دلایل سلطه جویی چیست؟ چه عواملی باعث می شود تا اشخاص سلطه جو بشوند؟
اولین دلیل سلطه جویی:
بشر عقیده دارد که رستگاری در اعتماد به دیگران است و برای حمایت از خویش به خودش تکیه نمی کند. در عین حال انسان امروزی صد در صد به دیگران اعتماد ندارد و در ضمن حمایت از خویش، به دیگران خیانت می کند. گویی وی بر گرده ی آن ها سوار است و بر دیگران فرمانروایی دارد و سعی می کند در عین حال آن ها را به حرکت وادار کند، یا به عبارت دیگر وی سرنشین صندلی عقب اتومبیل است که خود رانندگی نمی کند ولی به جای راندن وسیله ی نقلیه، راننده را به حرکت وادار می کند.
دومین دلیل سلطه جویی:
ما تصور می کنیم که هرچه کامل تر و بی عیب تر جلوه کنیم مردم بیشتر ما را دوست خواهند داشت. اما عکس این مطلب بیشتر صادق است. هرچه بیشتر حاضر شویم نقاط ضعف خود را به عنوان یک انسان بپذیریم بیشتر دوست داشتنی می شویم.
سومین دلیل سلطه جویی:
از آن جا که نمی توان آن چه را حاکم بر اتفاقات و حوادث است کنترل کرد، فرد هیچ گونه قدرت کنترل کننده ای بر حوادث ندارد. بیمار با توجه به غیر قابل پیش بینی بودن زندگی ناامید می شود و به این اعتقاد می رسد که نمی تواند در حوادثی که برایش رخ می دهند، تأثیری بر جای بگذارد. ناچار خود را دربست به صورت اجسام درمی آورد. به این جهت انسان سلطه جوی منفی به گردابی می افتد که ناتوانی و بیچارگی اش را تشدید می کند. از نظر انسان عادی ممکن است چنین تصوری ایجاد شود که سلطه جوی منفی به طور اتوماتیک به صورت قربانی سلطه جوی مثبت درمی آید. در حالی که چنین نیست. این یکی از حیله های رذیلانه ی سلطه جوی منفی است. از طرف دیگر سلطه جوی مثبت سایر مردم را به صورت «قربانیان» خود درآورده، از ناتوانی آنان بهره برداری می کند و به طور آشکار از کنترل آن ها خشنود می شود.
یک انسان سلطه جوی واقعاً مثبت ممکن است با بیان ساده فریاد بکشد: «آن چه من می گویم انجام بده و چیزی هم نپرس.» نمونه ی این را در داد و ستد می توان یافت: «پنجاه و یک درصد موجودی مال من است و چون من می خواهم باید آن ها این یونیفورم را بپوشند.» حتی در آموزش و پرورش هم این حیله ها رخنه کرده است. بنیانگذار کالجی که یک وقت در آن تدریس می کردم همیشه می گفت: «من ترجیح می دهم که رنگ ساختمان ها آبی باشد؛ زیرا این رنگی است که دوست دارم.»
چهارمین دلیل سلطه جویی:
دلیل دیگر سلطه جویی را در افرادی با مشکل اسکیزوفرنی می بینیم که از داشتن ارتباط متقابل نزدیک با دیگران وحشت دارند و از این گونه ارتباطات پرهیز می کنند. در بعضی موارد افراد برای تنظیم عواطف خود به بازی هایی متوسل می شوند و در نتیجه از صمیمی شدن دوری می کنند.
پنجمین دلیل سلطه جویی:
هر یک از ما در مراحل مختلف رشد و نمو، فرضیه های غیرمنطقی زیادی یاد می گیریم مانند مورد تأیید قرار گرفتن از طرف دیگران که از احتیاجات اساسی هر فرد است. سلطه جوی منفی کسی است که نمی خواهد مورد اعتماد دیگران باشد و شرافتمندانه زندگی کند، بلکه در عوض سعی می کند همه را تأیید و راضی کند زیرا زندگی خود را بر این فرضیه ی غلط بنا نهاده است که دیگران را خوشحال کند.
ششمین دلیل سلطه جویی:
یک همسرِ سلطه جو، تمام هستی خود را صرف مبارزه برای مسئول نشان دادن شوهر دیکتاتورش در مقابل زندگی خود می کند. این تا حدی در مورد همه ی افراد متأهل صدق می کند، ولی الگوهای رفتاری هر کس متفاوت است. هنگامی که زن به شوهرش می گوید: «مرا بزن»، در واقع به بازی می پردازد تا شوهر او را بهتر بشناسد. پس از آن که زن شوهرش را ترغیب کرد به او لگد بزند، سعی می کند شوهرش را قانع کند که به خاطر انجام این عمل آدم پستی است.
روزی زن تقریباً جذاب و جوانی که 25 سال سن داشت با موهای بلوند متمایل به سفید و خوش اندام در دفتر کارم نشسته بود. وی امیدوار بود که بتواند خود را یک «دختر خوب» جلوه بدهد؛ زیرا دائماً با مردانی که با او به خشونت رفتار کرده اند و نسبت به او حرکات ناروایی روا داشته اند، در ستیز بوده است. معهذا، از داستانی که تعریف کرد دریافتم که وی طبق یک عادت همواره مردان را با نوعی «اسیربازی» آزار می داده است، لیکن آن چه واقعاً در این زن دیدم عشوه گری دائم در زندگی و مخالفت در مقابل مردانی بود که به دام می افتادند. وی البته انکار می کرد که خصوصیت آزارگری دارد. او در مواجهه با همه ی مردم پیروز بود و در استفاده از حیله های خود هیچ وقت شکست نمی خورد.
منبع مقاله : قاضی، قاسم؛ (1387) سلطه جویی: از سلطه جویی تا خویشتن سازی، تهران: نشر قطره