ماهان شبکه ایرانیان

در نشست نقد و بررسی کتاب تابستان ۱۳۶۹ مطرح شد؛

مرتضی سرهنگی: اسیران ما هنوز هم کابوس می‌بینند!

خانم لشکری در کتاب خاطراتش می‌گوید؛ حسین هر شب سیگار می‌کشید چون کابوس کشیدید و نمی‌توانست بخوابد. شبی خیلی سیگار کشیده بود و می‌گفت کابوس دیدم که عراقی ها به اتاق خواب ما آمده بودند!

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، نشست نقد و بررسی کتاب تابستان 1369 با حضور مرتضی سرهنگی،‌ نویسنده و سردار گلعلی بابایی به عنوان منتقد برگزار شد. در این نشست آزاده سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده نیز به بیان خاطراتی پرداخت و برخی دیگر از حضار، نظراتشان را درباره این کتاب، بیان کردند.

سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده: سرگردی که ما را به مرز می‌آورد گفت داریم از شر شما راحت می‌شویم!

سردار علی‌اصغر گرجی‌زاده در بخشی از این نشست گفت: اسارت در لحظات اول اصلا باورپذیر نیست. لحظه آزادی هم پر از استرس است. لحظه آزاد برای من هم قابل باور نبود چون فکر می‌کردم ما را به مرز می‌آورند و برمی‌گردانند.

وی افزود:‌ در روزنامه جمهوری اسلامی و سال هفتاد که از اسارت هم آزاد شده بودیم پیشنهاد نوشتن خاطرات به من داده شد. به نظرم خاطرات ما یک ارثیه است که باید به نسل بعدی برسد. من قانع شدم که باید خاطراتم به وراث بعدی برسد. رنج‌ها و شادی‌های ما برای یک ملت است. و باید بی‌کم و کاست به دست آن‌ها برسد.

مرتضی سرهنگی: اسیران ما هنوز هم کابوس می‌بینند!

این آزاده سال‌های دفاع مقدس ادامه داد: در دوران اسارت، تلخی‌های زیاد و شیرینی‌های زیادی داشتیم. خبر ارتحال امام باعث خوشحالی بعثی ها بود و ما با شنیدن این خبر، خرد شدیم. ما در زندان الرشید پنج نفر و در دو سلول بودیم. گفتیم باید برای حضرت امام مراسم ختم بگیریم. یکی شروع کرد به قرآن خواندن. در زندان نان سمون هم می‌دادند. با خمیر این نان‌ها و با شیرینی چایی‌هایی که به ما می‌دادند، حلوا درست کردیم. نگهبان درجه‌داری داشتیم که با ما کمی آرام بود؛ گفت چرا قرآن می‌خوانید؟ افسر مافوق من گیر می‌دهد... حلوا را تعارف کردیم؛ خورد و گفت چقدرخوشمزه است! ما تصمیم گرفتیم یک هفته مراسم ختم و عزا بگیریم و حلوا بدهیم. آن نگهبان بقیه افسران را می‌آورد که حلوا بخورند. من هم بهشان گفتم مگر چقدر نان به ما می‌دهید که این همه حلوا از ما طلب دارید؟! اصلا حواسشان نبود که ما چطور در سلول، توانسته‌ایم حلوا درست کنیم.

سردار گرجی‌زاده گفت: وقتی اسیر شدم ا اسمم را مخفی کردم و ما را نگه داشتند تا بلکه نام واقعی‌مان را بفهمند و آقای فضلیت هم که خاطره‌شان در کتاب‌ آمده، بودند. بعد از چهار ماه آمدند سراغ من. اسمم را که خواندند من گفتم چنین کسی نداریم. من آماده شهادت بودم. به آقای فضلیت گفتم اسم اصلی من گرجی‌زاده است فلانی و الان که من را می‌برند و می‌زنند بعید است زنده بمانم. اگر به ایران رفتی بگو که من کشته شدم. بیسکویت گرجی را هم گفتم که یادش بماند. این ماجرا را در کتاب تابستان 1369 می‌توانید بخوانید. با این که کتک می‌خورم خوشحال بودم که چند ماه بعثی‌ها را سر کار گذاشته بودم.

سردار گرجی‌زاده در بیان خاطراتی از قبل از اسارت خود گفت: در حال تشنگی فقط در گودالی افتادم تا گلوله‌ای به من نخورد. هر ساعت از خستگی، لحظه‌ای خوابم می‌برد. شاید نیمه شب بود که نسیمی خنک آمد و خوابم برد. حس کردم کسی دستش را روی سینه‌ام گذاشته است. از ترس، چشمم را باز نمی‌کردم. مطمئن بودم یک عراقی است. چشمم را که باز کردم دیدم یک لاک‌پشت بزرگ روی سینه‌ام نشسته است. در همان حالت لبخندی زدم که آخر در این شرایط، لاک‌پشت در این وضعیت چه می‌کند؛ به هر حال رد شد و رفت.

وی افزود: به صراحت می‌گویم واقعا بعثی‌ها با همه آزار و اذیتی که داشتند، اسیر دست ما ایرانی‌ها بودند. سرگردی که ما را به مرز می‌آورد گفت ما داریم از شر شما راحت می‌شویم. خیلی خسته می‌شدند چون نمی‌توانستند ما را بشکانند. من و یکی از دوستانم در اسارت خیلی شکنجه می‌شدیم. دوست من، هر دو دستش فلج شده بود ولی وقتی ما را می‌زدند شروع به خنده می‌کردیم و جوک می گفتیم. این رفتارها بعثی‌ها را عصبانی می‌کرد.

محبوبه عزیزی: 730 عنوان کتاب خاطرات از آزادگان به جا مانده است

در ادامه نشست، محبوبه عزیزی که مرتضی سرهنگی را در تدوین این کتاب یاری رسانده بود در سخنانی گفت: 15سال است که کتابدار کتابخانه تخصصی جنگ در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی هستم.  طبق بررسی‌هایی که داشتیم، 730 عنوان کتاب خاطرات از آزادگان گرانقدر به جا مانده که بخش کوچکی از آن برای خانمهای اسیر است که همه خانم‌ها خاطراتشان را مکتوب کرده‌اند.

وی افزود: بخش منحصر به فردی هم مربوط به مکتوب شدن خاطرات اسرای عراقی در ایران است که طبق آمار 70 عنوان کتاب از این دست، منتشر شده است.

مرتضی سرهنگی: اسیران ما هنوز هم کابوس می‌بینند!

عزیزی ادامه داد: از ابتدای ورودم در حوزه هنری در خدمت استاد سرهنگی بودم ولی از سال 96 افتخار شاگردی داشتم و نیمه دوم سال 98 این کار را شروع کردیم و 360 عنوان کتابهای خاطره اسارت را بررسی کردیم و برش زدیم. از بین این آثار به 150 عنوان رسیدیم و نهایتا چهل خاطره را انتخاب کردیم.

این محقق ادبیات پایداری تصریح کرد: مطالعه این کتابها و انتخاب لحظه اسارت برایم جالب بود. ملاک انتخاب، متفاوت بودن بود. دیگر این که با طیف‌های مختلفی از اسرا روبرو باشیم از خلبانان تا خانم‌ها. همچنین مه مبود خاطراتی را انتخاب کنیم که استاد سرهنگی درباره‌شان اطلاعات افزوده داشته باشند و به آن اضافه کنند.

عزیزی گفت: برای جناب سرهنگی، شکل ورود به خاطره هم مهم بود چون یک برش از کتاب بود باید برای مخاطب معنادار می‌بود و پیام را سریع و درست به مخاطب می‌رساند. عناوینی که برای این خاطرات استخراج شد گاهی از دل خاطره در می‌آمد و مهم بود که جذاب و روشن باشد.

وی در مورد ویژگی‌های کتاب تابستان 1369 نیز گفـت: این کتاب، دربردارنده قطع شدن زندگی از مسیر متداول است و آینده اسیر در آن روشن نیست. دادن الگوی معرفتی مشترک بر باور دفاعی بودن جنگ از دیگر ویژگی‌ها بود. در مجموعه این خاطرات نگاه به جنگ و اسارت به عنوان یک موقعیت انسانی مورد توجه بوده است. کتابهایی مثل این کتاب، خاطرات را با پایان باز می‌گویند تا در قالب‌های دیگر هنری هم قابل پروراندن باشند. کتاب‌های پیشنهاد شده در این کتاب، فرصت انتخاب را به مخاطبان می‌دهد تا سراغ کتاب‌های اصلی برود و از این منظر برای ترویج کتابخوانی هم مؤثر است.

مرتضی سرهنگی: اسیران ما هنوز هم کابوس می‌بینند!

مرتضی سرهنگی نیز در بخشی از این نشست گفت: در این کتابها یک نگاه هست که اسیران ما تقریبا با این که سال‌ها آزاد شده‌اند اما هنوز هم کابوس می‌بینند اما به رویشان نمی‌آورند.

مرتضی سرهنگی: اسیران ما هنوز هم کابوس می‌بینند!

وی افزود:‌ خانم لشکری در کتاب خاطراتش می‌گوید؛ حسین هر شب سیگار می‌کشید چون کابوس کشیدید و نمی‌توانست بخوابد. شبی خیلی سیگار کشیده بود و می‌گفت کابوس دیدم که عراقی ها به اتاق خواب ما آمده بودند!... یک بار از خانم «معصومه آباد» پرسیدم شما هم هنوز کابوس می‌بینید؟ گفت من الان دکتر هستم، دختر و داماد دارم و عضو شورای شهرم اما فکر می‌کنم اینها خواب است و اگر بیدار شوم، هنوز هم در سلول هستم. این کابوس‌ها دست از سر بچه‌ها برنمی‌دارد اما خیلی‌هایشان چیزی نمی‌گویند.

سرهنگی تأکید کرد: برعکسش در مورد اسرای عراقی در ایران بود. من در روزنامه ناهار نمی‌خوردم و به اردوگاه حشمتیه می‌رفتم چون ناهار بهتری داشتند! بچه‌های ما تاوان سختی را در اردوگاه‌های عراقی دادند که هنوز هم رو نشده. امیدوارم تا زنده هستم در این مسیر کار کنم و حرف‌های آنها را به گوش مخاطب‌ها برسانم. در سیمای یک سرباز، چهره یک ملت دیده می‌شود. هر چقدر سربازها قوی باشند، ملت قویتر خواهد بود.

گلعلی بابایی: عراقی ها می‌گفتند ما اسیر شما بودیم!

سردار گلعلی بابایی نیز در این نشست با اشاره به کتاب تابستان 1369 گفت: بخش «درباره این خاطره» خیلی به مخاطب کمک می‌کند و کاش این بخش در ابتدای مطلب می‌آمد.

وی افزود: در بحث باورمندی، واقعا در بین اسرای ما این نقل وجود دارد که عراقی ها می‌گفتند ما اسیر شما بودیم. درباره مرحوم ابوترابی می‌گویند که وقتی نماینده صلیب به اردوگاه می‌آید، فرمانده اردوگاه می‌ترسد که شکنجه‌ها را لو دهد و مرحوم ابوترابی بعدا می‌گوید که من مسلمانم و نمی‌توانم تو را به عنوان یک مسلمان به او که مسلمان نیست، لو بدهم.

سردار بابایی همچنین تصریح کرد: امروزه چون حوصله‌ها کم شده است، اینگونه کتاب‌ها خیلی می‌تواند برای مخاطب مفید و موثر باشد تا گنجینه را به نسل بعدی منتقل کنند.

مرتضی سرهنگی: اسیران ما هنوز هم کابوس می‌بینند!

مرضیه یگانه: نویسنده در این نشست‌ها با نظرات مخاطب اصلی آشنا می‌شود

مرضیه یگانه، مدیر کتابخانه مرکزی پارک‌شهر تهران نیز در پایان این نشست گفت: این بیستمین جلسه نقد کتاب است و نویسنده در این نشست با نظرات مخاطب اصلی که مردم کتابخوان هستند، آشنا می‌شود و باید از اعضایی که پیگیر هستند و کتابها را با دقت می‌خوانند تشکر کنیم.

وی همچنین با اشاره به کتاب تابستان 1369 گفت: امیدوارم این تلاش‌ها برای مدافعان حرم هم صورت بگیرد و شاهد آثاری خوبی در این حوزه باشیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان