ عیان است و هرگز به معنای محو و نابود شدن ایشان و راهشان نیست؛ و یادآور می شوند، اینک مانع و حجاب و پرده بر چشم ظاهر افتاده، درحالی که حقیقت همان چیزی است که رسول اکرم (ص) تبیین فرمودند؛ امری که هرگز نباید در هیچ عصر و دورانی مورد تردید و انکار قرار گیرد.
آن جا که در قصیده ذکر می شود: «فأشهدهم فقد نکبوا» ؛ فاء تعلیل، علت عدم حضور پیامبر (ص) را سبب ساز گمراهی، نکبت و انحراف جامعه از جادۀ هدایت می خواند؛[52]چرا که در فقدان وجود ولایی نبوی، نهادهای الگودهنده سعی در جهت دهی به نفع مصالح خود داشتند و با بر هم زدن پایه ها و ارکان شالودۀ فکری، عقیدتی، سیاسی و اجتماعی، موجب تحول و دگرگونی در بستر جامعه شدند. این مطلب به طور مفصل در خطبۀ فدک بیان شد و حضرت فاطمه زهرا (س) در خصوص بروز حرکت های انحرافی و شیطانی در خطبه[53]هشدارهای مفصلی دادند؛ از این رو، در این قصیده انگاره های ذهن مخاطبان در پیوند با خطبه قرار می گیرد و همچنین با بینامتنیّت در دلالت به متن گفتمان خطبۀ فدکیه «أ تقولون مات محمد فخطب جلیل...» و نیز آیه ای از قرآن «أ فإن مات أو قُتِلَ إنقلبتم علی أعقابِکم و مَن ینقلب علی عقِبَیه فلن یضرَّ اللّهَ شیئا و سیجزی اللّه الشاکرین»[54] (محمد (ص) فقط فرستادۀ خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی گردید؟ هرکس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمی زند و خداوند به زودی شاکران را پاداش خواهد داد)، حقیقت شایسته را یادآور می سازد، تا با ایجاد کنش تأثیری لازم، بستر و زمینۀ تحول در افراد جامعه ایجاد گردد.
حضرت فاطمه زهرا (س) با بیان ارتباط خاندان اهل بیت (ع) با پیامبر (ص) و سفیر روحی، جایگاه والای اهل بیت را مورد تأکید قرار می دهند، تا جامعه از ظلمی که در حق آنان روا داشته است آگاه شود و به راه درست برگردند. ایشان از انس با جبرئیل می گویند: «قد کان جبرئیل بالآیات یؤنسنا» تا بر این دلالت کنند که خاندان اهل بیت نزدیک ترین پیوستگی را با وحی و کلام وحیانی داشته اند؛ لذا، علم آنان و انس ایشان به آیات بیش تر از هرکس بوده و آنان بهتراز هرکس معنا و مفهوم آیات را درک می کنند؛ امری که حقیقتی قطعی است و هیچ کس نباید آن را نادیده بگیرد. ازاین رو خوانش ها و تأویل های تازه ای که گفتمان رقیب از آیات انجام داده و برای اهل بیت غریب بوده و با علم و دریافت آنان از آیات بیگانگی داشته است، در گفتمان فاطمی مورد انتقاد قرار می گیرد و نقض می شود، تا هرگز سزاوار استناد نباشد.
گفتمان فاطمی تبیین می کند که احتجاج ابو بکر و مردم همراه او در خطبۀ فدکیه برای انکار ارث حضرت فاطمه زهرا (س) و بالطبع خاندان اهل بیت، در برابر احتجاج آن حضرت (س) و تفسیر ایشان از آیات قرآنی، قطعا باطل و غیر قابل استناد است. این بخش از طریق بینامتنیت، خطبه را یادآور می شود که فرمودند: «فهیهات منکم و کیف بکم و أنی تؤفکون و کتاب اللّه بین أظهرکم» (شما را چه شده، چه می کنید و به کجا برده می شوید؟ آن هم درحالی که قرآن در میان شماست) ؛ و یا آن جا که فرمودند: «لبئس ما تأولتم» ، گفتمان های رقیب که نمی -توانستند حقایق قطعی جامعه را تغییر دهند، سمت وسوی آیات و روایات را با تأویل بسیارنامناسب و ناشایست، به نفع خویش تغییر دادند.[55]قصیده در پیوند کامل با خطبۀ فدک، جامعه را به سوی گفتمان قرآنی، و گفتمان مفسران واقعی قرآن و نه مقصود تحریف کنندگانآن، سوق می دهد.
