نکته قابل دقت این است که شکر نعمت تنها تصور و فهم نعمت هاى الهى نیست ؛ بلکه تورع و پرهیز از مبغوضات خدا نیز از شرایط شکرگزارى است . بعضى از اهل معرفت گفته اند که شکر سه مرتبه دارد، اول ، معرفت نعمت ؛ دوم ، قبول نعمت ؛ سوم ، ثنا و سپاس نعمت .
اما معرفت نعمت مستلزم آن است که همه نعمت ها از اولین نعمت که افاضه وجود است تا آخرین آنها را از خدا بداند:
ما بکم مّن نِّعمة فمِنَ اللَّه (763).
((هر نعمت که دارید، همه از خداست )).
نکته جالب دیگر این است که در آیات کریمه قرآن این تعبیر را مى بینیم که مى فرماید:
واشکروا نعمت اللَّه ان کنتم ایّاه تعبدون (764).
((اگر شما بنده خدا هستید و او را مى پرستید، باید شکرگزار او باشید)).
یعنى شکر نکردن ، باعث خروج از حلقه عبودیت است . بنابراین ، انسان شاکر در ابتدا باید بداند که همه نعمت ها از جانب خدا است و اساسى ترین نعمت ، نعمت وجود است که او را از هیچستان عدم به سبزه زار هستى رسانده است و به تبع آن سایر نعمت ها را نیز به او ارزانى داشته است .
اما قبول نعمت ، به این معنا است که خود را سراسر نیاز و محتاج به او ببیند و استمرار بقا و تداوم نعمت و همچنین دفع نقمت را از او بخواهد و همواره خود را نیازمند او ببیند؛ که معناى رسیدن به این مرحله قبول نعمت است .
نکته سوم ، ثناگویى و توصیف منعم به جود و کرامت است . این امر مهمى است که چگونه انسان از عهده شکر زبانى منعمى برآید که همه هستى او و همه آنچه را که در سایه وجود او است ، به او ارزانى داشته است . به راستى زبان قاصر است و بى جهت نیست که خداوند در قرآن فرمود:
و قلیل مِّن عبادى الشَّکور(765).
((از بندگان من عده کمى شکرگزارند)).
یکى از مصادیق شکر، شکر به زبان است چنان که خداوند متعال در آیات کریمه قرآن هم ، نعمت هایى را که بر پیامبرش ارزانى داشته برمى شمارد.
والضُّحى # واللَّیل اذا سَجى # ما ودَّعَکَ ربُّکَ و ما قَلَى (766).
((قسم به روز در آن هنگام که آفتاب برآید، و قسم به شب در آن هنگام که آرام گیرد، که خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است )).
در ادامه خطاب به پیامبرش مى فرماید: خدا هرگاه دست تو را گرفت ، رها نکرد؛ یتیم بودى ، تو را کفالت کرد؛ گمشده بودى ، تو را هدایت کرد؛ فقیر بودى ، تو را بى نیاز کرد، حال که چنین است یتیم را تحقیر مکن و نیازمندان را از خود مران ؛ سپس مى فرماید:
وَ اَمَّا بنعمة ربِّک فحدِّث (767).
((نعمت هاى پروردگارت را بازگو کن )).
فرمان به بازگویى و نقل نعمت هاى الهى ، دلالت بر مطلوب بودن نقل آن نزد ذات ذوالجلال الهى دارد و در مقابل آن ، خداوند متعال این طور مى فرماید که :
ان الَّذین یحبُّون اءَن تشیع الفاحشة فى الَّذینَ آمنوا لهم عذاب الیم (768).
((آنان که دوست دارند در میان اهل ایمان کار زشتى را اشاعه دهند، در دنیا و آخرت براى آنها عذاب دردناک خواهد بود)).
یعنى همان طور که خداوند نقل و اشاعه زشتى ها و همچنین کسانى که به این کار علاقه مندند را دوست ندارد، اشاعه و نقل خیرات و خوبى ها را مطلوب مى شمارد؛ چرا که از مصادیق شکر است .
با عنایت به مرتبه منعم ، شکر نیز مراتبى دارد: گاهى منعم انسانى است که صاحب معروف و نعمتى است و از باب این که محدود به حدودى است ، نعمتش نیز محدود به حدود است بنابراین ، شکرش نیز براى کسى که مورد احسان او واقع شده است ، مقدور خواهد بود، اما خداوند درباره خود مى فرماید:
ما بکم من نعمة فمن اللَّه (769).
((همه نعمت ها و خیرات از ناحیه او است )).
همان طور که قرآن نیز تصریح مى کند، به دلیل بى پایان بودن نعمت ها انسان قادر بر احصا و شمارش آن نعمت ها نیست :
و ان تعدّوا نعمت اللَّه لا تحصوها(770).
این آیه کریمه قرآن است که انسان را عاجز از شمارش نعمت هاى الهى مى داند و خوب مى دانیم که در کلام حضرت حقّ اغراق راه ندارد. چنین منعمى را چگونه مى توان با زبان شکر کرد حال آن که زبان نیز یکى از نعمت هاى بزرگ الهى است که وسیله انتقال مفاهیم ذهنى و درونى انسان است . علاوه بر زبان محدود به حدودى است ؛ چرا که انسان محدود است بنابراین با موجود محدود نمى توان شکر خالق مطلق و نعمت هاى بى حد او را به جاى آورد، اما براى این که ببینیم کیفیت شکر زبانى چگونه است ، باید در روایات و ادعیه اى که راز و نیاز با خدا و بیان نعمت هاى او است ، تاملى جدى کنیم .