ماهان شبکه ایرانیان

امام باقر علیه السلام و مقابله با نحله های نوظهور

پس از رحلت رسول خداصلی الله علیه وآله شرایط برای نشر احادیث پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله فراهم نگشت، بلکه موانعی پدید آمد که امّت اسلامی را از نقل و گردآوری»حدیث« و سیره پیامبر محروم ساخت؛ در حالی که بخش عظیمی از معارف و احکام در سنت رسول خدا نهفته بود و سخنان وی بخشی از وحی الهی را تشکیل می داد و نه تنها به سان قرآن، نافذ و معتبر ا ...

امام باقر علیه السلام و مقابله با نحله های نوظهور

پس از رحلت رسول خداصلی الله علیه وآله شرایط برای نشر احادیث پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله فراهم نگشت، بلکه موانعی پدید آمد که امّت اسلامی را از نقل و گردآوری»حدیث« و سیره پیامبر محروم ساخت؛ در حالی که بخش عظیمی از معارف و احکام در سنت رسول خدا نهفته بود و سخنان وی بخشی از وحی الهی را تشکیل می داد و نه تنها به سان قرآن، نافذ و معتبر است و منبع شناخت دین به حساب می آید بلکه فهم بخشی از آیات قرآن در گرو آگاهی از سنن رسول خدا و سخنان وی می باشد و برای همین قرآن مجید می فرماید:

«... ما آتاکمُ الرَّسول فَخُذوهُ و ما نَهاکم عنه فانْتَهوا...»[1].

.... آن چه پیامبر به شما آموزش می دهد فراگیرید و آن چه از آن بازمی دارد را رها کنید....

قرآن یادآور می شود که پیامبر خدا علاوه بر قرائت قرآن، به تبیین مفاهیم آیات آن نیز مأمور است چنان که می فرماید:

«... و أنزَلْنا إلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إلَیهِم و لعلّهم یتفکرون»[2].

.... قرآن را بر تو فرستادیم تا برای مردم آن چه به سوی آن ها فرود آمده روشن سازی شاید بیندیشند.

بنابراین پیامبر؛ نه تنها مأمور به قرائت آیات قرآن بوده، بلکه به حکم»لِتُبین للنّاس« برای تبیین و توضیح قرآن مأموریت داشته و این توضیحات در ضمن احادیث و سخنان او گنجانیده شده بود. متأسفانه سیاست های خلفا سراسر بر پایه جلوگیری از نشر احادیث بود.

حال انگیزه آن ها چه بوده ما درباره آن گفت وگو نمی کنیم.

طبری می نویسد: هر گاه عمر بن خطاب مأموری را به خارج از مدینه می فرستاد، از جمله سفارش های او این بود که قرآن را از حدیث پیامبرصلی الله علیه وآله جدا سازید و کمتر از محمدصلی الله علیه وآله نقل روایت کنید.[3]

قرظة بن کعب انصاری می گوید: من مأموریت پیدا کردم که به کوفه بروم. عمر بن خطاب مرا مشایعت کرد و گفت: نمی دانی چرا به مشایعت شما آمدم؟ گفتم: آری، چون ما اصحاب پیامبر هستیم. گفت: نه! علت دیگری دارد. شما سراغ مردمی می روید که صدای قرآن خوانی آن ها به سان زمزمه زنبوران عسل به گوش می رسد. آنان را با نقل حدیث از رسول خدا از خواندن قرآن باز ندارید و از رسول خدا کمتر نقل روایت کنید. این راه را بگیرید و بروید و من کمک شما هستم.[4]

تاریخ یادآور می شود که گروهی از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله مانند ابوذر و عبداللَّه بن مسعود و ابوالدرداء مشغول نقل حدیث پیامبر بودند که ناگهان عمر بن خطاب بر آنان عبور کرد. با لحن اعتراض گفت: این چیست که از محمدصلی الله علیه وآله پخش می کنید؟[5]

ای کاش به همین بسنده کرده بود؛ ولی او گام فراتر نهاد و شنید که در دست مردم نوشته هایی از احادیث رسول خدا هست. گفت: هرکس هر چه از حدیث پیامبر نوشته بیاورد تا من ببینم. همه تصور کردند که می خواهد از روی آن ها نسخه برداری کند و اختلاف آن ها را حل کند. همه هرچه نوشته بودند آوردند و عمر همه را به آتش کشید و گفت: أُمْنِیةٌ کأُمنِیةِ أهل الکتاب: این آرزویی است به سان آرزوی اهل کتاب.[6]

