ماهان شبکه ایرانیان

نقش شیعیان کوفه در دوره امام رضا و امام جواد ( (علیهما السلام) )

شهر کوفه در تاریخ خونبار شیعه جایگاهی ویژه دارد و مردم ان سامان با همۀ نکوهش هایی که شده اند بیش از تمام مناطق شیعه نشین به نهضتهای علویان پیوسته اند

[چهره های ممتاز]

شهر کوفه در تاریخ خونبار شیعه جایگاهی ویژه دارد و مردم ان سامان با همۀ نکوهش هایی که شده اند بیش از تمام مناطق شیعه نشین به نهضتهای علویان پیوسته اند. آنان تا نیمۀ اول قرن سوم هجری به مثابۀ هستۀ قیام و تکیه گاه جنبشهای علویان نقشی مهم ایفا کردند و قیامهای نیرومندی را تدارک دیدند. دوستداران امامان شیعه بیش از همه جا در آن شهر تمرکز داشتند[1] و جمعیتی انبوه داشتند به طوری که این شهر به عنوان شهر شیعه شناخته می شد.[2] شدت علاقۀ مردم به امامان به حدودی بود که به عنوان مثال امام باقر (ع) را پیامبر کوفه[3] و امام مردم عراق [4]می گفتند و مردم عراق را شیفتگان امام باقر (ع) می دانستند[5] و نیز بیشترین اصحاب امامان از مردم کوفه بودند و یا اصالت کوفی داشتند. [6]در دورۀ امام صادق (ع) گروه بسیاری از راویان حدیث که اهل کوفه بودند از آن حضرت روایت کرده اند[7] و در ضمن شهر کوفه در شمار مراکز مهم نقل حدیث بود [8]و محدثان آن مشرب کوفی [9] (عراقی) [10] را که گرایش شیعی داشت، بر جای گذاشتند که راویان نخست آن بیشتر از امام علی (ع) و یارانش مانند: معاد بن جبل، ابی مسعود انصاری، عبد اللّه بن مسعود، عبد اللّه بن عباس، جابر بن عبد اللّه انصاری و حذیفة بن یمان روایت کرده اند.[11]

علاوه بر این، شهر کوفه تا پایان دورۀ خلافت امویان مرکز سیاسی و اداری سرزمینهای شرقی خلافت امویان-از آذربایجان تا خراسان و ماوراء النهر و رودخانۀ سند-بود[12] و ماموران اداری و نیروی پادگانهای آن مناطق از این شهر تأمین می گردید. بنابراین بیشتر گسیل شدگان به این شهرها از پرورش یافتگان شهر کوفه بودند. در کنار این نیروها، افراد و یا قبایل تبعیدی و فراری از شیعیان کوفه نیز وجود داشتند که پس از روی کار آمدن زیاد بن ابیه در کوفه، و ناکامی قیامهای مختار و عبد الرحمن بن اشعث و زید بن علی (ع) در این شهر، از کوفه رانده و یا متواری شدند. اینان حدیث شیعه را بازگو می کردند و خود سهم بسزایی در گسترش تشیع در آن مناطق داشتند. ازاین رو رشد و شکوفایی اندیشۀ شیعه در ایران تا ماوراء النهر و رودخانۀ سند، مدیون تلاش شیعیان کوفه بود.

با این همه، بدون شک شیعیان کوفه در تلاش ها و فعالیتهایشان از راهنماییهای امامان بی بهره نبودند، اگر چه آن معصومان پس از شهادت امام حسین (ع) بظاهر دیگر بار به قیمهای این شهر توجهی نشان ندادند اما با خواص از شیفگان ارتباط داشتند و برای سرو و سامان دادن به فعالیهای پیروان اهل بیت نمایندگانی داشتند که هریک در جای خود اهمیت ویژه ای دارد. چهرۀ برجستۀ شیعیان کوفه در دورۀ امامت امام رضا جواد (علیهما السلام) «صفوان بن یحیی» بود که تا سال 210 ه ق زندگی کرد.[13]

الف) صفوان ین یحیی

وی از موالی قبیلۀ بجیله و با کینه ابو محمد معروف بود و در شهر کوفه «سابری» [14]می فروخت[15] و شاگرد عبد الرحمن بن حجاج بجلی سابری فروش، نمایندۀ امام صادق (ع) ، بود[16] صفوان از اصحاب و فقهای بزرگ دورۀ امام موسی بن جعفر (ع) و نمایندۀ امام رضا[17] و امام جواد (علیهما السلام) در شهر کوفه به شمار می رفت.[18] وی در سرسپاری به کردگار و پارسایی جایگاهی ویژه داشت و در پیشگاه ائمۀ شیعیان مورد اعتماد فراوان بود[19]و کتابهای فراوانی از خود به جای گذاشت، از جمله: کتاب الاداب و التجارات غیر الاول و الشراء و البیع[20] که به احتمال قوی باید در موضوع پیشه وری و برای راهنمایی پیشه وران شیعه نگاشته شده باشد، زیرا شیعیان در بازارها بویژه بازار شهر کوفه که در مسیر راه تجارتی سرزمینهای ایران و شام و عربستان و بندر بصره قرار داشت و اقتصاد آن با رونق بود،[21] نقش فعالی داشتند و عهده دار حرفه هایی با اهمیت بودند، مانند: صرافی، تجارت، کرایۀ وسایل حمل و نقل (شتر، قاطر، الاغ) ، که آنان را با دیگر سرزمینهای اسلامی ارتباط می داد. بازار کوفه تخصصی بود به این صورت که صاحبان هر حرفه در محلی خاص تمرکز یافته بودند و بازاریان دارای تشکیلات صنفی بودند[22] و احتمالا اصحاب امامان با توجه به شرایط خفقان از طریق همین تشکیلات صنفی افراد را جذب می کردند که پیشوایان هر صنف و مراحل و مراسم ورود به آن بیانگر این موضوع می تواند باشد.[23] ازاین رو بازار اهمیت ویژه ای در فعالیتهای شیعه و گروههای مخالف عباسیان داشت و خلفای عباسی نیز برای ردیابی مخالفان جاسوسهایی در بازارها می گماردند.[24] اما متاسفانه در پژوهشها از فعالیتهای صفوان بن یحیی در اتحادیه های صنفی کوفه، آگاهی کافی به دست نیامد که امید است محققان در این زمینه تحقیقات بیشتری ارائه دهند.

پیشینۀ تلاشهای سیاسی صفوان بن یحیی

صفوان در دورۀ امامت موسی بن جعفر (ع)  در شهر کوفه می زیست و در میان شیعیان از اعتبار خاصی برخوردار بود، زیرا رهبران گروه «واقفه» برای جلب نظر وی وعدۀ پول فراوان داده بودند و او مخالفت کرده بود و خود را از فرورفتن در باتلاق واقفه به سلامت داشته بود،[25]از این رو برای شناخت هرچه بیشتر صفوان باید با گروه واقفه و فهالیتهای آنان در شهر کوفه و حوادث مؤثر بر فعالیتهای این گروه از شیعیان، آشنا شویم.

گروه واقفه که پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر (ع)  با انگیزۀ دنیا طلبانه به وجود آمده بود، چهرۀ غالیانه به خود گرفت و برای مدتی شیعیان کوفه، بغداد و مصر را به خود مشغول داشت[26] آنان در شهر کوفه قدرت بیشتری داشتند و عمر سیاسی آنان در این شهر که زمینۀ انحراف بیشتری در آن وجود داشت، به درازا کشید و هر چند گاه در چهره های مختلف جلوه می کردند و سبب نگرانی امامان و شیعیان می شدند. این گونه انحرافها ناشی از فضای خفقان آور و شرایط سخت پنهانکاری در میان شیعیان بود که باعث کندی ارتباطات میان شیعیان، و شیعیان و رهبری می شد[27] و نظارت رهبری را بر افرادی که مسؤولیتهایی را عهده دار بودند، کمتر می کرد در این وضعیت برخی کج اندیشان، به فرصت طلبی گرایش یافتند و در این راه از موج اجتماعی و سیاسی غلو که مدتی بود جامعۀ اسلامی را در خود فروبرده و شورشهای نیرومندی (سنبادیه، 137ه. ق، راوندیه، 142 ه. ق، استاذسیس، 150 ه. ق، مقنعیه، 159 تا 161 ه. ق) را به وجود آورده بود،[28] بهره گرفتند و خودخواهی های شخصی و گروهی را در پس پردۀ غلو پوشیده داشتند.

به هرحال، اوج راهیابی انحراف و غلو در دورۀ امامت امام موسی بن جعفر (ع) بود که پس از شهادت آن حضرت چهرۀ آشکاری به خود گرفت. گرچه امام کاظم (ع) پس از امام صادق (ع) موضع شدیدتری در رویارویی با انحراف در پیش گرفت و افراد منحرفی چون «محمد بن بشیر» را «مهدور الدم» اعلام کرد،[29] اما در سرکوبی کامل این اندیشه ها توفیق کامل نیافت و پس از شهادتش منحرفان نقاب از چهره برداشتند و 56 تن از 328 تن اصحاب آن حضرت را به انحراف کشانیدند.[30] در این میان شهر کوفه یکی از مراکزی بود که در آتش این انحراف می سوخت و سردمداران این انحراف محمد بن بشیر و علی بن ابی حمزه بطائنی موالی انصار و حیّان السّراج بودند.

