یک سند مهمّ تاریخی
اگر تاریخ را مشعل فروزان راه خود بدانیم، اسناد و متون و تحلیل های تاریخی، ارزشی به بزرگی آینده یک ملت خواهند داشت. گاهی اسناد و متون مربوط به یک واقعه تاریخی کلاف پیچیده مشابه کنونی آن واقعه را به خوبی می گشایند و یا به تحلیل ما از بنیادها و رویدادهای تاریخی معاصر استحکام می بخشند. از این پس، زمانه می کوشد تا به انتشار برخی از سندهای تاریخی در شمارگان خود بپردازد، تا گامی در جهت غنای منابع مطالعاتی تاریخ معاصر بردارد و دریچه ای فراروی بینش تاریخی خوانندگان عزیز بگشاید. در این شماره، سند تاریخی مهم و شورانگیزی از مبارزات ملت ایران به زعامت علمای دینی بر علیه نقشه های استعماری بیگانگان تقدیم شما می شود. این سند متن بیانیه روحانی مبارز و روشن ضمیر مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی(ره)، علیه طرح جمهوری رضاخانی است که در 14 ثور 1303 هجری شمسی منتشر شد. امید است مورد توجه و دقت مورخان و محققان گرامی قرار گیرد.
توضیح سند
از توطئه های بزرگ استعمار انگلیس (پس از کودتای 1299) که خوشبختانه با قیام مردم ایران به رهبری شهید مدرس به شکست انجامید، ایجاد بلوای «جمهوری خواهی» البته از نوع مصنوعی و رضاخانی آن بود.
به اعتقاد مخالفان فعّال آن جریان، از جمله مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی؛ مقصود استعمار از این نمایش، آن بود که نخست با عنوان فریبنده «جمهوری»، احمدشاه را که ناسازگاری او با قرارداد 1919، لندن را بسیار عصبانی کرده بود برکنار کرده و قانون اساسی کشور، این مانع بزرگ بر سر راه دیکتاتوری را مُلغی کنند و رضاخانِ تمام مستبد و تمام وابسته را بر مسند حکومت بنشانند؛ سپس با یک چرخش 180 درجه ای(!) جریان تبلیغات را به نفع جمهوری، به سمت تبلیغ برای نظام شاهنشاهی منحرف کرده و با در بوق کردن این نکته که: «گوشت و خون ملت ایران، در طول قرون، با شاه و نظام شاهنشاهی خوگرفته و مزاج آنان جز با رژیم سلطنتی سازگار نیست!» دوباره تخت و تاج شاهی را، اما این بار برای رضاخان آذین بندند؛ و ثمره آن همه هیاهو، تنها استقرار سلطنت خودکامه و وابسته پهلوی باشد و بس! (چنان که پرده های بعدی سیاست انگلیس، کار را به همین جا، یعنی تاسیس سلطنت پهلوی کشانید). لنکرانی برای ادعای خود دلایل قابل ملاحظه ای داشت که قرائن تاریخی نیز آن را قویّا تایید می کند و شرح آن فرصت دیگری می طلبد.(1) در غائله جمهوری خواهی رضاخانی که در زمستان 1302 شمسی آغاز شد و اوایل سال بعد به شکست انجامید ایشان در کنار شهید مدرس، از پیشگامان اعتراض بود و مورخان در گزارش حوادث آن ایام، به نقش فعال آن دو اشاره دارند.(2)
به هر دلیل، پس از شکست جمهوری فرمایشی، لنکرانی برای توضیح واقعیت جریان و روشن کردن ذهن نسل های بعد نسبت به علت مبارزه ملت ایران و رجال صالح آن با جمهوری رضاخانی، بیانیه مبسوطی با عنوان «برای قضاوت تاریخ، انگلیس و ایران، لندن و تهران» منتشر کرد که در آن، ضمن انتقاد شدید از ظلم و دسیسه های استعمار بریتانیا و عامل آنها (رضاخان) بر ضد اسلام و ایران، به دفاع از قانون اساسی کشور (به عنوان حافظ استقلال و آزادی کشور و مانع بزرگ دیکتاتوری) پرداخته و درباره ضعف ها و کمبودهای طبیعی آن و معایب عملکرد آل قاجار نیز توضیحاتی داده بود. تبعید لنکرانی (چندی پس از نگارش آن مقاله) از سوی رضاخان به کلات نادری، عمدتا به علت نشر همین مقاله «برای قضاوت تاریخ» صورت گرفت که در آن از سردار سپه، به «رب النوع استبداد» تعبیر شده بود.
برای قضاوت تاریخ، اولین بار در 28 رمضان 1342 قمری (14 ثور 1303 شمسی)، با امضای «ش. حسین لنکرانی» و به عنوان ضمیمه جریده اتحاد اسلام منتشرشد. چاپ دیگر آن در 4 بهمن 1324 و به عنوان ضمیمه روزنامه مصلحت صورت گرفت که مدیریت آن را آقای احمد لنکرانی به عهده داشت. بیانیه مزبور خوشبختانه یک بار دیگر نیز در سال 1359، همراه با مقدمه ای از مرحوم لنکرانی (حاوی تاریخچه بیانیه و نیز نظریات ایشان درباره انقلاب و جمهوری اسلامی) به چاپ رسید(3) که نخست مقدمه مزبور و سپس اصل بیانیه را ملاحظه می کنید:
باز هم برای قضاوت تاریخ
انتظار نداشتم این فراموش شده، با فاصله حدود شصت سال، درست در موقع «قضاوت تاریخ» مشابه دیگر به دستم برسد، و لله الحمد. اکنون که در برابر تقاضای مصرانه تجدید نشر آن قرار گرفته ام به نشر آن با تقدیم مقدمه توضیح کوچکی موافقت کردم. فاصله زیاد است و توضیحات تا حد اقتضا و امکان، لازم.
1. تقریبا هیچ مملکت اسلامی در آسیا و آفریقا وجود ندارد که رسما مستملکه و یا مستعمره رسمی نشده باشد و تنها کشوری که در اثر ایمان مذهبی و کیاست و صلابت تاریخی مستمر و استقلال تام علما و مراجع و رجال دینش (با وجود این که بیشتر از همه ممالک اسلامی از استعمارگران صدمات و لطمات گوناگون دیده و سخت تر از همه استعمارگزیده شده) هرگز به امضای استعمارنامه رسمی تن نداده، فقط ایران شیعه بعد از صفویه ما است. و تنها شروع زمینه سازی برای استعمار رسمی، آن هم پس از جنگ جهانی اول، همان قرارداد 1919 وثوق الدوله خائن با انگلیس بود که آن بزرگترین خطر معاصر را هم به برکت وجود علمای مستقل شیعه ما و متابعت ملت از آنان و فداکاری ها و شهادت ها به لطف خدا در نطفه خفه کردیم و خدای را شاکرم که در اعلام عواقب آن خطر و شروع مبارزه مستقیم با آن قرارداد خانمانسوز و همه چیز برباد ده، پیشقدم بوده ام و مبدا تحرک و قیام بر ضد آن نیز این خانه بوده است.
2. پس از آن که امید انگلستان از احمدشاه، در نتیجه مخالفت خیلی جدی او با آن قرارداد ننگین قطع شد (که آن روز دنیا شد و انگلیس)، انگلستان در مقام زمینه سازی هایی برای انتقال پادشاهی از احمدشاه به موردی قابل اعتماد برای خودش برآمد و این کار را که با مقدماتی غلط انداز وسیله کودتای 1299 (حدود 60 سال پیش) برای رضاخان، سرتیپ قزاق، تهیه دیده بود عملی ساخت و او با اعلامیه «حکم می کنم!» با نهایت خشونت شروع به کار کرد و اولین اقدام برای زمینه سازی پادشاهی رضاخان این بود که نام فامیلی (پهلوی) را همراه کودتا از (محمود محمود) نویسنده معروف، جبرا گرفتند و تحویل رضاخان دادند، که او ناگهان شد: «میر پنج رضاخان پهلوی!»
حالا باید بشود سردار سپه و بعد رضاشاه پهلوی، که شد. و تا احمدشاه نرود، نمی شود دیگری را بر تخت نشاند. خوب توجه شود که انگلستان، به اقتضای رژیمش، همه جا شاه سازی و شاه تراشی می کرد. مثلا ملک سعود، ملک عبدالله (جد آقای ملک حسین فعلی اردن)، ملک فیصل (پادشاه عراق و عموی پدر همان ملک حسین) و رضاشاه پهلوی و غیرهم. ضمنا ملک طَلال (جانشین ملک عبدالله و پدر همین ملک حسین فعلی) چون استعمار، استشمام رایحه استقلالی از او کرد، او را به نام «دیوانه» تبعید، و حسین فعلی پسرش را به جای او نشاند! چه کنم که هر قسمت، جزوه و یا کتابی است، و مجبورم از مطالب فرار کنم.
ولی سلامت نفس احمدشاه، توام با هماهنگی آن مرحوم با ملتش، مانع بزرگی برای انگلستان در اجرای آن توطئه خطرناک بود (پر واضح است که در این اعلامیه، هجوم بدون استثنا به قاجاریه، برای مصلحت سیاسی در مبارزه بود و به اقتضای همین مصلحت، تقاضای مصرانه مکرر مرحوم احمدشاه و ولیعهد ساده لوحش محمدحسن میرزا را برای ملاقات نپذیرفتم).
3. برای کنار زدن احمدشاه، عنوانی فریبا و فریبنده تر از به میان کشیدن لغت «جمهوری» نبود، تا بدین وسیله به مردم نوید آتیه خوشی را بدهند که پس از برکناری احمدشاه، آن نغمه ساختگی جمهوری را به این نغمه شوم و نامربوط تبدیل نمایند که: «ملت ایران، به رژیم پادشاهی خو گرفته و اگر رژیم دیگری جای آن بیاید چه ها خواهد شد!» و به راه انداختن سنخ همان تبلیغات کذایی جشن های 2500 ساله مبدا تجدید حیات یهود توسط کورش! اما چون آن روزها درک ساده عمومی، خیلی قوی تر از امروز و اعتماد عمومی بیشتر بود، بلی، بلی، خیلی هم قوی تر و مستقیم تر بود. با یک تذکر، مردم تکان خوردند و رجال صالح و بیدار سیاسی وقت هم از لحاظ توجه به عواقب خانمانسوز بعدی، با مردم همصدا شدند و علیه این نقشه انگلستان قیام عمومی کردند، اما این قیام، برای حمایت از رژیم پادشاهی نبود. بلکه ملت، از لحاظ توجه به خطرات بعدی، در مبارزه با این نیرنگ انگلستان برای استعمار ایران و دفاع از قانون اساسی (که تا آن روز دست نخورده باقی مانده بود) و به قصد جلوگیری از روی کار آمدن رضاخان و گرفتاری های پنجاه و چند ساله بعدی آن شرکت جست (در اینجا از هویت و موقعیت و موضع عناصر طرفدار سردار سپه، با کمال تاسف، فقط به گذاردن چند نقطه اکتفا می کنم...)
4. بعد از غلبه ملت و شکست رضاخان سردار سپه، اصدار این فتحنامه را به پیشنهاد بزرگان قوم، برای قضاوت تاریخ عهده دار شد، تا بعدی ها بدانند آن قیام عمومی برای مخالفت با جمهوریت نبوده و فقط برای جلوگیری از تبدیل «فاسد» به «افسد» بوده است. یعنی علیه آنچه حدود بیش از نیم قرن در نتیجه کودتا به سرمان آمد و با آن همیشه می جنگیدیم و هنوز هم گرفتار تبعات سوء آن هستیم؛ و الاّ از لحاظ مذهب شیعه، اصولا لغت پادشاهی جایی و مفهومی ندارد، چه رسد به شاهنشاهی. و اگر احمدشاه بر فرض خیلی هم خوب بود و واقعا جای او را جمهوری حقیقی صالحی می گرفت، ملت حتما از آن استقبال می کرد.
مگر ندیدیم وقتی مصلح بزرگوار سید قرشی هاشمی فاطمی، پیغمبرزاده جلیل، نائب الامام حاج آقا روح الله الموسوی الخمینی، در اوج قیام آسمانی ملت ما، لغت جمهوری را با لغت مقدس آسمانی «اسلامی» ترکیب نموده و شعار جمهوری اسلامی را که نمایانگر آرزوی مقدس همیشگی چهارده قرن و اندیِ ما (از سال سوم بعثت نبوی، از «یوم الدار» به بعد که می شود 1411 سال) در رسیدن به حکومت صالح نبوی اسلامی بود مطرح فرمودند، چگونه تمام ملت حتی اقلیت های قانونی (به استثنای ناچیز غیر قابل ذکر) هماهنگ از آن استقبال کرده و می کنند.
آری، در شیعه پادشاهی معنا نداشته و ندارد و اضطرارا تن به آن داده و آن خودساخته را هم حکومت جور می نامیده و خدمات اضطراری دولتی اش را هم با کسب اجازه از فقها و علمای دین انجام می داده و به امید و انتظار حکومت اسلامی جهانی موعودش روز شمرده و می شمارد. سال ها مترصد وقت بودم که قسمتی از فرموده قاطع صریح حضرت ختمی مرتبت(ص) راجع به ماموریت آسمانی آن حضرت برای قلع و قمع تمام سلاطین دنیا را در اختیار بشریت قرار دهم، تا انسان ها بدانند که خاتمیت اسلام یعنی چه؟ و شیعه هم خود را بیشتر بشناسد. این که عین قسمت معین مورد مقصود از فرمایش حضرت ختم رسل را از تفسیر قرآن «علی بن ابراهیم» بزرگ مرد شاخص تشیع در یازده قرن پیش، استاد شیخ کلینی و صدوقین، نقل می کنم که:
پیغمبر اکرم(ص) صراحتا اعلام فرمود که: «إنّ الله بعثنی ان اقتل جمیع ملوک الدنیا» یعنی خداوند مرا مبعوث فرموده برای کشتن جمیع شاهان دنیا. عبارت فوق در تفاسیر دیگر شیعه هم موجود است، که انجام این مامورٌ به، در زمان خود رسول اکرم (ص) زمینه آن مهیا و شروع شده و تدریجا به تمام جهان سرایت نموده و تکمیل وعده های الهی به پیغمبرش که: «لیظهره علی الدین کلّه» به دست گرامی فرزندش حضرت حجة بن الحسن (عج) انجام خواهد شد و ما به استقبال همان روز می رویم. و همین انتظار و امید است که ضامن بقا و مایه ثبات ما است. بلی، انّ الله قد بعث رسوله (ص) لیقتل جمیع ملوک الدنیا!
بلی، این جمهوری اسلامی تجسمِ همان آرزوی (حکومت اسلامی) ملت ایران بود که بیش از هفتاد و اندی سال پیش در قالب شعار مقدس مشروطه مشروعه و بر اساس اسلامیت و حفظ جمیع تعلقات شیعی، از طرف شهید راه حق و حقیقت، آیت عظمای الهی، و فدایی عظیم الشان و الجلالِ جهان اسلام و افتخار تابناک عالم تشیع، مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری، اقتراح و به صورت متمم قانون اساسی سابق درآمد؛ متممی که در واقع اختیارات شاه را در کمترین حد خود قرار داده و فقط اسمی از شاه باقی گذارده بود.
با این تفاصیل، آن روز هم ملت ما عموما و یکپارچه (به استثنای ناچیزی از منافقین، فراماسون ها و اباحیّین) از آن استقبال کرد و برای تقویت آن جشن گرفت (کاش حالی بود و میسّر می شد شرحی را که در تجزیه و تحلیل متمم قانون اساسی سابق، در تاریخ 29 خرداد 1323 تحت عنوان «روز روشن» بدون اسم برای جلوگیری از تحرکات و تحریکاتی منتشر شده بود، عینا به اینجا منتقل می نمودم تا صفر بودن موقعیت شاه در متمم قانون اساسی مرحوم شهید نوری روشن شده و در توضیح اظهاراتم اثرات بیشتری بگذارد. فراموش نشود که در آن مواقع، اشغال متفقین به طول کشیده و آمریکا هم فرصت مناسبی برای بهره برداری یافته و در جهت انجام استعمار به سبک نوینش به تکاپو و استخدام هایی افتاده بود و از دربار شروع کرده بود. در چنین موقع حساسی بود که برای تنبه دادن شاه مخلوع به هیچ بودنش از لحاظ موقعیت در متمم قانون اساسی کشور، و پیشگیری از ریشه دواندن امریکای اشغالگر، آن مقاله را منتشر ساختم و دلم می خواهد آن مقاله، که در آن مواقع به نام «روز روشن» زبانزد همگان بود، برای بیداری معاصرین به شکل مناسب منتشر گردد که لااقل کمی به تاریخ خودشان آشنا شوند.) منافقین و ناپختگانی که امروز با اسلامیت جمهوری مخالفت می کنند، یا از ملت نیستند و یا ملت خود را نشناخته اند و خیالی خام در دماغشان می پرورانند؛ اگر آنها به قدر یک کودک دبستانی پیش و پس از مشروطیت اول، با تاریخ اجمالی ایران و اسلام و شیعه آشنا بودند، با کوبیدن آهن سرد، خود و ملتشان را به زحمت نمی انداختند.
شیخ حسین لنکرانی
به تاریخ یکشنبه اول ربیع الثانی، 1401 هجری قمری، مطابق 18 بهمن ماه 1359 هجری شمسی
متن سند
برای قضاوت تاریخ
انگلیس و ایران، لندن و تهران:
انگلستان ظالم از چندی به این طرف برای تحکیم سلاسلِ استعماری خود در مملکت ایران هر روز به رنگی در مقام دسیسه برآمده. تاریخ نمی نویسم که دور برویم.
انگلیس همین که از قرارداد وثوق الدوله خائن و کاکس در نتیجه جدیت ملت ایران نه تنها استفاده نکرد، بلکه موقعیت خطرناکی برای خود در ایران تهیه نمود و به قدری قضیه اهمیت پیدا کرد که مجبور شد این بهانه را از دست ایرانیان بگیرد؛ لذا کودتای خائنانه معروف سوم حوت ایجاد و به وسیله عمّال مخصوص خود که آنها را در راس کودتا نشانده بود اعلان الغای قرارداد غیر رسمی را انتشار داد؛ ولی حقیقت بینان همان روز ملتفت بودند که اولین دقیقه اعلان الغای، نخستین زمانی بود که عملا شروع به اجرای آن شد. از همان روز در لباس حق به جانب، با لطایف الحیلی که حتی بعضی از اشخاص مانوس به سیاست را هم شاید در اشتباه می انداخت، نقشه های کرزن (که مقصود از عقد قرارداد، اجرای آن بود) انجام می یافت، ولی لیاقتی که ایرانی در مقابل قرارداد بروز داده بود به انگلیس ها اجازه نمی داد خود را از پس پرده زیاد نشان بدهند.
این سیاست در جریان بود ولی قانون اساسی ایران بزرگترین مانع در مقابل تجاوزات اجانب و به انگستان مکار مهلت نمی داد که سیاست استعماری خود را به طور قانونی به ملت ایران تحمیل کند، مصمّم شد این مانع را رفع نماید. شروع به نیرنگی کرد که حقّا بهترین شاهکاری است که سیاستمداران لندن به کار زدند، منتهی چیزی که هست سوابق انگلستان و وضعیات فعلی دنیا و تجربیات ملت ایران نگذاشت با آن موفق شوند و آن، این بود که یک کلمه مقدس را که ابتدا و بالذات خیلی فریبنده و مهمترین ماسک سیاسی است، دست آویز قرارداده و به وسیله نوکرهای قدیمی خود یعنی همان هایی که دیروز سنگ قرارداد را به سینه زده و زیادتر از کاکس و هاواراد علاقه مند به اجرای آن بودند مشغول عملیات شد.
سبحان الله ، آنهایی که دیروز استقلال هم برای ایران نمی خواستند امروز یک مرتبه جمهوری طلب شده اند. این مطلب مسلم است که رژیم جمهوری، آزادی تام می دهد حتی در دیانت. در ممالکی که رژیم جمهوری حکم فرما است برخلاف رژیم مشروطه تبلیغات آزاد است، حتی برای سلطنت طلبان.
ولی در ایران از یک طرف، حرّیت دینی جامعه تهدید و درب مساجد بسته می شود و از طرفی نه تنها مخالفین، بلکه طرفداران حقیقی و جدی جمهوری ملی (یعنی آنهایی که در قضایا، فقط از نقطه نظر اجتماعی، وارد و حاضر نبودند موافقت خود را در همه جا مطابق دستورات صادره اجرا کنند) حق اظهار یک کلمه و اجازه بیان نظریه خود را ولو به کنایه نداشتند.
در ایران تبلیغات برای جمهوری مصنوعی یک مرتبه شروع و سیل خون بود که از جدول های جراید سرازیر شد و برای نیل به آزادی (!)، بلی آزادی برای فروش ایران. آزادی برای محو اسلام «که بزرگترین حربه مدافع در مقابل سیاست صلیبی است»، آزادی برای اختناق آزادی و تجدید استبداد، آزادی برای سلب امنیت و تجزیه مملکت؛ مقالات عجیب و غریب نوشته می شد.
اینها تمام برای نیل به آزادی بود. ولی چه آزادی؟!
جراید آزاد، ولی فقط برای ترویج جمهوری استعماری؛ مخابرات آزاد، ولی تنها برای نشر تلگرافات جعلی؛
نطق آزاد، ولی منحصرا برای کسانی که از طرف مقامات مخصوصه تعیین می شوند، مجامع آزاد ولی فقط برای همان افراد معدود مزدوری که به نام ملت ایران فریاد انقلاب مصنوعی می زدند.
عجبا، سانسور مطبوعات، حتی برای نطق وکلا و مذاکرات رسمی مجلس شورای ملی! تامین مسلوب، حتی در محوطه پارلمان.
هرگاه یک نفر از همه چیز می گذشت و حاضر می شد حقایق را بنویسد و وسیله رسمی برای نشر آن (از قبیل امتیاز جراید و مجلاتی که اتفاقا دچار قصاص قبل از جنایت نشده بودند) به دست می آورد، تازه مطابع تحت مراقب [ کذا] تامه پلیس های تامینات، و مطبعه[ ای] نبود که در هر ساعت لااقل چهار دفعه پلیس حروف آن را تفتیش و زیر و رو نکند.
خلاصه، تضییقات نه به اندازه[ ای] بود که قلم بتواند از عهده شرح هزار یک آن برآید.
اینها از این نقشه چه در نظر داشتند: تغییر قانون اساسی؟! اینها می خواستند به دست نوکرهای خود که به زور سر نیزه به نام وکالت به ملت تحمیل کرده اند، قانون اساسی را که با خون هزارها از ملت ایران به دست آمده پاره کنند. اینها می خواستند به وسیله مجلس غیر رسمی دوره پنجم یعنی همان مجلسی که جریان انتخابات آن هزارها مرتبه بدتر از دوره چهارم و انتخابی در بین نبود تا صحیح باشد یا غلط، و ملت یک قسمت مهم از اعضای آن را وکیل عادی هم نمی شناسد، تغییرات اساسی در رژیم مملکت بدهند. خلاصه انگلیس ها می خواستند قانون اساسی را از ما بگیرند.
چرا؟ زیرا که از بدو طلوع مشروطیت در ایران، تنها حافظ استقلال ایران، همان قانون اساسی بود. قانون اساسی بود که در مقابل «حملات مرتجعین» مقاومت نمود. قانون اساسی بود که محمدعلی میرزای مخلوع را که به خیال تصرف تاج و تخت به ایران معاودت کرده بود، منکوب و مخذول ساخت. قانون اساسی بود که در مقابل اولتیماتوم روسیه تزاری، مقاومت و اجرای «معاهده 1907» را تا ظهور جنگ بین المللی به تعویق انداخت. قانون اساسی بود که قرارداد وثوق الدوله خائن را لغو و آن ورقه ننگین را که در حکم سند فروش ایران به انگلیس بود پاره کرده و عاقد آن را آواره نمود. قانون اساسی است که به هیچ یک از سلاطین و دولت های مقتدر ایران اجازه نمی دهد بتواند در مقابل تطمیع، متجاوزین به ایران را به مقصد برساند و راه هرگونه خیانت به نام قانون را بر زمامداران ایران مسدود و حتی کوچکترین امتیاز به اراده شخصی حکومت های وقت ممکن نیست انجام بگیرد و بالاخره دولت انگلیس دید که قانون اساسی هوای پارلمان ایران را تغییر می دهد و آنچه را که می بافند طبعا پاره می شود. و عمّال انگلیس به نام وکالت نمی توانند مقاصد خود را اظهار و انجام دهند. به همین جهت سیاست انگلیس اقتضا نمود که به نام مقدس جمهوریّت، ملت ایران را از داشتن چنین قانونی محروم و بالنتیجه پس از تغییر و یا الغای قانون اساسی اختیارات را به یک نفر داده و ملت ایران را دچار اختناق، و مقاصد چندین ساله خود را به دست او اجرا کنند.
این توصیفات از قانون اساسی مستلزم این نیست که ما معتقد باشیم در همه جای آن عیبی و نقصی یافت نمی شود. خیر، چنین نیست. البته تغییر زمان مقتضی تجدید نظر در قوانین موضوعه بشری است، ولی خیلی فرق است بین این که این تجدید نظر به اراده ملت و بر وفق مصالح و مقتضیات جامعه و از نقطه نظر متفکرین وطن پرست علاقه مند به ایران برای ترقی و تعالی مملکت انجام بگیرد، یا این که بر حسب اراده یک دولت متجاوز مسلّم الخصومه ظالم به دست چند نفر بی وطن اجنبی پرست پولکی به زور سر نیزه به رغم اراده ملت فقط برای اجرای نقشه استعماری انجام یابد.
بلی ما در مقابل این نهضت خائنانه مجبوریم فعلا با نظر کلی طرفدار قانون اساسی باشیم و می دانیم این احساسات ملی طبعا و قهرا برخلاف میل واقعی ملت به نفع آل قاجار تمام می شود، ولی چه می شود کرد؟ آیا این مطلب اجازه می دهد که تسلیم دشمن خارجی شده و رویّه (مرگ خود، ضرر دیگری) را پیش بگیریم؟
خلاصه، پاس حرمت همان قانون اساسی و رعایت مقتضیات سیاست فعلی است که ما را از تعرض به مقام سلطنت باز می دارد، ولی این مطلب مُباین با اعتراف به حقایق تاریخی و اظهار تاثر از سلسله قاجار نیست. این مطلب ما را منع نمی کند از این که تصدیق نماییم که حقاً این طبقه لیاقت این مقام را نداشته و ندارند. و موافقیم با این که پادشاه ایران در نتیجه بی علاقه گی به مملکت و بی اعتنایی به مقدرات ملت خود را منفور کرده؛ ولی در عین حال نمی توانیم موافق باشیم که یک نفر خودسرانه بر حسب اراده شخصی خود به همراهی چند نفر بی مسلک بی علاقه، سیاست استعماری انگلیس را به نام مبارک جمهوری به ملت ایران تحمیل و آن وقت تنها به خفه کردن آنها اکتفا نکرده و مجبورشان کند با اظهار تشکر و امتنان، این سمّ قاتل را به عنوان شربت نافع خورده و اظهار تاثر هم نکنند.
چیز غریبی است، در ممالک دنیا ملت برای گرفتن جمهوری در مقابل دولت قیام و سال ها زحمت کشیده و فداکاری ها می کنند، تازه بسا شده که موفق به اخذ آن نمی شود و غالبا کارشکنی های امپراتوری انگلستان مسبّبِ عَقمِ این گونه نهضت های مقدس می گردد، ولی در مملکت ما قضیه معکوس و وارونه است.
به هرحال ممکن است ملت ایران با این صدا اگر از حلقوم های پاک خارج می شد مخالفت نمی کرد و شاید همصدا هم می شد، ولی با این قبیل هیاهو جدّا مخالف و به یک مشت بی عاطفه اجنبی پرست (چنانچه عصر شنبه دوم حمل ثابت کرد) اجازه نمی دهد خیالات خائنانه خود را به او تحمیل کنند.
عجب است این مرتجعین جمهوری طلب (!) که در زیر لوای ربّ النوع استبداد (سردار سپه) جمع شده اند، می خواهند به انتساب کلمه ارتجاع، مخالفین خود را هو کنند و غافلند از این که حقیقت نمی میرد و تاریخ قضاوت می کند.
آقایان متجدد! شما خودتان خوب می دانید که مخالفین اساسی و درهم شکننده خیالات خائنانه شما همان ملیّون و آزادی خواهان پاکدامن فداکاری هستند که همیشه میان انگلستان و خیالات او عائق بوده و جلوی حملات شما صف بسته اند.
این دست آزادی خواهی و ایران دوستی است که بر سینه شما می خورد؛ این روح ملیّت ایران قدیم است که محیط را بر شما به قدری تنگ و تاریک ساخته که از ترس احساسات تنفرآمیز ملت (با وجود این که حکومت با شما است و قدرت در دست شما است) مثل گربه دزد در جامعه زندگانی می کنید.
«بلی، همان قسمی که در تیپ شما چند نفری که زحمت ظاهر سازی و عوام فریبی را برای مثل امروز تحمل کرده اند داخل اند به الطبیعه در این طرف هم (یعنی جزو توده ملت) چند نفری که سابقه سیاسی خوشی ندارند (از هر نقطه نظر که شما بگویید) خود را موافق افکار ملی نشان داده و با جامعه همصدایی می کنند، ولی باید متوجه اساس امر شد این گونه مطالب (یا این قبیل معایب) که همیشه در تمام جریانات سیاسی وجود داشته، ربطی به اصل یک قضیه مهم حیاتی نخواهد داشت.»
آقایان! اگر در اصطلاح شما تیپ خائن، اگر در قاموس سیاست شرقی انگلیس تجدد و ارتجاع این قسم تعبیر می شود، ما با صدای بلند که به گوش ملل متمدنه عالَم برسد، فریاد می زنیم که ما ارتجاع را (بنا بر این تعبیر معکوس) افتخار خود دانسته و از این تجدد ننگین که مرتجعین به تمام معنی و کارکن های اجنبی و دشمنان آزادی و استقلال خود را به آن معرفی می کنند بیزار و متنفریم.
شما چه تصور می کنید؟! مگر نمی بینید که این تعابیر سفیهانه شما را جامعه با تمسخر و استهزا، و در عین حال با نفرت و غضب تلقی می کند؟ بلی ما می دانیم مطلب از چه قرار است؟ ما می دانیم کرزن چه نقشه کشیده ولی اشتباه است. ملت ایران پشت پرده را خوب می خواند. ملت ایران آن تعهداتی را که لُرد در چنته سیاسی خود به لندن برده قبل از آن که بر روی کاغذ بیاید تمام را خوانده و همان روز می دانست غیر از آن سه ماده ای که بعضی جرائد تهران (به جهت مخصوص) تازه آن را از روزنامه «اومانیته» فرانسه نقل کرده، مواد خیلی خطرناکتر دیگری هم هست که شاید هنوز مخبر اومانیته از آن مطلع نشده باشد .
عجب است که اینها مخالفین خود، یعنی ملت ایران را هو می کنند که متحرک به تحریک روس ها هستند. راستی (اگر این طور باشد) این چه جمهوریتی است که روسیه بالشویزم مخالف و انگلیس امپریالیزم مروّج آن است؟! ولی این آقایان عمدا اشتباه می کنند. این توده ملت است که فقط برای حفظ آزادی و استقلال وطن خود قیام کرده و با شما که واجد تمام قوای مادی هستید می جنگند. حالا اگر اتفاقاً یک دولت خارجی در یک سیاستی مخالف نباشد چه باید کرد؟
بلی ما نباید اجازه مداخله به هیچ دولت اجنبی در مقدرات مملکت خود بدهیم و نمی دهیم؛ ولی آیا اعتراض به این که چرا موافق با یک سیاستی نیستی اعتراض بر عدم مداخله او نیست؟
آقایان! مگر ملت ایران همان ملتی نیست که با قرارداد وثوق الدوله خائن موقعی مخالفت کرد که انگلیس فاتح، اطراف ایران را سدّ آهنین کشیده و قشون او از ایران عبور و تا تفلیس رفته بود و پلیس جنوب و نظامیان او در سراسر ایران بدون هیچ مانعی فعال مایشاء بودند. یعنی در آن موقع ایران بود و انگلیس؛ مشرق بود و انگلیس و بلکه دنیا بود و انگلیس.
آن روز که ملت ایران اقدام به آن امر محال (مخالفت با قرارداد) کرد و در مقابل تمام آن موانع و مخاطرات با شما و کرزن شما، شما و کاکس شما، شما و وثوق الدوله شما، شما و پول بانک شاهنشاهی شما، شما و سرنیزه دولت بریتانیای شما، با وجود فقدان تمام وسائل می جنگید، محرّک او که بود؟
تا چندی که ترکیه و روسیه و افغانستان و بعضی دول دیگر در ایران سفارتی نداشتند، سهل است حیات سیاسی خودشان هم کاملا در خطر و تقریبا هیچ بودند. اوائل ما خوب به خاطر داریم که همین شما در اوایل امر مخالفین قرارداد را به عنوان آشوب طلب، مفسده، مخلّ آسایش، در اواخر به عنوان سوسیالیست، بالشویک، کمونیست هو می کردید، حالا چشم خود را باز کنید. ببینید همان مفسدین پریروزی و کمونیست های دیروزی هستند که با جمهوری برای یک نفر! «رضاخان» امروزی شما مخالفت می کنند و به خواست خدا در هر صورت ولو به گذشتن از جان باشد به قیمت خون های پاک خود این امید شما را هم قطع خواهند کرد.
ملت ایران (مرتجع است یا متجدد) نه تنها با جمهوری که موجد آن سیاست استعماری لندنی ها باشد مخالف است، بلکه با استقلالی که دیپلماسی انگلیس برای او بخواهد (از قبیل استقلالی که کاکس در ماده اول قراداد وثوق الدوله اعتراف به آن کرده) مخالف بوده و خواهد بود.
این ملت لایق ایران است که با وجود تمام مخاطرات و موانع، عملا مخالفت خود را اظهار و نقشه چندین ساله انگلیس را که با خسارت و زحمات زیاد در پس هزارها پرده مخفی کرده بود، بر هم زده و به دنیا فهماند که این صدا از حلقوم او خارج نمی شود و نگذاشت به نام او این سیاست اجرا گردد.
آقایان! شما خیانت بزرگی مرتکب شدید و اسم مقدس جمهوری را آلوده و موهون کردید. خوب است آن معدود ساده لوح بی غرض که فریب این اهریمنان آدم نما، این شیاطین اجتماعی را خورده اند، بدانند شرکت در کاری کرده اند که در هر صورت انگلستان نتیجه را به نفع خود می داند ولی خیال خامی است.
ایرانی از چندی به این طرف توانسته است مصالح خود را تشخیص دهد و در هر موقع هر چه را به نفع خود بداند به رغم دشمنان داخلی و خارجی به یاری خدا انجام خواهد داد. مضحک تر از همه این است که گویا حریف هنوز ناامید نشده است و می خواهد از سر به دست کارکن های ملی نمای خود که سال های سال در لباس وجاهت برای مثل امروز ذخیره کرده شروع کند، غافل از این که همان نقشه قبل از این که به خاطر آقایان بیاید در قهوه خانه های تهران بین مردمان بیسواد عامی مطرح و راه نسخ و ابطال آن هم تعیین و تصمیم قطعی هم برای تخریب آن اتخاذ شده است.
ما از تهران رو را به طرف لندن کرده به ماکدونالد، رئیس الوزرای حکومت کارگری (!) انگلستان، می گوییم آیا هنوز آن موقع نرسیده است که سیاستمداران دربار لندن اعتراف کنند که باید رویه ظالمانه خود را در ایران تغییر دهند؟ آیا آن موقع نرسیده است که وزارت خارجه حکومت کارگری (!) انگلستان تصدیق کند که نقشه های «لرد کرزن» غیر عملی و ایران بازیچه دست آن نمی شود؟
و بالاخره آیا این نهضت عظیم ملی به دولت استعماری بریتانیا ثابت نکرد که باید از ایران صرفنظر کرده و سپر دیگری برای هند تهیه نماید؟
در خاتمه با صدای بلند فریاد می زنیم تنها اراده ملت است که مقدرات او را می تواند تعیین کند و با این صورت سازی ها هیچ کس حق ندارد اراده شخصی خود را به او تحمیل و آزادی او را سلب نماید.
ایران خانه ایرانی، و حاکم بر آن تنها اراده ملت ایران است.
ش. حسین لنکرانی
به تاریخ شنبه 8 رمضان 1342 مطابق 14 ثور 1303
پی نوشت ها:
1. ضمنا در 3 مارس 1924 میلادی برابر 12 اسفند 1302 یعنی در بحبوحه تبلیغات ایادی رضاخانی به نفع جمهوری مجلس کبیر ترکیه، خلافت عثمانی را مُلغی کرد و وزارت شریعت و اوقاف را منحل و تمام مدارس مذهبی را تحت وزارت ملی آموزش قرارداد (تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه، دکتر علی اصغر زرگر، ترجمه کاوه بیات، ص 123.) دولت عثمانی، به عنوان یک قدرت «اسلامی»، از سال ها پیش از جنگ جهانی اول، آماج کینه استعمار صلیبی قرار داشت و به همین علت مسلمانان بیدار در کشورهای مختلف اسلامی (با وجود انتقادهای زیادی که به عملکرد دولت عثمانی داشتند) تجزیه و فروپاشی آن را (در پی تجاوز قوای اشغالگر انگلیس و فرانسه و صهیونیسم، و به دست عناصر سکولار) حادثه ای مثبت برای اسلام و مسلمین تلقی نمی کردند. از این رو، همزمانی این اقدامات در ترکیه با تبلیغات جمهوری خواهی توسط عناصر مظنون به وابستگی به بریتانیا (رضاخان و هوادارن او) در ایران، زنگ خطر را برای روحانیت مبارز و رجال سیاسی مستقل و وطن خواه کشورمان (و در راس آنان، شهید مدرس) به صدا درآورد و به قیام بر ضد جمهوری خواهی مصنوعی واداشت.
2. ر.ک، تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج دوم: مقدمات تغییر سلطنت، چاپ چهارم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1359، ص 486 به بعد.
3. دیدگاه ها و انقلاب اسلامی ایران، مجموعه مقالات، به اهتمام باقری بیدهندی، نشر روح، قم 1359.