ماهان شبکه ایرانیان

سه علت وقوع انقلاب ۵۷ از نگاه منتجب نیا / برخی گمان می‌کنند حفظ افراد اوجب واجبات است نه حفظ نظام / انجمن حجتیه درحال قدرت‌گرفتن است

رسول منتجب نیا، فعال سیاسی اصلاح طلب می گوید: گاهی این جمله امام را به کار می‌بردند که «حفظ نظام از اوجب واجبات است» اما بعضی از ما وقتی می ‎گوییم حفظ نظام از اوجب واجبات است یعنی حفظ من و شما و به طور کلی حفظ اشخاص از اوجب واجبات است. در حالی که امام میگفتند اصلا همه اشخاص باید فدای اسلام و فدای ملت شوند.

سه علت وقوع انقلاب 57 از نگاه منتجب نیا / برخی گمان می‌کنند حفظ افراد اوجب واجبات است نه حفظ نظام / انجمن حجتیه درحال قدرت‌گرفتن است

کیاوش حافظی: نزدیک نیم قرن از انقلاب سال 57 می‌گذرد. قانون طبیعت حکم می‌کند که همانطور که در این 50 سال افراد زیادی متولد شده‌اند افرادی هم از چرخ گردون جدا شوند. حالا سرزمین «ایران» اکثرا از افرادی تشکیل شده که از وقتی چشم به جهان گشوده فقط جمهوری اسلامی را تجربه کرده اند و بسیاری‌ شاید هنوز نمی‌دانند انقلاب 1357 چرا و چگونه اتفاق افتاد.

این سوالات از سوی نسل‌هایی بیان می‌شود که هم در معرض انواع و اقسام پیام‌های رسانه‌ای قرار می‌گیرند هم فرصت و شاید علاقه چندانی برای مطالعه دقیق تاریخ نداشته باشند.

حجت الاسلام رسول منتجب نیا، فعال سیاسی اصلاح طلب از جمله روحانیونی است که در دوران مبارزات انقلابی فعال بوده و در ابتدای شکل گیری حزب جمهوری اسلامی به عضویت آن درآمده است،  او عوامل سیاسی، فرهنگی و نظامی را علت شکل گیری انقلاب اسلامی می‌داند. 

مشروح گفتگوی خبرگزاری خبرآنلاین با رسول منتجب نیا را بخوانید؛

**********

*آقای منتجب نیا! باتوجه به اینکه ما با نسلی روبه‎ رو هستیم که شرایط تاریخی و سیاسی که تجربه کرده محدود به دوران بعد از انقلاب است و به 40.50 سال گذشته برنمی‎ گردد، همواره این سوال برای آن‌ها مطرح بوده که چرا انقلاب شد؟ 

قبل از اینکه بخواهم علل و عوامل انقلاب را ذکر کنم، از جوان ‎های عزیز که در انقلاب نبودند و روایت‌های مختلفی از آن را شنیده‌اند، تقاضا می ‎کنم که نگاه دقیقی به تاریخ قبل از انقلاب بیندازند؛ بدون آنکه تحت تاثیر سیاه‌‎نمایی و یا آن‌هایی قرار بگیرند که همه ‎چیز را مثبت ارزیابی می‌کنند. باید واقعیت را دید. 

رسانه های بیگانه طوری روایت می کنند گویا قبل از انقلاب، ایران گل و بلبل بوده است

به هر حال، سن مان ایجاب می‎ کند که از زمانی که جرقه انقلاب در سال های 40-41 زده شد، در جریان مسائل قرار بگیریم؛ در دوران شاه سختی ها، ناراحتی ‎ها، شکنجه ها، محرومیت ‎ها و همه چیز را تحمل کردیم و به این ترتیب، بهتر می ‎توانیم این دوران را بررسی کنیم. اما اگر به روایت ‎هایی که خارج از کشور دارند نگاه کنیم، رسانه‎ های بیگانه طوری مطرح می ‎کنند که انگار قبل از انقلاب کشور ما گل و بلبل بوده و کشور داشت به عنوان نمونه در دنیا مطرح می‌شد، اما آقایان، رهبر انقلاب یعنی امام خمینی و بعد طرفداران او همه‎ چیز را به ‎هم زدند و نگذاشتند مثلا انقلاب سفید و… به مقصد برسد. 

اما واقعیت غیر از این است. من می‌خواهم منصفانه به این موضوع بپردازم یعنی همه ‎چیز زمان شاه را سیاه نمی ‎بینم. بالاخره جای تردید نیست که چه در زمان رضا خان و چه در زمان محمدرضا شاه کارهای مثبتی انجام شده که نباید دور از نظر باشند. اما مسلما قبل از پیروزی انقلاب کشور ما به گونه‌ای بود که برای مردم هیچ جایگاهی قائل نمی‌شدند؛ مردم هیچ‎کاره بودند، حکومتی قدرت را در دست گرفته بود که در قانون اساسی و متمم آن می‌گفتند رژیم شاهنشاهی میراثی الهی است و نسل اندر نسل باید در اختیار این خاندان بماند. معتقد بودند این حکومت متعلق به سلسله پهلوی است و کسی هم نمی‎ تواند به آن‌ها متعرض شود یا پرسش و سوالی داشته باشد. قوایی که زیرمجموعه شاه بودند باید مطیع باشند تا بتوانند ادامه دهند. 