سیره خلیفه در جلوگیری از نشر حدیث رسول خدا سرمشق خلیفه سوم -عثمان بن عفّان- شد. او هم بالای منبر گفت: هیچ کس حق ندارد حدیثی را نقل کند که در ایام دو خلیفه پیشین شنیده نشده است.[7] حتی معاویة بن أبی سفیان عمل پیشینیان را سرمشق خود قرار داد و در یکی از سخن رانی های خود گفت: ای مردم! کمتر از رسول خدا نقل حدیث کنید و اگر این کار را می کنید فقط آن چه را در زمان عمر رایج بود، نقل کنید.[8]  پس از درگذشت معاویه، عمال یزید نیز مردم را زا نقل حدیث باز می داشتند. عبیداللَّه بن زیاد، زید بن أرقم را بازخواست کرد و گفت: حق نداری حدیثی از پیامبر نقل کنی.[9]

این ها نمونه هایی از اقدامات خلفا و امویان در جلوگیری از نقل حدیث رسول خداست که ما از بسیار، به اندکی بسنده کردیم. اگر عمل و رفتار آنان را بر کتاب و سنت عرضه کنیم، همگی محکوم و بی پایه خواهد بود.

بررسی منع کتابت و نقل حدیث

1- چگونه می توان کتابت حدیث را ممنوع ساخت درحالی که خود پیامبر گرامی در بستر بیماری گفت: کاغذی بیاورید تا من برای شما چیزی بنویسم که گمراه نشوید. هرچند حاضران مجلس از نوشتن آن جلوگیری کردند.[10] اگر کتابت حدیث ممنوع بود، چرا حضرت قلم و کاغذ خواست تا چیزی بنویسد که مردم گمراه نشوند.

2- چگونه می توان رسول خدا را از نوشتن احادیث و سخنان حکیمانه او بازداشت؟ در حالی که وی با پادشاهان و سیاست مداران و امیران و شیوخ قبایل مکاتبه کرده و مواثیق و پیمان های متعددی نوشته است که شمار آن به سیصد و اندی نامه می رسد. البته پیامبرصلی الله علیه وآله املا می کرد و دیگران می نوشتند.

3- قرآن می فرماید: اگر مسلمانی به کسی وام داد، حتماً آن را بنویسید: «یا أیها الّذین آمنوا إذا تَداینْتُم بِدینٍ إلی أجلٍ مسَمّی فَاکتُبوُهُ...»[11]: ای افراد باایمان! اگر به کسی وام دادید، آن را بنویسید.... در آیه دیگر می فرماید:»... و لا تسئموا أن تکتبوه صغیراً أو کبیراً إلی أجله...»[12]: از این که ریز و درشت وام را بنویسید دلگیر مشوید.

آیا حدیث رسول خدا -که سعادت انسان ها در دو جهان وابسته به عمل به آن هاست-، به اندازه وامی نمی ارزد که امر به نوشتن آن شده است؟

در هر حال، این بخشنامه تا سال 143 به قوت خود باقی بود. حتی در آغاز قرن دوم، عمر بن عبدالعزیز به عالم مدینه نوشت که حدیث رسول خدا را بنویسد. عالم مدینه که ابوبکر بن حزم بود، نتوانست فرمان خلیفه را اجرا کند[13] زیرا این مسأله به اندازه ای در دل مردم جای گرفته بود که به این زودی قابل تغییر نبود؛ فقط در سال 143 به فرمان منصور دوانیقی توانستند گردآوری حدیث رسول خدا را آغاز کنند.