رویکرد و عمل کرد بسیار نامناسب جامعه نسبت به اهل بیت (ع)، برخلاف کرامت ومنزلت سفارش شدۀ آنان در دوران حیات رسول اکرم (ص)، پس از رحلت با تمام خصوصیاتی که حضرت فاطمه زهرا (س) در قصیدۀ خود به آن اشاره می کند، پس از رحلت با تمام خصوصیاتی که حضرت فاطمه زهرا (س) در قصیدۀ خود به اشاره می کند، به شدت مورد انتقاد ایشان قرار گرفت. آن جا که گفتمان فاطمی اشاره می کند: «و کلّ أهل له قربی و منزلة عند الإله علی الأدنین مقترب» ، یعنی، هر خانواده ای با نسب و قرابت های خویشاوندی جایگاهی نزد خدا دارد و این روابط هرچه ویژه تر و در مسیر قرب الهی باشد، بهتر است. این گفتار با توجه به بافت موقعیتی و پیش زمینۀ مخاطبان، می تواند به نوعی تعریض و کنایه و هشدار به شنوندگان باشد، تا نخست اهل بیت خاص پیامبر اکرم (ص) را تشخیص دهند و سپس با درک رابطۀ نزدیک نسبی آنان به پیامبر و قرب منزلت شان به آن حضرت (ص)، حقوق ایشان را نادیده نگیرند و شأن و منزلت والای آنان را مورد بی مبالاتی قرار ندهند و به آنان اهانت نکنند. بی حرمتی به شأن اهل بیت (ع) و محرومیت آنان از حقوق مادی، از سوی جامعه و سران آن، نه فقط ظلم به آن حضرت (ص)، بلکه ظلم به فرزندان ایشان نیز محسوب می گردد.
این ظلم به خانواده، بیش تر از هرچیر موجب آزردگی خاطر حضرت فاطمه زهرا (س) است تا آن جا که می فرمایند: «لی نصب» ؛ و با دلالت ضمیر تکلم، عمق اثر این ظلم و بی عدالتی درجان خود را بیان می کنند. حضرت فاطمه زهرا (س) با استفادۀ بجا از واژه ی «نصب» ، به معنای آزردن و ناراحت شدن، با بهره گیری از بینامتنیّت، اذهان را به حدیث نبوی «فاطمة بضعة منّی ینصبنی ما أنصبها» : هرکس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است،[56]سوق می دهد، تا افراد در اعمالشان تجدیدنظر کنند و در میان دوگانگی (صدق و کذب) حاکم بر جامعه، حقیقت را تشخیص دهند.
پس از کلیۀ روشن گری های ضمن گفتمان در قصیدۀ بائیه، زشت شمردن چهره های جهت دهندۀ خط اجتماع و نظام سلطه و قدرت حاکم، گفتمان در اشاره به عاقبت ظالمان وغاصبان، می فرماید: «سیعلم الظلم حامتنا یوم القیامة أنّی سوف ینقلب»[57]و به آنان نسبت بهسرانجام کارشان در روز حساب هشدار می دهد. این بیت با اشاره بینامتنی به آیۀ قرآنی «و سیعلم الذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون» «آن ها که ستم کردند به زودی می دانند که بازگشتشان به کجاست» ، و نیز اشاره به بخشی از خطبۀ فدکیه دارد: «أنا إبنة نذیر لکم بین یدی عذاب شدید فاعملوا إنّا عاملون و انتظروا إنّا منتظرون» ، و در توبیخ این ظالمان، به شدّت آنان را نسبت به عذابی که به سبب نادیده گرفتن حقوق اهل بیت (ع) متوجه شان خواهد شد، هشدار می دهند.
6- 3- سطح تبیین
گفتمان به عنوان جزئی از روند مبارزۀ اجتماعی در ظرف مناسبات قدرت مطرح است. موقعیت گفتمان های رقیب در مقابل گفتمان فاطمی، موقعیت قدرت و اقتدار به شمار می آید. اما گویندۀ گفتمان فاطمی نیز از جایگاه قدرت و پایگاهی اجتماعی برخوردار است؛ لذا، گفتمان فاطمی در ابطال گفتمان رقیب ابزارهای اعتقادی آنان را هدف قرار می دهد و زیر سؤال می برد؛ در تأویل آنان از آیاتی که در تأیید و اثبات اعمال شان می آوردند، تردید روا می دارد؛ به جایگاه جامعه شناختی و روحانی خویش تکیه می کند و مخاطبان را به اندیشیدن وادار می سازد.
با توجه به کنش بیانی گفتمان و معنای اندیشگانی مورد نقد در گفتمان، معنای منظورشناختی و کنش تأثیری بر مخاطبان جامعۀ دارای تفکر گفتمان خودی، و یا رقیب (غیر خودی) و تلفیقی و یا مستقل، دعوت به بازگشت به مفاهیم بلند قرآنی و بستر فکری جامعۀ اسلامی در زمان حیات رسول اکرم (ص) است. گفتمان می کوشد شنوندگان با مرور داشته های پیشین و بایسته های دوران حیات نبی اکرم (ص) در انتقاد رویکرد فعلی شان، به حقیقت دست یابند و به راه درست برگردند و به این حقیقت رهنمون شوند که رحلت سازنده و جهت دهندۀ جامعه یا سلامی موجب تزلزل پایه های بینشی و سیاق عمل کرد انسان های متکی بر شخص حضرت گردید؛ ازاین رو، افراد مختلف سعی کردند با استفاده از خلأ موجود، افکار خویش را در جامعه مطرح نمایند و محور تفکرات را به دست گیرند.
گفتمان یادآور می شود که پیامبر اکرم (ص) با ابعاد وجودی خاص و خصائص ویژۀ والیان الهی، جامعه ای عزت مدار، خیر محور و سراسر لطف و نور بنا نمودند، اما پس از رحلت ایشان، جریان ها تغییر کرده و به عبارتی، انقلابی ایدئولوژیک رخ داده و لازم است مردم هشیار باشند و به راه درست برگردند.
کنش منظوری گوینده برای دست یافتن به کنش تأثیری و متقاعدکنندۀ مخاطبان، بازیابی الگوی نبوی، بازنمایی جایگاه اهل بیت در جامعۀ اسلامی و بر ملا ساختن چهره و ماهیت واقعی فاعلان و مؤثران گفتمان های رقیب است. حضرت فاطمه زهرا (س) با انتخاب راهبردهای کلامی، در تأیید الگوی شایستۀ اسلامی طراحی شده توسط نبی اکرم (ص)، به تأثیرگذاری در مخاطبان، ایجاد، حفظ و هدایت معنای مورد نظر در ذهن آنان، برای متقاعدسازی و همسو کردن اذهان با نوع تفکر و نگرش گفتمان فاطمی می پردازد، و در نهایت، ارزش گذاری و قضاوت مخاطبان در رد گفتمان رقیب را در آن ها نهادینه می سازد. ایشان راهبرد کلامی خود را بر هدایت و الگوسازی از رویکرد الهی پیامبر (ص) قرار داده، و کوشیده است مخاطبان را قانع سازد جامعه ای که خود را منتسب به رسول اکرم (ص) می داند، باید همواره بر خط و الگوی فکری تبیین شده از سوی آن حضرت (ص) حرکت کند و بنابر آن چارچوب قدم بردارد تا هیچ نقطه افتراقی در پیکرۀ نظام اسلامی حادث نگردد.
