دیدگاه های متعددی درباره ی ازدواج وجود دارند که گاهی با یکدیگر اختلافاتی دارند. بی شک شما هم در مورد ازدواج نظراتی دارید و حالا موقع مناسبی برای شناخت این نظرات است. به همین جهت کار را با یک «آزمون ازدواج» شروع می کنیم. به هر یک از هفده سؤال زیر با علائم «ص» به عنوان صحیح و «غ» به عنوان غلط پاسخ دهید. به آزمون جواب بدهید و ملاحظه کنید درباره ی ازدواج چه احساسی دارید، سپس نظریات روان شناس را بخوانید، ممکن است دلتان بخواهد قبل از آن که به خودتان نمره بدهید، بعضی از پاسخ ها را عوض کنید.
1- عشق یک احساس مفرد است که شما آن را نسبت به کسی یا دارید یا ندارید.
2- در روابط زناشویی، کودکانه رفتار کردن عاقلانه نیست.
3- عشاق نمی توانند با هم دوست باشند.
4- در ازدواج، حسادت خیلی خطرناک است.
5- ازدواج آمیزش دو انسان است که به صورت یک انسان «واحد» درمی آیند.
6- بهترین راه عشق ورزیدن در ازدواج این است که احتیاجات خودتان را تابع احساسات همسرتان بنمایید.
7- زن باید بداند که پس از ازدواج شوهر نوعی «مالکیت» نسبت به او دارد.
8- زن و شوهر باید به یکدیگر اجازه بدهند که در صورت لزوم از دیگری استفاده کند یا او را استثمار نمایند.
9- زن می بایست به کلیه ی تقاضاهای جنسی شوهرش هر موقع که او بخواهد، پاسخ مثبت بدهد.
10- خشم نقطه ی مقابل عشق است، بنابراین یک رابطه ی عاشقانه هرگز نباید با خشم توأم باشد.
11- انتقاد کردن از عصبانی شدن بهتر است.
12- برای توجیه احساسات به عقل نیاز است.
13- از آزرده کردن احساسات دیگری در مناقشات ازدواج باید به هر قیمت که شده احتراز کرد.
14- اگر زن و شوهر آن قدر فهمیده باشند که دلایل را درک کنند، دیگر نزاع های خانوادگی ضرورت پیدا نمی کند.
15- مردم باید بر عواطف خودشان تسلط داشته باشند، «کنترل خودشان را از دست ندهند» و داد و فریاد به راه نیندازند.
16- زن و شوهر باید در روابط خانوادگی از گریه کردن اجتناب کنند.
17-کسانی که واقعاً یکدیگر را دوست دارند نباید دعوا کنند. عشق بر همه چیز غلبه می کند.
زن و شوهر رابطه ی قانونی و صمیمانه با یکدیگر دارند. در هر گونه ارتباطی به این نزدیکی، ناگزیر قوی ترین احساسات باید مورد توجه قرار گیرند و شدیدترین احساسات را عشق و تنفر تشکیل می دهند.
یک بار دیگر جمله های بالا را بخوانید، همه ی این جمله ها غلط هستند.
عشق سلطه جویانه در برابر عشق خویشتن ساز چگونه بروز می کند؟
عشق صورت های متعددی دارد. در زیر به نحوه ی استفاده از هر یک از انواع عشق در ازدواج، اشاره می کنیم.
محبت:
منظور از محبت یک نوع دسوزی یا علاقه ی غیرمشروط نظیر محبت والدین به فرزندان است. خطر این است که والدین گاهی احساس می کنند که «مالک» فرزندان شان هستند و در این صورت محبت به تملک گرایش پیدا می کند. این اصل در ازدواج هم صادق است. در ازدواج هیچ یک از طرفین در واقع مالک دیگری نیست. حتی سوگند خوردن های ابتدای ازدواج هم در افکار مردم تغییر کرده است. روزگاری زوج جوان را قسم می دادند که «به یکدیگر عشق بورزند و از یکدیگر اطاعت کنند.» این قاعده هم اکنون به «عشق بورزید و نوازش کنید» تغییر کرده است.
دوستی:
اگر عشق بر اساس مساوات طرفین استوار باشد، دوستی بر پایه ی اصل ستایش کردن ارزش و استعداد دیگری متکی است. لیکن هرگاه بخواهیم به جای ستایش کردن دوست از او سوء استفاده یا او را «استثمار» کنیم، دوستی به صورت سلطه جویانه ظاهر می شود.