حکومت شاه، دست نشانده و تحت سلطه آمریکا بود

با این حال، ای کاش که شاه یا حکومتش دست‌کم مستقل بود و خودش تصمیم گیرنده بود که ما می گفتیم حکومتی دیکتاتوری یا استبدادی است که خودش به مردم ظلم می ‎کند. اما چنین نبود؛ حکومت شاه، حکومتی دست ‎نشانده، یعنی کاملا تحت سلطه آمریکا بود. قبل آن هم انگلیس بود و در اواخر آمریکا سلطه کامل داشت. 

هرکجا نگاه می ‎کردید، حضور مستشارهای آمریکایی و سیاست‎ های آمریکایی مشهود بود. من خودم به شخصه بعد از پیروزی انقلاب، از بسیاری کارخانجات، مراکز نظامی، مراکز صنعتی و… بازدید کردم و مراکز مخفی و محرمانه‌ای که متخصصان ایرانی حق ورود به آن‌ها نداشتند را مشاهده کردم. می‎ گفتند فلان‌جا، جای مستشارهای آمریکایی است به این ترتیب، حکومت شاه حکومتی کاملا مطیع و وابسته به قدرت های جهانی به خصوص آمریکا بود و آن‌ها هم منافع ایران را بالا می‎ کشیدند. 

سه علت وقوع انقلاب 57 از نگاه منتجب نیا/ برخی گمان می کنند حفظ افراد اوجب واجبات است نه حفظ نظام/ انجمن حجتیه درحال قدرت گرفتن است

*این نکته را بازتر می کنید.

اولا از نظر سیاسی، ایران در برابر شوروی ژاندارم منطقه شده بود. هم آمریکا و هم شوروی سابق، طمع حضور در ایران را داشتند تا به آب‎های گرم خلیج فارس و دریای عمان دسترسی داشته باشند. این اتفاق برای آن‌ها پیروزی بزرگی بود؛ لذا شاه را تقویت می‎ کردند. ارتش و نیروهای آن را نه در برابر دشمنان ایران بلکه در برابر رقیب‎ شان، شوروی تقویت می‎ کردند. اگر کمک ‎های نظامی و غیر نظامی می‎ کردند به همین خاطر بود. می‎ خواستند از منافع ایران بهره ‎مند شوند و در واقع آن را جزو کشور خود می ‎دانستند.

شاه برای خودنمایی در مساجد روضه می گرفت اما به شدت با مذهب مخالف بود

درست است که نفت در زمان مصدق ملی شده بود، اما آن‌ها نفت و همچنین معادن و منابع را از خود می‎ دانستند. از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کاملا تلاش داشتند فرهنگ ملی ایران را از بین ببرند و فرهنگ غربی و آمریکایی و اروپایی را جایگزین کنند. لذا به اشکال مختلف و در جشن ‎های مختلف یا ایجاد مراکز مختلف در این مسئله، تلاش می‌کردند. بالاخره غربی‎ ها تجربه تبدیل اندلس به اسپانیا را داشتند و می‎دانستند که با چنین تغییر و تحولی مردم دست از دین و مذهب خود برمی ‎دارند و مطیع آن‌ها می شوند. 

از نظر فرهنگی هم یک چنین وضعیتی وجود داشت. وقتی می‎ گویم فرهنگی منظورم فقط حجاب نیست. جوان‎ها، زنان و مردان در لباس، مدل مو، روابط و در همه چیز باید تمام طرفدار مد غربی می‌بودند. خلاصه آن که داشتند ملیت ایران را از بین می ‎بردند؛ یعنی هم ملیت در آستانه نابودی بود و هم دین و مذهب. آن‌ها دم از اسلام می‎ زدند اما داشتند اسلام را وارونه جلوه می ‎دادند و از بین می‎ بردند. مذهب را هم همین‎طور. در ایام محرم و صفر برای خودنمایی در مسجد سپهسالار تهران یا شهرهای دیگر چند روز روضه می گرفتند. شاه برنامه می ‎گذاشت که نشان دهد که مذهبی و دین‎دار است. اما به شدت با مذهب و دین و مفاهیم دینی مقابله می کردند. 

رژیم پهلوی هم بهائیت را تقویت می کرد هم انجمن حجتیه که ضد بهائیت بود زیرا...

