دنیاگرایى خواص در روزگار خلفاى ثلاثه
پس از رحلت پیامبر (ص) در دوره ابى بکر دگرگونى محسوسى در زندگى اقتصادىمردم دیده نمى شود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوّم در وضعیت زندگانىمردم دگرگونى ایجاد شد و کم کم طبقه اى بسیار ثروتمند با امتیازهایى که از بیت المال به آنانداده شد به وجود آمدند. خلیفه دوّم با این که سخت مراقب کارگزارانش بود ولى روشى براىپخش بیت المال ایجاد کرد که عدّه اى از خواص به ثروت هاى زیادى دست یافتند. در استفادهاز بیت المال نه تنها عرب ها بر غیر عرب ها که در بین خود عرب ها نیز، برخى از تیره ها بربرخى دیگر، امتیازهاى چشم گیرى داشتند. در سال به برخى دوازده هزار درهم و به برخىدیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده مى شد.
[79] عملکرد خلیفه سخت مورد اعتراضقرار گرفت. تا جایى که تصمیم گرفت این تبعیض ها را از میان بردارد. خود او مى گفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایت خواهم کرد و هیچ سرخى را بر سیاه و هیچ عربىرابر عجم برترى نخواهم داد و به گونه اى عمل مى کنم که پیامبر اسلام(ص) و ابى بکرعمل کردند.»
[80]
جذب شدن خواص به دنیا و جلوه هاى آن آثار خود را بر جاى گذاشت تا جایى کهشخصى مى گوید:
«اگر خلیفه قبله مردم را از مکّه به بیت المقدس تغییر دهد و یا یکى از نمازهاى پنج گانه راحذف کند کسى به او اعتراض نمى کند. چرا که همت مردم در به دست آوردن مال و منال بود وزمانى که به دست مى آوردند ساکت مى شدند.»
[81]
در روزگار عثمان، بسیارى از خواص و یاران پیامبر(ص) و نزدیکان خلیفه جزوبزرگ ترین سرمایه داران آن روزگار شدند. امام على(ع) از این واقعیت تاریخى چنین پردهبرمى دارد:
«قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الرّبیع؛
[82]
بستگان پدرى اش به همکاریش برخاستند. آن ها همه چون شتران گرسنه اى که بهاران بهعلف زار بیفتند با ولع عجیبى گیاهان را ببلعند براى خوردن اموال خدا دست از آستیندرآوردند.»
در این برهه خلیفه و همکارانش به جاى هزینه کردن بیت المال در مصالح امت اسلامى،آن را ویژه خود دانستند، و به ثروت هاى هنگفتى دست یافتند. مرض مال اندوزى بادست اندازى به بیت المال در میان بسیارى از خواص رایج شد. بنابه پاره اى از گزارش هاىتاریخى، عثمان براى نخستین بار خانه اى از سنگ و آهک و...ساخت و اموال منقول و غیرمنقول فراوانى اندوخت. عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت ازحاتم بخشى هاى عثمان برخوردار شدند. زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود که باتبر آن را تقسیم کردند. چارپایان و شتران بارى و سوارى و اسبهاى عبدالرحمن بن عوف ازهزاران رأس مى گذشت. گزارش گران تاریخ از خانه هاى متعدد و کنیزکان، اسب ها و شتران،طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارش هاى شگفت انگیزى ارائه کرده اند.
[83]
بخشش هاى عثمان به اقوام و خویشان خود به گونه اى بود که موجب اعتراض زیدبنارقم، کلیددار بیت المال شد. او که از جایزه دویست هزار درهمى به ابوسفیان و صدهزاردرهمى به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذاشت و گریست. عثمان گفت:چون صله رحم کرده ام مى گریى؟ گفت: نه، اما گمان دارم که این مال ها را به عوض انفاق هایىکه در راه خدا، زمان حیات پیامبر(ص) کردى بر مى دارى. اگر صد درهم به مروان مى دادىباز هم زیاد بود. عثمان گفت: اى پسر ارقم کلیدها را بگذار و برو. فرد دیگرى را مسؤولبیت المال خواهم کرد.
[84]
متأسفانه این آفت به عوام مردم نیز سرایت کرده به گونه اى که آن اندک خواصى که از حقّو جبهه حق مى گفتند سخنان آنان خریدارى نداشت، از باب نمونه جندب بن عبداللهمى گوید: پس از بیعت باعثمان به عراق رفتم و در آن جا از فضایل على(ع) مى گفتم، بهترینپاسخى که مى شنیدم این بود که این حرف ها را کنار گذار، سخنى بگو که براى خودت و ماسودى داشته باشد.
[85]
دنیا گرایى خواص در روزگار على(ع)
با سپرى شدن روزگار خلفاى ثلاثه و به خلافت رسیدن على(ع) انتظار مى رفت کهجامعه اسلامى کژى ها و انحراف ها را راست و ارزش هاى دگرگون شده را احیا نماید. ولى با
نگاهى گذرا به تاریخ آن مقطع، مى یابیم که امام على(ع) در گامهاى نخستین با مشکلاتزیادى از سوى خواص روبه رو شد. مهم ترین و اساسى ترین مشکل على(ع) در مدّتحکومت خود همین روحیه دنیا گرایى خواص بود. خواصى که انتظار داشتند همانند خلیفهپیشین با آنان رفتار شود و امتیازهاى نامشروع آنان از بیت المال همچنان ادامه داشته باشد.ولى على(ع) در برابر خواسته هاى نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرترا تحمل کنند، شمارى از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهى در برابر او ایستادند و جنگجمل و صفین را راه انداختند.
در سخنان على(ع) و برخى از کارگزاران او و همچنین برخى از تاریخ نگاران آمده کهبسیارى از مخالفت هایى که با على(ع) مى شد انگیزه اى جز دنیاخواهى نداشته است.
[86]
دنیاگرایى خواص پس از امام على(ع)
پس از شهادت امام على(ع) دنیاگرایى خواص آشکارتر شد به گونه اى که حتى بسیارى ازیاران نزدیک امام حسن(ع) یکى پس از دیگرى به معاویه پیوستند و امام(ع) به ناچار باشرایطى با معاویه صلح کرد. تصویر و ترسیم دنیاگرایى خواص پس از شهادت امام على(ع)و امام حسن(ع) در این مقال نمى گنجد، از این روى به چند نمونه بسنده مى کنیم:
1. معاویه به عمرو عاص گفت با من بیعت کن، او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تونمى دهم مگر هنگامى که از دنیاى تو نائل کردم. معاویه گفت: بخواه از من آن چهمى خواهى.او گفت: حکومت مصر آرزوى من است. معاویه هم پذیرفت و در این زمینهنوشته اى به اوداد.
[87]
گفت و گوى فوق نمونه اى بسیار روشن از دنیاگرایى خواص است. در این گفت و گوعمرو عاص به روشنى بیعت با معاویه را با تباهى دین خود مساوى دانسته است اما حاضراست آن را تباه کند در صورتى که از دنیا و حکومت معاویه بهره اى داشته باشد.
2. معاویه مى خواست مغیرة بن شعبه را از حکومت کوفه عزل کند. مغیره براى ادامهحکومت خود ولایت عهدى یزید را مطرح کرد. و سپس از سوى معاویه مأمور شد که پنهانىاز مردم براى یزید بیعت بگیرد. او پس از آن که از دوست داران بنى امیه بیعت گرفت، ده نفر ازآنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاویه را براى اعلان عمومى این تصمیم تشویقکنند و به هر یک از آنان در برابر این کار سى هزار درهم داد. آن ها وقتى بر معاویه وارد شدند . معاویه به فرزند مغیره گفت:
«پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریدارى کرد. گفت: به سى هزار درهم.» معاویه گفت:دین آنها چه قدر در نزدشان سبک و کم قیمت بود.»
[88]
3. بیش تر کسانى که از کوفه به امام حسین(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان وبرجستگان کوفه بودند. اما وقتى که تهدیدها و تطمیع ها از سوى ابن زیاد شروع شد، اکثریتقاطع آنها دینشان را قربانى دنیایشان کردند و اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امام حسین(ع) راخالى کردند تا او به شهادت رسید. نقش خواص دنیاگرا در این جا بسیار روشن است. ابنزیاد گروهى از همین خواص را براى تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد. برخى از آنانهمانند: شبث بن ربعى، این مرد هزار چهره از کسانى است که به امام حسین(ع) نامه نوشتهاست. امّا وقتى که وضعیت را به گونه اى دیگر مى بیند به همکارى با ابن زیاد مى پردازد. براىروشن تر شدن دنیاگرایى خواص به گزارش زیر که از سوى طرماح بن عدى و همراهانشارائه شده توجه کنید:
طرماح با همراهان از کوفه مى آمد، در منزل «غریب هجانات» با امام حسین(ع) برخوردکردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع کوفه و طرز تفکر آنان سؤال کرد. مجمع بنعبدالله عائذى که یکى از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حکومت رشوهاى زیاد گرفته و خود را فروخته اند و بر ضدّ شما متفقشده اند، امّا مردم دیگر دلشان با شماست ولى همین ها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. باشما خواهند جنگید.»
[89]
از سخنان یاد شده به خوبى استفاده مى شود که راه و روش و حرکت خواص، حرکتعوام را در پى دارد لذا از همین کوفه که هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند، بیست هزار نفریا بیش تر به جنگ امام حسین(ع) آمدند. اگر در آن هنگام که ابن زیاد به تهدید و تطمیع اشرافو سران قبائل پرداخت آنان از خدا مى ترسیدند و نمى پذیرفتند تاریخ به گونه اى دیگر رقممى خورد. گذشت خواص از دنیا و جلوه هاى آن در وقت لازم اقدام خواص براى خدا بههنگام لازم...تاریخ را نجات مى دهد. امّا اگر خواص به وظیفه خود عمل نکردند روشن استکه در تاریخ کربلاها تکرار خواهد شد.
در پایان این گفتار این نکته بى سود نمى نماید که آن چه آوردیم تنها بخشى اندک ازدرس ها و عبرت ها بود. در عین حال، از همین اندک دریافتیم که تحلیل درست حادثه
عاشورا و شناخت درس ها و عبرت ها و عوامل و زمینه هایى که سبب پیدایى عاشورا شدندمى تواند چراغى فراروى نسل امروز در ابعاد گوناگون به ویژه در عرصه رفتار سیاسى، ونگهبانى از نظام اسلامى ما در برابر آفت ها و خطرهاى داخلى و خارجى باشد.
نویسنده : محمدصادق مزینانى
پینوشتها:
[79]. الطبقات الکبرى، ج 3، ص 295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 8، ص 111، تاریخ یعقوبى،ج 2، ص 154 - 153، تاریخ جرجى زیدان، ج 2، ص 168.
[80]. همان مدرک، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 154 - 153.
[81]. تاریخ خلفا، جعفریان، ج 2، ص 194، نشر الهادى.
[82]. نهج البلاغه، خطبه، 3.
[83]. الغدیر، ج 8، ص 286 - 282، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 199 - 198.
[84]. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 1، ص 199.
[85]. تاریخ خلفا، ج 2، ص 205، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 58.
[86]. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 2، ص 198 - 197.
[87]. همان، ج 2، ص 66. على(ع) نیز این مطلب را یادآورى کرده است. نهج البلاغه، خطبه 26.
[88]. الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 505 - 504.
[89]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 306.
منبع : فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27