به منظور تکمیل بحث مطالبی را برمی شماریم که در غنی ساختن اندیشه و گردآوری عناصری مفید است که بدان قدرت، استواری و رسوخ بیش تری می دهد و بر زیبایی آن می افزاید; این کار وقتی ضرورت بیش تری می یابد که نادیده انگاشتن آن موجب توجه خواننده و برانگیختن این احساس در وی شود که بحث ناتمام و ناقص است و چه بسا همین امر موجب شود که وثوق خویش را بدان از دست داده و در اعتماد بدان دچار شک و تردید شود. به علاوه، این کار، لازمه امانت علمی است و وظیفه شرعی و وجدانی هم بدان فرمان می دهد.
زمان نزول
گاهی گفته می شود روایات پیشین که دلالت می کرد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ماه هاو در بعضی تا زمان وفات، هر روز یا به هنگام هر نماز به در خانه فاطمه علیها السلام می آمد و می گفت: نماز! نماز! «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس » بر تاخرداستان کساء و در نتیجه تاخر نزول آیه تطهیر به اواخر زندگانی آن حضرت دلالت دارد، در حالی که می دانیم آیات سوره احزاب در خطاب به زنان پیامبرصلی الله علیه وآله سال ها پیش از آن فرود آمد و آن هنگامی است که عایشه ازپیامبرصلی الله علیه وآله درخواست اموالی کرد و در این موقع بود که آیه تخییر -که اولین آیه از این آیات است - فرود آمد.
ما در پاسخ این سخن می گوییم: هرچند این گفته احتمال تاخیر نزول آیه را قوی می سازد، اما استدلال، اعتماد بدان کفایت نمی کند. آنچه شکی در آن نداریم، این است که حدیث کساء مدتی پس از ولادت حسن و حسین علیهما السلام بود.
پس از ملاحظه انسجام آیات با آیه تطهیر و ملاحظه این که آیه تطهیرجزئی از یک آیه است و نیز ملاحظه این مطلب که حدیث کساء که به طورقاطع، ثابت و صحیح دلالت دارد که بخش های تطهیر، جدای از بقیه بخش های آیه - که این آیه هم جزئی از آن است - فرود آمده و آن گاه با ملاحظه روایاتی که می گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله چهل صبح به در خانه علی می آمد و پس ازوارد شدن بر فاطمه می فرمود: «السلام عیکم اهل البیت و رحمة الله وبرکاته، نماز! خدای شما را رحمت کند، انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.» (1).
آری، با ملاحظه همه اینها، اطمینان پیدا می کنیم که آیه تطهیر در اوایل هجرت فرود آمد و پیامبرصلی الله علیه وآله آن را بر آن عده از اهل بیت که موجود بودندمنطبق می کرد. سپس که حسن و حسین علیهما السلام به دنیا آمدند، آنان را زیر پارچه(کساء) جمع می کرد و این آیه را می خواند. ظاهرا این کار پیامبرصلی الله علیه وآله بارهاتکرار شده است.
امکان دارد که این آیه چند بار که اولین آن در اوایل هجرت بود نازل شده باشد. سپس هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه وآله خاندان خود را زیر پارچه جمع کرد،بار دیگر فرود آمده و جبرئیل آن را به حضرت ابلاغ کرده باشد. شاید این کارهم تکرار شده باشد که جبرئیل در هر مورد این آیه را می آورد و به پیامبرصلی الله علیه وآله فرمان می داد که آن را تلاوت کند، هدف آن بوده که اهل بیت مورد نظر را آن چنان بشناساند که هیچ گونه عذری برای احدی باقی نماند.شاید پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم آمدن به خانه فاطمه را به هنگام هر نماز یا هرصبحگاه تکرار کرده و هر بار مدتی ادامه داده و باز دوباره بدان پرداخته تااین که از دنیا رفت. هدف از این کار این بود که هرگونه اشکالی را برطرف نماید و هرگونه شبهه ای را دور سازد. در اثر همین امر است که می بینیم آن مردی هم که به انحراف از علی و خاندانش معروف است، ناچار گردیده به صحت این حدیث که مفسران و دیگر دانشمندان بر صحت آن اجماع دارنداعتراف نماید.
آیه، زنان را از مدلول خود خارج می کند
یکی از دانشمندان می گوید: آیا مراد از زدودن پلیدی از اهل بیت، دورساختن پلیدی یا برداشتن آن است؟ اگر فرض اول باشد، در این صورت تمام زنان پیامبرصلی الله علیه وآله از حکم آیه خارج هستند; زیرا اگر همه نباشند دست کم بیش تر آنان پیش از اسلام در پلیدی بوده اند. و اگرفرض دوم باشد، چاره ای نداریم جز این که بگوییم: پیامبرصلی الله علیه وآله از حکم این آیه خارج است; زیرا به اتفاق قاطبه امت اسلامی، هیچ گونه پلیدی یی چه پیش از بعثت و چه پس ازآن در حضرت نبوده است. در حالی که رسول خداصلی الله علیه وآله به اتفاق همه مسلمانان و به طور قطع در حکم آن داخل است.
بنابراین نمی توان گفت که رسول خداصلی الله علیه وآله از حکم آن بیرون است. پس فرض اول ثابت و فرض دوم منتفی گشت و به طور قطع زنان پیامبرصلی الله علیه وآله ازحکم بیرون شدند. (2).
مناسب بود که این نویسنده این را هم بیفزاید که به گفته ابن عباس (3) بعضی از زنان پیامبرصلی الله علیه وآله، مثل عایشه پس از نزول آیه چنان کینه علی را به دل داشت و آن چنان او را دشمن می داشت که هرگز حاضر نبود از علی به نیکی یاد کندو حال آن که رسول خداصلی الله علیه وآله همگان را به طور قاطع، از بغض و کینه علی علیه السلام نهی فرموده بود. هم چنان که بر آن حضرت که امام زمان او بود و پیامبرصلی الله علیه وآله درباره وی فرموده بود: جنگ با تو، جنگ با من است، (4) خروج کرد و در اثرآن هزاران نفر از مسلمانان بی گناه کشته شدند و نیز با فرمان خداوند سبحان هم مخالفت کرد که دستور داده بود از خانه خود بیرون نرود. این جدای ازهم رای شدن او حفصه بر ضد پیامبرصلی الله علیه وآله بود. خداوند آن دو را فرمان داد که از این کار خود توبه کنند و این گونه خطاب به آنان فرمود: ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما. (5).
و آن گاه زن نوح و زن لوط را برای شان مثال زد. همه اینها نشان می دهدکه او مورد نظر آیه نبوده، چرا که اگر چنین بود خودش را از وقوع در این لغزش ها و مهالک نگه می داشت.
فلسفه رفتن زیر پارچه
امام عبد الحسین شرف الدین رحمه الله می گوید: «... آن گاه پارچه را روی خود وآنان کشید تا از دیگران مشخص شوند و هنگامی که از میان همه اهل خانه تنها اینان زیر عبا رفتند و از سایر امت مشخص و جدا شدند، آیه را به آنان ابلاغ کرد تا دیگری از اصحاب یا خاندان وی طمع مشارکت با آنان را در این حکم ننماید. در این هنگام که این پنج تن از دیگران جدا شده بودند، آنان رامخاطب قرار داد و فرمود:
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا...» (6).
این گفته مرحوم شرف الدین کلام حق است که نه راه گریزی از آن هست و نه چاره ای جز پذیرش آن. اما سخن دهلوی معروف به تعصب کور درمخالفت با حق و صواب درست نیست که مطلب را وارونه کرده و کوشیده آن را مشوه و دگرگون سازد. آن جا که می گوید: «وقتی تخصیص به کساء دال بر این است که این افراد به حکم آیه اختصاص دارند، این تخصیص [به کساء]را فایده آشکار دیگری نباشد، اما این فایده در این جا عبارتند از دفع این گمان که این اشخاص از اهل بیت نیستند; زیرا مخاطب در این آیه فقط زنان پیامبرند.» (7).
از دیدگاه ما این سخن نادرست است; زیرا:
1. در فصل دوم همین بخش دانستیم که پیامبرصلی الله علیه وآله ام سلمه، عایشه و زینب را از این که جزء اهل بیت باشند، خارج کرد.
2. دانستیم که صدق عبارت اهل البیت بر زنان واضح نیست و بلکه بعضی از پیشوایان لغت و نیز زیدبن ارقم آن را انکار کرده اند. این مطلب از پرسش بعضی از زنان پیامبرصلی الله علیه وآله هم استفاده می شود که در این باره از آن حضرت سؤال کردند.
3. چرا پیامبرصلی الله علیه وآله تاکید داشت که فقط اهل کساء را در اهل بیت خودداخل کند، اما عباس، عقیل و فرزندان آن دو و نیز دیگر نزدیکان خود راوارد نکرد؟
4. همان گونه که به طور مشروح در فصل های گذشته بیان داشتیم این مطلب که در آیه تطهیر زنان پیامبرصلی الله علیه وآله مورد نظر و مخاطب بوده اند با سیاق آیات تناسب ندارد.
این مطلب و دیگر مطالبی که بیان داشتیم و در مباحث بعد خواهیم آورد،به صورت قاطع بیان می دارد که سخن دهلوی چیزی جز مکابره ای شکست خورده و مذبوحانه نبوده بر یک اساس علمی صحیح مستند نمی باشد، پس سخن برتر و بهتر همان گفته امام شرف الدین است.
اگر آیه درباره زنان بود
آنچه این مساله را روشن می سازد روایتی است از امام صادق علیه السلام که فرمود:
«اگر رسول خداصلی الله علیه وآله سکوت می کرد و نمی فرمود که اهل بیتش چه کسانی هستند، هر آینه آل عباس، آل عقیل، آل فلان و آل فلان ادعا می کردند که مااهل بیت او هستیم، اما خداوند در تصدیق پیامبرش این آیه را در کتابش نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت...». (8).
علامه ای جلیل القدر داستانی را برایم بیان کرد که برای علامه امینی صاحب الغدیر پیش آمده بود. خلاصه داستان چنین است: «علامه امینی بایکی از دانشمندان اهل سنت اجتماع کرده بود. آن عالم سنی درباره آیه تطهیراز وی پرسید که درباره چه کسانی نازل شده است؟ آیا درباره زنان پیامبرصلی الله علیه وآله فرود آمده و یا درباره کسانی دیگر؟ علامه امینی پاسخ وی را با پرسشی داد که مفاد آن چنین است: آیا به نظر شما، اگر آیه تطهیر درباره زنان پیامبرصلی الله علیه وآله فرود آمده آنان را اندک نصیبی از آن بود، ام المؤمنین عایشه این امر را رهامی کرد و آن را بر پیشانی شترش (عسکر) که در جنگ جمل بر آن سوار شد ومردمان را برای جنگ بر ضد علی علیه السلام تشویق می کرد; نمی نوشت؟! آن دانشمندپاسخ مثبت داد.» خدای بیامرزد علامه امینی را و آن دانشمند منصف راپاداش نیکو دهد. چه عایشه نیاز شدیدی به این احتجاجات داشت، خصوصادر مقابل برادر و وصی پیامبرصلی الله علیه وآله و کسی که با حق است و حق با او، و هر آن جا که او بچرخد حق همراه او می چرخد.
آنچه در این جا جلب نظر می کند این که چند تن از زنان پیامبرصلی الله علیه وآله تصریح کرده اند که این آیه درباره اصحاب کساء فرود آمده و حتی به اخراج تنی چند از زنان حضرت از دایره شمول حکم تصریح کرده اند و احدی ازآنان ادعا نکره که به طور مشخص او و یا سایر زنان پیامبرصلی الله علیه وآله در مفاد آیه ویا در حدیث کساء داخل هستند.
ام سلمه در مقابله با تهاجم تبلیغاتی
هنگامی که شهر بن حوشب به ام سلمه خبر داد که اختاپوس اموی وکینه توزان دشمن علی و خاندان اوعلیه السلام فعالیت گسترده ای را بر ضد آنان شروع کرده اند، این بانوی گرامی با ایمان و اخلاص تمام به دفاع از حق پرداخت وتایید کرد که علی و اهل بیت علیهم السلام در مفاد آیه تطهیر داخل و زنان پیامبرصلی الله علیه وآله ازمفاد آن خارجند، در حالی که به نظر بعضی این گفته اش باعث کسر شان وکاهش احترام وی نزد دیگران است، اما او کسی نبود که به این احکام ستمگرانه و ناشی از نفوس شرور، کینه توز و بیمار اعتنا کند. شهر بن حوشب به او گفت: ام المؤمنین! مردمانی نزد ما درباره این آیه چیزهایی می گویند؟
ام سلمه گفت: چه می گویند؟
- این آیه را بیان می کنند که «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» بعضی می گویند: درباره زنان پیامبرصلی الله علیه وآله فرود آمده و بعضی می گویند: درباره اهل بیتش.
- شهر بن حوشب! به خدای سوگند! این آیه در این خانه من و در این سجده گاهم فرود آمد. روزی پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و با من در این سجده گاه و این جانمازم نشست...
آن گاه ام سلمه حدیث کساء و نزول آیه تطهیر را بیان داشت و متذکر شدکه از پیامبرصلی الله علیه وآله در خواست کرد که او همسرش را با آنان داخل کند، اماپیامبرصلی الله علیه وآله به او فرمود: ام سلمه! تو خوب هستی. (9).
جبر الهی عذر بدتر از گناه
بیهقی و دیگران روایت کرده اند: از عایشه درباره امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب - رضی الله عنه - سؤال شد. او پاسخ داد: میل نداشتم که درباره اش چیزی بگویم. او محبوب ترین مردمان نزد رسول خداصلی الله علیه وآله بود. دیدم که رسول خداصلی الله علیه وآله عبای خود را بر سر علی، فاطمه، حسن و حسین کشید و گفت:اینان اهل بیت من هستند. خدایا! پلیدی را از آنان دور ساز و آنان راپاکیزه گردان.
به او گفتند: پس چرا به جنگ او رفتی؟
پاسخ داد: من پشیمان هستم. آن کار مقدر شده بود. (10).
ام المؤمنین با جبر الهی سرزنش را از خود دور می سازد و به گمان خودتوانسته بدین وسیله خویشتن را تبرئه یا دست کم تا حد زیادی از گناه خویش بکاهد. بسیاری از افراد در مسائلی که نتوانسته اند برایش توجیه معقول و قابل قبولی دست و پا کنند، به جبر الهی استدلال نموده وبدین وسیله کار خود را به خداوند سبحان حواله داده و تهمت را مستقیما به ذات حق متوجه ساخته اند.
عقیده جبر از بقایای عقیده اهل کتاب است که کتاب های آنان بدان تصریح دارد. در تورات به صورت کاملا آشکار و در تلمود و انجیل هم آمده است. (11).
خداوند سبحان این عقیده را از یهود حکایت کرده می فرماید:
وقالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم ولعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء (12);
یهودیان گفتند: دست خدا بسته است، این گفتار دروغ است، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گردیدند، بلکه دو دست خدا [دست قدرت و رحمت او] گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق می کند.
آن گاه این اعتقاد را از مشرکان هم حکایت می کند:
سیقول الذین اشرکوا لو شاء الله ما اشرکنا و لا آباؤنا ولا حرمنا من شی ء کذلک کذب الذین من قبلهم; (13).
آنان که شرک آوردند خواهند گفت: اگر خدا می خواست ما و پدران مامشرک نمی شدیم و چیزی را حرام نمی کردیم (بدین گفتار جاهلانه جبریان)پیشینیان آنان تکذیب رسل کردند.
پس از آن هم به رغم مبارزه جدی اسلام با این عقیده و تلاش های ستودنی، این دین جاودانی در جهت ریشه کن کردن آن از عقل و اندیشه انسان عرب که مغلوب اهل کتاب و متاثر از رسوبات شرک بود، هم چنان بر تفکرو اندیشه بسیاری از مردمانی که به اسلام گراییدند، حاکم ماند. اما این کارساده و آسان نبود. این عقیده به حیات خود ادامه داد و در موضع گیری ها وتصریحات، بسیاری از آنان آشکار گشت، حتی نزد کسانی هم که سهمی درحکومت و سلطنت داشتند و بلکه نزد بالاترین رده رهبری که زمام حکومت پس از رسول خداصلی الله علیه وآله را به دست گرفته بودند، ظهور یافت. به علاوه این عقیده در بسیاری از مواضع و سخنان خلفای پس از پیامبرصلی الله علیه وآله به استثنای علی علیه السلام و آن گاه در سخنان معاویه، عایشه، خالد بن ولید، عمربن سعد، منصورو افراد بسیار دیگری آشکار شد که با مراجعه به متون تاریخی روشن می شود.
این عقیده همان کلید جادویی بود که به وسیله آن رمزها باز و گنج هاگشوده و تمامی اعتراضات دفع و کلیه نقاط نفوذ بسته می شد. همین عقیده بودکه عثمان، تمسک خویش به حکومت را توجیه کرد تا این که کشته شد. عایشه هم خروج خود را برای جنگ با امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و معاویه دربیعت برای فرزند شراب خوار و فاجرش برای خلافت بدان احتجاج کرد.عمربن سعد هم برای کشتن امام حسین علیه السلام سرور جوانان اهل بهشت وارتکاب فاجعه کربلا بدان استدلال کرد. خالد بن ولید هم در قتل مالک بن نویره و یاران مسلمانش بدان احتجاج نمود. همین عقیده بود که معاویه ومنصور عباسی، بازداشتن مردمان از رسیدن به حقوق خود از بیت المال رابدان توجیه کردند. موارد فراوان دیگری هم هست که ما در این مختصرمجال برشمردن و تتبع آن را نداریم و با مراجعه به منابع موجود در پاورقی معلوم می شود. کار به همین جا ختم نشد، بلکه احادیث فراوانی هم در تاییداین عقیده و تاکید، ترویج و نشر آن از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ساخته شد. بامراجعه به منابع، گوشه ای از آنچه بیان کردیم معلوم می شود. (14).
امیرالمؤمنین علی علیه السلام با این عقاید فاسد وارداتی مبارزه کرد و در مقابل آن ایستاد. خطبه ها و سخنان آن حضرت سرشار از مطالبی است که بر تباهی وفساد این عقیده دلالت می کند. شهرت این اقدام علی علیه السلام و این که او پرچم داراین مبارزه بود، ما را از بیان شواهد فراوان آن بی نیاز می گرداند.
پی نوشتها:
1) منابع این روایت را در فصل دوم همین بخش ملاحظه کنید.
2) جوامع الجامع، ص 372 (پاورقی).
3) الطبقات الکبری، ج 2، ص 232; مسند احمد، ج 6، ص 34 و 228; الجمل، ص 82 - 83; انسان الاشراف، ص 544 و 545 نیز ر.ک: ارشاد مفید، ص 107 و کتاب های گوناگونی که از نماز ابوبکردر بیماری پیامبرصلی الله علیه وآله بحث کرده اند.
4) ینابیع الموده، ص 55 و 130; مناقب خوارزمی، ص 76.
5) تحریم (66) آیه 4.
6) الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء، ص 205; الاصول العامة للفقه المقارن، ص 156.
7) مختصر التحفة الاثنی عشریه، ص 152.
8) اصول کافی، ج 1، ص 287 و ر.ک: تفسیر فرات، ص 110; تفسیر عیاشی، ج 1، ص 250; بحار الانوار،ج 35، ص 211.
9) شواهد التنزیل، ج 2، ص 72 - 73.
10) المحاسن و المساوی، ج 1، ص 471 و ر.ک: شواهد التنزیل، ج 2، ص 38 - 39; تفسیر نورالثقلین،ج 4، ص 276; مجمع البیان، ج 8، ص 357; بحار الانوار، ج 35، ص 222.
11) ذکر موارد آن موجب طولانی شدن بحث و خروج از موضوع می گردد. خواننده گرامی به منابع آن مراجعه کند.
12) مائده (5) آیه 64.
13) انعام (6) آیه 148.
14) آنچه گذشت در منابع مختلف پراکنده است. کسانی که می خواهند بدان آگاهی یابند بعضی ازآن را می توانند در این منابع پیدا کنند:
تاویل مختلف الحدیث، ص 5 - 6، 29، 45، 48، 82، 83، 128 و 235، 236; الهدی الی دین المصطفی، ج 2، ص 162 و 271; المصنف، ج 1، ص 119 - 122 و ج 6، ص 356; حیاة الصحابه،ج 2، ص 12، 94 - 95 و 230 و ج 3، ص 487، 492، 501 و 529.