عشق رمانتیک:
عشق رمانتیک عشقی است که کنجکاوی، جسارت، انحصارطلبی و خواهش های جنسی را شامل می شود. عشق رمانتیک به سادگی به سلطه جویی منتهی می شود و ما آن را به «فریبندگی» تعبیر می کنیم. فریفتن یعنی استفاده از بدن و جسم زن بدون ستایش خصوصیات روحی وی.
همدلی:
همدلی یک نوع عشق خیرخواهانه و نوع پرستانه است. همدل عمیقاً نسبت به دیگری، به عنوان یک انسان بی مانند، توجه دارد. گاهی همدلی را خیرخواهی یا شفقت می گویند.
عشق به خود:
عشق به خود نوعی توانایی نسبت به پذیرش قدرت یا ضعف خود است. هرگاه کسی از خودش به عنوان وسیله یا یک شیء، به جای یک انسان مورد احترام استفاده کند، عشق به خود را به مرحله ی سلطه جویی سوق داده است. در قلمرو امور جنسی این حالت را فاحشگی، یعنی تسلیم جسم بدون قایل شدن احترام برای آن، می خوانند.
چگونه می توان عشق واقعی را از عشق دروغین تشخیص داد؟
هرگاه کسی را به صورت عشق واقعی دوست داشته باشیم، او را به صورت تحسین آمیز و احترام آمیز دوست داریم. ما او را به عنوان یک هدف دوست داریم یا به عنوان یک «وجود» به او عشق می ورزیم. ولی اگر کسی را به صورت دروغی دوست بداریم، او را استثمار کرده ایم و تحت سلطه جویی قرار داده ایم. عاشق واقعی مداخله گر و پر توقع نیست بلکه می تواند از مصاحبت دیگری همان طور که هست، خوشحال شود. عاشق دروغین بیشتر شبیه قصاب، سنگ تراش شکل دهنده ی سنگ یا فاتحی است که خواستار تسلیم بدون شرط دیگری است.
ما معمولاً خشم و نفرت را نقطه ی مقابل عشق می دانیم. در رابطه ی زن و شوهری مسئله ی پرخاشگری یک امر مداوم است. به همین دلیل می خواهم برای این اصطلاحات معانی روشن تری پیشنهاد کنم.
دشمنی:
یک رفتار منفی و ویرانگر است. دشمنی احساس نیست بلکه یک رویه ی فکری است که باعث قطع ارتباط می شود. در زناشویی دشمنی به صورت نگاه های آلوده یا «رفتار سرد» یا طعنه و کنایه ظاهر می شود. دشمنی به ندرت ممکن است راهنمای یک تماس خوب باشد.
خشم:
خشم یک احساس با ارزش و یک روش اطمینان بخش برای برقراری ارتباط است. خشم یک احساس همدردی است. از آن جا که خشم با دلسوزی آمیخته است، موجب اتحاد افراد می شود. هدف خشم ویران کردن ارتباط نیست بلکه شکستن سدی است که راه برقراری تماس با #96@
دیگری را بسته است.
رنجش:
یک نوع تقاضای توأم با دشمنی است که انسان از دیگری دارد و مایل است در او احساس گناه به وجود آورد. به عنوان مثال فرد می گوید: «من نمی توانم بفهمم چرا وقتی که به خانه می رسم غذا حاضر نیست.» یا «اگر واقعاً دوست داشتی، حاضر نمی شدی تعطیلات آخر هفته را بدون من فوتبال بازی کنی.»
گناه:
یک احساس منفی نسبت به خود به دلیل انجام دادن کار غلط است. در حقیقت هرچه انسان بیشتر تقدس کند، احساس گناه بیشتر در وجودش جوانه می زند. هرچه بیشتر از خطاهای تان اطلاع داشته باشید، بیشتر می دانید که چگونه می توان خطاهای دیگری مرتکب شد.
