منابع مقالہ : کتاب عرفان اسلامى ج 5 نوشتہ : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان
در نعمت هاى مادى و معنوى حضرت رب العالمین اندیشه کنید و ببینید که خداوند مهربان در اعطاى این دو گونه نعمت چیزى از انسان فروگذار نکرده است.
از زمانى که نطفه انسان بسته مى شود، تا روزى که نوبت زندگیش در این جهان به پایان مى رسد، بر اساس تمام نیازهایش، بر سفره کرم و احسان حضرت او نعمت مى بیند.
وجود مقدس حضرت حق بر اساس اسم رحمان، تمام موجودات کارگاه هستى را مشمول نعم مادى و انسان را علاوه بر نعم مادى، بر اساس رحیمیتش مشمول نعم معنوى قرار داده است.
در جایى از قرآن مجید مى فرماید:
[وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً] «1».
و نعمت هاى آشکار و نهانش را بر شما فراوان و کامل ارزانى داشته.
و در جاى دیگر مى فرماید:
[وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها] «2».
و از هر چیزى که [به سبب نیازتان به آن ] از او خواستید، به شما عطا کرد.
و اگر نعمت هاى خدا را شماره کنید، هرگز نمى توانید آن ها را به شماره آورید.
آن گاه قرآن مردم را نسبت به مصرف کردن نعمت ها بر دو دسته تقسیم مى کند:
آنان که هماهنگ با قوانین عالى الهى نعمت ها را به مصرف گذاشته و در نتیجه تمام نعمت هاى حق را تبدیل به عقاید صحیحه، اخلاق حسنه و اعمال صالحه کردند و از این راه به خیر دنیا و آخرت نایل شدند و به عبارت دیگر بر اساس برنامه هاى الهى، نعمت هاى حق را شکرگزارى کردند؛ به این معنا که هر نعمتى را در همان موردى به مصرف گذاشتند که دستور حضرت رب الارباب بود.
و آنان که نعمت هاى مادى و معنوى حق را بر اساس هواها و هوس ها و در راه محافظت با قوانین الهى خرج کردند و در نتیجه نعمت حق را تبدیل به عقاید باطله، اخلاق رذیله و بدترین عمل کردند و به عبارت دیگر به کفران نعمت برخاستند و خود و عده اى را به هلاکت دچار کرده و از زندگى جز ننگ و عار و شقاوت و بدبختى چیزى نصیب آنان نشد.
قرآن مجید در این زمینه مى فرماید:
[أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ] «3».
آیا کسانى را که [شکر] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسى تبدیل کردند و قوم خود را به سراى نابودى و هلاکت درآوردند، ندیدى؟!
بر اساس این آیات، بى نماز آن انسانى است که در انواع نعمت هاى مادى و معنوى غرق است و قدرت شمردن عطاى حق را نسبت به خویش ندارد، ولى چهره کثیف و پلیدى است که نعمت هاى الهى را به جاى این که به دایره شکر بکشد، به مرحله کفر آورده است.
در معارف ما در ضمن بیان علل احکام در کتاب «علل الشرایع» آمده که حضرت رضا علیه السلام فرمودند:
علت و فلسفه نماز، اداى شکر حق تعالى نسبت به این همه نعمت هاى اوست «3».
وضع تأسف بار بى نماز
انسانِ بى نماز چه موجود بى توجه و قدر ناشناسى است که بر سر سفره الهى و خوان کرم حق تعالى نشسته و به هر کیفیت که مى خواهد از نعمت استفاده مى کند، آن گاه به جاى تبدیل نعمت به عبادت- که در حقیقت شکر نعمت است- نعمت را تبدیل به کفر و مخالفت مى کند.
در اینجا لازم است چهره آلوده و وضع نکبت بار بى نماز را از آیات قرآن و روایات اسلامى بنگرید.
[کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ* إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ* فِی جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ* عَنِ الْمُجْرِمِینَ* ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ* قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ* وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ* وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ* وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ* حَتَّى أَتانَا الْیَقِینُ* فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِینَ ] «5».
هر کسى در گرو دست آورده هاى خویش است،* مگر سعادتمندان* که در بهشت ها از یکدیگر مى پرسند* از روز و حال گنهکاران،* [به آنان رو کرده ] مى گویند: چه چیز شما را به دوزخ وارد کرد؟* مى گویند: ما از نمازگزاران نبودیم* و به تهیدستان و نیازمندان طعام نمى دادیم* و با فرورفتگان [در گفتار و کردار باطل ] فرومى رفتیم،* و همواره روز جزا را انکار مى کردیم* تا آن که مرگ ما فرا رسید.* پس آنان را شفاعت شفیعان سودى نمى دهد؛
در روایت آمده:
روزى پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله همراه جمعى از اصحاب از راهى مى گذشتند، ناگهان سگى شروع به پارس کرد. حبیب خدا ایستاد تا سر و صداى آن حیوان تمام شد، آن گاه روى مبارک به جانب یاران کرد و فرمود: دانستید این سگ چه گفت؟
عرضه داشتند: نه. فرمود: این حیوان گفت: یا رسول اللّه! من همیشه خداى مهربان را شکر مى کنم که بهره ام از هستى، سگ شدن بود، اگر انسان بى نماز بودم چه مى کردم؟ «6»!
در کتاب «اللآلى» در باب نماز آمده:
یک کشتى با جمعى سرنشین در زمان انبیاى بنى اسرائیل بر دریاى نیل در حرکت بود، ناگهان ماهیان دریا احساس حرارت و فشار کردند، به درگاه حضرت حق نالیدند و عرضه داشتند: الهى! مگر قیامت رسیده؟ خطاب رسید: نه، در میان مسافران این کشتى که به روى آب در حرکت است یک بى نماز نشسته، دندان او درد گرفت و سپس از دهانش جدا شد و او آن دندان را در آب انداخت، نحسى و نجسى دندان یک بى نماز باعث شد که بر شما هم فشار وارد شود! «7»!
در حدیثى از حضرت باقر علیه السلام آمده:
انَّ تارِکَ الْفَریضَةِ کافِرٌ «8»:
به حق که ترک کننده نماز واجب کافر است.
شخصى از حضرت صادق علیه السلام پرسید:
چرا زناکار را با آن گناه بزرگ کافر نمى گویند، ولى تارک الصلاة را کافر مى گویند؟
دلیل بر این مسئله چیست؟
حضرت فرمود:
زناکار و هر کس مشابه با اوست، عملش را به خاطر شهوت و فشار و غلبه هوا انجام مى دهد، ولى کسى که ترک نماز مى کند به خاطر سبک گرفتن این امر عظیم الهى آن را ترک مى کند؛ زناکار در بستر یک زن به خاطر لذت شرکت مى کند، ولى بى نماز ترک نمازش براى لذت بردن نیست، چون ترک عمل لذت ندارد، بلکه به خاطر استخفاف به نماز است، وقتى لذت نبود، پس سبک انگاشتن است و وقتى سبک گرفتن عمل باعث ترک شد، این حالت سبک گرفتن کفر است «9».
عَنْ ابى عَبْدِاللّهِ قالَ: انَّ تارِکَ الصَّلاةِ کافِرٌ «10»:
امام صادق علیه السلام فرمود: به تحقیق که ترک کننده نماز کافر است.
شخصى به نبى اسلام صلى الله علیه و آله عرضه داشت: مرا سفارشى بفرمایید. حضرت فرمود: عمداً نماز را رها مکن، کسى که عمداً ترک نماز کند، ملت اسلام از او بیزار است «11».
خداى بزرگ براى هدایت بندگان، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و صد و چهارده کتاب آسمانى و دوازده امام و هزاران عالم ربانى و حکیم صمدانى و عارف عاشق قرار داده و نماز را در رأس تمام برنامه هاى آنان معرفى فرموده، چه پست و زبون و پلید و زشت و شقى و آلوده است، آن انسانى که در محاصره این همه عوامل هدایت باشد و ببیند که نماز در رأس احکام راهنمایان الهى است، ولى او به همه بانیان هدایت پشت کرده و دستورهاى آنان به خصوص مسئله نماز را چنان سبک انگارد که از اداى آن رو برگرداند.
مگر تمام دنیا چقدر ارزش دارد که آن را با عافیت طلبى و خوشگذرانى با آخرت دائم و عیش جاودان معامله کرد؟
به خدا قسم، اگر همه افلاک و تمام عالم و همه روى زمین را به تو ببخشند و تو آن چنان غرق در آن شوى که در تمام مدت عمر دو رکعت نماز واجب از دستت برود، ارزش ندارد.
بلاى بى نماز در برزخ و عالم آخرت بلاى بزرگى است و عذاب تارک نماز در برزخ و در قیامت عذاب عظیمى است.
آرى، همه دنیا در مقابل ترک یک سجده مستحب ارزش ندارد، چه رسد که واجبى از واجبات حضرت معبود را از باب تکبر و غرور یا سهل انگارى ترک کنى.
هلالى شیرازى در این زمینه- که تمام افلاک، خود سرگشته دیگرى هستند و انسان بالاتر از این است که سرگشته مشتى جماد شود، بلکه بر انسان است که در راه حضرت حق حرکت کند- بیانى به مضمون زیر دارد:
خطابى دوش کردم با دل ریش
|
|
که اى مشغول فکر باطل خویش
|
نشاید جهل خود اثبات کردن
|
|
فلک را قبله حاجات کردن
|
زنان مر چرخ را سازند گردان
|
|
چرا سرگشته چرخند مردان
|
|
|
|
گر او کس را به مقصودى رساندى
|
|
درین سرگشتگى چندین نماندى
|
فلک جام است و ساقى خالق دهر
|
|
وزو در کام ما گه نوش و گه زهر
|
تو را گر تلخ و گر شیرین شود کام
|
|
هم از ساقى شناس او را نه از جام
|
|
|
|
به دستت گر، مى امید دادند
|
|
مگو کز ساغر خورشید دادند
|
جوى کز مزرع بیچون رسیدست
|
|
مگو کز خرمن گردون رسیدست
|
نه جوزا جو دهد نه کهکشان کاه
|
|
نه کس را خوشه بخشد خرمن ماه
|
فلک را اختیارى هست شک نیست
|
|
ولى این کارها کار فلک نیست
|
فلک گویى است دائم در تک و پوى
|
|
فضاى لامکان چوگان آن گوى
|
به خود این گوى در میدان نگردد
|
|
که هرگز گوى بى چوگان نگردد
|
بود چوگان او در دست تقدیر
|
|
درین گشتن ندارد هیچ تقصیر
|
ولى زین نکته واقف نیست هر کس
|
|
همین اهل هدایت داند و بس
|
خداوندا دلیل راه ما شو
|
|
به اقلیم هدایت رهنما شو
|
هدایت را رفیق راه ما کن
|
|
محمد را شفاعت خواه ما کن
|
|
|
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- لقمان (31): 20.
(2)- ابراهیم (14): 34.
(3)- ابراهیم (14): 28.
(4)- علل الشرائع: 1/ 260، باب 182.
(5)- مدثر (74): 38- 48.
(6)- جامع الأخبار: 74، با کمى اختلاف.
(7)- لئالى الأخبار: 4/ 50.
(8)- التهذیب: 2/ 7، باب المسنون من الصلوات، حدیث 13؛ وسائل الشیعة: 4/ 41، باب 11، حدیث 4462.
(9)- الکافى: 2/ 386، باب الکفر، حدیث 9؛ وسائل الشیعة: 4/ 41، باب 11، حدیث 4463.
(10)- الکافى: 2/ 278، باب الکبائر، حدیث 8؛ وسائل الشیعة: 4/ 42، باب 11، حدیث 4465.
(11)- الکافى: 3/ 488، باب النوادر، حدیث 11؛ وسائل الشیعة: 4/ 42، باب 11، حدیث 4466.