ب) محمد بن بشیر

محمد بن بشیر در حیات موسی بن جعفر (ع) حرکت منحرفانۀ خود را آغاز کرد. او نماز، روزه، حج، زکات و برآوردن دیگر واجبات را رد کرد و آمیزش با محارم و همجنس بازی و آزادی جنسی را روا دانست. او به قرآن استناد می کرد و به تناسخ و اختیار معتقد بود. وی پس از شهادت حضرت این اندیشه را که امام وفات نیافته و غایب است [31]تبلیغ می کرد. امام پیش از شهادتش از محمد بن بشیر بیزاری جست و بر او نفرین کرد و فرمود: «خدایا مرا از [شرّ] او آسوده کن» و در جای دیگر به یکی از یارانش فرمود: به خدا سوگند، خون او برای تو و برای کسانی که [سخنان منحرفانه ] را از او بشنوند، حلال است.[32] اما ابن بشیر کشته نشد و پس از شهادت آن حضرت در کنار گروه واقفه قرار گرفت و مدعی بود که امام (ع) وفات نیافته و غایب است و خود را وصی حضرتش معرفی کرد[33] و برای اثبات مدعای خویش عروسکی همانند امام در خانه خود ساخته و به مردم می نمایاند. او شعبده بازی ماهر بود و کارهای خارق العاده می کرد که پیش از آن کسی ندیده بود. او موفق شد، جمعی را فریب دهد و به دنبال خود بکشاند و گروهی تحت عنوان «بشریه» به راه انداخت. شهرت و مهارت ابن بشیر در شعبده بازی و انجام کارهای خارق العاده سرانجام او را به دربار هارون کشانید او توسط هارون شکنجه شد و سپس به قتل رسید.[34]

ج) حیان السرّاج (زین دوز )

حیان زین دوز، قوام (نمایندۀ) امام در شهر کوفه بود. وی زمانی که امام در زندان هارون گرفتار بود، سی هزار دینار[35] زکات اموال خاندان اشعث[36] را در دست داشت و با آنها معامله کرد و خانه و غلات خرید. حیان به این کار بسنده نکرد و پس از شهادت آن حضرت، وفاتش را انکار کرد و در میان شیعیان این گونه تبلیغ می کرد که حضرت موسی بن جعفر (ع) همیشه جاوید و قائم است.[37]

د) علی بن ابی جمزۀ بطائنی

علی بن ابی حمزه یکی دیگر از نمایندگان حضرت موسی بن جعفر (ع) در شهر کوفه بود.[38] وی در دورۀ امامت آن حضرت رفتاری کجدار و مریز داشت، به گونه ای که حضرتش او و دیگر یارانش را به «الاغ» تشبیه کرد.[39] علی پس از شهادت امام (ع) بیش از سی هزار دینار از اموال آن حضرت را در دست داشت و به گروه واقفه پیوست. [40]

شکل گیری گروه واقفه به انشعاب افراد بالا محدود نمی شد بلکه این موج شهرهای بغداد و مصر و احتمالا دیگر مناطق را در بر گرفته بود. اما این که منحرفان این شهرها در چه سطحی از ارتباط بودند، اطلاعی در دست نیست و تنها از ارتباط واقفه کوفه و بغداد[41] می توان نام برد که مرکز این فتنه گریها به شمار می رفت.

گروه واقفه در کوفه و بغداد با هم ارتباطی نزدیک داشتند.[42] علی بن ابی حمزه و زیاد بن مروان قندی، رهبر گروه واقفۀ بغداد، متحدا از طریق تطمیع اصحاب بویژه بزرگان اصحاب حضرت در صدد جذب آنان بودند از آن جمله به یونس بن عبد الرحمن وعدۀ ده هزار دینار داده بودند[43] اما توفیق نیافتند و در پراکنده کردن یاران امام رضا (ع) ناکام ماندند و سرانجام با تلاش یاران وفادار امام و پایمردی یونس بن عبد الرحمان و حمایت حضرت از او[44] و طرد و تحریم زکات و مجالست با واقفه توسط حضرت،[45]فتنۀ فتنه گران بغداد و دیگر شهرها بزودی خاموش شد، اما واقفۀ کوفه به حیات خود ادامه دادند و جمع بسیاری را به انحراف کشانیدند و بحثهای فراوانی با امام رضا (ع) به راه انداختند،[46] و سرانجام گروه واقفۀ کوفه که علی بن ابی حمزه بطائنی رئیس آنها بود،[47] و سماعة بن مهران و حسین بن ابی سعید مکاری (کرایه چی) که بر اندیشه های منحرفانۀ خود ایستادگی می کردند بر اثر شیعیان وفادار امام رضا (ع) به بغداد متواری شدند و به فقر و تنگدستی افتادند. و پس از مدتی فراموش شدند.[48] محمد بن بشیر که کارش بالا گرفته و به دربار هارون راه یافته بود، به عنوان زندیق به بدترین صورت کشته شد[49]و علی بن ابی حمزه نیز زمانی که امام در مرو بود (201-203 ه. ق) از دنیا رفت[50] و «حیان سرّاج» نیز از دنیا رفت و ده هزار دینار از اموال موسی بن جعفر (ع) که در اختیارش بود به امام رضا (ع) برگردانده شد.[51] از تاریخ دقیق شکست قطعی قدرت واقفۀ کوفه اطلاعی در دست نیست اما بی شک، پیش از شهادت امام رضا (ع) به حیات سیاسی آنان در کوفه خاتمه داده شده است.

در کنار درگیریهای درونی، شیعیان عراق وارد دورۀ جنگهای امین و مأمون (195-198 ه. ق) شدند[52] و مردم شهر کوفه ناگزیر از پذیرفتن آسیبهای جنگ بودند و در نتیجه، مردم به فقر و تنگدستی افتادند[53] و حکومت امین و یا مأمون نیز در شهرهای عراق پایۀ استواری نداشت. ازاین رو، زمینۀ قیام آماده بود و سرانجام  «محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن  (ع) » معروف به «ابن طباطبا» ار این فرصت سود جست و بنای قیام را در کوفه (جمادی الاخر199/ ه. ق) گذاشت. وی یکی از یاران خود  «سرّی بن منصور» معروف به ابی سرایا را که مردی شجاع بود، مأمور جنگ کرد.[54] ابی سرایا بزودی سرزمینهای وسیعی را به تصرف درآورد که از مداین تا فارس و یمن را در بر می گرفت، طالبی ها و علویان از هر سو راهی کوفه شدند و به حمایت از قیام برخاستند و چهار تن از برادران امام رضا (ع) به نامهای احمد،[55] اسماعیل، زید و ابراهیم نیز به قیام پیوستند. از آن میان اسماعیل به حکومت فارس و زید به حکومت اهواز و سپس بصره رسید و ابراهیم حکومت یمن را به دست آورد.[56]

قیام از حمایت وسیع مردم و توانگران و معاریف شهر کوفه برخوردار بود و سربازان بی شماری داشت. ابو الفرج رقم اغراق آمیز دویست هزار نفر را ذکر می کند.[57] به هر حال، قیام کنندگان بیش از ده ماه دوام نیاوردند و سرزمین های عراق تا فارس را از دست دادند.[58]

شیعیان امام رضا (ع) علی رغم شرکت برادران امام و دیگر علویان در قیام ابی سرایا، در این قیام شرکت نکردند، لذا قیام‏گران در مسیر ضدیّت با شیعه افتادند و هیچ بعید نیست که جعفر بن بشیر که یکی از اصحاب سرشناس امام بود، در همین زمان مورد اذیت و آزار بوده است[59] و یونس بن عبد الرحمن نیز که از یاران خاص امام رضا (ع) بود، در همین زمان تحت تعقیب قیامگران بویژه زید برادر امام قرار داشت.[60] فرمایش امام رضا (ع) به زید پس از شکست قیام نیز بیانگر همین موضوع است: «ای زید! چنانچه به شیعیان ما رسیدی از تحقیر و اهانت آنان بپرهیز که نور تو از بین می رود. ای زید! شیعیان ما کسانی هستند که مردم به آنان کینه می ورزند و دشمنی می کنند و خون و دارایی آنان را به خاطر محبتشان به ما و اعتقادشان به ولایت ما، حلال کرده اند. پس اگر تو به آنان بدی کنی به خود ستم کرده ای و جایگاهت را از بین برده ای.»[61]  حضرت خود نیز با آگاهی از ناکامی قیام و به احتمال قوی برای دور ماندن از عواقب ناکامی آن، زمانی که علویان طرفدار قیام، شهر مدینه را به تصرف درآورده بودند شهر را ترک کرده و در «حمراء» نزدیک مدینه رفته بود. و بیعت با شورشیان را رد کرد و در پاسخ به آنها فرمود: «اگر بیست روز بگذرد خواهم آمد...»  و سرانجام طولی نکشید که شورشیان از شهر مدینه رانده شدند.[62]

پس از شکست قیام ابی سرایا، قیام محمد بن جعفر در مکه آغاز شد که مورد حمایت زیدیه جارودیه و علویان و فراریان قیام ابی سرایا قرار گرفت.[63] قیامگران پس از چندی به دست عباسیان از شهر مکه رانده شدند و پس از آن به جنگ و گریزهایی با هارون بن مسیب والی مدینه پرداختند. والی مدینه از امام رضا (ع) درخواست کرد که حضرتش نزد محمد بن جعفر برود و او را از جنگ باز دارد.[64] امام در این ملاقات انحراف و ناکامی قیام را به محمد بن جعفر گوشزد کرد.[65] اما از این ملاقات نتیجه ای نگرفت و محمد بن جعفر مبارزۀ خود را ادامه داد.

با این همه، امام از پای ننشست و پیش از آخرین پیکار که منجر به هزیمت و کشتار یاران محمد بن جعفر شد، یکی از یاران خود «مسافر» را نزد محمد بن جعفر فرستاد تا از طریق ارائۀ داستان خوابی به محمد بن جعفر بفهماند که برای جلوگیری از شکست و کشتار از مقابله با هارون بن مسیب، پرهیز کند. اما این گونه نشد و محمد بن جعفر به مقابله با هارون بن مسیب برخاست و شکست خورد و بسیاری از یارانش به قتل رسیدند،[66] و سرانجام محمد بن جعفر در پایان موسم حج خود را تسلیم «عیسی زید جلودی» کرد و در (20 ذی حجه. 20 ه. ق) در برابر مردم، جلودی و رجاء بن أبی ضحاک (پسر عموی فضل بن سهل)، بیعت خود را پس گرفت و بر خلافت مأمون گردن نهاد.[67]

اما، موضوع امام نسبت به قیام محمد بن جعفر روشن و در عین حال دلسوزانه بود. حضرت پس از رانده شدن محمد از مکه با عموی خود در مکانی که مشخص نسیت، ملاقات کرد و به او انحراف و ناکامی قیام را گوشزد نمود. پس از این ملاقات گویا رابطۀ امام و محمد بن جعفر به تیرگی گرایید، زیرا امام زمانی که خواست «مسافر» را برای جلوگیری از شکست و کشتار نزد محمد بن جعفر بفرستد، نخواست مطالبی از جانب خود بگوید، که این امر از لحاظ امنیتی نیز قابل توجیه است و اطلاعات وسیع امام از کم و کیف سپاه عباسیان را نیز به دست می دهد.