آزردگی:
نود درصد آزردگی خاطر در واقع کینه جویی است. به این جهت، هرگاه کسی بگوید: «خیلی احساس آزردگی می کنم»، اغلب احساس آزردگی نمی کند بلکه احساس انتقام می کند. زنی که می گوید به خاطر غفلت شوهرش از سالگرد ازدواج آزرده خاطر است در واقع آزرده نیست، بلکه به خاطر این فراموشکاری، از دست شوهرش عصبانی شده است. این البته به آن معنی نیست که همه ی آزردگی ها کینه جویی است زیرا، گاهی اوقات به طور طبیعی احساس اندوه و غم می کنیم. در عین حال، لازم است آزردگی خودمان را دقیقاً آزمایش کنیم که آیا ماهیت آن کینه جویی است یا خیر؛ مثلاً زن می گوید: «وقتی می بینیم که به هیچ یک از افراد فامیل من توجهی نداری خیلی ازرده می شوم.» این جمله معمولاً به این معنی است که: «از این که فامیل مرا دوست نداری اوقاتم تلخ است.»
لازم است تصریح کنم حمله هنگامی صورت می گیرد که هدف مقابل عمیقاً آزرده شده باشد. درک این نکته حایز کمال اهمیت است. به عنوان مثال:
زن:
واقعاً دارد حوصله ام سر می رود. تو برای اداره ی منزل پول کافی به من نمی دهی.
مرد:
از لحن صدایت چنین به نظر می رسد که بیش از آن که عصبانی باشی، رنجیده ای.
زن:
درست است، چون نمی توانم آن طور که باید لباس بپوشم، برای همین عمیقاً آزرده ام.
در مثال فوق اهمیت شناخت آزردگی خاطر در بیان گوینده، هنگامی نشان داده می شود که خودش فقط ممکن است نسبت به خشم خودآگاهی داشته باشد.
تنفر:
دشمنی است که به تدریج ریشه دار می شود و جنبه ی خودویرانگری دارد. متنفر بودن از یک نفر، یعنی مجبورکردن خود برای صرف انرژی که از نظر اقتصادی اسراف نامیده می شود. تنفر را باید به خشمی که به برقراری تماس منجر می شود، تبدیل کرد. اگر تنفر ابراز نشود، قادر است در خود شخص بیماری ایجاد کند.
انتقاد گری:
عملی منفی است که می تواند با آشکارسازی احساسات همراه یا از آن برکنار باشد. از نظر روان شناسی چون این عمل ممکن است با ترس توأم باشد، امکان رهاکردن عواطف از آن، وجود ندارد. در این صورت جنبه ی سلطه جویی به خود می گیرد زیرا با سر سوزن به شخص دیگر حمله #98@
می کند، بدون این که بگذارد و این درد را احساس کند. اگر انتقاد گری با احساسات اظهار شود، به برقراری تماس منجرمی گردد.
انزواطلبی:
انسان می تواند از نظر مادی خود را از رابطه ها کنار بکشد یا این کناره گیری را از طریق اخم کردن یا سکوت ظاهر کند. به طوری که قبلاً گفتیم انزواطلبی از تماس برای یک مدت معین ممکن است کاری عاقلانه باشد، ولی خودداری کردن از برقراری تماس در اوج مناقشات ازدواج روشی است برای کنترل کردن اوضاع و رها کردن آن به اختیار دیگری.
بی تفاوتی:
یعنی آدم نسبت به دیگری هیچ گونه احساس مثبت یا منفی نداشته باشد. این حالت خیلی اهمیت دارد زیرا بی تفاوتی، یعنی فقدان توجه، در رابطه ی ازدواج بی اندازه نقش تعیین کننده دارد. تا وقتی که دشمنی، تنفر یا خشم وجود داشته باشد هنوز نسبت به دیگری احساساتی وجود دارد و رابطه نمرده است. هرگاه فقط بی تفاوتی وجود داشته باشد، آن وقت است که رابطه مرده است.
اختلافات زن و شوهر چه ارتباطی با سلطه گری آن ها دارد؟
در ازدواج، تعارض به منزله ی وجود احساسات منفی بین دو نفر می باشد که به خاطر تنوع نیازها یا هدف های آن ها ایجاد می شود. به نظر ما تعارض نه تنها بد نیست بلکه امری لازم است و می تواند سازنده باشد. تعارض بر منطقِ صرفِ متکی نیست بلکه به نحوه ی آشکار کردن احساسات بستگی دارد. انسان خویشتن ساز به تفاوت های همسرش، همانند دانشمند اخلاقی می نگرد که درصدد کشف علل است. در واقع انسان خویشتن ساز از تعارض استقبال می کند.
ازدواج سالم ازدواجی است که گاه و بی گاه به دعواها و تعارض های سازنده منتهی می شود. چنین ازدواجی حاصل یک ارتباط سازنده برای رفع تعارض و رشد ناشی از آن است. عشق به معنی فقدان دعوا نیست. افرادی که به یکدیگر عشق می ورزند و به هم نزدیک هستند گاه و بی گاه لازم است با هم دعوا کند. بسیاری از افراد به غلط به این نتیجه رسیده اند که در رابطه ی زناشویی از اظهار احساسات عمیق خودشان احتراز نمایند.
در زیر به یک نوع مشاجره به روش سلطه جویی اشاره می کنیم:
زن:
فکر می کنم باز در تعطیلات آخر هفته به شمال خواهی رفت (پیشدواری).
شوهر:
فکر می کنم تو هم مثل همیشه رنج خواهی کشید.
زن:
خُب، من رفته رفته ناامید می شوم. انگار که ما اصلاً زن و شوهر نیستیم.
شوهر:
موافقم. تعجب می کنم چرا تا حالا با هم زندگی کرده ایم.
زن:
تو هیچ وقت به تنهاییِ من فکر نمی کنی و نمی دانی سرو کار داشتن دائمی با بچه ها چه قدر مشکل است.
شوهر:
و تو نمی دانی که من با چه شدتی کار می کنم تا بتوانم این منزل گران قیمت را برای تو حفظ کنم و تمام تقاضاهای لعنتی تو را برآورده کنم.
زن:
بسیار خُب، از این به بعد من می روم کار می کنم. تو در خانه بمان و از بچه ها مراقبت کن. یا می توانیم یک نفر را برای پرستاری بچه ها پیدا کنیم.
شوهر:
مزخرف نگو، تو کار کردن بلد نیستی. تو به هیچ وجه نمی توانی پول در آوری. موقعی که ناچار شویم مالیات بپردازیم بیشتر گرفتار خواهیم شد. (در این جا شوهر به ارزش همسرش اقرار می کند.)
راه حل ها:
از دو قطبی بودن مشاجره آگاه شوید:
همواره در بحث دو طرز فکر معقول وجود دارد و این طرز فکرها در وجود ما و دیگری نهفته است. یکی از راه های آگاهی از دو قطبی بودن بحث، ارائه ی طرز فکر خودمان به صریح ترین وجه ممکن و گوش دادن به دیگری برای عقایدش است. پس از آن باید قبل از ادامه ی بحث آن چه را دیگری گفته است، تکرار کرد. مثال:
شوهر:
لعنت بر این زندگی، من می دانم که ناراحتی تو به علت این است که من تعطیلات آخر هفته را به مأموریت می روم، ولی راه دیگری وجود ندارد.
زن:
اما هر وقت تعطیلات آخر هفته می آید همین وضع وجود دارد. تو همیشه می توانی علاوه بر ماندن در خانه با من و بچه ها کار دیگری پیدا کنی. #101@
من دلم تنگ می شود.
شوهر:
می دانم که احساس ناراحتی و تنهایی می کنی، مثل این که من همه ی تعطیلات آخر هفته را در خانه نیستم.
زن:
من می فهمم که اگر بخواهیم وضع ما خوب شود، ناچاری همه ی تعطیلات آخر هفته را در خانه نباشی.
در این تبادل نظرها، زن و شوهر هر دو احساسات منفی خودشان را اظهار می کنند.
برای تأیید نظرات خودتان شواهدی ارائه دهید و احساسات خودتان را تا حد امکان مستقیماً اظهار کنید:
اجازه ندهید ترس از عواطف، شما را از آشکار کردن آن باز دارد.
زن:
می دانم عاشق من هستی، ولی لعنت بر این شانس، تو به درستی نمی دانی چه قدر حوصله ام سر رفته. دو هفته قبل چهار شب به اضافه ی تعطیلات آخر هفته را به مسافرت رفتی و این هتفه هم سه شب و تعطیلات آخر هفته را به مسافرت می روی.
شوهر:
ولی تو چرا قدردانی نمی کنی ماه گذشته ما 900 هزار تومان مقروض بودیم و این ماه 500 هزار تومان پس انداز داریم، زیرا وقت پیدا کرده ام از این جا خارج شوم و کاری پیدا کنم.
