ابوالفضل علمدارم کجایی ـ چرا سر وقت طفلانم نیایی
عمو جانم ـ عموجانم ,عمو جان
لب خشکیدة اصغر بسوزد ـ دل طفتیدة مادر بسوزد
کجا دستت جدا گردیده عمو ـ که سر وقت عزیزانت نیایی
رقیه کرده غش با قلب خسته ـ سکینه بر در خیمه نشسته
دو چشمش رو سوی راه تو عمو ـ چرا با مشکت عموجان نیایی
رباب از تشنگی خشکیده شیرش ـ به گهواره کند گریه صغیرش
دمادم گوید ای مهتاب عالم ـ دو چشمم تیره شد از چه نیایی
پدر یکباره زد فریاد فریاد ـ که دستان علمدار من افتاد
بدیدم عرش حق یکباره لرزید ـ امید آخرین از چه نیایی
پدر رو کرده سوی نهر علقم ـ که روی زخم تو بگذاره مرحم
سپاه بیعلمدارش غریب است ـ علمدار سپه از چه نیایی
منبع : عبدالله عمیدی