گزاره اول- میراث قیام مشروطیت (2)
عالم مجاهد، شیخ فضل ا...نوری چرا بردار رفت؟!
مقدمه
عالم ربانی، فقیه شهید آیت ا... حاج شیخ فضل ا... نوری، از رهبران اصلی قیام ضد استبدادی مشروطه در ایران بود که پس از مدتی بعلت کشف جریانات روشنفکری انگلیسی و خط انحراف، با دقت و صلابت فوق العاده ای به افشاگری آنان و شفاف سازی جریان غربگرا و وابسته پرداخت و عاقبت نیز جان خود را برسر این مقاومت هوشیارانه گذارد. شیخ شهید در آن واحد باید در دو جبهه ضد استبداد و ضد استعمارمی جنگید و از آنجا که مواضع حاج شیخ، سرفصل درخشانی از مبارزات انقلابی صدر مشروطه و پیشبینی انحراف جنبش بسوی استبداد جدید بود، و از طرفی وی از آن تاریخ تا هم اینک، همچنان آماج حملات کور جریانات وابسته بوده است مناسب دیدیم که فرازهائی از اندیشه و رفتار سیاسی شیخ شهید را باردیگر، یاد آوری کرده و برجسته نمائیم. این بحث را با نقل دو تعبیر بیادماندنی راجع به شیخ شهید آغازمی کنیم که نخستین آن از عالم مجاهد مرحوم آیت ا... طالقانی در مقدمه اش بر کتاب "تنبیه الامه مرحوم آیت ا... نائینی" است که:
«پس از تشکیل مجلس، طرفداران استبداد، کرسی های مجلس را پر کردند و انگشت بیگانگان نمایان شد. کشته شدن مرحوم آقا شیخ فضل ا... نوری، بدون محاکمه و بدست یک فرد ارمنی، لکه ننگی درتاریخ مشروطیت نهاد.»
نمونه دوم، تحلیل زنده یاد جلال آل احمد در کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران » (ج 2 - ص 402)است که:
«من نعش آن بزرگوار - شیخ شهید - را برسردار، همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلاءغربزدگی پس از ویست سال کشمکش بربام سرای این مملکت افراشته شد.»
1- ضرورت حاکمیت قانون
شیخ در رساله افشاگر "تذکرة الفاضل وارشادالجاهل" که بقصد بدعت زدایی و مبارزه باانحراف قیام مشروطه نوشته شد و با روایت شریفه "هرگاه بدعتها آشکار شود، برآگاهان است که علم خویش اظهار کنندوالا لعنت خدا بر آنان رواست "، آغاز شده، به ضرورت حاکمیت قانون در جامعه اشاره می کند اما تاکیدمی ورزد که این قانون، درجامعه اسلامی، جز قانون اسلام نمی تواند باشد و سپس از جهل و عوامگری توده ملت، گلایه می کند:
«حفظ نظام، محتاج به قانون است و هر ملتی که تحت قانون داخل شدند و بر طبق آن عمل نمودند،امور آنان باستعداد قانونشان منظم شد ولی بهترین قوانین، قانون الهی است و این مطلب از برای مسلمانان، محتاج بدلیل نیست. این قانونی است که خداوند عالم بسوی خاتم الانبیاء، وحی فرموده:«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ». هزار حیف که افراد ملت ما را رغبت تحصیل علم نیست و حال آنکه جامع است جمیع مایحتاج ناس را و گویا ما جهل را محبوبترین اوصاف یافته ایم ومعلوم است که قانون الهی، مخصوص به عبادت نیست بلکه حکم جمیع مواد سیاسیه را بروجه اکمل داراست حتی ارش الخدش. لذا ما ابدا محتاج به جعل جدیدی نخواهیم بود بخصوص که باید برحسب اعتقاد اسلامی، نظم معاش خود را به قسمی بخواهیم که امرمعاد ما را مختل نکند و لابد چنین قانون،منحصر خواهد بود به قانون الهی زیرا اوست که جامع جهتین و نظم دهنده دنیا و آخرت است ».
شیخ از "حاکمیت قانون بر جامعه" دفاع می کند اما نه قوانین غیراسلامی که در عرض شرع و برخلاف قانون خدا جعل شوند. بویژه که اسلام، تنها یک دین فردی و عبادی نیست بلکه علاوه بر آن، سرتا پاسیاسی و اجتماعی نیز بوده و در امور حکومتی، حاوی قوانین صریح و محکمی است که مصالح دنیوی واخروی بشریت را لحاظ کرده و روشن است که جامعه مسلمان، نمی تواند تن به قوانین غیراسلامی دهد والاتن به تناقض و نفی معتقدات خویش داده است.
2- وجه نیاز به دین
شیخ شهید در استدلال علیه سکولاریزم، به مفهوم بنیادین "نبوت"، ارجاع می دهد و این پرسش مهم را مطرح می کند که آیا پذیرش نبوت و اصالت پیام های معنوی و اجتماعی نبی اکرم(ص) (اعم از معرفتی،اخلاقی و رفتاری)، تاثیر مستقیمی در نحوه اداره جامعه می گذارد یا خیر؟! و پاسخ می دهد که اساسا وجه مهم نیاز به نبوت، که وجهی استدلالی و عقلی نیز می باشد و از لوازم اصول عقائد عقلی اسلام است، نیاز مابه قانون الهی است و این نیاز، ناشی از محدودیتهای معرفتی و وجودی انسان در احاطه به همه حقایق ومصالح بشری، و عجز تکوینی او از بسیاری دانستنیها و توانستنیها است که باعث منع ولایت غیرالهی برجامعه، است. شیخ شهید تاکید می کند که مقتضیات عصر، در زمینه سازی برای اجتهاد و "رد فرع براصل"،قطعا موثراست اما هرگز به معنای تغییر در اصل قوانین الهی یا ادعای تکمیل شریعت توسط ما!! نیست وبه عبارت دیگر، "اجتهاد"، غیراز "نسخ یاتغییر" در احکام الهی است و هر تعبیری از "نوگرایی" که در ظرف پذیرش "خاتمیت" نگنجد و آن را نقض کند، منطقا از سوی مسلمانان، قابل قبول نمی تواند باشد. پس مفهوم عام و شامل "نبوت" را با استدلال عقلی، از "نیاز بشر به قوانین الهی"، باید درک کرد و این مفهوم از"نبوت" مطلقا با حاکمیت قوانین جعلی بشری بر جامعه یعنی با سکولاریزم، جمع نمی شود زیرا جعل قانون در عرض شریعت و برخلاف آن، همان تشریع غیرمجاز و نوعی اعمال ولایت شیطانی برخلق خدا و درواقع، تجاوز به حقوق مردم است. بعبارت دیگر، سکولاریزم، ملازم با نفی نبوت و نوعی ادعای پیامبری است چه، قانونگذاری، کاری پیامبرانه است:
«اسلام بدون اقرار به نبوت، محقق نمی شود و اقرار به نبوت، بدون دلیل عقلی، متصور نیست و دلیل عقلی بر نبوت، احتیاج ما به چنین قانونی و جهل و عجز ما از تعیین آن می باشد و اگر خود را قادر بر آن بدانیم، دلیل عقلی بر نبوت نخواهیم داشت بلکه اگر کسی را گمان آن باشد که مقتضیات عصر، تغییردهنده مواد آن قانون الهی یا مکمل آن است، چنین کس هم از عقاید اسلامی خارج است.پیغمبر(ص) ما خاتم انبیاست و قانون او ختم قوانین است و خاتم آن کسی است که آنچه مقتضی صلاح حال عباد است الی یوم الصور، بسوی او وحی شده و دین را کامل کرده باشد. پس بالبدیهه چنین اعتقادی کمال منافات را با اعتقاد به خاتمیت و کمال دین او دارد و انکار خاتمیت به حکم قانون الهی، کفر است.»
3- قانونگذاری یا برنامه ریزی؟! شیخ می گوید: «جعل قانون، کار پیغمبریست لذا هر رسولی که مبعوث شد از برای همین کار بود. بعضی از احکام پیغمبر سابق را امضا می فرمود و بعضی را تغییر می داد. تا آنکه خاتم انبیاء(ص) مبعوث شد و دین خدارا کاملا بیان فرمود. او خاتم انبیاست و قانون الهی که او آورد، دیگر نقص نخواهد داشت، نسبت به تمام ایام و نیز تمام مردم. تمام بر حسب وحی بوده نه استحسانات شخصیه: ماینطق عن الهوی ان هوالا وحی یوحی. این آیه یعنی پیغمبر(ص) کلامی نمی فرمود مگر اینکه وحی به او شده باشد.حاصل آنکه، مسلم راحق جعل قانون نیست.»
مراد شیخ از "جعل قانون"، همان "تشریع" در عرض قوانین الهی یا برخلاف آن است والا او تصریح می کند که اجتهاد و نیز برنامه ریزی در امور شخصی و حکومتی، مشروط به آنکه در چارچوب شریعت اسلام (کتاب، سنت، عقل و اجماع) باشد و مخالفتی با قوانین الهی نداشته باشد، البته مباح و لازم است.همچنین می گوید:
«بلی اگر کسی بخواهد به جهت امور شخصی خودش قانون و ضابطی مقرر کند، منع و قبولش ربطی به احدی ندارد مگرآنکه مشتمل بر منکری باشد، دراین صورت بااجتماع شرایط، مورد نهی از منکراست و از روی قانون الهی. اگر حاکم اسلامی، دستورالعملی (قوانین عادی و اجرایی) به جهت عمل مامورینش معین نماید تا اهل مملکتش مورد تعدیات اشخاص مامورین واقع نشوند در صغرویات،بسیار خوب است. عمده آنست که فقهاء باید ملاحظه فرمایند که در مقام استنباط، قیاس و استحسان را دخالت ندهند. چونکه در شرع امامیه، حرام است که ازروی استحسان و قیاس، تعیین احکام الهیه بنمایند.»
به عبارت دیگر، اگرمشروطیت و مجلس در دایره مباحات و واجبات شرعی به تنظیم امور و برنامه ریزی امر کومت بپردازد و قواعدی وضع کند که مانع ظلم و استبداد حاکمان شود، بسیارخوب و کاملا لازم ومشروع است اما اگر بنابر تشریع و قانونگذاری از راه قیاس و استحسان و... باشد، خلاف شرع خواهد بود.
4-کارکرد"مجلس دارالشوری"
شیخ توجه می دهد که صرف رجوع به اکثریت آرا، ملاک برای تشریع نیست زیرا اگر مجلس برای جعل قوانین غیرالهی تشکیل شود با اسلامیت این جامعه، منافات دارد و اگر برای تدوین قوانین مطابق باشرع باشد این کار، کار غیرمسلمانان و یا فاقدان صلاحیت علمی نیست ولی اگر این "قانونگذاری" در واقع، نوعی برنامه ریزی و سیاستگذاری صغروی و کارشناسی موضوعی در امر معاش و مدیریت اجتماعی در چارچوب شریعت باشد، البته مورد قبول مسلمان و غیرمسلمان است.
اما اگر مراد همه طرفداران پارلمان، تعیین و اجراء قانون الهی است، پس چگونه است که فرقه های منحط ضداسلامی نیز از آن حمایت می کنند؟! و چرا کار را با عوامزدگی می آلایند؟! و چرا اسمی از ادله شرعی این امور به میان نمی آورند؟! شیخ می فرماید:
«اگر مقصودشان، جعل اساس قانون جدید است، تصدیق آن، منافات بااقرار به نبوت و خاتمیت و کمال دین دارد و اگر مقصود، جعل قوانین موافق شرع بود اولا ربطی به این جماعت نداشت و ثانیا عمل به استحسان و حرام است و اگر مقصود اینان، تعیین قانونی مخصوص به صغرویات اعمال و رفتارمامورین دولت بود که ربطی به امور عامه (که تکلم در آن از مخصوصات شارع است) نداشت پس اسم شرع و قرآن چرا می برند و مخالف آنرا چرا معانده با امام(ع) می خواندند و اگر مقصود آنها تعیین قانون الهی و اجراء و تقویت آن بود، عوام و فرق مختلفه را چه مدخلیت دراین امر بود و چرا اسمی از دلیل شرعی آن نمی بردند و در صورت مخالفت هریک از آنها که اسم مطابقه می برد، تعرض به او می کردند.»
شیخ، مجلس قانونگزار حکومتی در راستای قوانین اسلام را بوضوح تایید می کند اما در انگیزه واهداف برخی از طرفداران نظام پارلمان، ابراز تردید می کند که آیا آنان نیز بدنبال تشکیل چنین مجلس وچنین قوانینی هستند؟؟!!
5 - آزادی و برابری
شیخ چند بار در فرمایشات خود، تعبیر لیبرالی و غربی از "حریت و مساوات" را به باد حمله گرفته و آن را منافی با ضروریات شریعت اسلام خوانده است. وی توضیح داده است که اگر آزادی و حریت، به معنای تامین حقوق شرعی و قانونی مردم و در دایره مباحات است و نیز اگر برابری و مساوات، به مفهوم عدم تبعیض و نفی بی عدالتی در اجراء قوانین است، قطعا مورد قبول فقهاء می باشد و بنابراین تن دادن به استبداد و دولت طاغوتی - که منافی با آزادی های مشروع مردم است - و تبعیض در اجراء حدود و حقوق -که منافی با مساوات و عدالت است - قطعا جزء محرمات اند. اما حریت و مساواتی که غربگرایان صدرمشروطه با الهام از انگلیس و...از آن دم می زدند، آزادیهائی فرا شرعی و فوق دین!! و به معنای نفی هرگونه تفاوت در حدود و حقوق و وظائف آحاد مردم و تشابه کامل همه وظائف مرد و زن، بزرگ و کوچک، مسلمان و کافر و... بود و قطعا این نوع آزادی و برابری، در ذیل مبادی مادی و لیبرالی قرارمی گیرد که با عبودیت ودیانت و حفظ حرمت دین، منافات دارد:
«ای برادر عزیز، قوام اسلام به "عبودیت" است و بنای احکام آن به تفریق و جمع مختلفات است. پس به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی، هرکه را با هرکس، مساوی داشته ما هم مساویشان بدانیم و هر صنفی را مختلف با صنفی فرموده، ما هم همین گونه رفتار کنیم تا در مفاسد دینی ودنیوی واقع نشویم. مگر نمی دانی که لازمه این مساوات - که اینان می طلبند - از جمله آنست که می گویند فرق ضاله و مضله و طایفه امامیه، همه به سیاق واحد، محترم باشند؟ اگر مقصود، اجراءقانون الهی بود، چنین مساواتی بین کفار و مسلمین نمی طلبیدند. پس ای کسی که میل آن داری مساوی با مسلم باشی، در بلد اسلام، تو اسلام قبول نما تا مساوی باشی والابحکم خالق قهار باید دربلد اسلام، خوار و ذلیل باشی و محض آنکه زمانی بظلم و قهر، مبلغ خطیری مال در عوض خون کافری از مسلمانان گرفتند، نمی شود که تغییر بدهند قانون الهی را و جعل برخلاف آن نمایند زیرامخالفت عملی قانون، فسق و تغییردادن آن، کفر است چون تخطئه قانون الهی است. پس اگر دعوی نبوت داری و یا انکار اصل نبوت می نمایی و یا تخطئه حکم پیغمبر(ص) می کنی، بگو تا آسوده شوم.»
به عبارت دیگر، "مساوات" در برابر قانون و در مقام اجراء قانون شرعی و عدم تبعیض، بدین معنی که قانون و حکم الهی درمورد یکی اجراء و درمورد دیگری مماشات نشود، امری واجب، شرعی و مقبول شیخ است. اما "مساوات دربرابر قانون"، غیر از مساوات به معنای مشابهت کامل قانونی و رفع هرگونه تفاوت دروظائف و حقوق و حدود، میان همه و بدون هیچ ملاحظه ای از حیث سن، جنسیت، توان و سایر امکانات است که چنین مساواتی، قطعا خلاف عدالت و لذا غیرشرعی است، گرچه تحت عنوان "حقوق بشر" و"برابری" از سوی جریان فراماسونری و در تضعیف اسلام، تعقیب می شد.
6- آزادی بیان چه چیز؟!
در باب آزادی نیز عین همین اختلاف میان شیخ و برخی مشروطه چی های غیرمذهبی و وابسته به انگلیس وجود داشت که آیا آزادی بیان و قلم، در چارچوب اسلام باشد یا خارج از آن و حتی علیرغم شرع؟!. شیخ می گوید:
«ای برادر عزیز، مگر نمی دانی که این آزادی قلم و زبان - که اینان می گویند - منافی با قانون الهی است؟ مگر نمی دانی معنی آن اینست که بتوانند فرق ملاحده و زنادقه، نشر کلمات کفریه در منابر ولوایح بدهند و سب مؤمنین کرده و همت به آنها بزنند و القاء شبهات در قلوب صافیه بنمایند؟ ای عزیز اگر این اساس شوم، منجر به ضلالت و اعطاء "حریت مطلقه" نبود پس چرا جلوگیری از لوایح کفره نمی شود؟ در این دوران، کدام جریده نوشته شد که مشتمل برطعن به اسلام و اسلامیان نبود؟ اگراساس آن حریت مطلقه نبود، فلان زندیق ملعون و آن فخرالکفر مدلس اینهمه کفریات در منابر ومجامع و جرائد خود نمی گفتند و مردم چون قطعه چوب خشک، استماع نمی نمودند و اگر کسی می گفت که منع فرمائید، آنان را در جواب نمی گفتند که "ما محتاج به آنها - انگلیس و .... - هستیم و آنهامعین و مقوم این اساسند. اف بر آن اسلام که اینان مقوم آن باشد.!!»
7- حمله به دین و اخلاق، به نام آزادی مطبوعات:
"شیخ صریحا می گوید که با آزادی مطلق و غیردینی (حریة مطلقه) که مستلزم کنار گذاردن اخلاق وفضیلت و حریم مردم و حدود الاهی است، مخالف است چون مفهوم آن نقض حلال و حرام خدا است.سپس مواردی از سوءاستفاده از آزادی بیان و قلم در روزنامه ها و خطابه های آن روزها را مثال می زند که صریحا علیه مسلمات اسلام و حریم مردم بود:
«آه از نفهمی!! ای عزیز اگراعطاء اینگونه حریت - مطلقه - نشده بود، آن خبیث در محضر عمومی،اینهمه انکار ضروری نمی کرد و نمی گفت که مردم، در قیامت، کسی پول، سکه نمی زند و آخوندها ازخودشان برآوردند که قسم بخور برو پی کارت و آن مرتد نمی نوشت که اصول دین، دواست: "توحید"یعنی اتحاد و اتفاق، و"عدل" یعنی مساوات (الحادی) و آن صور ملعون نمی نوشت توسل، که بهراسم ورسم، شرک است و نمی گفتند که آن دارالفسق بل الکفر چون مکه معظمه، محترم است و آن دیگری تعظیم بطرف آن نمی کرد و آن دیگر در ملاء نمی گفت: که واجب است هرروز به زیارت آن بروند، و آن ملحد نمی گفت که قانون بشر، مثل قرآن، محترم است وآن بی دین درجریده نمی نوشت که امروزقانون غیرشرعی، قرآن ماست و مجلس، کعبه و باید در حال احتضار پارا به سوی آن بکشند. خدادهانت را بشکند. اگر این حریت نبود در مجامع مسلمین، رباخوار را که قاتل نفس خود و غیر خودی گفتند "شهید" نمی خواندند و در تجلیل آن کفریات را نمی گفتند و تعرض بعلماء سلف نمی کردند وتوهینات ظاهر بشعائر اسلام نمی کردند. وای به حال ما مسلمین. احترام سید و مولای ما ابوالفضل آن مظهر ورع امیرالمؤمنین(ع) را نگاه نداشتند اگر این حریت مطلقه نبود، تشیع را فخر خودمی دانستند نه آنکه انکار او را در جرائد خود بنمایند و مسالک "طالب اوف" که طریق اضمحلال تشیع را نوشته، بخرند.اگر این حریت نبود، آن خبیث نمی نوشت که قانون قرآن، امروز ما را کافی نیست. اگرحریت مطلق نبود اینهمه منکرات در معابر، شایع نمی شد.»
8 - سوءتفاهم در مفهوم «آزادی »!!
شیخ شهید سپس پرهیز می دهد که فریب کلمات "آزادی" و "برابری" این وابستگان را نباید خورد زیرامراد آنان از حریت و مساوات، درهم ریختن ضوابط اسلام است نه آن عدالت و آزادیهای مشروع که مراجع نجف و سایر علمای طرفدار مشروطه و رهبران واقعی قیام ضد استبدادی مردم، و از جمله، خود شیخ شهید و مرحوم نائینی و مرحوم آخوند خراسانی و سایرین می گفتند.
همچنین شیخ هشدارمی دهد که گروهی لامذهب طرفدار انگلیس و... از کلمات متشابه چون آزادی سوءاستفاده می کنند و می پرسد:
«آیا هنوز هم معلوم ما نشده که این عده قلیل بتدلیس و تلبیس می خواستند که قانون اسلام را تغییربدهند چنانکه سامری، دین موسی(ع) را از میان برد که اول ترغیب کرد مردم را به خدای موسی(ع)پس ازآن گفت که این گوساله، همان خدای موسی(ع) است و آدمهای نفهم هم قبول کردند. اگر این جماعت، مقصودی جز اجراء قانون الهی نداشتند چرا قانون مجازاتشان تمام برخلاف قانون الهی است؟ مگر دولت می تواند اعراض از قانون الهی بکند و خود را از آن خارج کند؟ اگر مقصود، حفظحمای اسلام و مسلمین بود، چرا عدلیه را مجمع اشخاص معلوم الحال کردند و چرا آن قاضی هتاک لامذهب را به قضاوت فلان اداره، مقرر نمودند و چرابه گرفتن رشوه، محض خوشی خاطرزن گبری،اسلام را خوار و ذلیل کردند و چرا میزان رفع خصومات را استنطاق - شکنجه - که قانون کافران است،معین کردند؟ اگر این اساس، جهت تقویت اسلام بود چرا تمام اشخاص لاابالی در دین و فرق ضاله ازبهایی و ازلی و اشخاص فاسدالعقیده و دنیاخواهان جاهل و یهودی و نصاری و مجوسی وبت پرستهای هندو و تمام ممالک کفر و کلیه فرق، طالب قوت آن شده اند و تقویت نموده اند ومحبوب القلوب تمام فرق ضاله و مضله از طبیعیین و غیرهم شد؟ ای عزیز، اگر مقصود، تقویت اسلام بود، انگلیس حامی آن نمی شد. اگر مقصودشان عمل به قرآن بود، عوام را گول نداده، پناه به کفرنمی بردند و کافران را یار و محل اسرار خود قرارنمی دادند و حال آنکه چند آیه در کلام الله هست که می فرماید کفار را ناصر و دوست و محل اسرار خود قرارندهید.»
9- «میرزا ملکم » هم اسلام شناس شده است!!
شیخ فریاد می زند:
«آخر مقبول کدام احمق است که کفر، حامی اسلام شود و میرزاملکم نصاری، حامی اسلام و عدل اسلامی شده باشد؟ من تعجب دارم از بی تصوری این جماعت. آخر ای بی ملاحظه، چگونه تصدیق می کنی که خود همان ظالمان و مستبدین دیروز، حال خواهان عدل اسلامی باشند و اراذل و اوباش، خواهان آن شده باشند؟ ولی اشخاصی که قدس و ورع آنهامشهود عامه ناس است و گوشه نشین دیار شما بودند و ابدا ربطی به اعضاء دولت نداشتند زحمتهابرخود راه بدهند در تخریب اساس عدل؟ اف براین دانش که قبول کند این جریده نگاران معلوم الحال و فرق مختلفه ضاله و ملکم خان و امثال اینها مؤید اساس عدل اسلامی و جان فشان از برای آن باشندولی مقدسین و ائمه جماعات که بالکلیه از امور عامه، معزول داشته اند خود را، سعی درتخریب اساس عدل اسلامی بنمایند و اینان در مقام تضییع و تخریب شرع باشند و آنان درمقام حفظ شرع برآیند؟!ای عزیز، اگر مقصود، حفظ شرع بود، نمی گفتند که فقط "مشروطه"، محبوب ماست و نخواهیم راضی شد که کلمه "مشروعه" هم در کنار او نوشته شود. اگر در این کار، قوت اسلام بود پس چرا اشخاص معروف به تقوی و زهد و ایمان و شعائراسلام، خوار و موهون شده ولی فرقه های ضاله و ملاحده و آثارکفر، قوی و ظاهرشده اند؟ چرا اینهمه در جرایدشان تکریمات از فرقه زرتشتی و شاهان و سلاطین کیان می کردند و شاهان را که خبیث ترین طوایفند، طایفه نجیبه می خوانند؟ چرا اینهمه جرائد پر ازکفر را که سبب تضعیف مسلمین است منع نمی کردند و اگر گرفتن و منع آنها ممکن نبود پس چگونه گرفتن و مجازات کردن آن ملای پیرمرد ریش سفید و مقتدر و امثال آن ممکن بود؟ اگر بنای آن، به امر بمعروف و نهی ازمنکر بود چرا اینک حسب القانون، سد این باب شده است و به هر کس حرفی ازاین باب زده، می گفت که شرف مرا بردی؟ اگر بنای آنان بر دولت اسلام است، چرایک عضوی از روس پول می گرفت و دیگری از انگلیس و چرا هر روزی یک ماده فسادی برپا کردند و نمی گذاشتند که شعله فساد و ظلم و تعدی و هرج و مرج بخوابد؟»
10- «لائیسیته انگلیسی »،جایگزین آرمانهای اصیل قیام:
شیخ تصریح می کند که گروهی، عوامانه، بازی خوردند و گمان نمودند که همه بدنبال عدالت و مساوات اسلامی و آزادی شرعی اند ولی اینان باید بدانند که مراد روشنفکران غربگر او وابسته، اجراء عدالت اسلامی و تامین حقوق و آزادیهای مشروع و مفید سیاسی و فرهنگی و اجتماعی نیست. بلکه هدف ایشان،ایجاد یک حکومت لائیک براساس دموکراسی لیبرال است که اکثریت آراء، حتی بتواند تشریع برخلاف شرع الهی کند و ارزشها و اهداف و احکام مادی و انگلیسی برجامعه غلبه کندونام ونشانی از توحیدوعدل اسلامی نباشد. شیخ می گوید:
«برادر عزیزم، بدان که حقیقت مشروطه ای - که اینان می گویند - عبارت از آن است که قوانینی مستقلامطابق با اکثر آراء بنویسند، بعقول ناقصه خودشان و بدون ملاحظه موافقت آن با شرع اطهر، بلکه هرچه به نظر آنها نیکو و مستحسن آمد، آن را قانون مملکتی قرار بدهند. سوای این، آنچه بتو گفته اند،کذب محض است. اگر در قانون اساسی، محض تدلیس و از باب لابدی، نوشتند که "باید موادش مطابق شرع باشد"، ولی باز در همان - متن - نوشتند که تمام مواد قانونیه، قابل تغییر است و ازجمله، همین ماده "موافق شرع بودن" اوست که این را هم استثناء نکردند و آنهم تغییر داده می شود، بقوه جبریه قانون مشروطه مطلقه و حالا هم محض بستن دهان من و تواسم شرع را - فعلا - به زبان می رانند وعملشان تماما برخلاف است چنانکه مشاهده کردید و این مطلب اگر چه خلاف قانون الهی است ولی ای کاش مقصودشان همین بود. نه به جان عزیزت، بلکه این مطلب را اسباب تحصیل اغراض فاسده خود قرارداده بودند. مراد، آشفته کردن میدان بود تاآنکه دزد دین و جان و مال، در میدان آشفته،کارخود بکند و کاش غرض فاسد، یک چیزبود. هرصنفی به غرضی، اقدام در این کارکرد. حس ظاهرشما را هم از شما سلب نموده اند چشم سر باز کنید و گوش قلب فرادارید.مصلح راازمفسدتمیزدهید. حالاتشان را مشاهده نمائید و از جو، طمع درویدن گندم نداشته باشید. ای برادران آگاه باشید و تفکر بفرمائید و اغراض نفسانیه دنیوی راکه عاقبت سوء دارد، به کنار بگذاریدو بدانید که طبع مملکت ما را غذای مشروطه اروپا، دردی است بی دواوجراحتی است فوق جراح.»
11- وحی جدید!!
شیخ سپس تذکر می دهد که فقدان هوشیاری سیاسی دراین امر، باعث می شود نه تنها دین بلکه دنیای مردم نیز ضایع شده وامربه هرج و مرج و استبداد و فساد و ناامنی بیشتر منجرگردد و از قضاء، این پیش بینی شیخ، پس از شهادت او اتفاق افتاد و کشور، دچار هرج و مرج شده و سپس در قبضه استبداد وفلاکت قاجار و پهلوی افتاد. شیخ اخطار می کند که:
«امر منتهی به آن خواهد شد که از اسلام واقعی، نماند جز اسمی، بلکه نماند مگر اسم فرق ضاله. این حال و بلدان معموره ایران است و اما طرق و بیابانها بکلی مسدود و مختل خواهدشد به سبب طغیان ایلات و قطاع الطریق که از هر زاویه، سری بلند خواهد کرد و هر رمه را گرگهای خونخوار، احاطه خواهند نمود و اموال عامه اهل ایران، بتاخت و تاراج خواهد رفت و اختلال امر به حدی خواهد رسیدکه ولو خارجه هم به شما اعانت کند، اصلاح پذیر نشود مگر به قتل عام و نهب اموال آن هم درمدت متمادی. من نمی دانم رجاء وقوع چه ظلمی را در نظر گرفته اند که اعظم است از اضمحلال دین وسفک دماء مسلمین و نهب این اموال محترمه؟ شاید وحی جدیدی بسوی آنها شده باشد.»
12- جهاد شیخ برای اصلاح اقتصاد بازار و دعوت به عدالت:
شیخ سپس رو به مردم و بازاریان کرده و آنان را به اصلاح مناسبات اقتصادی و اجتماعی خودفراخوانده و از ظلم بیکدیگر پرهیزشان می دهد:
«ای تجار اینقدر دنیاپرست نباشید، محض تعمیر دنیا اینگونه اقدامات مکنید، ربانخورید و نگوئیدماها آنچه می دهیم و می گیریم، دهنده، راضی و ماهم راضی هستیم. این رضایت به حرام است، دوحرام کرده اید. البته آنکس که پول به شراب می دهد، در کمال رضا می دهد ولی خریدنش حرام ورضای به پول دادنش، حرام دیگر است. حرام که به سبب رضابودن، حلال نمی شود. ای کسبه،کم فروشی را کنار بگذارید، جنس بد و خوب را داخل یکدیگر نکنید که بدون خبردادن به مشتری بفروشید، اینقدر حرص دنیا نداشته باشید. ای مردم، از حضور جماعات و استماع مواعظ، غفلت ننمائید، متاع فانی بدهید و متاع باقی بخرید، راضی به بی عصمتی زنها و دختران خود نشوید.»
13 - شیخ بامشروطیت و بر مشروطیت!!
یکی از پرسشهای مهم تاریخی، سیاسی درباب موضعگیری سیاسی شیخ شهید، این بود و هست که شیخ که از سران و جلوداران انقلاب مشروطیت و از رهبران عدالتخواه و آزادیخواه برضد استبداد و درباربود، چگونه ناگهان با مشروطه چی ها در افتاد و بدست گروهی از وابستگان آنها به درجه شهادت نائل آمد؟!این تغییر موضع شیخ، در زمان حیات خود ایشان نیز بسیار مهم و سؤال انگیز شد و از خود ایشان درباب"علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه" بامشروطیت، کتبا و شفاها می پرسیدند و شیخ نیز پاسخهای مستدل کتبی و شفاهی می داد که از جمله آنها رساله مهمی است که در حرمت " مشروطه لائیک" و ارتداد جریان سکولار نوشت. متن سؤال مکتوب ازشیخ چنین است:
«در این عصر، عنوان (کنستیتوسیون) که از مخترعات ملل خارجه است، توسط جمعی که خود راسیاسی و (سیویلیزه) لقب دادند در مملکت ایران ظهور یافت و اهالی ایران را بر سه فرقه تقسیم کرد.یک فرقه، فریفته و شیفته بیانات گویندگان و مؤسسین این اساس شده، استقبال کردند و پذیرفتند.فرقه دیگر، منکر محض شدند و اظهار داشتند که این وضع، از بدع ممالکی است که قانون مدون سماوی ندارند و به شرایع انبیاء و رسل، معتقد نیستند اگرچه بصورت در عداد موحدین، محسوب می شوندوفرقه ای هم بواسطه استماع کلمات متضاد ازفرقتین مزبورتین، متردد ماندند ومتوقف شدند. حضرت حجت الاسلام، در آغاز انتشار این عنوان، "در دفاع از مشروطه" جدا مساعدت فرمودید ولی در اثناء عمل، بیکباره منفصل شده و از حضور در مجلس شوری، استنکاف فرمودید و چیزی نگذشت که بواسطه سوءقصد طرف مقابل با گروهی ازمجتهدین و ائمه جماعت و اهل تقوی، به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم(ع) پناهیدید. سؤال اینست که: آن موافقت ها و مساعدات جدی، بچه جهت به مخالفت و مهاجرت پیوست؟ آیاموجب شرعی و مقتضی مذهبی داشت و این مشروطه را با قوانین قرآنی و موازین شریعت آسمانی، مخالف یافتید که مخالفت فرمودید یا آنکه این جدائی و مخالفت، موجب دیگری از عوارض عادی و اتفاقی داشت؟»
14- کلمه طیبه «عدل »:
پاسخ تفصیلی شیخ به پرسش مهم فوق، شامل نکات بسیار مهمی است که بخشی ازآن رانقل می کنیم.شیخ صادقانه توضیح می دهد که علت آنکه ایشان ابتدا از رهبران و جلوداران مشروطیت و قیام ضد شاه در تهران بود، آن بود که در ابتدای قیام، سخن از عدالت و حقوق شرعی مردم و آزادیها درچارچوب دین وتعدیل استبداد و رفع تبعیض بود و بنابراین شیخ مجاهد به عنوان تکلیف شرعی، وارد عمل شده و ازجلوداران انقلاب شد بنحوی که بسیاری از علماء و فقهاء ایران و نجف و مردم متدین در تهران، صرفا به علت اعتماد به شیخ، وارد جرگه مشروطه خواهان و عدالت طلبان ضد شاه شدند. اما پس از مدتی، شیخ ملاحظه می کند که دیگر قضیه، چنان که بود، نیست و مراد عده ای از طرفداران مشروطه و حریت ومساوات، نه تنها استبدادزدایی بلکه، دین زدایی و اسلام زدایی از عرصه قوانین اجتماعی و سیاسی وغربی کردن حکومت است و لذا شیخ در اصلاح انقلاب و جلوگیری از انحراف شعارهای انقلاب، کوشید وپس از مدتی که از این اصلاحات، مایوس شد، اجبارا دست به افشاگری و مبارزه زد. شیخ می گوید:
«منشا این انحراف - که بتدریج در بخشی از صفوف مشروطه طلبان پدید آمد - طبیعی مشربها می باشندکه از همسایه ها اکتساب نمودند و بصورت بسیارخوشی اظهار داشتند که قهرا هرکس فریفته این عنوان وطالب این مقصد است و در طلب عدل برمی آید و کلمه طیبه "العدل" را هرکس اصغاء نمود بی اختیاردر تحصیل آن می کوشد و به اندازه وسعت خود از بذل مال و جان خودداری نمی کند، منجمله این داعی اقدام دراین امر نمودم و متحمل زحمات در سفر و حضر شدم و اسباب هم مساعدت نمود اماوقتیکه شروع باجراء این مقصد شد دیدم دسته ای که متهم به بعضی از انحرافها بودند، بتدریج وارد کارشدند. کم کم کلمات موهمه از ایشان شنیده شد، حمل بر صحت کردیم تا آنکه یک درجه پرده از آن برداشتند، باز هم اغماض شد که شاید اینها برای انتظام امور و بسط عدالت است، تا آنکه رفته رفته،بنای قانون نویسی که شد، گاهی با بعضی مذاکره می شد که گویا جعل بدعت می خواهند بکنند. گفتیم موکل کیست و موکل فیه چیست؟ اگر مطالب امور عرفیه است، ترتیبات دینیه لازم نیست واگر مقصد،امور شرعیه عامه است، راجع به ولایت است نه وکالت. ولایت در زمان غیبت امام زمان عجل الله فرجه با فقهاء و مجتهدین است... جواب این کلمات رابعضی به تسویلات و تسویفات می دادند تا آنکه آن دستور نوشته شد و خواهش تطبیق آنرا با قواعداسلامیه نمودند. داعی با یاسی که از ترتیبات داشتم مماشاتا مساعدت نمودم و وقتی راصرف این کار باجمعی از علماء کردم و به قدر میسور، "تطبیق با شرع"، یک درجه شد چنانچه قانون مشتمله براصلاحات و تصحیحات، نزد داعی است لکن فرقه ای که زمام امور حل و عقد مطالب و قبض وبسط بدست آنها بود، مساعدت نمی کردند بلکه صریحا و علنا گفتند که ممکن نیست "مشروطه"، منطبق با قواعد الهیه واسلامیه شود چون با این تصحیحات و تطبیقات دینی، دیگر دول خارجه، ما را بعنوان مشروطه نخواهند شناخت!!»
15- تن به «نظارت فقیه » هم نمی دهند:
شیخ تصریح می کند که اینان نه تنها به ولایت و مباشرت فقهاء بلکه حتی تن به نظارت مجتهدین برامور قانونگذاری و اداره کشور نیز نخواهند داد و هر چه می گویند براساس اغواگری و به تاخیر افکندن اصلاحات و سپس فریب و دور زدن مردم و علماء و ایجاد انحراف در قیام است.
شیخ می گوید:
«چون دیدم اینطور است به مساعدت جمعی، ماده "نظارت مجتهدین" درهر عصر برای تمیز آراءمجلس را اظهار کردیم و چون نتوانستند - صریحا رد کنند، ظاهرا قبول کردند و فصلی بازحمات زیادو توافق همه نوشته شد، محض تثبیت، برای اینکه رجوعی نشود، علیحده به طبع رسانده و بهمه ولایات انتشار داده شد اما چون این را دیدند بالمره از مقاصد فاسده خود محروم اند، کردند آنچه کردند و دیدم آنچه دیدم و کشیدم آنچه کشیدم و در واقعه زاویه مقدسه در ظرف نود روز با جمعی کثیراز مجتهدین آنچه گفتنی و نوشتنی بود، گفته و نوشته شد و به همه رسانده شد تا عاقبت ورقه التزام باحکام اسلام و عدم تخطی از آن را دادند و این داعی و علماء اعلام، مراجعت کردیم. اما بعد از تفرقه انداختن میان ما، جو را صافی و عرصه را خالی دیدند و قانون را تحریف کرده و آن ماده نظارت را باغواء جمعی ازامثال خوارج نهروان، تصرف نموده بر وجهی که فائده آن را بردند وساده لوحان تصدیق کردند. دزدی که نسیم رابدزدد، دزد است درکعبه، گلیم را بدزدد، دزد است و حال بعد از تاسیس بدعت و تدوین ضلالت، شروع به عملیات نمودند و بالجمله، این فتنه عظمی ازبدو ظهور و بروز تا یوم انقراض، سه مرحله را طی کرد: اول) مرحله تقریر و عنوان، دوم) مرحله تحریر و اعلام، سیم) مرحله عمل. در مرحله اولی، متابعت کردند شیطان مزین سؤرا، و به اندازه ای عنوان خوش کردند که عالم و عامی،مفتون شدیم و از پی تحصیل آن به بذل جان، حاضر شدیم و اما مرحله ثانیه، تحریر و اعلان را در بدوامر، با جمالیات و مبهمات، قناعت کرده و بعد از خوض در کار، پرده برداشته شده چه از طرف خود آن هیئت خبیثه و چه به برداشتن شریعت از دسته بی باک ناپاک که هرچه بتوانند با اعلانات و روزنامجات خود نسبت بهر محترمی از دین و علماء عاملین متدینین بگویند و بنویسند و به طبع برسانند و یک برهه از زمان باین کار شنیع مشغول بودند و هرچه داعی و سایر مسلمانان استغاثه نمودیم به جائی نرسید و اگر کسی بخواهد مزخرفات روزنامجات آنان در این مدت راجمع نماید کتابها می شود ومرحله سیم، مرحله عملیات بود که اکنون جاری است.»
16- قرائت انگلیسی و لیبرالی از «مشروطیت » را نمی خواهیم:
شیخ سپس برای تبیین اهداف غیراسلامی "جریان انحراف در مشروطه"، به قرائت انگلیسی و لیبرالی از "آزادی" در طرز فکر مزبور، اشاره می کند که چگونه به نام آزادی بیان و قلم، راه را برای توهین و سپس تعطیل اسلام و حذف و تخریب چهره انقلابیون اصیل و مؤمنین می گشاید و به نام "آزادی"، حدود مسلم شرعی و حقوق مسلم مؤمنین را پامال می کنند اما همینکه ما به نقد و نهی از منکر می پردازیم، آن راتخلف از آزادی و قانون می خوانند و ممنوع می کنند و این چیزی جز آزادی یکسویه برای تهاجم به ارزشهای الهی و انسانی نیست.
شیخ می نویسد:
«ماده دیگر این قانون، آزادی کامل بیان و قلم است و به موجب این ماده، بسیاری از محرمات، حلال شد زیرا که فقط دوامر مستثنی شد حال آنکه از محرمات ضروریه، یکی هم افتراست و یکی غیبت ازمسلم است و قذف مسلم و ایذاء و سب و فحش و توهین و تخویف و تهدید و امثال آن، آزادی این امورآیا غیر از حلال کردن حرام خدا است؟ از طرفی نهی از منکر، از اصول عملیات است و این نویسنده ورای دهنده، نهی از منکر کرده است ولی اینان در ذیل این ماده، حکم مجازات برای هرگونه نهی ازمنکر مقرر کرده اند!!».
17- عدل، مقوله ای شرعی یا غیر شرعی؟
شیخ سپس توضیح می دهد که آزادی طلب و عدالتخواه واقعی، مائیم نه این ملحدین که بدنبال اهداف دیگرند. سپس درباب عدالت می گوید:
«بدانکه "بالعدل قامت السموات و الارض" و لزوم عدل، عقلا و شرعا ظاهر است و این عبارت که ظلم بالسویه، عدل است، به ظاهرش ناصحیح است. ای مسلمان، اسلام که دین ما و امت حضرت ختمی مرتبت(ص) است، از همه ادیان، اکمل و بنای آن برعدل تام است کما قال الله تعالی: ان الله یامر بالعدل و الاحسان. و در دین اسلام بحمدالله تعالی،نیست مگر عدل.»
نکته مهمی که شیخ بدان اشاره دارد آن است که حسن "عدالت و عدالت طلبی"، جزء مستقلات عقلی است و شرع هم آن را امضاء کرده اما کشف همه مصادیق عدل و ظلم، و قضاوت در همه موارد که "فلان عمل یا شیئ،حق چه کسی است؟!" یعنی حکم به اینکه درکجا و کدام حق، "مصداق عدل است و فرد ذیحق کیست ؟،" اینها دیگر نه لزوما جزء مستقلات عقلیه است و نه امور اعتباری محض، بلکه عقل باید در ذیل تعالیم نبوت و شرع الهی، داوری و کشف کند که چه چیز، حق چه کسی است و بشریت، چه حقوقی و چه حدودی (مشترک یا متفاوت) دارند؟ و اینجاست که مسلمان و ملحد، درباب میزان و نوع حقوق بشر وحدود بشر، اختلاف می کنند.
بنابراین، نظریه بسیار مهم شیخ، که از "عدلیه" و درعین حال، "شرعیه" است، آن است که حسن عدالت و قبح ظلم، جدای از شریعت، قابل درک است اما کشف کلیه مصادیق عدل و ظلم و نحوه اجراء عدالت،بدون اطاعت از احکام الهی و بدون کمک شرع، امکان ندارد واز طریق احکام شرع الهی است که عدالت رامی توان اجرا کرد و بعبارت دیگر، عدالت، بدون شریعت، محال است. بدین علت است که باید نبوت وسلطنت (حاکمیت)، دریکجا جمع و یا هماهنگ باشد یعنی قدرت سیاسی حاکمیت، تابع تعالیم دین باشدتا با اجرای شریعت، عدالت تحقق یابد.
18- تفکیک نبوت از حکومت؟!
شیخ می فرماید:
«نبوت و سلطنت (حکومت)، در انبیاء سلف، مختلف بود، گاهی مجتمع و گاهی مفترق و در وجودمبارک نبی اکرم و پیغمبر خاتم علیه و علی آله الصلوة و همچنین در خلفاء آن بزرگوار نیز چنین بود تاچندین ماه بعد از عروض سوانح، مرکز این دو امر یعنی "تحمل احکام دینیه" و "اعمال قدرت وشوکت و امنیت"، در دو محل، واقع شد (تفکیک دین از حکومت) اما فی الحقیقه این دو هریک مکمل و متمم دیگری هستند و باید با هم باشند یعنی بنای اسلامی بر این دو امر است: نیابت در امورنبوتی وحکومتی. و بدون این دو، احکام اسلامیه معطل خواهد بود. حکومت باید قوه اجرائیه احکام اسلام باشد پس تحصیل عدالت به اجرا احکام اسلام است و در اسلام، انذار و وعده و وعید مثل اقامه حدود، هر دو، کار اجرا است. و هر مقدار، یقین به مبداء و معاد و خداترسی و امیدواری، شدیدترباشد،عدالت، منبسطتر خواهد بود و هر چه از این کاسته شود، بی اعتدالی زیاده خواهد شد. در اوایل اسلام، نظر به قرب عهد رسالت و ظهورات اولیاء حق، بسط عدالت زیادتر بود، بعد از زمان غیبت امام زمان(ع) که امر، به نواب خاص و عام آن بزرگوار راجع شد کم کم بواسطه سوانح و حوادثی، ضعف درعقائد پدید آمد و از اینرو بی اعتدالی زیاد شد. اگر بخواهند بسط عدالت شود باید تقویت این دو بشودیعنی حمله احکام و اولی الشو که من اهل الاسلام. این است راه تحصیل عدالت صحیحه نافعه. بلی یک مطلب عدالت نما در این اعصار، متداول شد به این ترتیب که جمعی از طبیعی مسلکان که منکر مبدء و معادند و منحصر می دانند زندگانی را به همین دنیا، دیدند که بدون ترتیب قانونی و با هرج و مرج، به انتفاعات زندگانی دنیوی، نایل نمی شوند، از این رو از شرایع مقدسه آسمانی منسوخ و ازعقول ناقصه خود، ترتیبی دادند و نام قانون بر آن گذاردند و رفتند زیر بار آن، محض نیل به مشتهیات خود. و از این ترتیب انتظاماتی دادند و فقط آمرو ناهی آن، همان قانون و مجازات دنیوی مترتب برآن است ولی آمروناهی قلبی ندارند. اینست که قبائح بروجه انتظام در آن شایع شده و ظلم بروجه تساوی در آنها زیادتر گردد و تاامنیت ازطرف قانون پیدامی کنند، مرتکب خیانات و بی اعتدالی می شوند. حالا ای مسلمان زاده که قدر نعمت الهی را نمی دانی و نمی فهمی که چه دین قویمی داریم و چه انتفاعات از آن می توانی برد و چه اصلاحات دنیا و آخرت می توانی نمود، آیا شایسته است که دست از این راه مستقیم برداریم و متاسی شویم به مردمان ناقص العقل و آن ظ لم عظیم را که بواسطه عمومیت، مسمی "بعدل" شد، متحمل شویم و منهمک در دنیا و معرض از مبداء و معاد گردیم و فقطدر مقام اصلاح دنیا و تحصیل ثروت باشیم؟ اینهمه انبیاء که از جانب خداوند مبعوث شدند، نتیجه بعثت آنها ترغیب بنی آدم بود به عوالم آخرت و تزهید از این دنیای فانی. بر عکس آنچه در این دوسال، ناطقین ما به دهن عامه مردم می دادند که باید فقط پی دنیا رفت و فقط تحصیل ثروت کرد.»
19 - تزویر و تحریف دین
شیخ اظهار می دارد که این فرهنگ وارداتی، فرهنگ دعوت به خود، دعوت به اصالت لذت و شهوترانی و منفعت طلبی و ترک انفاق و انسانیت و زهد و اخلاق و تقوی و آخرت و عدالت است. فرهنگ مادی که شعار اصلی آن به تعبیر شیخ، این است که: "باید به هرقیمت، حظوظ برد."!! این طرز فکر مادی ودنیاپرست، البته ابتداء دست به تحریف اسلام و برخورد گزینشی با دین و معارف و احکام الهی نیز می زندامادرمراحل بعد، تزویررایکسره کنارگزارده وصریحا احکام دینی رامانع پیشرفت وتوسعه اقتصادی می خواند:
«شخصی ازاین شیاطین وقتی در خلوت به عنوان دلسوزی باهل مملکت می گفت که اصلاح فقر این مملکت به دو چیز است: اول، کم کردن خرج و ثانی، زیاد کردن دخل. و از برای اول، بهتر چیزی که خرج راکم می کند، رفع حجاب است از زنها که آنوقت عوض بیرون و اندرون، یکدست لباس. کافیست اورا، یک دستگاه اراده، کاربه راه میافتد، یک میهمانی ازدوستان زنانه ومردانه مجتمعابس است و هکذا. ای غیرتمند تامل نما که چه خیالات درباره تو دارند و شواهد این امر از ارباب جرائد و صاحبان نطق بسیاربود. الحمدلله که تا حال به مراد نرسیدند و امید که بعد هم نرسند.»
20- توسعه به سبک «سرمایه داری »، خلاف روح شریعت محمدی است!
همچنین مغایر بودن ارزشهای اخلاقی یابرخی احکام اسلام با "توسعه" اقتصادی، جزء القائات قدیمی جریان فکری لیبرال - سرمایه داری از عصر مشروطه تا امروز بوده است و شیخ شهید، مسلمانان ساده لوح را از این تزویر و تحریف بیگانه پرستان نیز بر حذر داشته و بیدارباش می دهد که:
«ای برادر، تامل کن، اگر مطلب، خوب - و بنفع مردم ما - بود چرا حامی آن، مردمان فاسدالعقیده وفاسدالعمل هستند؟ بلی بعض ظاهرالصلاح هم بودند که، از ساده لوحی، گول خوردند و یا از سنخ خوارج نهروان بودند و حقیقت امتحان بزرگ الهی بود و به اندازه شیاطین به تردستی و تندی و چابکی حرکت می کردند که در احساس، مشتبه به نظر می آمد و عجبا که این حادثه خبیثه را مستند می کردند بنصرت امام زمان(ع) و به مردمان فسقه و فجره بلکه کفره، مخاطبات وتوصیفات وتکریماتی که شان اولیاءالله و شهدا و صالحین بود، می نمودند. واقعا فتنه بزرگی بود.»
21- خط نفاق و التقاط، بتدریج علنی و شفاف خواهد شد:
شیخ اخطار می کند که بقیه علماء مشروطه خواه و مراجع و حجج اسلام نیز متوجه باشند که خط انحراف، از کلمات آزادی و برابری، مرادی کاملا مغایر با منظور ایشان دارند و برای فریب و اغفال افکارعمومی، فعلا کار را به اجمال و ابهام می گذرانند تا بعد که تثبیت شدند، دست به تاویل زده و سپس تزویررانیزکنارگذارده وصریحا وارد عمل علیه اسلام ومسلمین شوند وکشور رابه تاراج برده و وابسته واسیر سازند.
اما شیخ، فریب ظاهر را نخورده و چشم به پشت پرده توطئه دارد که:
«از این قبیل در این ضلالت نامه، بسیار است. با آنکه محض اشتباه، زحماتی کشیدند و مجملاتی نوشتند و همه را حواله نمودند به قانون معهذا قریب به بیست مطلب مخالف حکم صریح اسلام است و ابدا محمل صحتی ندارد. قانونی برای عدلیه نوشتند که چندین ماه مضبوط بود و جرات ننمودند که امضاء نموده و بیرون بدهند. این اجمالی است از مفصلات آن فتنه عظیمه.»
روزنامه شیخ شهید
شیخ فضل الله در دوره اعتراض منفی تحصن در حضرت عبدالعظیم(ع)، دست به انتشار روزنامه ای زدتا مواضع سیاسی و مبانی نظری دیدگاههای خود را درباب "مشروطه مشروعه" ومبارزه توام با استبداد ونیز مشروطه لیبرال برای افکار عمومی توضیح دهد. در شماره آینده برخی از تحلیلهای شیخ شهید ومواضع و استدلالهای او را مورد توجه قرار می دهیم زیرا این روزنامه در واقع، سخنگوی نهضت مقاومت شیخ شهید بوده است.
ماخذ: شیخ شهید فضل ا... نوری - رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات، روزنامه و چند گزارش - گردآوری محمد ترکمان چاپ مؤسسه خدمات فرهنگی و آثار و مقالات پراکنده.