در این جا هر دو نفر برای تأیید عقاید خودشان شواهدی ارائه می دهند. هیچ یک از آن ها از آشکار کردن احساساتش همراه با ارائه ی شواهد وحشتی ندارد.
تفاوت ها را قبول کنید:
عقاید شخص دیگر را به طور جدی بپذیرید و کوشش کنید با آن ها سازگار شوید و خود را با آن ها منطبق کنید. به این ترتیب می توانید بدانید چه اندازه باید عقاید شخص دیگر را پذیرفت، کدام موضوع را باید رد و کدام قسمت را باید تا اندازه ای قبول کرد. به استقبال فرصت های نیکو برای توسعه ی دانش خود بروید و آن ها را با فرضیات پوسیده ی گذشته معاوضه کنید.
زن:
من قدر پول را می دانم و به تفاوت این ماه با آن ماه هم توجه دارم. ولی آیا نمی توانیم مدت دوری تو را در خارج از منزل محدود کنیم و در عین حال پس انداز هم داشته باشیم؟
شوهر:
بسیار خُب، فکر می کنم بشود این کار را با دور ماندن دو شب در هفته و گاه گاهی مسافرت در اواخر هفته، انجام داد.
- اگر فکر می کنی این کار مشکلات را حل می کند من قبول دارم.
می بینید که در نتیجه ی آشکارسازی احساسات، پیشرفت حاصل می شود.
تفاوت های فردی را ستایش کنید:
باید به عقاید، سلیقه ها و مسئولیت های نفر دیگر احترام گذاشت. از هیجان و گرمی ناشی از تفاوت های افراد استقبال کنید.
زن:
به هر صورت، خوشحالم که این حرف را گفتم. گر نمی گفتم هیچ تغییری رخ نمی داد.
این موضوع ارزش آشکار سازی تعارض را نشان می دهد.
شکست در آشکار سازی احساسات و ابراز عقاید به طور شفاهی، انسان را مجبور می کند تا به بی رحمی، حیوان صفتی، فرار و سایر اختلافات روی آورد. اگر از درون احساس تنش می کنید، بهتر است داد بکشید و فریاد راه بیندازید تا احساسات شما تسکین پیدا کند.
شوهر:
خُب، خوشحالم که گله کردی. حالا نسبت به تو احساسات بهتری دارم. موقعی که آب کثیف به اندازه ی کافی رفت، رفته فته آب تمیز می آید.
زن:
حالا هر دو نفر می توانیم برویم بخوابیم.
مبادله ی احساسات به زمان احتیاج دارد. «هرگز اجازه ندهید خورشید در وجود عصبانی شما غروب کند.»
اگر احساسات آشکار نشوند به تشویش و تعارض داخلی منتهی می گردند. یک بحث خوب و تمام شده از یک قرص خواب آور، خیلی بهتر است.
اگر بتوانیم باور کنیم که احساسات ما زبان حال طبیعی و پر ارزش وجود خود ما است، در آن صورت می توانیم یاد بگیریم که چگونه همه ی احساسات اعم از منفی و دشمنانه و احساسات مثبت را آشکار کنیم. موقعی که احساسات منفی آشکار شوند موجب می گردند تا احساسات مثبت به قسمت خودآگاه ذهن بیایند. به عبارت دیگر آشکار کردن احساسات منفی یا احساسات ناراحت کننده برای برقراری روابط خویشتن سازانه در ازدواج، ضرورت دارد.
ممکن است بشود روی شوهر به وسیله ی احساس غرور، خودخواهی، شأن اجتماعی یا قضاوت صحیحش سلطه جویی کرد، ولی این گونه حقه بازی های ذهنی به سادگی کشف می شود و او خواهد رنجید.
شیوه های نزاع ویرانگر
1- عذرخواهی پیش از موقع.
2- امتناع از مبادرت جدی در دعوا.
3- خودداری، طفره رفتن «پابه پا شدن»، گریختن، به خواب رفتن، استفاده از «حربه ی سکوت».
4- استفاده از اطلاعات محرمانه ای که زن و شوهر از یکدیگر دارند و از آن به طور غیرمنصفانه برای تحقیر یکدیگر استفاده می کنند.
5- واکنش زنجیری. دنبال بهانه گشتن و توسل جستن به موضوع های نامربوط برای غول نشان دادن حمله.
6- موافقت کاذب. تظاهر به موافقت، برای برقراری صلح آنی، ولی ایجاد شک و تردید، تحقیر مخفیانه، رنجش و زیر لب بدگویی کردن.
7- حمله ی غیرمستقیم. علیه یک نفر، یک عقیده، یک فعالیت و ارزش یا هدفی که همسرتان دوست دارد یا از آن طرفداری می کند.
8- دو دوزه بازی کردن. ایجاد انتظارات در عین حال عدم مساعی برای برآورده ساختن آن و سرزنش کردن به جای پاداش دادن.
9- تجزیه و تحلیل منش. تشریح احساسات طرف مقابل.
10- تقاضای بیشتر. برای انسان «نظر تنگ» هیچ وقت، هیچ چیز کافی نیست.
11- مضایقه کردن محبت، تأیید، قدرشناسی، وسایل مادی، مزایا و هر چیزی که موجب خرسندی شود یا زندگی را برای شخص دیگر آسان تر کند.
12- از پشت خنجر زدن و عمداً ناامنی عاطفی، دلواپسی یا اندوه ایجاد و تشدید کردن، نگاه داشتن همسر بر لبه ی پرتگاه و ترساندن او.
13- نقش یک بی غیرت را بازی کردن که نه فقط ناتوانی در دفاع از همسر را ندارد بلکه دیگران را تشویق می کند به او حمله کنند.
شیوه های نزاع سازنده
1- دعواهای پیش بینی شده در مواقع معین برای احتراز از ناراحت شدن و اشک ریختن. وقت زیاد برای روبه رو شدن با احساسات خود و همسرتان بگذارید.
2- هر یک از طرفین احساسات مثبت و منفی خود را آشکار می کند.
3- هر یک از طرفین با بیان خودش به سخنان دیگری پاسخ می دهد تا مطمئن شود که طرف آن را درک کرده است.
4- به استقبال ارزشیابی «بازخورد» دیگران از رفتارتان بروید. منظور این است که ارزشیابی های مربوط به خودتان را قبل از قبول یا رد آن ها «مزه مزه» کنید.
5- دعوا را به وضوح روشن کنید و بدانید درباره ی چیست.
6- کشف کنید که آیا دو موقعیت، همان طور که با یکدیگر برخورد دارند، با هم متفاوت هم هستند یا خیر.
7- هر یک از طرفین، مناطق خارج از حوزه ی آسیب پذیری خودش را مشخص می کند.
8- میزان عمق احساسات و سهم خود را در دعوا تعیین کنید. این موضوع به هر یک از طرفین کمک می کند تا بداند چه اندازه باید تسلیم شود.
9- پیشنهادهای انتقادی اصلاح کننده بدهید- یعنی هر دو نفر باید برای بهبود دیگری پیشنهاد مثبت ارائه دهند.
10- تصمیم بگیرید که برای رفع مشکل چگونه هر یک می تواند به دیگری کمک کند.
11- از کوره در نروید و اجازه بدهید تا هیجان تان قدری فروکش کند.
12- امتیازهای یادگیری حاصل از دعوا در مقابل زخم ها را از راه مقایسه محاسبه کنید. برنده کسی است که بیش از آن که رنجیده خاطر شود، به یادگیری اش اضافه شده است.
13- قبل از شروع کردن دعوا کمی فکر کنید و بعد از خرده گیری ها، بهانه ها و کدورت ها عقایدتان را با هم مقایسه کنید.
14- تعیین یک روز برای دعوا، یک مهلت متارکه و زمانی هم برای صلح بدون دعوا. این موضوع اوضاع و احوالی را فراهم می کند تا از تماس گرم جسمانی و روابط خوب جنسی با ظرافت و لذایذ آن بتوانید بهره مند شوید.
15- همیشه برای دعوای بعدی آماده باشید. دعواهای دوستانه کم و بیش مداوم است و اگر این دعواها مورد قبول و منتظره باشد، کیفیت دعوا کمتر خصومت آمیز می شود، طول دعواها کوتاه تر می گردد، ناراحتی کمتر می شود و امکانات آموختن چیزهای جدید، بیشتر می شود.
منبع مقاله : قاضی، قاسم؛ (1387) سلطه جویی: از سلطه جویی تا خویشتن سازی، تهران: نشر قطره