ای دختر عقل و خواهر دین
وی گوهر دُرج عزّ و تمکین
عصمت شده پای بند مویت
ای علم و عمل مقیم کویت
ای میوه شاخسار توحید
همشیره ماه و دخت خورشید
شیطان به خطاب «قم» براندند[1]
پس تخت ترا به «قم» نشاندند
کاین خانه بهشت و جای حواست
ناموس خدای جایش اینجاست
اندر حرم تو عقل ماتست
زین خاک که چشمه حیاتست
جسمی که در این زمین نهانست
جانی است که در تن جهانست
این ماه منیر و مهر تابان
عکسی بود از قم و خراسان
ایران شده نور بخش ارواح
مشکوة صفت به این دو مصباح
از این دو حرم دلا چه پرسی؟
حق داند و وصف عرش و کرسی
هر کس به درت به یک امیدی است
محتاج تر از همه «وحیدی» است[2]
حضرت معصومه در یک نگاه
نام آن حضرت فاطمه کبری، نام پدرش موسی بن جعفر علیهماالسلام و نام مادر بزرگوارش نجمه خاتون است.
القاب او عبارت اند از: معصومه، کریمه اهل بیت، طاهره، حمیده، رشیده، تقیّه، مرضیّه، رضیّه، برّه، اخت الرضا علیه السلام.[3]
ولادت آن حضرت در اوّل ذی قعدة الحرام 173 هجری قمری در مدینه منوّره واقع شده است و در 23 ربیع الاوّل 201 هجری وارد قم شد، و سرانجام در دهم ربیع الثانی 201 در سن 28 سالگی دار فانی را وداع گفت و مرقد شریف آن بانو، زیارتگاه عاشقان اهل بیت علیهم السلام در قم گردید.
سفر به عشق برادر
هر خواهری به شکل طبیعی به برادر خویش علاقه و محبّت دارد، ولی در تاریخ برخی خواهرها در عشق و علاقه به برادر مشهور و زبانزد شده اند؛ از جمله صفیّه خواهر حمزه سیّدالشهدای زمانش که سخت به برادرش علاقه داشت، و حضرت زینب علیهاالسلام که از عشق برادرش حسین سرشار بود، و سوّمی حضرت معصومه علیهاالسلام است.
با اینکه امام هشتم خواهران متعدّدی داشت[4] امّا خواهری که بیش از همه به امام زمان خویش و برادر بزرگوارش عشق می ورزید، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بود که به عشق دیدار برادر رنج سفر پر مشقت را بر خویش تحمیل کرد. البته عشق و محبّت برادر نیز به او در حدّ بالایی بود. شاهد این مدّعا نامه ای است که امام هشتم علیه السلام برای او نوشته است.
در تاریخ آمده که آن حضرت نامه ای خطاب به خواهرش حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام مرقوم فرموده و آن را توسط یکی از غلامانش به مدینه منوّره ارسال نموده است. حضرت رضا علیه السلام به غلامش دستور داد که در هیچ منزلی توقّف نکند تا در اندک زمان ممکن آن را به مدینه برساند. آنگاه نشانی خانه حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را برای او بیان فرمود تا از کسی نشانی نپرسد. غلام خود را به مدینه رساند و نامه امام هشتم را به محضر حضرت معصومه علیهاالسلام تسلیم نمود. فاطمه معصومه علیهاالسلام به محض رسیدن نامه برادر، خود را آماده سفر نمود.[5]
حضرت معصومه در سال 201 هجری درست بعد از یکسال از فراق برادر، همراه پنج تن از برادران به نامهای فضل، جعفر، هادی، قاسم و زید و تعدادی از برادرزادگان، و تنی چند از غلامان و کنیزان[6] به سوی خراسان حرکت کردند. هنگامی که کاروان حضرت به ساوه رسید، عده ای از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، با اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در یک درگیری نابرابر همه برادران و تقریبا اکثر مردان همراه کاروان را به شهادت رساندند. حضرت معصومه علیهاالسلام از شدت تأثّرات و تألّمات و بنا بر قولی در اثر مسمومیّت[7] به سختی بیمار شد؛ به نحوی که ادامه سفر برایشان ناممکن گردید. لذا ناچار شد به سوی قم حرکت نموده و در روز 23 ربیع الاوّل 201 در میان استقبال پرشور مردم شریف قم، وارد این سرزمین شود، و در محلّی به نام «میدان میر» در منزل موسی بن خزرج، بزرگ اشعریان ساکن شود.
هم اکنون آن منزل به صورت مدرسه در آمده و به «مدرسه ستّیه» موسوم گردیده است و محراب عبادتش به نام «بیتُ النُّور» زیارتگاه خاص و عام می باشد. سرانجام آن حضرت بعد از 17 روز، در دهم ربیع الثانی 201 با اندوه فراوان از دنیا رفت.
آنچه پیش رو دارید نگاهی است به گوشه ای از کرامات کریمه اهل بیت علیهم السلام از زبان برخی علماء و مراجع عالی قدر.
1- چسبیدن دو دست زن بدکاره
از آقای شیخ عبدالحسین رضوی آذربایجانی نقل شده است که در دوران طلبگی، زنی غیرمنزه در حرم مطهر در صدد اغفال بانوی پاکدامنی بود، چون با دو دستش ضریح مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام را گرفته بود، هر دو دستش به ضریح مطهر چسبیده و به هیچ حیله ای جدا نمی شد. به محضر مقدس آیة اللّه العظمی سیدمحمد حجّت (م 1372 ه) مشرف شده، حلّ مشکل را از محضر ایشان خواسته بودند. آقای حجّت فرموده بودند: مقداری تربت سیدالشهداء را در آب حَلْ کنند و روی دستهای آن زن بدفرجام بریزند، چون تربت حسین علیه السلام مشکل گشای هر درد بی درمان است [آن گاه مشکل حل می شود].»[8]
2- از زبان مرحوم آیة الله حائری
حضرت آیة اللّه شیخ مرتضی حائری (م 1406 ه) نقل فرموده که فرد موثقی به او گفته است که سیدی بود از پاها ناتوان؛ به گونه ای که نشسته راه می رفت. بدن لاغر و ضعیفی داشت و برای شفای خود به حضرت معصومه علیهاالسلام متوسل می شود. در عالم رؤیا می بیند که آن خاتون دو سرا با برادر بزرگوارش حضرت رضا علیه السلام از ضریح بیرون آمدند. حضرت معصومه علیه السلام به برادرشان عرض می کنند که این آقا به ما متوسل شده است، از خداوند بخواهید که به او شفا عنایت کند. امام رضا علیه السلام از آب دهان مبارکش به پاهای او می زند و سیّد از خواب بیدار می شود و می بیند پاها صحیح و سالم شده است و هیچ ناراحتی ندارد.[9]
3- نویسنده قصص العلما
آیة اللّه میرزا محمّد تنکابنی رحمه الله (م 1302 ه) صاحب کتاب «قصص العلما» می نویسد: «در یکی از تشرفات خود به عتبه بوسی حضرت معصومه علیهاالسلام، همسر و فرزندم به شدّت مریض شدند و در بستر مرگ افتادند. به محضر دختر باب الحوائج عرض کردم: ما از راه دور به خانه شما آمدیم، ما هرگز توقّع نداریم که افسرده و ناامید از محضر شما برگردیم، همان لحظه هر دو بیمار بهبودی یافتند و از آستانه مرگ برگشتند.[10]
4- شفای پادرد
حضرت آیة اللّه شیخ مرتضی حائری رحمه الله نقل نموده است که: شخصی به نام آقا جمال دچار پادرد سختی شده بود؛ به طوری که برای شرکت در مجالس بایستی کسی او را به دوش می گرفت و کمک می کرد. عصر تاسوعا، آقا جمال به مجلس روضه ای که در مدرسه فیضیّه از طرف آیة اللّه حائری تشکیل شده بود آمد. آقا سیدعلی سیف (خدمتگزار مرحوم آیة اللّه حائری ) که نگاهش به او افتاد، به او پرخاش کرد که سیّد این چه بساطی است که در آورده ای؟ مزاحم مردم می شوی؟ اگر واقعا سیّدی، برو از بی بی شفا بگیر. آقا جمال تحت تأثیر این سخن قرار می گیرد و بعد از مجلس روضه خوانی با همراه خود به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مشرّف می شود. پس از زیارت و عرض ادب با دل شکسته حال توجّه و توسّلی پیدا می کند و آنگاه به خواب می رود. در عالم خواب شخصی به او می گوید: بلند شو. می گوید: نمی توانم. باز می گوید: می توانی، بلند شو. و عمارتی را به او نشان داده و می گوید: این بنا از حاج سیدحسین آقاست که برای ما روضه خوانی می کند، این نامه را هم به او بده. آقا جمال ناگهان [از خواب بیدار شده] و خود را ایستاده می بیند که نامه ای در دست دارد. نامه را به سرعت به صاحبش می رساند. . . . از آن به بعد سید جمال عوض شد؛ به گونه ای که انگار از جهان دیگری است و غالبا با ذکر خدا و در حال سکوت بود.[11]
5- آیة اللّه مکارم شیرازی
آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی می گویند: بعد از فروپاشی شوروی سابق و آزاد شدن جمهوریهای مسلمان نشین [و از آن جمله جمهوری نخجوان] مردم شیعه نخجوان تقاضا کردند که عده ای از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند تا برای تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند.
مقدمات کار فراهم شد و استقبال عجیبی از این امر به عمل آمد. از بین [سیصد نفر داوطلب]، پنجاه نفری که معدل بالایی داشتند و جامع ترین آنها بودند، برای اعزام به حوزه علمیه قم انتخاب شدند. در این میان جوانی [بود] که با داشتن معدل بالا، به سبب اشکالی که در یکی از چشمانش وجود داشت انتخاب نشده بود. با اصرار فراوان پدر ایشان، او را می پذیرند. هنگام فیلمبرداری از مراسم بدرقه از این کاروان علمی، مسئول فیلمبرداری دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمرکز کرده و تصویر برجسته ای از آن را به نمایش می گذارد. جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دل شکسته می شود. وقتی کاروان به قم می رسد و در مدرسه مربوطه ساکن می شوند، این جوان به حرم مشرف شده و با اخلاص تمام متوسل به حضرت [معصومه علیهاالسلام [می شود و در همان حال خوابش می برد. در خواب عوالمی را مشاهده کرده و بعد از بیداری می بیند چشمش سالم و بی عیب است. او بعد از شفا یافتن به مدرسه بر می گردد، دوستان او با مشاهده این کرامت و امر معجزه آسا دسته جمعی به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مشرف شده و ساعتها مشغول دعا و توسل می شوند.
وقتی این خبر به نخجوان می رسد، آنها مصرّانه خواهان این می شوند که این جوان بعد از شفا یافتن و سلامتی چشمش، به آنجا بر گردد که باعث بیداری و هدایت دیگران گردد.[12]
6- شفای سرطان
آیة اللّه حسین مظاهری می گوید: یکی از خانمهای آقایان طلبه سرطان داشت؛ او خیلی در رنج و عذاب بود، شبی شوهرش در منزل نبوده، درد شدید او شروع می شود، از طرفی بنا بوده عملش کنند و از عمل هم می ترسیده است. اتفاقا به پشت بام منزل خویش می رود و چشمش به گنبد حضرت معصومه علیهاالسلام می افتد. رو به قبر حضرت نموده می گوید: من زن طلبه ای هستم که زیر پرچم شماست، تقاضا دارم یک لطفی به من بکنید. او می گوید: ناگهان دیدم دردم ساکت شد. فردا صبح وقتی از خواب بیدار شدم اصلاً اثری از سرطان و آن غده هایی که در پستان بود ندیدم و بدون عمل از بین رفت.
استاد مظاهری اضافه می کند: اگر من بخواهم نظیر این قضایا را بگویم: بیش از 50 قضیه می شود.[13]
پی نوشت ها
[1] اشاره به حدیث معروفی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «در شب معراج چون مرا به آسمان بردند، جبرئیل علیه السلام مرا به شانه راست خود گرفت و در زمین به نقطه سرخ رنگی نظر کردم که از زعفران خوش رنگ تر و از مشک خوشبوتر بود. پیرمردی را دیدم که کلاهی بر سر داشت. از جبرئیل پرسیدم: این نقطه از زمین که در سرخی بهتر از زعفران است کجاست؟ گفت: اینجا محل شیعیان تو و شیعیان وصیّ تو علی علیه السلام است. گفتم: آن پیرمرد کیست؟ گفت: شیطان است. گفتم از مردم چه می خواهد؟ گفت: می خواهد آنان را از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام باز دارد و به فسق و فجور دعوتشان کند. گفتم: ای جبرئیل مرا پایین ببر. پس با سرعتی بالاتر از برق جهان و سریع تر از روی هم قرار گرفتن پلک چشم فرود آمدیم. پس حضرت فرمود: ای ملعون «قُمْ؛ برخیز» و در مال و اولاد و زنان دشمنان آنها (شیعیان) شریک باش. به راستی تو را بر شیعیان من و شیعیان علی علیه السلام هیچ گونه سلطنتی نیست. پس آن مکان قم نامیده شد. (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج2، ص445)
[2] شعر از: آیة اللّه العظمی شیخ حسین وحیدی خراسانی.
[3] این القاب در زیارتنامه ای در کتاب «انوار المشعشعین»، چاپ 1327 ه، ج1، ص211 آمده است؛ ر. ک: کریمه اهل بیت، ص38.
[4] نام فرزندان دختر موسی بن جعفر علیهماالسلام غیر از فاطمه معصومه علیهاالسلام از این قرار است: فاطمه صغری، رقیّه، حکیمه، ام ابیها، رقیّه صغری، کلثوم، ام جعفر، لبانه، زینب، خدیجه، علیّه، آمنه، حسنه بُریهه، عبّاسه، ام سلمه، میمونه، ام کلثوم. ر. ک: منتهی الامال، شیخ عباس قمی، کتابفروشی اسلامیه، ج2، ص149.
[5] من لایحضره الخطیب، ج4، ص44؛ بارگاه فاطمه معصومه تجلیگاه فاطمه زهراء، سیدجعفر میر عظیمی، ص30.
[6] همان، ص31؛ کریمه اهل بیت، ص174.
[7] الحیاة السیاسیّه للامام الرضا علیه السلام، سیدجعفر مرتضی عاملی، ص428.
[8] بارگاه فاطمه معصومه، تجلیگاه فاطمه زهرا علیهاالسلام، ص115.
[9] همان، و زندگانی حضرت معصومه علیه السلام، ج3، ص47.
[10] قصص العلماء، میرزامحمّد تنکابنی، ص74.
[11] فروغی از کوثر، ص62؛ بارگاه فاطمه معصومه. . . ، همان، ص120.
[12] همان، ص132. ضمنا سی دی تصویری این کرامت به نقل از آیة اللّه مکارم در واحد فرهنگی آستانه موجود است.