با توجه به این که ساخت مندی ایدئولوژیک زبان و متون را به سهولت می توان به ساختارها و فرایندهای اجتماعی پیوند داد که منشأ تکوین این متون هستند،[58]گفتمان ایدئولوژیک قصیده یبائیه با انتخاب ساخت های متناسب با اهداف خود در تحلیل تحولات جامعۀ اسلامی، به دنبال تولید و یا بازتولید و القای پیام و معنای خاصی در ذهن مخاطبان است. گفتمان با ساختار نحوی متناسب، از اهداف ایدئولوژیک سخن می گوید. ساخت های معلوم از جایگاه و منزلت اهل بیت (ع)، و صفات ویژۀ پیامبر اکرم (ص) که شایستۀ رهبر جامعۀ اسلامی است، حکایت می کنند؛ و ساخت های ایدئولوژیک نشان دار مجهول، در سخن از افرادی که به تغییر بستر جامعه پرداختند، ساخت هایی هستند که در جنبۀ کاربردشناسی بر پیش فرض واقعیت پذیر و بر انواع کنش های منظوری و انواع تلویحات و اشاره هایی استوارند که در سطوح پیش از آن ها سخن گفتیم.
در هر دورۀ حیات بشر، بسترهای غالب بر رویکردهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، عقیدتی، باورهای پیشین اجتماع را به چالش می کشند. سازه های بینشی و انگاره های قطعی و تلقی های حتمی را متناسب با اهداف خود و همسو با مقاصد خویش رقم می زنند و درونی می سازند و ایدئولوژی ها را تولید و تدوین می نمایند. آراء و اقوال حاکم بر جامعۀ نبوی پساز رحلت حضرت رسول، دقیقا همین روند را در به چالش کشیدن و تولید باورها دنبال کردند و موجب تشویش اذهان و تشتت آراء شدند تا حقیقت واقعی گم شود (و إختلّ قومک فاشهدهم و لا تغب) و مصالح صاحبان قدرت و سلطه حاکم گردد؛ لذا، انتقاد از بی عدالتی، حاکمیت ظلم، بی مبالاتی، غصب حقوق حقۀ اهل بیت در جای جای گفتمان در ساخت ایدئولوژیک صورت های زبانی اشاره می شود. حضرت فاطمه زهرا (س)، ضمن بیان جهان بینی و بینش عمیق خود از گفتمان های نوظهور، وضعیت کنونی جامعه را مورد نقد و تحلیل قرار می دهد، با بینامتنیّت، حقایق را در اذهان تداعی می کند و انگیزۀ تحول را در جان افراد به وجود می آورد. در نهای نیز، با برانگیختن حس عاطفی جامعه نسبت به پیامبر اکرم (ص) (فسوف نبکیک ما عشنا و ما بقیت - لنا العیون بتهمال له سکب )، عاطفه را در کنار قوۀ خرد قرارمی دهد، تا جامعه را، در عین تدبر و فهم وضعیت گفتمان رقیب (سیعلم المتولّی ظلم حامتنا - یوم القیامة أنی سوف ینقلب ) و درک عاقبت ظلم و دورویی، از طریق انگیزش عاطفی نیز تحت تأثیر قرار دهد.
آنچه حضرت فاطمه زهرا (س) در گفتمان خویش هدف قرار داده بودند، به خوبی تحت تأثیر قرار گرفت تا آن جا که حتی رأس گفتمان رقیب، یعنی خلیفۀ وقت، مجبور به پذیرش گردید و تصمیم گرفت فدک را به فاطمه (ع) بازگرداند، که ناگهان عمر وارد شد و از اجرای آن ممانعت نمود؛[59]این بی عدالتی نیز که دیگر به سخن و احتجاج زبانی قابل حل نبود، آن حضرت (س) رابسیار اندوهگین ساخت و باعث شد حضرت فاطمه زهرا (س) تا زمان مرگ خویش، از این خلفا و مردم فریب خورده دوری گزیند.[60]
نتیجه گیری
در تحلیل ساخت های ایدئولوژیک تحلیل گفتمان انتقادی، با توجه به ارتقاء تحلیل از سطح توصیف بافت زبان شناختی به سطح تفسیر و تبیین، یعنی اتصال متن با جامعه در بافت گفتمانی و نهادهای قدرت و ایدئولوژیک رقیب، به معانی و پیام های پنهان، تأثیرگذار و هدف مند در وراء متن که هدف نویسنده است، دست می یابیم. بازیابی متن قصیده در میان اسناد تاریخی صورت زبانی درست آن را در اختیار قرار می دهد؛ از سویی پیوند تنگاتنگ آن با متن و محتوای خطبۀ فدک بر سندیت آن مهر تأکید می زند.
