تحقیر می کند و راه می رود.استثمار واقعی،بازی با نان و شاید هم جان. تحقیر به قیمت از دست رفتن آبرو. شرم کارگران و نگاه عذاب آورشان. حسی که هر کارگری آن فیلم را دیده باشد قطعا لمسش کرده؛ گره کردن مشت، قورت دادن آب دهان و فرو بردن خشم:«بله آقا دیگر ریش نمی گذارم.»
قطعا در کمتر از سه ثانیه زن،بچه،قسط،کرایه خانه،بدهی و نان شب از مقابل چشم تک تکشان عبور کرده که سر پایین، جوابی می دهند تا قائله ختم شود.
میگویند عرف است همه کارگرانی که در این بخش کار میکنند ملزم به تیغ زدن ریشها و سبیلهایشان باشند تا مویی داخل شیرها و بستنی ها نیفتد اما حتی این قانون هم نوع برخورد را توجیه نمی کند.
تهدید به اخراج با ادبیاتی زشت و زننده.اخراجت کنم هان؟تعدیلت کنم هان؟!
درد آور است؛خدا نکند کسی محتاج نان باشد.این تصاویر را ما دیده ایم،قطعا خانوادهشان هم دیدهاند!
اینها بیشترشان پدر خانواده هستند، فیلمها پخش شده و حالا به چه قیمتی در این فضا تحقیر شدهاند؟ فقر کارگر و نیاز او به کمترین حقوقی که دریافت می کند اجازه نمی دهد تا برخوردی در شان همان آدم دوربین به دست ( حالا هر کسی که می خواهد باشد) انجام بدهند.
پشت آن دوربین هر کسی که هست باید طوری تادیب شود تا فراموش نکند قشر زیادی از مردم ایران کارگر و کارگرزاده هستند و توهین به این سبک به تعدادی از آنها،توهین به میلیون ها آدمی است که اگر یک روز کار نکنند چرخ اقتصاد این مملکت هرگز نمی چرخد.
آقای دوربین به دست،بله! خیل عظیمی از کارگران نیازمند وام هستند اما آنها ریشه دارند و مثل خیلی ها با ریش به دنبال وام نیستند.
آقای دوربینی!هر کسی که هستی؛امیدوارم وجدانت راحت باشد و شب که سر روی بالش می گذاری این بخش از تاریخ یادت بماند که چطور برای تذکر یک رویه یا یک قانون که در شرکتی برقرار است راه تحقیر را انتخاب کردی!
*روزنامهنگار
4747