گفته می‎ شد که افرادی مثل هویدا بهایی بودند یا این مسلک فاسد که انگلیس ترویج کرده بود را برای از بین بردن اسلام و ایجاد تفرقه ترویج می ‎کردند. رژیم شاه هم موید آن بود و داشت با تمام قدرت آن را تقویت می‌کرد. کمااینکه نه فقط بهاییت را، بلکه حتی گروه‎ های مخالف بهاییت را هم تقویت می‌کردند. هدف‌شان ایجاد اختلاف بود. از یک سو بهاییت را حمایت می‌کردند و از سوی دیگر انجمن حجتیه‌ای که ضدبهاییت بود مورد حمایت‌شان قرار داشت؛ همان انجمن حجتیه که الان در در گوشه و کنار نفوذ دارد و متاسفانه حاکمیت هم به خطرات آن‌ها توجه نکرده و نمی ‎کند! 

اسناد و مدارک نشان می ‎دهد که مورد حمایت ساواک بودند، مجوز از ساواک داشتند، هم بهایی ‎ها مجوز داشتند، هم ضد بهایی ‎ها؛ یعنی مذهب را ابزار و آلت دست قرار داده بودند، می ‎خواستند آن روحیه مذهبی مردم را… نمی‎ خواستند مستقیم با آن بجنگند و از بین ببرند، آرام آرام داشتند از بین می‎بردند. 

علل رخ دادن انقلاب 57 فرهنگی، سیاسی و نظامی بود

*پس اگر بخواهید تا اینجا یک جمع بندی داشته باشید علت‌های رخ دادن انقلاب 57 را در عوامل سیاسی و فرهنگی می‌دانید. 

فرهنگی، سیاسی و همچنین نظامی. من چون بعد از انقلاب در مراکز نظامی هم حضور داشتم، به جاهایی می‌رفتیم که فقط آمریکایی ‎ها در آن حضور داشتند و از آن می‌توانستند استفاده کنند. 

*می‌توانید مثالی هم در این مورد بزنید؟ 

شاید اولین بار است که این را عرض می ‎کنم. ما یک سری موشک ضدهوایی بسیار قدرتمند و پیشرفته به نام هاگ داشتیم که تا پیش از جنگ تحمیلی کسی از آن‌ها خبر نداشت. در پایگاه‌های هوایی، سایت‌هایی که موشک هاگ در آن قرار داشتند به آمریکایی ‎ها اختصاص داشت. خاطرم هست که سال 58 قبل از حمله رژیم بعث، من را به مرکزی که این موشک‌ها در آنجا قرار داشت بردند. اما متخصص‎ ها و کارشناس های ضدهوایی پدافند گفتند که ما نمی ‎توانیم این‌ها را راه بیندازیم. اما همافرها که کارشناس اصلی بودند در گوشی به من گفتند که ما می‎ توانیم این‌ها را راه بیندازیم اما تا کنون به ما اجازه نداده و نمی‌دهند. 

همافرها یک سیستم موشک هاگ را به بیانان ها زدند، اینکار در دنیا صدا کرد و آمریکایی ها متعجب شدند

*آن موقع چه سمتی داشتید؟ 

نماینده در پایگاه وحدتی دزفول بودم… به آنها گفتم من قضیه را حل می ‎کنم. با رئیس ستاد مشترک وقت تماس گرفتم و گفتم که می ‎خواهیم یک چنین کاری بکنیم. گفتند امکان ندارد. از این‌ها فقط خود آمریکایی ‎ها می ‎توانند استفاده کنند. من رفتم بچه‎ ها را جمع کردم، گفتم شما بروید و با مسئولیت من یک سیستم آن را فعال کنید. آن‌ها هم رفتند و یک سیستم موشک هاگ را پرتاب و به بیابان زدند. این اتفاق در دنیا صدا کرد و تعجب آمریکایی ‎ها را به دنبال داشت.

مثل سیستمی بود که رمزی دارد و رمزش را فقط خودشان داشتند. این هم نشان دهنده استعداد و لیاقت کارشناس ‎های ما بود و هم اینکه آمریکایی ‎های اجازه نمی ‎دادند که ایرانی ‎ها بروند و از این موشک که موثر بود، استفاده کنند. با اینکه قطعات این سیستم محدود بود از این سیستم در دوران دفاع مقدس بسیار استفاده شد. این فقط یک نمونه بود. 

برخی نیروهای انقلابی ملیت و اسلامیت را مقابل هم می دانستند

*فکر می‌کنید این سه بعد سیاسی، فرهنگی و نظامی در این 40-50 سال پس از انقلاب تا چه حد محقق شده است؟ 

استقلال اصل اول شعار مردم بود که محقق شد؛ با پیروزی انقلاب دیگر وابستگی و مستعمره بودن ایران قطع شد. به طور کلی آمریکایی‌ها دیگر از ایران قطع امید کردند و مخالفت و توطئه علیه ایران را آغاز کردند چون ایران از دست‌شان خارج شده بود. 

اما بعد از پیروزی انقلاب متاسفانه در زمینه فرهنگ ملی و میراث ملی ‎مقداری کوتاهی شد. برخی فکر ‎کردند انقلابی‎گری به این معنا است که انسان داشته‎ های خود را نادیده بگیرد و صرف شعارهای انقلابی و امثال آن سر دهد؛ لذا خیلی خسارت به کشور وارد شد. در رابطه با مواریث فرهنگی و آثار فرهنگی ما که اگر وارد آن شوم بسیار دردناک است، نیروها و فرزندان انقلاب از روی نادانی و جهالت حرکاتی انجام دادند و بعد احساس کردند که ملیت و اسلامیت مقابل هم هستند؛ فکر می‌کردند نمی‌شود مواریث ملی‌مان را داشته باشیم و در عین حال مباحث الهی و آموز‎ه‎ های دینی هم داشته باشیم. 

بعضی ها با یک فکر محدود و متحجرانه فکر می‎ کنند باید همه آثار فرهنگی قبل از انقلاب از بین برود

*پس می‌خواهید بگویید انقلاب اسلامی در مقابل ایرانیت نبود؟ 

این یکی از مشکلاتی است که بعد از انقلاب ایجاد شد و هنوز هم ادامه دارد. هنوز هم بعضی ها با یک فکر محدود و متحجرانه فکر می‎ کنند باید همه آثار فرهنگی قبل از انقلاب از بین برود. کمااینکه می دانید داعش با میراث گذشتگان چه کار کرد؛ داعش هرجا که وارد می ‎شد همه آثار فرهنگی و مواریث فرهنگی را از بین می برد. متاسفانه بعضی از انقلابیون هنوز چنین تفکری دارند مثلا اگر فردی اسم کوروش را ببرد و از تخت جمشید و… بازدید کند او را سرزنش می‌کنند و می‌گویند ضدانقلاب است. درحالی که این‎گونه نیست. اینها سرمایه ‎های بزرگ ملی و فرهنگی ما هستند. 

برگردیم به استقلال. برخی تصور می‌کنند که مشکلات اقتصادی هزینه ناشی از به دست آوردن استقلال است.  درست است که ما از نظر اقتصادی تا حدی مستقل شدیم اما روی این که روی پای خودمان بایستیم و تکنولوژی های غربی و شرقی را به ایران منتقل بکنیم، کم کار شد. عده ‎ای در مسئولیت ‎هایی قرار گرفتند و به واردات بیشتر از تولیدات داخلی توجه داشتند. بنابراین در تولیدات داخلی ما به موفقیتی که انتظار می ‎رفت دست پیدا نکردیم، تولیدات خودروی و صنایع دیگر ما در بسیاری از موارد قابل مقایسه با تولیدات غربی‎ ها نیست.  این به خاطر کوتاهی ما است.

دلال ‎ها و واسطه ‎ها و حتی بعضی مسئولان ترجیح می ‎دادند که ما بتوانیم واردات را افزایش دهیم و در نتیجه به تولیدات داخلی توجه کمتری شد. 

سه علت وقوع انقلاب 57 از نگاه منتجب نیا/ برخی گمان می کنند حفظ افراد اوجب واجبات است نه حفظ نظام/ انجمن حجتیه درحال قدرت گرفتن است

جریان تحجر و انجمن حجتیه توانستند در این سال ها رشد کرده و میدان داری کنند

*با توجه به اینکه شخصیتی با تحصیلات دینی هستید، احتمالا از برقراری نظام سیاسی مبتنی بر شرعیات اسلامی رضایت دارید. . . 

در رابطه با مسائل دینی و مذهبی، ما به جای اینکه به آنچه که اسلام می گوید بپردازیم؛ و اسلام و مذهب تشیع را با نگاهی ببینیم که ائمه معصومین به ما آموختند، شاهد آن بودیم که بخشی از خرافات و اندیشه ‎های غلط نفوذ پیدا کردند. هنوز که هنوز است بعد از 45.46 سال در نواحی مختلف کشور و حتی حکومت رد پای خرافات و اندیشه ‎های خرافی را شاهد هستیم. لذا بعضی جریان‌ها رشد پیدا کردند؛ جریان تحجر، جریان انجمن حجتیه و امثال آن توانستند میدان ‎داری کنند. 

بین حکومت دینی و دین حکومتی تفاوت وجود دارد

ما اسلامیت نظام را و اسلامیت انقلاب را با دین حکومتی اشتباه گرفتیم. الان تصور بعضی ها این است که دین ما، دین حکومتی است؛ نه حکومت دینی. بین حکومت دینی و دین حکومتی تفاوت وجود دارد. برخی هستند که اعتقاد دارند دین است که باید از فیلتر حکومت عبور کند و هرچه که حاکمیت بگوید حرف خداست. تئوری‎ های غلطی را ابداع کردند و نشر دادند.