تحلیل سطوح مختلف قصیدۀ بائیۀ حضرت فاطمه زهرا (س)، نشان داد آن حضرت (س) در گفتمان خویش به دنبال معرفی ماهیت گفتمان های رقیب ایدئولوژی حاکم بر جامعۀ آن روز و نهایتا توصیه به بازگشت به الگوی شایسته و ایمان هستند.
محور راهبرد گفتمان فاطمی بر نقطۀ رحلت پیامبر اکرم (ص) بنا می شود. ایشان با معرفی شخصیت پیامبر، جایگاه اهل بیت (ع)، وضعیت جامعه، به دنبال تأثیرگذاری در مخاطبان و ابطال ایدئولوژی نوظهور هستند. و به گونه ای به اذهان جهت می دهند که متوجه شوند مرگو حیات رسول اکرم (ص) هرگز نباید منجر به دگرگونی و بر هم خوردن شالودۀ نظام نبویگردد؛ و باید دانسته شود که حقیقت و شالودۀ نظام جامعۀ اسلامی در هیچ عصر و دورانی هرگز نباید مورد تردید و انکار قرار گیرد.
در گفتمان فاطمی، وضعیت جامعۀ زمان خویش و ماهیت سردمداران ظلم و الگودهندگان دروغین و نیرنگ باز تبیین می شود. گفتمان قصیده با بهره داشتن از رابطۀ نسبی با پیامبر (ص) و ارتباط نزدیک با منبع وحی، با یادآوری حقایق و برانگیختن طرح واره های ذهنی در پیوند بینامتنی با آیات قرآن کریم و خطبۀ فدک، برای ایجاد انگیزۀ تحول در مخاطبان تلاش دارد؛ ازاین رو، عنصر عاطفه و عنصر خرد را در مخاطب برمی انگیزد و با ساخت واژه های ایدئولوژیک، نه تنها ماهیت سردمداران ظلم، جهت گفتمان را از سیاق نکره به معرفه سوق می دهد تا بعد از تقبیح آنان، ماهیتشان نیز بیش از پیش آشکار شود. حضرت فاطمۀ زهرا (س) ریشۀ غصب حقوق خود (ارث فدک) و بی احترامی به اهل بیت (ع) را که در گفتمان رقیب وجهۀ موجه ایدئولوژیکی یافته است، با تکیه به آیات و روایات و انگاره های ذهنی مخاطبان روشن می سازد و بدین ترتیب خط فکری متناسب با الگوی نبوی را احیا می کند.
منابع و مآخذ
-قرآن کریم
-آقاگل زاده، فردوس (1385)، تحلیل گفتمان انتقادی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
-آقاگل زاده، فردوس (1386)، «تحلیل گفتمان انتقادی و ادبیات» ، فصلنامۀ ادب پژوهی، ش 1، صص 17-27-
-آقاگل زاده، فردوس (1390)، «توصیف و تبیین ساخت های زبانی ایدئولوژیک در تحلیل گفتمان انتقادی» ، مجلۀ پژوهش های زبان و ادبایت تطبیقی، صص 7-25-
ابن ابی الحدید (1404 ه. ق)، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی.
-ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق) (1413 ق)، من لا یحضره الفقیه، حقق: علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه ینشر اسلامی، چ 2-
-ابن شهر آشوب، محمد بن علی (1376 ه ش)، مناقب آل ابی طالب، قم: انتشارات علامه.
-ابن طیفور (1972)، بلاغات النساء، بیروت: دار النهضة العربیة.
-احمدی، بابک (1380) ساختار و تأویل متن، تهران: نشر مرکز، چ 11-
-الاربلی، ابی الحسن علی بن ابی الفتح (1405 ه ق)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، بیروت: دار الاضواء.
-بارت، رولان (1370)، عناصر نشانه شناسی، ترجمۀ مجید محمدی، تهران: الهدی.
-بخاری، محمد بن اسماعیل (1401 ه. ق)، صحیح، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر.
-البلاذری (1790 م)، فتوح البلدان، بیروت: دار الکتب العلمیة.
-دشتی، محمد (1370)، فرهنگ سخنان فاطمه علیهما السلام، تهران: مؤسسه تحقیقاتی امیر المؤمنین، چ 1-
-دستغیب، سید عبد الحسین (1373)، بندگی راز آفرینش شرح خطبۀ حضرت زهرا، صحح محمد هاشم دستغیب، شیراز: مسجد جامع عتیق.
-الرحمانی الهمدانی، احمد (1369)، فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفی، بیروت: مؤسسة النعمان.
-روشنفکر، کبری و معصومه نعمتی قزوینی (1389)، «مبانی نقد اجتماعی در ادبیات» ، دانشنامۀ علوم اجتماعی، دورۀ 2، ش 4، صص 145-167-
-روشنفکر، فاطمه و فاطمه اکبری زاده (1390)، «تحلیل گفتمان انتقادی خطبۀ فدک حضرت زهرا (س)» ، مجلۀ منهاج، سال 7، ش 12، صص 125-147-
-شوشتری، نور اللّه (14 ق)، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، تعلیقات شهاب الدین الحسینی المرعشی التستری، به اهتمام محمود المرعشی، قم: مکتبة آیة اللّه المرعشی العامه.
-الطبرسی، احمد بن علی (1996 م)، الاحتجاج، قم: نشر محمدی.
-فتاحی، احسان (1384 )، «جلوه هایی از اشعار فاطمۀ زهرا (ع)» ، مجلۀ مبلغان، ش 67، صص 22-27-
-فرکلاف، نورمن (1379 )، تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمۀ فاطمه شایسته پیران و دیگران، تهران: مرکزمطالعات و تحقیقات رسانه ها، چ 1-
-قبادی، حسینعلی و همکاران (1388 )، «تحلیل گفتمان غالب در رمان سو و شون سیمین دانشور» ، فصلنامۀ نقد ادبی، سال 2، ش 6، صص 149 -183-
-القراچه داغی التبریزی الانصاری، محمد علی بن احمد (1424 ق)، اللمعة البیضاء فی شرح خطبة الزهراء، حقق هاشم المیلانی، قم: دلیل ما، چ 1-
-عبد اللهی، حسن (1383)، «بازشناسی رویدادهای غمبار در شعاع شعر فاطمه علیهما السلام» ، مجلۀ مشکوة، ش 82، صص 114-127-
-العسکری، ابی هلال (1389)، التلخیص فی معرفة اسماء الاشیاء، حقق عزه حسن، دمشق: مجمع اللغة العربیة.
-العقاد، عباس محمود (1414 ق)، فاطمة الزهراء و الفاطمین، مصر: دار الکتب المصری.
-العلایلی، عبد اللّه (1405 ق)، المعجم الوسیط، دمشق: دار المعارف.
-غیاثیان، مریم سادات و فردوس آقاگل زاده (1386)، «رویکردهای غالب در تحلیل گفتمان انتقادی» ، مجلۀ زبان و زبان شناسی، سال 3، ش 1، صص 39-54-
-کامل، حیدر و محمد شراد الحسانی (2006 م)، دیوان السیدة فاطمة الزهراء، بیروت: دار و مکتبة الهلال، چ 1-
-المجلسی، محمد باقر (1402 ق)، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الأطهار، بیروت: مؤسسة الوفا.
-مشکوة الدینی، مهدی (1373)، سیری در زبان شناسی، مشهد: موسسۀ چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
-مکاریک، ایرنما (1388)،دانشنامۀ نظریه های ادبی معاصر، ترجمۀ مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران: آگه،چ 2-
-المفید (شیخ مفید )، محمد بن محمد بن النعمان [بی تا]، الأمالی، لبنان: دار التیار الجدید.
-المنجمد فی اللغة و الاعلام (1986 م)، بیروت: دار المشرق، چ 1-
میرزایی، فرامرز و ناهید نصیحت (1384)، «روش گفتمان کاوی شعر» ، مجلۀ علمی پژوهشی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عرب، ش 4، صص 45-67-
-یول، جورج (1389 )،کاربردشناسی زبان، ترجمۀ محمد عمو زاده مهدیریجی و منوچهر توانگر، تهران:سمت، چ 4-
پی نوشت
[1] ر. ک. ابن ابی الحدید (1404 ه ق) ، شرح نهج البلاغه، ج 16، قم: کتابخانۀ آیت اللّه مرعشی، ص 263؛ محمد بن علی ابنبابویه (شیخ صدوق) (1413 ق) ، من لا یحضره الفقیه، حقق علی اکبر غفاری، ج 3، قم: مؤسسه نشر اسلامی، چ 2، ص 372
[2] محمد علی بن احمد القراچه داغی التبریزی الانصاری (1424 ق) ، اللمعة البیضاء فی شرح خطبة الزهراء، حقق: هاشمالمیلانی، قم: دلیل ما، چ 1، ص 75
[3] فردوس آقاگل زاده (1386) ، «تحلیل گفتمان انتقادی و ادبیات»، فصلنامۀ ادب پژوهی، ش 1، ص 20
[4] نورمن فرکلاف (1379) ، تحلیل انتقادی گفتمان، ترجمۀ فاطمه شایسته پیران و دیگران، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقاترسانه ها، چ 1، ص 8
[5] کبری روشنفکر و فاطمه اکبری زاده (1390) ، «تحلیل گفتمان انتقادی خطبۀ فدک حضرت زهرا (س) »مجلۀ منهاج، سال 7، ش 12، صص 125-147
[6] احسان فتاحی (1384 ) ، «جلوه هایی از اشعار فاطمۀ زهرا (ع) »، مجلۀ مبلغان، ش 67، صص 22-27
[7] جورج یول (1389) ، کاربردشناسی زبان، ترجمۀ محمد عموزاده مهدیریجی و منوچهر توانگر، تهران: سمت، چ 4، ص 68
[8] جورج یول، همان، ص 40.
[9] فردوس آقاگل زاده (1390) ، «توصیف و تبیین ساخت های زبانی ایدئولوژیک در تحلیل گفتمان انتقادی». مجلۀ پژوهش هایزبان و ادبیات تطبیقی، صص 7-25
[10] فردوس آقاگل زاده (1390) ، «توصیف و تبیین ساخت های زبانی ایدئولوژیک در تحلیل گفتمان انتقادی». مجلۀ پژوهش هایزبان و ادبیات تطبیقی، صص 7-25
[11] بابک احمدی (1380 ) ساختار و تأویل متن، تهران: نشر مرکز، چ 11
[12] کبری روشنفکر و معصومه نعمتی قزوینی (1389) ، «مبانی نقد اجتماعی در ادبیات»، دانشنامۀ علوم اجتماعی، دورۀ دوم، ش4، ص 157
[13] حسینعلی قبادی، و همکاران (1388) ، «تحلیل گفتمان غالب در رمان سووشون سیمین دانشور»، فصلنامۀ نقد ادبی، س 2، ش 6، ص 151
[14] فردوس آقاگل زاده (1390) ، همان، ص 10
[15] مریم سادات غیاثیان و فردوس آقاگل زاده (1386) ، «رویکردهای غالب در تحلیل گفتمان انتقادی»، مجلۀ زبان و زبانشناسی، س 3، ش 1، ص 44
[16] فردوس آقاگل زاده (1385 ) ، تحلیل گفتمان انتقادی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی ص 22
[17] فرامرز میرزایی و ناهید نصیحت (1384) ، «روش گفتمان کاوی شعر»، مجلۀ علمی پژوهشی انجمن ایرانی زبان و ادبیاتعرب، ش 4، ص 50.
[18] نورمن فرکلاف، همان، ص 70.
[20] مریم السادات غیاثیان، همان، صص 42-43؛ حسنعلی قبادی، همان، ص 155
[21] محمد علی بن احمد القراچه داغی التبریزی الانصاری (1424 ق)، اللمعة البیضاء فی شرح خطبة الزهراء، حقق هاشم المیلانی، قم: دلیل ما، چ 1، ص 77
[22] هملت العینُ ـُ هَمْلاً، وهَمَلاناً، وهُمُولاً: فاضت و سالت. وـ السماءُ: هَمْلاً، وهَمَلاناً: دام مطرها مع سکون وضَعْف.
و فی نُسخةٍ اُخری: «منا العیون بتهتان هما سرب»
[23] محمد بن محمد بن النعمان المفید (شیخ مفید) (بی تا)، الامالی، لبنان: دار التیار الجدید. ص 200.
[24] نور اللّه بن شریف الدین شوشتری (14 ق)
[25] إحقاق الحق و إزهاق الباطل، تعلیقات شهاب الدین الحسینی المرعشی التستری، به اهتمام محمود المرعشی، ج 19، قم: مکتبة آیة اللّه المرعشی العامة ص 162
[26] احمد بن علی طبرسی (1996 م)، الاحتجاج، قم: نشر محمدی، ص 220
[27] ابی الحسن علی بن ابی الفتح الإربلی (1405 ه ق)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، بیروت: دار الاضواء، ص 13-
[28] محمد بن علی ابن شهر آشوب (1376 ه ش)، مناقب آل ابی طالب، ج 3، قم: انتشارات علامه، ص 361
[29] ابن طیفور (1972 م)، بلاغات النساء، بیروت: دار النهضة الحدیثة، ص 23
[30] محمد دشتی (1370)، فرهنگ سخنان فاطمه علیها السلام، تهران: مؤسسۀ تحقیقاتی امیر المؤمنین، چ 1، ص 164
[31] حیدر کامل و محمد شراد الحسانی (2006 م)، دیوان السیدة فاطمة الزهراء، بیروت: دار و مکتبة الهلال، چ 1، ص 64
[32] احمد الرحمانی الهمدانی (1369 ه (، فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفی، ج 1، بیروت، مؤسسة النعمان، ص 313
[33] عباس محمود العقاد (1414 ق)، فاطمة الزهرا و الفاطمین، مصر: دار الکتب المصری ص 32
[34] سید عبد الحسین دستغیب (1373)، بندگی راز آفرینش شرح خطبۀ حضرت زهرا، صحح محمد هاشم دستغیب، ج 2، شیراز: مسجد جامع عتیق، ص 727
[36] محمد علی بن احمد القراچه داغی التبریزی الانصاری، همان، ص 715
[37] المنجد فی اللغة و الأعلام (1986 م)، بیروت: دار المشرق، چ 1، ص 87
[38] ایرنما مکاریک (1388 ه (، دانشنامۀ نظریه های ادبی معاصر، ترجمۀ مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران: آگه، چ 3، ص 257
[40] عبد اللّه العلایلی (1405 ق)، المعجم الوسیط، ج 1، دمشق: دار المعارف، ص 263
[41] عبد اللّه العلایلی، همان، ج 1، ص 263
[42] ابی هلال عسگری (1389)، التلخیص فی معرفة اسماء الاشیاء، حقق عزه حسن، ج 1، دمشق: مجمع اللغة العربیة، ص 137
[43] ابی هلال عسکری، همان، ج 1، ص 123
[44] ر. ک: القراچه داغی، همان، ص 715
[45] نور اللّه بن شریف الدین شوشتری، همان، ج 190، ص 635
[46] رولان بارت (1370)، عناصر نشانه شناسی، ترجمۀ مجید محمدی، تهران: انتشارات الهدی، ص 8
[47] عبد اللّه العلیلی، همان، ج 2، ص 961
[48] ر. ک: البلاذری (1970 م)، فتوح البلدان، بیروت: دار الکتب العلمیة، ص 38
[49] نورمن فرکلاف، همان، ص 220
[50] قرآن کریم، الاحزاب، 41
[51] کبری روشنفکر و فاطمه اکبری زاده، همان، ص 132
[52] محمد علی بن احمد القراچه داغی، همان، ص 710
[53] کبری روشنفکر و فاطمه اکبری زاده، همان، صص 136-138
[54] قرآن کریم، آل عمران، 144
[55] کبری روشنفکر و فاطمه اکبری زاده، همان، صص 142-143
[56] نور اللّه بن شریف الدین شوشتری، همان، ج 19، ص 84
[57] قرآن کریم، الشعراء، 227
[58] ایرنما مکاریک، همان، ص 161
[59] ر. ک. ابن ابی الحدید، همان، ج 16، ص 274
[60] محمد بن اسماعیل بخاری (1401 ق)، صحیح، ج 4، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر، ص 42