به هرحال، در هم شکسته شدن قیامهای ابی سرایا و محمد بن جعفر و قوت گرفتن قیام  «ابراهیم بن موسی» برادر امام رضا (ع) در یمن،[68] سرانجام دامنگیر حضرت شد و امام پس از به جای آوردن حج آن سال که امام جواد (ع) را نیز به همراه داشت[69] و پس از پایان یافتن قیام محمد بن جعفر به مرو فراخوانده شد. در این سفر «رجاء بن ابی ضحاک» [70] که تا پایان قیام محمد بن جعفر در مکه بود،[71]و علویانی چند که احتمالا محمد بن جعفر نیز در میان آنان بوده است، حضرت را در این سفر همراهی می کردند.[72]

پس از فروپاشی قیامهای ابی سرایا و محمد بن جعفر و فراخوانده شدن حضرت امام رضا (ع) به مرو و تحمیل شدن ولایتعهدی بر آن حضرت، شیعیان کوفه با موجی دیگر به رهبری «عباس» برادر امام و برادر ابی سرایا (202 ه ق) روبرو شدند که خلافت مأمون و ولایتعهدی امام را تبلیغ می کردند و از جانب حسن بن سهل تقویت و حمایت می شدند. شیعیان در برابر این رویداد نقشی بارز ایفا کردند و از همکاری با حسن بن سهل و عباس سرباز زدند و اعلام کردند که: اگر تنها برای برادرت دعوت می کنی، با شما هستیم. ما را به مأمون نیازی نیست. [73] عدم همکاری شیعیان امام رضا (ع) با حسن بن سهل و عباس برادر امام به اندازه ای مهم بود که طبری و ابن اثیر نتوانستند آن را نادیده انگارند، اگر چه در منابع شیعه در این باره حدیثی به چشم نخورده است، اما این موضوع را می توان در راستای حرکت شیعه جای داد و موضوع شیعیان کوفه با سخنان امام در نیشابور که امامت و ولایت خود را بیان داشت و گردن نهادن بر آن را تنها راه رستگاری اعلام کرد،[74] تطبیق می کند.

حرکت هدایت شدۀ عباس برادر امام در شهر کوفه با توجه به شعارهای آن می تواند دلیل روشنی بر قدرت و اهمیت شیعیان امام رضا (ع) در کوفه باشد و عباس با همین تکیه گاه و با هدف مبارزه با مخالفان مأمون که در بغداد بودند، این حرکت را در کوفه بنا گذاشت و به احتمال قوی از کم و کیف نیروها و دارایی شیعه، بویژه موقعیت صفوان بن یحیی آگاهی داشته است.[75]

به هرحال، برنامۀ مأمون که می خواست در رویارویی با عباسیان عراق از علویان و شیعیان امام رضا  (ع) به سود خود بهره ببرد نقش بر آب شد و سرانجام، ابی عبد اللّه برادر ابی سرایا کشته شد و عباس بن موسی و «علی» فرزند محمد بن جعفر از برابر هجوم ابراهیم بن مهدی که داعیۀ خلافت داشت، گریختند.[76]

اگر چه مأمون در جلب همکاری شیعیان امام رضا (ع) ناکام ماند، اما توانست با مطرح کردن ولایتعهدی امام و نرمش در برابر علویان قیام ابراهیم بن موسی را فرونشاند[77]

و بخشی از علویان را هر چند موقت به سوی خود جذب کند. اما تنوانست از تضاد علویان با عباسیان سود برد و حکومت خود را ثبات بخشد، و سرانجام به عباسیان گرایش یافت و برای نشان دادن حسن نیت به عباسیان بغداد «فضل بن سهل» را که از ایرانیان بود، از میان برداشت و امام رضا (ع) را در پایان صفر 203 ه. ق شهید کرد و خبر آن را به عباسیان بغداد رسانید[78] و خود به بغداد شتافت و فتنۀ ابراهیم بن مهدی را خوابانید و به عباسیان عراق پیوست و بتدریج علویان را کنار گذاشت و سرانجام با قیام عبد الرحمن بن احمد علوی 207 ه . ق در یمن، ارتباط خود را با علویان قطع کرد.[79]

حوادث و ناآرامی های شهر کوفه که در سالهای آخر امامت امام رضا (ع) روی نمود و درگیریهای درونی گروه واقفه که پیشتر به آن اشاره شد، نشان می دهد که شیعیان کوفه در معرض آزمایش بزرگی قرار داشته اند که کمترین اشتباه به تباهی و کشتار آنان منجر می گردید. در این دوران پر مخاطره صفوان بن یحیی نمایندگی امام رضا  (ع) در شهر کوفه را به عهده داشت که توانست به سلامت این حوادث را پشت سر گذارد. وی به احتمال قوی در این راه از حمایتهای خاندان اشعث برخوردار بوده است، زیرا صفوان با جعفر بن محمد بن اشعث که از شیعیان بود و از افراد با نفوذ دستگاه خلافت عباسی به شمار می رفت، ارتباط نزدیک داشت.[80] به هرحال، صفوان پس از شهادت امام وارد دورۀ تازۀ سیاسی گردید و با بحرانهای درونی دیگری که بیشتر ناشی از فقدان امام رضا (ع) و کودکی امام جواد (ع) بود، روبرو گردید.

شهادت امام رضا  (ع) آرزوهای برخی از گروههای شیعه را که به ولایتعهدی امام امید بسته بودند، بر باد داد و کودکی امام جواد (ع) نیز برای برخی قابل توجیه نبود. از این رو جامعۀ شیعه را بحران فراگرفت و انشعاب های گوناگونی بروز کرد و نگرانی های فراوانی به بار آمد و پیروان وفادار امام جواد (ع) را در برابر آزمایشی بزرگ قرار داد. برخی گروه  «مؤلفه» را تشکیل دادند که نخست امامت امام رضا (ع) را پذیرفته و شهادت موسی بن جعفر (ع) را تأیید کرده بودند، اما پس از شهادت امام رضا  (ع) ، امامتش را انکار کردند و آخرین امام را حضرت موسی بن جعفر (ع) دانستند.[81]

گروهی دیگر نام  «محدثه» [82] به خود گرفتند و اصحاب حدیث «اهل ارجاء» بودند که به خاطر مصالح سیاسی و بصورت ساختگی پیرو امام موسی بن جعفر (ع) شده و پس از آن به امامت امام رضا (ع) گراییده بودند، پس از شهادت امام به عقیده ارجاء برگشتند[83] و امامت حضرتش را رد کردند[84] و جمعی دیگر امام جواد (ع) را کودک و نابالغ شمرده و پیروی از حضرتش را نامعقول و غیر متعارف دانسته و احمد بن موسی-برادر امام -را پس از امام رضا  (ع) ، امام دانستند.[85] علاوه بر اینها نیرومندترین گروه «زیدیه» که به نظر می رسد، پیروان ابی جارود باشد، به خاطر مصالح سیاسی و پس از فروپاشی قیام محمد بن جعفر و ولایتعهدی امام به صفوف شیعیان امام پیوسته بودند، بار دیگر پس از وفات آن حضرت به اندیشۀ «زیدیه» بازگشتند.[86] این گروه به احتمال قوی باید همان کسانی باشند که پس از شکست محمد بن جعفر به امام رضا (ع) گرویدند.[87] به هر حال بحث و اختلاف پیرامون پیشوایی امام جواد (ع) به حدی بالا گرفت که بیش از هشتاد تن از علما و فقهای بغداد و دیگر شهرها برای روشن شدن وضع در موسم حج راهی مدینه گردیدند و خدمت امام مشرف شدند و پیرامون دانش حضرت پرسشها کردند.[88]

ناآرامی به این جا ختم نشد و تا سه سال بعد از امامت آن حضرت 206 ه. ق ادامه یافت. آخرین گروه جمعیتی بودند که احتمالا در موسم حج راهی مکه شده و از مناطق مختلف گرد آمده بودند، حضور امام رسیدند و پرسش های فراوانی از آن حضرت کردند.[89] در کنار این کجروی های ذکر شده، دو فتنه نیز وجود داشت که سردمداران آنان «هاشم بن ابی هاشم»، «ابو عمر»، «جعفر بن واقد»، «ابی سمهری»، و «ابن ابی زرقاء» بودند.[90] هرچند زمان دقیقی از ناآرامی های این پنج نفر گزارش نشده ولی باید در نخستین سال های امامت امام جواد (ع) باشد که انشعاب ها و کنکاش در میان شیعیان رخ نموده بود و هنوز بر اوضاع مسلّط نشده بودند.

شیعیان امام جواد  (ع) ، علاوه بر این حرکت های ناروا و فتنه جویانه، با گروه  «فطحیه» که به امامت عبد اللّه فرزند امام جعفر صادق (ع) عقیده داشتند، ناگزیر از رویارویی بودند. اینان بیشتر در کوفه می زیستند و در دانش و پرهیزکاری چهره های برجسته ای بودند، از میان آنان محمد بن ولید خزاز، معاویة بن حکیم، مصدق بن صدقه، محمد بن سالم بن عبد الحمید، علی بن حسن بن علی بن فضال و علی بن اسباط را می توان نام برد[91]که در حاشیۀ گروه شیعیان امام جواد (ع) قرار داشتند دو پیروان حضرت با آنان در ارتباط بودند و از جانب امام و پیروانش در نکوهش آنان سخنی نیز نیامده است.

این شواهد در مجموع نشان می دهد که فطحیه تنها گروهی بودند که پیروان امام با آنها این گونه رابطه داشتند. با این همه، شیعیان حضرت به این نوع ارتباط پسنده نمی کردند و در پی راهنمایی و هدایت و جذب آنان از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند.[92] سرانجام همۀ آنها جز علی بن حسن بن علی بن فضال دست از کجروی برداشتند و در راستای حرکت شیعه قرار گرفتند.[93] و ابن فضال نیز در این راه باقی نماند و در دورۀ امام هادی (ع) به گروه شیعیان حضرت پیوست. [94]

منابع حدیث از چگونگی جذب این افراد سخنی نمی گویند و از ادامۀ بحث پیرامون آن خودداری کرده اند و تنها در بارۀ  علی بن اسباط سخن کوتاهی وجود دارد و به نامه نگاری علی بن مهریار با وی اشاره می کند که سرانجام به جرگۀ شیعیان می پیوندد.[95]

با تلاش امام جواد (ع) و پیروانش فتنه ها فرونشانده شد و امام فرصت یافت تا به گونۀ بهتری شیعیان پدرش را سازمان داده و کنترل کند به طوری که پس از شهادتش در 220 ه. انشعابی میان پیروانش رخ نداد و همه به پیشوایی امام علی النقی (ع) گردن نهادند، جز یک نفر که برای مدت کوتاهی پیرو فرزند دیگرش «موسی» گردید و آن هم پس از اندک زمانی پشیمان شد و امامت امام علی النقی (ع) را پذیرفت [96]و به جمع شیعیان آن حضرت پیوست.