سیوطی در تاریخ الخلفا می نویسد: ابن جریح در مکه و مالک در مدینه، اوزاعی در شام، ابن ابی عروبة و حماد بن سلمه در بصره، معمّر در یمن و سفیان ثوری در کوفه دست به نگارش حدیث زدند و سد منع شکسته شد و مکتب حدیث نگاری و نقل حدیث رونق یافت.[14]

مبارزه عملی امام با بخشنامه

در چنین زمان اختناق، امام باقرعلیه السلام خدمت بزرگی به جهان اسلام کرد و آن، نقل احادیث رسول خدا و پخش آن ها در میان مردم بود. امام علیه السلام در محیطی زندگی می کرد که حدیث رسول خدا به دست مردم به فراموشی سپرده شده بود و کم کم قول خلیفه دوم در محضر پیامبرصلی الله علیه وآله که گفت: حسبُنا کتاب اللَّه در حال عملی شدن بود. امام باقرعلیه السلام مسجد رسول خدا را مرکز تعلیم خود قرار داد و از آن دانشگاهی بزرگ ساخت. تعداد شاگردان آن حضرت طبق رجال شیخ طوسی 432 نفر بود که در میان آنان شخصیت های بزرگی مانند زراره و محمد بن مسلم به چشم می خوردند و محدّثان بزرگی مانند سعید بن مسیب (م 94) عروة بن زبیر (م 96) خارجة بن زید بن ثابت (م 99) سفیان بن عینیه و محمد بن شهاب ازهری از وجود او بهره می گرفتند.

چگونه می توان کتابت حدیث را ممنوع ساخت درحالی که خود پیامبر گرامی در بستر بیماری گفت: کاغذی بیاورید تا من برای شما چیزی بنویسم که گمراه نشوید. هرچند حاضران مجلس از نوشتن آن جلوگیری کردند

عبداللَّه بن عطا می گوید: دانشمندان را در هیج مجلسی کوچک تر از آن ندیدم که در مجلس محمد بن علی باقر دیدم.[15] اگر شیخ طوسی تعداد شاگردان او را به 432 رسانیده است، ولی در میان آنان محدثان معروفی مانند اوزاعی (م151) اعمش )م 144) ابن جریح (م150)، حجاج بن أرطاة، ربیعة الرأی و عمرو بن دینار (م206) دیده می شوند. البته دانشگاهی که امام باقرعلیه السلام پی ریزی کرد، فرزند بزرگوارش امام صادق علیه السلام وارث آن شد و همین خدمت عظیم سازنده را ادامه داد.

مقابله با نحله های نوظهور

عصر امام صادق علیه السلام عصر ظهور نحله ها و مکتب های مختلف کلامی و فقهی بود که یکی از آثار و پیامدهای جلوگیری از نشر احادیث رسول خدا به شمار می روند.

1- ظهور خوارج به صورت یک نحله کلامی که همه مسلمانان را تکفیر کرده و مرتکب کبیره را کافر می دانستند در عین حال تحت عنوان جهاد، به ترور و کشتن افراد می پرداختند. به عنوان نمونه، نافع بن أزرق از سران خوارج در برابر امام باقرعلیه السلام نشست و گفت اگر به این شورشیان بگویی چرا از علی جدا شدید در حالی که در پیشاپیش او جهاد کردید و او را کمک کردید، آنان پاسخ می دهند که علی علیه السلام در دین خدا، بشری را داور ساخت. امام به او فرمود: به آنان بگو: خدا در شریعت پیامبر خود آن گاه که اختلافی بین زن و شوهر پدید آید، دو نفر را داور ساخته و فرموده:.... فَابْعَثوا حَکماً مِن أهلِهِ و حَکماً مِن أهلِها أن یریدا إصلاحاً یوَفِّق اللَّه بینهما...)[16]... داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن بفرستید. اگر آن دو بخواهند با هم سازش کنند خدا آن ها را با هم سازگار خواهد ساخت.... ).

پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله سعد بن معاذ را در داستان بنی قریظه داور ساخت و حکم او را امضا کرد. امیر مؤمنان به آن دو نفر دستور داد که بر طبق قرآن حکم کنند و از آن دور نشوند. در این هنگام خوارج گفتند: کسی که بر او حکم می رانی، او را حاکم خود ساخته ای! امام فرمود: من مخلوقی را حاکم نساختم، بلکه کتاب خدا را داور ساختم. اکنون سؤال می شود چرا دوستان تو کسانی را که قرآن را داور خود ساخته اند، به گمراهی متهم می سازند؟ نافع بن ازرق گفت: به خدا سوگند تاکنون گوش من چنین سخنی نشنیده بود و چنین سخنی به ذهنم نرسیده بود.[17]

2- مُرجئه در اواخر قرن یکم هجری پی ریزی شد. این فرقه، برخلاف خوارج، تکیه بر ایمان کرده و به عمل اهمیت نمی دادند. شعار مرجئه این بود: قدِّموا الإیمانَ وأخِّروا العملَ: ایمان را جلو بیاندازید و عمل را به بعد واگذار کنید. اگر این مکتب پا می گرفت، خطر عظیمی برای ارزش های اسلامی به شمار می رفت زیرا یک نوع چراغ سبز در مورد هنجارشکنی و ارتکاب گناهان بود و برای همین امام صادق علیه السلام می فرماید: بادروا أولادکم بالحدیث قبل أن یسبقکم الیهم المرجئة[18]

3- اسیرانی که از کشورهای خارج وارد حوزه اسلام می شدند، حامل یک رشته افکار و عقایدی بودند که در سنّت، نقطه مقابل اصول اسلام بود؛ مثلاً اسیران ایرانی تحت تأثیر زرتشتیان و اسیران رومی تحت تأثیر مسیحیان رومی و به همین ترتیب... وجود آن ها در میان مسلمانان ایجاد شک و تردید کرده و عقاید مردم را متزلزل می کرد. مناظرات امام علیه السلام با این گروه ها که در کتاب احتجاج آمده است، می تواند نمونه ای از مبارزه های آن حضرت با نحله های نوظهور باشد.

4- اشتباهات فقیهان بزرگ در فتاوا، خود یکی از کارهای ارزشمند حضرت بود که آنان را از اشتباه خود بیرون می آورد.

5- خطرناک ترین فرقه برای اسلام و تشیع گروه غالیان بودند که با طرح عقاید غیرمعقول، سبب می شدند که مردم از گرد اهل بیت پراکنده شوند و دست حکومت ها برای تعقیب و آزار امامان و پیروان آنان بازتر شود. مانند مغیرة بن سعید و بیان بن سمعان که در رأس غالیان قرار گرفته بودند و مبارزه امام با این گروه در زندگانی آن حضرت زیاد به چشم می خورد.

6- امام در مقابل دو فرقه بسیار افراطی قرار داشتند:

الف. نقل گرایان افراطی و محدثانی که تحت تأثیر روایات اهل کتاب قرار گرفته و درست صفات و شمایل یک انسان را برای خدا ترسیم می کردند. به عنوان نمونه مردی به امام باقرعلیه السلام وارد شد و گفت:

-یا ابا جعفر! چه کسی را می پرستی؟

-امام باقرعلیه السلام: خدا را.

-پرسشگر: خدا را دیده ای؟

-امام باقرعلیه السلام: دیدگان ظاهری را توان رؤیت او نیست، بلکه دل ها با حقیقت ایمان، او را می بینند. خدای جهانیان قابل مقایسه با اجسام و محسوسات نیست. با حواس درک نمی شود. او را از روی آیات و نشانه ها می شناسیم. در داوری خود ستم نمی کند. این است خدا که جز او خدایی نیست.

این مرد از جلسه خارج شد در حالی که این آیه را زمزمه می کرد:«اللَّه یعلم حیث یجعل رسالته».[19]

ب. عقل گرایان افراطی یعنی واصل بن عطا و پیروان او که در سال 105 پی ریزی شد و مدت ها ادامه یافت. امام در زندگی خود با این گروه ها دست و پنجه نرم می کرد و با احادیث رسول خدا که از نیاکان به ارث برده بود، آن ها را قانع می ساخت.

7- خطر کیسانیه تشیع را تهدید می کرد. آنان مردم را به امامت محمد حنفیه دعوت کرده و شکافی در میان شیعیان پدید آورده بودند. حفظ تشیع در این شرایط بحرانی در مقابل مکتب های انحرافی و تبلیغات روزافزون امویان بر ضد شیعیان، بر عهده انسان والایی بود که پیامبرصلی الله علیه وآله او را باقر العلوم خواند و به جابر بن عبداللَّه انصاری دستور داد که به هنگام ملاقات سلام پیامبر را به او برساند.

ابوالجارود می گوید: به نزد امام باقرعلیه السلام رفتم. حضرت فرمود: نظر مردم درباره حسن علیه السلام و حسین علیه السلام چیست؟ گفتم: می گویند که آنان فرزندان رسول خدا نمی باشند. حضرت با دلایل قرآنی به این مسأله پاسخ داد:

1- خدا عیسی را از فرزندان ابراهیم به شمار آورده در حالی که او از طرف مادر به ابراهیم می رسید نه از طرف پدر.[20]

2- خدا در قرآن حسن و حسین را فرزندان پیامبر می خواند. چنان که می فرماید:

«... تعالوا نَدعُ أبناءنا و أبنائکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم...»[21].

... بیایید پسران ما و شما و زنان ما و شما و خودمان و خودتان را فرابخوانیم و...

و همگان اتفاق دارند که حضرت حسنین را به میدان مباهله آورد. قرآن از زنانی که ازدواج با آن ها را حرام می داند، همسران فرزندان است و می فرماید:«و حلائل أبناءکم الّذین من أصلابکم» یعنی همسران پسرانی که از نسل شما هستند. اکنون سؤال می شود آیا رسول خدا می توانست با همسران حسن و حسین بعد از طلاق ازدواج کند؟

این نوع احتجاج ها نشان می دهد که امام در مقابل همه فرقه ها و نحله ها به سان کوه استوار مانده و خط رسول خدا را حفظ کرده است.

امام باقرعلیه السلام و استقلال پولی مسلمانان

یکی از آثار اجتماعی و اقتصادی آن حضرت را یادآور می شویم و در حقیقت یکی از بزرگ ترین کارهای امام باقرعلیه السلام پایه گذاری استقلال پولی مسلمانان از امپراتوری روم مسیحی است و داستان آن به قرار زیر است:

در زمان عبدالملک بن مروان کاغذ و پارچه را از مصر به کشورهای اسلامی می آوردند. روی این تولیدات مصری نقش و نگارهایی بود و بهای آن را نمی فهمیدند. عبدالملک دستور داد کسی آن را به عربی ترجمه کند. وقتی ترجمه شد، فهمیدند که این شعار مسیحیان روم است که بر روی آن نقش بسته و در آن ها آمده است: پدر و پسر و روح القدس که عقیده شرک آمیز تثلیث را بازگو می کند. عبدالملک این کار را زشت و ناپسند شمرده و با فرمانروای مصر که از مأموران او بود، دستور داد که کارخانه های کاغذ و پارچه را وادار کنند که نقش یاده شده را تغییر دهند و به جای آن شعار توحید را جایگزین کنند و بنویسند: شهد اللَّه أنّه لا إله إلاّ اللَّه و به همه استان داران و فرمانروایان کشورهای اسلامی بخشنامه کرد که آن نقش های پیشین را ممنوع سازند و هرکس از آن ها داشته باشد، مورد پی گرد قرار گیرد.

امپراتور روم وقتی از این فرمان آگاه شد، در چند نوبت پیام ها و هدایایی را برای عبدالملک فرستاد و اول او را تطمیع و سپس تهدید کرد تا دست از این کار بردارد و سرانجام نوشت اگر این کار را نکند، او هم در روم سکه هایی را ضرب می کند که بر روی آن دشنام و اهانت به پیامبر اسلام نقش بسته باشد.

از آن جا که تنها سکه های رومی در کشورهای اسلامی رایج بود، این کار بر مسلمانان بسیار گران می آمد. عبدالملک هرچند با بزرگان دربار مشورت کرد راهی نیافت تا این که روح بن زنباع به او پیشنهاد کرد که تنها راه چاره نزد امام باقرعلیه السلام است و اگر واقعاً مایل به حل این مشکل است، باید از او کمک بگیرد. عبدالملک فوراً به فرمانروای مدینه نامه نوشت که امام باقرعلیه السلام را نزد او بفرستد تا برای مشکل چاره ای پیدا شود. امام باقرعلیه السلام وقتی به شام رسید، به عبدالملک فرمود: این تهدید چیز مهمّی نیست زیرا از دو جهت چاره دارد:

1- خدا به این مرد اجازه نمی دهد که باپیامبرصلی الله علیه وآله بی احترامی کند.

2- راه چاره وجود دارد.

عبدالملک پرسید راه چاره چیست؟ حضرت فرمود: دستور بده کارخانه های ضرب سکه در کشورهای اسلامی تأسیس شود و همه سکه های رومی را جمع کن و دوباره با نقش کلمه توحید در یک سو و نام رسول خدا در سوی دیگر و نام محل و تاریخ ضرب سکه از نو ریخته گری شود و در اندازه های مختلف سی مثقالی و ده مثقالی و شش مثقالی و پنج مثقالی ضرب شوند و قالب همه سکه ها از هر گروه اندازه باشد و کم و زیاد نباشد. سپس دستور بده همه سکه های پیشین، بی اعتبار شناخته شود و تنها این سکه ها رسمی باشند و هر کس با سکه های پیشین معامله کند، به سختی کیفر یابد و همه کارخانه های سکه سازی به شیوه اسلامی بازسازی شوند.

عبدالملک همه این امور را عملی کرد و امپراتور روم وقتی فهمید که کار از کار گذشته بود و این شیوه تا زمان عباسیان ادامه پیدا کرد.[22] ابن کثیر در البدایة و النهایة این راه حل را به امام زین العابدین علیه السلام نسبت می دهد که با توجه به هم زمانی آن امام بزرگوار که در سال 94 درگذشته است، با عبدالملک که در سال 85 از دنیا رفته، سازگارتر است و احتمال دارد که امام زین العابدین حل مسأله را به فرزند بزرگوار خود امام باقرعلیه السلام واگذار کرده باشد. چنان که در رفتار امامان و برای معرفی امام بعدی سابقه دارد.

پی نوشت ها

[1] حشر: 7.

[2] نحل: 44.

[3] تاریخ طبری، ج 3، ص 73، چاپ اعلمی، محمد بن جعفر الطبری، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.

[4] مستدرک حاکم، ج 1، ص 102، ابی عبداللَّه الحاکم النیسابوری، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

[5] کنز العمال، ج 10، ص 293، حدیث 29479، علی المتقی الهندی، حلب، مکتبة التراث الاسلامی، 1391 ه. ق.

[6] تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 52، احمد بن علی الخطیب البغدادی، بی جا: دار احیاء السنّة النبویة، الطبعة الثانیة، 1974 م.

[7] کنز العمال، ج 10، ص 295، حدیث 29490، علی المتقی الهندی، حلب، مکتبة التراث الاسلامی، 1391 ه. ق.

[8] کنز العمال، ج 10، ص 291، حدیث 29473، علی المتقی الهندی، حلب، مکتبة التراث الاسلامی، 1391 ه. ق.

[9] فرقة السلفیة، ص 14، به نقل از مسند احمد، مهدی الحسینی الروحانی، بی جا، بی نا، 1403 ه. ق.

[10] صحیح بخاری، ج 1، ص 30، کتاب العلم، باب کتابة العلم، محمد بن اسماعیل البخاری، بیروت، دارالفکر، 1424 ه. ق.

[11] بقره: 282.

[12] بقره: 282.

[13] صحیح بخاری، باب 34 از ابواب کتابة العلم، محمد بن اسماعیل البخاری، بیروت، دارالفکر، 1424 ه. ق.

[14] تاریخ الخلفا، سیوطی، ص 261، عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، مطبعة المدنی، الطبعة الثالثة، 1383 ه. ق.

[15] تذکرة الخواص، سبط ابن الجوزی، ص 337، چاپ نجف، مطبوعات حیدریة.

[16] نساء: 35.

[17] احتجاج طبرسی، ج 1، ص 224، احتجاجات امام باقرعلیه السلام، احمد بن علی الطبرسی، تحقیق ابراهیم البهادری، محمد هادی به، قم، انتشارات اسوه، 1413.

[18] کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 6، ص 47، چاپ آخوندی.

[19] احتجاج طبرسی، ج 1، ص 321-322، احمد بن علی الطبرسی، تحقیق ابراهیم البهادری، محمد هادی به، قم، انتشارات اسوه، 1413.

[20] انعام: 85: و من ذرّیته... و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کلٌّ من الصالحین.

[21] آل عمران: 61.

[22] حیاة العیون، دِمْیری، ج 1، ص92 - 93 و المحاسن و الاضداد بیهقی، المطالعة 31 و البدایة و النهایة، ج9، ص 86.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان