طرح مسئله
رفتارها و اقدامات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سکینه، دختر امام حسین علیه السلام، همواره مورد توجه مورخان و راویان اخبار بوده است، بـه گـونه ای که انبوهی خبر دربارە زندگی و شخصیت او در دست است. توجه به سرگذشت و زندگی این بانوی فرهیخته در منابع گوناگون، بیانگر اهمیتِ شخصیت وی و جایگاه ویژه ای است که او نزد مورخان و ادیبان داشته است. این روایت هـا را مـی تـوان به گونه های شخصی، ادبـی، اجـتماعی و سـیاسی تفکیک کرد. اخبار شخصی حاوی گزارش هایی درباره شخصیت فردی، ازدواج ها و رفتار سکینه با همسرانش است. در اخبار ادبی، داوری و نقادی های او بـر اشـعار بـرخی شعرا و در اخبار سیاسی و اجتماعی، برخوردهای او با افراد وابـسته بـه حکومت اموی و رفتارهایش با دیگران گزارش شده است.[1]
در دورە معاصر رویکردهای متفاوتی نسبت به گزارش های منابع دربارە سکینه وجـود دارد] عـبدالرزاق المـُقَرّم در کتاب السیدة سکینة ابنة الامام الشهید حسین بن علی؛ تـوفیق الفکیکی در سکینه بنت الحسین علیه السلام و علی محمد علی دخیل در کتاب دیگری با همین عنوان، این اخبار را به کـلی مـردود و سـاخته و پرداختۀ دشمنان اهل بیت (ع) دانسته اند. بنت الشاطئ در کتاب سکینه بـنت الحـسین، برخی از روایت ها را درست و منطبق بر واقع و برخی را دروغ دانسته است. حسون ملارجی دلفی در سطور مع نساء مـومنات (54-58)، جـواد شـبّر در ادب الطف (158-163)، محمد حسین اعلمی حائری در تراجم اعلام النساء (2/199-206) و محمدرضاحکیمی در اعیان النـساء عـبر العـصور المختلفه (221-227) نیز با استناد به مطالب نویسندگان فوق الذکر، اخبار مرتبت با سکینه را نـادرست دانـسته انـد. در تقابل با رویکرد فوق، شماری از نویسندگان به هنگام پرداختن به ادبیات عصر اموی یا تـاریخ نـقد ادبی، از وی به عنوان زنی منتقد و شعرشناس که آراء سنجش گرانه اش می تواند مورد تـوجه قـرار گـیرد، یاد کرده اند.[2]
سرگذشت نویسان فارسی زبان نیز با عباراتی شکوهمند از وی به عنوان زنی بـرجسته، ادیب و دانشور یاد کرده اند. (اعتماد السلطنه، 1 / 67-89؛ محلاتی ، 3 / 256-281؛ مدرس تبریزی ، 3 / 48-50) فـاطمه مـرنیسی در کـتابی با عنوان فارسی زنان پرده نشین و نخبگان جوشن پوش پس از بررسی مسائل و شرایت زنان در صدر اسلام، به طـرف دیدگـاه هـای خود دربارە حقوق زن در اسلام پرداخته و در پایان سکینه را نیز به عنوان زنـی روشـنفکر که به حقوق قانونی خود در ازدواج آگاهی داشت و خواهان تساوی حقوق زن و مرد بود ، معرفی کرده است (ص 28).
نـویسندگان این مـقاله در تحلیل این اخبار، رویکرد دیگری دارند: از اخبار مرتبت با ازدواج های سکینه چنین بـرمی آید کـه همۀ خواستگاران و همسران وی، -جز عبدالله بن حـسن کـه نـخستین همسر وی بود و امام حسین (ع)، خود او را برایش بـرگزید و قـبل از ازدواج، در کربلا به شهادت رسید)، از خانواده های مخالفان و دشمنان اهل بیت (ع) بوده اند. حـال بـاید پرسید چرا او با مردان مـنتسب بـه مخالفان اهـل بـیت (ع) ازدواج مـی کرده است. به علاوه مورخان، همه جـا سـکینه را در صحنه های فرهنگی و ادبی و اجتماعی یا سیاسی به تصویر کشیده اند. گویی زنـدگی خـصوصی و ازدواج های او، با سیاست، پیوند داشته اسـت. بررسی محتوای گزارش هـای مـرتبت با رویدادهای زندگی خصوصی و اجـتماعی سـکینه، نشان می دهد که وی زنی آگاه و هوشمند بود که موقعیت های مناسب اجـتماعی و سـیاسی را به خوبی شناسایی کرد و از آن بـرای مـبارزه بـا حکومت و برکشیدن نـام و یاد خـاندان و اجداد بزرگوارش در دوران سخت و خـفقان حـاکم بر شیعیان استفاده کرد. انتخاب همسران از جناف مخالف خاندان خویش هم نشان دهندە جـرئت، جـسارت و اعتماد به نفس و هوشمندی و موقعیت شـناسی وی اسـت. به عـلاوه این اخـبار حـاکی از مقبولیت منحصر به فـرد او در مقایسه با دیگر زنان جامعۀ خود است.
دوران کودکی و نوجوانی
نام دختر کوچک امام حسین (ع) بـه صـورت "سَکینه"، و "سُکَینَه"، رایج است اما در منابع کـهن از او بـا نـام "سُکَینَه"، بـه ضم سین و فتح کـاف یاد شـده است. این منابع نام اصلی او را "آمنه"، "امینه"، یا "اُمَیمَه"، نوشته اند؛ بنابراین "سُکَینَه، لقب او بوده که بر نـام اصـلیش غلبـه یافته و رایج شده است. بیشتر منابع اما نـام او را "آمنه"، ذکـرکرده و نـوشته انـد کـه مادرش لقب "سکینه"، را برایش برگزید. (ابو الفرج اصفهانی، مقاتل. ..، 94؛ همو، اغانی، 16 / 138-139، 141؛ ابن ندیم، 107-108؛ ابن عساکر، تراجم النساء، 155-156؛ ابن خلکان، 2/ 397؛ ذهبی، تاریخ..، 7/ 371).
مادر سکینه، رباب، دختر امرءالقیس بـن عدی بن اوس بود مدائنی ، 64؛ ابن سعد، 8/ 457؛ مصعب زبیری، 59؛ ابن قتیبه، المعارف، 213؛عسکری، 3/ 201-204، 4/ 23-24).
رباب پس از شهادت امام حسین (ع) با وجود خواستگاران بسیار ازدواج نکرد و میگفت: «پس از رسول خدا (ص) خویشاوندی نمی گزینم»، او یکسال بـعد از واقـعه کربلا درگذشت (ابن حبیب، 396-397؛ ابو الفرج اصفهانی، اغانی، 16/ 141؛ ابن جوزی، 4/ 169).
به نوشتۀ طبری (3/ 267)، سکینه در هنگام واقعۀ کربلا (سال 61 ق) کم سن و سال بوده است. به علاوه درگذشت وی در سال 117 ق بوده و از این رو بـه نـظر می رسد که سکینه بین سال های 45-51 ق به دنیا آمده باشد (مصعب زبیری ، 59؛ ابن قتیبه، المعارف، 213؛ مفید، 2/ 135؛ طوسی، 1/ 478).
ابیاتی از امام حسین (ع) در اظهار عـلاقه بـه سکینه و مادرش رباب در منابع، مـوجود اسـت که محتوا و مضمون آنها مشترک است ولی اختلافاتی در برخی کلمات آنها دیده می شود (مصعب زبیری، 59؛ ابن حبیب، 397؛ ابن قتیبه، المعارف، 213؛ بلاذری، 2/ 417؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل...، 94؛ هـمو، اغـانی، 16/ 139،136-140؛ ابن رشیق، 1/ 100؛ حصری ، 1/ 63).
لعـَمـــرُکَ اّنـنی لاُحِــب دارا
تحُل بها سُکَینَةُ وَ الرُبابُ
اُحِبهمـــا وَ ابذُلُ بعدَ مـــالی
وَ لیسَ لِلائمی فیها عِتابُ
وَ لستُ لهُم وِ ان عَتِبوُا مُطیعا
حَیاتی اوُ یغیبُنی الترابُ[3]
چون امام حسین (ع) قصد رفتن به میدان کـرد، بـرای وداع به خیمه ها آمد. سکینه فریاد می کشید و می گریست. امام او را در آروش کشید و فرمود:
سَیطوُلُ بعدی یا سُکَینَهُ فَاعَلمِی
مِنکِ البُکاءُ اذَا الحَمامُ دَهاِنی
لاتحرِقی قَلبــی بدَمعِکِ مُحرِقا
مادامَ مِنّی الروح فی جـُثمانی
وَ اذِا قـُتِلتُ فَاَنتِ اوَلی بــــالذی
تأتینَهُ یا خَیرَة النسوانِ[4]
(ابن شهر آشوب 4/ 77؛ مجلسی ، 45/ 49).
سکینه به هـمراه سایر اسیران به شـام رفـت (ابومخنف، 217؛ ابن عساکر، تراجم النساء، 155؛ مقریزی ، 3/ 596) و در پاسخ به کسانی که پرسیدند تاکنون اسیرانی چنین ارجمند ندیده بودیم، شما کیستید؟ گفت: ما اسیران آل محمدیم (صدوق، 100؛ فتال نیشابوری، 1/ 191؛ مجلسی، 45/ 155، 169؛ قمی ، منتهی الامال، 1/ 595).
هـمسرداری سکینه
پس از رویداد کربلا تا زمان ازدواج سکینه، دربارە وی آگاهی در دست نداریم. منابع تاریخی و ادبی از عبدالله بن حسن (ع)، مصعب بن زبیر، عبدالملک بن مروان، اصبغ بن عبد العزیز بن مروان، عبدالله بن عثمان بـن حـکیم بن حزام بن خویلد، ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف و زید بن عمرو بن عثمان بن عفان به عنوان همسران یا کسانی که خواهان ازدواج با او بوده اند، نام برده اند. البته بیشتر روایت هـای صحیح، از عبدالله بن حسن (ع) به عنوان همسر اول سکینه نام برده اند. در منابع آمده است که [امام] حسین (ع) سکینه را به عقد عبدالله بن حسن در آورد ولی او قبل از ازدواج کشته شد. (طبرسی، 1/ 418؛ صفدی، 15/ 291؛ ابـن قـنیتو، 41؛ ذهبی، سیر...، 5/ 262؛ همو، تاریخ ...، 7/ 371).
مصعب بن زبیر ازدواج با سکینه را از آرزوهای بزرگ و قلبی و مایۀ فخر و مباهات خود می دانست تا جایی که این آرزو را همسنگ آرزوی رسیدن به امارت عراق قرار داده ، اجـابت آن را بـه دعا از خداوند می خواست (ابـن قـتیبه، عـیون ...، 1/ 367؛ بلاذری، 2/ 416؛ ابن عساکر، تاریخ ...، 4/ 237-238؛ ابن ابی الحدید، 20/ 136؛ ابن خلکان، 3/ 258؛ ابن شاکر کتبی، 4/ 143) مصعب در سال 67 ق از سوی برادرش ، عبدالله بن زبیر به حـکومت عـراق رسـید و در همین زمان با سکینه ازدواج کرد. سکینه خود گـوید: بـا مصعب ازدواج کردم در حالی که زیباتر از آتش در شب سرد و تاریک بودم (ابوالفرج اصفهانی، اغانی، 16/ 150؛ 19/ 127)برخی کابین او را هزار هزار و بـرخی 500 هـزار درهـم و همین مقدار هدیه، نوشته اند. تعیین چنین کابین هنگفتی ، حـتی از نگاه شاعران دور نمانده است به گونه ای که انس بن زنیم دوئلی لیثی پس از شنیدن آن اعتراض خود را طی ابیاتی به عبدالله بـن زبـیر چنین اعلام کرد:
ابلغ امِیرَالمومِنینَ رسالة
مِن ناصح لکَ لایرِیدُ خِداعا
بـضعُ الفـَتاة بالفِ الف کامِل
وَتَبَیتُ ساداتُ الجُنُودِ جِیاعا
لوِ لابی حَفص اقُولُ مَقاَلتِی
وَ اقُص شَأنَ مقاَلتی لَارتاعَا[5]
(ابـن قـتیبه ، الشـعر و الشعراء، 2/ 737؛ بلاذری ، 7/ 19؛ ابوالفرج اصفهانی، اغانی، 3/ 361؛ 16/ 150، 155
؛ تنوخی، 7/ 22، ابن فرضی، 82؛ ثعالبی، 129؛ بغدادی، 13/ 107؛ ابن ابـی الحـدید، 5/ 297 ابـن جوزی، 4/ 368، 642؛ ابن تغری بردی، 1/ 29). این کابین هنگفت و توجه منابع به آن، از سویی نشان دهندە جایگاه ویژە اجـتماعی سـکینه و از سـوی دیگر حاکی از این است که مصعب نمی توانسته است قبل از رسیدن به قدرت سیاسی و تـمکن مـالی، اقدام به خواستگاری از سکینه کند. به علاوه چنین نتیجه می دهد که زنـدگی سـکینه بـا مسائل سیاسی زمانش پیوند داشته است و شاید به نوعی وادار به این انتخاب شده است. نـیز گـفته شده که گرامی ترین مردمان از جهت زناشویی مصعب است، زیرا با سکینه بنت الحـسین و عـایشه بـنت طلحه ازدواج کرد (ثعالبی، 128؛ حصری ، 1/ 64؛ ابن طقطقی، 169). همچنین نوشته اند که مصعب روزی طی کلامی توهین آمـیز بـه سکینه گفت: «انتِ مِثلُ البَغلةِ لاتلدین»[6] ، و سکینه با سخنی سخت و دنـدان شـکن کـه رنگ و بوی سیاسی نیز داشت گفت: «لا والله وَ لکِنَ اَبی کَرَمِی ان یَقبَل لُومَک»[7] ،(ابوحیان توحیدی، البـصائر و الذخـائر، 2/ 464؛ زمـخشری، 4/ 282؛ برای متن کامل این گفتگو نکـ : -آبی، 2/ 168) سکینه با این سخن در پی یادآوری شرافت نسب و مـباهات بـه آن در مقابل مصعب بن زبیر بود که تنها با تکیه بر قدرت سیاسی، به خود جرئت چـنین جـسارتی می داد.
سکینه پس از قتل مصعب بین سالهای 71 تا 73 ق، از کوفه به سمت مدینه حـرکت کـرد. کوفیان برای عرض تسلیت، گرد او جمع شـدند. او خـطاب بـه آنها گفت: به خدا می دانید کـه شـما را خوش ندارم. خدا شما را خیر ندهد و خلافت را بر شما مبارک نگرداند! به خـدا جـدم و پدرم و عمویم و همسرم را کشتید. در کودکی یتـیم و در بـزرگی بیوه ام کـردید (ابـن قتیبه، عیون الاخبار، 1/ 311؛ بلاذری، 2/ 416؛ ابن عبد ربـه، 4/ 376؛ ابـوالفرج اصفهانی، اغانی، 16/ 158؛ ابوحیان توحیدی، 1/ 535 عمری، 92). این سخن، از آگاهی سکینه از اوضاع سیاسی زمان خود و شـناخت گـروههای مختلف وکوشش برای حق گـویی بـدون ترس آن، در مـوقعیتی کـه مـردم برای عرض تسلیت گـرد آمده بودند، حکایت دارد. او از نفاق کوفیان آگاهی داشت و در این موقعیت حساس بی مهابا آن را به آنها گوشزد کـرد و خـاطرات تلخ گذشته نه چندان دور را با جـمله ای کـوتاه و عـمیق بـه یادشـان آورد.
عبدالملک بن مـروان از سـال 65-86 ه ق که سال مرگش است، خلافت کرد. با عنایت به اختلاف و دشمنی مروانیان و زبیریان، خواستگاری او از سکینه و ردّ آن را نـیز مـی تـوان پذیرفت (مدائنی، 66؛ ابن حبیب ، 438؛ بلاذری، 2/ 139 ابوالفرج اصـفهانی، اغـانی، 16/ 151؛ ابـن جـوزی، 4/ 642)، زیرا در یکـی از روایت هـا آمده است که: سکینه پس از خواستگاری عبدالملک گفت: پس از او با قاتل او [یعنی قاتل مصعب] ازدواج نمی کنم. و رمله دختر زبیر و خواهر مصعب از بیم ازدواج آن دو، او را به عقد پسرش عبدالله بن عـثمان درآورد (ابوالفرج اصفهانی، اغانی، 19/ 128).
به نظر می رسد که اصبغ بن عبد العزیز بن مروان، پس از قتل مصعب و پیش از مرگ عبدالملک بن مروان، خواهان ازدواج با سکینه شده باشد. اصبغ او را با کابینی هـنگفت و بـه روایتی 20 هزار درهم به عقد خویش درآورد. عبدالملک با شنیدن این موضوع خشمگین شد و گفت: اصل و نسب ما آنچنان شریف و برجسته است که برای ایجاد خویشاوندی با دیگران به گزاردن کـابین هـنگفت نیاز نداشته باشیم و در مقام خلیفه وقت اصبغ را میان حکومت بر مصر و ازدواج با سکینه مخیر کرد. اصبا نیز از ازدواج با سکینه منصرف شد (مـدائنی، 65؛ بـلاذری، 2/ 416؛ ابوالفرج اصفهانی، اغانی، 16/ 151؛ ابن جـوزی، 4/ 642). واضح اسـت که عبدالملک برای منصرف کردن اصبغ، ازدواج با سکینه را همسنگ امارت مصر قرار داد و او را وادار به انتخاب کرد.
نیز گفته اند: پس از مصعب، ابراهیم [بن عبد الرحـمن بـن عوف] از او خواستگاری کرد. سـکینه گـفت: آیا کودنی و نادانی تو بدان اندازه رسیده که از دختر حسین خواستگاری می کنی؟! و ابراهیم از خواسته اش منصرف شد (مدائنی، 66؛ بلاذری، 2/ 416؛ ابن حبیب ، 438؛ ابوالفرج اصفهانی، همان، 16/ 152- 154).[8] سکینه با گفتن جمله ای که نشانه تـفاخر بـه نسب عالی و شریفش بود، ابراهیم را راند، زیرا او به بی کفایتی ابراهیم برای وصلت با دختر حسین (ع) و خویشاوندی با بنی هاشم آگاه بود.
سومین همسر او عبدالله بن عثمان بن عبدالله بن حکیم بن حـزام بـن خویلـد اسـت . از زندگی سکینه با عبدالله تـنها یک روایت در دست است. بنابراین روایت ، سکینه در زمان هشام بن اسماعیل (که از سال 82 تا 87 ق والی مدینه بود) از عبدالله شـکایت کــرد کـه بدون اجازە همسر اول خویش با فردی دیگر ازدواج کرده است . ایـن روایـت نیـز نـشان دهـندە آگـاهی سـکینه از حقوق زن در ازدواج و تلاش برای حفظ حرمت خانـدان خـود و بیان آن در نماز جمعه است (زبیر بن بـکار، 1/ 388-391؛ ابن ابی طیفـور، 192؛ ابـوالفـرج اصفهانی، اغانی، 17/ 346 ابن عساکر، تاریخ ...،29/ 374-375).
به نظر می رسـد این اقدامات سکینه در زمان هـای مـختلف برای یادآوری جایگاه فراموش شده خاندان خویش و یادآوری آن به مردمان خفته آن زمان بوده است و سکینه می خواسته هر از چندگاهی، به مردم بی وفا و غافل، هشدار دهد. از این رو در حضور مردمی که برای نماز جمعه جـمع شده بودند، نام حسین (ع) و طلحه را بر بالای منبر نماز جمعه بلند کرد تا خاطرات سال های نه چندان دور را بار دیگر در اذهان، زنده کند. او می خوست دیگران بفهمند که در حسب و نسب هـم رتـبه اش نیستند، حتی اگر فرزند صحابی پیامبر باشند. این ازدواج با درگذشت عبدالله به پایان رسید (مدائنی، 65؛ ابن سعد، 8/ 475؛ ابوالفرج اصفهانی، اغانی، 19/ 128).
در غالب منابع از زید بن عمرو بن عثمان بن عفان به عنوان آخرین هـمسر سـکینه نام برده شده است. دقیقا دانسته نیست که این پیوند چه زمانی صورت گرفت و چه زمانی خاتمه یافت. ازدواج با زید در دورە خلافت سلیمان بن عبدالملک (حک : 96-69ق) صورت گرفت، زیرا سلیمان به زید دسـتور داده بـود که سکینه را طلاق دهد، زیرا او نتوانسته بود به شروط ضمن عقد وفادار بماند. پس از زید سکینه همسر دیگری اختیار نکرد.
ابوالفرج اصفهانی روایت هایی دربارە برخی از رویدادهای زندگی سکینه و زید بن عمرو آورده است کـه نـشان دهـندە نوع برخورد او با زید و و شروط ویژه ای اسـت کـه سـکینه برای ازدواج با او در ارتباط با سایر زنان یا کنیزانش از قرار داده بود. همچنین براساس این روایت ها، سکینه، شرط کرده بود که زید، وی را در رفت و آمـدهایش آزاد بـگذارد و اجـازه دخل و تصرف در اموالش را به او بدهد.
روزی زید بن عمرو بـن عثمان از سکینه به خشم آمد و به یکی از املاک خود رفت و هفت ماه در آنجا ماند. سکینه از زید، نزد عمر بن عبد العـزیز کـه آن زمـان والی مدینه بود، شکایت کرد و غیبت هفت ماهه و شروطش را با او [کـه اگر با زنی ارتباط داشته باشد یا مانع استفاده از اموال یا رفت و آمدش شود، باید طلاقش دهد] یادآور شد. عمر او را احـضارکرد و بـه ابـن حزم دستور داد در کار آنها داوری کند. ابو بکر بن عبدالله بن جـهم گـوید: عمر، من و محمد بن معقل بن یسار اشجعی را فرستاد تا در دادگاه شاهد باشیم . چون وارد شدیم ، زید نـشسته بـود و هـمسر ابن حزم در اندرون بود. در این هنگام سکینه نیز آمد . ابن حزم گفت : او را بـه تـنهایی وارد کـنید. گفت: به خدا جز با کنیزانم وارد نمی شوم. پس با آنها وارد شد و به کنیزانش دسـتور داد بـرایش بـالشی بگذارند و بر آن نشست . زید در کنار تخت ابن حزم نشسته بود و از شدت بیم و هراس نزدیک بـود بـه زیر آن فرو رود. ابن حزم گفت : ای دختر حسین ! خداوند در هر کاری میانه روی و اعتدال را دوست دارد. سـکینه پاسـخ داد: چـه امر ناپسندی از من دیده ای ؟! به خدا سوگند رویارویی تو با من، چون کسی است که مـو را در چـشم دیگری میبیند و خاشاک را در چشم خود نمی بیند! ابن حزم گفت : به خدا اگـر مـرد بـودی، تو را مغلوب می کردم و پاسخت را می دادم. گفت: آیا مرا تهدید می کنی ؟! در این حال ابن ابی جـهم عـدوی گفت : ما به اینجا نیامده ایم که چنین کنیم . ای ابن حزم ! حکم را اعـلام کـن . سـکینه به یکی از کنیزانش گفت : این مرد کیست ق گفت : ابوبکر بن عبدالله بن ابی جهم . گفت : نـمی دانـستم کـه تو در این مجلس حاضری و در حضور تو چنین می گویم . پس مردان قـریش را بـخواند و به ابن ابی جهم گفت : به خدا اگر کسانی که در واقعۀ حره حاضر بودند، اینک حـضور داشـتند و می دیدند که این بنده یهودی به من اهانت می کند، او را می کـشتند. ای دشـمن خدا! به من اهانت میکنی ؟! زمانی کـه رسـول خـدا یهودیان را به اریحا تبعیدکرد، پدرت با آنان بـود. سپس زید را آوردند و او با ترس با سکینه سخن گفت . سکینه گفت : ای زید تو دیگر مرا نـخواهی دید. آیا ادعـا میکنی هفت ماه با کـنیزانت بـه سر بـرده ای بـی آنـکه با آنان ارتباط داشته باشی ؟! اکـنون مـرا نظاره کن که دیگر مرا نخواهی دید. پس ابوبکر حکم کرد که سکینه گـواهی بـراین ادعایش بیاورد یا زید سوگند یادکند که چـنین نبوده است . سکینه بـرخاست و گـفت : ای ابن عثمان! مرا نگاه کـن کـه دیگر مرا نخواهی دید. و ابن حزم ساکت بود. ما بیرون آمدیم و نزد عمر بـن عـبدالعزیز رفتیم . او صبحگاه زید را فرا خواند و مـیان آنـان آشـتی افکند (ابوالفرج اصـفهانی، اغـانی، 19/ 155-157).[9]
پی نوشت ها
[1] در این مـقاله اخبار ادبی مورد بررسی قرار نخواهد گرفت.
[2] برای نمونه رک: شوقی ضیف، العصر الاسـلامی ، 142، زکــی مـبـارک،9-4:، زریـن کــوب، نقـد ادبـی ،
1/ 139 همو، کارنامه اسلام، 135/ ژان کلود واده خاورشناخ فرانسوی در سال 1957 طـی مقالـه ای مفصل در مجله Arabic، تـحلیلی جـامع از این اخبار ارائه کرده است.
[3] به جان تو سوگند که من سرایی را دوست دارم که در آن سکینه و رباب سکنا گـزیده اند.
آن دو را دوست دارم و بیشترین ثروت خود را نثارشان می کنم و ملامت گر مرا در آن عـتابی نـیست . و مـن - گرچه مرا نکوهش کنند - در طول زندگی ام از ایشان اطاعت نخواهم کرد تا آنکه خاک مـرا در خویش پنهان سـازد.
[4] بـعد از من ای سکینه! بدان که گریۀ تو به درازا خواهد کشید.
قلب مرا با اشـک سـوزناک خـود مسوزان مادام که روح من در پیکر من است. و آنگاه که کشته شدم تو نسبت به آنـچه انجام میدهی، شایسته تری ای برگزیدە بانوان!
[5] نامه ی مرا بـه امیرالمومنین برسان از سـوی خـیر خواه تو که قصد نـیرنگ نـدارد.
کابین زن جوان به هزار هزار درهم کامل باشد. درحالی که سروران سپاه تـو گـرسنه شب را به روز میرسانند. اگر سـخنم را بـه ابـو حفص بگویم و مـاجرای گـفتارم را برای او بگشایم تنش بـه لرزه در خـواهد آمد.
[6] تو همچون استر فرزند به بار نمی آوری.
[7] نه ؛ سوگند به خدا! کرامت مـن از اینـکه دنائت تو را بپذیرد، ابا دارد.
[8] با توجه به شکایت خانواده سکینه نزد هشام بـن اسـماعیل مخزومی (والی مـدینه از83-87) از ابراهیم،
(اغانی، 16/ 154) او باید پیش از سال 87 خواهان ازدواج با سکینه شده باشد.
[9] شاید این گونه افکار و رفـتار، در آن زمـان تازگی داشت . جالب توجه این که این شـروط هـیچ یـک خلاف شرع نبود و نشان از آگاهی سکینه از حـقوق خــود در آن زمـان دارد؛ اگرچـه در عـرف جامعـه شایع نـبود . گـویی سکینه مـیخواسته این گـونه، شـرافت نسب خود را در مقابل نـواده خلیفه بـه مـردم و بزرگان آن زمان گوشزد کند. بر این اساس، زید باید در مقابل او سـر فـرود مــی آورد اگــر چـه خـود اشراف زاده بود و اجازه اسـتفاده از امـوالش را مـیداد اگـر چـه نواده خلیفه بـود .