اکنون که به وضع آشوب زدۀ شیعیان در سالهای نخستین امامت امام جواد (ع) آشنا شدیم، نظری به گروه های منحرف کوفه در این دوره نیز شایان توجه است گرچه پیرامون وضعیت درونی شیعه و چگونگی رویارویی با این رخدادها سخن بسنده ای نیامده است و پژوهشگر را پشت درهای بسته قرار می دهد، به یقین می توان گفت که این کجروی ها و فتنه جویی ها بخصوص، حرکت فتنه جویانۀ هاشم بن ابی هاشم و هوادارانش در حرکت شیعیان آن سامان بی تأثیر نبوده است. زیرا هاشم که فرجامش در تاریکی تاریخ قرار دارد، شاگرد  «محمد بن بشیر» و ادامه دهندۀ راه او بوده[97] که در کوفه می زیست و در آن شهر بنای فتنه گری را گذاشته بود و تنها پس از این که کارش بالا گرفت به بغداد رفت و جذب دربار خلیفه گردید و سرانجام طولی نکشید که اعدام شد. از این رو، پی جویی هاشم که محل زندگانی و پرورش وی روشن نیست، تنها از تعقیب استادش امکان پذیر می باشد که به یقین بیشترین سالهای فتنه گری خود را در کوفه سپری کرده بود. بنابراین هاشم باید پیش از جذب ابن بشیر به بغداد به او پیوسته باشد و از آنجا که وی شاگرد ابن بشیر بود باید سالهای درازی را به استاد خدمت کرده باشد. ازاین رو محل زندگی هاشم را کوفه می توان ذکر کرد و این شهر را پایگاه طبیعی فتنه جوییهای بعدی وی می توان به شمار آورد. با این وصف بعید به نظر نمی رسد که هاشم پس از کشته شدن استاد به خوزستان رفته باشد زیرا امام جواد (ع) طی سخنانی در حضور علی بن مهزیار -که پس از فوت عبد اللّه بن جندب، وکیل امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) در اهواز، نمایندۀ حضرتش در اهواز بود[98]-بر ابو عمر و جعفر بن واقد و هاشم بن ابی هاشم نفرین نمود و آنان را ادامه دهندۀ راه ابو خطاب معرفی کرد و به علی بن مهزیار فرمود: ای علی از نفرین بر آنان خارج مشو. و گویا در همین زمینه امام در پاسخ به نامۀ ابن مهزیار که امام را از توفیق بر مخافان خبر می داد می فرماید:... بسیار خوشحال شدم، خدا ترا خوشحال کند از خدای برگردانده (کافی ) و دفع کننده امیدوارم که مکر هر مکر کننده ای را به خودش برگرداند.[99]

بنابراین، سرانجام دفتر فتنه جویی های هاشم بن ابی هاشم و دیگر هواخواهان او بسته شد و پس از آن سختی از آنان در منابع شیعه نیامده است.

سرانجام، صفوان که نزدیک به سه دهه نمایندگی امام رضا (ع)  و امام جواد  (ع) را در شهر کوفه به عهده داشت، توانست مشکلات و حوادث گوناگون را پشت سر گذارد و شیعیان را بخوبی راهبری کند و بی گمان در این راه از یاری افرادی مانند: محمد بن سنان، علی بن نعمان دوست نزدیک وی،[100]ایوب بن نوح، جعفر بن احمد بن ایوب، حسن بن موسی و محمد بن الحسین بن ابی الخطاب بر خوردار بوده است[101] و در پایان، این مرد بزرگوار و پارسا پس از سالها تلاش خستگی ناپذیر بار امانت را به دوش محمد بن سنان گذاشت و خود در سال 210 ه. ق چشم از جهان فروبست[102] - امام پس از وفات وی بارها از او نیکی یاد کرد.[103] حضرت می فرماید:

 «... او هیچگاه با من و پدرم مخالفت نورزید.» [104]

ه) محمد بن سنان

محمد بن حسن بن سنان از خاندان زاهر و موالی عمرو بن حمق خراعی بود که با کنیۀ «ابو جعفر» خوانده می شد. وی در کودکی پدر را از دست داد و با نیای خویش  «سنان» زیست و به نام او شهرت یافت.[105]زندگی سیاسی وی از دورۀ امامت امام صادق (ع) آغاز می شود و نام وی در ردیف کسانی قرار می گیرد که حضور آن حضرت رسیدند که خود نشان دهندۀ اعتماد امام به او، و اعتبار او در پیشگاه امام است، اگر چه زمان ورود وی به جرگۀ یاران و راویان آن حضرت مشخص نیست، اما به میان آمدن نام وی با ذکر روایتی از مفضل بن عمر[106]و یونس بن یعقوب[107]که خود موقعیتی ممتاز داشتند و با نوع روایتی که از مفضّل نقل می کند،[108]این احتمال را قوت می بخشد که وی جزو گروه مفضل بوده و در آن گروه پرورش سیاسی یافته است. وی علاوه بر این، در جریان درگیریهای اعتقادی سیاسی درونی شیعیان نیز بوده است که از یونس بن یعقوب روایت می کند. وی در این روایت سخن از ناآرامی های گروه «مؤلفه» به میان می آورد[109]که در دورۀ امام صادق (ع) خودنمایی کرده بودند. ابن سنان پس از وفات امام صادق  (ع) (148ه) در کنار پیروان حضرت موسی بن جعفر (ع) قرار گرفت[110]و گویا در این دوره در روند حوادث کوفه نقش مهمتری به عهده داشت، زیرا امام یک سال پیش از این که به بغداد فرا خوانده شود (179ه) ، او را نسبت به بروز مخالفت با امام رضا (ع) هشدار داد که محمد در پیشگاه حضرت سوگند یاد کرد و گفت: اگر زندگیم به درازا کشد، آنچه را که حق ایشان است، تسلیم کنم و پیشوایی وی اقرار نمایم.[111]

اگر چه روایتگر این سخن خود محمد بن سنان است که حضور امام رسیده است و روایت دیگری در تأیید آن نداریم، با این همه، این سخنان در راستای نیک اندیشی و سلامت اعتقاد وی می تواند جای گیرد و در ضمن نشان می دهد که از جانب امام عهده دار مسؤولیتی بوده و نزد شیعیان کوفه از اعتبار برخوردار بوده است. به هرحال، محمد فتنه های نخستین روزگار امامت امام رضا (ع) را با حفظ سلامت اندیشه ای پشت سر گذاشت و به پیشوایی علی بن موسی (ع) گردن نهاد[112] و بارها به حضور آن امام رسید و از حضرتش روایت کرد.[113]

روایت های ابن سنان به رویدادها و وضعیت درونی پیروان امام در شهر کوفه توجه چندانی ندارد و تنها سخن از خلافت میان وی و صفوان و دوستانش ایوب بن نوح و فضل بن شاذان به چشم می خورد و صفوان در این رابطه از او به عنوان «پروازکننده» یاد می کند و می گوید: «... محمد بن سنان تلاش کرد که بیش از یک بار پرواز کند که بال او را کوتاه کردیم و در کنار ما باقی ماند» .[114] و در جای دیگر می گوید:  «محمد بن سنان از پروازکنندگان بود و ما بال او را کوتاه کردیم».[115]ایوب بن نوح که خود نیز از محمد بن سنان روایت دارد، از بازگو شدن حدیثهای محمد و گسترش یافتن آن جانب احتیاط را گرفته و می گوید: «... روا نمی دانم که حدیث های ابن سنان را روایت کنم» .[116] آخرین فرد فضل بن شاذان است که از دیگران لحنی شدیدتر دارد و به یکی از دوستانش می گوید: تا وقتی زنده هستم، روا نمی دانم که حدیثهای محمد بن سنان را به نقل از من روایت کنید» .[117] وی علاوه بر این در برخی کتابهایش از او به عنوان  «دروغگوی مشهور» یاد کرده است.[118]

روایتها، اختلافهای درونی را همین اندازه بیان می کند و ما را بیش از این به عمق حوادث درون گروهی راه نمی دهد و پرسشهای بسیاری را بی پاسخ می گذارد. گذشته از این، اختلاف و علل آن نیز در روشنی تاریخ قرار ندارد و تنها یک روایت از امام رضا (ع) نقل شده است که اشاره ای بر مبارزۀ قدرت دارد و گویا در همین زمینه بوده است. گرچه سخنان آن حضرت را نیز به زمان مشخصی نمی توان محدود کرد و مخاطبان آن نیز معلوم نیست اما از آنجا که سخن منحصرا از اختلاف در رهبری به میان می آورد و در این مورد نیز تنها از اختلاف «صفوان» و «ابن سنان» گزارش شده است، ازاین رو، به نظر می رسد که سخن امام در همین موضوع باشد و مسأله به اندازه ای اهمیت داشته است که امام ناگزیر از موضعگیری شده است. به هرحال، سخن امام از این جا آغاز می گردد که فرمود:  «دل بستن به ریاست، برای دین مسلمان زیانبارتر از یورش دو گرگ گرسنه به گلۀ بی چوپان است» و سپس می افزاید:  «لیکن صفوان به ریاست دل نبسته است».[119]امام در پایان، اتهام دل بستن به ریاست را از صفوان دور کرد و به نظر می رسد که با پادرمیانی امام این مسایل فروکش می کند، زیرا محمد بن سنان به همراه صفوان به صورت مشترک در شهر مکه به پیشگاه امام مشرف شدند (196 ه) و از آنجا به مدینه رفتند و خدمت امام جواد (ع) رسیدند که هجده ماه بیش نداشت،[120] و در شهر کوفه نیز رفت و آمد داشتند[121]و گویا بعدها ایوب بن نوح و فضل بن شاذان در مجلس وی حضور یافته و از او حدیث روایت کرده اند[122]- جالب توجه این است که ابن سنان در واکنش به نکوهش این افراد هیچ سخنی نگفته و به آرامی فعالیت های خود را ادامه می داده است. وی روزگار امامت امام رضا (ع) را با پاک اندیشی سپری کرد و سپس در ردیف یاران امام جواد (ع) قرار گرفت[123]و در پیشگاه آن حضرت جایگاه ویژه ای به دست می آورد و امام خشنودی خود را از وی بیان داشت.[124] به نظر می رسد که وی در کنار صفوان بن یحیی که نمایندۀ امام جواد (ع) در کوفه بود، به نمایندگی آن حضرت نیز برگزیده شده باشد. با این همه در حیات صفوان در شهر کوفه شخصیت درجۀ دوم داشت و مسؤولیت رهبری شیعیان کوفه به عهدۀ صفوان بن یحیی بود که خود او نیز طی سخنی به «بنان» [125]که همراه صفوان وارد مسجد کوفه می شدند، گفت: اگر کسی پاسخ مسایل پیچیده را می خواست، نزد من آید و اگر کسی پاسخ مسایل حلال و حرام را طلب کرد، نزد شیخ [صفوان ]برود.[126]

