چالش فلسفی غزالی و ابن رشد و نقش آن در شکوفایی حکمت و کلام اسلامی

در شماره قبل نظر غزالی در معاد، نقد صدر المتالهین رحمه الله بر آن و پنج دیدگاه دیگر بررسی شد، و اینک دیدگاه:

در شماره قبل نظر غزالی در معاد، نقد صدر المتالهین رحمه الله بر آن و پنج دیدگاه دیگر بررسی شد، و اینک دیدگاه:

ششم) معاد روحانی و جسمانی: به این معنی که روح وبدن بر می گردند و بدن هم مادی است، اما لازم نیست همان بدن دنیوی که در قبر گذاشته شده یا جزئی از آن در این بدن اخروی باشد، بلکه اگر همان بدن دنیوی باشد بی اشکال است واگر بدن دیگری باشد ولی جزیی از بدن دنیوی با آن باشد نیز بی اشکال است، و اگر بدن دیگری باشد و جزیی از بدن دنیوی هم با آن نباشد بی اشکال است.

هفتم) معاد روحانی و جسمانی: به این معنا که روح و بدن بر می گردند و بدن مادی است اما همان بدن است که در قبر گذاشته شده و یا جزیی از آن را همراه دارد.

هشتم) معاد روحانی و جسمانی: به این معنا که روح به بدن بر می گردد و بدن هم مادی است، اما همان بدن است یعنی عینا همان بدن دنیوی است نه بدن دیگر که صد در صد غیر از آن باشد و نیز نه بدن دیگر که، مقداری از بدن دنیوی اول را دارا باشد.

این سه قول هر سه معاد روحانی وجسمانی است و هیچ کدام با قرآن مجید منافات ندارد، گرچه قول اخیر بیشتر و بهتر با ظواهر قرآن کریم موافق است. (1)

اگر کسی اصل معاد روحانی و جسمانی را قبول داشته باشد، اما در خصوصیات آن که آیا کدامیک از سه احتمال مزبور را بپذیرد، یقین پیدا نکند ویا این احتمال را بدهد که مثلا قول ملا صدرا شاید درست باشد می تواند این طور بگوید:

«انی اعتقد بالمعاد الجسمانی الذی دل علیه القرآن واعتقد به النبی صلی الله علیه و آله و سلم و الائمة المعصومین علیهم السلام و لا اعلم خصوصیاته تفصیلا» . (2)

یعنی: اگر عقیده به معاد جسمانی داشته باشد، اما منظور ازجسمانی بودن برایش روشن نباشد و بگوید هر چه در واقع و عند الله است قبول دارم کافی است.

ملاحظات صدر المتالهین رحمه الله

صدر المتالهین رحمه الله و بسیاری از عرفا معتقدند مساله معاد یکی از پیچیده ترین مسایل اعتقادی است و در عین حال از لطیف ترین و شریفترین مسایلی است که جز از راه اقتباس و نور گرفتن از مشکات پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم میسر نخواهد بود. از این روی در دو حوزه طرح و بحث می شود. یکی حوزه عقل عملی و دیگری حوزه عقل نظری.

1. در حوزه عقل عملی، بحث در این بستر به مشکلی برنخواهد خورد چرا که انسان معتقد می شود اجمالا آنچه پیرامون قیقت حشر، معاد، بعث اجساد در شریعت اسلام وارد گشته مورد پذیرش است، قابل حس است، حتی با چشم دیده می شود، گرچه حقتعالی بنا بر مصلحت وحکمت آنها را از چشم ما پنهان داشته است.

وی به روشنی می نویسد:

«ان لاهل الایمان والاعتقاد بحقیقة الحشر والمعاد وبعث الاجساد حسب ما ورد فی الشریعة الحقة مقامات:

المقام الاول: ادناها فی التصدیق و اسلمها عن الافات مرتبة عوام اهل الاسلام و هو ان جمیع امور الاخرة من عذاب القبر و الضغطة... امور واقعة محسوسة من شانها ان یحس بهذه الباصرة...» . (3)

بر این اساس دانشمندان فن اصول فقه از جمله مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایة الاصول که چهارچوب تکالیف و اعتقادات را مورد کاوش و پژوهش قرار می دهند معتقدند در شریعت اسلام مسایلی را که واجب است بر اساس یقین وعلم به آنها معتقد باشیم از قبیل توحید، نبوت، معاد، نمی توان از روی ظن و گمان باور کرد، جز این که اگر مطلب مشکل باشد، یا غافل باشیم، یا استعداد کافی بر درک آنها نباشد، یا از درک تفصیلی آنها عاجز وناتوان باشیم، چنان که در بسیاری از مرد و زن جامعه مشاهده می شود در این صورت می توان اجمالا اعتقاد داشت به آنچه از جانب خدا و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بر ما وارد شده و عنوان «ما انزل الله » به خود گرفته است. (4)

گفتنی است، طریق احتیاط و حزم نیز چنین ایجاب می کند که به ظاهر آیات و روایات معتقد باشیم چنان که حاج شیخ محمد تقی آملی می نویسد:

«انا اشهد الله وملائکته وانبیاءه ورسله انی اعتقد... فی امر المعاد الجسمانی بما نطق به القرآن الکریم واعتقد به محمد صلی الله علیه و آله و سلم و الائمة المعصومون صلوات الله علیهم اجمعین وعلیه اطبقت الامة الاسلامیة ولا انکر من قدرة الله شیئا» . (5)

لیکن به عقیده صدر المتالهین رحمه الله معاد شناسی یاد شده برای عوام، پیشه وران صنعتگران، بازرگانان، اهل کوچه و بازار و آنان که از حوزه دانشهای نظری بی بهره و از حقایق امور آگاهی ندارند سودمند است نه برای دانشمندان و آنان که در میدان نظر و پژوهش جولان دارند، زیرا تکلیف گروه یاد شده (غیر دانشمند) بیش از اعتقاد به اعتقادات رسمی اخروی نیست و همین امر باعث می شود کارهای نیک انجام دهند از بزهکاری و شرور اجتناب ورزند، امانتدار باشند، خیانت نورزند، به عهد وفا کنند، داد و ستد صحیح انجام دهند و....

2. در حوزه عقل نظری باید بررسی شود سه دیدگاه اخیر یعنی بازگشت بدن مادی یعنی چه و چه عوارض و مشکلاتی را در پی خواهد داشت.

متکلمان و در راس آنان فخر رازی معتقدند معاد به معنای گرد آمدن اجزای مادی و متفرق بدن حول اجزای اصلی بدن (اجزای اصلی از بین نمی روند و به مرور زمان به فرمان خدا همچنان باقی خواهند بود) سپس صورت گرفتن همانند صورت پیشین و اول است. فخر رازی سپس همه آیات قرآن که در زمینه قیامت و بعث وارد گشته را حمل بر معنای دلخواه و مورد پذیرش خود کرده که اجزای متفرق مادی بدن گرد می آیند و روح، از عالم مجردات به او تعلق می گیرد.

اشکال این سخن آن است که اولا: چنین چیزی را نمی توان حشر و آخرت نامید، این یک حشر دنیوی است، یعنی بازگشت به جهان ماده، حرکت، سرای کار و کوشش و دار تحصیل، نه آخرت و سرای پاداش. بنابراین بازگشت به بدن مادی خاکی را نمی توان معاد نامید.

ثانیا: اگر بدن انسان مادی باشد قهرا لوازم ماده حرکت وحرکت جوهری را همراه خواهد داشت، با این که می دانیم در یامت سخنی از حرکت، زمان و امثال ذلک نیست، در آن روز طومار آسمانها و زمین درهم پیچیده می شود به قول امیر علیه السلام در قیامت، روز، شب، تابستان و زمستان نیست، به علاوه در قرآن سخن از «تبدیل » ، «انشای جدید» ، و چیزی که نمی دانید (مالا تعلمون) است، چنان که فرمود:

«نحن قدرنا بینکم الموت وما نحن بمسبوقین علی ان نبدل امثالکم وننشاکم فی ما لا تعلمون » (واقعه/6160) .

«ما مرگ را بر همه شما مقدر کرده و هیچ کس بر ما نمی تواند سبقت گیرد بر این کار که شما را تبدیل کرده و به صورتی که هم اکنون از آن بی خبرید در جهان دیگر بیافرینیم » .

و فرمود:

«نحن خلقناکم وشددنا اسرهم واذا شئنا بدلنا امثالهم تبدیلا» (دهر/28) .

«ما اینان را آفریدیم و محکم بنیان ساختیم و هرگاه بخواهیم همه را فانی ساخته و مانندشان را خلق می کنیم » .

همه خردمندان می دانند که جهان آخرت گونه دیگری از وجود را داراست که از طور آب، خاک و گل بیرون است، بدیهی است مرگ و معاد یک حرکت بازگشتی به خدا و جوار قرب او است نه بازگشت به خلقت مادی و بدن خاکی.

سخن فخر و همفکرانش بیشتر به سخن منکران معاد مانند است تا به سخن پذیرندگان آن، زیرا اکثر منکران معاد و دهریون می گویند: مواد عنصری به وسیله وزش باد، بارش باران وتابش نور خورشید و ماه، انسان ونبات وحیوان می شوند سپس می میرند و از بین می روند، دوباره همان اجزای مادی گرد می آیند و به همان شکل اول یا نزدیک به آن صورت می گیرند.

لیکن نمی دانند که حقیقت معاد عبارت است از ظاهر شدن باطن آخرت از درون این جهان، آن سان که روح باطن جسد است و نحوه دیگری از وجود را داراست که با وجود مادی طبیعی فرق حقیقی و بنیادی دارد. (6)

امیر المؤمنین علیه السلام پیرامون برچیده شدن، سال، ساعت، وقت در جهان آخرت می فرماید: «انه سبحانه یعود بعدفناء الدنیا وحده لا شی ء معه، کما کان قبل ابتدائها، کذلک یکون بعد فنائها، بلا وقت ولا مکان ولا حین ولا زمان، عدمت عند ذلک الاجال والاوقات وزالت السنون والساعات، فلا شی ء الا الله الواحد القهار» . (7)

چنان که فرمود: انسان فرزند آخرت است، زیرا از آخرت به این دنیا آمده و به آخرت نیزباز می گردد «ولیحضر قلبه ولیکن من ابناء الاخرة، فانه منها قدم والیها ینقلب » . (8)

اشکال دیگری که در تئوری بازگشت معاد مادی وجود دارد این است که این گروه معتقدند: حقیقت انسان عبارت است از هیکل و پیکر محسوس که از گوشت، پوست، استخوان و آب و هوا تشکیل یافته و دارای هیات، ترکیب، مقدار و شکل ویژه است، این انسان پس از مردن لازم است همه اجزای مادی او گرد آیند تا روح به آن تعلق گیرد.

لیکن حقیقت هر چیز را صورت جسمانی او تشکیل می دهد نه ماده آن، مثلا حقیقت تخت و کرسی به صورت او است نه به ماده آن که از چوب، فلز، سنگ و مانند آن مایه گرفته است همچنین حقیقت انسان به صورت او است نه به ماده او، گرچه ماده، حامل نیرو و امکان او است ولی تشکیل دهنده حقیقت انسان نیست، حتی اگر فرض شود انسان وحیوان بدون ماده بتوانند تحقق یابند، از انسان وحیوان بودن آنها چیزی کاسته نخواهد بود گرچه ماده، جسد ، اعراض و سایر لوازم در تفسیر تحلیلی و تفصیلی او نقش دارند، ولی این نفس ناطقه او و روح مجرد او است که همه مراتب تفصیلی و همه معانی وجودی انسان را بر وجه اعلا دربردارد.

افزون بر این، ماده بدن انسان همواره در حال تغییر و تبدیل است، اجزا و ذرات بدن هر چند گاه یک بار تبدیل می شوند، اعراض، خطوط، مقادیر و اشکال بدن تغییر می یابند.

بر خلاف آن که حقیقت انسان به روح، واصالت از آن روح باشد که در این صورت هر چند بدن او تغییر یابد ذات او تغییر نمی پذیرد، لذا اگر در جوانی جنایتی انجام دهد حتی درپیری او را پاداش داده و مجازات می کنند با این که ذرات بدن او به کرات تبدیل شده اند. (9)

اصالت روح در قرآن

نوع فیلسوفان مسلمان حقیقت انسان و انسانیت اورا به روح او دانسته و مواد، ذرات بدن و اعضا و جوارح را وسیله تکامل روح به حساب می آورند.

علامه بزرگوار طباطبایی قدس سره نیز به پیروی از آنان، در تفسیر شریف المیزان به کرات بر این نظر پای فشرده که از نظر قرآن «اصالت از آن روح انسان است » ، وی می نویسد:

خدای سبحان نوع بشر را هنگام خلقت از دو جزء ترکیب و از دو جوهر تالیف کرد یکی ماده بدنی و دیگری گوهر روح مجرد، این دو با هم متلازم و همراه بوده تا دوران زندگی مادی سپری شود. سپس بدن می میرد وروح همچنان باقی و پاینده خواهد بود تا زمانی که به فرمان خداوند به بدن برگردد، از این رو وقتی منکران معاد می گفتند آیا وقتی ذرات ما در خاک پراکنده و نابود شوند باز خواهیم گشت؟ ! خداوند پاسخ داد شما نابود نمی شوید بلکه فرشته مرگ تمام وجود شما را می گیرد، گرچه ابدان و مواد شما در زمین پراکنده شوند، سپس بار دیگر به جانب پروردگارتان باز خواهید گشت.

«وقالوا ااذا ضللنا فی الارض اانا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون » (سجده/1110) .

حقیقت انسان همان چیزی است که از او به «من » خبر می دهیم و این همان چیزی است که گویای انسانیت انسان است، درک دارد، اراده می کند، کارهای انسانی را به وسیله بدن انجام می دهد، اعضا، قوا وجوارح مادی را به کار وخدمت می گیرد، و بدن شانی ندارد جز این که آلت و ابزار دست روح است. (10)

مواد سازنده ی بدن درست مانند آلات و ابزاری می باشند که در یک انبار گرد آمده اند مواد خام نقش اصیل بر عهده ندارند تنها وقتی در شکل وصورت ساختمان قرار گرفتند نام ستون، سقف، دیوار، فرش و ... بر آنها گذاشته می شود و پس از مدتی که منهدم و ویران گشتند باز به مواد خام بر می گردند، مواد بدن انسان نیز با گذشت زمان تغییر می یابند تبدیل می شوند، یعنی بدن انسان آن به آن در حال تبدیل است . جناب علامه بر آن است که حتی نامگذاری انسان (به زید، عمرو) درحقیقت از آن روح او است نه از بدن متغیر و متحول او، اگر نام او از ویژگیهای مواد بدنی اوباشد پس از مدتی باید تغییر یابد، نه آن که از زمان تولد تا هنگام هفتاد و هشتاد سالگی دارای یک نام باشد.

بنابراین اگر قرآن خطاب به فرعون می فرماید:

«فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة...» (یونس/92) .

«ما امروز بدنت را برای عبرت خلق و بازماندگانت به ساحل نجات می رسانیم » .

آیه نشان دهنده ی آن است که فراسوی بدن چیز دیگری وجود دارد، و بدن او غیر از خود او است، چنان که عذاب الهی متوجه همان نفس و روح او است. از این رو به روشنی می نویسد:

«فهذه و امثالها شواهد قطعیة علی ان انسانیة الانسان بنفسه دون بدنه، والاسماء للنفوس لا للابدان، یدرکها الانسان ویعرفها اجمالا، وان کان ربما انکرها فی مقام التفصیل » .

انسان اجمالا می داند که حقیقت او را نفس و روح او تشکیل می دهد گرچه گاهی در مقام شرح و تفصیل چنین باوری ندارد. (11)

پی نوشت ها:

1. آموزگار جاوید، ص 305، نشر مرصاد، 1377 ش.

2. آموزگار جاوید، ص 305، نشر مرصاد، 1377 ش.

3. اسفار اربعة : 9/171، دار احیاء تراث عربی.

4. کفایة الاصول، مرحوم آخوند خراسانی: 2/156، خط طاهر، نشر کتابفروشی اسلامیه.

5. درر الفوائد، حاج شیخ محمد تقی آملی: 2/460، نشر مؤسسه اسماعیلیان، قم 1377ق.

6. اسفار: 9/153، 156، 157و 180.

7. بحار الانوار: 4/255، ج 6/330، نشر الوفاء، بیروت 1403ه/1983.

8. اصول کافی، کلینی: 1/389، باب ابدان الائمة و ارواحهم، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1388; اسفار: 9/185 195.

9. اسفار: 9/162، 166و 190.

10 و 11. المیزان: 2/114، ج 10/118; الالهیات، استاد سبحانی: 2/690 و بعد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان