سال نود و هشت، با همه اتفاقات تلخ و عجیبش و بلایایی که یکی پس از دیگری بر سرمان آمد، به روزهای پایانی خود نزدیک میشود. در میان همه وقایع اجتماعی، سیاسی و محیط زیستی پررنگ و غیرقابل انکار 98، سینما که همیشه اتفاقات جالب و عجیبی را از سر میگذرانده اینبار چیز زیادی در چنته نداشت. شاید هرکدام از این اتفاقات در زمان دیگری بسیار جالب توجه مینمود اما در این سال پر ماجرا بهسختی میتوان اتفاقات سینمایی را مهم انگاشت. با این وجود نگاهی انداختهایم به ده اتفاق سینمایی مهم در سالی که روزهای پایانیاش را میگذراند.
نحوه برگزاری جشنواره فجر
جشنواره فجر سی و هشتم که امسال برگزار شد، یکی از عجیبترین دورههای جشنواره بود. حواشی از همان آغاز گلویش را چسبیدند؛ تحریم جشنواره بهدلیل وقایع اخیر کشور، جوی متفاوت علیه آن بهراه انداخت و بیبرنامگی عوامل برگزارکننده و خود فیلمسازان هم در کنار بحث تحریمها باعث شد یک جشنواره نابسامان را از پیش چشم بگذرانیم. فیلمها دیر رسیدند، هنرمندان و مسئولان و مطبوعاتیها و مردم همه به هم پریدند و دعوا راه انداختند، کیفیت عموم فیلمها متوسط بودند و خلاصه جشنواره با احوالات عجیبی برگزار شد و به پایان رسید. بودجه این دوره هم با اختلاف نسبت به دورههای قبلی کمتر بود و این را هم از نحوه برگزاری میشد فهمید.
البته مسئولان تا حدی سعی کردند برای توازن اوضاع اقدامات خاصی کنند. مثل اکرانهای ویژه یا انتخاب داوران سینمایی اما تاثیر چندانی نداشت.
دو روی یک سکه
«شبی که ماه کامل شد» با استقبال عجیب و غریبی که از آن شد و فروش غیرقابل پیشبینی که کرد و در روی دیگرش «ماجرای نیمروز: رد خون» که از همهسو با کمتوجهی و بیمهری مواجهه شد. ریشه هردو را هم باید در سیاستگذاریهای خاص دولتی دانست. آبیار داستانی هیجانانگیز در اختیار داشت و از آنجایی که چنین مضامین تروریستی پیش از این بهشکل جدی در سینمای ایران پرداخته نشده بود، فیلمش تازه و بدیع بهنظر میآمد. او با انتخاب هوشمندانه روایت داستان از منظر یک زن تنها و غریب و در وهله دوم شرح ماجرای تاریخی از دل یک عاشقانه، فیلمش را همهگیر کرد. تبلیغات پیرامون فیلم آقدر زیاد بود که حتی کسانی که به هیچ عنوان فیلمهای دفاع مقدسی و یا سیاسی هم نمیبینند همه به تماشای فیلم نشستند و درگیر آن شدند. جشنواره هم تا میتوانست به فیلم پروبال داد. هرچند که یک فیلم معمولی و در مقایسه با دو فیلم دیگر آبیار، ضعیفترین فیلم او محسوب میشود و مشکلات روایی جدی دارد.
نقطه مقابل آن «ماجرای نیمروز: رد خون» بود. فیلمی مهیب و تکاندهنده که از همه طرف بایکوت شد و سوخت. جشنواره که تماما تحریمش کرد، اصولگرایان بهدلیل تصویر واقعگرایانه و غیر شعاری که فیلم از سازمان منافقین میساخت آنرا وتو کردند و مردم هم تحت تاثیر موج ضد فیلم قرار گرفتند که در مغزشان مدام میخواند این یک فیلم سفارشی است. فیلمی که اتفاقا از منظر سینمایی و حتی بینش انسانی بسیار جلوتر و پیشروانهتر از قسمت اول بود و چه حیف که هیچکس قدرش را ندانست و نتوانست بیطرفانه به تماشایش بنشیند.
اکران نصفه نیمه
مورد عجیب «رحمان 1400»! فیلمی کمدی که در روزهای اول فروشی عجیب و غریب کرد و البته بلافاصله اعتراضات زیادی به آن شد. به شوخیهای جنسی فیلم خرده گرفتند و عموما واژه مستهجن و سخیف را به آن اطلاق کردند. ضمن اینکه فیلم در تبلیغات بیش از اندازه خود بسیار شیادانه عمل کرد و درحالیکه مهران مدیری و محمدرضا گلزار نقشهایی فرعی و بسیار کوتاه در فیلم داشتند، طوری از بیلبورد و تصاویر آنان استفاده کرد که تماشاگران خیال کنند نقش اول فیلم این دو سلبریتی هستند.
چیزی نگذشت که در میانه راه، اکران «رحمان 1400» متوقف شد. اتفاقی که در نوع خود عجیب بهنظر میرسید. شورای نمایش مدعی شد در بعضی از سینماها نسخهای اکران شده که مورد تایید وزارت ارشاد نبوده و به همین دلیل اکرانش را زودتر از موعد به پایان رساندند. منوچهر هادی هم آنقدر بهش فشار آمد که در یک ویدئو زننده و به مراتب مستهجنتر از فیلماش، کسانی که به فیلم گفته بودند سخیف و مستهجن را مورد حمله قرار داد و گفت مستهجن مغر کثیفتان است!
با باد آمده
امسال سرمایههای نامعلوم بیش از هروقت دیگری در گوشه گوشه سینمای ایران به چشم میخورد. نه که وابسته به جریان خاص و آدمهایی ویژه باشد. از فیلمهای پرفروش سیاسی که محبوب هم شدند گرفته تا کمدیهای سخیف تا فیلمهای هنری منسوب به جریانهای روشنفکری تا فیلمهای فاخر و ملی…
در هرکدام دقیق میشدید، یکجایی به منابع مالی نامعلومی میرسیدید که البته بیشتر نمیتوانستید جلو بروید و حرفی بزنید چون ممکن بود ازتان شکایت کنند. سرعت شیوع پولهای کثیف در همه مختصات سینمای ایران در سال نود و هشت شدتی داشت در حد و اندازه سرعت شیوع کرونا در این روزهای پایانی سال.
پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران
بله رکورد فروش «هزاپا» یک کمدی سخیف توسط یک کمدی بیخودی دیگر شکسته شد و باز هم باید با شرم و خجالت سرمان را پایین بیاندازیم و بگوییم پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای این مملکت یک فیلم پرت و پلا مانند «مطرب» است که تنها مزیتش نسبت به کمدیهای هم سطح خودش اینست که سعی کرده «کمی کمتر» شوخیهای جنسی کند و مستهجن باشد. اما فقط یک ذره!
بدبیاری یا حدف عمدی؟
مورد جواد عزتی هم از موارد عجیب سال است. اگر او را در شمار پنج بازیگر برتر مرد سینمای ایران در سالهای اخیر قرار دهیم، بیراه نرفتهایم. بازیگری که هم در فیلمهای کمدی خوب است و تماشاگر را با کیفیت بازی و میمیکهایش از خنده رودهبر میکند و هم در نقشهای دراماتیک خود آنقدر جدی است و ابهت دارد که به تماشاگر اجازه نمیدهد حتی برای یک لحظه هم یاد حضور او در آثار کمدی بیفتد. این برای یک بازیگر سختترین کار است.
اما حداقل سه سالی میشود که جریان رسمی و جشنواره فجر دارد به جواد عزتی بیتوجهی میکند و به راحتی از کنار نقشآفرینیهای جدی او میگذرد. در «رد خون» حضورش بینقص و بهیادماندنی است و در چهار بازیاش در فیلمهای جدی جشنواره امسال هم خوش درخشید اما کماکان او را جدی نمیگیرند.
فرهادی شماره دو
حالا بعد از ساخت «ابد و یک روز» و «متری شیش و نیم» میتوان سعید روستایی را جریانسازترین کارگردان دوسال گذشته دانست. یک اصغر فرهادی جدید که حالا بهجای اینکه هنری و اروپایی پسند باشد، ملودراماتیک و محبوب سلیقه فارسی است. طبقه متوسط بدل شده به طبقه مستضعف و پایین شهری و حالا کلی فیلمساز جوان و جدید از روی دست روستایی سرمشق میکنند تا ره صدساله را یک شبه بروند و یک فیلم بفروش بسازند که کم و بیش مورد توجه محافل انتقادی و منتقدان هم قرار بگیرد. «جاندار» و «پیلوت» از جمله فیلم اولیهای اینچنینی هستند و همانطور که فیلمهای جشنواره امسال هم نشان دادند باید منتظر موج جدید ساخت چنین فیلمهایی در سالهای پیشرو باشیم.
توییتر با تو چه میکند
مهناز افشار و حواشی که در توییتر بهراه انداخت و بعد هم خروج ناگهانیاش بعد از صدور قرار دادرسی که بیشتر شبیه فرار کردن بود تا رفتن برای گذراندن یک دوره آموزشی و این حرفهای غیر واقعی بامزه، شاید پررنگترین حاشیه سال سینمایی باشد. آخرین روزهای حضورش در ایران که حسابی عجیب و غریب بود و اظهارنظرهایش در شبکههای مجازی خصوصا توییتر و اینستاگرام به گونهای بود که انگار داشت در لفافه گریبان میدرید که «بیاید منو بگیرید دیگه به عنوان معترض و مخالف».
افشار به هیچ عنوان تکلیفش با خودش مشخص نیست. آیا او شبیه به یک فراری از کشور رفته، آیا از سعودیها پول گرفته و برایشان در برنامهای داوری کرده؟ به هر حال او خیلی از موازینی که متاسفانه افراد مشهور ملزم به رعایت آن هستند را شکسته و از طرف دیگر میگوید برمیگردد و یک چیز نمادین خندهدار شبیه به حجاب هم هنوز روی سرش میگذارد.
از همه عجیبتر اما واکنشهای اخیر و بد و بیراه گفتنش به محسن تنابنده و…بود. شبیه به آدمی که دارد سقوط میکند و به هرچیزی چنگ میاندازد تا این دم آخری بقیه را هم با خودش پایین بکشاند.
سوپر تکنیکال و البته بسیار توخالی
فیلمهایی مانند «مسخرهباز» و «سرخپوست» با وجودیکه عملا یک هیچ بزرگ هستند و اگر فیلمنامهشان را بخوانید میخندید و با خود میگویید اینها دو میلیارد هم نمیفروشد و هیچکس تحویلش نمیگیرد، به طرز عجیبی مورد توجه قرار گرفتند. چرا؟ بهخاطر ظاهر شکیل و کیفیت بصری بسیار خوبشان که بیشتر به سینمای جهان شباهت داشت تا سینمای ایران. ابعاد ساخت و جلوههای بصری و تکنیکهای سینمایی این فیلمها و استفادهشان از ستارگان سینما آنقدر قابل توجه بود که همه را مدهوش و مرعوب کرد و دیگر سینما و روایت و داستان و همه اینها اصلا هیچ اهمیتی نداشت. همه از میزان «خفن» بودن و تکنیکی بودن فیلمها حرف میزدند و این بهخوبی نشان میداد که ظاهرگرایی تا کجا در عمق بینش و فکر طبقه متوسط و خرده بورژوا که مخاطب اصلی سینمای ایران است فرو رفته است.
کورسوی امید
بهترین اتفاق سینمایی سال و تنها نقطه امیدوارکننده سینمای نود و هشت: اکران «خانه پدری» بعد از سالها توقیف که خبر خیلی خوبی بود و خود فیلم که نشان میدهد این سینمای بیبضاعت هنوز برای ارتزاق چیزهایی معدود در چنته دارد که مطمئنا کیانوش عیاری از همانهاست.
یک فیلم جالب، پر از موتیف سینمایی، با روایتی خاص و نوآورانه که نقطه عطفش را بهجای فصل پایانی به ابتدای فیلم میآورد و باقی فیلم را طوری روی آن سوار میکند که بهجای اینکه جنبه سرگرمی پیدا کند، تاملبرانگیز مینماید. فیلمی پر از نماد و نشانه و استعاره که سطحش از عموم فیلمهایی که در دهه نود و هشتاد سینمای ایران ساخته شده، بالاتر است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
392