ابن سنان با این سخنان زیبا و روشن، از حدود کار خود و مسؤولیت صفوان تصویر روشنی به دست می دهد و رهبری و وکالت صفوان را می پذیرد و از او به عنوان پاسخگوی حلال و حرام یاد کرده و در این زمینه او را بر خود مقدم داشت و در ضمن مسؤولیت و موقعیت خود را نیز بازگو نمود، لذا با توجه به این روایت به نظر می رسد که شکل بندی رهبری در کوفه تا وفات صفوان به همین گونه بوده و تنها پس از وفات صفوان است که ابن سنان در رأس شیعیان کوفه قرار گرفت. اگر چه کسی جز «طوسی» به وکالت[127]محمد بن سنان اشاره ای نکرده است، اما با توجه به این که حضرت امام جواد (ع) پس از صفوان نماینده تعیین نکرد و ایوب بن نوح به لحاظ اعتبار و موقعیتی که داشت می توانست نامزد این مسؤولیت باشد، پس از ابن سنان و در دورۀ امامت امام هادی (ع) نمایندۀ حضرت در شهر کوفه گردید[128]و از سویی امام پس از مرگ ابن سنان (220 ه) [129]وی را در ردیف نمایندگان و بزرگانی مانند «صفوان بن یحیی»، «ذکریا بن آدم» و «سعد بن سعد» که بدرود زندگی گفته بودند، قرار داد و از او ستایش کرد[130] و نیز طی سخنی که احتمالا پس از مرگ ابن سنان فرموده است، تمام اتهام‏های نسبت داده شده به ابن سنان را رد کرد و فرمود: «... او هیچ مخالفتی با من و پدرم نکرده است» .[131]علاوه بر این، وی از جانب امام جواد (ع) مسؤول رساندن پیامی به شیعیان بصره نیز بوده است[132] که آن را کاری ساده و پیش پا افتاده نمی توان انگاشت و همچنین چهره های مشهوری مانند حسن و حسین بن سعید (اهوازی ) و محمد بن الحسین بن ابی الخطاب و شاذان از او روایت دارند[133] و علی بن ابراهیم که به شمار افراد مورد اعتماد است در کتاب تفسیر خود از روایت های محمد بن سنان به عنوان فردی مورد اعتماد استفاده کرده است.[134]لذا با توجه به این موارد، نمایندگی ابن سنان از جانب امام قابل توجیه است و مورد اعتماد بودن او را در پیشگاه امام و شیعیان بخوبی نشان می دهد. از این رو، نکوهش هایی که دربارۀ وی آمده است، ناروا به نظر می رسد. سرانجام، محمد بن حسن بن سنان در سال 220 ه. ق پیش از شهادت امام جواد (ع) چشم از جهان فروبست.

شیعیان کوفه علاوه بر صفوان بن یحیی و محمد بن سنان، چهره های درخشان و برجستۀ دیگری نیز در میان خود داشتند که نام آنان بیشتر پیرامون روایت هایی که از ابن سنان و صفوان شده است، دیده می شود و از همصحبتی با آن دو بزرگوار برخوردار بودند و گویا برای اداره و نظم شیعیان کوفه مسؤولیت هایی متوجه آنان بوده و به اتفاق صفوان و ابن سنان مرکزیتی پرتلاش و موفق را به دست می دهد. از آنجا که این چهره های نامدار به صورت مستقیم نمایندۀ امام رضا و یا امام جواد (علیهما السلام) نبودند، به نظر می رسد که مسؤولیت کمتری از آن دو بزرگوار داشتند و زیر نظر آنها فعالیت می کردند، برخی از این افراد مانند: حسین بن سعید اهوازی و ایوب بن نوح فرزند نوح بن دراج قاضی کوفه و فضل بن شاذان نیشابوری برجستگی خاص پیدا می کردند. از آن میان، ایوب بن نوح از جانب امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام) به عنوان وکیل در شهر کوفه برگزیده شد.[135]

 

نام گروهی دیگر که در دورۀ آن حضرت و یا در نخستین سالهای امامت امام هادی (ع) وفات یافتند و یا پس از وفات امام جواد (ع) فعالیت چندانی نداشتند در پی آورده می شود.

1-جعفر بن بشیر

وی در کوفه می زیست و از موالی قبیله بجلی به شمار می رفت[136] و فردی پیشه ور بود و پارچه های ابریشمی می فروخت.[137]جعفر از اصحاب امام رضا (ع) بود و از حضرتش روایت دارد[138]و سخنانش مورد اعتماد و در پیشگاه شیعیان از منزلت والایی برخوردار بود.[139]چهره های سرشناسی همچون صفوان بن یحیی و محمد بن خالد برقی از او روایت کرده اند[140] و محمد بن ابی خطاب روغن فروش یکی دیگر از افراد مشهور شیعه فراوان به حضورش می رسیده و از روایتهای او بهره می برده است.[141]ارتباط با صفوان بن یحیی که خود پیشه ور بود و ابن ابی خطاب روغن فروش و بجا گذاردن کتابهایی مانند «مکاسب»، کتاب  «صید» و کتاب «ذبائح» [142]که در موضوع پیشه وری است، نشان می دهد که در زمینۀ فعالیهای صنفی تلاش و فعالیت داشته است اما از چگونگی فعالیت و موقعیت وی در اتحادیه های صنفی کوفه اطلاعی در دست نیست.  جعفر بن بشیر گویا به عنوان چهرۀ علنی شیعیان کوفه فعالیت می کرده است و برای گسترش و تحت پوشش قرار دادن این فعالیها از مسجد بهره می برده است. مسجد وی در منطقۀ  «بجیله» به طرف راه نجف قرار داشت و آن جا نماز می گذارد که تا نیمۀ اول قرن پنجم آباد بود.[143]این تلاش و کوششها شکنجه و آسیبهای فراوانی برای این بزرگوار به همراه داشت که به احتمال قوی باید در سالهای ناآرامی عراق (195-203 ه) روی داده باشد و سرانجام مأمون پس از شهادت امام رضا (ع) و آمدن به بغداد او را نزد خود خواند و از او دلجویی کرد که روشن کنندۀ سیاستهای مأمون نیز می تواند باشد. مأمون با این حرکت سیاسی به یقین می خواسته است، خود را دوستدار شیعه نشان دهد و خود را از انتساب قتل امام رضا (ع) تبرئه کند که به وضوع، شخصیت ممتاز و درخور توجه جعفر بن بشیر را در کوفه می نمایاند.  سرانجام، جعفر بن بشیر پارچه فروش به سال 208 ه. پس از سالها رنج و تلاش، در راه مکه و در منطقۀ «ابواء» بدرود زندگی گفت[144] و محضر امام جواد (ع) را نتوانست درک کند.

2-حسن بن محبوب

حسن فرزند محبوب بن وهب بن جعفر بن وهب از موالی قبیله بحلی بود. نیای بزرگ وی  «وهب» اهل سند و از بندگان «جریر بن عبد اللّه بجلی» به شمار می رفت، صاحب حرفۀ مهم ساخت زره جنگجویان بود و گویا امام علی (ع) به همین خاطر خواستار خریدن وی از جریر شد، او که راضی به فروختن وهب نبود، وهب را آزاد کرد و سپس به عنوان موالی قبیله بجلی شناخته شد. اما وی پس از آزادی حضور امام شتافت و خدمت آن حضرت را به پا داشت.[145] این رخداد بدون تردید در دورۀ خلافت امام علی (ع) و در کوفه باید اتفاق افتاده باشد، زیرا جریر در برابر درخواست حضرت توان رویارویی نداشته و از آنجا که راضی به فروش نبوده، وهب را آزاد نموده است. سخن پیرامون وهب به همین جا خاتمه می یابد و تا «حسن بن محبوب» مدارک، هیچ اطلاعی از این خانواده بدست نمی دهند. اما از آنجا که حسن لقب  «زره ساز» داشته است، می توان گفت که فرزندان وهب حرفۀ پدر را در پیش گرفته اند و به همین نام خوانده می شدند. حسن چنان که نواده اش جعفر بن محمد بن حسن یاد می کند فردی ورزیده بوده و این خصوصیت با حرفۀ وی همخوانی داشته است. وی علاوه بر اندام عضلانی، گونه و چانه ای بی مو و صورتی تهی و قامتی میانه داشت و از پای راست می لنگید.[146]حسن به زره سازی اکتفا نکرد و به فراگیری دانش پرداخت و به پیشاهنگان از گروه شیعیان پیوست اگر چه از چگونگی و زمان پیوستن وی به گروه شیعه اطلاعی در دست نیست، اما در دورۀ حضرت موسی بن جعفر (ع) به عنوان یکی از شخصیت های معروف شیعه شناخته می شد و از دانشمندان بنام دورۀ آن حصرت و امام رضا (ع) به شمار می رفت.[147] و به پیشگاه آن دو امام رسید و از آن روایت کرد.[148]حسن در دانش چنان شهره شد که طوسی از او به عنوان یکی از ستون های چهارگانۀ زمان یاد کرده است و تألیفات چندی از وی به جا مانده که از آن جمله کتاب تفسیر است.[149]

ابن محبوب پس از امام رضا (ع) چهرۀ پنهان به خود گرفت و نامی از وی بر سر زبانها نیست و با توجه به فوت ایشان 224 ه. ق،[150] به نقل از وی از امام جواد و امام هادی (علیهما السلام) سخنی در دست نیست. گرچه ابن ندیم او را جزو اصحاب امام جواد (ع) ذکر می کند،[151]اما دیگر علما به آن اشاره ای ندارند و به نظر می رسد که به پیشگاه امام جواد و امام هادی (علیهما السلام) نرسیده باشد. با این همه نمی توان او را جزو منحرفان به شمار آورد و می توان گفت که اتهام انحراف از سوی عده ای به سبب آن که علی بن ابی حمزۀ بطاینی روایت کرده است، ناروا می نماید، زیرا حسن مورد تأیید امام رضا (ع) بوده است[152] و قریب به اتفاق علمای رجال او را فردی موثق و مورد اعتماد ذکر کرده اند.[153]حسن بن محبوب گرچه خدمت امام جواد (ع) نرسید اما فرزندش محمد جزو اصحاب آن حضرت ذکر شده است و از آن امام بزرگوار روایت دارد.[154]لذا بعید به نظر نمی رسد که محمد رابط میان پدر و امام (ع) بوده و یا این که حسن بن محبوب بنا به اوضاع سیاسی و یا اجتماعی، مجاز به ارتباط با امام جواد و امام هادی (علیهما السلام) نبوده است.

3-احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی

نیای وی ابی نصر از بردگان بیزانسی[155]قبیلۀ سکّون بود که در جنوب مسجد شهر کوفه سکونت داشتند.[156]ابی نصر پس از آزادی در ردیف موالیان قبیلۀ سکّون قرار گرفت و احمد نیز موالی زاده[157]این قبیله بود. وی از دانشمندان دورۀ امامت امام موسی کاظم و امام رضا (علیهما السلام) به شمار می رفت[158]و در پیشگاه امام رضا و امام جواد (علیهما السلام) از منزلت والایی برخوردار بود951 [159]و نزد شیعیان مورد اعتماد شناخته می شد.[160]وی طی سفری که خدمت امام رضا و امام جواد (علیهما السلام) داشته، به همراه صفوان و عبد اللّه بن جندب[161]نمایندۀ امام رضا (ع) در اهواز و محمد بن سنان بوده است[162]که خود بیانگر موقعیت سیاسی وی نزد جامعۀ شیعیان کوفه می باشد. علاوه بر این وی از امام جواد (ع) که عازم سفر مرو بود، در قادسیه استقبال کرد و مسؤولیت قسمتی از تدارکات برای آن حضرت را به عهده گرفت.[163]این موارد به خوبی می نمایاند که وی از افراد پر تلاش شیعیان کوفه بوده است و نقش بنیادی در ادارۀ شیعیان آن جا داشته است. اما در دورۀ امام جواد (ع) پیرامون وی سخن بسنده ای دیده نمی شود، اما از آنجا که ترکیب اصلی مرکزیت کوفه تا فوت صفوان دست نخورده باقی مانده بود و همان افرادی که در دورۀ امام رضا (ع) فعال بودند، در این دوره نیز در کنار هم به چشم می خوردند، از این رو، به نظر می رسد که وی موقعیت خود را در ردۀ بالای شیعه حفظ کرده باشد. به هرحال، وی دورۀ امام جواد (ع) را با سلامت عقیده سپری کرد و در نخستین سال امامت امام هادی (ع) در سال 221 ه. وفات یافت.[164]

4-محمد بن حسین بن ابی الخطاب

وی در کوفه می زیست و فرد مورد اعتماد شیعه و جزو یاران امام جواد (ع) بود.[165]روایتهای فراوانی از او به جا مانده و بیش از شش کتاب نوشته است. محمد پیشۀ روغن فروشی داشت[166] و چهرۀ برجسته ای میان شیعیان بود، زیرا از طریقی که روایت می کند، او را در ردیف مسؤولین شیعیان کوفه می نمایاند. وی از افرادی مانند: صفوان بن یحیی، محمد بن سنان، محمد بن ابی عمیر، حسین بن محبوب، جعفر بن بشیر و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی روایت دارد[167]که خود بیانگر فعالیت ها و پیوندهای سیاسی وی می تواند باشد. گرچه از تلاشهای صنفی سیاسی و یا مسؤولیتی که عهده دار آن بوده اطلاع روشنی در دست نیست. با این همه بعید نمی نماید که وی رابط میان شخصیتهای برجستۀ شیعه در بغداد-محمد بن ابی عمیر[168]-و کوفه بوده و حلقۀ اتصالی میان نمایندگان و چهره های برجستۀ شیعه باشد. ابن ابی الخطاب عمر درازی داشت و پس از امام جواد (ع) امام هادی و امام حسن عسکری (علیهما السلام) را درک کرد[169] و سرانجام در سال 262 ه وفات یافت.[170]

5-محمد بن خالد برقی

ابو عبد اللّه محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علی معروف به برقی بود. جد بزرگ وی محمد بن علی در شهر کوفه می زیست و در قیام زید بن علی (ع) 122 ه. ق شرکت کرد و پس از شهادت آن حضرت و پراکنده شدن یارانش دستگیر و روانۀ زندان حاکم کوفه «یوسف بن عمر» گردید و سپس به قتل رسید. پس از کشته شدن وی، فرزندش عبد الرحمن و نواده اش خالد که کودکی بیش نبود به طرف سرزمینهای ایران فرار کردند و در  «برق رود» که یکی از آبادیهای شهر قم به شمار می رفت، فرود آمدند[171] که جایگاه قبیلۀ عنزه[172] -تیره ای از قبیلۀ خزرج[173] -بود که چند دهه پیش، پس از شکست قیام عبد الرحمن بن محمد بن اشعث در «دیر الجماجم» به این منطقه متواری شده بودند.[174]از این زمان به بعد، دیگر از عبد الرحمن و فرزندش خالد موالی زاده ابو موسی اشعری خبری در دست نیست و دربارۀ سفر دوبارۀ آنها به عراق اشاره ای نشده است. با این همه، به نظر می رسد که محمد فرزند خالد، «برق رود» را ترک کرده باشد، زیرا علاوه بر این که به حضور امام موسی کاظم (ع) رسید،[175] رد پای او در بغداد و بیشتر در کوفه دیده می شود که از محمد بن ابی عمیر بغدادی[176] «پارچه فروش» و محمد بن سنان و احمد بن نصر [177]و جعفر بن بشیر عجلی[178]و از صفوان بن یحیی[179]روایت کرده است. محمد پس از شهادت امام موسی کاظم (ع) فتنۀ گروه واقفه را پشت سر گذاشت و حضور امام رضا (ع) رسید و از آن حضرت روایت کرد، و پس از شهادتش در ردیف یاران امام جواد (ع) قرار گرفت[180]و گویا در دورۀ امامت آن حضرت بدرود زندگی گفته باشد. اقامتگاه وی و زمان دقیق وفات و محل دفنش مشخص نیست. اما از آنجا که بیشتر از مسؤولان مرکزیت شیعیان در کوفه روایت کرده است، ظاهرا در کوفه می زیسته و در میان شیعیان شخصیتی برجسته داشته است.

6-عبد الرحمن بن ابی نجوان

نام اصلی وی عمرو بن مسلم و از موالیان قبیلۀ تمیم بود و در شهر کوفه می زیست و از یاران امام رضا (ع) به شمار می رفت،[181]پدرش در ردیف پیروان امام صادق (ع) بود.[182] او نزد شیعیان کوفه از اعتبار ویژه ای برخوردار بود و از صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و افراد مشهور دیگری مانند صفوان بن مهران «شتردار» و عبد اللّه بن بکیر و ابی بصیر روایت دارد و افرادی چون حسین بن سعید اهوازی، ایوب بن نوح، ابراهیم بن هاشم، محمد بن ابی عمیر از او روایت کرده اند[183] و کتابی به نام «البیع و الشراء» از وی به جا مانده است.[184]شواهد یاد شده دلیل روشنی بر اهمیت و اعتبار اوست و به نظر می رسد که مسؤولیت حساسی نیز به عهده داشته است که انتخاب نام مستعار عبد الرحمن را برای وی ضروری می نموده است، زیرا نام مستعار در فعالیهای پنهانی و در رویارویی با دولت و منحرفان کاربرد داشته است.

[چهره های کمتر ناشناخته]

جز این چهره های مشخص که ذکرش گذشت، کسان درخور توجه دیگری نیز از پیروان امام جواد (ع) در کوفه می زیستند که شرفیاب شدن به حضور امام خود بهترین گواه برجسته بودن آنان است. اما از آنجا که موقعیت آنها در شهر کوفه و پیوند آنان با صفوان و ابن سنان، نمایندگان امام، از دید ما پنهان است و یا آگاهی های کافی پیرامون آنها به چشم نمی خورد، ازاین رو نتوانستیم آنها را جزو نیروهای مرکزی به شمار آوریم، لذا یاد آنان را در پایان بحث قرار دادیم.

1-مروک بن عبید بن سالم بن ابی حفصه

نام اصلی وی  «صالح» است. او فروشندۀ مروارید بود[185] و از پیروان امام جواد (ع) به شمار می رفت[186] و از بستگان نشیط بن صالح خدمتگزار امام موسی کاظم (ع) [187] بود و نزد شیعیان فردی مورد اعتماد شناخته می شد. برخی از شیعیان، او را مولی دانسته و از موالیان عمار بن مبارک عجلی ذکر کرده اند.[188]

از فعالیت ها و محل سکونت ابن عبید اطلاع کافی در دست نیست، اما از آنجا که وی از افرادی مانند ابراهیم بن ابی بلاد[189] و علی بن حسن بن ابی فضال و احمد بن نضر[190] و عبد الرحمن بن ابی حماد [191]-که در کوفه می زیستند-و منصور بن عباس[192] و یعقوب بن یزید[193]-که در بغداد زندگی می کردند-روایت کرده است. به نظر می رسد که ابن عبید یا در یکی از دو شهر کوفه و بغداد به سر می برده و یا مسؤولیتهایی در یکی از این دو شهر داشته است و یا احتمالا به خاطر فروش مروارید به یکی از این دو شهر رفت و آمد می کرده است. و اما این که وی به چه منظور نام مستعار انتخاب کرده و یا در صنف فروشندگان مروارید چه نقشی داشته است، اطلاعی در دست نیست.

2-موسی بن عمر بن بزیع

وی از اصحاب امام جواد و سپس امام هادی (علیهما السلام) بود و نزد شیعیان فردی مورد اعتماد شناخته می شده[194] است. موسی از موالی منصور خلیفۀ عباسی[195] و عموزادۀ محمد بن اسماعیل بن بزیع بود.

3-احمد بن عبد اللّه کوفی از اصحاب امام جواد  (ع) . [196]

4-ابو سکینه کوفی از اصحاب امام جواد  (ع) [197]

پی نوشت ها و مآخذ

 

[1] براقی، حسین بن سید احمد: تاریخ الکوفه، (نجف، حیدریه، چاپ سوم، 1388 ه. ق1968 / م)ص 41، به نقل از مجالس المؤمنین.

[2] مقدسی، مطهر بن طاهر: البدء و التاریخ، (بغداد، افست مکتبه مثنی، 1916)ج 5، ص 59-

[3] مجلسی، محمد باقر: بحار الانوار، (بیروت، وفاء، چاپ سوم، 1403 ه. 1983/ م)ج 46، ص 255، به نقل از المناقب این شهرآشوب.

[4] بحار الانوار، ج 46، ص 355-

[5] ابن صباغ مالکی، علی بن محمد بن احمد: الفصول المهمه فی معرفة احوال الائمه(ع)، (نجف، عدل)ص 192-

[6] طوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن بن علی: رجال طوسی(نجف، حیدریه، 1380 ه. 1961/ م)ص 142-344-

[7] طوسی، ابی جعفر بن الحسن بن علی: اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن مصطفوی، (مشهد، دانشگاه مشهد، 1348)، ص 447-

[8] کاتب واقدی، محمد بن سعد: طبقات الکبیر، (بغداد، افست مکتبه مثنی، 1325 ه. ق)، ج 6، ص 5-

[9] ابن فرضی، عبد اللّه بن محمد بن یوسف ازدی حافظ: تاریخ علماء اندلس، (مصر، دار المصریه، 1966 م)ج 1، ص 156 و ج 2، ص 5 و 12-

[10] حموی، یاقوت، معجم البلدان، (بیروت، دار صادر، 1957 م)ج 5، ص 93-

[11] کاتب واقدی، محمد بن سعد: طبقات الکبیر، ج 6- طوسی، محمد بن الحسن: رجال طوسی، اصحاب امام علی (ع).

[12] ابن اثیر، عز الدین علی: الکامل فی التاریخ، (بیروت دار صادر و دار بیروت، 1385 ه. ق1965 / م)ج 3، ص 451 و ج 5، ص 303- 

[13] اختیار معرفة الرجال، ص 502-

[14] سابری: منسوب به سابور«معرف شاپور یا بشابور یا به شاپور»که نام شهری بوده در فارس، نوعی جامۀ ابریشمی لطیف و زره محکم ریزبافت و نوعی خرمای لطیف است. ر. ک: فرهنگ عمید.

[15] نجاشی، احمد بن علی بن عباس: رجال نجاشی، (قم، داوری، 1397 ه. ق)ص 139- طوسی، محمد بن الحسن: الفهرست، به کوشش سید محمد صادق آل بحر العلوم، (نجف، مرتضویه )، ص 83- مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری: اختصاص، به کوشش علی اکبر غفاری، (قم، جامعۀ مدرسین)ص 88-

[16] بحار الانوار، ج 48، ص 258-

[17] اختیار معرفة الرجال، ص 556؛ رجال طوسی، ص 378-

[18] رجال نجاشی، ص 139- اردبیلی، محمد بن علی: جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، (بیروت، دار الاضواء، 1403 ه. ق1983/ م)ج 1، ص 413-

[19] احتصاص، ص 88- رجال نجاشی، ص 139- اختیار معرفة الرجال ص 502-504-

[20] ابن ندیم: الفهرست، (بیروت، دار المعرفه، بی تا )ص 311؛ همان جا. ص 84- رجال نجاشی، ص 140.

[21] تاریخ الکوفه، ص 127، به نقل از بلاذری.

[22] شیخلی، صباح ابراهیم سعید، اصناف در عصر عباسی، ترجمۀ هادی عالم زاده، (تهران، سکه، 1362)ص 56- براقی: تاریخ الکوفه، ص 127، 128-

[23] اصناف در عصر عباسی، ص 94-

[24] همان، ص 127-

[25] رجال نجاشی، ص 139-

[26] واقفه بغداد: از ارکان گروه واقفه شهر بغداد زیاد بن مروان قندی بود که در بیت المال هارون کار می کرد و از نمایندگان حضرت موسی بن جعفر در بغداد بود. وی پس از شهادت آن حضرت به گروه واقفه پیوست و هفتاد هزار دینار دارایی امام را متصرف شد و اما در مصر نمایندۀ امام، عثمان بن عیسی رواسی بود. او پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر اموالی را که در اختیار داشت تصرف کرد و پس از این که مورد خشم امام رضا(ع)قرار گرفت، توبه کرد و اموال را به امام رضا(ع)برگرداند. ر-ک: رجال طوسی، ص 164، 380. اختیار معرفة الرجال، ص 466، 598، 599؛ صدوق، محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه: عیون اخبار الرضا، (قم، زندگی، 1363)ج 1، ص 113-

[27] عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 114-

[28] غلو: گروههای غالی در مجموع این اندیشه را دنبال می کردند که بدن انسان جایگاه خداوند است و خداوند نور و روح است و به بدن افراد منتقل می شود. این گروهها محرمات را مباح و فرایض را ترک می کردند و به تناسخ اعتقاد داشتند. تحرکات غلیانه از ابتدای قرن دوم هجری با سوار شدن عباسیان بر این موج شدت بیشتری یافت و پس از روی کار آمدن عباسیان با کشته شدن ابو مسلم خراسانی جامعۀ اسلامی با شورشهای غالیانه نیرومندی مانند: سنبادیه در خراسان تاری و راوندیه در خراسان و کوفه و استاذسیس در خراسان و المقنع در خراسان و ماوراء النهر روبرو شد و سرانجام آخرین جنبش از این نوع در سال 204 ه. ق به رهبری بابک خرمدین شروع شو و تا 223 ه. ق ادامه یافت. ر-ک: نوبختی، حسن بن موسی: فوق الشیعه، تصحیح سید حمد صادق آل بحر العلوم، (نجف، حیدریه، 1936)ص 47046-   الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 481، 502، 591 و ج 6، ص 38، 358 تا 478؛ مشکور، محمد جواد: تاریخ شیعه و فرقه هعای اسلام. . . ، (تهران، اشرافی، چاپ سوم، 1362)ص 152، 162-

[29] اختیار معرفة الرجال، ص 483-

[30] حلّی، حسن بن علی بن داود: کتاب الرجال، (تهران، دانشگاه تهران، 1342)ص 413 تا 532؛ طوسی: رجال طوسی: اصحاب امام کاظم(ع).

[31] فرق الشیعه ص 83، 84-

[32] اختیار معرفة الرجال، ص 482-

[33] همان، ص 478 تا 481-

[34] همان، ص 478 تا 481-

[35] دینار: از کلمۀ لاتینی دناریوس Denarius مسکوک طلا که در قدیم رواج داشته و به وزن 4 گرم و 25 میلی گرم بوده گرفته شده است. قدیمیترین دینار عربی در سال 695 م در زمان عبد الملک بن مروان رواج یافت. ر-ک: فرهنگ عمیده، مادۀ د.

[36] خاندان اشعث: خاندان اشعث از قبیلۀ خزاعه بودند و بزرگ این خاندان محمد بن اشعث از نزدیکان منصور خلیفۀ عباسی بود و از جانب وی حکومت دمشق و سپس مصر را به دست آورد. فرزندش محمد نیز از وزیران هارون بود و از جانب وی حکومت خراسان را به دست آورد و سپس فرزندش عباس بن جعفر حاکم آن جا گردید. این خاندان از زمان خلافت منصور به تشیّع روی آورند و جعفر از اصحاب امام صادق علیه السلام بود و فرزندش عباس با امام رضا علیه السلام مکاتبه داشت. ر-ک: الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 114، 120، 212؛ اعیان الشیعه ج 4، ص 153 و ج 9، ص 125؛ جامع الرواة، ج 1، ص 156-

[37] اختیار معرفة الرجال، ص 459، 460.

[38] همان، ص 405، 493-

[39] همان، ص 403، 404-

[40] همان، ص 405، 493

[41] همان، ص 493-

[42] مسعودی، علی بن الحسین بن علی: اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب(ع)، (قم، امیر، چاپ دوم، 1404 ه . ق)ص 174-

[43] اختیار معرفة لرجال، ص 493-

[44] همان، ص 483-487-

[45] همان، ص 456-463-

[46] همان، ص 463-466-

[47] بحار الانوار، ج 48، ص 355 به نقل از الغیبة شیخ طوسی.

[48] اختیار معرفة الرجال، ص 405-

[49] همان، ص 481-

[50] بحار الانوار، ج 49، ص 58- به نقل از المناقب بن شهرآشوب.

[51] طوسی، محمد بن الحسن: الغیبة، (تهران، مکتبه نینوی)ص 44-

[52] تاریخ الامم و الملوک (مصر، استقامه، 1358ه1939/ م)ج 2/7-116- الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 236- 295-

[53] ابو الفرج اصفهانی: مقاتل الطالبیین، ترجمۀ حجة الاسلام سید هاشم رسولی محلاتی، (تهران، صدوق)ص 480، 481-

[54] بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر: انساب الاشراف، به کوشش محمد باقر محمودی(بیروت، دار التعارف، چاپ اول، 1397 ه. ق1977/ م)ج 3، ص 141، تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 117؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 302-

[55] اختیار معرفة الرجال، ص 472-

[56] ابو الفرج اصفهانی: مقاتل الطالبیین، ص 493؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 305-

[57] مقاتل الطالبیین، ص 510-

[58] الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 310-

[59] اختیار معرفة الرجال، ص 605-

[60] بحار الانوا، ج 49، ص 268-

[61] همان، ج 49، ص 219-

[62] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 207، 208-

[63] مفید، محمد بن محمد بن نعمان: ارشاد، ترجمۀ حجة الاسلام سید هاشم رسولی محلاتی، (تهران، حیدری )ج 2، ص 203، طبری: تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 125؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 312؛ مقاتل الطالبیین، ص 500.

[64] مقاتل الطالبیین، ص 500؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 312-

[65] اربلی، علی بن عیسی بن ابی الفتح: کشف الغمه فی معرفة الائمه، تصحیح سید ابراهیم میانجی، (نشر ادب الحوزه)ج 3، ص 134؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 207-

[66] کشف الغمه فی معرفة لائمه، ج 3، ص 109-

[67] تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 127؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 313-

[68] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح: تاریخ یعقوبی، (بیروت، دار صادر، بی تا)ج 2، ص 448؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 7؛ الکامل فی التاریخ، ج 6-

[69] اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب، ص 177؛ بحار الانوار، ج 49، ص 120-

[70] تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 128؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 313؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 448؛ مسعودی، علی بن الحسین بن علی: مروج الذهب، (قم، دار الهجره، چاپ دوم، 1404 ه. ق1984 / م)ج 3، ص 440؛ عیون اخبار الرضا: ج 2، ص 165-کشف الغمه، ج 3؛ ابن جوزی، شمس الدین ابو المظفر یوسف بن فرغلی: تذکرة الخواص، (بیروت، موسسه اهل البیت، 1401 ه. ق1981/ م)ص 315؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص 87-

[71] تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 127؛ فرق الشیعه، ص 87-

[72] تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 132؛ خطیب بغدادی، ابی بکر احمد بن علی: تاریخ بغداد، به کوشش محمد سعید عرفی، (مصر، مطبعة السعادة، 1349 ه1931/ م)ج 2، ص 115؛ ارشاد، ج 2، ص 203، 250.

[73] تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 143، 144؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 342، 343، 344-

[74] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 135-

[75] بحار الانوار، ج 49، ص 227، به نقل از روضۀ کافی، ج 8، ص 257-

[76] تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 144، 145؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 343، 344-

[77] تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 149، 150؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 449؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 350،

[78] تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 449؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 351-

[79] تاریخ الامم و الملوک، ج 7، ص 168، 169؛ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 381-

[80] اعیان الشیعه، ج 4 و 9، ص 153 و 125-

[81] فرق الشیعه ص 86-

[82] محدثه: یکی از فرقه های مرجثه است. اینان معتقد بودند که تمام اهل قبله بنا به اعتراف ظاهری شان به ایمان، مؤمن هستند. به نظر آنان عمل از نیت و قصد جدا است و معصیت به ایمان آسیب نمی رساند. آنها حکم دربارۀ مرتکب گناهان کبیره را به آخرت موکول می کردند و امامت مفضول بر فاضل را جایز می شمردند. ر-ک: فرق الشیعه، ص 31؛ ابن حزم ظاهری، علی بن احمد: الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، (بیروت، دار المعرفه، 1975 م)ج 1-2، (شهرستانی، محمد بن عبد الکریم: الملل و النحل)ص 186-

[83] فرق الشیعه، ص 86؛ اشعری قمی، سعد بن عبد اللّه ابی خلف: المقالات و الفرق، تصحیح محمد جواد مشکور، (تهران، کاویان، چاپ دوم، 1361)ص 94-

[84] فرق الشیعه ص 87، 88-

[85] المقالات و الفرق، ص 93-

[86] فرق الشیعه، ص 86- المقالات و الفرق، ص 94-

[87] مروج الذهب، ج 3، ص 439-

[88] طبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم: دلایل الامامه، (تهران، رضی، چاپ سوم، 1363)ص 204، 205-

[89] کلینی، محمد بن یعقوب: اصول کافی، ترجمۀ سید جواد مصطفوی، (تهران، چهارده معصوم، بی تا )ج 2، ص 419، 420-

[90] اختیار معرفة الرجال، ص 528، 529-

[91] همان، ص 345، 562، 563- رجال نجاشی، ص 177، 181- کتاب الرجال، ص 481، 483، 504، 512، 516، 518-

[92] اختیار معرفة الرجال، ص 562-

[93] رجال طوسی، ص 403-406(اصحاب امام جواد علیه السلام).

[94] همان، ص 419-

[95] رجال نجاشی، ص 177؛ طوسی: رجال، ص 403-

[96] فرق الشیعه ص 91، 92-

[97] اختیار معرفة الرجال، ص 482-

[98] الغیبه، ص 210، 211؛ اختیار معرفة الرجال، ص 548، 549؛ رجال نجاشی، ص 177، 178-

[99] اختیار معرفة الرجال، ص 528، 529، 550.

[100] رجال نجاشی، ص 129، 130.

[101] اختیار معرفة الرجال، ر-ک: راویانی که از صفوان روایت کرده اند.

[102] همان، ص 502-

[103] همان، ص 503

[104] همان، ص 502، 503-

[105] رجال نجاشی، ص 230.

[106] اختیار معرفة الرجال، ص 326، 327-

[107] همان، ص 385، 386-

[108] همان، ص 135، 136-

[109] همان، ص 388-

[110] رجال طوسی، ص 361-

[111] اختیار معرفة الرجال، ص 508-

[112] رجال طوسی، ص 386-

[113] اختیار معرفة الرجال، ص 83، 84، 582-

[114] همان، ص 508-

[115] همان، ص 507-

[116] همان، ص 389-

[117] همان، ص 507-

[118] همان، ص 507-

[119] همان، ص 503-

[120] دلائل الامامه، ص 213-

[121] اختیار معرفة الرجال، ص 508-

[122] همان، ص 507، 508-

[123] رجال طوسی، ص 405-

[124] اختیار معرفة الرجال، ص 503-

[125] بنان: لقب عبد اللّه بن محمد بم عیسی بود. وی برادر احمد بن محمد بن عیسی. . . اشعری قمی بود که از بزرگان و فقهای شهر قم به شمار می رفت. ر-ک: جامع الرواة، ج 1، ص 69، 131-

[126] اختیار معرفة الرجال، ص 508-

[127] الغیبه، ص 211-

[128] رجال نجاشی، ص 74-

[129] همان، ص 231-

[130] اختیار معرفة الرجال، ص 503- الغیبه، ص 211-

[131] همان، ص 504-

[132] الفهرست، ص 131-

[133] اختیار معرفة الرجال، ص 507، 508-

[134] تحلیل تبریزی: معجم الثقات و ترتیب الطبقات، (قم، نشر اسلامی، چاپ دوم، 1363)باب سوم، ثقات علی بن ابراهیم، ص 234-

[135] جامع الرواة، ج 1، ص 112-

[136] تنقیح المقال، ج 1، ص 213-

[137] اختیار معرفة الرجال، ص 605-

[138] تنقیح المقال، ج 1، ص 213-

[139] رجال طوسی، ص 370؛ الفهرست، ص 43-

[140] الفهرست، ص 43؛ کتاب الرجال، ص 82-

[141] جامع الرواة، ج 2، ص 150.

[142] اختیار معرفة الرجال، حدیثهای شمارۀ: 107، 143، 177، 210، 375، 648، 68، 688، 698؛ رجال نجاشی، ص 86-

[143] رجال نجاشی، ص 86؛ تاریخ الکوفه، ص 199-

[144] اختیار معرفة الرجال، ص 205؛ رجال نجاشی، ص 86-

[145] اختیار معرفة الرجال، ص 584-

[146] همان، ص 584-

[147] همان، ص 556-

[148] ابن ندیم: الفهرست، ص 309؛ رجال طوسی، ص 347، 372-

[149] ابن ندیم: الفهرست، ص 309، 310؛ و، ص 46، 47-

[150] اختیار معرفة الرجال، ص 584-

[151] ابن ندیم: الفهرست، ص 309-

[152] اختیار معرفة الرجال، ص 585-

[153] الفهرست، ص 46؛ اختیار معرفة الرجال، ص 556؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 304، 305-

[154] رجال طوسی، ص 408-

[155] تنقیح المقال، ج 1، ص

[156] تاریخ الکوفه، ص 199-

[157] رجال نجاشی، ص 54-

[158] نجاشی: رجال، ص 54-

[159] ابن ندیم: الفهرست، ص 54-

[160] طوسی: رجال، ص 366؛ ابن داود: رجال، ص 38، 39-

[161] طوسی: اختیار معرفة الرجال، ص 548، 549-

[162] همان، ص 583، 587-

[163] صفار قمی، محمد بن الحسن بن فروخ: بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، تصحیح و تعلیق میرزا محسن کوچه باغی تبریزی(قم، کتابخانۀ مرعشی، 1404 ه. ق)ص 246-

[164] رجال نجاشی، ص 54-

[165] رجال نجاشی، ص 54-

[166] رجال نجاشی، ص 236-

[167] اختیار معرفة الرجال، حدیثهای شمارۀ: 164، 175، 211، 214، 216، 217، 299، 542، 587، 583، 596، 649، 675، 693، 698، 745-

[168] محمد بن ابی عمیر: وی نامش زیاد بن عیسی بود و از موالیان مهلب بن ابی سفره به شمار می رفت. محمد در شهر بغداد می زیست و از اصحاب امام موسی کاظم و امام رضا (ع)و امام جواد (ع)بود و در پیشگاه امامان و میان شیعیان و مخالفان شیعه ارج و منزلت والایی داشت. محمد در زمان هارون الرشید به زندان افتاد و او را به درخت بستند و شلاق زدند و بار دیگر در زمان مأمون نیز به زندان افتاد و سرانجام در 217 ه. ق وفات یافت. ر-ک: رجال نجاشی، ص 229-

[169] رجال طوسی، ص 423، 435-

[170] رجال نجاشی، ص 236-

[171] الفهرست، ص 20؛ رجال نجاشی، ص 55-

[172] قمی، حسن بن محمد بن حسن: تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی بن حسن عبد الملک قمی، تصحیح حلال الدین تهرانی، (تهران، توس، 1361)ص 264-

[173] سویدی، محمد امین بغدادی، سبانک الذهب، (مصر، مکتبه تجاری الکبری)ص 71-

[174] تاریخ قم، ص 264-

[175] رجال طوسی، ص 360.

[176] اختیار معرفة الرجال، ص 171، 213-

[177] همان، ص 124، 219-

[178] جامع الرواة، ج 2، ص 150.

[179] کتاب الرجال، ص 503، 504-

[180] رجال طوسی، ص 386، 404-

[181] رجال نجاشی، ص 163؛ رجال طوسی، ص 380.

[182] جامع الرواة، ج 1، ص 444-

[183] همان، ص 444، 445-

[184] رجال نجاشی، ص 163-

[185] کلینی، محمد بن یعقوب: اصول کافی، کتاب دعا، باب الرغبه و الرهبه و التصریح، ج 2، ص 480.

[186] رجال طوسی، ص 406-

[187] اختیار معرفة الرجال، ص 402، 453-

[188] رجال نجاشی، ص 301-

[189] ابراهیم بن ابی بلاد از اصحاب امام رضا(ع)بود. ر-ک: رجال طوسی، ص 369-

[190] احمد بن نضر اهل کوفه و نزد شیعیان فردی مورد اعتماد بود. ر-ک: رجال نجاشی، ص 71، 72؛ کتاب الرجال، ص 47-

[191] عبد الرحمن بن حماد در شهر کوفه می زیست و سپس به قم رفت. ر-ک: رجال نجاشی، ص 166-

[192] رجال نجاشی، ص 294-

[193] اختیار معرفة الرجال، ص 612-

[194] رجال طوسی، ص 405، 423-

[195] کتاب الرجال، ص 355-

[196] رجال طوسی، ص 299-

[197] همان، ص 409-

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان