به گزارش مشرق، بزرگراه همت را که به سمت شرق ادامه بدهی، میرسی به بزرگراه زینالدین کمی که بیشتر به سمت شرق بروی، میتوانی وارد بزرگراه باقری بشوی. از همین بزرگراه همت به بزرگراه بابایی هم راه دارد. . . اصلا انگار بزرگراه همت از غربیترین نقطه تهران تا شرقیترین نقطه این کلانشهر امتداد یافته تا نام چند شهید را در خود جای دهد. همه این بزرگراههایی که نام برده شد، در اصل نام یک شهید است، یک فرمانده یا سردار بزرگ که در سالهای دفاع مقدس شهید شدهاند. البته از همین بزرگراه همت به بزرگراههای شهید ستاری و شهید باکری هم راه هست. این که شهید همت محور است و این همه شهید بزرگ را بهم وصل میکند، خودش نکته ظریفی است. همه این شهدا یک جورایی با هم ارتباط داشتهاند. اگر خودشان در یک جبهه نبودهاند و کنار هم نجنگیدهاند، خانوادههایشان با هم ارتباط داشتهاند یا همسایه بودهاند و در غیاب همسرشان با هم رفت وآمد داشتهاند.
این روزها، سی و پنجمین سالگرد شهادت فرمانده مهدی زینالدین است. فرماندهای با هوش و ذکاوت که دختری بهنام لیلا دارد. شهید حمید باکری هم دختری دارد بهنام آسیه. دختر شهید بابایی، سلما نام دارد. شهید همت اما دو پسر دارد. دیروز که نام شهید مهدی زینالدین را در اینترنت جستوجو کردم، مطالب مختلفی را یافتم از عکس دخترش و نامهای که چند سال قبل برای پدرش نوشته تا گفتوگوی همسر شهید زینالدین که درباره زندگی مشترکش گفته و این که وقتی لیلا یکساله بوده، پدرش شهید میشود و زمانی بوده که آنها با خانواده شهید باکری و شهید همت در قم همسایه بودهاند. قرابت عجیبی است بین همه این شهدا و خانوادههایشان. بخشی از این نزدیکی خانواده شهدا بههم و سبک زندگی و نوع مراقبتشان از یکدیگر در سریال شوق پرواز که درباره زندگی شهید بابایی بود به تصویر کشیده شد. در جستوجوهای دیروز درباره شهید مهدی زینالدین به کتاب تنها زیر باران هم میرسم. کتابی که مهدی قربانی نوشته و درباره شهید زینالدین است. کتابی که انتشارات حماسه یاران آن را به بازار کتاب داده است که زیرمجموعه موسسه حماسه 17 است. این موسسه مسابقهای را هم به مناسبت شهادت، شهید مهدی زینالدین تدارک دیده که بخشی از آن به مطالعه کتاب تنها زیر باران برمیگردد. مطالعه این کتاب باعث میشود، مردم شناخت جامعی درباره شهید زینالدین پیدا کنند. این کتاب دورانهای مختلف زندگی شهید زینالدین را دربرمیگیرد از کودکی تا نوجوانی و سپس جوانی و انقلاب و دفاع مقدس.
مهدی بابایی نویسنده کتاب میگوید: بخشی از این کتاب به زندگی شخصی و خانوادگی شهید زینالدین میپردازد که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است. شهید زینالدین با همه تعهدی که به جنگ و فرماندهی بخشی از آن داشته اما هرگز تعهدات خانوادگی و زندگی مشترک و توجه به فرزند را نادیده نمیگرفته و همه تلاش خود را میکرده که همسر و پدر خوبی باشد همانگونه که تلاش میکرده رزمنده و فرمانده موثری در جنگ باشد.
پژوهشی که کتاب شد
مهدی قربانی درباره کتاب تنها زیر باران میگوید: در ابتدا به عنوان پژوهشگر کارم را شروع کردم. قرار شد درباره شهید زینالدین تحقیق جامع انجام دهم. حدود سه سال با بیش از 100 نفر مصاحبه کردم. از رزمندههای دوران دفاع مقدس بگیرند تا همکاران شهید زینالدین در سپاه، دوستانش و اعضای خانوادهاش. هر چه این مصاحبهها بیشتر میشد به شخصیت این شهید بیشتر علاقهمند میشدم. یک جوان مستعد، متعهد در عین حال شوخطبع و مهربان و بسیار منضبط. ایشان سال 1338 در خانوادهای مذهبی متولد شده. مادر ایشان هنوز هم جلسات قرآن را در خانهشان برگزار میکند، جلساتی که قبل از پیروزی انقلاب شروع شده و در همه این سالها ادامه داشته است. شهید زینالدین به همراه خانواده تا چهار، پنج سالگی در تهران بودهاند اما بعد که پدر ایشان متوجه میشود فضای شهر تهران برای زندگی و بزرگ کردن فرزندان مناسب نیست به خرمآباد مهاجرت میکنند، شهری که برادر همسرشان در آنجا زندگی میکرده. در خرمآباد کتابفروشی دایر میکنند که به مرور محلی برای تجمع و رفت و آمد مردم انقلابی خرمآباد میشود. شهید مدنی هم در خرمآباد هستند و پدر شهید زینالدین و آقا مهدی از پا منبریان ثابت ایشانند و درسهای زیادی از ایشان یاد میگیرند و شهید مهدی زینالدین پای منبر ایشان بزرگ میشود. شهید زینالدین در فعالیتهای انقلابی پدر مشارکت داشته و در پخش نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و اعلامیههای ایشان مشارکت داشته. آقا مهدی دانشآموز مستعدی هم بوده و شاگرد اول همه مدرسههایی که در آنها محصل بوده. سالی که کنکور میدهد و رتبه 4 پزشکی را بهدست میآورد و میتواند به دانشگاه شیراز برود درس پزشکی بخواند، پدرش دستگیر و به سقز تبعید میشود.
آقا مهدی تصمیم میگیرد که به دانشگاه نرود و چراغ کتابفروشی پدر را روشن نگهدارد و نگذارد این مقر انقلابیون که پدرش برای آن زحمت زیادی کشیده تعطیل شود. همان سال برای یکی از دانشگاههای فرانسه درخواست بورسیه میدهد که پذیرفته میشود اما آن را هم رد میکند و نمیرود. چون یکی از دانشجویان ایرانی که در فرانسه بوده به ایران میآید و میگوید امام خمینی (ره) گفتهاند که به ایران برگردیم و دیگر لازم نیست در فرانسه بمانیم.
فراخوانی فرمانده
قربانی میگوید: بعد از پیروزی انقلاب شهید زینالدین وارد جهاد سازندگی شد و بعد از آن به واحد اطلاعات سپاه پیوست و جنگ که شروع شد او را به سوسنگرد فرستادند که در اول جنگ یکی از شهرهای کلیدی بود و درگیریهای زیادی در این شهر رخ میداد. شهید زینالدین به عنوان یک نیروی آموزش دیده و بسیار باهوش آنقدر خوب میدرخشد که مورد توجه شهید حسن باقری قرار میگیرد و ایشان شهید زینالدین را از سوسنگرد به اهواز فرا میخواند و از او در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس استفاده میکند. این در حالی بوده که شهید باقری به هر کسی اعتماد نمیکرده که او را وارد بخش اطلاعات جنگ کند. بعد شهید زینالدین فرمانده تیپ 17 میشود که خیلی زود این تیپ تبدیل به لشکر میشود. نویسنده کتاب تنها زیر باران درباره شهادت، شهید زینالدین و برادرش میگوید: 27 آبان سال 63 در روزی که آب و هوا شرایط مناسبی نداشته و بارندگی بوده شهید زینالدین با یکی از رزمندگان راهی سردشت میشوند که در کمین نیروهای ضد انقلاب که آن زمان در آن منطقه فعال بودند، میافتند و آنها با شلیک گلوله این عزیزان را به شهادت میرسانند.
*جام جم