در واقع چیزهای صددرصد دروغ و کذب را رواج دادند و بنابراین‎ نتیجه آن شد که برخی تصور کنند برای راستی‌آزمایی مسائل دینی باید به مسئولان مراجعه کنیم؛ یعنی مسئولان را متولی دین قرار دادند، در حالی که اسلامیت انقلاب و نظام به معنای آن بود که همه مسئولان و همه مردم باید خود را با مفاهیم دینی منطبق کنند. معیار این مفاهیم نیز نه حاکمان و اولیای امور بلکه کارشناسان و اسلام‎شناسان زبده، مثل مراجع و فضلای اسلام هستند. 

الان به جای مراجع، فلان وزارت‎خانه یا فلان ارگان تصمیم می گیرد که امری دینی یا خلاف دین است؛ با مذهب مطابق است یا مطابقت ندارد. در یک کلام ما داریم به سمت این می ‎رویم که دین حکومتی را رواج دهیم. در حالی که اگر دین حکومتی شود ابزاری در اختیار اربابان قدرت شده و از مسیر خود خارج می‎ شود. این یکی از اشتباهات بزرگ و یکی از خیانت ‎های بزرگی است که توسط بعضی‎ ها انجام شده است. 

اگر همه مراجع یک نظری دهند که مخالف نظر شورای نگهبان باشد، نظر شورای نگهبان نظر اسلامی می ‎شود

من چندی پیش در مصاحبه‎ ای گفتم، که در شورای نگهبان، شش نفر فقیه ماموریت بررسی مصوبات مجلس را پیدا کردند باید آن‌ها را با مسائل اسلامی تطبیق دهند و نه نظرات شخصی. فقها و مجتهدان عالی مقام و مراجع هستند که باید درباره این مسائل نظر دهند. الان این‎گونه شده است که اگر همه مراجع یک نظری دهند که مخالف نظر شورای نگهبان باشد، نظر شورای نگهبان نظر اسلامی می ‎شود و نظر بقیه مراجع غیر اسلامی می‌شود. 

*اتفاقاتی که به آن اشاره کردید چرا رخ داده است؟

ما انقلاب کردن را با به قدرت رسیدن اشتباه گرفتیم. متاسفانه وقتی مردم انقلاب کردند ما آمدیم حاکم شدیم و فکر کردیم که باید بر گرده مردم سوار شویم. به تعبیر امام مردم ما را از زندان‎ ها بیرون آوردند. ما از مدارس و جاهای دیگر به عرصه حاکمیت آمدیم و شروع به قدرت‎ طلبی و جنگ قدرت کردیم. به جای آنکه اسلام را حاکم کنیم، خود را حاکم کردیم. 

برخی گمان می کنند حفظ افراد اوجب واجبات است

گاهی این جمله امام را به کار می‌بردند که «حفظ نظام از اوجب واجبات است». امام معتقد بود اگر این نظام شکست بخورد، اسلام شکست خورده است. اما بعضی از ما وقتی می‎ گوییم حفظ نظام از اوجب واجبات است یعنی حفظ من و شما و به طور کلی حفظ اشخاص از اوجب واجبات است. در حالی که امام می گفتند اصلا همه اشخاص باید فدای اسلام و فدای ملت شوند. نظام به لحاظ اینکه، مردمی است مورد احترام است؛ اگر یک نظام غیر مردمی باشد و مردم آن را نخواهند و از اسلام هم فاصله بگیرد که دیگر نظام مورد تایید نیست. به هر حال، ما از مسیر و آن هدف‎گذاری که امام کرده بودند خارج شدیم. شعارهایی که مردم داده بودند، مطرود شد. 

ما شعار استقلال می‌دادیم به فرض اینکه هیچ وابستگی‌ای نداشته باشیم، اما متاسفانه داریم. در ارتباط با وابستگی سیاسی از غرب جدا می‎ شویم اما در دامن شرق قرار می ‎گیریم. این یک نوع وابستگی است. در ارتباط با آزادی که شعار مردم بود، آیا در مملکت ما الان آن آزادی مورد نظر امام، مردم و حتی تصریح شده در قانون اساسی وجود دارد؟ آیا اگر کسی بخواهد حرف بزند، انتقاد کند، یا بخواهد تجمعی که مخل امنیت نباشد راه بیندازد این اجازه را دارد؟ البته بله؛ آزادی برای یک گروه وجود دارد.

الان گروهی آزاد هستند و می ‎روند در میدان پاستور علیه رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور شعار می‎دهند و هیچ‎کس هم به آن‌ها متعرض نمی‎ شود اما اگر مردم عادی مثلا فرهنگی ‎ها، کارگرها، بازنشسته‎ ها یا جمعیت ‎های دیگر بخواهند تجمع کنند طبق قانون اساسی با آن‌ها برخورد می ‎شود؟ این بنابراین یک آزادی یک‎جانبه و یک بام و دو هوا وجود دارد. 

انجمن حجتیه و گروه ‎های جایگزین انجمن حجتیه دارند در نظام قدرت می ‎گیرند

در جمهوری اسلامی که بخش سوم شعار ما است، هم جمهوریت خدشه‎ دار شده و هم اسلامیت؛ جمهوریت به این معنا که انتخابات ما، انتخابات مردمی نیست. چرا مردم باید در انتخابات ریاست جمهوری به قول آقای پزشکیان 40درصد شرکت کنند و 60درصد قهر کنند؟ چرا در انتخابات مجلس، نمایندگان باید پنج درصد الی 10 درصد رای مردم را بیاورند 90 یا 95درصد شرکت نکنند؟ در مورد اسلامی بودن هم عرض کردم که الان اسلام دارد از مسیر خود جدا می‎ شود و تحجر، خرافه ‎گرایی، انحرافات مذهبی و دینی دارد در نظام ما نفوذ پیدا می‎ کند؛ به‎ خصوص انجمن حجتیه و گروه‎های جایگزین انجمن حجتیه دارند در نظام قدرت می ‎گیرند.  

*از یک سو به کاهش مشارکت در انتخابات و از سوی دیگر به مسائل مرتبط با شرعیات اشاره کردید. بگذارید گریزی هم در ارتباط با بحث رابطه مردم با روحانیت بزنیم. به نظر می‌رسد باخارج شدن روحانیت نسل اول انقلاب بود که مسائلی پیش آمد. مثلا یا ترور شدند و یا عزلت ‎نشین شدند. فکر می‌کنید اگر روحانیت نسل اول در میدان بود چه رخ می‌داد یا اصلا برخی از عزلت‌نشینی‌ها چرا رخ داده است؟ 

این بحث دو بخش دارد. یکی بخش ترورها است که منافقین که در واقع عامل استعمار بودند، وقتی دیدند که مردم آن‌ها را قبول ندارند، شروع به ترور چهره ‎های شاخص و موثر کردند. به قول امام، بهشتی یک ملت بود، بهشتی اگر بود الان مملکت ما بسیار پیشرفته بود. بسیار فضا خلق می ‎کرد و اصلا خیلی از این انحراف ‎ها وجود نداشت. شهید مطهری، شهید مفتح، شهدای محراب و… را از جلوی مردم برداشتند. در حالی که این افراد منابع آموزش، نشر اسلام و نشر فرهنگ اسلامی بودند. 

بحث دوم نیز این است که در بین علما، نخبگان روحانی و یا غیرروحانی، کسانی که خود را با قدرت تطبیق می ‎دهند عزیز و میدان‎دار هستند؛ افرادی متملق و چاپلوسی که توجیه ‎گر اشتباهات نظام هستند مورد حمایت قرار می‌گیرند. اما افراد منتقدی که منصفانه حرف می زنند مطرود واقع می‌شوند یا محصور می‌شوند، یا در زندان‌اند و یا خانه‎ نشین به قول شما در عزلت به سر می برند. کار به جایی رسید که در دولت مرحوم رئیسی رسما اعلام کردند دنبال پاک‎سازی و تعبیر خالص ‎سازی هستیم.

در دولت سابق بسیاری از اساتید مبرز دانشگاه و حوزه، اقتصاددان ها و حقوقدان ها خانه نشین شدند

آن‌ها نمی‌خواستند افراد چاقو‎کش و عرق‎خور را بیرون کنند. اساتید مبرز دانشگاه ‎ها و حوزه ‎ها را خانه ‎نشین کردند؛ بسیاری از حقوق‎دان ‎ها، اقتصاد‎دان ‎ها خانه ‎نشین شدند. کار به جایی رسید که شعار تبعیض و شعار نخبه‎ کشی به عنوان یک شعار رسمی دولت و حکومت شد. اگر این کار ادامه داشت بسیاری از دانشگاه‌ها و حوزه ‎ها خالی شده بود. الان در حوزه ‎های علمیه به فضلایی که می‎فهمند و انتقاد و تحلیل درست دارند میدان نمی ‎دهند. کسانی می‎ توانند مجوز بگیرند، تدریس کنند و حرف بزنند که بله قربان‌گو و توجیه ‎گر باشند؛ یعنی یک فضایی به وجود آورده و نخبگان را کنار زده‌ایم. 

پس عده‎ ای شهید شدند و عده ‎ای شهید زنده اند. مجتهدی که الان در خانه نشسته، دم‎ فروبسته و به او اجازه نمی ‎دهند یک کلمه حرف بزند، بهتر بود که شهید می‎ شد. اخراج استاد دانشگاه بعد از 20 - 30سال تجربه به خاطر بیان یک کلمه در سر کلاس یا داشتن نظر غیرموافق یعنی نخبه ‎کشی و از بین بردن فرهیختگان. این داشت در این کشور یک رویه، اصل و قانون می‌شد؛ رسما هم اعلام کردند که ما داریم خالص ‎سازی می‎ کنیم. بنابراین این نیروها را بیرون ریختند.

آن وقت چه کسانی را جایگزین کردند؟ افرادی با سطح علمی پایین، کم‌تجربه و متملق و چاپلوس. اینکه هر کسی که چاپلوس ‎تر و بله قربان‌گوتر باشد، میدان ‎دارتر شود مسیری جدای از انقلاب و خلاف مسیری است که امام مد نظر داشت. ما داریم از آن مسیر خارج می‎ شویم و باید یک تحول بنیادین ایجاد شود. 

سه علت وقوع انقلاب 57 از نگاه منتجب نیا/ برخی گمان می کنند حفظ افراد اوجب واجبات است نه حفظ نظام/ انجمن حجتیه درحال قدرت گرفتن است

وقتی یک روحانی بالای شهر می ‎نشیند و زندگی تشریفاتی دارد، بزرگ‎ترین ضربه را به روحانیت و اسلام زده است

*طی سال‎های گذشته، خود مسئولان بارها اذعان کرده که بین مردم و حاکمیت یک فاصله‎ ای به وجود آمده اما حالا من می ‎خواهم به جای حاکمیت، از فاصله و شکافی که بین مردم و روحانیت اتفاق افتاده کمی صحبت بکنید که چرا چنین اتفاقی افتاده؟ اخیرا هم آقای علم الهدی در مشهد گفته بودند که مردم را باید به دو دسته داخل و بیرون از سبد روحانیت تقسیم کنیم و ....

من تبلیغات سوء داخل و رسانه ‎های بیگانه را منکر نیستم؛ آن‌ها موثرند. ضعف، ناتوانی و انحرافی که در صدا و سیما به وجود آمده که به صورت باندی عمل می ‎کنند، را هم منکر نیستم اما آنچه در ایجاد شکاف بین مردم و روحانیت موثرتر است عملکرد برخی روحانیون است؛ آن‌هایی که معمم هستند. مردم اسلام را از دید آن‌ها و در قیافه آن‌ها می‎ بینند.

با عملکرد ناصواب آن‌ها مردم نه فقط از روحانیت بلکه از اسلام هم جدا می ‎شوند. درصد بسیار زیادی از جوان ‎ها نسبت به دین و مذهب فاصله گرفته اند. مقصر هم کسانی هستند که عملکردشان در زمینه ‎های مختلف، عملکرد بدی بوده است؛چه دراظهارات آن‌ها که چه اظهارات به حقی نداشته و ندارند،و چه در زندگی ‎های اشرافی آن‌ها. وقتی یک روحانی بالای شهر می ‎نشیند و زندگی تشریفاتی دارد، بزرگ‎ترین ضربه را به روحانیت و اسلام زده است. در حالی که وقتی زندگی یک روحانی بین مردم و در سطح عادی یا پایین‎تر از آن باشد موجب جاذبه می‎ شود. 

بنابراین یک عامل مقصر، عملکرد روحانیونی است که در قدرت بوده و هستند. البته همه را نمی ‎گویم؛ بسیاری از آن‌ها در قوای سه ‎گانه ممکن است اقلیتی مستثنا و اقلیت معدود باشند. اما یکی دیگر از عوامل آن است که مابقی آن‌ها که در حکومت نیستند، توجیه ‎گر، حامی مطلق و یا ساکت شده‌اند. منظورم علمایی است که در قم هستند و از ترس اینکه آبرو و حیثیت آن‌ها خدشه ‎دار نشود، یا انتقادی نمی‎ کنند یا اگر بخواهند انتقاد کنند این کار را در فضای محدودی انجام می‌دهند که اصلا کسی از آن خبردار نمی‌شود. فرض کنید من یا شما می‌رویم با آن‌ها ملاقات می‌کنیم و می‌بینیم که سفره دل خود را باز می‎ کنند و فوق ‎العاده اعتراض دارند. 

برخی علمای قم سکوت کرده اند چون از آبرو و حیثیت خود می ترسند

*چرا علنا اعلام نمی ‎کنند؟ 

آن‌ها در فضای محدود انتقاد می‎ کنند و رسانه ها هم مجاز نیستند آن را منتشر کنند. خود آن‌ها هم از آبرو و حیثیت خود می ‎ترسند؛ جمله‌ای از مرحوم آیت‌الله موسی اردبیلی خاطرم هست. ایشان در نماز جمعه مطلبی را در خصوص فرآیند مرجعیت ذکر کرده بود. ایشان می‌گفت جلسه بعد که من به نماز جمعه آمدم، به جای آنکه بگویند «صلی علی محمد یار امام خوش آمد»، چند نفر در صف جلو، با مشت گره کرده رو به من می ‎گفتند «مرگ بر ضد ولایت فقیه»؛ یعنی آیت‌الله موسی اردبیلی که از ارکان انقلاب بود ضد ولایت فقیه و منزوی می‌شود. چرا؟ ایشان می‌گفت چون در خطبه ‎ای من در مورد شکل‎ گیری مرجعیت در تاریخ تشیع صحبت کرده بودم و به هیچ کس هم اشاره‌ای نداشتم. 

مراجع هم از بعضی سخن گفتن‌ها می‌ترسند

به این ترتیب، مراجع هم از بعضی سخن گفتن‌ها می‌ترسند. بعضی‌هایشان گفته‌اند که اگر ما حرفی بزنیم در کلاس درس ما می‎ ریزند و آبروی ما را می‎ برند؛ یا شب‎نامه ‎ای برای آن‌ها پخش می‎ کنند و حیثیت آن‌ها را لکه ‎دار می‎ کنند؛ بالاخره مردم هم دین و اعتقادات‎شان را از آن‌ها می‎ گیرند و مراجع از اینکه اعتقادات مردم لطمه ببیند می‌ترسند و به نوعی سکوت می‎ کند. لذا خیلی از آن‌ها حتی در جلسات خصوصی هم هیچ چیزی نمی‎گویند و سکوت می‎ کنند. 

ما در روایات داریم «کسی که در برابر ظلم سکوت می‎کند، این برادر ظالم است». بنابراین اگر علما، روحانیون، طلبه‎ ها، منبری‎ ها، امام جماعت ‎ها، امام جمعه‎ ها سکوت نمی‎ کردند و عادلانه و منصفانه نظر می ‎دادند؛ یعنی هر جا که خوب بود تایید می‎ کردند و هرجا بد بود بدون وابستگی گروهی و حزبی منصفانه بیان می‎ کردند، مردم روز‎به‎ روز اعتقادشان بیشتر می‎ شد. مردم می‎ گفتند اینها واقعا میزانی و ترازویی برای تشخیص حق از باطل هستند اما متاسفانه عملکرد عده زیادی از علما و روحانیون موجب شده که مردم فاصله بگیرند. فقط تعداد اندکی هستند که دل به دریا می‎ زنند و هزینه می ‎پردازند؛ به خاطر اینکه نظر خود را بیان می ‎کنند، محرومیت‎ ها را می ‎پذیرند و خانه ‎نشین می ‎شوند. گاهی مصاحبه می ‎کنند و گاهی چیزی می ‎نویسند؛ اینها اندکی از علما و روحانیون هستند. 

باید اضافه کنم که به ‎خصوص برخوردها و تحلیل ‎های ائمه جمعه، چون دستوری عمل می‎ کنند، چون به آن‌ها گفته می ‎شود که در این جمعه باید علیه مثلا سیاست خارجی ظریف صحبت بکنید، باید علیه برجام صحبت بکنید، یک مرتبه می ‎بینید صدها امام جمعه در سطح کشور همه یک صدا و هماهنگ شروع می ‎کنند بحث کردن و یک حرف را زدن یا از آن طرف شما مثلا خطبه جمعه آینده باید به نفع فلان کس باشد، این یک چیز ابزاری می ‎شود، نماز جمعه شده ابزاری، نمی‎ دانم منبری ‎ها شده ابزاری، اگر یک منبری انتقاد بکند، ممنوع ‎المنبر می شود، حالا در مساجد کسانی می توانند سخنرانی کنند که موید باشند، اگر کسی انتقاد داشته باشد کاملا ممنوع می ‎شود.

بنابراین سیاستی که اعمال شده در رابطه با حضور روحانیون در صحنه، موجب شده که مردم از روحانیت فاصله گرفتند و بدبین شدند، وقتی هم که فاصله بگیرند از دین و مذهب فاصله می‎گیرند، به جز یک اندکی از مردم و مقصر این حکومت است، مقصر آن، آن‌هایی هستند که سکوت کردند و به وظیفه خود عمل نکردند. 

همه باید رویه را عوض و تجدید نظر کنند

*در مورد چالش ‎هایی که فرمودید فکر می‌کنید این‌ها آیا اصلا قابل اصلاح هستند و اگر هستند روش آن چگونه است؟ 

بله قابل اصلاح هستند؛ چیزی نیست که عقلا تغییر آن محال باشد؛ اما خیلی کار می‎ برد و خیلی برای آن هزینه بسیار زیادی باید پرداخت شود. همه باید تغییر رویه دهند و تغییر فکر و اندیشه دهند. همه باید اخلاق و رفتارشان عوض شود. چنین چیزی یک معجزه ‎ای می‎ طلبد که تغییر و تحول بنیادین صورت بگیرد. اگر این‎گونه شود آنوقت انقلاب احیا می‎ شود. مردم در صحنه حضور پیدا می ‎کنند. آن‌ها همان مردمی هستند که 98.2درصد در رفراندوم سال 58 شرکت کردند. اما چه شده است که این مردم با التماس 40درصد پای صندوق می‌آیند و 60درصد خانه‌نشین می‌شوند؟ حتی درصد زیادی از آن 40 درصد هم به خاطر چنین عملکردی پشیمان شده‌اند. 

بله می ‎شود و امکان دارد. اما هزینه بسیار سنگینی دارد. یعنی همه باید رویه را عوض و تجدید نظر کنند. خیلی از زندگی ‎ها باید متلاشی شود و خیلی از ثروت‌ها باید گرفته شود.

2727

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان