معارف والا و ارزشمند قرآن مجید، انواری است الهی که فطرت همگان را به سوی خود فرا میخواند و در دل مؤمنین تأثیر گذار است. همۀ مسلمین قرآن را به عنوان کلام الهی قبول دارند گرچه درجات ایمان و تعبد به قرآن متفاوت است ولی ایمانی ارزشمند است که انسان مومن پس از شناخت حقانیت و عظمت قرآن، از روی تعبد محض به معارف نورانی آن ایمان داشته باشد.
«راسخان در علم» و تعبد فوقِ علمی به قرآن:
باید در برابر قرآن، همچون «راسخان در علم» بود که بی چون و چرا و با آرامش کامل به تمامی قرآن أعمّ از «محکم و متشابه» ایمان آورده اند چه حقیقت آن را دریابند و چه در حجاب قرار گیرند، چرا که اینان ریشه در سرزمین علم دوانده، از آن تغذیه نموده، همچون درختانی تنومند به غلظت و استحکام رسیده اند و در نتیجه بیش از هر کس دیگر به حجم عظیمِ مجهولات و ناچیزی علمِ بشری پی برده اند.
اینان براساس علم و معرفتِ عمیق و ریشه دارشان خدا را شناخته، عاشقانه به او رو آورده اند و با کلامش مأنوس گشته اند و در این انس و رفاقت بارها و بارها به معراج رفته حضور حق را به چشم دل شهود کرده، از لذّت دیدار جمالش سرمست گشته اند، چرا که قرآن تجلّی خدای رحمان و دریای بیکران علم خداست.
درک حجم عظیم مجهولات و ناچیزی علم بشر، در کنار چشیدن قطره ای از حقیقت قرآن، کافی است که کوه های سر به فلک کشیده علم بشری را در برابر حقایق قرآن به زانو در آورده، تسلیم نماید و در برابر حوزه های ناشناختۀ متشابهات قرآن به اعتراف به جهل و عجز کشاند تا که با اضطرار و ابراز بندگی، کشف حقیقتش را طلب نمایند و به عنایت حق به درک و شهود آن نایل آیند: «وَ مَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا یذَّکرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ». [1] (و کسی تأویل متشابه را جز خدا نمیداند و ریشه داران در علم می گویند به قرآن ایمان آورده ایم چرا که هر یک از آنها (محکم و متشابه) از نزد پروردگارمان میباشد، و جز صاحبانِ عقل عاری از شهوت به آن متذکر نمی شوند، پروردگارا دل های مان را منحرف ننما بعد از آنکه رهنمای مان کردی، و از پیشگاه خود، به ما رحمتی بی حد و حصر و غیر قابل وصف بخش، چرا که فقط تو یگانه بخشنده ای).
در این حوزه رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیز مأمور به تأنی و عدم شتاب میباشد تا که وحی الهی پایان پذیرد و دریچه ای از حقایق را بر او مکشوف گرداند: «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یقْضی إِلَیک وَحْیهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً». [2] (به قرآن یا به قرائت شتاب ننما قبل از آنکه وحی آن بسویت پایان پذیرد و بگو پروردگارا مرا از علم بیفزا). و این تعبدی است فوقِ علم که فقط «اولوا الألباب» به آن متذکر میشوند والا آنکه علمی ناقص و قلبی مبتلا به مرض دارد به خود مغرور شده به توضیح و تشریح آلودۀ متشابهات میپردازد و تعیین مصداق نموده فتنه ای بپا میکند و خلقی را به گمراهی میکشاند: «...فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ...». [3] (پس کسانی که در دلهایشان مرضی مستقر گشته است پس به انگیزۀ طلب فتنه گری و آشوب و طلب تأویل متشابه، پیروی می کنند آنچه را که از قرآن مشتبه می نماید).
نمونۀکوچک از این دسته، فردی است که نزد امیرمؤمنان میآید و از او درخواست میکند خدا را با صفات محسوس چنان توصیف نماید تا که عشق و معرفت به او فزونی یابد، حضرت علیه السّلام با غضب طی سخنانی بسیار عمیق از توحید، خطاب به آن مرد میفرماید: «فَانْظُر أیهَا السّائِلُ فَما دَلَّک الْقُرآنُ عَلَیه مِنْ صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ، وَ اسْتَضِیء بِنُورِ هِدایتَهِ وَ ما کلَّفَک الشَّیطانُ عِلْمَهُ مِمّا لَیسَ فِی الْکتابِ عَلَیک فَرْضُهُ، وَ لا فی سُنَّة النَّبی صلّی الله علیه و آله وَ أئِمَةِ الْهُدی أثَرَهُ فَکل عِلْمَهُ إلَی اللهِ سُبْحانَهُ، فَإنَّ ذلِک مُنْتَهی حَقِّ اللهِ عَلَیک، وَ اعلَمْ أنَّ الْراسِخینَ فی الْعِلْمِ هُمُ الْذّینَ أغْناهُمْ عَنِ اقْتِحامِ الْسُّدَدِ المَضْرُوبَةِ دُونَ الغُیوبِ الإقْرارُ بِجُمْلَةِ ما جَهِلُوا تَفسیرَهُ مِنَ الغَیبِ المَحْجُوبِ، فمَدَحَ اللهِ إعْتِرافَهُم بِالعَجْزِ عَنْ تَناوُلِ ما لَم یحیطُوا بِهِ عِلْماً وَ سمّی تَرْکهُمُ التَّعمُّقَ فیما لَمْ یکلِّفَهُم البَحْثَ عَن کنْهِهِ رُسُوخاً». [4]
(پس ای پرسش گر با دقت بنگر پس آنچه را که قرآن تو را بر آن چیز از صفتِ خدا دلالت نمود پس به آن اقتدا نما و به نور هدایت آن قرآن روشنی بدست آور و آنچه را که شیطان تو را بردانستن آن وادار نمود، از آنچه در کتاب بر عهده تو وجوبش نیست و نه در سنت پیامبر صلّی الله علیه و آله و ائمۀ هدایت اثرش موجود نمی باشد. پس عملش را به خدای سبحان واگذار، چرا که آن (عمل) نهایت حق خدا بر تو میباشد. و بدان که «راسخان در علم» همان کسانی هستند که اقرار به همۀ آنچه که تفسیرش را نمیدانند که غیب محجوب است آنها را از سرعت و شتاب و هجوم بر سدهای زده شده در برابر غیب ها، بینیاز نموده (کفایت نموده) است، پس خدا اعترافِ آنان را بر ناتوانی از دسترسی به آنچه به آن احاطۀ علمی ندارند، ستوده است و ترک تعمق آنها را در آنچه که خداوند تحقیق از حقیقتش را برایشان تکلیف نکرده است، «رسوخ» نامیده است). [5] در پایان خطاب، حضرت می فرمایند: «پس بر آن حد و مرز اکتفا کن و عظمت خدای سبحان را با اندازۀعقلت اندازه مگیر که از هلاک شدگان خواهی گردید».
تعبد دون علم تودۀ مردم به قرآن:
اکثریت توده های مردمی مسلمان به تقلید و پیروی از آباء و اجداد و محیط تربیتی خویش به تمامی قرآن ایمان دارند و کوچک ترین شبهه ای بخود راه نمیدهند، لیکن این ایمان تا با نور معرفتی همراه نشود در فکر و روحِ آنان کارساز نبوده از برکات قرآن در محرومیت بسر خواهند برد، از این رو با استفاده از عشق آنان به قرآن باید کوشید مردم را به حقایق قرآن آشنا کرد و حد و مرزهای ارتباط با قرآن را به آنان آموخت تا از برکات قرآن بهره مند گردیم و شرم سارِ شکایتِ رسول خدا صلّی الله علیه و آله در قیامت نباشیم: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً». [6] (و رسول خدا فرمود: پروردگارا به یقین قومِ من این قرآن را مطرود از زندگی تلقی نمودند). در غیر این صورت چنین ایمانی در برابر هجوم سخت فرهنگ بیگانه از دست خواهد رفت و دیگر نه مشمولِ شکایت پیامبر که محکومِ غضب خدا و رسولش خواهیم بود. به هشدار قرآن گوش فرا دهیم که میفرماید: «فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ...». [7] (پس اگر به همانند آنچه شما به آن ایمان آورده اید، ایمان آورند، پس هدایت شده اند و اگر اعراض کردند پس جز این نیست که ایشان در تفرقه جویی و سرکشی بسر می برند...).
پی نوشت ها
[4] نهج البلاغه، خطبة اشباح 91.
[5] با توجه به این خطبه و آیه 7 آل عمران و روایات ذیل آیه معلوم میشود راسخان در علم در برابر متشابهات در دو مقام بسر میبرند: اول: مقام عجز و اعتراف به جهل در برابر متشابهات،ؤ دوم: مقام علم به تأویلِ متشابهات به عنایت و لطف الهی؛ این وجه جمع با آیه ی «قل رب زدنی علماً» تأکید میشود. این توضیح به مناقشه عظیم میان مفسرین در معنی آیه پایان میدهد و دیگر ناچار نخواهیم بود که خطبه قطعی نهج البلاغه را طرد و یا توجیه نماییم چرا که بلاغت کلام و نظارت صریح بیان حضرت به آیه شریفه و عدم احتمالِ تقیّه، راه را بر هر طرد و توجیه دیگری میبندد.